با سابقین جهاد در چچن: امیر صلاح – زنده زنده سوزانده شد، اما تا آخرین نفسش جنگید (۶)

با سابقین جهاد در چچن: امیر صلاح – زنده زنده سوزانده شد، اما تا آخرین نفسش جنگید (۶)


بقلم: واخا خاسانوف


مترجم: محمد اسامه


چند روز بعد، اسماعیل و چند مجاهد دیگر به گخی منتقل شدند. دستش در اوروس-مارتان قطع شد.
… اتاقی که در آن صحبت می‌کنیم ساکت و خالی است. اسماعیل که پس از عمل جراحی برای خارج کردن گلوله، مدتی در روستای ما در راه خانه‌اش به چچن توقف کرده بود، به سقف خیره شده و افکارش در جایی پرسه می‌زند و من به سختی می‌توانم او را به صحبت وادارم، که البته برایش کاملاً خوشایند نیست.
و برای اینکه زیاد حافظه‌اش را مختل نکنم، سعی می‌کنم در مورد آینده صحبتی را شروع کنم. در مورد اینکه دوست دارد چچن را چگونه ببیند. هرچند گاهی اوقات، با مکث‌های طولانی موفق می‌شوم. صدای آرام اسماعیل بالاخره اتاق را پر می‌کند. – «ان شاءالله، همه ما یک هدف داریم – استقرار شریعت… جهاد پایه و اساس اسلام، دلیل حفظ و بقای اسلام است. بدون آن، دین ما احترام و شکوه نخواهد داشت و هیچ انسانی فرصت دریافت عدالت را نخواهد داشت.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اسلام را از طریق یارانش به ما داد. تنها کاری که باید انجام دهیم این است که آن را رعایت کنیم. اسلام در زمان چهار خلیفه تأسیس و تقویت شد. با این حال، به تدریج رو به زوال رفت زیرا مسلمانان به مراجع دروغین روی آوردند و شریعت را فراموش کردند. اکنون نسلی مذهبی دوباره رشد کرده است. اسلام در حال احیا شدن است و ما می‌خواهیم عامل این احیا باشیم.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود که تنها افراد شایسته مقدر شده‌اند که ایمان را در درون خود حمل کنند. برای همسو کردن روابط با خدا، برای به یاد آوردن اینکه چقدر برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دشوار بود.
برای رعایت سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، برای به یاد آوردن نام خدا بر لبان برادران و خواهران درگذشته‌مان، کار، فداکاری، امید و ایمان آنها که در مسیر احیا و تقویت شریعت جان باختند. ما حق نداریم بد باشیم، قطار بهشت از قبل شروع به حرکت کرده است. به هیچ وجه نباید جنگ را متوقف کنیم. خداوند حتی یک سنگفرش هم روی این زمین به کفار نداده است، اما هر آنچه را که در جهان می‌بینیم به مسلمانان داده است. اما همه اینها به دلیل تقصیر خودمان در دست افراد بی‌ارزش است. این منصفانه نیست.
خداوند ما را آفرید تا او را عبادت کنیم، اما ما برعکس عمل می‌کنیم. برای خداوند، نزدیکترین فرد، فردی خداترس است. و منفورترین فرد، فردی است که از خدا نمی‌ترسد.
وظیفه مردم حمایت از یکدیگر است، همانطور که خداوند و پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) از ما خواسته‌اند. سپس جهاد، جهاد، جهاد. من معتقدم که تا زمانی که نفس می‌کشم، شخصاً آن را انجام خواهم داد. و وحشتناک‌ترین مجازات روی این زمین در مقایسه با آنچه در آنجا در انتظار ماست، چیزی نیست.
دشمن فقط ما را می‌کشد و مجازات جهنم بی‌پایان است. بنابراین، نیازی نیست که در حالی که هنوز زنده هستیم و از نعمت‌های زندگی وسوسه می‌شویم، ناراضی باشیم.
خداوند زمین را برای ما آفرید، اما اعمال ما را در هوس‌ها محدود کرد و آنچه را که مجاز و آنچه مجاز نیست، تعریف نمود. تنها یک راه مجاز و میلیاردها راه ممنوع وجود دارد. من به خودم و رفقایم وصیت می‌کنم که از تنها راه پیروی کنیم.
خداوند هیچ دلیلی برای شک به خود باقی نگذاشته است – او همه چیز را در قرآن تعریف کرده است. همانطور که یک فرد مدرسه و دانشگاه را می‌گذراند، دانش کسب می‌کند، یاد می‌گیرد که زندگی کند، آنچه را که در زندگی آموخته است به کار گیرد و ارزیابی می‌شود. هر آنچه که برای یک فرد تا روز قیامت پیش می‌آید، تقریباً در همان سیستم قرآن تعیین شده است.
اگر به او پایبند باشیم، در امتحان قبول می‌شویم و ارزیابی شایسته‌ای درخور دانش و اعمال خود دریافت خواهیم کرد. اگر نه…
اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) افرادی شجاع و شایسته بودند. و آنها نیز در این امتحان موفق شدند. و ما باید چنین باشیم و عدالت را بین مردم برقرار کنیم.”

