جنگهای تحمیلی بر جماعت مسلمین در زمان حاکمیت علی بن ابی طالب (۳)

جنگهای تحمیلی بر جماعت مسلمین در زمان حاکمیت علی بن ابی طالب (۳)

به قلم: خالد هورامی

امیر المومنین علی رضی الله عنه و فرمانده ی ارتش مسلمین جنگ صفین را بعد از پایان جنگ این گونه تحلیل می‌کند: «آغاز کار چنین بود که ما با مردم شام دیدار کردیم که در ظاهر پروردگار ما یکی و پیامبر ما یکی و دعوت ما در اسلام یکی بودو در ایمان به خدا و تصدیق کردن پیامبرش، هیچ کدام از ما بر دیگری برتری نداشت و ما با هم وحدت داشتیم جز در خون عثمان که ما از آن برکناریم. پس به آنان گفتیم: بیایید با خاموش ساختن آتش جنگ و آرام کردن مردم، به چاره جویی و درمان بپردازیم، تا کار مسلمانان استوار شود و به وحدت برسند و ما برای اجرای عدالت نیرومند شویم. اما شامیان پاسخ دادند: چاره‌ای جز جنگ نداریم.

…پس آنگاه که دندان جنگ در ما و آنان فرورفت…به دعوت ما (صلح و گفتگو)گردن نهادند و بر آنچه آنان را خواندیم، پاسخ دادند. ما همه به درخواست آنان پاسخ دادیم و آنچه را خواستند زود پذیرفتیم تا حجت را بر آنان تمام کنیم و راه عذرخواهی را ببندیم…»( نامه ۵۸)

 شورشیان و قاتلین عثمان که بسیاری از مورخین آنها را عامل تحمیل جنگهای جمل و صفین بر مسلمین می دانند پس از جنگ صفین به بهانه ی حکمیت از سپاه رهبر مسلمین جدا شده و برای خود رهبر و خلیفه ی جداگانه ای انتخاب کردند . همان کاری که قبل از بیعت انصار و مهاجرین با علی بن ابی طالب ترس آن می رفت که توسط این شورشیان انجام شود.

رهبر مسلمین جهت پرهیز از جنگ و حفظ وحدت مسلمین با آنها مدارای زیادی نمود و کسانی چون ابن عباس را جهت گفتگو و برگرداندن  این گروه به دامان حکومت اسلامی فرستاد .

با آنکه این گروه رهبر مسلمین را کافر می دانستند اما رهبر مسلمین هرگز حقوق آنها را از بیت المال قطع نکرد و تا زمانی که آنها تا دست به سلاح نبردند و مسلمین را نکشتند با آنها وارد جنگ نشد. این شورشیان با همراه نمودن هزاران مسلمان دیگر با خود سومین جنگ داخلی را بر مسلمین در نهروان تحمیل نمودند . حتی بعد از شکست این شورشیان رهبر مسلمین به آنها اجازه داده بود که در مسجد کوفه پایتخت آن زمان مسلمین نماز بخوانند و کسی مزاحم این‌ها نمی‌شد.

با آنکه چندی بعد رهبر مسلمین توسط این خوارج ترور شد، اما رهبر مسلمین با آنکه بر اثر زخم ناشی از ضربه ی آنها در بستر شهادت قرار داشت باز گفت:«بعد از من با خوارج نبرد نکنید، زیرا کسی که در جستجوی حق بوده و خطا کرده مانند کسی نیست که طالب باطل بوده و آن را یافته است»( خطبه ۶۱)

رهبر جماعت مسلمین به این شیوه در این مدت چهار سال و نه ماه خلافت از دست همه ضربه خورد و با معیار قرار دادن حکومت اسلامی و آنهائی که اهل جماعت بودند و به وحدت پایبند بودند می گوید: «مسلمانان پس از وحدت و برادری به جدایی و تفرقه رسیدند و از ریشه و اصل خویش پراکنده شدند، تنها گروهی شاخه‌ی درخت توحید را گرفتند و به هر طرف که روی آورد همسو شدند»( خطبه ۱۶۶، ش۲)

این تفرق نگرانی جدی برای رهبر مسلمین به وجود آورده بود به گونه ای که می گوید : «در حالی که خداوند بر این امت اسلامی بر وحدت و برادری منت گذارده بود،که در سایه‌ی آن زندگی کنند، نعمتی بود که هیچ ارزشی نمی‌توان همانند آن تصور کرد، زیرا از هر ارزشی گران‌قدرتر و از کرامتی والاتر بود، بدانید که پس از هجرت، دوباره چونان اعراب بادیه‌نشین شده اید و پس از وحدت و برادری به احزاب گوناگون تبدیل گشته اید، از اسلام تنها نام آن و از ایمان جز نشانی رانمی‌شناسید. شعار می‌دهید: آتش آری، ننگ هرگز. گویا می‌خواهید اسلام را واژگون و پرده‌ی حرمتش را پاره کنید و پیمانی را که خدا برای حفظ حرمت مسلمین در زمین و عامل امنیت و آرامش مردم قرار داد بشکنید؟» ( خطبه ۱۹۲ ش ۱۵)

رهبر مسلمین اهمیت وحدت میان مسلمین و ضررهای ناشی از تفرق را می دانست به همین دلیل می گفت :«همواره با بزرگترین جمعیت‌ها باشید که دست خدا با جماعت است، از پراکندگی بپرهیزید که انسان تنها بهره‌ی شیطان است… هرکس مردم را به این شعار «تفرقه و جدایی» دعوت کند او را بکشید، هر چند که زیر عمامه من باشد» ( خطبه ۱۲۷، ش ۲)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *