انواع «دارالاسلام»
شیخ المجاهد : ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله[۱]
رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید که «دارالاسلام» مسلمین بعد از دوران نبوت تا روز قیامت از لحاظ حکومتی «۳دوره» را طی خواهد کرد:
- خلافت مطابق منهج و روش رسول الله صلی الله علیه وسلم . خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ.
- دوران شاهیگری که به دو دسته ی کلان تقسیم می شود، که بعضی تنها با خشونت همراه هستند، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا عَاضًّا، و بعضی ها با استبداد و خودکامگی حاکمیت می کنند، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا جَبْرِيّاً
- بازگشت دوباره خلافت مطابق منهج و روش رسول الله ، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ[۲]
باید در همین ابتدای امر بدانیم که رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد «دارالاسلام» صحبت کرده نه دارالکفر. یعنی این شاهان خشونت گرا و مستبد نیز تابع قانون شریعت الله و مجری قوانین شریعت الله و مسلمان هستند اما مسلمانی که در او فسقهائی وجود دارد یا اهل بدعت است. چون شاهیگری یکی از بزرگترین بدعتهائی است که در جای خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ قرار گرفته است.
نعمان بن بشیر رحمه الله هم می گوید بعد از آنکه عمر بن عبدالعزیز رحمه الله به حاکمیت رسید این حدیث را برایش نوشتم و گفتم امیدوارم که امیرالمومنین از چنین بدعتهائی در حاکمیت به دور باشد و بعد از این دو حاکمیت العاض و الجبریه باشد و ایشان خوشحال شد.
در این صورت ما هم اکنون در «دارالاسلام» بین دو حاکمیت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ هستیم، یکی از آنها را بعد از ۳۰ سال از دست دادیم و دیگری هنوز به دستش نیاورده ایم. حاکمیت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ بر دو اساس شورا و نظارت عمومی شکل گرفته است که سه کارکرد مهم دارد: «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ» و«َآَمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» تا زمینه های مناسب «فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ» برای بندگان الله در زمین فراهم بشود که هدف نهائی خلقت است: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ (ذاریات/۵۶)
اما حاکمیتهای «مُلْكًا عَاضًّا» و «مُلْكًا جَبْرِيّاً» هر دو بدعتها و فسقهائی هستند که الله تعالی شریعتش را برای ریشه کن کردن چنین بدعتهائی در زندگی اجتماعی انسانها فرستاده است و هرگز این بدعتها و فسقها را نمی پسندد، اینها ممنوعها و ضد ارزشهائی در امر حاکمیت هستند که یکی از کارکردهای اسلام از بین بردن این فسقها و بدعتهاست، اما از روی ناچاری و به حکم «ضرورت» از سوی مسلمین به عنوان جایگزین و «بدیل» « خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ » مورد استفاده قرار می گیرند تا زمانی که دوباره به مطلوب خود یعنی «دارالعدل»« خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ » دست پیدا کنند.
این سبکهای حکومتی شاهیگری خشونت طلب و مستبد مورد پذیرش و تأئید اسلام نیستند اما وجود خواهند داشت همچنانکه دارالکفر هم مورد تأئید نیست اما وجود دارد. مسلمین به حکم ضرورت و اضطرار، به دلایل و اسبابی که برای خود فراهم کرده اند، یا وارث ارثیه ی گذشتگان سهل انگار و خطاکار خود شده و بر آنها تحمیل شده است، به عنوان «بدیل» و «جایگزین» مجبور و ناچار به پذیرش حاکمیتهای اسلامی غیر از« خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ » در «دارالاسلام» می شوند که ما از آن به عنوان «بدیل اضطراری اسلامی» یاد می کنیم. یعنی بدیل خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ هستند و در حالت اضطرار و ناچاری مورد پذیرش واقع شده اند و مهمتر آز ان اینکه مجری قوانین شریعت الله نیز هستند و اسلامی محسوب می شوند.
البته فقها نیز حکومتهای موجود در دارالاسلام را درجه بندی کرده اند:
- مرتبه عالی دارالاسلام را «دارالعدل » نامیده اند.
- مرتبه دوم و پائین تر از این را «دارالفسق» و «دارالبغی» نامیده اند.
- و آخرین درجه را نیز به «دار اهل الذمه» اختصاص داده اند.
دارالعدل همان :« خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ » ای است که در اختیار جانشینان رسول الله صلی الله علیه وسلم تا زمان امیر المومنین علی بن ابی طالب و فرزندش حسن رضی الله عنهما بود و دارالبغی هم دارالاسلامی است که در اختیار اهل بغی از مسلمین قرار دارد مثل حکومت معاویه که در برابر خلافت اسلامی قرار گرفته بود و مناطقی را تحت کنترل خودش داشت. دارالفسق هم یعنی دارالاسلامی که در آن فسقهائی به صورت آزاد صورت می گیرد مثل پاره ای دوران حاکمیت شاهان اموی و عباسی و عثمانی و…. .