اسلام مبارزه مي کند

اسلام مبارزه مي کند

شهيد سيد قطب(رحمه الله)

ارائه دهنده : حـذيـفـه

آنهايي که خيال مي کنند که مکتبهاي اجتماعي ديگر دنيا مي توانند آنچنان که اسلام مي تواند ، با ستمگريها و ستمگران و ياغيان و قلدران مبارزه کرده و از ستمديده ها و زجر کشيده هاي محروم اجتماعات بشري دفاع کند يا کاملا” اشتباه مي کنند يا کاملا” مغرض هستند يا از اسلام و حقيقت آن چيزي درک نکرده اند ، اين از يک طرف ;و آنهايي که خيال مي کنند مسلمان هستند ولي با ستمگريها و بيدادگريها نمي جنگند و از حقوق همه رنج ديده ها و ستم کشيده هاي جهان دفاع نمي کنند يا کاملا” در اشتباه هستند يا بي شک منافق هستند يا از اسلام چيزي نفهميده اند و اين از طرف ديگر. اصولا” اسلام در اساس و جوهر خود جنبشي آزاديبخش است که نخست دل افراد و سپس اجتماعات بشري را اصلاح و آزاد مي کند . اگر کسي واقعا با نور اسلام هدايت يافت ، او ديگر از هيچ نيرويي نمي ترسد و جز به قدرت الهي در قبال هيچ زورمندي سر تعظيم فرود نمي آورد و چنين فردي در برابر هيچ گونه ظلم وستمي ساکت نمي نشيند ، اگرچه اين ظلم و ستم بر شخص او نباشد و در گوشه دور افتاده اي بر انساني ديگر روا داشته شود .

اگر شما ديديد که ظلم و ستم روا داشته مي شود و فرياد ستمديدگان بلند مي شود و مردم مسلمان آماده براي دفع ظلم و برچيدن بساط ستم نيستند ، شما بايد بدون هيچ گونه ترديدي در مسلمان بودن آن مردم شک کنيد زيرا امکان ندارد که مردمي اسلام را به عنوان عقيده و طرز فکر بپذيرند ولي ظلم وستم و زندان و تبعيد را به مثابه قانون و نظام عملا قبول کنند زيرا از دو حال خارج نيست : اسلام يا هست يا نيست . اگر هست که اسلام مبارزه و جهاد پي گير و دامنه دار و سپس شهادت در راه خدا و در راه حق و عدالت و مساوات است و اگر نيست نشانه اش آن است که همه به ورد و ذکر مشغولند و به تسبيح و سجاده چسبيده اند و صبح و شام منتظرند که خود به خود از آسمان خير و برکت و عدالت و آزادي ببارد . ولي هرگز هم آسمان چيزي بر آنها نخواهد فرستاد و خداوند هيچ گروهي را که به ياري خود نشتابند و بر خود اطمينان ندارند و قانون خداوندي را در جهاد و مبارزه اجرا نمي کنند ياري نخواهد کرد :

إن الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم

“خداوند در وضعيت هيچ قومي دگرگوني ايجاد نمي کند مگر آنکه خود در وضع خود تغييري بدهند”

اسلام عقيده و طرز فکر انقلابي و سازنده اي است به اين معني که اسلام وارد قلب کسي نمي شود مگر آنکه يک دگرگوني در آن ايجاد می نمايد . دگرگوني در فکر و انديشه ،در احساس و ادراک ،دگرگوني در تمام شئون زندگي ، در روابط فرد و اجتماعات. اسلام انقلابي به وجود مي آورد که خواستار برقراري مساوات کامل بين همه مردم دنياست بطوري که هيچکس را بر ديگري جز با پرهيزکاري برتري نباشد . اساس و پايه اين انقلاب شرف و عزت انساني است که به خاطر هيچ مخلوق يا هيچ حادثه و پديده اي نبايد پايمال شود . اين انقلاب بر پايه عدالت همه جانبه و کاملي استوار است که اجازه نمي دهد مورد تجاوز قرار گيرد يا بر احدي ظلم وستم روا دارد. آن گاه که انسان حرارت اين طرز فکر و عقيده را احساس کرد ، به طور فطري و با تمام قوا در راه تحقق خارجي هدفهاي مقدس آن مي کوشد و هرگز نمي تواند آرام و خاموش بماند مگر آنکه اين انديشه به مرحله عمل خارجي درآيد و اين مفهوم آن است که ما مي گوييم

“اسلام يک عقيده و طرز فکر انقلابي و سازنده است “

آنهايي که اسلام آورده اند کساني هستند که با جان ودل در راه خدا حقيقتا” مي جنگند و آنهايي هستند که در راه اعتلا و برتري کلمه حق -نام الله- مشغول جهادند و نام خدا وقتي سراسر روي زمين را فرا ميگيرد که ظلم و ستم و قلدري و زورگويي از بين برود و بساط هر گونه ستمگري برچيده شود و مردم ، همه،همانند دانه هاي شانه ، برابر و مساوي باشند و کسي را بر ديگري جز با پرهيزکاري و تقوا برتري نباشد . روي اين حساب آنهايي که در هر نقطه و جامعه اي در روي زمين ظلم و ستم را به چشم خود مي بينند و بعد زبان و قلم خود را به حرکت در نمي آورند که از حق و عدالت دفاع کنند دلهاي اينها از نور و تابش اسلام خالي است و اگر جرقه اي در دل آنها پيدا شود بي درنگ به مبارزه و مجاهده در راه حق برمي خيزند . اگر روح ملی گرائی و قوميت مي تواند ما را وادار کند که با استعمار کينه جو و ستمگر بجنگيم و اگر روح سوسياليسم از ما مي خواهد که با زمين خوار و فئوداليسم تبهکار و سرمايه داري متجاوز مبارزه کنيم ، اگر روح آزادي فردي مي گويد که با طغيان و ديکتاتوري و استبداد و زور گويي به ستيزه برخيزيم ، روح اسلام همه اين مفاسد -استعمار ،فئوداليسم و زورگويي -را تحت عنوان ظلم و ستم که وجه مشترک بين همه آنهاست به ما معرفي کرده وآنگاه دستور مي دهد که بدون سازش و آرامش ، بدون شک و ترديد همه با هم عليه آن بجنگيم و اين بي شک مزيت بزرگ اسلام در ميدان مبارزات بشري در راه آزادي و عدالت و شرافت انساني است….

