پاره ای از سخنان حکیمانه عمر بن خطاب

پاره ای از سخنان حکیمانه عمر بن خطاب

عمر بن خطاب در زمان خلافت خود گفته بود:

من جز در چارچوب حمايت و پشتيباني آفريدگار٬ بنده اي ناتوان بيش نيستم و به لطف پروردگار تصدي مقام خلافت٬ منش مرا دستخوش غرورو تکبّر نخواهد کرد.زيرا عظمت در انحصار خداست و بندگان را از آن بهره اي نيست.

پس مبادا کسي از شما پيش خود چنين پندارد که عمر بن خطاب با رسيدن به خلافت تغييرکرده است ! بر عکس٬ هر کس حاجتي٬ شکايتي يا انتقادي از شيوه برخورد ما دارد٬ آن رابه ما برساند که من فرمانروايي از خود شما هستم و هرگز به پشتوانه مقام و قدرتي که يافته ام٬ نه بر شما کبر و فخر مي فروشم و نه درِ سَرايم را به رويتان خواهم بست.

خردمند آن نيست که نيکي را از بدي تشخيص دهد بلکه خردمند آن است که ميان دو بدي کم ضررترين آن*ها را تشخيص دهد.

سپاسگذار پروردگارم هستم زيرا که قاتل من فردي است که در حضور خدا، حتي با يک سجده*اي که براي خدا انجام داده باشد، نمي*تواند با من طرح دعوا نمايد.

خدايا شهادت در راه خودت و در سرزمين پيامبرت به من عطا کن .

اگر فقر به سان مردي بود او را مي*کشتم.

اي مردم! اميدوارم که با کفايت از اين امر خلافت نجات يابم، نه به نفع و نه به ضررم باشد، و همچنين اميدوارم اگر کم يا زياد در ميان شما عمر کردم طوري عمل کنم که حق را رعايت کرده باشم و همچنين هيچ کس از مسلمانان را نمي گذارم -هر چند که در خانه ي خود باشد- مگر اينکه حقش را به او بپردازم و گر چه براي بدست آوردن آن زحمت نکشيده و بدنش را خسته نکرده باشد.

اموالي که خداوند به شما داده آن را درست مصرف کنيد و مال کمي که با شرافت بدست آيد از مال بسياري که بازور بدست آيد بهتر است.

و به حق عمل کردن سنگين و تلخ است و باطل سبک و در دنيا لذتبخش است و ترک گناه کردن از توبه بعد از گناه بهتراست، و گاهي يک نگاه بذر شهوت را مي کارد و يک لحظه پيروي از شهوت کردن غم طولاني را بجا مي گذارد.

بدانيد که مثال من در نگهداري اموال شما در بيت المال همانند سرپرست يتيم است، اگر بي نياز شدم آن را ترک کرده و از آن نمي گيرم، و اگر نيازمند شدم به اندازة حاجت از آن مي*خورم.

خداوند متعال به شما مثال هايي مي زند، گفتار هايي را براي شما بيان مي فرمايد، تا اينکه دل ها را زنده کند، معنويت همت دلها تا زماني که خداوند آن را زنده نکرده باشد مرده است.

هر کس چيزي ياد گرفت از آن نفع بگيرد.

و براي عدالت نشانه و علاماتي است، سپس نشانه هاي عدالت، شرم و سخاوتمندي و بخشش و آرامي و نرمي است. و علامت آن مهربان بودن است.

خداوند براي هر کاري دري مقرر فرموده و براي هر دري کليدي ميسر کرده است.

پس دروازه عدالت عبرت گرفتن است و کليد آن زهد مي باشد.

عبرت گرفتن همان ياد آوردن مرگ موقع يادآوري مردگان است و آماده شدن براي عبرت گرفتن انجام دادن کارهاي خوب است.

و معني زهد، گرفتن حق از هر کس که نزد او باشد و حق را به مستحقين سپردن است .

و در گرفتن حق هيچ کس را در مد نظر نگير.

و بايد با داشتن قوت کفايت کرد، چون هر کس با داشتن قوت اکتفا نکند چيزي او را ثروتمند و غني نمي گرداند.

و خداوند متعال مرا وادار کرده که دعواها را فيصله بخشم. سپس اگر کسي شکايتي داشته باشد به من برساند و اگر خودش نمي تواند بيايد با سفارش کردن به کسي ديگر آن را به من برساند تا اينکه بدون ضرر و اذيت به شکايت او رسيدگي نمايم .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *