“العمدة فی اعداد العدّة للجهاد فی سبیل الله” ( امارت و فرماندهی ) ( قسمت سوم )
مؤلف: شیخ عبدالقادر عبدالعزیز (فک الله اسره)
مترجم: ا . رضایی
ارائه دهنده : احسان هورامی ( دانشجوی علوم سیاسی )
مسئله ششم: جنگيدن همراه امير فاجر و بدكار
غير عادل را فاجر گويند و عدالت يعنى (راست و مستقيم بودن احوال انسان در دينش و گفته شده عادل كسى است كه از او در دينداريش ترديدي حاصل نشود … و براى عدل دو چيز اعتبار شده است:
- صلاحيت در ديندارى: و آن اداء نمودن نمازهاى فريضه همراه با برپايي سنتهاى راتبهی آن، و دورى گزيدن از محرمات بدين صورت كه گناهان كبيره انجام نداده و بر صغيره اصرار نورزد.
- به كارگيرى مروت و جوانمردی: و آن هم با انجام دادن آنچه موجب زيبايي و تزين او گرديده و رها نمودن آنچه او را معيوب و پست مىگرداند.[۱]
گاهي اتفاق مىافتد كه برادر مسلمان به اردوگاه تمرينات يا جبههی جنگ ملحق مىشود اما شخصى را فرمانده مىبيند كه در او فجور وجود دارد، در اين حالت آيا اين برادر به كارش ادامه بدهد؟ و يا اينكه اطاعت و فرمانبرى از اين امير واجب است؟
جواب: تصرف و رفتار شخص به صورت زير مىباشد:
اولاً: بر امير كل واجب است جز مرد صالحى كه داراى كفايت و اهليت است كسى را به كار نگمارد به دليل گفتهى خداوند ﻷ که میفرماید:
(إِنَّ خَيْرَ مَنْ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الأَمِينُ) قصص ۲۶
«چرا كه بهترين كسي را كه بايد استخدام كني شخصي است كه نيرومند و درستكار باشد.»
شارح عقيدهی طحاويه میگويد: «كسى كه بدعت و يا فجورى از او ظاهر شود به عنوان امام مسلمانان به كار گمارده نمىشود، زيرا كه او مستحق تنبيه است تا اينكه توبه نمايد، اگر اين امكان داشت كه با او ترك مراوده شود تا اينكه توبه نمايد اين روش نيكوتر است.»[۲]
اصل در اين مورد گفته ى خداوند است كه مىفرمايد:
(وَإِذْ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ) بقره ۱۲۴
«آن گاه را كه پروردگار ابراهيم، او را با سخناني (مشتمل بر اوامر و نواهي و تكاليف و وظائف، و از راههاي مختلف و با وسائل گوناگون) بيازمود و او (به خوبي از عهده آزمايش برآمد و) آنها را به تمام و كمال و به بهترين وجه انجام داد. (خداوند بدو) گفت: من تو را پيشواي مردم خواهم كرد. (ابراهيم) گفت: آيا از دودمان من (نيز كساني را پيشوا و پيغمبر خواهي كرد؟ خداوند) گفت: (درخواست تو را پذيرفتم، ولي) پيمان من به ستمكاران نميرسد (بلكه تنها فرزندان نيكوكار تو را در بر ميگيرد.)»
پس شايسته نيست كه امام و يا اميرى به كار گمارده شود كه در او ظلم و فجور وجود دارد، بلكه واجب اين است كه برادران با مسئول در مورد تبديل كردن آن امير به انسان صالح صحبت كنند.
