امامت نزد شیعیان و جایگاه کسی که آن را قبول نداشته باشد
به قلم: خالد هورامی
این روزها و در فضای مجازی و بخصوص در ماهواره های شیعیان انگلیسی و همچنین سنی های آمریکائی با چنگ زدن به تفکری خاص از غلاة میان شیعه در مورد «امامت» قصد دارند چنین نشان دهند که شیعیان، تمام مذاهب حنفی و مالکی و شافعی و حنبلی و دیگران را تکفیر می کنند.
در برابر این جنگ روانی و تحریف آشکار بهترین گزینه تبیین و روشنگری است که سعی می شود به صورت مختصر و مستند به این موضوع که از مختصات مذهب شیعه ست پرداخته شود و قضاوت نهائی به خواننده ی محترم سپرده شود.
استناد به آیات قرآن:
برخی از علمای شیعه با استناد به آیات قرآن چنین برداشت کرده اند که امامت بلافصل علی بن ابی طالب رضی الله عنه و دیگر ائمه توسط سه آیه ی قرآن بیان شده است که به آن اشاره می شود:
- يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا (نساء/ ۵۹) .«ای کسانی که ایمان آوردهاید! فرمانبرداری كنید خدا را و فرمانبرداری كنید پیغمبر را و فرمان روایان را از جنس خویش، و هرگاه در چیزی نزاع داشتید آن را به خدا و پیامبر خدا بازگردانید اگر به خدا و روز آخرت ایمان دارید! این (کار) برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است».
آیت الله خمینی مینویسد: در این آیه مراد از «اولی الامر» دوازده امام است.[۱]
- ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا (المائدة/ ۳).«امروز، دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و دین اسلام را برای شما اختیار كردم».
- يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡكَٰفِرِينَ (المائدة/ ۶۷)«ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، (به مردم) برسان! و اگر چنین نكردی، رسالت او را انجام ندادهای، خداوند تو را از مردمان نگاه میدارد، هر آیینه خداوند گروه كافران را هدایت نمیكند».
آیت الله خمینی می گوید: حضرت رسول اكرم (ص) مطابق با این آیه در تاریخ ۱۸ ذی الحجه سال دهم هجری در محلی بنام غدیر خم امامت حضرت علی علیه السلام را اعلام كردند و از مردمان حاضر در آنجا به دست حضرت علی علیه السلام بیعت گرفتند.[۲]
استناد به روایت غدیر خم :
این حدیث از طرق مختلف و متعددی روایت شده است به گونه ای که آن را در ردیف احادیث مشهور قرار داده است . علامه ابن حجر عسقلانی می گوید:وأما حديث «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ» فقد أخرجه الترمذي والنسائي وهو كثير الطرق جداً، وقد استوعبها ابن عقده في كتاب مفرد، وكثير من أسانيدها صحاح وحسان[۳]حدیث «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ» را ترمذی و نسائی بیان كردهاند، و با طرق مختلف، روایت شده است. ابن عقده در كتابی مستقل، همه طرق را جمعآوری كرده است. خیلی از اسانید این حدیث در رتبه «صحیح» و «حسن» قرار دارند .
ابن حجر هیثمی مكی نیز می گوید: وبيانه أنه حديث صحيح لا مرية فيه وقد أخرجه جماعة كالترمذي والنسائي وأحمد وطرقه كثيرة جداً ومن ثم رواه ستة عشر صحابياً، وفي رواية لأحمد: أنه سمعه من النبی صلی الله علیه وسلم ثلاثون صحابياً، وشهدوا به لعلي لـما نوزع أيام خلافه كم مر وسيأتي، وكثير من أسانيدها صحاح وحسان ولا التفات لـمن قدح في صحته ولا لـمن رده بان علياً كان باليمن لثبوت رجوعه منها وادراكه الحج مع النبي صلی الله علیه وسلم وقول بعضهم: إن زيادة اللهم وال من والاه الخ موضوعة مردود فقط ورد ذلك من طرق صحح الذهبي كثيراً منها».
