آسیب شناسی جنبش مسلمانان سرزمینهای تحت اشغال روسیه ی تزاری و شوروی سوسیالیستی و درسهایی که از منهج اخوان المسلمین و قربانیانش باید آموخت(قسمت اول ) (۳۹۰)
بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم
مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی
بسياري از نهضتهاي اسلامي در ابتداي امر با سر و صداي منطقه اي وحتي جهاني شروع به کار مي کنند امّا در نهايت ثمره دنيوي مطلوب اسلامي نداشته اند.
براي اين گونه نهضتها مرحله تعليم و تربيت که يکي از لازمه هاي جنبش مي باشد به عنوان هدف مطرح مي گردد نه وسيله اي براي رسيدن به هدف. در اينجا مقصد و هدف اصلي جهاد و مبارزه كم رنگ مي شودوبسياري اوقات همين مسائل ريزتربيتي تدريجي ، عاملي جهت تجزيه و انهدام جماعت و احزاب نیزمي گردند.
هم اكنون كه سرزمين هاي مسلمين مورد هجوم كفار سکولار خارجی ومرتدين محلی واقع شده است، وهزاران زن وكودك مسلمان با فجيع ترين شكل ممكن كشته مي شوند،بسياري از افرادي كه صرفاً تربيت و تعليم مسائل فقهي ريزراهدف قرارداده اند نهايت دلسوزيشان دراين است كه به مجاهدين كمك مالي ويا تبليغي مي نمايند،اما هرگز خودشان به جهاد مسلحانه تن در نمي دهند و با آوردن شبهاتي درپاره اي ازمواقع عدم جهادشان را توجيه مي كنند.
بسياري از افراد از یک طرف به خاطر ناکارآمد بودن اینگونه احزاب و جماعتهای ناقص به بن بست رسیده ، حتي وجود سازماندهي وتشكيلات را نيز دست كم گرفته و از دیگر سو ، ايمان هم دارند كه بايد راه پيامبرخاتم صلي الله عیله وسلم و خلفا در تشکیل جامعه و دولت اسلامی تبعيت شود، امّا در همين مسئله تشكيلات و سازماندهي باز دچاراختلاف مي شوند . چون همه چيز را با عقل وخواست نفساني خودشان و با معیار قرار دادن جماعتهای ناقص به بن بست رسیده ، تأويل و تفسير مي نمايند.
اين گونه جماعتهای به بن بست رسیده سعی دارند به صورت كلي به قرآن ودين اسلام بنگرند وكسي هم با نگرش غبار آلود و کلی گوئیهای آنها مخالفت نمي كند. اما در عوض اكثرا داراي استراتژي مشخص اسلامی و اساسی در دنيا نبوده ومي بينيم كه اندك اندك دچارانحراف و پست رفت مي گردند . به عنوان مثال جماعت حماس وديگر همفكرانشان در عراق،افغانستان، تركيه و….به همان دلايل يادشده، قصد دارندكه با روکشی به ظاهر اسلامی در قالب کلیاتی عامه پسند وحتی جاهلیت پسند، درزير سایه ی قوانين سكولاريستي كفار و مرتدين به فعاليت توهم آميز خود جهت رسیدن به جامعه ای اسلامی ادامه دهند اما نتيجه مشخص است .در روشن نمودن مسیر صحیحی که اینگونه جماعتهای آلوده آنرا به انحراف کشیده اند مثال زياد است.
اصحاب كه تربيت شده رسول الله صلي الله عیله وسلم بودند ودرمدينه دولت و حكومت اسلامي تشكيل دادند ، تعدادشان بيشترازچندصد مسلمان تجاوز نمي كرد. اما هنگامي كه مكه را فتح كردند به چند هزارنفر رسيدند و درحجة الوداع به ۲۴هزارمسلمان رسيدند.اين اصحاب كار پيامبر صلي الله عیله وسلم را ادامه دادند .اينها با در پيش گرفتن استراتژي صحيح اسلامي در « يك نسل از صحابه » دو امپراطوري روم وايران رامنهدم نمودند به نحوي كه از غرب تا شمال آفريقا وازشمال در قلعه دربند در قوقاز وازشرق تا دروازه هاي چين پيش رفتند وتمام اين فعاليتها در« يك نسل» صورت گرفت.
در مقابل جريان اخوان المسلمين كه در دهه پنجاه نصرانی شروع به كار كرد با هوادارانش به ميليونها نفر مي رسيدند دربیشتر از ۸۰ سال فعاليت خودش يكبار۱۹۴۸ با ديگر حزبهای سکولاریست مرتد بر ضد حكومت صهيونيستي در زمين فلسطين جهادكردند، در سال پنجاه با انگليس جنگيدند وسال ۱۹۵۲حكومت در مصر در چنگالشان بود اما حكومت را نگرفتند وحتي اهميت هم ندادند و این مسئله را دست كم گرفتند.
اساساً اين جماعت كارتعليم وتربيت جوانان ودانشجويان را به عنوان مهمترين كار و هدف قرار دادند. درحالي كه تربيت در حدي كه همان نسل را به سوي هدفي حركت دهد تنها به عنوان وسيله به كار مي رود و حكومت وكسب قدرت در دنيا جهت پياده نمودن ديگر احكام وامور تربيتي و… دراولويت و وبه عنوان هدف اساسی در دستور کار قرار می گیرد .
اخوان در۸۲ كشور جماعت تشكيل دادند اما نتوانستند كوچكترين احكام شريعت را حتی در يك روستا يا شهر پياده كنند.وقتي از آنان مي پرسيد چرا اين همه فعا ليت مي كنيد اما هنوز نتوانسته ايد حكومتي اسلامي تشكيل دهيد؟ در جواب مي گويند شايد الله راضي نبوده به خا طر همين نتوا نسته ايم آن را درست كنيم.
ما به اين جواب نمي توانيم اعتراض كنيم، اما بايد خوب نگا ه كنيم وببینیم که حركت ما اصلاً با کلام و دستورات الله وتجربيات پيامبر صلی الله علیه وسلم و خلفاي راشدين موافق است يا نه؟ دراين صورت خواهيم فهميد كه چرا الله نمي خواهد كه حكومت را دردست بگيرند.
در واقع اين گونه جماعت ها از مسير اصلی واستراتژي وهدف اصلی منحرف شده اند وبا دست خودشان اسباب انحراف خودشان را بوجود آورده اند، به همين دليل هدف را گم نموده اند . اينها دين اسلام را به گونه اي آموزش ديده ومي بينند كه با كفر ، ارتداد ودستگاه هاي سكولاريستي آن هماهنگي و سازش داشته باشد. ما در طول تاریخ به يك فكر، يك حركت ويك گمراهي آشکار برخورد می کنیم .
در اين گونه موارد ما نمي توانيم سكوت كنيم ، چون حیات مسلمين وآينده ی آنان وحتي آینده و مسیر زندگی تمام ساكنين زمين به استراتژي ها واهدافي بستگي داشته كه به انحراف كشيده شده است. مغلوبيت اخوان تصادفي نبوده است . سبب مغلوبيت آن در قدرت وسازماندهي افسران جوان كه جمال عبدالناصر در آن حضور داشت نبود ، بلكه شروع مغلوبیت آن درطرزتفكر انحرافي آنها بود، چون افسران آزاد به اندازه ی جماعت اخوان در ميان مردم مقبوليت وطرفدارنداشتند. كسب قدرت سياسي در جامعه نتيجه دنيوي تمامي تبليغات وآموزشهاي تربيتي وعقیدتی است. اما زماني كه اين هدف استراتژيك گم شده ودست كم گرفته مي شود ديگر اني كه به اهميت آن پي برده اند به آن مي رسند .
نبايد اشتباهاتمان را مثل كارهاي مفید قهرمانان جلوه دهيم. و تا زماني كه ادعاي اسلام داريم نباید جهت سرپوش گذاشتن بر خطاها و اشتباهاتی که مرتکب شده ایم عواقب طبیعی این خطاها واشتباهات را مثل عواقب طبیعی مسیر مبارزاتی اسلام در برابر جاهلیت قلمداد کنیم . زندانها و شكنجه ها و…. جماعت اخوان اكثراً ناشی از انحراف در هدف وانحراف درروش مبارزه بوده است و نمی توان آنرا با اذیتها و آزارهایی که مبارزین و مجاهدین در صدر اسلام و در زمانهای بعدی که در مسیر صحیح مبارزه قرار گرفته بودند و با آن مواجه شده اند مقایسه نمود .
اين طرز تفكرغلطی که هدف مبارزه و مسیر صحیح آنرا آلوده کرده است ؛ در همه ي سرزمين هاي مسلمان نشين باعث مغلوبيت مسلمين گشته است و همچنین نمی توان انکار کرد که پس از نفوذ اخوان در ميان كشورهاي ديگر، از عوامل ديكتاتورشدن حكام منطقه گشتند.
این انحراف آشکار در هدف را در بسیاری از جماعتهای انقلابی و مجاهد مسلمان نیز می توان مشاهده کرد . در اکثر سرزمين هاي مسلمان نشين مجاهدان با اشغالگرن دیکتاتوری سکولاریسم مي جنگند و با گروههاي سکولار ومرتد محلی هم اتحاد مي بندند، امّا در نهايت امر حكومت در دستان يك جاهل مجري احكام غير شرعي مي افتد و حاكمي سر كار مي آيد كه از سوی سازمانهاي جاسوسی همان دشمنان منصوب مي گردد وپس از محکم شدن تدریجی پایه های قدرت این حاکم و دستگاه دست نشانده ی آن آنوقت نوبت به قتل و عام مسلمين مجاهد مي رسد واين عدالت الهي است . چون خودشان مقصر بوده اند .
در اين حالت واکنش ونتیجه کار رهبر اسلاميها يك گونه بوده است. مثلا” در سال ۱۹۹۲امكان تشکیل حكومت اسلامي توسط نهضت اسلامي تاجيكستان فراهم بود اما آنها به همان دلایل غلط مبارزاتیشان يك كارگردان سینما را كانديدا كردند. چون مي گفتند ما آماده ی حكومت نيستم .در ازبكستان هم رهبران بازی بچه گانه ای را شروع کردند . آنها زماني كه آزادي نسبي داده شد شروع كردند به مسجد سازي ، انتشار مجلات ، تشکیل انجمنهای خیریه و….و در مورد حكومت اصلا”فكر نكردند . به همين دليل زمان انتخابات مردم همين کریم اف ديكتاتور را انتخاب كردند .وقتي كه پيامبرصلی الله علیه وسلم به مدينه هجرت كردند اولين كارش تشكيل حكومت وسازماني سياسي و كسب قدرت سياسي در جامعه بود و با اهميتي كه براي اصحاب داشت تاريخ مسلمين از همين جا شروع مي شود نه از اول پيامبر شدن یا تولد آن بزرگوار صلي الله علیه و سلم .
تغيير و تحولات و رنگ عوض کردنها وكلاهبرداري سياسي وحیله های سياسي درميان حكومت ها ي کمونیست كمتر از سکولاریستهای لیبرال است ، مثل چيزي كه در زمان شوروي يا چين يا کره شمالی وویتنام کمونیستی رخ داد با آن چیزی که الان توسط سکولاریستهای لیبرال غربی در مصر ،تونس و….رخ داد . سکولاریستهای لیبرال غربی به راحتی هرچه تمامتر زندگی و آینده ی مسلمین را از طریق رهبران مسلمین به بازی گرفتند .