با سابقین جهاد در چچن: امیر صلاح – زنده زنده سوزانده شد، اما تا آخرین نفسش جنگید (۵)

با سابقین جهاد در چچن: امیر صلاح – زنده زنده سوزانده شد، اما تا آخرین نفسش جنگید (۵)


بقلم: واخا خاسانوف
مترجم: محمد اسامه


فرماندهان تیپ جندالله، امیر سوپیان (سعد) و آربی، نه رفقای خود و نه سلاح‌هایشان را رها نکردند و مراقبت پدرانه‌ای از همه نشان دادند. ساکنان آلخان-قلعه نیز هیچ شکی در مورد درستکاری آنها باقی نگذاشتند. آنها در همه چیز کمک کردند. به آنها غذا و آب دادند.
شب‌ها ستون به سمت زاکان-یورت حرکت می‌کرد. و تمام مدت از میان زمین‌های باز. زخمی‌ها و کشته‌ها در کنار جاده رها می‌شدند به این امید که مردم محلی آنها را ببرند.
امیر سوپیان با سورتمه معروف خود به عقب آمد و سلاح‌های رها شده توسط مجاهدین خسته، لباس‌ها و غذاهایی را که قادر به حمل آنها نبودند، روی آن قرار داد.
سوپیان، جنگجوی باتجربه، ماهر، سرسخت و شجاع، قیمت همه چیز را می‌دانست. خیلی زود، مجاهدین دیگر در طول گذار دشوار به شاتوی این را حس کردند.
به این ترتیب آنها وارد زاکان-یورت شدند. آنها در مدرسه نماز خواندند. بسیاری به خانه برده شدند. سپس روستای دیگری که در کنار آن سنگرهایی حفر شده بود. سوپیان به بزرگراه باکو رسید و قبلاً موفق شده بود یک نفربر زرهی را منهدم کند و بسیاری از اشغالگران را نابود کند.
قبل از خواب، سوپیان و مریم غذای چچنی ژیژیگ-گالناش را برای مجاهدین آماده کردند. اما آنها به محض اینکه غذایشان را تمام کردند، دوباره باران بمب و موشک شروع شد. همه در سنگرهایی که روز قبل کنده بودند، پنهان شدند.
اسماعیل صدای مریم را شنید: “فکر کنم از ناحیه سر زخمی شده‌ام.” اما وقتی دست شوهرش را دید که تکه تکه شده بود، متوجه شد که چه اتفاقی افتاده است. عادت اسماعیل به پوشاندن سرش با دست بزرگش در طول بمباران، کاملاً درست از آب درآمد.
بعد از مدتی، آنها روی برانکاردها خیلی نزدیک به هم دراز کشیده بودند و حتی نمی‌توانستند سرشان را به سمت هم بچرخانند و سوپیان دائماً بین آنها می‌دوید و سعی می‌کرد کاری انجام دهد و به نوعی آنها را دلداری دهد.
بالاخره، او نزدیک اسماعیل ایستاد و گفت: “ما باید برویم. نمی‌توانیم همه زخمی‌ها را با خودمان ببریم. او یک زن است و مردم محلی او را به خانه می‌برند. و سپس او را به بیمارستان می‌برند.” اسماعیل هرگز انتظار چنین وضعیتی را نداشت و هرگز حتی به این فکر نکرده بود که مریم را در نیمه راه رها کند، اما حالا همه چیز کمی ناامیدکننده به نظر می‌رسید. سخنان سوپیان بیش از حد قانع‌کننده بود.
اسماعیل فقط گفت: “اگر فرصتی بود… اما در غیر این صورت – هر طور صلاح می‌دانی عمل کن.” سپس سوپیان با مریم صحبت کرد، که فقط از او خواست به او فرصت دهد تا برای آخرین بار با شوهرش احوالپرسی کند.
قبل از اینکه بتواند جمله آخر خود را تمام کند، بمباران دوباره شروع شد و همه چیز در اطرافش شروع به حرکت کرد. موشکی بین اسماعیل و مریم اصابت کرد. اولی از ناحیه بازوی دیگر زخمی شد و پاهای مریم به شدت شکست. آنها از هم جدا شدند.
اسماعیل تنها چند روز بعد از سرنوشت مریم مطلع شد. مریم و دیگر مجروحان نه در روز دوم و نه روز بعد از روستا مرخص نشدند. و زن زخمی دچار قانقاریا شد. در روز چهارم آنها موفق شدند به آچخوی بروند، اما خیلی دیر شده بود.
یکی از پاهایش قطع شد و آنها وقت نداشتند که عمل دوم را انجام دهند. او را برای عمل دوم می‌بردند که درخواست توقف کرد. او دعا کرد، همانطور که در شرایطش ممکن بود، و بلافاصله درگذشت. مریم گودایوا شجاع در گویتی به خاک سپرده شد.
در طول مسیر، همیشه مشکلاتی با اسماعیل زخمی وجود داشت: یا برانکارد به دلیل وزن زیادش می‌شکست، یا خودش می‌افتاد، یا رفقایش خیلی خسته می‌شدند. در نهایت، خود مرد زخمی از آن خسته شد و ایستاد. و با تحمل درد، با توسل به خدا، به تنهایی به جلو رفت.
در کاتیر-یورت، آنها از دوستانشان جدا شدند. اسماعیل و بقیه زخمی‌ها – تا سی نفر – در روستا باقی ماندند. اعضای گروه گانتامیروف که در کنار روس‌ها می‌جنگیدند، اما در این شرایط مجاهدین زخمی را تسلیم نکردند، کمک کردند.