تمامی این موارد جزو «دارالاسلام» هستند اما «دارالفسق» و «دارالبغی» مورد تأئید اسلام نیستند و اگر کسی چون حسن بن علی رضی الله عنهما یا آنهمه صحابه به «دارالبغی» معاویه تن می دهند از روی ناچاری و مجبوری و به دلیل حالت اضطرار و ضرورتی است که در آن افتاده اند و راه دیگری باقی نمانده است.
یا زمانی که حاکمیت یزید بن معاویه و عبدالملک بن مروان و حجاج بن یوسف سقفی بر مسلمین تحمیل می شود دارالفسقی شکل می گیرد که مرتکب بزرگترین فسق یعنی ریختن به ناحق خون مسلمین می شوند و هر کسی هر چه در این زمینه دوست دارد بر سر مومنینی چون حسین بن علی و عبدالله بن زبیر رضی الله عنهم و هزاران مومن دیگر در می آورد بدون آنکه کسی بتواند جلوی آنها را بگیرد. چون جلو قدرت حکومت را تنها با قدرت حکومتی می توان گرفت همان کاری که رسول الله صلی الله علیه وسلم انجام داد و همان کاری که ابوبکر و عمر و عثمان با ساسانیان و رومی ها و غیره انجام دادند و همان کاری که معاویه با علی و حسن رضی الله عنهما انجام داد.
یا پائین تر از این توسط مامون و معتصم و واثق عباسی به واسطه ی دوران ۱۵ ساله ای تحت عنوان دوران محنت خلق قرآن «دارالفسقی» بر مسلمین تحمیل می شود که در ضمن آن صدها مومن زندانی و شکنجه و حتی اعدام می شوند. به همین ترتیب در دوران مختلف فسقهای مختلفی باعث تولید «دارالفسق» های مختلف در میان مسلمین شده اند.
این «دارالبغی» ها و این «دارالفسق» ها هرگز مورد تأئید اسلام نبوده و نیستند اما بعد از آنکه مسلمین اسباب انهدام «دارالعدل» خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ را فراهم کرده و از این نعمت خود را محروم کردند، به هزاران فسق خود را مبتلا و آلوده کرده اند و تا زمانی که بار دیگر به همان «دارالعدل»، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ، بر نگردند این «دارالبغی» ها و این «دارالفسق» ها وجود خواهند داشت و باید شاهد هزاران فسق غیر شرعی مثل تفرق و تسلط کفار بر مسلمین و فقر و گمراهی های آشکار و بسیاری از مفاسد اخلاقی و رفتاری باشند که تنها راه نابودی آنها حکومتی اسلامی بر منهاج نبوت و تولید امت واحدی است، و از بین بردن این فسقها هرگز کار انسانهای متفرق و گروهها و جماعتهای گوناگون و متفرق و انجمنهای خیریه و تبلیغی و غیره نبوده و نیست بلکه تنها کار حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ است. چون به قول عمر بن خطاب و عثمان بن عفان رضی الله عنهما: « إنَّ اللهَ یَزَعُ بالسُّلطان ما لا یَزَعُ بالقرآن» خداوند با قدرت حکومتی، کاری را به انجام میرساند، که با قرآن به انجام نمیرساند.