هدف يك مسلمان تغيير ايدئولوژي وعقيده حاكم بر حكومت وجامعه است نه تغيير در رهبريت آن جامعه جاهلي به رهبريت جاهلي ديگري كه كمتر ظلم مي كند. و سپس تصور اینکه وی در این حاکمیت جدید راحتتر می تواند وارد پارلمان گشته و شاید از کرسی های بیشتری هم بهره مند گردد . اما غافل از این نکته ی بنیادیست که وارد شدن در سيستم پارلماني وبازي هاي سياسي جاهليت هم نوعي اعتراف به شكست و مقبوليت وضع موجود حاكم و پذيرش و رسميت دادن به آن مي باشد.
ما درتعجب هستیم كه در سياست واقعي و مطابقت واقعیت مبارزه و رسیدن به هدف اگر لنين، ماركس، هيتلرو… را با رهبران مسلمين مقايسه كنيم مي فهميم كه آنها سياست واقعي اسلامي را همچون یک وسیله و راه مطمئن و مناسب جهت رسیدن به هدف و کسب قدرت بهتراز مسلمين درك كرده اند.
مثلا لنين هميشه وبدون خستگي می گفت ؛كه وقتي يك حركت سوسياليستي به وجود مي آيد نبايد هيچ گونه شراكتي در قدرت سياسي جامعه با نیروها وجریانات غیر سوسیالیستی داشته باشد . بلشویکها هيچ وقت با حكومت هاواحزاب مخالف سازش نكردند واگر مصالحه ايي بود كلاً موقتي بود. واگر چنين نمي كردند عقيده ي ماركسيسم به عنوان يگانه عقيده ي صحيح در ميان مردم مطرح نمي شد . وهمين سياست روشن باعث مقبوليت عمومي در ميان مردم گرديد .
اعضاي متمایل به سرمايه داري وليبرالیسم بورژوازي را عامل فساد دانسته وجهت اتحاد وبه سلامت رسيدن به هدف، خلاص شدن از دست اینها را لازم مي دانست.اين يگانه راه و وسيله ی صحيح رسيدن به هدف و كسب قدرت است كه هر كسي از آن استفاده كند به نتيجه مطلوب مي رسد. این وسیله هم چیزی است مثل اسلحه ،مثل ماشین و….واين راه و وسیله را كفار وجاهليت با تحقیقات علمي و دانشگاه ها واتاقهای فكري كه ساخته اند به خوبي درك كرده اند و همچون یک حقیقت زنده با آن برخورد کرده و از آن استفاده می کنند .
هيتلر هم با عدم توافق با ماركسيم و یهودیت ،جامعه ی مورد نظر خودش را با عقيده ي ناسيونال سوسياليستي علم كرده وبدون سازش و همكاري در بازيهاي سرگرم کننده ی سياسي، كسب قدرت سياسي را نشانه رفت.
در گذشته تمامی رهبران موفق مسلمان و حتی غیر مسلمان، و در یکی دو قرن اخیر هم سکولاریستهایی چون ماركس، لنین و…. ، هم همين مسير را پيمودند وهم اكنون ديكتاتوري سكولاریستي و مرتدین محلی در سرزمينهاي مسلمان نشين هم از همين سياست پيروي مي كنند.
اگرما این موفقیت وپیروزی آشکار دنیوی سکولاریستها و مرتدین محلی در تسلط بر جامعه و بخصوص سرزمینهای مسلمان نشین را در برابر امتیازات آشکار ی که مسلمین بر آنان دارند مقایسه کنیم خواهیم فهمید که سکولاریستها و مرتدین دارای موانع ومشکلات اساسی و بنیادینی هستند که مسلمین چنین مشکلاتی را ندارند، اما در عوض به دلیل انحرافات آشکار درهدف و عدم به کارگیری وسیله ی مناسب جهت رسیدن به هدف ،مسلمین با وجود تمامی امتیازات ، اغلب بازنده ی اصلی به شمار می رفته اند .که در زیر گوشه ای از این تمایزات و امکانات آشکار میان مسلمین و جاهليت را با هم مقايسه می کنیم تا نهایت تفاوت در امکانات ،ودرعوض، درک هدف و مبارزه و استفاده از این وسیله از جانبین روشنتر گردد :
- جاهليت تعليمات را از افراد ومنابع مختلف و پراکنده ای مي گيرند و مرجع مشخص واحدي ندارند .
- عقيده ي آنها را بايد روشنفكران جامعه قبول كرده وقانع باشند.
- بايد اين عقيده ای که از یک دروغ فلسفي وپيچيده نشأت گرفته را به اندازه ای ساده کنند که برای عوام مردم قابل فهم باشد و سپس با مبارزات شددید با احکام شریعتهای آسمانی مورد قبول مردم ، آنرا به مردم برسانند.
- اين مردم بایدآن را به عنوان یک دين بپذيرند(يك عقيده ي ساده شده در حد مسائل و احکام دينی)
امّا در ميان مسلمين اين معماها وجود ندارد :
– برای يك مسلمان لازم نيست كه يك دروغ فلسفی درست كنند چون داراي يك تعلیمات حقیقی و منبعی مشخص هستند واين تعلیمات را هم روشنفکران و هم عوام مي فهمند و با همين روش مسلمين بر نصف كره زمين حاكميت كرده اند.
با این وجود باید متوجه شده باشیم که مسلمین و بخصوص رهبران احزاب و جماعتهای آنها، جهت رسیدن به هدف و رهایی از چنگال کفار و مرتدین ، از چه برتریها و نیروهایی برخوردار بودند که از دستشان رفته است . احزاب و جماعتهای اسلامی جهت کسب قدرت وبه دست آوردن حاکمیت از دست رفته اشان ،به نسبت سکولاریستهای مرتد، از کمترین مشکلات و موانع برخوردار بودند . اما به دلیل عدم استفاده ی صحیح از این امکانات و انحراف آشکار در هدف اصلی ، عملا ً حاکمیت و تعین سرنوشت مسلمین را به سکولاریستهای مرتد تقدیم کردند .