ثانيا: اگر اين امر ميسر نشد و امير مجموعه، شخصى فاجر بود نظر بنده بر اين است كه اگر برادر مسلمانى كه به جهاد آمده است، اگر در رها كردن كار با اين امير قدرت و اختيار داشته باشد بدين صورت كه اردوگاه تمرين يا جبههی ديگرى كه در آن امير صالح است بيابد، پس در اين حالت واجب است كه كار كردن زير امارت آن امير فاجر را ترك نمايد. چونكه بدين وسيله دو مصلحت محقق خواهد شد: مصلحت اول؛ تمرينات نظامینمودن يا جهاد در راه خداوند ، زير نظارت امارت شايسته و صالح و مصلحت دوم؛ تنبيه و تاديب نمودن آن امير فاجر بواسطهى ترك نمودن و دورى گزيدن از او، زيرا اگر آن امير ببيند كه همهى سربازان به خاطر فجور و عصيانش او را رها مىكنند بدين وسيله از خطاهايش دست مىكشد. همانطور كه شارح عقيدهی طحاويه میگويد: «و از جملهى آنها اينكه اگر كسى اظهار بدعت و فجور نمايد به عنوان امير بر مسلمانان گمارده نمىشود. چنين شخصى لازم است تعزير و توبيخ شود تا توبه نمايد و اگر امكان داشت كه با او ترك مراوده شود تا اينكه از كارش پشيمان شده و به سوى الله باز گردد. اين كار نيكو خواهد بود، اگر بعضى از مردم نماز خواندن پشت سر او را ترك كنند و پشت سر ديگرى نماز بخوانند اين كار در انكار منكر تاثير گذار خواهد بود و اين ادامه داده مىشود تا اينكه توبه كند يا همينطور منعزل و مطرود باقى بماند و يا اينكه مردم بدين وسيله از گناهى مانند آنچه كه از او سر زده اجتناب ورزند. اين چنين اشخاصى اگر نماز پشت سرش ترك شود در آن مصلحت شرعى وجود دارد. اين در حالي است كه نماز جمعه و جماعت مأموم هم فوت نگردد.»[۳]
ثالثا: اگر امير و يا فرمانده فاجر باشد و كسى غير از او براى احراز اين منصب وجود نداشته باشد، يا كار نمودن با غير از آن فاجر ميسر نباشد خواه به سبب عدم آگاهى به وجود شخصى شايستهتر و يا وجود مشقت شديد در ملحق شدن به جبهه و اردوگاهى كه در آن امير شايسته و صالح وجود دارد و به دنبال ترك كردن كار با آن اميـــر فاجر مصلحت شرعى، كـه همانا تمرين نظامى يا جهاد است فوت مىشود، پس كلام و راه حل اين مشكل به دو صورت قابل بررسى است كه مبتنى بر سؤالى خواهد بود كه چنين است:
آيا فجور امير به خودش برمىگردد يا اينكـه به مصالح اسلام و مسلمين خدشه وارد ميكند؟
صورت اول هنگامى است كه فجور امير به نفس خودش است، مانند اينكه مشروب مىخورد يا مواد مخدر استعمال مىكند يا در اموال غنيمت دزدى مىكند و يا در او فسق و بدعت وجود دارد. همراه چنين شخصى عليه دشمن جنگ كردن جایز میباشد، تا زمانيكه اين فجورش خللى در جنگ عليه دشمن ايجاد نكند و قضيهی جهاد را تباه نسازد. اضافه براينكه لازم است نصيحت و پند نمودن و تعليم دادن او كه متناسب با حالش باشد استمرار و تداوم داشته باشد به اين اميد كه خداوند احوالش را بدين وسيله تغيير داده و سامان دهد. اين چيزى را كه ذكر نمودم اصل ثابت شده در اعتقاد اهلسنت و جماعت محسوب مىشود، و آنچيزى است كه در فقه جهاد مذكور است. و اين صورت همان مقصود از قاعدهى جنگ نمودن همراه با برّ و فاجر است، و فاجر همان كسى است كه فجور او در خودش و به خود او برمىگردد و ربطى به مصالح اسلام و مسلمين ندارد كه البته اين مطلب را ما در صورت دوم تبيين خواهيم نمود. و دليل جنگيدن همراه با امام فاجر كه فجورش فى نفسه است عليه دشمن این است كه در زير بدان اشاره مىكنيم:
ابنقدامه حنبلى میگويد: «و همراه هر برّ و فاجرى پيكار نمودن و جنگ كردن روا است.» يعنى همراه با هر امام .. از ابوعبدالله (احمدبنحنبل) در مورد مردى سؤال شد كه میگويد: من جنگ نمىكنم در حاليكه بنى عباس آنرا (غنيمت) مىگيرند و میگويد بلكه فىء بر آنان است، عرض كرد: سبحان الله آنان قوم بدى هستند. آنان جاهلانى هستند كه از رفتن به جهاد سرباز مىزنند و باعث سستى عزيمت و باز نگهداشتن ديگران مىشوند. و گفته مىشود: پاسخ دهيد اگر همهى مردم بسان شما دست از جهاد در راه خدا بكشند چه كسى باقى مىماند بجنگد؟ آيا دين اسلام از بين نمىرود؟ به نظرتان در اين صورت روم چه اقدامى انجام مىداد؟ در حاليكه ابوداود از ابى هريره روايت نموده است كه پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است:
«الجهاد واجب عليكم مع كل أمير برا كان أو فاجرا»
«جهاد در راه خداوند با هر امير و فرماندهای واجب است خواه آن فرمانده نيكوكار باشد يا فاجر.»
كما اينكه از انس بن مالك روايت شده است كه پیامبر < فرمودند:
«ثلاث من أصل الإيمان: الكف عمن قال لا إله إلا الله لا تكفره بذنب ولا تخرجه من الإسلام بعمل والجهاد ماض منذ بعثني الله إلى أن يقاتل آخر أمتي الدجال والإيمان بالأقدار»
«سه چيز از اصول ايمان است: عدم تعرض به كسي كه لا اله الا الله میگويد بدين صورت كه او را با انجام دادن گناهى تكفير ننمايد و او را صرفا به اين دليل كه عملى انجام داده از اسلام خارج ننمايد، و اينكه جهاد، از زماني كه خداوند مرا به پيامبرى برانگيخت تا وقتى كه امت من با دجال مىجنگد، جريان دارد و به قضا و قدر الهى مؤمن باشد.»