حالا این دورانی که ما قرنهاست از «دارالعدل» خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ محروم شده ایم و هنوز هم نتوانسته ایم بار دیگر این نعمت را به دست بیاوریم، و «کفار۶گانه» آشکار [یعنی: ۱- الَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَىٰ 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا (مشرکین یا به زبان امروزین سکولاریستها) و ۶- مرتدین] با همکاری دارودسته ی منافقین و کفار پنهان داخلی کثیفترین جنایات را نسبت به مومنین مرتکب می شوند، و بسیاری از سرزمینهای اسلامی را به اشغال خود در آورده اند، و به تاراج منابع مادی و حتی فاسد نمودن عقاید و فرهنگ مسلمین مشغولند؛ و در برابر این تهاجم «دارالاسلام» ی با فسقهائی وجود دارد که مثل معتصم عباسی می تواند از جان و ناموس و مال و وطن ما محافظت کند، اگر ما به حکم ضرورت از چنین دارالسلامی بر علیه چنان کفاری استفاده کنیم مسیر غیر شرعی را رفته ایم؟
ما از خوراک سالم یعنی: «دارالعدل» خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ محروم شده ایم و هنوز نتوانسته ایم زمینه های بازگشت آن و تحقق وعده ی رسول الله صلی الله علیه وسلم «ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» فراهم کنیم در چنین حالتی که هنوز «ضرورت» بر ما حاکم است چه باید کرد؟ در حالی که بیشتر از ۵ میلیارد دشمن کافر درنده و بی رحم و میلونها مزدور محلی آنها ما را محاصره کرده اند که اگر هزاران فاجعه مثل آنچه در اندلس و زمان مغولها و یا در همین عصر حاضر مثل آنچه که در بوسنی و هرزگوئین و آفریقای مرکزی و میانمار و هند و افغانستان و سومالی و یمن و عراق و سوریه و لیبی و مالی و مصر و ترکستان شرقی و چچن و ترکستان غربی و تاجیکستان و سرزمین وحی و غیره بر سر ما بیاید کسی نیست که به دادمان برسد انگار مسلمین با اینهمه جمعیت میلیاردی در موقیعتی خودشان را قرار داده اند که رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد چنین موقعیتی می فرماید : يُوشِكُ الْأُمَمُ أَنْ تَدَاعَى عَلَيْكُمْ كَمَا تَدَاعَى الْأَكَلَةُ إِلَى قَصْعَتِهَا، نزدیک است امتها علیه شما همدیگر را دعوت کنند همانطور که گرسنگان بر سر سفره همدیگر را دعوت می دهند، فَقَالَ قَائِلٌ: وَمِنْ قِلَّةٍ نَحْنُ يَوْمَئِذٍ؟ گوینده ای گفت آیا از کمی تعداد ما در آن روز است؟ قَالَ: بَلْ أَنْتُمْ يَوْمَئِذٍ كَثِيرٌ وَلَكِنَّكُمْ غُثَاءٌ كَغُثَاءِ السَّيْلِ وَلَيَنْزَعَنَّ اللَّهُ مِنْ صُدُورِ عَدُوِّكُمُ الْمَهَابَةَ مِنْكُمْ وَلَيَقْذِفَنَّ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمُ الْوَهْنَ، فرمودند: بلکه شما آنروز زیاد هستید ولی مانند کف روی سیل هستید و الله سبحانه و تعالی ترس و هیبت شما را از دل دشمنانتان بیرون می کند و در قلوب شما وهن می اندازد ؟ فَقَالَ قَائِلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَا الْوَهْنُ؟ قَالَ: حُبُّ الدُّنْيَا وَكَرَاهِيَةُ الْمَوْتِ» [۳] «گوینده گفت یا رسول الله (صلی الله علیه وسلم) وهن چیست؟ فرمودند: حب دنیا و کراهیت از مرگ»
در چنین حالاتی ما اگر خوراک سالم گیر نیاوردیم و در حالت اضطرار و ناچاری و در ماندگی قرار گرفتیم حق خودمان است که جهت حفظ جانمان از خوراک حرام و غیر شرعی به اندازه ی مورد نیاز استفاده کنیم.
در نظام حقوق جزا و تطبیقی اسلامی فراهم آمدن «شرایط اضطرار» از جمله اسباب اباحه ی جرم محسوب می شود، و عمل شخص جرم محسوب نمی شود؛ در نظام حقوقی دنیای سکولار هم باز «اضطرار» از جمله عوام توجیه کننده جرم محسوب میشود.
یعنی : اضطرار نهاد مستقلی است که از دیدگاه نظام حقوقی اسلامی و غیر اسلامی به صورت اصولی مورد پذیرش قرار گرفته است و کسی نمی توان به شخص مضطر ایراد بگیرد که چرا مثلاً از فلان وسیله و یا چیز حرام و ممنوع و به اصطلاح غیر قانونی استفاده کردی؟ یا مثلاً چرا زمانی که داشتی از گرسنگی می مردی به اندازه ی سیر شدن و نجات دادن جانت دزدی کردی مگر نمی دانی دزدی حرام و جرم است؟
الله تعالی به صراحت می فرماید: اِنَّما حَرَّمَ عَلیکُم المَیتهَ وَ الدَّم وَ لَحم الخِنزیر وَ ما اُهِلَ بِهِ لِغیر الله (بقره/۱۷۳) (در مواد گوشتی) تنها مردار و خون و گوشت خوک و آنچه نام غیرخدا بر آن گفته شده باشد بر شما حرام کرده است؛ اما اگر در حالت اضطرار قرا گرفتیم چه؟ تمام این حرامها مباح می شوند تا زمان برداشته شدن اضطرار. الله تعالی می فرماید: وَقَدْ فَصَّلَ لَكُمْ مَا حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ ۗ (انعام/۱۱۹) و آنچه بر شما حرام است بیان کرده است مگر ناچار و درمانده شوید [و در حالت اضطرار قرار بگیرید]
مَناط و علت و سبب مباح شدن این حرام در این حالت اضطرار چیست؟ در خطر افتادن جان . حالا اگر دین و «دارالاسلام» و جان و ناموس و خانواده و آبرو و مال در خطر قرار بگیرد چه؟
این واقعیت دارد که از زمان سست شدن پایه های حکومتی « خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» تا کنون به نسبتهای مختلفی دین، «دارالاسلام»، جان، ناموس، آبرو، آزادی و اموال مسلمین در معرض خطر شدید و جدی قرار گرفته است و آشکارا عموم مسلمین را تهدید می کند و کار به جائی رسیده که مسلمین شاهد نابودی آنهمه مسلمان و از دست رفتن آنهمه زمین پهناور در اندلس و آفریقا و آسیا و اروپا شوند.
