وهابیت شعاریست برای مخالفت با اهل سنت، فریب نخور! (۳)
به قلم: مجاهد دین
آن زمان نمیدانستیم اشکالش در کجاست. چون پیوسته الحذر الحذر میگفتیم که مواظب باشید که: «وهابیت تنها شعاریست برای مخالفت با اهل سنت، فریب نخورید» هرگز اجازه نمیدادیم کسی دربارۀ اصول فکری ما حرفی بزند. اگر میگفتند وهابی هستید، میگفتیم وهابیت فقط شعاریه که دشمنان اسلام روی مسلمانان واقعی (یعنی ماها) گذاشتهاند تا بوسیلۀ این اسم با اهل سنت واقعی (یعنی ماها) مخالفت کنند. نزد ما بقیه اهل سنت واقعی نبودند، بلکه یک مشت صوفی قبوری و مرجئه و اشعری و … بودند. اینها هم که اهل سنت نیستند! میماند ماها که معلوم میشود فقط ما اهل سنت هستیم چون از توحید حرف میزنیم و هدفمان احیای توحید و مبارزه با شرک است!
برادرانمان که هجرت کرده بودند و ما غبطه به هجرتشان میخوردیم، یک عده القاعدهای شده بودند، عدهای هم دولهای، عدهای دیگر جبهة النصرهای، و عدهای دیگر نیز دیگر جماعتها میرفتند. ما نیز در خانههایمان به برادرانمان که هجرت کرده بودند افتخار میکردیم و هنوز اختلاف و درگیری و تکفیر شدن این جماعتها توسط همدیگر پیش نیامده بود. برای اینکه ماهیتی که دعوت نجدی دارد، به شدت تفرقه پذیر و دشمن ساز و خشک است که هیچ گونه مخالفتی را برنمیتابد. یک دفعه دوله اعلام کرد که همۀ جماعتها یا تقریبا اکثر جماعتها کافر و مرتد هستند و انواع نواقض اسلام را مرتکب شدهاند! ما نیز در خانههایمان در بینمان وَلوَله به پا میشد. این اون را تکفیر میکرد، اون دیگری را تبدیع میکرد… به این شکل همدیگر را بخاطر حمایت از جماعتها متهم میکردیم و تکفیر میکردیم و خلاصه به این شکل تقدیر خداوند چنین بود که سر خودمان را خودمان قطع کنیم.
و این اتفاقات فقط مقدمه بودند.
خلاصه همان برادرانی که ده دوازه سال پیش در کلاسهای پنهانی و زیر زمینی و مخفیانه و توسط مربیان گمراهی که تفکر نجدی را تدریس میکردند، یک روزگاری کنار هم بودند و یک فکر را داشتند، امروز دشمنان قسم خوردۀ همدیگر شده بودند. هردو یک حرف را میزدند منتها زاویۀ نگاهشان به مسائل متفاوت بود. همانند عدد ۹ انگلیسی که طرف مقابل آن را ۶ میبیند یا عدد ۸ فارسی که طرف مقابل آن را ۷ می بیند. ما معتقد بودیم که این عدد، ۹ است و هرکسی غیر آن را بگوید گمراه شده است! طرف مقابل هم قسما بالله میگفت و خدا را شاهد میگرفت که این عدد ۶ است و هرکسی غیر این را بگوید گمراه شده است! به این شکل حکم تکفیر یکدیگر را صادر کردیم و در فرصت مناسب همدیگر را میکشتیم. چنانکه جماعتهای به اصطلاح سلفی جهادی این کار را میکردند.
