?چرا از مناصر دوله به منتقد دوله تبدیل شدم؟ (۲)
به قلم: مجاهد دین
▫️این اصلی ترین علت نقد دولت اسلامی بود، و دلایل دیگری هم وجود دارد که بیشتر آنها مربوط به غلو و افراط آنان در تکفیر و مخالفت آنها با منهج اهل سنت و جماعت است. طوری که حتی با علمای نسل اول دولت اسلامی نیز مخالف هستند. مثلا موضوع تکفیر منتخبان که در نسل اول دولت اسلامی چنین چیزی موجب تکفیر نمیشد ولی بعدا تکفیر کردند!
▫️یا موضوع تکفیر بعضی از گروه های جهادی. و دولت اسلامی هم میداند که قتال با مرتد مقدم بر قتال با کافر اصلی است، لذا لازمه عقیده دولت اسلامی این میشود که جنگیدن با دیگر گروه های جهادی که مرتد هستند، مقدم بر جنگیدن با یهود و نصاری و آمریکا و اسرائیل و … است! به این سادگی بدون اینکه خودش هم متوجه شود، دارد بزرگترین کمک را به یهود و نصاری برای کشتن اهل اسلام میکند! یعنی یهود و نصاری لازم نیست که وارد جنگ شوند، بلکه دولت اسلامی با مرتد دانستند هر گروهی که اسلحه به دست داشت و مخالف او بود، جنگیدن با آنان را مقدم بر جنگیدن با یهود و نصاری کرد. چرا؟ چون قتال با مرتد مقدم بر قتال با کافر اصلی است! این نشان میدهد که فهم درست و سیاستی صحیح در پیش نگرفتند.
▫️همچین با مرتد دانستن علی التعیین تمام شیعیان جهان، بزرگ ترین ضربه را به خود زدند. عقیده ای که در این عقیده شان هیچ سلفی برای خود ندارند. چگونه ممکن است یک نفر به مجرد اینکه منتسب به تشیع باشد علی التعیین مرتد باشد؟! و در این باره یک مقاله کوچک هم نوشتم که در آن دیدگاه شیخ الاسلام ابن تیمیه را آوردم که عوام شیعیان را در باطن و ظاهر مسلمان میداند و نماز پشت سر رافضی را صحیح میداند و ازدواج با شیعه را درست میداند و میگوید اگر کسی مسلمان شیعه بمیرد بهتر از کافر اهل کتاب مردنش است و…
▫️اما به نظر من این دلایل اگرچه هر یک در جای خود خیلی مهم است، اما علت اصلی نقد دوله، این است که لازمه عقیده آنان تکفیر نووی و ابن قدامه و.. میشود چون آنها درخواست دعا از میت را شرک اکبر میدانند. و حق و شایسته این بود که فقط بگوید درخواست دعا از میت بدعت و منکر و ذریعهای به سوی شرک است، نه اینکه به محض انجام دادن آن شخص دچار شرک اکبر شده باشد! و این نشان از فهم ناقص آنان از واژه دعا و عبادت است.
▫️اما نکته آخر و آن اینکه، اینکه من منتقد دوله شدهام یعنی آنان را تکفیر کردم و دشمن آنان هستم؟ نخیر! بلکه آنان را مسلمان و برادر خود میدانم اگرچه آنها من و غیر از من و هر مخالف دیگری را هم تکفیر کنند و دشمن خود بدانند. ما باید با عدالت رفتار کنیم. آنها را مسلمان میدانم اما دارای اشتباه و انحراف و خطاهای زیادی که روز به روز به آن اضافه شد. و هیچ گونه نقد و بازخوردی را از هیچ کسی قبول نکردند، هرکسی آنها را نقد کرد متهم به فساد و نفاق و سوء بودن شد! برای همین، با این اتفاقاتی که افتاد دیگر مناصر آنان نیستم بلکه خیلی هم باید سپاس گذار و ممنون باشند که من مناصر آنان باشم ولی من که هیچی نیستم، اما خیلی از بزرگان و علما بودند که قدرشان را ندانستند و با بی منتی به آنان پشت کردند و اکنون هیچ عالمی برایشان نمانده و طالب علمی هم ندارند و هر عالمی که کمی به آنان حسن ظن داشت هم متهم به مذبذب بودن و سوء بودن کردند.
▫️در واقع عادت تند و افراطی که داشتند این بود که موافقانشان مخالف نشان دادند و مخالفانشان را معاند. مثلا من که ۹۹ درصد با آنان موافق بودم را زندیق و مرتدی دانستند که اگر آنجا بودم ده بار پشت سر هم مرا اعدام میکردند!!! حالا اگر کسی مخالف آنان باشد و کاری هم به آنان نداشته باشد، حالش چگونه خواهد بود؟ مسلما او را معاندی سرسخت خواهند پنداشت! حالا اگر یکی معاند باشد چطور؟ او را هم کافر اصلی یا مرتد علی التعیین به حساب خواهند آورد! منظورم این است که دوله خودش کاری کرد که نابود شد، خودش برای خودش دشمن تراشید، به هیچ وجه قبول نکرد که ممکن است اشتباهی داشته باشد. نقد شدنش را برابر با جدال در دین دانستند! اگر کسی به آنان میگفت اشتباه کردهای، نزدشان همانند این بود که وحی آسمان را اشتباه دانسته باشد!
اگر واقعا تو خود مجاهد دین هستی این دو مقاله رو در وب سایت خودت هم منتشر کن.