ما به این گونه جماعتها و احزاب به ظاهر اسلامی ،در مورد هدف ورسیدن به آن و تعین جایگاه حاكميت نزد احزاب و جماعتها، بایک ظرب المثل کلام را به جلو می بریم و اهمیت آنرا به خود و آنها یادآور می شویم : «اگر قصد ازدواج نداري چرا ديگران را به عروسي دعوت مي كني؟!»
در مسئله ی سياست اصلي ترين و اساسی ترین مسئله، حاكميت است. حل كردن اين مسئله در سياست را اگر به عنوان يك هدف اساسی انتخاب نمی کنی، فعاليت كردن در سياست هيچ مفهومي ندارد واگرهدف شما حاكميت و كسب قدرت سياسي نباشد وارد شدن درفعاليتهاي سياسي معني ندارد.
هركسی که وارد سياست مي شود، هدفش كسب قدرت سياسي است . و اگر غیر از کسب قدرت وحاکمیت سیاسی جامعه ، چيزهاي ديگري به عنوان هدف مطرح مي گردد ؛يا اين شخص و جماعت منافق است يا اينكه از سياست هيچي نمي داند.براي مثال شخصي قصد ازدواج با دختري دارد واين شخص خانواده ،فامیل ، همسایه ها و….را دعوت مي نمايد. اما در نهايت پس از صرف آنهمه خوراک و پول مي گويد: من قصد ازدواج ندارم. اين حالت اصلا”نرمال نيست و ما چنین شخصی را انسان بی غرض، عاقل و سالمی نمی دانیم .
اگر يكي كه به كار سياست هم مشغول مي شود ومي گويد: هدف ما كسب قدرت سياسي و حاكميت نيست، بايد اين شغل را ول كند چون مردم فريبي وسرگردان كردن مردم کاردرستی نيست.
– مسئله دوم اين است كه احزاب و جماعتها چه وقت بايد زن بگيرند.وحاكميت را بگيرند. وقتي از اخوان مي پرسي كه چرا پس از ۸۰سال هنوز زن نگرفته اي؟ با تبسمي كه انگار سوالت را نفهميده مي گويد:كه ما ۸۰ سال كه نه، بلكه ۱۸۰سا ل هم اگر طول بكشد باز صبر مي
كنيم.
كدام آيه يا حديث اشاره دارد كه وقت آمادگي ده ها سال طول مي كشد؟ ما كه در دوره ي نوح زندگي نمي كنيم. كه يك نسل حول و حوش ۹۰۰سال تبليغ نياز داشته باشد. براي يك انسان فعلی يك وقت كوتاهي عمر داده شده است. رسول الله صلي الله عليه و سلم۸۰ سال را به آماده كردن صرف نکرد . بلكه ۱۳سال درمكه آمادگي ها را به وجود آوردو درمدينه حاكميت را درست دست گرفتند.
اگر ما به سير مبارزاتي مسلمين نگاه كنيم مي بينيم كه هر نسل از مجاهدين و مبارزين براي خودشان دوران وشرايط خاصي از خودشان را داشته اند وشرايط امروز وطرز فعالیت آنها نیز با نسل قبلی تفاوت دارد، چون شرايط تغيير كرده است. و هیچ کسی نمی داند که خداوند برای هر نسلی چه آزمایش و اتفاقاتی را آماده کرده است .
براي همين منظور در عصر رسول الله صلي الله عليه وسلم ، وهرنسلي ، بايد همان نسل براي خودش تصميم بگيرد . وهیچ نسلی در صورت عمل صحیح به احکام اسلامی نمی تواند جوابگوی نسل قبل یا بعدی خودش باشد .هیچ نسلی نمی تواند به امید نسل بعدی با دست خالی به نزد الله جل جلاله برگردد . هیچ نسل عاقلی نمی تواند در صورت توانائی خودش ،عمل خواسته شده در شریعت را نصف کاره رها کند ؛ به امید اینکه نسل بعدی کارش را تکمیل کند. چون شرايط وظروف درحال تغييراند. نمي توان در توهمات گيركرد. حتی مجاهدين الان بامجاهدین چند سال پيش هم فرق دارند ،چه برسد به نسلها که اغلب به نسبت بنیانگذاران جریانات و احزاب به انحراف و بدی کشیده شده اند.
رسول الله صلی الله علیه وسلم و صحابه ، راه را آسان وروشن كرده اند.امّاجریانی به علت غفلت از قرآن وسنت و قاطی كردن ديگر تعليمات غير اسلامي با تعليمات اسلامي ، باعث آسوده شدن خود و تاريك شدن راه گشته است ؛ كه جمع زيادي را نیز سرگردان نموده است.
هر سازمان يك دوره ی تولد ، ميانسالي وپيري ومرگ دارد . يك درخت سيب هم همين دوران را دارد،يك انسان هم همين دوران را طي مي كند،يك سيب به صورت طبيعي ثمره اش ميوه سيب است ، يك انسان در صورت سلامت، ثمره اش فرزندان هستند. يك سازمان هم در صورت سلامت، ثمره اش تشكيل جامعه وحكومت مجری احکام اسلامي است.سازمان نسل صحابه ی زمان رسول الله صلي الله عليه وسلم دو امپراطوري را منهدم كردند.اما چرا سازمان هاي ما اينقدر بي نتيجه هستند؟براي چه اينها هيچ زايماني ندارند و عقیمند؟ چرا در جا مي زنند؟
اسباب زياد است اما به چند دليل مي پردازيم:
– اكثر سازمان ها با زمان برخورد مناسبي ندارند، واكثرا زمان را از دست مي دهند. وبراي دوران تولد، رشد، ميانسالي ،پيري و مرگ سازمانشان برنامه ی منظم واقع بینانه ای در حد وسعت علم انسانهای عصرشان ندارند.