اگر در چنین وضعیتی مسلمین به حکم اضطرار و ضرورت «عمداً» در برابر این حکومتهای کافر مهاجم به حکومت دیگری غیر از« خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» چنگ بزنند که مورد پسند الله نیست و عملی مجرمانه محسوب می شود، اما به خاطر نجات دین،«دارالاسلام»، جان، ناموس، آبرو، مال خود از دشمنان در کمین نشسته ناچارا به آن متوسل می شود و «ناچاراً» مثل شخصی که از شدت گرسنگی و در حال مرگ است و «ناچاراً» جهت حفظ جان خود و خانواده اش به خوردن گوشت خوک یا مُردار مجبور می شود و یا «ناچاراً» دست به دزدی می زند و مرتکب جرم می شود، آیا طبق شریعت عمل نشده است؟
بله، هم اکنون به دلیل نبود « خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» وضعی پیش آمده که جهت نگهداری از دین،«دارالاسلام»، جان، ناموس، آبرو، خانواده، مال و سرزمین خود باید در مسائل حکومتی مرتکب کار غیر شرعی و منع شده ای شویم که «بدیل» و «جایگزین» امر شرعی «خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» محسوب می شود، اما همین عمل مجرمانه و «بدیل» هم در چارچوب قانون شریعت الله تعریف شده و جایی می گیرد.
پس «اضطرار» یعنی: ناچاری ، ناگریزی و در ماندگی . یعنی شخص تحت شرایط و موقعیتهای تهدید آمیزی قرار می گیرد که برای خارج شدن از این شرایط و موقعیتها مجبور است کارهائی را انجام دهد که در شرایط عادی این کارها ناپسند، ممنوع و حرام هستند.
امام الزرکشی رحمه الله در تعریف ضرورت می گوید: ضرورت، رسیدن به حدی است که اگر شخصی مرتکب أمر حرام برای رفع آن نگردد، هلاک شده یا نزدیک به هلاک شدن است. مانند کسی که در اضطرار برای خوردن غذا یا پوشیدن لباس است، که اگر گرسنه یا لخت بماند، امکان هلاک شدنش یا تلف شدن عضوی از اعضایش وجود دارد. این حالت، ارتکاب حرام را مباح می گرداند.[۴]
پس فرق است بین نیاز نزد بیشتر مردم نا آگاه از شریعت با ضرورتی که مورد نظر اهل فقه و شریعت است، و هر نیازی باعث حلال شدن امور حرام شده نمی شود، بلکه تنها در حالت ضرورت است که حرام شده ها و ممنوع شده ها مباح می شوند. امام الشافعی رحمه الله می فرماید: « لَيْسَ يحِلُّ بالحَاجَةِ مُحَرَّمٌ إلا فی الضروراتِ».[۵] هیچ حرامی با حاجت و نیاز حلال نمی شود مگر در حالت ضرورت .
این حالت اضطرار هم تنها در خوردنیها و نوشیدنی ها هم نیست، چون ما ممکن است از طهارت گرفته تا سایر امور زندگی خود در حالتهایی از اضطرار و ضرورت قرار بگیریم، چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم به صورت عام می فرماید: «رُفِعَ عَنْ أمَّتِي ثَلاثٌ: الخَطَأ وَالنِّسيَانُ وَمَا استُكرِهُوا عَلَيهِ»[۶] الله متعال در مورد امت من از خطا و نسیان و فراموشی گذشت کرده و نیز در مورد هرآنچه که بر آنان اکراه شد و تحت فشار و مجبوری قرار گرفت. یا « إن الله وَضَعَ عَنْ أُمّتی الْخَطَأَ والنِّسیانَ وَمَا اسْتُکْرِهُوا عَلَیْهِ » [۷]خداوند خطا و کارهایی که افراد به دلیل فراموشی و تحت فشار و مجبوری قرار گرفتن انجام می دهند، را بخشیده است».
