
توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۸)
به قلم: نورالدین بیرم(ابو عبدالرحمن)
ارائه: سایت بنیان جهاد علیه دین سکولاریسم و احزاب مختلف آن
نبرد القائم(عملیات “ مبارزه با گاو نر “ )
امیر محبوبمان!
در حالی قلم این کلمات را برایت می نویسد که سربازانت به فضل الله زیباترین تصاویر فداکاری و ایثار و دفاع از دین و دفاع از نوامیس مسلمین را در شهر القائم-الله شریعتش را در آن قائم کند- رقم می زنند.
شهر القائم و خدا می داند که اینجا کجاست… سرزمین پیکار و میدان مردان، افسانه تفنگداران نیروی دریایی آمریکا در این شهر از هم پاشید و پرده دروغ فرو افتاد و قهرمانان اسلام و جوانان محمد صلی الله علیه وسلم –مهاجرین و انصار- ثابت کردند که آنها در میدان شجاعند و در هنگام روبروشدن با دشمن چون شیرند. اکنون این اهداف سکولاریستها است که در برخورد به دیوارهای القائم متلاشی شده اند؛ بعد از ده روز نبرد سنگین و متواصل الله تعالی فرزندانت را موفق کرد که تجاوز سکولاریستها را از همان دیوارهای شهر عقب رانند و انبوه سپاهیانشان حسرت زده و نا امید در حالی که جراحتهایشان را می لیسیدند!! عقب نشستند، بی شک این نبرد به عنوان نبرد عظیمی در تاریخ اسلام و مسلمین ماندگار خواهد شد.
الله تعالی شکست را بر آنها مستولی کرد و روزگار را به کامشان تلخ کرد و این بعد از آن بود که فرمانده حمله شان، ژنرالی که به شراب نوش قهّار موسوم بود با تکبّر و با به مبارزه طلیبدن الله سبحانه و تعالی گفته بود: «ما آنها را شکست خواهیم داد حتی اگر محمد و خدای محمد هم همراه آنها باشد» و گفته بود که بعد از پیروزی بر آنها شراب خواهد نوشید به طوریکه تمام جهان خبر این پیروزی را بشنوند و همیشه از آنها ترس داشته باشند. این سخن او ما را به یاد مقوله دشمن الله؛ ابوجهل می اندازد آنگاه که در روز بدر گفت: «به الله قسم ما از جنگ با محمد برنخواهیم گشت مگر اینکه به بدر برویم و در آنجا شراب بنوشیم و کنیزان برایمان بنوازند و ترانه بخوانند تا تمام عرب از این پیروزیمان خبردار شوند و تا ابد از ما هراس داشته باشند». او و سربازانش به بدر آمدند اما هلاکت آنها به فضل الله تعالی همانجا واقع شد.
قسم به الله ای شیخ ما، وقتی که ما این مقوله آن ژنرال ملعون را شنیدیم خوشحال شدیم و یقین کردیم که الله تعالی وعده نصرتش را محقق خواهد کرد و ما را علیه آنها نصرت خواهد داد و این سنت الهی است درباره هر کسی که به این دین طعنه زده و در برابر خدای جهان به خود جرأت بی ادبی دهد.
شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در کتاب الصارم المسلول می گوید: «و نظیر این وقائعی است که شماری از مسلمانان عادل و اهل فقه و خبره درباره آنچه که بارها در طی محاصره قلعه ها و شهرهایی که در سواحل شام است تجربه کرده بودند به ما خبر دادند به این مضمون که: می گفتند وقتی مسلمانان رومیان را- در زمان ما -محاصره کرده بودند ما محاصره قلعه یا شهر را یک ماه یا بیشتر ادامه می دادیم و نمی توانستیم وارد محل شویم بطوریکه نزدیک بود نا امید شویم تا اینکه اهل آن مکان اقدام به دشنام دادن رسول الله صلی الله علیه وسم و بدگویی از ایشان می کردند، آنگاه بود که موفق به فتح آنجا می شدیم و این کار یک روز یا دو روز بیشتر طول نمی کشید همانطور که گاهی مکانی به یکبار فتح شده و حماسه عظیمی رقم می خورد. می گفتند که حتی ما وقتی می شنیدیم که آنها از آن حضرت بدگویی می کنند همدیگر را به نزدیک شدن فتح مژده می دادیم هر چند قلوبمان به خاطر آنچه درباره آن حضرت می گفتند از خشم و غیظ مملو بود».
الله سبحانه و تعالی یکی از فرزندانت را توفیق کشتن این ژنرال را داد و هلیکوپتری که از آن استفاده می کرد و خود را از ضربات مجاهدین در آن مصون می داشت توسط آن مجاهد هدف قرار گرفت و سقوط کرد تا او را با آتش دنیا قبل از آتش آخرت بسوزاند، فلله الحمد و المنة
الله تعالی ما را توفیق داد تا گردنهایشان را قطع و اجسادشان را پاره پاره کرده و خونشان را بریزیم، آنها به اذن الله از بلاد مسلمین با ذلت و خواری بیرون خواهند رفت در حالیکه زخمهایشان را می لیسند و ننگ شکست و ناکامیشان را به دوش می کشند.
نویسنده کتاب جنگ منطقه ای دوم که از جنگجویان نخستین آمریکایی در ویتنام است در کتابش به درستی گفته است: «آمریکا در خون زاده شده و از خون تغذیه کرده و در خون رشد کرده و بالأخره نیز در خون غرق خواهد شد».
ای شیخ! اگر اسارت ابو الفرج لیبی، سگ روم “ بوش “ را خوشحال کرده، اکنون بلایی که بر سر سربازانش در القائم و باقی شهرهای بین النهرین وارد آمده او را غمگین کرده است».
با این کلماتی که شادی پیروزی در لحن آن مشهود است، امیر استشهادیون در بلاد بین النهرین یعنی ابومصعب زرقاوی خبر این واقعه را به شیخ المجاهدین ابوعبدالله اسامه بن لادن حفظه الله ارسال نموده و مژده این پیروزی را که خداوند با عزت و جبّار به بندگان مخلصش در شهر القائم نصیب کرده بود به ایشان رساند، نبردی که الله تعالی طی آن بندگان صلیب را به دست شیران شجاع توحید و حامیان قهرمان دین ذلیل کرد و این نبرد به دنبال حوادث نبرد دوم فلوجه رخ داد، ارتش اتحاد سکولاریستی بعد از وقائع نبرد دوم فلوجه چنان از غرور و خودپسنی باد کرده بود که موجب شد بیش از حد به خود خوشبین شود و این غرور زیاده از حد او را به کمینگاه موحدین که با حصار عزت محکم شده و با دیوار غیرت محافظت می شد کشاند و نتیجه این شد که حصار عزت، گردن تکبر و خودپسندی اش را قطع کرد و دیوار غیرت غرورش را در هم شکست، اگر کفر و اهل کفر گاهی از پیروزی بهره ای دارند، اسلام و اهل اسلام نیز بارها از پیروزی نصیب می برند و سرانجام نیز از آن متقیان است. نبرد القائم بعد از نبرد دوم فلوجه مهمترین و بزرگترین نبرد بود چون صلیب پرستان گمان کردند که سازمان القاعده بعد از فلوجه، شهر القائم را مقرّ خود قرار داده است و برای همین برای جنگ با مجاهدین به این شهر شتافتند تا به خیال خودشان کار مجاهدین را یکسره کنند و بدین خاطر ارتش صلیب این عملیات را “ ماتادور “ نام نهاد که به معنی “ مبارزه با گاو نر “ است و این کلمه را درباره کسی به کار می برند که در بازی مشهور و منفور اسپانیایی به اسم “ کشتی با گاو نر “ کار گاوی را که زخمی شده است را تمام می کند و این چیزی است که یکی از فرماندهان بزرگ ارتش سکولاریستها، ژنرال آمریکایی جیمس کونوی –مطابق آنچه که در مجله العصر از او نقل شده بود-بدان تصریح کرده بود، او گفته بود: «این عملیات به هدف نابود کردن نیروهای مسلح مقاومت در سنگرهای جدیدشان که در استان الأنبار غربی بعد از فرارشان از فلوجه در نوامبر گذشته ایجاد کرده بودند، طراحی شده است».
این مردک کافر نمی دانست که این عملیاتشان چیزی نیست جز استدراجی از سوی خداوند حکیم و خبیر، الله تعالی می فرماید:
﴿ وَإِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلاً وَيُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللّهُ أَمْراً كَانَ مَفْعُولاً وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ : و در آن زمان خداوند آنان را در نظر شما به هنگام روياروئي كم جلوه داد، و شما را نيز در نظر آنان كم جلوه داد، تا خداوند موضوعي را كه ميبايست تحقّق يابد آنجام دهد . ( اين اراده خدا بود ) و همه كارها و همه چيزها ( در اين جهان ) به فرمان و خواست يزدان برميگردد ( و آنچه او بخواهد ميشود و بس ) . }(انفال: ۴۴)
هر چند این ژنرال کفر در تعیین هدف حمله ارتش صلیب به شهر قائم راست گفته بود اما سوگند به الله آنجا که عقب نشینی مجاهدانی که توفیق شهادت در فلوجه پیدا نکرده بودند را “ فرار “ نامید دروغ گفت و قسم به الله خود این سگ و سرورانش خوب می دانند که عقب نشینی و تغییر موقعیت مجاهدین در جنگ از استراتژی های مهم و گریزناپذیر جنگ خیابانی یا جنگ چریکی می باشد بر عکس تمرکز و استقرار کامل در یک مکان که در قاموس فنّ جنگ چریکی فقط یک تاکتیک برای کشاندن دشمن به محل دلخواه است به طوریکه نیروهایش از هم پاشیده و تواناییهایش تدریجا ضعیف شود و این چیزی است که برای اهل خبره در این فنّ شناخته شده است. اگر مجاهدین واقعا فرار کرده بودند فحوای کلام برخی از فرماندهان ارتش صلیب دروغ این جاهل که تغییر موقعیت مجاهدین را فرار می نامد را افشا نمی کرد، کسی که از تیر فرار کرده جلوی نیزه مقاومت نمی کند و کسی که از گلوله فرار کند جلوی تانک یا موشک سینه سپر نمی کند. در ادامه برخی از تصریحات این فرماندهان که مجله العصر درتاریخ۱۶/۵/۲۰۰۵ منتشر کرد را می آوریم:
«نیروهای آمریکایی با مقاومت منظمی در دوسوی رودخانه فرات که در طول منطقه جریان دارد روبرو شده اند و مجبور به ساخت پلی شناور در طول دو ساحل رودخانه شده اند تا بتوانند وسایل نقیه و زره پوشهای سنگین را بدانجا منتقل کنند چون راه دیگری برای انتشار ماشینهای زره پوش در منطقه وجود نداشته است. فرماندهان آمریکایی اعتراف کرده اند که آنها با مقاومت عناصری حرفه ای و آموزش دیده مواجه شده اند به طوریکه نیروهای آمریکایی قبلا چنین چیزی را در بسیاری از شهرهای عراق ندیده بودند… گزارشات آمریکاییها به وقوع جنگی سنگین و همزمان در شهرهای متعدد غربی عراق اشاره می کنند و گزارشات حاکی از آن است که سربازان آمریکایی در معرض تیراندازی از پشت بامهای منازل و تیراندازی از پشت سنگرهایی که مردان مقاومت ایجاد کرده اند، قرار گرفته اند!!… مقاومت عراقی در القائم و قبل از آن در فلوجه و در چندین شهر دیگر عراق ثابت کرده است که از چنان انعطاف پذیری برخوردار است که می تواند عملیاتش را به تمام نواحی عراق منتقل کند و قادر است که تلفات سنگینی را به نیروهای اشغالگر تحمیل کند و این به خاطر مهارتهای جنگی و تاکتیکاتی است که این امکان را به آن می دهد که حملاتی ناگهان و شبیخون هایی را علیه نیروهای آمریکایی سازماندهی کند و آنها را به جنگ چریکی در خیابانهای شهرها و راه های بیابانی بکشاند و این وضعیتی است که سربازان آمریکا درباره آن مهارتی ندارند و ماشین جنگی آمریکا که به جدیدترین فناوریهای نظامی مجهز است در این موقعیت کاری به پیش نخواهند برد».
طبق آنچه گذشت برای برادر خواننده روشن شد که نیروهای آمریکایی در این نبردها متحمل شکست شده و عقب نشینی کرده اند تا بدین ترتیب سنت کونی و قدری الله تعالی که قابل تبدیل و تغییر نیست متحقق شود، الله تعالی می فرماید:
﴿ وَلَوْ قَاتَلَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا يَجِدُونَ وَلِيّاً وَلَا نَصِيراً . سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً ﴾ : اگر كافران با شما بجنگند، ( از ترس شما ) پشت ميكنند و ميگريزند، سپس سرپرستي ( كه كار و بار ايشان را بدست گيرد ) و ياوري ( كه ايشان را كمك كند ) پيدا نخواهند كرد . اين سنت الهي است كه در گذشته نيز بوده است، و هرگز براي سنت الهي تغيير و تبديلي نخواهي يافت . (فتح: ۲۲-۲۳)
اکنون به تفاصیل این نبرد می پردازیم:
قبل از شروع به سخن درباره جزئیات این نبرد لازم به ذکر برخی حوادثی است که در برخی روستاهای منطقه پیش از حمله ارتش سکولاریستها به القائم رخ داد و این به خاطر اهمیت ارتباط این حوادث به وقائع این نبرد می باشد.
در فصل اول این کتاب، درباره تلاش آمریکا “ فرعون زمان “ و همپیمانانش برای ایجاد گروه هایی در عراق و دیگر کشورها سخن گفتیم تا این گروها به دروغ لباس جهاد را به تن کنند و سپس به نیابت از آن اقدام به اعمال کثیفی کنند تا چهره جهاد و مجاهدین ربّانی مهاجر و انصار را تخریب کرده و با انواع روشها و وسایل و نیرنگ های فرعونی با آنها مبارزه کنند.
آمریکا توانست اولین جماعت از این نوع را در شهر القائم و دقیقا در منطقه حصیبة تشکیل دهد که فرماندهی آن را یک افسر سرّی عراقی به نام احمد العطیة از قبیلة البومحل به عهده داشت، این جماعت خود را “ کتائب الحمزة “ نامیدند که البته طولی نکشید که این جماعت نزد اهالی شهر القائم به “ کتائب الخسّة “ (گروهکهای پست) مشهور شد چون الله تعالی کمی قبل از نبرد القائم آنها را رسوا کرده و چهره شان را آشکار نمود، ماجرای این جریان در ادامه خواهد آمد.
این گروه همانند دیگر گروه های مزدور و دست نشانده توسط آمریکا شروع به نشر بیانیه های جهادی شدید اللحنی نمود که لحنی متعصبانه و قوم پرستانه و نژاد پرستانه داشت به هدف اینکه افراد جاهل و مریض و عاشق پول و شهرت که این نوع گروه ها برای موفقیت در پروژه فرعونی شان نیاز داشتند را به سوی خود جذب کنند و بعد از اینکه دویست مزدور را در صفوفش جای داد شروع به تغییر اسلوب گفتمان در این بیانیه ها نمود که در واقع مرحله دوم این پروژه خبیث و کثیف بود و البته این گفتمان لازمه افکار خبیث جاهلی و متعصبانه است، این گفتمان بر تخریب چهره مجاهدان مهاجر به طور خاص تمرکز داشت و بعد از اشاعه این فکر به متهم کردن کسانی که مهاجرین را جا می دادند پرداختند. من برخی از این بیانیه ها را خواندم و مانند سایر برادران دیدم که این بیانه ها دارای عبارتهایی رکیک و لهجه ای عامیانه بوده و مطلقا از گفتمان دینی یا استدلال و استشهاد به اقوال علمای ربانی خالی است چه برسد به استدلال از آیات قرآن یا احادیث نبوی و بیشترین چیزی که بر تکرار و اشاعه آن در بیانیه هایشان تمرکز داشتند این بود که “ عرب ها “ (مهاجرین) مزدوران و دست نشانده های سازمان اطلاعات سعودی هستند و آمده اند تا عراق را نابود کنند و گاهی می گفتند: آنها وهابی و تکفیری هستند و جز برای کشتن مسلمین و اسارت بردن زنان و فرزندانشان نیامده اند و گاهی آنها را تلفیه و سفلیه می نامیدند-اشاره به سلفیه- و می گفتند که اینها تاجر مواد مخدر و خودشان معتاد هستند و می خواهند ملت عراق را به گند بکشانند… و دیگر خزعبلاتی که هیچ کس را فریب نمی دهد جز کسانی که جهلی نامحدود قلبشان را سیاه کرده است؛ جهل نسبت به دین و منهج پیامبر [صلی الله علیه وسلم] و راه و روش مؤمنینی که گامهای مجاهدین حتی به اندازه بند انگشت از آن منحرف نشده است و این جهل موجب شده که این جاهلان زمین حاصلخیزی برای بذرهای آمریکا و مزدوران خبیثش باشد، و چه خوش گفته اند که :
“ نادان آنقدر که از خودش ضربه می خورد از دشمنان ضربه نمی بیند “
و برای اینکه مردم عوام ادعاهای باطلشان را بپذیرند یا باور کنند و یا حداقل آنها را در مورد مجاهدین به شک اندازد و درباره افترائات و بهتان هایی که کتائب الحمزة شایعه می کرد میان شک و باور بمانند و در نتیجه کسی از آنها به جنگ با مجاهدین و بیرون انداختنشان از سرزمینشان اعتراضی نکند لازم بود که شواهد و دلائلی عملی و مشهود باشد که آنها را بدین کار موفق کند و عملاً کتائب الحمزة شروع به برداشتن گامهایی عملی کرد که خباثت آن خیلی بیشتر ازخباثت آن بیانیه هایشان بود همچون ربودن برخی جوانان عامی از بازار حصیبة و سپس بازجویی از آنان و شکنجه وحشیانه آنان با این ادعا که ما-بازجویان-از سازمان القاعده هستیم و نیز بمباران برخی از خانه های عوام در منطقه حصیبة -که همانطور که گفتیم مهد ایجاد آنها بود-و سپس ادعای اینکه کسانی که این بمبها را پرتاب کرده اند سربازان سازمان القاعده در منطقه الکرابلة هستند و به خاطر عدم وجود متهم-سازمان القاعده-چه به صورت نظامی و چه حتی به شکل رسانه ای و تبلیغاتی در حصیبة به صورتی که رد و نفی این افترائات ممکن باشد-چه برسد به ریشه کن کردن این گروهها-گروه مذکور توانست نیروهایی بیشتر از قبل به خود جذب کند تا اینکه تعدادشان به بیش از پانصد جنگجو رسید و این باعث شد که آنها به تعداد نیروها و امکانات خود مغرور شوند و این غرورشان آنها را وادار کرد در برداشتن گام پایانی پروژه خبیثشان یعنی جنگ با مجاهدین و بیرون راندشان عجله کنند.
آنها متوجه نبودند که این گامشان آنها را گامها به نابودی نزدیک می کند و اولین کاری که کردند عبارت بود از جلوگیری از مجاهدان و تیراندازی به سوی آنها و طرد کرن آنها در هر بار که می خواستند برای ضربه زدن به پایگاه های آمریکایی وارد حصیبه شوند.
سپس اقدام به اسارت سه یا چهار نفر از برادران انصار و شکنجه های وحشیانه آنها کردند مانند خاموش کردن سیگار در بدن آنها و ضربه زدن به سر و وصورت و محروم کردنشان از خواب و آب و غذا برای چندین شبانه روز-همانند فرعون و هامان و سربازانشان- تا اینکه غرورشان آنها را به کاری وادار کرد که در واقع کمر آنها را شکست، آنها وارد خانه های برخی از برادران انصار از طایفه البومحل در منطقه حصیبه شدند بعد از اینکه متوجه شده بودند که این برادران در خانه های خود و بلکه در کل منطقه القائم حضور ندارند و با ورود به منازلشان کودکان را وحشت زده کرده و مزاحم نوامیس مجاهدین شده بودند و حتی کینه توزیشان به جایی رسید که برخی از پیرزنان را یعنی مادران برادران انصار را کتک زدند و اینجا بود که آب از سر گذشت و صبر و شکیبایی به پایان رسید…..
وقتی شیخ ابومصعب این جریان را شنید اجازه داد که ریشه این قوم کنده شده و نابود شوند.
ای برادر! چه گمان می کنی درباره شیران گرسنه ای که برای یافتن شکار فرستاده شده باشند، اینها شیران توحیدند و حامیان دین و مدافعان ناموس امت…
در صبحگاه روز بیست و پنجم ربیع الاول سال هزار و چهارصد و بیست و شش هجری، مجاهدان لانه های کفر و ارتداد را در حصیبه با بیش از سیصد و پنجاه خمپاره-با اندازه های مختلفش-بمباران کردند و چند ساعت بیشتر طول نکشید که این خبیثان متفرق گشته و پا به فرار گذاشتند.
وقتی مزدوران کتاب الحمزة در شهر العبیدی قدیم، از سرنوشت برادران مرتدشان در حصیبه خبردارشدند خشمگین شده و شروع به آمادگی برای گشودن جبهه جدید بر ضد مجاهدین در شهر العبیدی جدید که تحت سیطره سازمان القاعده بود، کردند.
تک تیراندازان کتاب الخسة روی بامهای ساختمانها موضع گیری کردند و خمپاره اندازها را نصب کردند و برخی از آنها را دیدیم که این طرف و آن طرف سلاح پیکا را حمل می کنند. از آنجایی که این دو شهر در یک خط موازی به طور بیش از دو کیلومتر جلوی هم قرار داشتند برای برادران مجاهد زیرنظر گرفتن تمام تحرکات دشمن آسان بود و این موجب شد که مجاهدین از عنصر غافلگیری که باعث گیجی و سردرگمی دشمن می شود استفاده کنند، مجاهدان هفت خمپاره شصت میلیمتری را به سویشان پرتاب کردند و این باعث ایجاد سردرگمی در صفوف دشمن شد و این درحالی بود که تعداد مجاهدین در این نبرد از ده نفر بیشتر نبود، به الله قسم من با همین چشمانم برخی از این شیران را دیدم که با سلاح مرگبار پیکا به سوی سربازان کتائب الخسة تیراندازی می کند در حالی که جلوی رویش باز است و هیچ چیزی جلویش قرار ندارد که پشت آن پناه بگیرد یا خود را از گلوله دشمن محفوظ نگه دارد.
نیم ساعت بیشتر نگذشته بود که پرچمهای سفید را به نشانه تسلیم روی بامهای منازل بلند کردند و بعد از یک یا دوساعت برخی از بزرگان و و معتمدین طایفه البومحل که در این جریانات بی طرف بودند نزد مجاهدین آمدند تا برای آتش بس گفتگو کنند، برادران برای آتش بس شروطی را تعیین کردند من جمله تحویل کامل مهمات و تحویل رؤسا و فرماندهان این گروه و اعلان توبه افراد آن. بعد از آمد و شد های واسطه ها خبر آمد که کتائب الخسه با تمامی شروط موافقت کرده اند جز یک شرط واحد که عبارت بود از تحویل رهبرانشان، و چون این یک شرط اساسی برای آتش بس بود برادران به هیچ وجه از آن کوتاه نیامدند.
اینجا بود که برادران وظیفه ربودن افراد مطلوب و اسارت یا تعقیب و ترور آنها را –درحد توان-به عهده گرفتند و عملا توانستند رأس کفر آنان و رهبر گروهشان سرهنگ احمد العطیة و دیگر رهبران زیرمجموعه های کوچک را از پای درآورند و نیز توانستند بیشتر از بیست جنگجوی گروه را ربوده و اسیر کنند.
روز جمعه-یعنی دو روز بعد از آن نبرد-یکی از مزدوران جماعت الحزب الاسلامی[شاخه اخوان المسلمین!](نمای دیگری از پروژه خبیث آمریکا) که امام وخطیب بزرگترین مسجد در شهر العبیدی جدید بود در خطبه جمعه اقدام به فریب مسلمانان کرد و حقائق را وارونه کرده و وقائع را تحریف کرد تا بدین وسیله چهره جهاد و مجاهدین را تخریب کند با این ادعا که آنچه دو روز پیش اتفاق افتاد فقط یک فتنه است که تر و خشک را می سوزاند و حل مشکل میان مجاهدین و کتائب الخسة نباید از یک گفتمان آرام تجاوز می نمود اما سازمان راه حل خشن و خونین را انتخاب کرده است. وقتی امیر مدینه سخن خطیب را شنید به منزلی که من و مجموعه ای از برادران در آن بودیم آمد و از یکی از برادران خواست که خود را آماده کند تا به مسجد رفته و جواب خطیب را بدهد و شبهاتی را که او برای نمازگذاران ایجاد کرده و تلبیسات و تخریفات دروغینش را برطرف کند. آن برادر لباسش را به تن کرد و بیرون رفت و برخی از برادران هم با او رفتند تا او را اسکورت کنند و اطراف مسجد را زیرنظر بگیرند تا مبادا منافقین با آمریکاییها تماس گرفته و ورود آن مجاهد به مسجد را گزارش کنند. وقتی برادران به مسجد رسیدند منتظر ماندند تا نماز تمام شد و سپس برادر مذکور وارد مسجد شد و بعد از حمد و ثنای الله تعالی با تبسم رو به خطیب کرد و با آرامش تمام گفت: «جزاک الله خیرا به خاطر علاقه شما به وحدت و هشدار دادنت به مردم درباره فتنه ها-خدا خاموششان کند- اما این بنده حقیر به نیابت از برادران مظلموش صحبت خواهد کرد و درباره آنچه در خطبه گفته شد توضیحاتی خواهد داد تا فوائد خوبی از خطبه درباره وحدت و هشدار درباره فتنها حاصل شود».
سپس شروع به تعریف جریانات رخ داده کرد از ابتدای ظهور کتائب الخسة تا روز چهارشنبه و آنها را رسوا کرده و شبهاتشان را جواب داده و چهره واقعی شان را با استدلال به برخی بیانیه هایی که در آن لحظه در دست داشت، آشکار نمود سپس شروع کرد به نصیحت مردم درباره وجوب جهاد و وجوب نصرت مجاهدین با مال و جان و قربانی کردن تمام دارایی ها برای دفاع در برابر دشمن متجاوز تا اینکه سخنرانی اش را در حالیکه گریه می کرد با گفتن این سخنان تمام کرد: «اما اگر شما نمی توانید به بلندای قله اسلام برسید و نمی توانید کسانی را که برای رسیدن به آن تلاش می کنند نصرت کنید پس حداقل زبانتان را علیه آنان بکار نبندید و ما را با دین و جهادمان به حال خودمان رها کنید همانطور که ما شما و دنیایتان را رها کرده ایم و بدانید که به الله سوگند ما به دیار شما نیامده ایم-این برادر از مهاجرین بود- مگر برای دفاع از ناموستان و حفظ خونتان، ما خانواده مان را ترک کرده ایم تا شما در کنار خانواده تان در آرامش باشید، ما پدران و فرزندان مان را پشت سرمان رها کردیم تا چشمان شما با دیدن پدران و فرزندانتان روشن باشد و کسی که از ما کشته می شود فقط برای این کشته می شود که شما و امت اسلام در سایه شریعت خدای مهربان زنده بمانید، شریعتی که زندگی بدون آن وجود ندارد{ وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَاْ أُولِيْ الأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ : اي صاحبان خرد ! براي شما در قصاص، حيات و زندگي است باشد كه تقوا پيشه كنيد . }(بقره: ۱۷۹). ما این وظیفه را به دوش خود گرفته ایم که نگذاریم آمریکا شما را به بردگی گرفته و شما تسلیم دین دموکراسی-که آمده تا آن را با زور به شما تحمیل کند- شوید به خصوص بعد از اینکه الله به شما توفیق داد که طاغوت صدام را درهم بشکنید و اگر فضل و رحمت الله تعالی نبود نمی توانستید این بت را بشکنید و اگر الله تعالی کافران را به جان هم نمی انداخت هنوز پیرو عقیده بعثی کمونیستی بودید. اگر هنوز تمام جهان از علت آمدن ما به سرزمین بین النهرین می پرسد در جواب به شما و به تمام جهان فقط سخنی را می گویم که صحابی جلیل القدر ربعی بن عامر رضی الله عنه گفت آنگاه که رستم فرمانده فارس در نبرد قادسیه که در سرزمین شما رخ داد از او پرسید: چه چیزی شما را به سرزمین ما کشانده است؟ آن صحابی با عزت یک مجاهد و بزرگ منشی یک موحد و با کرامت یک مسلمان به او جواب داد و گفت: «ما قومی هستیم که الله تعالی ما را برانگیخته تا مردم را از بندگی مردم به سوی بندگی خدای مردم و از ستم ادیان به عدل اسلام و از تنگی دنیا به سوی وسعت دنیا و آخرت خارج کنیم».