بدون تردید این حدیث، صحیح است. جماعتی از محدثین مانند ترمذی، نسائی و احمد (رحمهم الله) این حدیث را تخریج كردهاند. این حدیث اسانید بسیار دارد. شانزده صحابی، این حدیث را روایت كردهاند و مطابق با یک روایت مسند احمد سی صحابی، این حدیث را از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدهاند. هنگامی كه در دوره خلافت علی ، با وی مخالفت شد، اصحاب به وسیله همین حدیث گواهی دادند. بسیاری از اسانیدش، به درجه «صحیح و حسن» رسیدهاند. حرف شخصی كه بر صحت این حدیث، اعتراض كند یا با این گفتار كه در آن وقت علی در یمن بود رد كند بی اعتبار است. چرا كه بازگشت حضرت علی از یمن و شركتش همراه رسول الله در حجة الوداع، به ثبوت رسیده است. حرف كسانی كه گفتهاند«اللهم وال من والاه» بر حدیث اضافهای است موضوع، پذیرفتنی نیست. برای اینكه این اضافه، با چندین سند، روایت شده است و امام ذهبی بیشتر سندها را صحیح قرار دادهاست[۴]. منابع مختلفی محرک و عوامل ایراد این خطبه را به سفر یمن و اختلافات پیش آمده با امام علی رضی الله عنه بر می گردانند . [۵]
استناد به روایات موالات از خطبه ی غدیر :
منابع مختلف بخشهای مختلفی از روایت غدیر را بیان کرده اند، در این منابع آمده است:
- «إِنَّ عَلِيًّا مِنِّي وَأَنَا مِنْهُ وَهُوَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي»[۶]همانا علی از من است و من از علی هستم و او بعد از من (ولی) و محبوب هر مؤمن است.
- «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ».هر كه را من (مولی) او باشم علی (مولای) اوست.[۷]
- «أَلَسْتُ أَوْلَى بِكُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ نَفْسِهِ. قَالُوا بَلَى. قَالَ: فَهَذَا وَلِىُّ مَنْ أَنَا مَوْلاَهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ اللَّهُمَّ عَادِ مَنْ عَادَاهُ». آیا من برای هر فرد مؤمن بیشتر از جانش محبوب (اولی) نیستم؟ حاضرین عرض كردند: بله! ایشان فرمودند: هر كس را من محبوب (مولی) باشم علی محبوب (مولی) اوست. ای الله! هر كه با علی محبت (موالات) كند تو با او محبت (موالات) بفرما و ای الله! هر كه از علی نفرت (معاداة) كند تو از او نفرت (معاداة) كن».[۸]
- «مَنْ كُنْتُ وَلِيَّهُ فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ». «هر كس را من محبوب (ولی) او باشم علی محبوب (ولی) اوست».[۹]
- «إن الله مولاي وأنا ولي كل مؤمن ثم أخذ بيد على فقال: من كنت وليه فهذا وليه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه». «بدون تردید الله (مولای) من است و من (مولای) هر مؤمن هستم. سپس دست علی را گرفته فرمودند: هر كه را من (ولی) او باشم علی (ولی) اوست. ای الله! هر كه با علی (موالات) كند با او (موالات) فرما و هر كه از علی نفرت (معاداة) داشته باشد تو نیز از او نفرت(معاداة) داشته باش».[۱۰]
استناد به حدیث ثقلین:
رسول الله صلی الله علیه وسلم دو چیز گرانبها را در این خطبهاش، ذكر فرمودند و خاطر نشان ساختند كه من دو چیز، گذاشته و میروم، اولی كتاب الله ، که جایگاه كتاب الله را والاتر از هر چیز دیگری می داند ، پس از بیان فضائل كتاب الله، از اهل بیت ذكر به میان می آورد. در ابتدای این خطبه چنین فرمودند: «أَمَّا بَعْدُ أَلاَ أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِىَ رَسُولُ رَبِّى فَأُجِيبَ وَأَنَا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ الْهُدَى وَالنُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ. فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَرَغَّبَ فِيهِ ثُمَّ قَالَ: وَأَهْلُ بَيْتِى أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِى أَهْلِ بَيْتِى أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِى أَهْلِ بَيْتِى أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِى أَهْلِ بَيْتِى». «هان ای مردم! همانا من فردی از بشر هستم. نزدیک است كه پیک پروردگارم (مرگ) به سراغم بیاید و من اجابتش كنم. در میان شما دو چیز گرانبها میگذارم. یكی كتاب الله است كه در آن هدایت و نور میباشد. پس از آن، رسول الله ، مردم را تشویق به چنگ زدن به كتاب الله كردند. سپس فرمودند: دیگری اهل بیت من است. درباره اهل بیتم، خدا را یاد آور شما میشوم، درباره اهل بیتم، خدا را یاد آور شما میشوم، درباره اهل بیتم، خدا را یاد آور شما میشوم»[۱۱].
«إِنِّى قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ مِنَ الآخَرِ كِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الأَرْضِ وَعِتْرَتِى أَهْلُ بَيْتِى أَلاَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَىَّ الْحَوْضَ». «من درمیان شما دو چیز گرانقدر كه یكی از دیگری بزرگتر است گذاشتم. كتاب الله و خاندانم (اهل بیتم) اكنون ببینید پس از مرگ، شما با آنان چگونه رفتار میكنید؟ چرا كه این دو از هم جدا نمیشوند تا اینكه در حوض كوثر نزد من بیایند»[۱۲]. البته منابعی چون مالک و حاکم این روایت به شکل« كِتَابَ اللَّهِ وَسُنَّةَ نَبِيِّهِ» آورده اند.[۱۳]
در اینکه از سیاق و سباق این آیات و روایات عقیده امامت وامامت بلافصل علی رضی الله عنه ثابت می شود یا نه، مهم نیست . در اینجا مهم این است که گفته شود: عده ای از مسلمین با استناد به آیات و تأویل و تفسیر از آیات و پاره ای از احادیث منسوب به رسول الله صلی الله علیه وسلم و روایات تاریخی به چنان اجتهاد، تأویل و نتیجه ای رسیده اند. مثل سایر فرق که در مسائلی دست به اجتهاد زده و به نتایجی موافق یا مخالف با هم می رسند.
بدون شک تنها نواصب کینه توز و جاهلین هستند که حق و منزلت اهل بیت را نمی شناسند، اما حالا اگر کسی این امامت و رهبری ائمه را نپذیرد حکمش چیست؟ خود ائمه جواب داده اند که بسیار حائز اهمیت است. هاشم بحراني از امام صادق آورده: زراره به ايشان میگويد: خداوند كارت را نيكو گرداند راي تو درباره كسي كه (شما را به امامت) نمیشناسد اما با شما دشمني نمیورزد و روزه میدارد و نماز میگذارد و از محرمات اجتناب ورزيده و به خوبي تقوي پيشه میكند چيست؟ فرمود: همانا خداوند آن گروه را به رحمت خويش به بهشت درآورد.[۱۴]
در برابر این موضع گیری ائمه ی شیعه سه دسته ی کاملا متمایز به وجود آمدند .
- دسته ای تسلیم رای ائمه شده اند و تا کنون نیز وجود دارند و ادامه دهنده ی رای این بزرگواران هستند که هم اکنون بر دارالاسلام ایران حاکمیت دارند.
- دسته ی دیگر نیز بر این باور شدند که :
خداوند على را به عنوان اوّلین جانشین پیامبر برگزیده و رسول خدا هم به کرّات آن را به مسلمانان ابلاغ فرموده است.. امّا اصحاب بعد از رحلت پیامبر، بلافاصله امر خدا و رسولش را نادیده گرفتند و شورایى در سقیفه بنىساعده تشکیل دادند و أبوبکر را براى اینکار برگزیدند و با او بیعت کردند و از این رو همگىشان به جز چند نفر اندک، مرتد شدند؛ زیرا برخلاف امر خدا و رسولش رفتار نمودند!. با این نگرش یعنی اکثریت قاطع مسلمین بر اثر ارتکاب گناه کبیره ای مرتد شدند و هر مسلمانی که گناه کبیره ای انجام دهد مرتد است. این رای شیعیان انگلیسی است که هم اکنون امثال آیت الله صادق شیرازی و نوچه هایش چون شیطان یاری و یاسر الخبیث و شیطان یاری ادامه دهنده ی آن هستند.