در اینجا فقها با استناد به آیات قرآن و سایر منابع فقهی قاعده ای را به وجود آورده اند تحت عنوان «الضَّرُورَاتُ تُبِيحُ المَحظُورَاتِ» ضرورتها اجازه مباح شدن امور ممنوع شده و نهی شده را می دهد.
البته الضرورات تمام المحظورات و امور نهی شده را مباح نمی کنند، بلکه باید «المحظورات» پائینتر از «الضرورة» باشند؛ اما اگر ممنوع شده ها یا «المحظورات» بزرگتر از «الضرورة» باشد نباید آن را اجراء کرد و مباح نمی گردند. در اصول فقه، مباح شدن ممنوع و محظور برای «الضرورة» تحت عنوان «رخصت» از آن نام برده می شود که سه گونه اند:
۱- رخصتی که در آن: انجام فعل بر شخص مباح است و بر او واجب است که انجامش دهد تا زمانی که در چنین حالت اضطراری قرار دارد . مثل خوردن مردار یا گوشت خوک یا نوشیدن شراب در هنگام گرسنگی و تشنگی به اندازه ای که مانع از مرگ وی شود، و یا هر امری که مانع از از بین رفتن دینش شود که بالاتر از جان است بر شخص واجب است که چنین افعال حرامی را انجام دهد و اگر انجام ندهد گناهکار است.
۲- رخصتی که در آن : انجام فعل بر شخص مباح است و شخص مختار است انجامش دهد یا عزیمت کرده و انجامش ندهد حتی اگر به قیمت جانش تمام شود. مثل گفتن کلمه ی کفر بر زبانش (آنچه که عمار رضی الله عنه انجام داد) یا نگفتن آن (مثل سمیه رضی الله عنها که به خاطر حفظ جانش کفر نگفت).
۳- المحظورات و امور نهی شده ای که نباید تحت هیچ شرایطی انجامش دهد حتی با وجود اکراه تام . مثل کشتن مسلمین، یا قطع اعضای آنها یا زنا یا زدن پدر و مادر که گناه انجام چنین افعالی از شخص مکره برداشته نمی شود.
حالا :
مخالفت با خلافت اسلامی و بغی و سرکشی در برابر چنین حکومتی و باعث ریخته شدن خون مومنین و تغییر این حاکمیت شرعی به چیزی بدتر و پائینتر، و تولید ام الفساد و بدعتی چون شاهیگری(عَاضًّا / جَبْرِيّاً) به جای«خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» واقعاً ظلم آشکاری است و الله تعالی امر می کند: وَلاَ تَرْکَنُواْ إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِیَاء ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ (هود/۱۱۳) و به ظالمین تکیه مکنید (که اگر چنین کنید) آتش دوزخ شما را فرو میگیرد، و (بدانید که) جز خدا دوستان و سرپرستانی ندارید و پس از (تکیه به ظالمین، دیگر از سوی خدا) یاری نمیگردید و (بر دشمنان) پیروز گردانده نمیشوید.
در این صورت همچنانکه الله تعالی می فرماید: إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ ۖ (بقره/۱۷۳) به همین ترتیب حاکمیتهای مستبد و ظالم و جبر گرا (عَاضًّا / جَبْرِيّاً) را نیز ممنوع کرده و به مسلمین امر کرده است که از چنین حاکمیتهائی دوری کنند؛ اما اگر در حالت اضطرار و ضرورت قرار گرفتیم چه؟ : فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ ۚ (بقره/۱۷۳) ولی آن کس که مجبور شود در صورتی که علاقهمند نباشد و ( از حدّ رفع ضرورت) متجاوز نباشد، گناهی بر او نیست .
اگر محافظت از «جان»، انسان را در چنان حالتی قرار می دهد که به چنین حرامی پناه ببرد و حتی استفاده از آن تا رسیدن به خوراک سالم بر وی واجب می شود و چنانچه استفاده نکند و بمیرد دچار گناه قتل نفس شده و گناهکار است، حالا پناه بردن به حاکمیت ممنوع شده ای که مجری قوانین شریعت الله است و علاوه بر «جان» از «دین» و «دارالاسلام» و «ناموس» و «آبرو» و «مال» و «موجودیت شخص به عنوان یک مسلمان پایبند به قوانین شریعت الله» محافظت می کند باید چه جایگاهی داشته باشد؟ بدون شک باید به چنین حاکمیتی پناه برد و از آن جهت حفظ اینهمه امور ضروری در برابر اینهمه کافر مهاجم استفاده کرد.
در اینجا این قاعده ی مهم نیز با قاعده ی دیگری محکم می گردد که : ما أُبِيحَ لِلضَّرُورَةِ، يُقدَرُ بِقَدَرِهَا.. یعنی «الضَّرُورَةُ تُقَدَّرُ بِقَدَرِهَا» چیزی که به خاطر ضرورت مباح شده است تنها به اندازه ای از آن استفاده می شود که آن ضرورت را از بین ببرد نه بیشتر.