براى اينكه ترك جهاد همراه با امير فاجر منجر به قطع شدن جهاد در راه الله و سيطرهی كفار بر مسلمانان مىشود و سبب مىگردد كه كفار، مسلمانان را ريشه كن كرده و سخن كفر و يا آيين آنان علنى شود كه در آن فساد بزرگى است.
خداوند ﻷ مىفرمايد: (وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ) بقره ۲۵۱
«واگر خداوند برخي از مردم را به وسيله برخي ديگر دفع نكند، فساد زمين را فرا ميگيرد، ولي خداوند نسبت به جهانيان لطف و احسان دارد.» [۴]
در باب تفاضل بين امير فاجر و امير صالح، شيخ الاسلام ابنتيمیه سخنى شديدتر از آنچه ذكر شد را نقل ميكند. ابنتيميه میگويد: «وجود قدرت و امانت هر دو باهم در انساني كمتر مشاهده مىشود به همين دلیل عمر بن خطاب فرمود: «پروردگارا از خشونت و صلابت انسان فاجر و عجز انسان صالح به تو شكايت مىكنم.» پس واجب است والى هر حكومت يا ولايت، متناسب با آن حكومت شايستهترين باشد. و هرگاه دو نفر كانديد آن سمت شوند بدين صورت كه يكى از آن دو از لحاظ امانتدارى بالاتر و ديگرى از لحاظ قدرتمندى سرآمد است، آن كسى انتخاب مىشود كه براى آن امارت و يا شهر، نفعش بيشتر و ضررش كمتر باشد. به همين صورت در فرماندهى جنگها فرماندهی قوى و شجاعى كه در او فجــور است بر آنكه ضعيف و عــاجز، اگر چه امانتدار است، برترى داده مىشود. از امام احمد بن حنبل سؤال شد: همراه با كدام يك از دو امير جنگ كرده مىشود: امير قوى فاجر، يا امير صالح ضعيف؟ امام فرمود: فاجر قوى، قوتش در جهت مصالح مسلمين و فجورش به ضرر خودش مىباشد اما امير صالح ضعيف، صلاحش به نفع و مصلحت خودش است اما ضعفش به ضرر مسلمين مىباشد. پس همراه با امير قوى فاجر، جهاد رواست و پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید:
«َإِنَّ اللَّهَ يُؤَيِّدُ هَذَا الدِّينَ بِالرَّجُلِ الْفَاجِرِ»
«خداوند اين دين را تاييد و پيروز مىگرداند حتی اگر بوسيلهی مرد فاجرى باشد.»
و در روايت ديگر: «بِأَقْوَامٍ لاَ خَلَاقَ لَهُمْ»
«اين دين را بواسطهى اقوامى كه بهرهی اخروى ندارند يارى مىدهد.»
اگر همين امير، فاجر نمىبود، در فرماندهى جنگ و اداره معركه شايستهتر مىبود از كسيكه در ديندارى از او صالحتر است در صورتى كه آن شخص صالح نتواند جاى او را پر كند.»[۵]
اگر در سخن سابق امام احمد توجه كرده باشيد و اينكه ايشان فجور امير را مقيد كرده به اينكه «فجورش به ضرر خودش باشد» پى خواهيد برد به درست بودن تقسيم بندى بنده مبنى بر اينكه، فجور امير دو گونه است: فجورى كه به ضرر خودش است و به نفس خود او برمىگردد و فجورى كه به مصالح اسلام و مسلمين ضرر وارد مىكند، در قسمت بعدی ـ إنشاءالله ـ سخن امام احمد در مورد صنف دوم را ذكر خواهيم نمود كه میگويد: «نزد من پسنديده نيست كه همراه امام و يا فرماندهای كه معروف به شكست در معركه و پايمال كردن حقوق مسلمانان است براى جنگ عليه دشمن خارج شد.»
شيخ الاسلام در فتواى جنگ با تاتار، جنگيدن همراه با امير فاجر را ذكر مىكند و میگويد: «اگر پيش بيايد كسى كه با آنان مىجنگد شروط آن را كاملا داراست پس اين مقصود از رضوان خداوند است، اما اگر در ميان آنان كسى بود كه در او فجور و فساد نيت وجود داشت بدين صورت كه جنگيدن او براى كسب رياست است يا اينكه در بعضى كارها بر مسلمين تعدى و ظلم مىكند، به طورى كه مفسدهی ترك جنگيدن همراه با آنان بر دين، از جنگيدن همراه با آنان بيشتر است، در اين صورت براى دفع يكى از دو مفسده كه بزرگتر است با در نظر گرفتن نزديكترين آن دو، واجب است همراه با آنان جنگ شود چراكه اين امر در اسلام از اصول است كه لازم است آن را مراعات كنيم.