همینکه سخنش را با حمد و ثنای الله سبحانه و تعالی و صلوات بر پیامبرش پایان داد، فریاد تکبیر و گریه نمازگزاران در مسجد بلند شد. ثمره سخنرانی این برادر، در نبرد القائم که دو روز بعد رخ داد به بار نشست که توضیح آن در ادامه خواهد آمد.
از آنجایی که آمریکا می ترسید که مجاهدان، کتائب الخسة را از ریشه برکنند و دودمانشان را بر باد دهند و از آنجایی که این گروه به منزله رحمی بودند که قرار بود جماعتی بزرگتر و گسترده تر از آن بوجود آید-که امروزه به نام صحوات(شوراهای بیداری)موسوم است- ارتش سکولاریستها عملیات حمله به شهر القائم را سرعت بخشید، عملیاتی که نام مسابقه گاوبازی یعنی “ ماتادور “ را بر آن نهاده بودند و به ما خبر رسیده بود که آنها بیش از دوهفته بود که برای آن کسب آمادگی می کردند.
در ساعت چهار صبح روز یک شنبه بیست و چهارم ربیع الاول سال هزار و چهارصد و بیست و شش هجری مطابق با هشت می سال دوهزار و پنج میلادی، مجاهدان برای نماز صبح به صف ایستادند که ناگاه صدای عجیبی شنیدند که مردم شهر العبیدی تا حال همانند آن را نشنیده بودند، صدای گوشخراش قوی ای که فضا را پر کرده بود. امیر برخی از برادران را فرستاد تا خبر بگیرند و بعد از حدود یک ربع ساعت برادران با ما تماس گرفتند و گفتند که برخی ابزارآلات جنگی را می بینند که به سمت جهت جنوبی شهر در حال تحرک است و به خاطر شدت تاریکی در آن شب برادران نتوانستند تعداد این ابزارآلات یا نوعشان را تشخیص دهند.
برادران در در بالاترین درجه احتیاط و آمادگی باقی ماندند تا اینکه صبح شد و تاریکی از بین رفت؛ تماس دیگری از سوی برادران با ما بر قرار شد و خبر دادند که حدس می زنند تعداد ابزارآلات جنگی بیشتر از صدتا باشد و دشمن شروع به محاصره شهر از جهت جنوبی کرده است. بعدها دشمن تصریح کرده بود که نیروهای ارتش در آن عملیات حدود هزار و دویست نفر و تعداد ابزرآلات صد و بیست تا بوده است که شامل جیپ هامر و تانک و ماشین حامل سربازان و برخی بولدزرهای مخصوص ساخت و ساز که برای ایجاد تپه های شنی به منظور پناه گرفتن سربازان سکولار از رگبار گلوله مجاهدین استفاده می شده، بوده است.
بعد از اینکه مجاهدان نماز صبح را به عنوان نماز خداحافظی ادا کردند- من حقیقتا تا آن روز نمی دانستم که نماز خداحافظی چگونه نمازی است و چه احساس در آن به انسان دست می دهد- همگی برای روبرو شدن با دشمن و عقب راندنش آماده شدند و تعداد برادران در شهر العبیدی فقط بیست و پنج نفر بود که از آنها هفت یا هشت نفر اصلاً هیچ مهارت جنگی نداشتند و ای بسا برخی از آنها تا آن موقع هنوز یک گلوله هم پرتاب نکرده بودند چون جدیدا وارد عراق شده بودند و همچنین در شهر الکرابلة تعداد برادران مجاهد از پنجاه نفر بیشتر نبود.
وقتی ساعت به شش صبح رسیده بود مجاهدین در موقعیتهای خود در ورودی های جنوبی مدینه قرار گرفته بودند و برادران تک تیرانداز نیز روی بامهای ساختمانهای واقع در ردیف اول ساختمانهای شهر مخفی شده بودند و شروع به شکار کلّه های صلیب پرستان یکی پس از دیگری کردند و همچنین مجموعه توپخانه با استفاده از خمپاره ها شروع به درهم کوبیدن سکولاریستها کرده و در این کار از عنصر غافلگیری بهره بردند که موجب ایجاد رعب و وحشت و سردرگمی در صفوف دشمن شد، در دست مجاهدین فقط سی و پنج خمپاره ۶۰ و ۸۲ میلیمتری بود که در خلال نیرد فقط بیست و چهارتای آن منفجر شد و بقیه به خاطر طول مدت انبار خراب شده بودند. بعد از گذشت نیم ساعت ارتش سکولاریستها طبق عادتشان از هلیکوپترها و هواپیماهای جنگنده درخواست کمک کردند. حدود پنج هلیکوپتر از نوع “ کبرا “ به کمکشان آمدند-فرماندهانشان بعدا به این تصریح کردند- و تلاش کردند وارد فضای هوایی شهر شوند اما شیران توحید منتظرشان بودند و از تمام جهات شروع به تیراندازی به سوی این هلیکوپترها کردند تا اینکه یکی از آنها هدف قرار گرفت و منفجر شده و فورا سقوط کرد، به دنبال سقوط آن بقیه هلیکوپترها پا به فرار گذاشتند و خیال کردند که مجاهدین هلیکوپترشان را با موشک ضدهوایی زده اند. چیزی نگذشت که جتهای جنگی “ اف۱۸ “ و “ تورنیدو جت “ وارد نبرد شدند، یکی از جتهای نوع اخیر نزدیک سطح زمین پرواز می کرد و در نتیجه در تیررس تک تیراندزان و پیکا بدستان مجاهد شد، وقتی این جت جنگی نزدیک شهر رسید مقدار زیادی فرستنده های حرارتی را روی زمین ریخت و کار این قطعات حرارتی این است که موشک های ضد هوایی را فریب می دهند چون این صلیب پرستان می ترسیدند که این نوع موشکها در اختیار مجاهدین باشد در حالیکه در آن زمان در دست مجاهدین شهر العبیدی هیچ نوع سلاح ضد هوایی وجود نداشت الا یک دوشکا از عیار ۱۲٫۵ که هنوز مجاهدین آن را آماده نکرده بودند. وقتی برادران مطمئن شدند که هواپیما های جنگنده مذکور در تیررسشان است همگی شروع به تیراندازی به سوی آن کردند و باران تیر را آنقدر روی آن باراندند تا اینکه دود سیاه از یکی از گوشه های هواپبما خارج شد، خلبان تلاش کرد که دوباره ارتفاع بگیرد و از تیررس مجاهدان دور شود اما الله تعالی نگذاشت و چند متر دور نشده بود که در بیابان جلوی چشم مجاهدین سقوط کرد و این منظره روحیه مجاهدین و نیز روحیه مردم شهر را بالا برد و تمام شهر از فریاد تکبیر پر شد.
در زمانی که مجاهدین مشغول جنگیدن با هواپیماهای دشمن بودند، دشمن توانست صفوف خود را مرتب و منظم و متمرکز کرده و شروع به موشک باران شهر با استفاده از موشک های مورتر کردند. آنها دستگاهی الکترونیکی داشتند که می توانست مکانی را که مجاهدین خمپاره را از آنجا شلیک می کردند را مشخص کند و این مسئله خستگی شدیدی را بر برادران تحمیل کرد بخصوص جماعت خمپاره انداز۸۲میلیمتری چون بعد از شلیک هر دو یا سه خمپاره مجبور بودند که تجهیزات سنگینشان را به مکان جدید دور از مکان قبلی منتقل کنند و باید این کار را در کمتر از چهار دقیقه انجام می دادند چون این زمانی بود که دشمن برای تشخیص مکان آنها لازم داشت و بعد از تشخیص مکان شدیدا آنجا را بمباران می کرد.
این نبرد به همین منوال هفت ساعت متوالی استمرار داشت و در طی این مدت هیچ یک از سربازان صلیبب-سوگند به الله که معبود راستینی نیست جز او- نتوانست روی خاک شهر قدم گذارد و در طول این هفت ساعت هیچ کس کشته یا زخمی نشد جز دو نفر از گروه خمپاره انداز که در ساعات اخیر کشته شدند و این بعد از آن بود که کثرت تنقل و تغییر مکان تجهیزات سنگین، آنها را شدیدا خسته کرده و از پا در آورده بود و این باعث شده بود که سرعت حرکتشان از سرعت واکنش دشمن کندتر شود و یکی از برادران هم زخم بسیار کوچکی در صورتش برداشت که او هم از گروه خمپاره انداز بود.
وقتی ظهر آن روز رسید دیگر در دست گروه خمپاره انداز هیچ خمپاره ای باقی نمانده بود تا شلیکش کنند و همینطور باقی گروه های مجاهدین نیز مهماتشان رو به اتمام بود، در این هنگام مجاهدان به مساجد روی آورده و با بلندگوها از مردم شهر خواستند که هرچه اسلحه و مهمات دارند به مجاهدان برسانند و مردم شهر هم لبیک گفته و درخواست آنها را اجابت کردند اما مهماتی که آوردند برای ادامه نبرد کافی نبود و طبیعتاً تیراندازی برادران بسیار کم شد و این باعث شد دشمن متوجه شود که نزدیک است مجاهدین آخرین گلوله های خود را به اتمام برسانند. صلیب پرستان بلندگوهایشان را روشن کرده و بوسیله آن موسیقی گوشخراش شیطان پرستان که به “ هوی متال “ موسوم است را پخش کردند و در همان حین تعدادی از مترجمین مزدور عراقی و لبنانی که همراه سروران سکولاریست شان بودند گاه و بیگاه پارس کرده و می گفتند: « ای تروریستها! اسلحه تان را تحویل دهید، ما می دانیم که شما دیگر مهمات ندارید، خود را تحویل دهید و تسلیم شوید ای بزدلها، پنهان شدن پشت سر زنان کافی است! ».
الله اکبر!! این سگان به نیابت از اربابان سکولاریست شان که تعدادشان بیش از هزار و دویست سرباز است و مجهز به پیشرفته ترین انواع سلاح بوده و در داخل محکمترین ماشینهای جنگی خود را پنهان کرده و پشت تپه های شنی بلند پناه گرفته اند و هلیکوپتر و هواپیماهای جنگنده ای از آنها محافظت می کنند، چنین پارس می کنند و بیست و پنج نفر مجاهد را به بزدلی و ترس توصیف می کنند بعد از اینکه مهماتشان تمام شده و بعد از اینکه این قهرمانان شجاع جلوی ارتش سکولاریستها را گرفته و مانع ورودشان به شهر شدند و حتی جلوی هلیکوپترها را گرفته و مانع ورودشان به فضای شهر شدند.
در عصر آن روز گروهی از تک تیراندازان سکولار توانستند بعد از عقب نشینی مجاهدین به خطوط عقبتر، وارد کناره های شهر شوند و هلیکوپترهای سکولاریستها طبق عادتش با موشک پرانی تصادفی و غیر منظم شروع به پاکسازی شهر کردند و همچنین تانکها و جیپ های هامر وارد شهر شدند و این تانکها در طول آن شب همانند هلیکوپترها به طور نامنظم و تصادفی شهر را بمباران کردند و چهار نفر از برادران در آن شب کشته شدند که همگی شان مورد اصابت گلوله تک تیراندازن قرار گرفته بودند، الله تعالی آنها را در زمره شهدا قبول فرماید.