- اما در برابر این موضع ائمه و دسته ی دوم گروهی به اسم «کاملیه» پیدا شدند که علاوه بر تکفیر مخالفین، خود امام علی را نیز به دلیل سهل انگاری در پذیرش امامت تکفیر کردند .
این گروه ابتدا ولایت امام علی را قبول کردند و ایشان را دوست داشتند، و تمام یاران پیامبر به جز امام علی و تعداد اندکی از اصحاب را که از هفت نفر تجاوز نمیکنند تکفیر کردند، اما بعد از مدتی با بالا بردن امامت تا حد ایمان و کفر، امام علی را نیزبه دلیل سهلانگاری و حتی کنارهگیری از مسأله خلافت و امامت جامعه تکفیر کردند.
نوبختی، مؤرخ شیعی در کتاب (فِرَق الشیعه) میگوید: «گروهی از آنها جدا شدند که به آن کاملیه میگفتند، آنها به امام علی و تمام یاران پیامبر نسبت کفر دادند. امام علی را به خاطر ترک وصیت و شانه خالی کردن از ولایت، همچنین جنگ نکردن در راه مسئولیتی که پیامبر به او سپرده بود، تکفیر میکردند.[۱۵]
به این ترتیب کسانی پیدا شدند که با بالا بردن جایگاه امامت و رهبری تا حد کفر و ایمان، چه آنانکه خلافت را غصب کردند و چه آنان که در آن سهلانگاری و آن را ترک کردند را تکفیر کردند. امامت یعنی رهبریت و حاکم دارالاسلام و چون امامت را بالاتر از نبوت می دانستند و پیروان آنها استدلال می کنند که همچنانکه صحیح نیست پیامبری از نبوت خود شانه خالی کند و به دیگری بسپارد امام علی و حتی امام حسن و امام حسین و حتی بسیاری از ائمه هم برایشان جایز نبود که از امامت کناره گیری نمایند، چنین کاری کفر و ایستادگی در برابر دستور خداست.
[۱] خمینی ،كشف الاسرار: ص ۱۳۷/ نیز: محمد باقر مجلسی در تألیف فارسی خود «حق الیقین في اصول الدين»، السید الاكبر عبدالله شبر در كتاب عربی خود «حق اليقين في معرفة اصول الدين»
[۲]– كشف اسرار خمینی ص ۱۶۴ تا ۱۶۵،/ نیز: حق الیقین فارسی از محمد باقر مجلسی بحث اثبات امامت علی و حق الیقین عربی از عبدالله شبر ص ۱۳۹ و غیره.
[۳]– فتح الباري به شرح صحيح البخاري: ۷/۷۴٫
[۴]– الصواعق الـمحرقة لابن حجر الهيثمي: ص ۴۲ طبع ملتان.
[۵] به حواله بخاری و البداية والنهاية لابن كثير: ۵/۱۰۴ / جامع ترمذی باب مناقب علی و مسند احمد به روایت عمران بن حصین ۴/۴۳۷، ۵/۳۴۷، ۵/۳۵۰، ۵/۳۵۱، ۵/۳۵۶ و ۳۵۸ به روایت بریدة الأسلمی./ البداية والنهاية: ۵: ۱۰۵٫/ البداية والنهاية: ۵/۱۰۶٫/ ترمذی به حواله جامع الاصول: ۸/۶۵۲٫/ كتاب الـمغازی للقوادی: ۳/۱۰۸۰ طبع موسسه الاعلمی بیروت.
[۶] ترمذی و نسائی بدون ذكر غدیر خم
[۷] ترمذى
[۸] ابن ماجه
[۹] نسائی
[۱۰] نسائی
[۱۱]– مسلم
[۱۲]– نسائی: ۵/۴۵، مسند احمد: ۳/۱۷ و ۲۶
[۱۳] موطا امام مالک باب «النهي عن القول في القدر»/ الحاكم در الـمستدرك: ۱/۹۳
[۱۴] كتاب البرهان في تفسير القرآن ذيل آيه ۱۵۹ سوره انعام
[۱۵]) فرق الشیعة، ص ۲۸٫