غربال شدن و روشن شدن صف مسلمین و مرتدین سکولاریست کوردستان
ابوسلیمان هورامی
در این چند دهه ی گذشته بیشتر از هشتاد درصد آوارگی ها و گرفتاری ها و کشته شده های جنبش مرتدین از میان بچه مسلمانان فریب خورده بوده اما چون آن ها را در مسئله کفر و ایمان و ولاء و براء جاهل شان کرده بودند، نیمچه قدرت و اقتداری که به وجود می آمد در اختیار مرتدین و غیر مسلمانان بوده است و این بچه مسلمانان فریب خورده ی بی پناه در واقع کشاورزان زحمتکشی بودند که ثمره ی کارشان را دیگران می چیدند و چیزی غیر از تهیدستی، ندامت و پشیمانی برایشان نمی ماند. اینان از هم نژادان و هم زبانان خود کسانی را بر خود سوار می کردند که در کمال بی رحمی و بی شرمی از مال و ثروت و جان و ناموس آنان نیز نمی گذشته اند.
پینه ی دستان من، بالش اعیان شد
قدرت بازوی من راحت هر جان شد
رنج فراوان من راحتی جان توست
قدرت بازوی من زور فراوان توست
با همه احوال، تو ای گرگ هار
آنچه که دادی بمن جور فراوان توست[۱]
با گذر از اندیشه های گل آلود مفتی زاده و نتایج اسف بار آن در منطقه در مسئله ی کفر و ایمان و ولاء و براء و عدم تمایز میان مسلمین و غیر مسلمین، کافر و مرتد و سردرگمی جامعه و کشته شدن صدها بچه مسلمان غافل اغلب نماز خوان در صف کمونیست ها و یا دمکرات های مرتد و… هم اکنون همگام با پیشرفت بیداری اسلامی در روش مبارزه و تصفیه، روز به روز اوضاع دینی و موضع گیری سکولارهای مرتد و متحدین سکولار منتصب به صهیو- صلیبی یشان عملاً عیان تر شده و موضع نیروهایی که در این صف بندی و دگرگونی شریک هستند روشن تر می شود، به صورتی که هم چون روزگاران صدر اسلام تشخیص دوست و دشمن برای ما ساده و آسان تر شده است.
نقاب از چهره ی کمونیست ها، سوسیالیست های دمکرات و دیگر مرتدین فرو افتاده است. مردم آگاه مومن سیاست های دوگانه و فریب کارانه ی آن ها را با معیار قرآن و سنت و تجریبات این چند سال اخیر خودشان نسبت به جنایات و خیانت های مرتدین دریافته و در همین راستا بیداران و صاحبان عقل و خرد تصمیم گرفته اند که با هوشیاری و نگاه مصممانه به قیامت و آخرت خود هرگز ابزاری جهت رسیدن به امیال مرتدین نخواهند شد. و دیگر اجازه نخواهند داد که مرتدین با بهره گیری از غفلت دینی و عقیدتی آنان تعیین کننده ی هدف مبارزه ی بر حق اسلامی آنان باشند.
در اواخر دوران جاهلیت خودم که به افکار احمد مفتی زاده آلوده شده بودم و به علت نبود منابع کافی اطلاع رسانی در سال ۱۳۷۴ در دانشگاه از نظر اقتصادی دیدگاه سوسیالیست ها بر سرمایه داری بیشتر برایم مطلوبیت داشت بعد از یک مجادله ی طولانی با یکی از دانشجویان سودانی که از دوستان نزدیکم به شمار می رفت و چند نفر از نزدیکانش هم توسط کفار و مرتدین دارفور به شهادت رسیده بودند با لحنی عتاب آمیز به من گفت:
یا اخی در دنیا کدام سوسیال دمکرات، کدام کمونیست یا کدام دمکرات لیبرال و… یک قدم برای اسلام و دینت و قیامتت برداشته که این طور احمقانه انرژیت را و وقتت را و بدتر از همه جانت را در راهشان و رسیدن به امیال پلید نفسی و مادی شان فدا می کنی خودت را و دینت را و قیامت را چقدر بی ارزش و بی قیمت تصور کرده ای که در چنین راه خفت بار و رذیلی به پای کثیف ترین عقاید و انسان های روی زمین پیش کش می کنی که تنها کارشان قتل و غارت و آدمکشی و فساد و فحشاء و… است که فرعون سفاک هم از انجام خیلی از پستی های این ها ناتوان بود و اصلاً به عقل ناقصش هم نمی رسید که دست به چنین جنایاتی بزند. آخر به تو چه می رسد که خودت را شریک جرم این جنایتکاران می کنی، تو نمی دانی که به خاطر یک طرفداری و یا دوست داشتن احمقانه ات در قیامت در صف آن ها قرار می گیری و… . در گذشته شما کردها چون دین داشتید همه ی زحمت هایتان ثمردار بود و به خودتان بر می گشت و علاوه بر حکومت بر سرنوشت خود رهبران شایسته ی دیگر ملل نیز شدید، شما اجدا صلاح الدین ایوبی رحمه الله علیه هستید اما الان چی هستید؟ هیچی، ملتی مغرور، شکست خورده، بی هویت و… شما که دینتان را از دست دادید همه چیزتان را نیز از دست دادید. من دیگر حرفی نمی زنم برو فکر کن… .
این سخنان هم چون جرقه ای رعد آسا و هم چون طوفانی سهمگین تمام آن چیزهایی را که هم چون توتم و توهمی ساختگی برای خودم ساخته بودم متزلزل و بی ارزش گرداند و مدتی یک احساس خلاء و حتی پوچی و بی ارزشی وحشتناکی به من دست داد مدت ۱۸ ساعت نه چیزی خوردم نه سر کلاس درس حاضر شدم نه مطالعه ای داشتم و نه حتی کلاس کاراته که منفذ آرامش بود رفتم تمام این مدت را در رختخواب به سر بردم چون هر وقت مشکلی برایم پیش می آمد و قدرت حل آن را نداشتم معمولاً می خوابیدم و… . تا این که از طرف یکی از دوستان پاوه ای نوار کاستی از شهید ناصر سبحانی در مورد عبودیت و بندگی به دستم رسید که راهی برایم گشود که هنوز هم بعد از سال ها تازگی هایش روز به روز بیشتر و بیشتر نمایان می شوند. بله، برادر سیاه پوست سفید قلب من اسبابی شد که مرا از شر سفید پوستان سیاه قلب هم زبان و هم نژادم نجات دهد.
برادر ، درد ما ، درمان پذیرد درخت آرزومان ، میوه گیرد
بچسبان شانه ات بر شانه ی من که دشمن در کنارت جا نگیرد
………………..
[۱] . فرخی