در برابر طرح صهیونیستی اشغال غزه بر جهاد با آمریکا«سرافعی» تمرکز کنیم

در برابر طرح صهیونیستی اشغال غزه بر جهاد با آمریکا«سرافعی» تمرکز کنیم

به قلم: ابواسامه محمود

امت اسلامی با قلبی آکنده از اندوه و خشم، تجاوز جدید رژیم صهیونیستی برای اشغال کامل غزه را به شدت محکوم می‌کند. این طرح که با حمایت آشکار قدرت‌های استکباری به‌ویژه آمریکا و برخی دولت‌های غربی و مزدورانی داخلی چون محمود عباس و سایر صهیونیستهای عرب حاکم بر اردن و مصر و سوریه و امارات و آل سعود و.. پیش می‌رود، ادامه زنجیره‌ای از جنایات وحشیانه علیه ملت مظلوم فلسطین است؛ جنایاتی که شامل قتل‌عام کودکان، تخریب خانه‌ها، نابودی زیرساخت‌ها و محاصره کامل مردم بی‌دفاع غزه می‌شود.

علمای امت، گروه‌های مقاومت و ملت‌های مسلمان تأکید می‌کنند که فلسطین تنها یک مسأله منطقه‌ای نیست، بلکه آزمون بزرگ ایمان و غیرت امت محمدی است. امروز، سکوت در برابر اشغال و کشتار، خیانت به آرمان فلسطین و نادیده گرفتن فریادهای استغاثه مردم غزه خواهد بود.

امت اسلامی از تمام مومنین اهل دعوت و جهاد می‌خواهد که فراتر از محکومیت لفظی، با اقدام عملی—از ضربه زدن به تمام منافع آمریکا و رژیم صهیونیستی و مزدورانشان تا پشتیبانی همه‌جانبه از مقاومت فلسطین—به مسئولیت شرعی و تاریخی خود عمل کنند. غزه امروز سنگر عزت امت است، و دفاع از آن دفاع از کرامت و شرف همه مسلمانان جهان است بیائید بار دیگر این قسم مشهور شیخ اسامه را تکرار کنیم که گفت:

“أقسم بالله العظيم الذي رفع السماوات بغير عمد لن تحلم أميركا ولا من يعيش فيها بالأمن قبل أن نعيشه واقعا في فلسطين وخروج القوات الأجنبية من جزيرة العرب”.

آمریکا سر افعی است و صهیونیستها همچون حکومتهای دست نشانده ی حاکم بر اردن و مصر و عربستان و امارات و… بدون حمایت آمریکا چند روز هم نمی توانند در برابر مجاهدین دوام بیاورند؛ پس بر نابودی «سر افعی» تمرکز کنیم.

اینگوشتیا (اینگوش): توسط سکولاریستها زنده سوزانده شد. تبعید ۲۳ فوریه ۱۹۴۴

اینگوشتیا (اینگوش): توسط سکولاریستها زنده سوزانده شد. تبعید ۲۳ فوریه ۱۹۴۴

به قلم: ابوسلیمان هورامی

مسلمین هرگز نباید جنایات سکولاریستهای معاصر را که به عنوان سرطانی بر روی زمین و بر سرزمینهای اسلامی پدیدار شده و به عامل هزاران جنایت وحشتناک و خیانتهای بی شمار شده اند را فراموش کنند.

تمام سرزمینهای اسلامی از این سرطان مرگبار سکولاریستی در امان نمانده اند به همین دلیل تاریخ این جنایتکاران خیانت پیشه در منطقه و قومی بازتاب کارنامه ی سکولاریستهای جهانی و بومی همان منطقه است .

در ۲۳ فوریه ۱۹۴۴، نیروهای NKVD، به دستور حکومت سکولار – کمونیست استالین، در جریان تبعید مردم اینگوشتیا مرتکب جنایات هولناکی شدند. در چندین روستا، صدها نفر، از جمله کودکان و زنان، زنده سوزانده شدند.

این موضوع در فیلم مورخ گرجی، ماریان خوتسیشویلی، درباره اینگوشتیا کوهستانی، که در سال ۱۹۸۸ فیلمبرداری شده است (گزیده ویدیویی) شرح داده شده است.

این فیلم، ویرانه‌های یک مدرسه شبانه‌روزی برای کودکان محلی را نشان می‌دهد که در دهه ۱۹۳۰ در نزدیکی برج‌های خامخی ساخته شده است.

گروه فیلمبرداری تصور نمی‌کردند که یکی از هولناک‌ترین جنایات استالین و NKVD – سوزاندن دسته جمعی افراد زنده – زمانی در این ویرانه‌ها رخ داده باشد.

چاخکیف دژابریل، استاد تاریخ: «آنها در خامخی آتش زدند، آنها در تسیچا-آخکه آتش زدند. من در دهه ۹۰ در این مورد نوشتم. قلعه یولویف‌ها منفجر شد، بسیاری از مردم کشته شدند. یولویف‌ها جمع شدند، تسوریف‌ها جمع شدند. آنها را به مسجد تسوری بردند و زنده زنده سوزاندند. کودکان، سالمندان، زنان.»

آن روز بارندگی بی‌سابقه‌ای بارید – شاید این امر سرنوشت مردم اینگوش را که قرار بود به قزاقستان تبعید شوند و در روستاهای کوهستانی صعب‌العبور زندگی می‌کردند، قطعی کرد.

حمل و نقل مردم در جاده‌های مارپیچ پوشیده از برف با تأخیر در حرکت قطارها همراه بود. این به معنای شکست عملیات ویژه «عدس»، ایده رئیس NKVD، لاورنتی بریا، بود که قرار بود ظرف یک روز اجرا شود. راه حلی برای «مشکل» پیدا شد – زنده سوزاندن مردم.

از بین اینگوش‌هایی که سوار واگن‌های قطار شدند، یک سوم آنها هرگز به قفقاز بازنگشتند. طبق آمار رسمی که با در نظر گرفتن کودکان متولد شده در طول سال‌های تبعید گردآوری شده است، در نتیجه آن، تعداد اینگوش‌ها تقریباً ۴۰ درصد کاهش یافته است.» محقق مریم یاندیوا می‌نویسد: ۵۰۶۶۰ کودک، زن و مرد اینگوشی در تمام سنین در اثر وحشت استالین در طول تبعید به شمال قزاقستان و آسیای مرکزی، رفتار ظالمانه کاروان، فرماندهان نظامی، انواع ناظران، گرسنگی، سرما، بیماری‌های همه‌گیر، شرایط زندگی غیرانسانی و کار سخت، کار اجباری سال‌های اول تبعید کشته شدند.

تلفات جمعیتی جبران‌ناپذیر اینگوش‌ها از سال ۱۹۴۴ (۱۳۴۱۷۸ نفر) تا ۱۹۵۳ (۸۳۵۱۸ نفر) به درصد ۳۷٫۸ درصد است.

با سابقین جهاد در چچن: امیر صلاح – زنده زنده سوزانده شد، اما تا آخرین نفسش جنگید (۴)

با سابقین جهاد در چچن: امیر صلاح – زنده زنده سوزانده شد، اما تا آخرین نفسش جنگید (۴)


بقلم: واخا خاسانوف
مترجم: محمد اسامه


در شب ۳۱ ژانویه ۲۰۰۰، آنها پایگاه را ترک کردند. پس از خروج، به دستور مولودی ادوگوف، که قبلاً به رئیس سرویس امنیتی خود، امیر آپتی، داده بود، خانه سوزانده و سپس منفجر شد. وسایل نقلیه باقی مانده نیز نابود شدند.
آنها به سمت چرنورچیه حرکت کردند. آنها شب را در محدوده کارخانه آنیسیموف گذراندند. هر کسی که آن روز زنده بماند، خواهد گفت که جهنم روی زمین را تجربه کرده است. چندین هزار نفر برای یک پرتاب نجات‌بخش از طریق میدان مین آماده شدند. شمیل و نگهبانانش ابتدا رفتند و سیم‌های تله را جدا کردند. سپس بقیه به صورت گروهی حرکت می‌کردند، اما یک یا دو دقیقه بعد تاریکی و سکوت با تیراندازی شدید در هم شکست. شراره‌ها مانند گردنبندی خونین در آسمان بالای میدان آویزان بودند…
فریادها، ناله‌ها… مسلسل‌ها از دو طرف شروع به غرش کردند، سپس خمپاره‌ها، “آگاها” شروع به صدا کردند، تانک‌ها شروع به کار کردند.
در کنار او، مریم، همسرش، که در سختی‌های او در شهر محاصره شده شریک بود، در امتداد میدان مین قدم می‌زد. مریم حتی قبل از ملاقات با اسماعیل، خود را وقف جهاد کرده بود و داوطلبانه در شهر مانده بود. هر روز تا ۳۰ تا ۴۰ نفر در پایگاه تیپ در خانه ادوگف اقامت داشتند، از جمله زخمی‌ها که او مانند یک پرستار از آنها پرستاری می‌کرد.
او موفق شد برای همه غذا بپزد، لباس‌های مجاهدین را بشوید و بعد از آنها را تمیز کند. همیشه با لباس‌های مناسب – حجاب با صورت پوشیده و رفتاری مناسب برای یک مسلمان. غیرممکن بود که به او احترام نگذاریم یا دوستش نداشته باشیم، که این همان اتفاقی بود که برای اسماعیل افتاد.
.او اصلاً نمی‌دانست که امیر جماعت، ماگومد، چه زمانی به سراغش آمد و بدون نام بردن از او، شروع به صحبت در مورد داماد احتمالی کرد. اما اگر ماگومد او را ضمانت می‌کرد، شکی نبود – او یک مجاهد شایسته بود. او چند روز فرصت خواست تا در مورد آن فکر کند و سپس، به خاطر خدا، موافقت کرد. آنها در احترام و هماهنگی زندگی می‌کردند.
اسماعیل و مریم در انتهای ستون راه می‌رفتند و سعی می‌کردند همیشه در کنار هم بمانند. در مقطعی از مسیر، چندین مجاهد را دیدند که از ترس در گودالی از گلوله‌های توپ که جلوی آنها بود، یخ زده بودند. اسماعیل فوراً همه چیز را فهمید و با تمام توان فریاد زد: “فقط از خدا بترسید، نه از گلوله‌های توپ. به جلو بروید.” او این را گفت و تمام قد ایستاد. کسانی که در گودال نشسته بودند، او را دنبال کردند.
پس از مدتی، آنها برای استراحت توقف کردند و مریم برای پانسمان زخمی‌ها دوید و آنها را به سمت خود کشید و به مکانی امن برد. اسماعیل نیز شروع به بیرون کشیدن زخمی‌ها از مخازن باتلاقی کرد.
خودش گفت که آنقدر خسته بوده که چندین بار بی‌اختیار روی اجساد افتاده است. آن روز، مریم دوباره با شجاعت بی‌حد و حصرش او را غافلگیر کرد.
به زودی به آلخان-قلعه رسیدند، جایی که قرار بود زخمی‌ها را رها کنند. مریم مدت زیادی شکایت کرد که مجبورند این کار را انجام دهند، چون می‌دانستند روس‌ها می‌توانند به اینجا بیایند.
زخمی‌های زیادی آنجا بودند. بارها و بارها، مجاهدین به میدان مین برگشتند و زخمی‌ها را بیرون کشیدند. حملات بی‌پایان دشمن – از هوا، از زمین – وجود داشت.