و به همين دلیل از جمله اصول اهل سنت و جماعت اين است كه جايز است همراه با هر فرماندهی جهاد كرد. خواه آن فرمانده فاجر باشد يا صالح، زيراكه خداوند اين دين را بوسيلهی امير فاجر يا اقوام بيبهره در آخرت، نصرت و تاييد مىكند. كما اينكه نبى اكرم صلی الله علیه وسلم در آن حديث مذكور آن را بیان نموده بود. اگر جنگ كردن با اميران فاجر و يا لشكرى كه فسق و فجور بر آن غالب است صورت نپذيرد، خارج از دو حالت نيست:
۱- يا ترك كردن جنگ همراه آنان كه نتيجهی آن سيطرهی دشمنان اسلام بر مسلمين است كه ضرر دنيوى و دينى آن بزرگتر و عظيمتر است.
۲- و يا جنگيدن با امير فاجر كه بدين وسيله آنچه كه ضرر آن عظيمتر است دفع مىشود و بيشتر شعائر اسلام برپا و استوار خواهد ماند. اگرچه همهى شرائع اسلام اقامه نمىگردد. پس در اين صورت و صورتهاى مشابه آن، جهاد همراه با امير فاجر واجب است. بلكه بسيارى از جنگهايى كه بعد از خلفاى راشدين رخ داد بدين صورت واقع شده بود.
حديثى از پيامبر صلی الله علیه وسلم ثابت شده است كه میفرماید: «الْخَيْلُ مَعْقُودٌ فِي نَوَاصِيهَا الْخَيْرُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ الْأَجْرُ وَالْمَغْنَمُ»
«در پيشاني اسبها تا روز قيامت، خير و بركت كه همان پاداش و غنيمت باشد، گره زده شده است.»
اين حديث صحيح، به حديثى ديگري راهنمايي ميكند كه ابوداود در سنن خود از پیامبر صلی الله علیه وسلم روايت مىكند كه فرموده است:
«وَالْغَزْو مَاضٍ مُنْذُ بَعَثَنِي اللَّهُ إِلَى أَنْ يُقَاتِلَ آخِرُ أُمَّتِي الدَّجَّالَ لَا يُبْطِلُهُ جَوْرُ جَائِرٍ وَلَا عَدْلُ عَادِلٍ»
«از زمانيكه كه خداوند مرا به پيامبرى مبعوث نموده تا هنگاميكه كه آخرين فرد از امت من با دجال مىجنگد جهاد جريان خواهد داشت، ظلم و جور ستمگر و عدالت عادل نمىتواند آنرا باطل سازد.»
كما اينكه دلالت دارد بر آنچه از پیامبر صلی الله علیه وسلم به كثرت روايت شده كه فرموده است:
«لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي ظَاهِرِينَ عَلَى الْحَقِّ، لَا يَضُرُّهُم مَنْ خَالَفَهُم إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»
«پیوسته طائفهای از امت من هستند که برای دفاع از حق (دین اسلام) قتال میکنند و بر دشمنان خود چیره هستند، مخالفت مخالفان به آنها ضرری نخواهد رساند تا اینکه قیامت فرا رسد.»
و نصوص ديگرى كه اهل سنت و جماعت همراه با تمامى طوائف اتفاق دارند كه عمل نمودن به اين نصوص در جهاد عليه كسي كه مستحق جهاد عليه اوست همراه اميران فاجر و نيكوكار واجب است، بر خلاف رافضه و خوارج كه آنان از منهج اهل سنت و جماعت خارج هستند.
در كنار اين نصوص حديثي هست كه پيامبر صلی الله علیه وسلم در آن فرمود:
«سَيَلي أمراء ظلمة خونة فجرة. فمن صَدَّقهم بكذبهم وأعانهم فليس مني ولست منه، ولا يَرِد الحوض. ومن لم يصدقهم بكذبهم ولم يعنهم على ظلمهم فهو مني وأنا منه. وسيَرِد عليّ الحوض»
«بعد از اميران ظالم، خيانتكاران فاجر خواهند آمد، كسي كه دروغ آنان را تصديق نمايد و آنان را يارى دهد نه او از من است و نه من از او، و وارد حوض نمىشود. و كسي كه دروغ آنان را تصديق نكند و آنان را بر ظلم نمودنشان يارى ننمايد او از من و من از او هستم. و در روز قيامت بر حوض من وارد مىشود.»
اگر انسان نسبت دستور پيامبر صلی الله علیه وسلم را مبنی بر جهادى كه اميران آن را تا روز قيامت بر پا مىدارند، كاملا درك كند. و به نهى ايشان از يارى كردن ظالمان كاملا آگاه باشد، پى خواهد برد كه روش اعتدال، همانا روش دين اسلام محض است. جهاد كردن كسي كه استحقاق جهاد دارد ـ مانند آنانى كه مسئول هستند ـ همراه با هر امير و گروهى كه نسبت به اسلام سزاوارتر هستند آن هم هنگاميكه جهادشان جز آنچنان كه ذكر شد ممكن نباشد. و اجتناب از اينكه گروهى كه همراه آنان مىجنگد را بر نافرمانى خدا يارى دهد بلكه لازم است كه تنها در مواردى كه از خداوند اطاعت مىكنند از آنان پيروى نمايد. و از آنان در نافرمانى خداوند اطاعت نکند .. زيرادر نافرمانى از خداوند از هيچ مخلوقى پيروى نمىشود. و اين روش بهترينهاى اين امت در قديم و جديد بوده است.
اين روش بر هر مكلفى واجب است كما اينكه اين روش حد وسط بين طريقهی فرقهی حروريه و امثال آنان، یعنی كساني كه مسلك ورع فاسدى پيمودهاند كه ناشى از قلت علم است و بين طريقه و روش فرقهی مرجئه و امثال آنان، یعنی كساني كه مسلك اطاعت از اميران به طور مطلق را طى مىكنند، اگرچه كه آنان بدكار باشند، است.
از خداوند خواهانيم كه ما و برادران مسلمانمان را به قول و عمل كه مورد رضايت و محبت اوست توفيق دهد و الله أعلم. وصلى الله وسلم على نبينا محمد وآله وصحبه وسلم.»[۶]
شارح عقيدهی طحاويه میگويد: «قول مؤلف كه میگويد: حج و جهاد همراه اولى الامر فاجر و يا صالح مسلمين تا برپايي روز قيامت ادامه دارد چيزى نمىتواند آن را نقض و باطل گرداند؛ اشاره به رد بر رافضيها دارد كه میگويند: جهاد در راه خدا وجود ندارد تا اينكه رضا از آل محمد ظهور كند، سپس منادى در آسمان ندا بزند: از او پيروى كنيد!! و باطل بودن اين قول روشنتر از اينست كه بدان استدلال گردد. و اين در حاليست كه آنان امام را مشروط بدين كردهاند كه معصوم باشد، شرطى كه دليلى براى آن وجود ندارد! بلكه در صحيح مسلم از عوف بن مالك اشجعى روايت است كه میگويد: از پیامبر صلی الله علیه وسلم شنيدم كه میفرمود:
«خِيَارُ أَئِمَّتِكُمِ الَّذِينَ تُحِبُّونَهُمْ وَيُحِبُّونَكُمْ وَتُصَلُّونَ عَلَيْهِمْ وَيُصَلُّونَ عَلَيْكُمْ وَشِرَارُ أَئِمَّتِكُمِ الَّذِينَ تُبْغِضُونَهُمْ وَيُبْغِضُونَكُمْ وَتَلْعَنُونَهُمْ وَيَلْعَنُونَكُمْ» قَالَ: قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَفَلا نُنَابِذُهُمْ عِنْدَ ذَلِكَ قَالَ: «لا، مَا أَقَامُوا فِيكُمُ الصَّلاةَ، أَلا مَنْ وَلِيَ عَلَيْهِ وَالٍ فَرَآهُ يَأْتِي شَيْئًا مِنْ مَعْصِيَةِ اللَّهِ فَلْيَكْرَهْ مَا يَأْتِي مِنْ مَعْصِيَةِ اللَّهِ وَلا يَنْزِعَنَّ يَدًا مِنْ طَاعَةٍ»
«بهترين امامان شما آنهايى هستند كه آنان را دوست داريد و آنها نيز شما را دوست دارند براى آنان دعا مىكنيد و آنان نيز براى شما دعا مى نمايند. اما بدترين ائمهی شما آنانى هستند كه نسبت به آنان بغض مىورزيد و آنها نيز نسبت به شما بغض مىورزند و شما آنان را مورد لعنت قرار مىدهيد و آنان نيز شما را لعن مىنمايند. عوف میگويد: عرض كردم: اى رسول خدا در اين صورت آنان را طرد نماييم؟ فرمود: ماداميكه در ميانتان نماز برپا مىدارند چنين كارى مكنيد، آگاه باشيد هركسى بر شما به عنوان والى يا امير گمارده شد سپس ديدید كه مرتكب نافرمانى امر خداوند مىشود از ارتكاب آن معصيت توسط او كراهت داشته باشید اما هيچگاه دست از اطاعت و پيروى بر ندارید. » نظیر اين حديث در باب امامت ذكر شد. اما هرگز نفرمود واجب است كه امام معصوم باشد.»[۷]
امام بخارى : در كتاب خود براى اين مسئله باب مستقلى منعقد نموده است، و از آنجا كه احاديث منصوص مبنى بر جنگ همراه با امیر نيكوكار و بدكار خالى از ضعف نيست، چه برسد به اينكه متضمن شروط خود بخارى در صحت باشد. ايشان اين حكم را ـ براساس همان عادت خود مبنى بر دقت در استنباط ـ از حديث «الخيل معقود في نواصيها الخير» حكم جهاد با امام چه فاجر و چه صالح استنباط نموده است. او در كتاب جهاد از كتاب صحيح خود میگويد: «باب جهاد ادامه دارد همراه با فاجر و صالح به دليل حديث پیامبر < اسبها در پيشانيشان تا روز قيامت خير و بركت گره زده شده است.»
