توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۱۵)

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۱۵)

به قلم: نورالدین بیرم(ابو عبدالرحمن)

ارائه: سایت بنیان جهاد علیه دین سکولاریسم و احزاب مختلف آن

ابو عبدالله تونسی رحمه الله

اگر ترس از این نداشتم که خواننده محترم خسته شود نوشتن خاطراتم را با این برادر مجاهد قهرمان بسیار طول می دادم اما به اندازه ای که فایده کافی محقق شوند اکتفا می کنم ان شاء الله تعالی.

الله تعالی مرا با ابوعبدالله در اولین مجموعه ای که در بین النهرین –بعد از خروجمان از مهمانخانه ای که همراه ابوولید قحطانی رحمه الله در آن بودیم بعد از اجرای عملیات گمرک یا همان عملیات ابومحمد لبنانی رحمه الله-بدان ملحق شدم یک جا گرد آورد. ابوعبدالله از برادرانی بود که در نبردهای دوم فلوجه شرکت کرده بود و مهارت جنگی خوبی کسب کرده بود به خصوص در عرصه خمپاره اندازی و تک تیراندازی. اما می دیدم که او از هواپیماها خیلی احتیاط می کند و به بقیه هم در مورد هواپیما زیاد شدیدا هشدار می دهد و وقتی صدای هواپیماها را می شنود سکوت سؤال برانگیزی می کند که فکر می کردم به خاطر ترس است-الله او و مرا مغفرت کند- و ما در آن زمان به وسط بیایان رفته و آنجا پناه گرفته بودیم چون زمین-با تمام گستردگی اش-برما تنگ شده بود و ما هیچ انتخابی نداشتیم جز اینکه در گستره صحرا زمین را فرش و آسمان را لحاف خود کنیم.

البته گمان مکن برادرم ! که این برای ما سخت بود، نه هرگز به الله قسم، ما در پناه خدای آسمانها و زمین بودیم آن کسی که پناه برنده به او را ذلیل نمی کند و در چمنزار رحمتش گشت و گذار می کردیم و از مقامی که الله تعالی برای ما انتخاب کرده بود لذت می بردیم، به قول معروف:  “ اگر می خواهی مقامت را بدانی بنگر که خدای حق تو را در چه کاری گماشته است “ . سوگند به الله در آن شرایط هیچ چیز دل ما را به درد نمی آورد و خونین نمیکرد مگر کوتاهی امت در این لذت و دوری اش از این مقام و تنها گذاشتن دین الله و نوامیس امت….

من وقتی این احتیاط شدید او را می دیدم اصلا توقع نداشتم که او روزی در جنگ با دشمنان الله ثابت قدم خواهد ماند چه برسد به اینکه در موقعیتی مانند آن موقعیت پرافتخاری ثابت قدم ماند که در نبرد القائم در آن قرار گرفت و در همان جا هم کشته شد.

 بعد از یک هفته جنگ سنگین و بمباران غیرمنظم و متواصل در شهر الکرابلة که در سه روز اول آن بیش از صد و هشتاد  خانه از خانه های مسلمانان غیرنظامی ویران شد، ابوجعفر مقدسی با امیران تمام مجموعه ها تشکیل جلسه داد و به آنها گفت که مجاهدین فقط دو انتخاب ندارند و راه سومی نیست، یا باید از شهر عقب نشینی کرده و به مکان دیگری بروند و سپس بعد از ورود ارتش سکولاریستها به شهر که دیگر طبیعتاً بمباران هواپیماها  متوقف می شود برگردند [و به روش جنگ خیابانی با آنها بجنگند] یا اینکه در شهر بمانند و در هر نقطه ای برای صلیب پرستان  به کمین بنشینند، برخی برادران عقب نشینی را ترجیح دادند و برخی ماندن در شهر را.

و ابوعبدالله یکی از برادرانی بود که ماندن در شهر را انتخاب کرد، او جایش را روی بام خانه ای از خانه های ردیف اول شهر انتخاب کرد و به انتظار نشست تا صلیب پرستان را شکار کند. وقتی آنها شروع به ورود به شهر کردند این قهرمان شروع به تیراندازی به سویشان کرد و کمتر گلوله ای بود که او شلیک کند و به خطا برود و هر گاه جایش را کشف می کردند به جایی دیگر می رفت و موقعیتش را تغییر می داد. او به همین منوال ادامه داد تا اینکه صلیب پرستان-لعنهم الله و تبت ایدیهم- توانستند برای او کمینی بگذارند و به این روش توانستند ابوعبدالله را به قتل برسانند. ما مقدار خسارتهایی که ابوعبدالله به آنها زده و زیاد بودن افرادی که او از صلیب پرستان کشته بود را از مقدارحقد و کینه ای فهمیدیم که آنها بعد از قتلش از خود بروز دادند، آنها جسد پاک او را قطعه قطعه کردند و به این هم راضی نشدند و کینه شان آنها را به جایی رساند که او را روی زمین انداختند و تانکی آوردند و آنقدر با تانک از روی جسدش جلو و عقب رفتند که جسدش تکه تکه و با زمین یکسان شد، این احمقان و دشمنان الله نمی دانند که الله تعالی در لحظه خروج روح پاک او از جسدش و قبل از اینکه دستان نجسشان به بدن پاکش برسد، جسد دیگری را به او داده است-أحسبه و لا أزکیه- و به قول معروف گوسفند  “ وقتی ذبح شد دیگر کندن پوستش ضرری به او نمی رساند “ .الله تعالی او را رحمت کند و او را از به جای امت، بهترین پاداش دهد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *