خاطرات غربت(۱) (قسمتی از سختی های بخشی از غربای اهل جهاد امت، در کشور اشغال شده و دست نشانده پاکستان)
به قلم: مجاهده غریب
“مقدمه”
در میان فریادهای جهانیان نورهای چشمگیری خواهد درخشید. فروغی که آفتابِ درخشان و مهتاب نقرهفام ایامِ جور و ستم شوند. به امیدِ طلوع آن انوار خواهیم نشست تا به دیده سر بنگریم که ابرهای انبوه و دلگیر کنار رفته و صبحگاه دیگری دمیده است.
بار دیگر جهان ما با مردانی خوشسیما و با سجایای زیبا خواهد درخشید، که با فطرت دستنخورده خود لکههای ننگین و شرمساری را از روی اوراق تاریخ محو میکنند. دلاورانی که دنیا را با حکم الهی زیر سنجش حق و عدالت قرار میدهند. انسانها را زیر بیرق توحیدی گرد هم خواهند آورد و جهان شیطانصفتان را به زورآزمایی با خود دعوت میکنند.
باردیگر سربازانی پا بر عرصه زمین میگذارند که دست از جان شستهاند. گمنامانی که به الله قسمخوردهاند تا برای مردانه زیستن و با غیرت خفتن از خون خود مایه بگذارند. از زندگی خود بگذرند تا با خلافت راستین ابوبکر و با عدل عمر، شریعت الله را در دنیا جاری کنند.
غیورانی از تبار بهادرهای امت که پا در رکاب قعقاع و مُثنیٰ و خالد گذاشتهاند. شمشیر حیدر به دست گرفته و سوار بر اسب صلاحالدین هستند و پیش میروند.
آنانی که از جانِ جهان میگذرند، به موجهای دریا، کوههای دشتها و ریگهای بیابان میزنند تا در راه جانان خطی خوش با خون خود بنگارند که اسلام دین حق و حقیقت است.
آسمان و زمین گواه هستند مردانی که درس جهاد و قتال را از اصحاب نقشگرفته و حماسه میآفرینند هنوز موجوداند. آنهایی که صحنههایی برای معاصران به نمایش میگذارند تا بدانند این امت هنوز زنده و قلب تپندهای برای زورآزمایی با دنیای کفر دارند.
داستانی که در پیش روی شماست، خاطرات چند قسمتی از سختیهای جهاد غربای_امت در کشور پاکستان است. این خاطرات با این هدف به تحریر درآورده شده تا بدانید که انسانهای نیکاندیش و با غیرت، قدمروی نقش یاران سینهچاک نبیاکرمﷺ در راه الله جان میگیرند، در نهایت جان میدهند تا قطرات خون آنها گواه بر خدمت آنها به اسلام باشند، تا لکهی ننگِ بیغیرتی را از چهرهٔ خود و امت برکنند.