سپس امام بخارى از عروه روايت نموده است كه پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «الخيل معقود في نواصيها الخير إلى يوم القيامة: الأجر والمغنم» ابنحجر در شرح حدیث میگويد: «گفتهى بخارى كه میگويد: (باب الجهاد ماض مع البر والفاجر) اين عنوان باب لفظ حديثى است كه به مانند آن ابوداود و ابويعلى به صورت مرفوع و موقوف از ابوهريره روايت كردهاند و راويان آن مشكلى ندارند جز مكحول كه سماع او از ابوهريره ثابت نيست. و در اين باب حديثى از انس وجود دارد كه سعيد بن منصور و ابوداود روايت كردهاند كه در اسناد آن ضعف وجود دارد. قول بخارى كه میگويد: «لقول النبي صلی الله علیه وسلم الخيل معقود إلخ» امام احمد پيشتر اين استدلال را نموده بود، چرا كه پیامبر صلی الله علیه وسلم باقى بودن خير در پيشانيهاى اسبان تا روز قيامت را ذكر كرده بود، و آنرا به اجر و غنيمت تفسير كرده بود. و غنيمت مقرون به اجر در اسبها زماني است كه در جهاد فى سبيل الله باشد، و آنرا مقيد به اينكه امام عادل باشد ننموده است، كه اين امر خود بر اين دلالت مىكند كه براى دستيابى به فضيلت بين اينكه جنگ همراه با امام عادل صورت گيرد يا امام ظالم فرقى وجود ندارد. و در حديث به جنگ كردن بر روى اسبها ترغيب شده است. كما اينكه در اين حديث بشارت به بقاى اسلام و مسلمانان تا روز قيامت است زيراكه از لازمهی باقى بودن جهاد بقاى مجاهدين كه همان مسلمانان هستند مىباشد. و اين هم مانند حديث ديگرى كه میگويد: «پيوسته گروهى از امت من بر حق پايدارند.» و الی آخر حدیث.
به نسبت امير فاجر همانطور كه واجب است همراه او جهاد شود همينطور واجب است كه پشت سر او نماز خوانده شود. در اين مورد شارح عقيدهی طحاويه میگويد: «آگاه باش خدا ما و شما را مورد رحمت خويش قرار دهد: به اتفاق ائمه جايز است نماز پشت سر كسى خوانده شود كه از او فسق و بدعتى مشاهده نشده است و شرط اقتداء اين نيست كه مأموم اعتقاد امام را بداند و او را مورد امتحان قرار دهد و بگويد: اعتقادت چيست؟ بلكه نماز مىخواند پشت سر كسي كه مستور الحال است. و اگر پشت سر مبتدعى كه به بدعتش دعوت مىدهد و يا فاسقى كه فسقش نمايان و ظاهر است، نماز بخواند و آن امام، امام راتب است براى شخص امكان ندارد مگر اينكه بدو اقتداء نمايد مانند اينكه امام جمعه و عيدين و امام در نماز حج در عرفه باشد و مانند آن در همه اين صورتها به نظر اكثر ائمهی سلف و خلف مأموم به او اقتدا مىكند و پشت سرش نماز مىخواند. و كسي كه نماز جمعه و جماعت را پشت سر امام فاجر رها نمايد نزد اكثر علماء مبتدع به شمار مىرود. و قول درست اين است كه نماز جمعه و جماعت پشت سر امام فاجر خوانده مىشود و اعاده نمىشود. براى اينكه صحابه ش نمازهاى جمعه و جماعت را پشت سر واليان فاجر مىخواندند و اعاده نمیكردند. همانطور كه عبدالله بنعمر پشت ســر حجاج بن يوسف نماز مىخواند و چنانچه انس بن مالك نيز همين كـار را میكرد، و همينطور عبدالله بن مسعود و ديگران پشت سر وليد بن عقبه بن ابى معيط نماز مىخوانند در حالى كه وليد مشروب مىخورد تا جايي كه يك بار نماز صبح را چهار ركعت خواند سپس گفت: زيادتر بخوانم؟ ابنمسعود گفت: «مازلنا معك منذ اليوم فى زيادة!!»