خلاصه برای توحید میجنگیدیم! منتها توحید ما صحیح نبود. همانطور که توحید ابن ملجم و ذو الخویصره صحیح نبود. و تاوان آن را هم دادیم. اکنون ده دوازده سال از آن روز میگذرد ولی متاسفانه این تجربیات را درک نکردهایم. تازه به تازه، و هنوزم که هنوز است این سلسله جریان دارد و مجدداً نوجوانان و جوانانی وجود دارد که از این مراحل بیخبر هستند و قدم به قدم اشتباهات ما را تکرار میکنند. وقتی به آنها بگویی جریان از این قرار است، تو را به همان چیزی متهم میکنند که ما ده دوازه سال قبل ماموستای محله مان و دیگر علما را به آن متهم میکردیم. و تا این نوجوان بالغ شود و تجربه کسب کند و خودش سرش به سنگ بخورد، متاسفانه باید دوباره شاهد کلی جماعتهای همانند دوله و حتی بد تر از دوله بشویم و کلی خون ریخته بشود و کلی فساد در زمین بوجود بیاید و بعد، کف دستش را بر پشت دستش بزند و بگوید عه! عجب! انگار راه را اشتباه آمدهام! البته اگر خدا کند و متوجه اشتباهش شود! چون کم پیش میآید خوارج سر عقل بیایند. چون من روزانه با بسیاری از آنها صحبت میکنم و تفکرشان چنان خشک شده است که به هیچ وجه چیزی غیر از آن را حتی نمیتواند تصور هم کنند. و متاسفانه باز نوجوانان و جوانان را شاهد هستیم که از این مسیر ده دوازده سالهای که قرار است طی کند خبر ندارد، تجربه ندارد، خیلی خام است. خیلی احساسی است.
بعضی از خائنان به اسلام و اهل سنت به زور و بهتان عقیده خطرناک نجدیه و وهابیت را درگوش این جوانان دلپاک و مخلص زمزمه میکنند. خطابم به این افراد این است که از الله بترسید و دست از گمراه کردن مردم و تبلیغ عقاید خوارج و تزریق توحید خوارج به مردم بردارید. و خطابم به علمای اهل سنت این است که شما را به الله قسم کمی بیشتر دلسوز باشید. نگذارید جوانانی که حب دین را دارند از دور و بر شما پراکنده شوند. خودتان آموزش بدهید. نگذارید به دست نا اهلان پرورش یابند.
تجربیاتی که در این سطور نوشتم، مطمئنم بسیاری از شماها آن را تجربه کردهاید. انگار زندگی نامه خودتان است. چون این اتفاقات بین همه مشترک بوده است. پس از تجربیات تان درس بگیرید. به جای اینکه زمین و زمان را متهم به اشتباه بودن بکنیم یک بار هم که شده خودمان را مقصر بدانیم. بیاییم و به کارهایمان فکر بکنیم. کسی منکر چیزهایی مانند کفر، شرک، مرتد، توحید، جهاد، بدعت و… نیست. بلکه فهم این مسائل مهم است. خوارج هم توحید را قبول داشتند منتها فهم آنها از توحید آنچنان اشتباه بود که علی رضی الله عنه و صحابه را مشرک میدانستند و حکومت سیدنا علی را دارالکفر و هجرت از آن به سمت نهروان را واجب میدانستند!! قرار نیست هرکسی دم از توحید و جهاد زد پس حتما حرف او درست باشد. تعریفی که وهابیت از توحید کرده است، حاصلش را امروز داریم درو میکنیم. حاصلش تکفیر علمای اهل سنت مانند نووی و ابن قدامه و ابن حجر و قرطبی و … شده است. وقتی به این فریب خوردگان میگویی که مسیرت اشباه است، تو را به تهمتهای عجیب و غریب متهم میکنند! کاش این افراد متوجه اشتباهشان میشدند.
بار الهی از خطاهایم توبه میکنم. بار الهی مرا ببخش. بار الهی ما را هدایت کن. جوانان ما را بیدار کن. خدایا ما تو را دوست داریم و اخلاص داریم پس ما را گمراه نکن چراکه هدفمان تویی. خدایا رحمی به حال مسلمانان کن، خدایا این امت پراکنده و متفرق را باری دیگر متحد گردان. خدایا کسانی که در مسیر اشتباه قرار گرفتهاند را بیدار کن. خدایا کسانی که نیتشان خیر است اما راه را گم کردهاند هدایت کن. یا رب با زبان روزه و چشمانی گریان و قلبی پر از حزن دارم مینویسم یا الله دعایم را قبول کن. یا الله گناهانم را ببخش و توفیق اصلاح خطاهایم را به من بده. یا الله زبانم را برای خودت اصلاح کن. یا الله رحم کن. یا الله ما را شرمنده درگاهت نکن. یا الله ما را از کسانی قرار ندهی که فکر میکنند بهترین کارها را کردهاند اما زیان بار ترین مردمان بوده اند. یا الله مانع هرکسی که به دنبال بر هم زدن اتحاد بین مسلمانان است باش. یا الله حامی کسی که در راه اصلاح ذات بین مسلمانان تلاش میکند باش. وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین
مجاهد دین ۲۶/۰۲/۱۳۹۸