آمریکا و مزدورانش بدانند: عاقبت سگی که، شیر را خشمگین کرد
به قلم: سیف الله گوران
این روزها آمریکا و متحدین آن که غرور و تکبرشان دنیا را کر کرده است در سرزمینهای اسلامی روز به روز در حال ضعیف شدن هستند آن قدرت چند دهه ی قبل را ندارند اما با این وجود از قدرت رسانه ای و مزدوران بالقوه ای برخوردارند.
این مزدوران آنها سر و صداهائی بر پا کرده اند که لازم می دانم جهت عبرت داستانی واقعی و تاریخی را برایشان بیان کنم:
پادشاه نصاری نامه ای تمسخر آمیز و تهدید آمیز, به سلطان یوسف بن عبدالمومن (۱۷ فوریه ۱۱۳۹، تینمل – ۲۹ ژوئیه ۱۱۸۴، سانتاری) دومین پادشاه مُوَحّدانِ مغرب (مراکش) نوشت، و از او خواست سرزمین های مسلمین را به او تحویل دهد!
بخشی از آنچه که پادشاه مغرور و متکبر صلیبی به سلطان ابو یوسف نوشت این بود: میبینم که خودت را برای آمدن به جهاد معطل میکنی!، یکی از پاهایت را جلو می اندازی و پای دیگر را با تأخیر تکان میدهی!، آیا بزدلی سرعتت را کم کرده یا دروغ پنداشتن وعده های پیامبرت!
پس از آنکه سلطان ابو یوسف نامه را خواند به شدت خشمگین شد، تا جایی که حالت طبیعی صورتش دگرگون گشت، سپس نامه را پاره کرده، و بر بخشی از آن این آیه کریمه را نوشت:(به سوی آنها باز گرد، همانا با لشکریانی به سوی آنها خواهیم آمد که قدرت مقابله با آن را نداشته باشند، و بیتردید آنها را از آن (سرزمین) با ذلت و خواری بیرون میکنیم!) [نمل ۳۷]
سپس سلطان ابو یوسف برخواست و مردم را به سوی جهاد فراخواند، و در روز جمعه خطبه ای محکم ایراد کرد، و مردم را به سوی جهاد فراخواند، مسلمین به سرعت خود را تجهیز کرده و شتابان خود را به لشکر سلطان رساندند.
سلطان همراه با لشکرش به سوی اندلس به راه افتاد و با لشکر نصاریٰ روبه رو گشت، و بین آنها جنگی شدید و سنگین روی داد، که در این جنگ نصاری به بدترین وجه ممکن شکست خوردند، در نتیجه ۱۴۶ هزار نفر از سربازان نصاری به قتل رسید، سلطان ابو یوسف الموحدي -رحمه الله- اینگونه عزّت مسلمین در اندلس را بازگرداند، و اینگونه جواب نامه ی پادشاه را داد، با فعل نه با قول.
این عاقبت سگی است که شیر را خشمگین میکند!
به امید روزی که دارالاسلام ما در این جبهه ای که تشکیل داده است سگهای آمریکائی و انگلیسی و صهیونیستها را به سرانجام سگهای رو گرفتار کند.
پس بیا اهل جماعت شویم و با وحدت خود و پرهیز از تفرق در این مسیر مبارک قدم بگذاریم.