زندگينامه ى امام بزرگ اهل حدیث و بنیانگذار اصول فقه، امام شافعي رحمه الله
ارائه دهنده : عبدالرحمن نودشه ای
محمد فرزند ادريس فرزند عباس شافعي. در سال (۱۵۰) هـ در شهر غزه ديده به جهان گشود و وقتي دو سال از عمر ايشان مي گذشت خانواده اش به شهر مکه ي مکرمه نقل مکان نمودند.
• پدرش را در کودکي از دست داد، و مادرش عهده دار سرپرستي او شد.
• مادرش وقتي او را به دنيا آورد خوابي ديد: در خواب ديد که گويا سياره ي مشتري از بطن او خارج گشت و در مصر فرودآمد و پاره هايي از آن در هر شهري پراکنده گشت. خوابگزاران اين خواب را چنين تعبير نمودند که از شکم اين زن دانشمندي به دنيا مي آيد که علم و دانش وي ابتدا در مصر محدود شده و سپس در ديگر شهرها گسترش مي يابد.
— امام شافعي در جستجوي کسب علم و دانش:
• در نزد باديه نشينان و در طلب علم بزرگ شد و به فراگرفتن اصطلاحات و اشعار آنان، و حفظ قرآن و در همان کودکي پرداخت.
• خودش مي گويد: هيچ مال و ثروتي نداشتم، و در همان اوان جواني شروع به فراگرفتن دانش نمودم، به ديوان مي رفتم و از حضور در آنجا نهايت استفاده را برده و به نوشتن(احاديث) مي پرداختم.
• موطا را در سن ده سالگي حفظ کرد.
• درهمان کودکي تيراندازي را دوست مي داشت و از همسالانش پيشي مي جست. چنانکه از ده تير نه تا را به هدف مي زد.
• در سن بيست سالگي در طلب علم به مسافرت رفت.
• مي گويد: تمام لذت و خوشي من در علم و دانش است.
• مي گويد: من يتيم بودم و تحت سرپرستي مادرم و او هم پولي نداشت که به معلم بدهد و معلم به جاي آن به اين راضي مي شد که وقتي او نبود به امور بچه ها بپردازم و به او کمک کنم.
• مي گويد: من بر روي استخوان هاي کتف مي نوشتم.
• مي گويد: وقتي موطاء را حفظ نموده بودم نزد امام مالك رفته و گفتم: مي خواهم آن را بشنوم.
• شب را به سه بخش تقسيم کرده بود: يک سوم براي نوشتن، يک سوم براي نماز گزاردن و يک سوم ديگر براي خواب.
— ستايش علما از وي:
• علماي هم عصر وي او را مصداق اين حديث مي دانند: (( إن الله يبعث إلى هذه الأمة على رأس كل مائة سنة من يجدد لها دينها )) يعني: «خداوند براي اين امت بر سر هر يک صد سال کسي را برمي انگيزد تا اين دين را تازه مي گرداند.» [أخرجه أبو داود، وصححه الحافظ وابن باز]
• امام احمد مي گويد: مي بينيم که در سر اولين يکصد سال عمر بن عبدالعزيز، و در سر دومين يکصدسال شافعي آمده است.
• عبدالله فرزند امام احمد از پدرش مي پرسد: پدرجان شافعي چگونه مردي بود، که من بسيار مي شنوم که تو او را دعا مي گويي؟ پدرم گفت: پسرم شافعي خورشيد جهان بود و آسودگي مردمان.
• يکي از دانشمندان مي گويد: اگرشافعي درباره ي اين ستون سنگي با کسي مناظره مي نمود و مي گفت از چوب است حتماً چيره مي شد.
• مي گويد: مرا در بغداد به لقب ( ناصر الحديث ) يعني ياريگر حديث مي خواندند.
— از جمله گفته هاي او:
• فراگيري علم از گزاردن نماز نفل بهتر است.
• به برخي از علماي حديث مي گفت: شما چون داروخانه ايد و ما پزشکانيم.
• آنکه قرآن بياموزد ارج او بسيار گردد، و آنکه در فقه سخن بگويد نيرويش پرورش يابد و آنکه حديث بنگارد برهانش نيرو بگيرد و آنکه به سخنوري و علم زبان توجه کند ذوق وي حساس و نرم گردد و کسي که متوجه رياضيات و علم حساب گردد راي و نظرش محکم شود و آنکه خويش را بازندارد علم وي سودي برايش نخواهد داشت.
• رياکاري در دين قلب را سخت کرده و کينه و دشمني به بارمي آورد.
• ربيع گويد: درباره ي اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و سلم باطل مگوييد که فردا طرف دعواي شما همانا پيامبر خدا صلى الله عليه و سلم خواهد بود.
• خوش داشتم که مردم همه ي اين علم را خودشان مي دانستند تا چيزي از آن به منسوب نمي گشت.
• با کسي مناظره ننموده ام جز به قصد خيرخواهي.
• هرچه گفته باشم و خلاف دليل باشد، سخن مرا به ديوار بکوبيد.
• علم بر دو گونه است: علم دين که همان فقه است و علم دنيا که همان علم طب است و باقي همه زحمت و رنج بيهوده است. درباره ي علم طب مي گويد: يک سوم علم ها را تباه کرده و به يهود و نصارى وانهادند.
• خويش را وقف عبادت نما پيش از آنکه سرپرستي برعهده ات بيافتد، چون وقتي سرپرستي را پذيرفتي نخواهي توانست که در عبادت غرقه شوي.
• کسي در اين کار به کمال نرسد مگر آنکه فقر او را صدمه رساند و وي آن را بر هر چيز ترجيح دهد.
• اهدافي دست نيافتني مردم را راضى ساخته و راهي براي به سلامت جستن ندارند، بکوش تا پايبند آن باشي که ترا سود مي رساند.
• دانش آني است که سود بخشد نه آنکه تنها حفظ گردد.
• اگر بدانم آب خنک جوانمردي از من کم کند نخواهم نوشيدش.
• دانا کسي است که دانايي اش او را از هرچه ناپسنديده است بربندد.
• سياست مردمان از سياست حيوانات نيز بدتر است.
— ساير موارد:
• برخي در نکوهش امام شافعي سخن گفته اند. ذهبي مي گويد: برخي مردمان در کاستن قدر وي کوشيدند ولي جز بلند گردانيدن قدر و منزلتش تاثيري نداشت. به نظر منصفان در سخنان رقيبانش انحراف وجود دارد . کم تر کسي است که در امامت بر وي پيشي گيرد و پاسخ مخالفان را نداد مگر آنکه آنان را از نظري که داشتند بازگردانيد.
— عبادت و تقوى:
• ابن نصر مي گويد: ما هرگاه که مي خواستيم بگرييم به هم مي گفتيم: اين پسر را بياوريد تا براي ما قرآن تلاوت نمايد. وقتي مي آورديمش و قرآن را آغاز مي نمود چنان مي شد که مردم نزد او بر زمين مي افتادند و از نيکويي صداي او داد و فرياد گريه ي مردمان بسيار مي شد.
• ربيع مي گويد: شافعي در سن پانزده سالگي فتوا مي داد و تا هنگام مرگ شب ها را زنده مي داشت.
— اخلاق وي:
• يونس صدفي مي گويد:کسي را داناتر از شافعي نديده ام. يک روز بر سر مسأله اي با وي مناظره نمودم و سپس از هم جدا شديم، دفعه ي بعد که مرا ديد دستم را گرفت و گفت: اي ابا موسى بهتر نيست که ما همچنان با هم برادر باشيم حتي اگر بر سر موضوعي با هم توافق نداشته باشيم؟
ذهبي مي گويد: اين نشانگر کمال دانايي و درک دروني امام شافعي است؛ که مناظره گران همواره در اختلاف هستند.
• گويند: شافعي به خاطر شدت سخاوتي که داشت چيزي از دارائي اش را براي خود نگه نمي داشت. حتي گاهي همسرش زيورآلات دخترانش را مي فروخت.
— تأليفات ايشان:
۱- كتاب “الرساله”، و سبب نگارش آن: سبب نگارش اين بود که عبدالرحمن بن مهدي به امام شافعي نامه اي نوشت و از وي خواست تا براي او كتابي را در خصوص معاني قرآن بنگارد و تمام احاديث و اجماع را در آن گردآورد. امام شافعي در دوران جواني خويش اين کتاب”الرسالة” را نوشت.
۲- ايشان ديوان شعري داشت که شاگردانش آن را گردآوري نمودند.
— وفات ايشان: در آخرين روز ماه رجب سال (۲۰۴) و در عمر (۵۴) سالگي چشم از جهان فرو بست، رحمه الله.
• هنگام وفات چه سخناني گفته است؟
به او گفتند: چگونه گشتي؟ گفت: کوچنده اي از دنيا و جدا شونده از دوستان و در راه ديدار با کردار بد خود و حاضر شونده در حضور خداوند گشتم و نمي دانم که روح من به سوي بهشت خواهد شتافت تا تبريکش گويم و يا سوي دوزخ تا سوگواريش گويم و سپس چنين سرود:
آنگاه که قلبم سخت گشت و راه هايم تنگ و دشوار…