مثلا يك پسر در ۲۵ سالگي مي تواند ازدواج كند ،يا براي يك دختر سن ۲۰يا۲۵سال دير نيست ، اما براي يك دختر بالای ۸۰سالگي ازدواج خيلي دير است واگر كسي بااو ازدواج كند امكان فرزند دار شدن وثمر دادن ممكن نيست. سازمانها نیز همين گونه اند . اينكه سازمان ها با زمان اين گونه بازي مي كنند ، بزرگترين اشتباه وشوخي تلخ دوران ماست .
كسي كه براي يك زمان نامعين و نسلهای بعدی برنامه ريزي مي كند، نمي تواند برنامه اش يك برنامه ی صحيحی باشد. بلكه اين برنامه ريزي مال نسل هاي آينده است كه خودشان بايد در موردش تصميم بگيرند .اين گونه برنامه ریزی های توهمی ،تولید کننده ی شبه بزرگي در میان مردم و بخصوص جوانان مبارز می گردد ، و زمانی به خود می آیند که علاوه بر تلف شدن عمر و زمانی که خداوند در اختیارشان نهاده است ، دچار نوعی سرخوردگی ویأس نیز گشته اند . ما باید با فهم صحیح دین وعبرت از تاریخ به خود بفهمانیم که ما نمي دانيم كه الله براي نسل بعدي چه آزمايشي به وجود مي آورد، ما دربرابر اعمال خودمان پاسخ گو هستيم نه اعمال نسل قبلي يا نسل بعديمان.
هركس كه قدروقت را نمي داند طبيعي است كه قدر زمانهاي حياتي و سرنوشت ساز سازمان را نيزنمي داند. براي هر سازمان يك زمان سر نوشت ساز وجود دارد. مثل همين انقلابات منحرف شده ی مصر و تونس فعلی و جرياني كه به بهارعرب مشهوراست، که به خزان عرب تبدیل شده است . در اين موقيت جماعتها و سازمانهای اسلامی زمان و وقت دارند كه قدرت و حاكميت را دردست بگيرند اما مي بينيم كه تشكيل دولت و حكومت اسلامي مجري احكام الهي اصلا”دردستور كار آنها قرار ندارد وانقلاب ستمدیگان زجردیده را به همين راحتي به انحراف مي كشاند.
اگريك حركت و سازمان اسلامی فكر مي كند كه براي آنها در دست گرفتن حاكميت، در زمانی که خداوند در اختیارشان نهاده ،ضرورت ندارد ؛اين حركت و حزب معني خودش را از دست مي دهد و چیز بی معني و اضافي قلمداد مي گردد. حركت و حزب اسلامی که با فریب مسلمین و حاکم گرداندن ظالمین و بخصوص سکولاریستهای مرتد بر مردم ، خود را در حد مشاورین مخلص ظالمین در می آورند ، علاوه بر هدر دادن خودشان، نسل یا نسلهای بعد از خودشان را نیزبا تئوریزه کردن جاهلی این تاکتیکهای ديوانه وار و «مشاورمخلص» منافقين وكفار شدن، به انحراف کشانده و به نسلهاي جوان وبعدهم منتقل مي گردانند .
وقتي كه يك سازمان برنامه ی واقعي منطبق با دین و زمانش را نداشته باشد، وقت را هدر مي دهد، وضعیتهای سرنوشت ساز راهدر مي دهد، واينكه پس از دهها سال ،كه يك نتيجه مثبت ندارند، اين حالت آنها را نگران نمي كند، اين نشان مي دهد كه هدف اين تشكيلات فقط وفقط حفظ كردن خودشان است آن هم به قيمتي وگاه با هر روش وابزاري.
در اين حالت است كه اشتباهات خودشان را کتمان مي كنند. وبه ديگر استراتژي وبرنامه هاي ديگران رشک وحسادت مي ورزند و اشتباهات خودشان را با تراشیدن فرا افکنی های ساحرانه بردوش جوانان تحميل و بار مي كنند وهمين باعث تكرار اشتباهات مي شود. وقتي كه سازمان اين گونه اشتباهاتشان را تكرارمي كنند، اما خود را بر حق مي پندارند و اشتباهاتشان را نيز طبيعي ومثل اعمال قهرمانانه جلوه مي دهند شامل ” كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ” (روم/۳۲) . هر گروهي هم از روش و آئيني كه دارد خرسند و خوشحال است؛ مي گردند.
– آزادي: اگر ايدئولوژي اسلامي با وجود حقانیتش وارد جامعه ای گردد ،و كساني براي گسترش وپخش و تحکیم احکام آن زحمت نکشیده وفعاليت برنامه ریزی شده ی اسلامی نداشته باشند ، همينجوري خود به خود رشد نمي كند وفرا گير نمي گردد. شخص بايد به ايدئولوژي خودش ايمان داشته باشد. امّا ايمان به تنهايي ،بدون ايثار وجهاد در راه آن و حرکت کردن در مسیر صحیح اسلامی ،ثمرۀ دنيويي دربرندارد. اگرکسی مؤمن و با ايمان حاضر به فدا كردن خودش باشد اینهم فايده ندارد. بلكه يك جماعت وسازمان برگزيده با تنظيمات واراده اي پولادين، قدرت تغيير و تحول در جامعه را دارند.
اين جماعت پولادين همچون سابقون الاولون است كه بايد دوران ۱۳ ساله ی مکی بر آنها تحميل شود،تحقیر شوند ، در دیار غربت آواره شوند ،كشته شوند،شكنجه شوند، ريزش كنند و…..تا تبدیل به آنهايي كردند كه حاكميت مدينه به آنها داده شد و تاريخ را عوض كردند .
این «خیر امت» ی که برای آزادسازی «ناس» و مردم دنیا بوجود آمدند ، تحت رهبریت آموزه های اسلام به فرماندهی رسول الله صلی الله علیه وسلم چه مراحلی را طی کردند تا به همگان بفهمانند که راه رستگاری هر نسلی در کدام برنامه ی انقلابی نهفته است ؟ در زیر به مواردی از این ابزارهای تصفیه و تربیت و ساخت امتها و هسته های اولیه ی کوچکی،که باید مردم را به هدایت راهنما گردند اشاره می شود، تا برهمگان در آینده روشن گردد که چراآزاديهاي آنی هميشه براي مردم سودمند نيست؟: “وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ “(فصلت / ۳۵) به اين خوي نمي رسند مگر كساني كه داراي صبر و استقامت با شند و بدان نمي رسند مگر كساني كه بهره ي بزرگي (از ايمان و تقوا)داشته باشند.
۱- ایجاد سروصدا به محض شنيدن قرآن
اين كار بدين دليل بود كه نه خودشان قرآن را بشنود و نه به ديگران اجازه استماع آن را بدهند ” وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ “(فصلت/۲۶) كافران مي گويند:گوش به اين قرآن ندهيد و هنگام تلاوت آن ياوه سرايي و جاروجنجال كنيد،شايد اين گونه پيروز شديد
۲- كوشش براي فريفتن مردم با پوشاندن معاني و وارونه جلوه دادن آيات الهي
«إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آيَاتِنَا لَا يَخْفَوْنَ عَلَيْنَا أَفَمَنْ يُلْقَى فِي النَّارِ خَيْرٌ أَمْ مَنْ يَأْتِي آمِنًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» (فصلت /۴۰)«كساني كه آيات ما را مورد طعن قرار مي دهند وبه تحريف آن دست می یازند،بر ما پوشيده نخواهند بود .آيا كسي كه به آتش دوزخ انداخته مي شود بهتر است يا كسي كه در سايه ي ايمان در نهايت امن وامان روز قيامت مي آيد؟هر كاري كه مي خواهيد بكنيد .او مي بيند هر آنچه را كه انجام مي دهيد»
الحاد در آيات الهي به اين معناست كه انسان از كلمات روشن آن مطالب ومفاهيم وارونه اي استخراج كند .تفسير ومفهوم روشن ودرست آيات را مورد التفات قرار ندهد وهر مفهوم نادرست ديگري رااز آن برداشت كند .تا علاوه بر گمراهي خود ،ديگران را نيز به سوي گمراهي وهدف پليدش راهنما گردد.
۳- در گير كردن مسلمانان در بحث هاي بيهوده
« وَالَّذِينَ يُحَاجُّونَ فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا اسْتُجِيبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ »( شوري/ ۱۶)«بعد از پذيرش فرا خوان خدا كساني كه [با پذيرفتگان اين دعوت]در مورد دين خدا مخاصمه ومجادله مي كنند،حجت بازي آنان نزد پروردگارشان باطل است»
۴- ريشخند كردن مسلمانان: «إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ ؛ وَإِذَا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغَامَزُونَ ؛ وَإِذَا انْقَلَبُوا إِلَى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ ؛ وَإِذَا رَأَوْهُمْ قَالُوا إِنَّ هَؤُلَاءِ لَضَالُّونَ ؛ وَمَا أُرْسِلُوا عَلَيْهِمْ حَافِظِينَ »( مطففين/ ۲۹-۳۳)«كساني كه گناه مي كردند،آناني را كه ايمان آورده بودند به ريشخند مي گرفتند وچون بر آنان مي گذشتند اشاره ی چشم وآبروبا هم رد و بدل مي كردند وهنگامي كه نزد خانواده خود باز مي گشتند به شوخ طبعي مي پرداختند وچون مومنان را مي ديدند،مي گفتند:اين گمراهانند ،حال آنكه براي بازرسي [كارشما]فرستاده نشده بودند»
۵- ترديد افكني در دلهاي بي خبران : « وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ مَاذَا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ »( نحل/ ۲۴) «وچون به آنان گفته شود :پروردگارتان چه چيزي نازل كرده است؟مي گويند:افسانه هاي پيشينيان است»
۶- برنامه فرهنگي : جهت مشغول ساختن مردم به افكار وانديشه هاي سر گرم كننده ی انحرافي اقدام به طرح يك برنامه ی فرهنگي نمودند تا مردم چنان در مسائل وافسانه ها و توهمات غوطه ور شوند كه توان ووقت انديشيدن درباره ی مسائل حياتي وجدي اسلام در قرآن را از دست بدهند.كه نضربن حارث بن كلده به سفارش وپيشنهاد بزرگان قریش داستان هاي ايراني رستم واسفنديار و…را براي مردم بيان مي كرد و به داستان گويی پرداخت ابن عباس گفته است كه نضربراي اين منظور كنيز هاي آواز خواني نيز خريده بود…..