در صحيح بخارى آمده است: زمانيكه عثمان بن عفان محاصره بود شخصى به عنوان امام براى مردم نماز مىخواند، شخصى از عثمان س سؤال كرد: براستى تو امام عامهی مردمى و اين كسي كه براى مردم نماز مىخواند امام فتنه است؟ ایشان عرض نمود: اى برادر زاده، براستى نماز بهترين چيزى است كه مردم انجامش مىدهند، هرگاه خوبى و احسان كردند با آنان همراه شو و هرگاه بدى نمودند از بديشان اجتناب كن و دورى گزين. ـ همينطور ادامه داده و میگويد ـ اما اگر ترك نمودن نماز پشت سر چنين امامى باعث فوت شدن نماز جمعه و جماعت مأموم مىشود در چنين هنگامى نماز خواندن پشت سر او را ترك نمىكند مگر اينكه آن امام مبتدع و مخالف اصحاب پيامبر اسلام باشد. همچنانكه اگر امام توسط واليان امور تعيين گردد، در ترك كردن نماز پشت سر او مصلحت شرعى نيست. اينجا نماز پشت سر او رها نمىشود بلكه خواندن نماز بهتر خواهد بود اگر براى انسان اين امكان وجود داشت كه شخصى را كه اظهار كار منكر مىكند را به عنوان امام جلو نفرستد. در اين صورت واجب است اين كار را انجام دهد. اما اگر آن شخص توسط ديگرى به عنوان امام تعيين شده بود و امكان منصرف كردن او از امامت وجود نداشت، يا اينكه نمىتوانست مانع امامت آن شخص شود مگر اينكه آن ممانعت موجب شرى بزرگتر از ضرر اظهار منكر توسط امام بود، در اين دو صورت روا نيست فساد كم را با ايجاد فساد بزرگتر از بين برد و دفع نمود، كما اينكه روا نخواهد بود دو ضرر را با ايجاد ضررى بزرگتر از آن دو دفع نمود، چراكه شرائع براى تحصيل مصالح و تكميل آن، و تعطيل مفاسد و تقليل آن به حسب امكان آمده است. پس فوت شدن نمازهاى جمعه و جماعات فساد آن بزرگتر است از اينكه در نمازهاى جمعه و جماعات به امام فاجر اقتدا نمود، مخصوصا هنگامي كـه تخلف نمودن از آن باعث دفع فجور امام نمىشود و همينطور اين مصلحت شرعى بدون دفع آن مفسده تعطيل باقى مىماند.»[۸]
از آنچه گذشت شما پى مى بريد كه مبناي اين مسئله، تعدادى از نصوص و قواعد شرعى است كه از جملهى آنها: قاعده «الضرر الأشد يُزال بالضرر الأخف» یعنی: «ضرر شديدتر توسط آن ضرر خفيف تر از بين برده مىشود.»
بديهى است كه اگر مسئله اين چنين مطرح شود، در نتيجه دشمن كافر كه ضرر او بيشتر و شديدتر است بواسطهى امير مسلمان اما فاجر كه ضرر اوكمتر و خفيفتر است دفع مىشود. اين قاعده گاهي اين گونه مطرح مىشود: «يُختار أهون الشرين»[۹] یعنی: «از دو شر، سبكتر آن انتخاب مىشود.»
حديث «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ وَإِنَّمَا لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى». هرگاه نيت تو خير و نيك باشد بدين معنا كه تلاش كنى آيين خدا برتر و بالاتر باشد، ماداميكه چنين باشى نيت فاسد امير موجب ضرر تو نمىگردد. هر كس نيتى دارد و اجر و پاداش او بنابر آن نيت محاسبه ميشود، مانند اينكه جنگيدن امير به خاطر قوم و خويش و يا به خاطر رياست و مال و امثال آن باشد.
خداوند ﻷ مىفرمايد: (وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ) مائده ۲
«در راه نيكي و پرهيزگاري همديگر را ياري و پشتيباني نمائيد، و همديگر را در راه تجاوز و ستمكاري ياري و پشتيباني مكنيد. از خدا بترسيد. بيگمان خداوند داراي مجازات شديدي است.»
پس فاجر در اطاعت و فرمانبرى از خداوند اطاعت مىگردد اما در نافرمانى خداوند با او همكارى نمیگردد و از او پيروى نمىشود، و صادر شدن معصيتهايى از جانب امير دليلى بر رها كردن تعاون و همكارى با او در جهاد فى سبيل الله نخواهد بود.
تمامى اين مسائل كه ذكر آن گذشت در مورد صورت اول مساله بود و آن زماني است كه جهاد جز همراه امير فاجر كه فجور آن به خودش مربوط مىشود ميسر و ممكن نباشد. اما اگر فجور و فسق او به ضرر اسلام و مسلمين باشد صورت دوم مسئله است كه ما در قسمت بعدى بدان خواهيم پرداخت.