تا سه روز درگیری های پراکنده در شهر ادامه داشت تا اینکه تمام برادرانی که در این نبرد شهادت نصیبشان نشده بود به برادرانشان در خارج از شهر پیوستند.
سپس ارتش سکولاریستها به سوی شهر الکرابلة حرکت کرد اما این بار قبل از ورود به زمین شهر، تاکتیک بمباران شدید را دنبال کردند و به فضل الله تعالی مجاهدین در الکرابلة در طی ده روزی که نبرد در آنجا ادامه داشت توانستند هفت هلیکوپتر را سرنگون کرده و ماشین های جنگی متعددی را تخریب کردند و تعداد کشته شدگان در صفوف ارتش سکولاریستها در مجموع دو شهر، حدود نود و پنج نفر بود .
اما دشمن طبق عادتش فقط به ده کشته در شهر العبیدی و نه کشته در شهر الکرابلة اعتراف کرد و خاطرنشان نمود که شانزده نفر از آنها در اثر سانحه تصادف جان سپرده اند!!!
از جمله مسائل مضحک و تناقض گویی های فرماندهان ارتش سکولاریستها دراین عملیات، بیانیه های عجیب و مضحکی بود که بعد از انتهای نبرد صادر کرده و اوصاف عجیبی بود که مجاهدین را بدان توصیف می کردند، من جمله آنچه که در بیانیه شان که “ بی بی سی “ در سایت اینترنتی اش در تاریخ ۱۴/۵/۲۰۰۵ منتشر کرد، آمده بود بدین مضمون که: «ارتش آمریکا اعلان کرد که بیش از ۱۲۵ مسلح را در عملیاتی که حوالی هزار سرباز آمریکایی در آن شرکت داشتند به قتل رسانده است و این عملیات را به عنوان بزرگترین عملیات بر ضد شورشیان از زمان حمله به شهر فلوجه در نوامبر گذشته محسوب نمود». همچنین در این بیانیه چنین آمده بود که : «مطابق آنچه که رهبران منطقه عنوان نموده اند، ساکنان محلی تفنگداران نیروی دریایی آمریکا را با خوشامد گویی فوق عادی استقبال نمودند اما یکی از ژنرالهای بارز آمریکایی عنوان داشت که نیروهای آمریکایی در خلال عملیات “ ماتادور “ با مقاومتی سخت و فوق عادی مواجه شده بودند!!».
برادر محترم تناقض گویی های این قوم احمق را ملاحظه کن که ادعا می کنند ساکنان منطقه استقبالی قوف العاده از آنها به عمل آوردند و در عین حال می گویند که با مقاومت سخت و فوق العاده ای روبرو شده اند، تو را به خدا بگو چگونه این دو نقیض قابل جمع هستند؟!!
و نیز در برخی تصریحات شان که سایت های متعددی در اینترنت نقل کردند آمده بود که : «نیروهای آمریکایی با مقاومت منظمی در دو سوی رودخانه فرات که در امتداد منطقه جریان دارد، مواجه شده اند».
و نیز آمده بود که : «فرماندهان آمریکایی اعتراف کرده اند که با مقاومت عناصری حرفه ای و آموزش دیده-در سطح عالی-روبرو شده اند به طوریکه نیروهای آمریکایی در بسیاری از شهرهای عراق چنین چیزی را تجربه نکرده بودند و برخی از این مردان مقاومت لباسهای ضد گلوله به تن کرده بودند»
و همچنین: «در اوایل ماه می نیروهای آمریکایی شهر را کاملا محاصره کرده و آماده ورود به آن بودند در حالی که مردان مقاومت اقدام به ایجاد دیوارهایی در اطراف مدینه کرده بودند و خود را به دسته های کوچکی تقسیم کردند تا بتوانند حمله های سریع و ناگهانی بر ضد نیروهای آمریکایی صورت دهند».
سبحان الله!! اگر این قوم قلّت مهارت جنگی برادرانمان را به خصوص در شهر العبیدی می دانستند و اگر از نبود چاره و مهمات آنها خبر داشتند سرشان را از شرم به خاطر این سخنان پایین می انداختند اما شاید چیزهایی که اینها مشاهده کرده بودند ما حقیقتا ندیده ایم چرا که الله تعالی می فرماید:
﴿ فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاء حَسَناً إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ . ذَلِكُمْ وَأَنَّ اللّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكَافِرِينَ ﴾: ( اي مؤمنان ! ) شما كافران را ( با قوّت و قدرت خود در نبرد بدر ) نكشتيد، بلكه خدا ( با پيروز نمودنتان بر آنان و افگندن هراس به دلهايشان ) ايشان را كشت . و ( اي پيغمبر ! بدان گاه كه مشتي خاك به طرف آنان پرتاب كردي و خاك به چشمان ايشان فرو رفت، در اصل ) اين تو نبودي كه ( خاك را به سوي آنان ) پرتاب كردي ( چرا كه مشتي خاك از حيث كميّت و كيفيّت آن توانائي را ندارد ) بلكه خداوند ( آن خاك را تكثير و به سوي ايشان ) پرتاب كرد ( و به چشمان آنان رساند ) تا بدين وسيله مؤمنان را خوب بيازمايد ( و با اعطاء خوبيها آزمايششان نمايد ) . بيگمان خداوند شنواي ( دعا و استغاثه مؤمنان بوده و از صدق و اخلاص ايشان ) آگاه است . اين ( پيروزي مؤمنان و شكست كافران، حق است و نمونه آن را ديديد ) و خداوند ( دام ) مكر و كيد كافران را سست ( و بياثر ) ميكند . (انفال: ۱۷-۱۸)
در ادامه سیرت شهدای نبرد القائم-تقبلهم الله- که نه نفر بودند را ذکر خواهیم نمود.