خائنان فراری افغانستان؛ پارس از دور، جرأت حضور ندارند!

خائنان فراری افغانستان؛ پارس از دور، جرأت حضور ندارند!

بقلم: فضل احمد هراتی

بسم الله الرحمن الرحیم

در روزگاری که ملت مجاهد افغانستان پس از سال‌ها قربانی و جهاد، سرانجام زیر پرچم امارت اسلامی افغانستان به استقلال، عزت و شریعت دست یافته، عده‌ای فراری، مزدور و فراموش‌شده از هزاران کیلومتر دورتر، از اروپا و آمریکا و اقامتگاه‌های امن‌شان، شروع به پارس‌کردن و زهر پاشی علیه نظام اسلامی کرده‌اند.

این جماعت، همان‌هایی‌اند که روزی در سایه‌ی اشغال آمریکا و ناتو، در کاخ‌های کابل خوش‌خدمتی می‌کردند، از آخور اشغالگران می‌خوردند و خاک و ملت را به بیگانگان فروخته بودند.

اما امروز، چون سفرهٔ خیانت جمع شده، چون مردم دیگر فریب نمی‌خورند، و چون امارت اسلامی بر دل‌های مؤمنین جای گرفته، صدایشان تنها از هزاران کیلومتر آن‌سوتر بلند است، آن هم نه از روی غیرت، بلکه از سوز و حسادت.

“وإذا خلوا إلى شياطينهم قالوا إنا معكم إنما نحن مستهزئون”
«و هنگامی‌که با شیاطین خود خلوت می‌کنند، می‌گویند: ما با شما هستیم، ما فقط (مؤمنان را) مسخره می‌کردیم!»
(سوره بقره، آیه ۱۴)

اگر این‌ها ذره‌ای غیرت، مردانگی و صداقت داشتند، به‌جای فرار و پناه‌بردن به دامان کفار، به وطن برمی‌گشتند، و اگر سخنی داشتند، در میدان حق می‌گفتند نه در تلویزیون‌های استخباراتی غرب.

آنان که با کفار نشستند، با اشغالگران ساختند، با ملت و دین جنگیدند، و امروز به جای توبه، باز هم علیه اسلام و نظام اسلامی زبان دراز کرده‌اند، باید بدانند که:

“إن الذين يحبون أن تشيع الفاحشة في الذين آمنوا لهم عذاب أليم في الدنيا والآخرة”
«کسانی‌که دوست دارند در میان اهل ایمان فحشا و فساد شایع شود، برای آنان در دنیا و آخرت عذابی دردناک خواهد بود.»
(سوره نور، آیه ۱۹)


پیام ما به این خائنان دورنشین این است:

زوزه‌های شما هرگز کوه‌پایه‌های عزت امارت اسلامی را نمی‌لرزاند.
این سرزمین با خون شهدا آزاد شده، نه با دموکراسی آمریکایی و خیانت لیبرال‌ها.
اگر جرأت دارید، به کشور برگردید و مستقیم با مردم و مجاهدان سخن بگویید.
و اگر نه، در همان کنج غربت و ذلت، با دلارهای پنهانی و گذرنامه‌های خارجی، به پارس‌کردن ادامه دهید؛ صدایتان به جایی نمی‌رسد.

چرا امرالله صالح، این خائن مرتد افغانی، دروغ می‌گوید؟

چرا امرالله صالح، این خائن مرتد، دروغ می‌گوید؟

بقلم: ابومحمود کندزی

بسم الله الرحمن الرحیم

در روزهایی که امارت اسلامی با عزت و اقتدار در افغانستان حاکم شده و ملت پس از دهه‌ها اشغال و فساد، طعم حاکمیت اسلامی را چشیده است، چهره‌های فراری و شکست‌خورده‌ای چون امرالله صالح، از گوشه‌های امن اروپا، شروع به دروغ‌پراکنی، جعل و تحریف واقعیت‌ها کرده‌اند.

اما سؤال این است: چرا این خائن دروغ می‌گوید؟

جواب ساده است:
چون حقیقت برای او تلخ و غیرقابل تحمل است.