صورت دوم و آن اميرى است كه فجورش براى اسلام و مسلمين زيان آور است، مانند كسي كه به پايمال كردن حقوق مسلمين بدون مصلحت هيچ اعتنا و توجهى نمىكند و يا با دشمن در باطن توافق و تباني كرده و به قضيهی جهاد خيانت مىكند. پس آنچه كه نظر بنده است اينست كه، اگر مفسدهی خروج همراه او مثل يا شديدتر از مفسدهی دشمن باشد با چنين اميرى براى رفتن به جهاد خروج صورت نگيرد؛ چونكه خروج با اين امير يا ضرر محض است و يا در آن مصلحتى وجود ندارد، مانند كسانيكه مردم را جمع و به اسم اسلام و جهاد در راه خدا تحريك مىكنند. اين كارشان يا به خاطر حمايت از حكومتهاى سكولاريسم منطقه است و يا براى مقاومت با دشمن خارجى كه بالاخره منجر به بر پايي حكومت سكولاريسم كافر مىشود. و مثالهاى اين موارد در عصر حاضر كم نيست.
ابنقدامهی حنبلى میگويد: «احمدبنحنبل گفته است: براى من پسنديده نيست كه انسان براى پيكار با دشمن همراه امير و رهبرى خارج شود كه به شكست در مقابل دشمن و پايمال كردن و ضايع گردانيدن مسلمين معروف است، اما كسي كه لازم است همراه با او عليه دشمن جنگيد اميري است كه نسبت به مسلمانان شفقت دارد و در جهت مصلحت آنان احتياط مىكند. اما اگر فرمانده به نوشيدن خمر و دستبرد به غنايم جنگي معروف است همراه با او جنگيده مىشود چراكه اين فجور و معصيتها به نفس و خود شخص برمىگردد، از رسول اكرم صلی الله علیه وسلم روايت شده است كه فرمودند:
«إِنَّ اللَّهَ لَيُؤَيِّدُ هَذَا الدِّينَ بِالرَّجُلِ الْفَاجِرِ»
«خداوند اين دين را تاييد و پيروز مىگرداند حتی اگر بوسيلهی مرد فاجرى باشد.»
سپس ابنقدامه میگويد: «امير نبايد همراه خود كسانى بياورد كه مردم را از جنگيدن باز داشته و آنان را نسبت به خارج شدن با امير و جهاد و پيكار بى علاقه مىگردانند، مثل اينكه بگويند: گرما یا سرما شديد است و رفتن به جنگ مشقتآور است و به شكست دادن اين ارتش ايمان نداشته باش و مشابه اين سخنان .. همانطور كه بر امير لازم است كه همراه خود كسانى نياورد كه میگويند: ارتش مسلمين هلاك مىشود و هيچ مدد و نصرتى براى آنان نيست و توانايى رودرويى با كفار را ندارند و كفار داراى قدرت و مدد و صبر هستند و كسى در مقابل آنها ايستادگى نمىكند و امثال اين كلامها. كما اينكه نبايد همراه خود كسانى بياورد كه با جاسوسى كردن براى كفار آنان را عليه مسلمانان يارى كند .. اگر امير يكى از آنان باشد مستحب نيست با آنان خروج صورت گيرد؛ اگر منع نمودن مامور يا سرباز از جهاد به دليل چنين اوصافي باشد، پس منع امير من باب اولي بايد صورت گيرد زيرا كه همراهانش از زيان او در امان نخواهند بود.
در خاتمه توجه برادران را به اين نکته جلب مىكنم كه كم پيش مىآيد كه نويسندگان به تفاوت اين دو صورت مذكور اشاره كنند كه لازم است از اين نکته غافل نبود.
كما اينكه واجب است كه مسئلهی مشهور دركتابهاى عقيده و فقه كه همانا «جنگيدن همراه با امير فاجر» است بر صورت اول مساله حمل شود و آن اينكه مقصود از فاجر در اين مسئله كسى است كه فسق و فجورش به ضرر و زيان خود اوست به طوريكه جنگيدن جز با او نيز امكانپذير نباشد، اما آن امير فاجرى كه فسق و فجور او به ضرر مسلمين است يا به اسلام خيانت مىكند در اين مسئله قرار نمیگيرد .. والله تعالى اعلم ..
[۱] -منار السبيل چاپ مكتب اسلامی ۱۴۰۴هـ ص ۴۸۷ ـ ۴۸۸
[۲] -(شرح عقيدهی طحاويه) چاپ مكتب اسلامی ۱۴۰۳هـ ص ۴۲۳
[۳]– ص ۴۲۳
[۴]– (مغنی و شرح الكبير) ج ۱۰ ص ۳۷۱
[۵]– (مجموعه فتاوى) ج ۲۸ ص ۲۵۴، ۲۵۵
[۶]– (مجموعه فتاوى) ج ۲۸ ص ۵۰۶ ـ ۵۰۸، مراجعه شود به كلام ابنتيمية : در آخر ص ۲۱۲ ج ۲۸ از مجموعه فتاوى
[۷]– ص ۴۳۷
[۸]– ط مكتب اسلامی ۱۴۰۳ هـ ص ۴۲۲ ـ ۴۲۳
[۹]– نگاه شود به مجموعه فتاوى ج ۲۸ ص ۲۱۲