مثلاً شخصی که از در حال هلاک است تنها به اندازه ای که گرسنگی اش را رفع کند از مال دیگران بدون اجازه بر میدارد، نه اینکه اقدام به برداشتن سایر چیزها کند. یا دکتری که ضرورت است که به فلان قسمت از عورت مریض نگاه کند نباید بیشتر از نیاز نگاه کند.
یا اگر در «دارالاسلام» از روی ناچاری از حکومتی «بدیل» حکومت «خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» استفاده کنی تنها جهت حفظ ضروریات دین، «دارالاسلام»، جان، ناموس، آبرو، خانواده، آزادی، مال و حرکت در راه اصلاحگری و ارتقای آن به «خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» جلو می روی، نه در فلان فسقی که کاملاً مخالف و مانع اصلاحگری و ارتقای آن به «خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» می شود.
یا سیدنا حسن بن علی رضی الله عنهما سرور و سید جوانان اهل بهشت و امیر المومنین «دارالاسلام» و «خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» در بین کناره گیری و نظاره گر شدن و سکوت مومنین و حتی بی وفائی اطرافیان، تفرق و هرج و مرج، قحطی و گرسنگی، خطر منافقین داخلی، و خطر کفار آشکار و در کمین نشسته و زخم خورده ی داخلی و خارجی، و در کل خطر انهدام دین اسلام و «دارالاسلام» و مسلمین و شرک تفرق قرار میگیرد «ناچاراً» و به حکم «ضرورت» در مساله ی حکومتی تن به ممنوع شده و بدعتی می دهد جهت حفظ دین و «دارالاسلام» و جان و ناموس و آبرو و مال و سایر ضروریات مسلمین. در اینجا از دست دادن حاکمیت مرتبه ای پائینتر از از دست دادن دین و دارالاسلام است. امیرالمومنین حسن بن علی رضی الله عنهما از دو ضرر« أخفَّ الضررين» را انتخاب کرده و افسد را به فاسد دفع می کند و مجبور به پذیرش «أﻗلَّ اﻟﺿررﯾن» یا «أھونَ اﻟﺿررﯾن» می شود.
این حکومت «بدیل»ی که جایگزین حکومت شرعی ایشان شده بود حداقلش این بود که می توانست به صورت ضعیف از اصل اسلام و دارالاسلام و مسلمین محافظت کند، هر چند بدعتی بزرگ چون شاهیگری و فسقهائی هم در زندگی حکومتی مسلمین وجود داشت و تا کنون هم به نسبتهای مختلفی وجود داشته است، اما از اتفاقاتی مثل از بین رفتن دین و«دارالاسلام» و جان و ناموس و آبرو و مال مسلمین در اندلس و در زمان حمله مغولها و زمان حاضر در اکثر سرزمینهای مسلن نشین از ترکستان شرقی گرفته تا غرب اسلامی جلوگیری به عمل آمد، و احتمال حملات کفار خارجی را از بین برد، و تحرکات مخربین داخلی چون خوارج هم محدود و تقریباً خنثی شد.
حالا میزان و اندازه ی ضرورتی که امیر المومنین حسن رضی الله عنه پیش رفته بود تا کجا بود؟ اگر به منابع تاریخی نگاه کنیم یکی دیگراز شرایط صلح حسن بن علي با معاويه این بود كه پس از معاويه، حسن بن علي زمام امور را بهدست گيرد. [۸]و معاويه هم قول داد که چنانچه زمانی توان رهبری مسلمانان را نداشته باشد، زمام امور را به حسن رضی الله عنه بسپارد.[۹] یا ابن حجر هيتمي ميگوید: در پیمان صلح، قرار بر آن شد که جانشين معاويه، توسط شوراي مسلمانان تعيين گردد.[۱۰]
پس ما در این حالت ضرورت و اضطرار طبق قاعده ی شرعی «الضَّرُورَاتُ تُبِيحُ المَحظُورَاتِ» در«دارالاسلام» با این حکومتهای «بدیل» وارد معامله می شویم و طبق قاعده ی شرعی «الضَّرُورَةُ تُقَدَّرُ بِقَدَرِهَا» در مسیر نهادینه کردن «شوراها» و «نظارت عمومی» بر تمام نهادهای حکومتی و ارتقاء و تکامل آن به حکومت اسلامی «عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» به پیش خواهیم رفت باذن الله، و اجازه نخواهیم داد دوستان جاهل و دشمنان آگاه، ما را به در جا زدن یا عقب گرد بکشانند.