امرالله صالح، کسی بود که سال‌ها در کنار اشرف غنی، در خدمت آمریکا و انگلیس، به‌عنوان ابزار استخباراتی آن‌ها، بر ضد دین، مجاهدین، علما و ملت افغانستان توطئه کرد. او دستش به خون هزاران انسان بی‌گناه آلوده است. او در زمان قدرت، زبانش پر از تهدید و تکبر بود، اما امروز که سقوط کرده، زبانش فقط برای جعل، تحریف و عقده‌گشایی باز است.

“وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا”
«و دنبال چیزی نرو که از آن آگاهی نداری، همانا گوش، چشم و دل، همه مورد سؤال قرار خواهند گرفت.»
(سوره اسراء، آیه ۳۶)

او می‌داند که دیگر جایی در میان ملت ندارد، پس تنها کاری که از او ساخته است، دروغ‌گفتن و ساختن داستان‌های خیالی علیه امارت اسلامی، مجاهدین و ملت مسلمان افغانستان است، بلکه شاید اربابان غربی‌اش بار دیگر بر او رحم کنند!


امرالله صالح!

تو نه نمایندهٔ مردم افغانستانی، نه زبان اهل‌سنتی، نه خادم این ملت. تو فقط مزدوری هستی که تاریخ مصرفت تمام شده.

“إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ”
«همانا خدا کسی را که دروغ‌گو و ناسپاس است، هدایت نمی‌کند.»
(سوره زمر، آیه ۳)

امروز، نه تنها مجاهدین، بلکه مردم عادی افغانستان نیز می‌دانند که صالح، تنها زنده‌است تا دروغ بسازد، بخورد، و گوش به دستور دستگاه‌های جاسوسی غربی بدهد.


پیام ما به او و امثال او:

ما تو را می‌شناسیم. دروغ‌هایت نه دل مردم را می‌لرزاند و نه پایه‌های امارت اسلامی را.
تو فرار کردی، چون نه با مجاهد روبه‌رو شدن در تو جرأت بود، نه در میدان، مردانه ایستادن.
پس حالا در پناه سفارت‌ها، با پاسپورت‌های غربی‌ات، هرچه می‌خواهی بگو؛ ملت تو را دیگر نمی‌پذیرد.

نکاتی از سناریوی انگلیسی یاسر الخبیث کویتی پس ازاتحاد مسلمین و پیروزی آشکار ایران بر آمریکا و صهیونیستها

نکاتی از سناریوی انگلیسی یاسر الخبیث کویتی پس ازاتحاد مسلمین و پیروزی آشکار ایران بر آمریکا و صهیونیستها

به قلم: ابوخالد کُردستانی

یاسر الحبیب (الخبیث) ابتدا در کویت و در سال ۲۰۰۴ به جرم توهین به شخصیتهای اهل سنت روانه زندان شد اما تنها بعد از سه ماه زندانی شدن توسط آمریکا و انگلیس از زندان آزاد شده و انگلیس فورا به او پناهندگی داد و در لندن صاحب روزنامه ي «shianewspaper»، حوزه ي علميه «امامين عسكرين»، حسينيه ي «خدام المهدي» و سايت «القطره» شد.

یاسر الخبیث لندن نشین همچون شیطان یاری آمریکائی نشین از غلاة منحرف منتسب به تشیع و همسو با جریان صادق شیرازی هستند که از اساس با حاکمیت جمهوری اسلامی ایران و رهبران و تشیعی که توسط این نظام تبلیغ می شود مشکل اساسی و ریشه ای دارند.

رهبر ایران در برابر سنی آمریکائی از آنها تحت عنوان شیعه انگلیسی نام برده است که هر دو دولبه ی یک قیچی هستند که نه ربطی به تشیع دارند نه تسنن.

به صورت مشخص، یاسر الخبیث از بوقهای تشیع انگلیسی در ۱۱ شوال ۱۴۳۱ق در سالروز وفات ام المومنین عایشه رضی الله عنها طی مراسم جشن گونه ای سخنرانی توهین آمیزی جهت تولید تفرق بیشتر مسلمین ارائه داده و تاسیس شبکه ماهواره ای فدک را در انگلیس اعلام می کند.

البته در کارنامه ی این شخص در کنار توهین به اهل سنت، توهینهای رکیکی هم به بزرگان شیعه چون «آيت الله بهجت»،‌ «آيت الله سيّد محمد باقر صدر»،‌ «آیت الله خمینی»، «آیت الله خامنه ای»،«آيت الله مكارم شيرازي»، «سید حسن نصرالله»، «آیت الله سیستانی» و سایر بزرگان و مراجع شیعه که مخالف عقاید غالیانه و منحرف او هستند داشته است.

با این وجود و همزمان با توهینهای این خبیث به ام المومنین رضی الله عنها دو واکنش اساسی نشان داده می شود:

۱- جریان سنی های آمریکائی و بخصوص نجدیت وابسته به دستگاه آل سعود از شیخ عبدالعزیز آل شیخ مفتی اعظم آنها گرفته تا افراد متفرقه ی این جریان در سراسر دنیا با استناد به سخنان این الخبیث شروع کردند به تبلیغات گسترده علیه شیعه و حمله کردن به تمام جریان تشیع؛ واو را نماد «شيعه» و كار هايش را بر اساس عقيده «شيعه» معرفي كردند، همان شغل کثیفی که چند دهه است درپیش گرفته اند: با عقاید و رفتارهای غلاة منتسب به تشیع به کل شیعیان حمله کردن و سیاه نمائی و شیعه هراسی کردن.