۷- ضرب وشتم بزرگان صاحب مقام وداراي عشيره وطايفه
نوفل بن الخویلد العدویه كه به اسد قريش معروف بود شخصی محترم همچون ابوبكر را همراه طلحه يكجا بسته بود وخانواده ی آنان،بني تميم ، براي رهايشان كاري نكرد .در پي آن رسول الله صلي الله عليه وسلم فرمود: اللهم اكفنا شرابن العدويه . خدايا تو خود شرابن العدويه را از سر ما كوتاه بفرما[۱]
– زبيرابن عوام را عمويش در حصيري مي پيچاند،آويزان مي كرد واز پايين دود ايجاد مي كرد و مي گفت :از اسلام بر گرد.ولي او همواره مي گفت :من كفر نخواهم ورزيد[۲]
– عثمان بن عفان را عمويش حكم(پدر مروان)بست و گفت:تو دين نياكان وآبا واجداد را رها كرده اي ودين محمدرا پذيرفته اي؟من تو را رها نخواهم كرد،مگر اينكه از دين او دست برداري .اوپاسخ داد:من اين دين را ترك نخواهم كرد.هر اتفاقي كه مي افتد،بيافتد[۳]
– مصعب ابن عمير را پسر عمويش عثمان بن طلحه«كليددار كعبه»بسيار آزار مي داد.خانواده اش اورا حبس كردند تا اينكه سر انجام گريخت و هنگام نخستين هجرت حبشه همراه مهاجران رفت [۴]
– سعدبن ابي وقاص وبرادرش عامر را مادرشان بسيار در تنگنا قرار داد،ولي آنان از دين بر نگشتند[۵]
۸- شكنجه غلامان، كنيزان ومواليان بي پناه : ابن هشام و بلاذری نوشته اند كه بلال ابن رياح را در گرماي سخت ظهر بيرون می بردند، بر ديگهاي داغ مكه مي خواباندند و سنگي سنگين بر سينه اش گذاشته ومي گفتند:سوگند به خدا كه تو در همين حال خواهي ماند،تازماني كه از بندگي خداي محمد خودداري نكرده اي و به عبادت لات و عزي نپرداخته ايي ولي او در پاسخ صرفاً احد احد مي گفت. ياسروسميه وعمار وبرادرش عبدالله همه مسلمان گشته و مورد انواع شكنجه ها واقع شدند رسول الله صلي الله عليه و سلم از ديدن وضعيت بد آنان نگران شد و فرمود :صبراًآل ياسر فان موعدكم الجنه «شكيبا باشيد آل ياسر ،ميعاد گاه شما بهشت است»
امام احمد و ابن سعد از عثمان ابن عفان روايت كرده اند كه روزي رسول الله صلي الله عليه و سلم از جايي عبور كرد كه اين خانواده در انجا شكنجه مي شد،رسول الله صلي الله عليه وسلم فرمود :خدايا آل ياسر را بيامرز و در حقيقت مغفرت شما شامل حال آنان شده است»
-ابن سعد وبلاذری از شعبي نقل كرده اند كه يكبار جناب ابن الارت در زمان خلافت عمربن خطاب پشتش را برهنه كرد وبه مردم نشان داد.پوست آن قسمت از بدن او مانند كسي شده بود كه برص داشته باشد .جناب ابن الارت به عمر بن خطاب گفت :كه مشركان آتشي بر افروخته ومرا روي آن كشيدند و كسي برسينه من ايستاد ،به نحوي كه آتش در اثر ذوب شدن چربي هاي بدن من خاموش شد.
۹- مهمترين شيء بعد از ايمان، نماز وجهاد؛ مسئله ی هجرت است: اما چرا اسلام اين همه به آن اهميت مي دهد.چون مهمترين وبا ارزش ترين چيز براي يك مسلمان در اين جهان نه ميهن اوست ونه قوم وتبار ونه قضيه ي نان وشكم ،بلكه مهم ترين مسئله براي اواين است كه بتواند طبق اصول و قوانيينی كه به آن ايمان آورده است عمل كند و سعادت دنيوي و اخروي وبالاتر از همه خشنودي خداوند را جلب كند.اگر نتواند طبق اين احكام و اصول زندگي كند ،نه تنها آزادي،بلكه حتي زندگي براي او بي معني و بي ارزش خواهد بود .قرباني كردن خود از قرباني كردن ارزش ها واحكام الهي براي مسلمان راحت تر است .پيروان اسلام به همين دليل وطن خود را به قصد حبشه ترك كردند.
در رجب سال ۴۰عام الفيل (سال پنجم بعثت)رسول الله صلي الله عليه وسلم به اصحابش فرمود:«بهتر بود شما به حبشه مي رفتيد .در آنجا پادشاهي است كه در كنارش به كسي ستم نمي شود و آن سر زمين خوبي است وتا زماني كه خداوند متعال براي رفع اين شرايط اسبابي فراهم مي كند شما در آنجا بمانيد»به دنبال اين سخن رسول الله صلي الله عليه وسلم ،هجرت نخست حبشه صورت پذيرفت كه طي آن ۱۱مرد و۴زن به حبشه هجرت كردند .هجرت دوم هم در اوايل سال شش مبعث رخ داد.
۱۰- جاهليت قريش همصدا و متحد در محرم سال ۷بعثت قطع نامه اي نوشتند ودرآن سوگند خورده و متعهد شدند كه مادام كه بني هاشم و بنی المطلب رسول الله صلي الله عليه وسلم را به آنان نسپرده اند ،هر گونه ارتباط ،وصلت،گفت وگو ودادوستد با آنان ممنوع خواهد بود.ومحاصره ي مسلمين و مشرکین بنی هاشم در شعب ابي طالب بوجود آمد.
اینها نمونه ای از آزمایشات و بلاهایی بود که الله برای پرورش و ساخته شدن هسته ی اصلی رهبریت نهضت اسلامی جهت رهایی دیگر انسانهای روی زمین برای بهترین بندگانش تدارک دیده بود . این سابقون الاولون و خیر امتی که در کوره ی سختی ها و آزمایشات تحت رهبریت رسول الله صلی الله علیه وسلم پخته شده بودند ،توانستند در همان مدت زمان عمر کوتاهشان ،علاوه بر آزادی خود ، اسباب آزادی وسعادت دیگر ملل نیز گردند .
در برابر این روش ثابتی که به عنوان یکی از سنتهای الله در تغیر بنیادین انسانها و جوامع مطرح می گردد ، به روش نارس وناقص دیگری اشاره می شود که تنها برای مواقع اضطرار و ضرورت به کار برده می شود . این روش پانسمان موقتی است بر روی زخم عمیقی که از خونریزی شدید و مرگ بیمار جلوگیری می کند ، اما به محض رفع شدن حال اضطراری دوباره باید به درمان اساسی و همان روش اولیه برگشت و کار را در حالت عادیش از اول شروع کرد، و گرنه ثمره و منفعتش به بندگان ستمدیده ی الله برنمی گردد .