پس در «دارالاسلام» حکومتی که در حالت اضطرار و ضرورت به عنوان «بدیل» و جایگزین حکومت اسلامی «عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» مورد پذیرش قرار می گیرد تحت عنوان حکومت «بدیل + اضطراری + اسلامی» از آن نام برده می شود، چون در حالت ضرورت و اضطرار و از روی ناچاری به عنوان «بدیل» و جایگزین حکومت اسلامی «عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» پذیرفته شده و بر «دارالاسلام» بر اساس یکی از مذاهب اسلامی یا بر اساس اجماع مسلمین در شورای اولی الامر حکومت می کند.
تا اینجا تمام مذاهب اسلامی متفق القولند اما زمانی که پای مذهب مخالف و اجتهاد در مورد مذاهب دیگر به میان کشیده می شود دیدگاهها و به دنبال آن واکنشها و اعمال مسلمین تغییر می کند.
به عنوان مثال ابن تیمیه نقل می کند که علمای شهر قیروان مصر را که فاطمی ها (العبيديين) بر آن حاکمیت داشتند دارالحرب می دانستند و بر حکام شیعه ی فاطمی مصر حکم کفر و ارتداد داده بودند[۱۱] البته در آن زمان غیر از علمای این شهر در هیچ جای «دارالاسلام» هیچ فتوائی داده نشد و این تنها فتوای علمای یک شهر بود. غیر از آن قرنها بعد، محمد بن عبدالوهاب و تمام علمای نجد و پیروان آنها فاطمی ها را مرتد و سرزمین آنها را دارالحربی مثل سرزمین مسیلمه ی کذاب می دانند[۱۲] اما نگاه می کنیم که شافعی ها و سایر علمای مالکی و حنفی و غیره چنین دیدگاهی ندارند و کسی چون صلاح الدین ایوبی رحمه الله به همراه عمویش شیرکوه برای یاری حکومت شیعه مذهب فاطمی مصر در برابر کفار نصرانی اهل کتاب و دشمنان شماره ۳ مسلمین روانه مصر می شوند و حتی سالها مقام وزارت (آنهم وزارت مهمی چون وزارت جنگ و وزیر اعظمی) این حکومت را نیز به عهده می گیرند، بدون آنکه در آن زمان و حتی پس از آن تا کنون مورد نقدی هم قرار گرفته باشند. آیا شما تصور می کنید که به قول نجدی ها صلاح الدین ایوبی رحمه الله در دارالحرب وزیر مرتدی چون مسیلمه ی کذاب شده باشد؟
پس این «دارالاسلام» ممکن است مثل زمان امام احمد بن حنبل رحمه الله تحت حاکمیت «حکومت بدیل اضطراری اسلامی» معتزلی هائی باشد که معتقد به فسقی چون خلق قرآن بودند و امام احمد هر کسی را که معتقد به خلق قرآن بود کافر می دانست. یعنی از نگاه امام احمد بن حنبل رحمه الله حداقلش این بود که این حاکمیت معتزلی ها حاکمیت اهل بدعت است.
یا این دارالاسلام ممکن است حاکمیت بدیل اضطراری اسلامی عثمانی های صوفی مسلک باشد که توسط علمای نجد تکفیر شدند و حتی بر علیه عثمانی ها هم جنگ مسلحانه انجام دادند و این در حالی بود که کسی چون شیخ سعید پیران (زازاکی یا هورامی) رحمه الله جهت احیای این حاکمیت قیام مسلحانه انجام می دهد، اما به دلیل خیانت سکولاریستهای مرتد کورد و همکاری آنها با اتاتورک سکولار نهضتش شکست می خورد و پس از اسارت توسط سکولاریستهای مرتد تورک شهید می شود . نحسبه کذالک و الله حسیبه.
پس «دارالاسلام» در قالب حکومت اسلامی «عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» و یا در قالب«حکومت بدیل اضطراری اسلامی» قرار نیست حتماً طبق مذهب و نظر و میل و فکر و تفسیر شما باشد و اگر غیر از این بود باید رد شود . همه ی ما باید موقیعت خودمان را در دارالاسلام و در میان دنیائی از کفر «کفار۶گانه» ی آشکار و کفار پنهان داخلی و دارودسته ی منافقین و سکولار زده ها که مستقیماً اصل اسلام و «دارالاسلام» و موجودیت ما را هدف قرار داده اند درک کنیم و لا اقل حتی اگر مخالف نوع حاکمیت بر «دارالاسلام» هستیم عمل ما طبق این قاعده ی شرعی باشد که می گوید: «إذَا تَعَارَضَ مَفْسَدَتَانِ، رُوعِيَ أَعْظَمُهُمَا ضَرَرًا» يعني اگر دو پديده ي فاسد روي دادند به آن يكي پرداخته مي شود كه زيان و ضررش بيشتر است.
شک نداشته باشید ضرر و زیان دارالکفری که دین ما را از ۴ معنی و مفهوم آن (۱- قدرت حاکمیت ۲- قانون و برنامه ۳- اطاعت و فرمانبرداری ۴- مجازات و پاداش) تهی و خالی می کند بسیار بیشتر از اختلافات فقهی و سلیقه ای شما با سایر تفاسیر اسلامی در مختصات مذهبی همدیگر است. فقط کافی است نگاهی به سرزمینهای مسلمان نشینی بیندازید که از ترکستان شرقی تا غرب اسلامی تحت حاکمیت کفار سکولار جهانی و طاغوتهای سکولار و مزدور محلی قرار گرفته اند.
برای ما واضح است که ما در اسلام احکام و رفتارهائی را داریم که مثل نماز و روزه و حج و صدقه جنبه شخصی و گروهی دارند، اما در کنار این احکام در اسلام قوانین و احکامی هم وجود دارند که تنها از طریق حکومت و قدرت حکومتی به مرحله ی اجرا در می آیند و مسلمین دارای حقوقی هستند که تنها در سایه ی قدرت حکومتی می توانند به چنین حقوقی برسند و اگر حکومت اسلامی نباشد این قوانین و احکام به کلی تعطیل می شوند و این حقوق هم زیر پا نها می شوند.
همچنانکه در «وضع موجود» اتحاد اسلامی به عنوان «مرحله ی گذار»ی جهت رسیدن به وحدت اسلامی است، به همین ترتیب حکومت بدیل اضطراری اسلامی هم «مرحله ی گذار» جهت رسیدن به وضعیت مطلوب حکومت اسلامی بر مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ است.
مطلوب ما «وحدت اسلامی» و «حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ » است اما بهعنوان واقعيت موجود در جهانِ معاصرِ مسلمین، و با دید و رویکردی واقع گرایانه باید بگویم: فعلاً و در«وضع موجود» چنین امری تقریباً غیر ممکن است و نیاز به طی کردن یک «مرحله ی گذار» دارد.
این «مرحله ی گذار» «اتحاد اسلامی» و « حکومت بدیل اضطراری اسلامی » پلی است که ما را از شرایط فعلی و مرزبندیهای فرقه ای و جغرافیائی که در معادلات میان مسلمین حاکمیت پیدا کرده است و تمام روابط و رفتارهای مسلمین برآنها استوار شده است و حتی نظم «دارالاسلام» بر پایه این مرزبندیهای تصنعی شکل گرفته است، به «وحدت اسلامی» از کانال شورای اولی الامر مسلمین و اجماع واحد آن که جماعت واحدی را تولید می کند و «حکومت اسلامی بر مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ » می رساند. باذن الله .
سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[۱] پیاده شده از سخنرانی تصویری شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله / تقسیم زمین به دارالاسلام و دارالکفر در قرآن، سنت، آراء صحابه و مذاهب مختلف اسلامی (قسمت پنجم/ انواع «دارالاسلام» )
[۲] مسند أحمد ابن حنبل ۱۸۱۲۳ / تَكُونُ النُّبُوَّةُ فِيكُمْ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ، فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا عَاضًّا، فَيَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَكُونَ ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ الله ُأَنْ يَرْفَعَهَا ، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا جَبْرِيّاً ، فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا ، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ، ُثمَّ سَكَتَ.
[۳] سنن أبي داود/ ۴۲۹۷، مسند أحمد/ ۲۱۸۹۰، مسند أبي داود الطيالسي/ ۱۰۸۵ / ، وأحمد (۵/۲۷۸) (۲۲۴۵۰)
[۴] المنثور فی القواعد ۲/ ۳۱۳ – ۳۲۰ / الضروره، بلوغه حداً، إن لم یتناول الممنوع (أو المحرم) هلک، أو قارب الهلاک. کالمضطر للأکل و اللبس بحیث لو بقی جائعاً أو عریانا لمات أو تلف منه عضو، هذا یبیح تناول المحرم
[۵] الأم: ۳/۲۸
[۶] نووی . المجموع ۴/۴۵۰ / السيوطي، الجامع الصغير۴۴۴۵ و…
[۷] رَوَاهُ ابنُ مَاجَهْ والحاکِمْ
[۸] فتح الباري (۱۳/۷۰)
[۹] سيراعلامالنبلاء (۳/۲۶۴)
[۱۰] الصواعق المحرقه (۲/۲۹۹)
[۱۱] مجموع الفتاوی ۱۳/۱۷۸
[۱۲] محمد بن عبدالوهاب در مؤلفات شيخ الإسلام محمد بن عبدالوهاب، القسم الخامس، الرسائل الشخصية ص ۲۲۰