بله ؛ آزاديهاي آنی هميشه براي مردم سودمند نيس ت، چون مردمی که بدون داشتن هسته ی انقلابی آبدیده شده ی تحت رهبریت صالحی، به تازه گی از چنگال دیكتاتوريهاي ظالم رها می شوند نمی توانند در مسیر منافع اصلی شان حرکت کنند اینان برای دوران بعداز رهایی برنامه ای ندارند و اساسا به آزادي عادت ندارند و…مثل قوم بني اسرائيل كه پس از ديدن آنهمه مصيبت و بلایی که از فرعونیان دیده بودند؛ اما چون این آزار و اذیتها به خاطر احکام شریعت و در مسیر وکانال مبارزه آنهم تحت رهبریت فرمانده انقلابی نبود ، آزار و اذیتها به تنهایی نتوانست هسته و امت اولیه ای را بسازد که قدرت رهبریت بعد از آزادی و صدور آن به دیگر ملل را نیز داشته باشند …….
بنی اسرائیل پس از دیدن آنهمه ظلم وستم از دست فرعونیان و دیدن آنهمه معجزات آشکار از جانب سیدنا موسی ،هميشه پس از رهایی از چنگال دشمنانشان از هرچيزی ناراضي و ناشکر بودند،ازآسمان برایشان بهترین خوراکیها و نعمتها فرود می آمد اما باز آنرا کم اهمیت دانسته و همیشه در حال گله و شکوایه و غرزدن و… بودند .در آخر هم گفتند ای موسي خودت با خدابرو بجنگ[۶]
بني اسرائيل ترسو بودند، ايمانشان آبدیده نشده بود، اگر در آن حالت اضطرار قرار نمی گرفتند و سالها تحت آزار و اذیتها توسط مشرکین ایمانشان تقویت گشته و امت وهسته ی اصلی را به وجود می آوردند، قطعاپيروز مي شدند.اما در این حالت موجودشان ،به خاطر احکام الله و سعادت خودشان کاری نكردند. خداوند هم این نسل را در صحرا زندانی کرد؛ تا اینکه یک نسل آموزش دیده ی سختی دیده ی تحت رهبریت موسی، رشد کرد و نسل قبلی از میان بر داشته شد . و پس از آن بود که امتیازات خیر امت را به آنها برگرداند و سروری زمین را به آنها سپردو….
خداوند همين قوم بنی اسرائیل را ۴۰سال يعني تا زمان انهدام يك نسل و بوجود آمدن يك نسل جديد جريمه مي كند.[۷]حتما باید بپرسید که چرا يك نسل ؟ وباید جوابش را نیز یافته باشید . و اینکه چرا هرنسلی معمولا فقط یکبار انقلاب می کند و….. نسل دوم و جديد كه در حالت سختي و مشكلات در زیر دست موسي تربيت شدند ، با قدرتي فراگير توانستند سرزمين خودشان را از مشركين باز پس گيرند ورسالتشان را انجام دهند.
نمونه امروزي این روش نارس قوم بنی اسرائیل اما غیر اضطراری را در هنگام فروپاشي اتحاد شوروي سوسیالیستی وجمهوريهاي تازه استقلال يافته مسلمان ويا همين تازه از بند رسته های عرب مشهور به بهار عرب به وضوح مي توان مشاهده كرد. زماني كه در سال ۱۹۱۷انقلاب اكتبر سکولار – سوسیالیستی روسيه رخ داد ،بعد از غلبه ی امام شميل درقوقاز،اين نسل از مسلمين در دست ديكتاتورهاي تزاري زندگي مي كردند، يكهو صاحب آزادي ورهايي از دست ديكتاتورشدند.ما نمي توانيم اينها را با نسل بني اسرائيل مقايسه كنيم.چون آنها واقعيت و موقعيتهايشان بدتر بود،امّابا اينكه مجاهدين در حال نبرد با ديكتاتوري روس بودند اما تأثيرات ديكتاتوري برآنها نيز ناچيز نبودوتأثيرات خودش را داشت.اما هنگامي كه انقلاب اكتبر ۱۹۱۷رخ داد شرايطي وجود داشت كه مسلمين مي توانستند با استفاده از آن شرايط وجو انقلابي؛ خودشان صاحب حكومت و استقلال گردند. واقعیات آن زمان يك دست نبودند اما ما مي توانيم از آنها درسهايي بياموزيم:
اولاً ما در اين حالت به زمان وحالت انقلاب و جو انقلابي نظري مي افكنيم . یک قسمت عمده از انقلاب ها تظاهرات و راهپيما يي است كه خود به خود و خود جوش سازماندهي مي گردند ونوعي انقلاب كور است كه پس از آن، ائتلاف، مجلس،شورا، جمهوري و… به بار مي آورد. در اين مرحلۀ بینابینی بی حاكميتي انقلابي ،در روحيه مردم دو چيزحاكم مي شود؛ پر انرژي مي گردند وبه آينده اميدوار، ونگران از وضعيت نا مشخص كنوني.
تظاهرات به اين حالات یاد شده گسترش و میدان مي دهد. تظاهرات مثل آهن ربا مردم را به خود جذب مي كند، در همين راهپيمايي ها مردم براي خودشان رهبر تعيين مي كنند. در راهپيمايي مردم حس مي كنند كه همگي داراي يك هدف هستند وبا همديگر در جماعت هاي مختلف هم رأي مي شوند، هرسازماني كه درهمان زمان به دنيا آمده اند، و هرحزبي كه در همان زمان متولدمي شوند، خيلي راحت هم منهدم مي شوند، راحت درست مي شوند وراحت هم منهدم مي گردند .
[۱]بیهقی،ابن سعد
[۲]ابن سعد،طبقات کبری ، ص ۱۸۲ طبراني
[۳] همان ۱۸۳
[۴] همان
[۵]همان
[۶]مائده/ ۲۰-۲۴
[۷]مائده /۲۶-۲۵