۲- واکنش ایت الله سید علی خامنه ای به عنوان پرچمدار جریان اصلی شیعیان که با فتوائی که جزء يكي از ۱۰ رويداد مهم ديني در سال ۲۰۱۰ شناخته شد آتش فتنه خاموش شد که طی آن فتوا داد: «اهانت به نماد های برادران اهل سنّت از جمله اتّهام زنی به همسر پیامبر اسلام حرام است. این موضوع، شامل زنان همه پیامبران و به ویژه سیّدالانبیاء پیامبر اعظم حضرت محمّد ( صلّی الله علیه وآله ) می شود.»

آیت الله خامنه ای در سخنرانی های ابتدای انقلاب و در نماز جمعه بارها با لفظ ام المومنین برای عایشه رضی الله عنها استفاده کرده اند و در تمام آثار خود نشان داده اند که توهین به مقدسات مذاهب اسلامی و تحریک عواطف سایر مسلمانان، منطق شیعه نیست، بلکه توهین تنها به اهداف دشمنان تشیع کمک می کند وتوهین ابزاری است جهت ایجاد انگیزه برای دشمنی با شیعیان و گسترش تفرقه و تقویت دشمن استکباری.

واضح است که یاسر الخبیث، از طیف شیعه انگلیسی سرباز جنگ روانی دشمن در تولید آتش تفرقه بین مسلمین است و همچون سنی های آمریکائی بر اساس طرح و سناریوی دشمنان بازی می کنند.

حالا در جریان جنگ تحمیلی صهیونیستها که به نیابت از آمریکا و غرب بر علیه ایران شروع شد، تمام جهان اسلام به اکثریتی مطلق و اقلیتی تماشاچی تبدیل شد:

۱- اکثریت مطلق که یا اشکارا در جبهه ی مقاومت ایران قرار گرفتند و خود را در کنار ایران قرار دادند، یا عده ای بدون اعلام پیوستن آشکار به ایران، به صورت موازی و مستقل به صهیونیستها و آمریکا حمله کردند و خواستار پیروزی ایران و شکست صهیونیستها بودند و به ضرباتی که بر صهیونیستها وارد می شد خوشحال بودند. و به این شکل اتفاق و اتحادی جهانی به نفع ایران در میان اکثریت مطلق مسلمین جهان شکل گرفت

۲- اقلیتی که اکثرا جزو گروه منافقین و مسلمین سرگردان شده توسط رسانه های دشمن بودند که به دلیل فشار اکثریت مسلمین دنیا که حامی ایران بودند موضع تماشاچی و نظاره گر بودن گرفتند و به اصطلاح می گفتند ما با هیچ کدام نیستیم و…

این اتحاد فراگیر مسلمین و اینکه صهیونیستها و حامیان غربی آنها به هیچ یک از اهداف جنگ تحمیلی خود بر ایران نرسیدند و جنگ در نهایت به پیروزی ایران ختم شد و جایگاه ایران را نزد تمام مسلمین شیعه و سنی بالاتر برد نمی توانست به نفع غربیها و صهیونیستها باشد به همین دلیل با فعال کردن کسانی چون یاسر الخبیث توطئه ای مکارانه ای چیدند که حداقل به این اتحادی که بین تمام مسلمین جهان به نفع ایران به وجود آمده است ضربه بزنند و بخصوص نجدی ها وهمان گروه تماشاچی را به بهانه ای این شخص بر علیه ایران و تشیع فعال کنند

یاسر الخبیث به جای حمله ی همیشگی به ایران و توهین به آیت الله خامنه و کل نظام، اینبار موزیانه طی پیامی آمده و از آیت الله خامنه ای حمایت کرده و در همین پیام چند توهین به اهل سنت را نیز چاشنی آن کرده است تا به این شکل سم خود را تزریق کند و به سنی های آمریکائی که هم سنگرانش هستند خوراک تبلیغی و بهانه ای جهت از سرگیری حملات تخریبی و ضربه زدن به اتحاد به وجود آمده ی میان مسلمین بدهد.

با سابقین جهاد در چچن: امیر صلاح – زنده زنده سوزانده شد، اما تا آخرین نفسش جنگید (۳)

با سابقین جهاد در چچن: امیر صلاح – زنده زنده سوزانده شد، اما تا آخرین نفسش جنگید (۳)

بقلم: واخا خاسانوف
مترجم: محمد اسامه


در طول مراسم تشییع جنازه، آنها آرزوی یکی از قربانیان را که قبل از مرگش وصیت‌نامه‌ای از خود به جا گذاشته بود، خواندند. در این وصیت‌نامه از او خواسته شده بود که نگذارد افراد – مشروب‌خوار و سیگاری – به برانکاری که قرار بود او را به گورستان ببرند، نزدیک شوند. اولین افکار اسماعیل این بود: “اگر اجازه ندهند که به آنها دست بزنیم، چقدر ما را کثیف می‌دانند.”
پس از این حادثه، اسماعیل به خود قول داد که هر چیزی را که می‌تواند او را از افراد مذهبی دور کند، کنار بگذارد.
در ژانویه ۱۹۹۶، او با عالم آرگونی عبدالخلیم آشنا شد. او شروع به گوش دادن به سخنرانی‌های او کرد و در پایان جنگ اول، راه جهاد را در پیش گرفت. این در زمستان بود، زمانی که به کوهستان رفت.
در ابتدا، او به نگهبانی از زندانیان منصوب شد. و در اوت ۱۹۹۶، او در عملیات جهاد برای آزادی جوهر شرکت کرد. مواضع آنها در منطقه اکتیابرسکی بود. امیر، امیر سعد (سوپیان عبدالله‌اف)، از اقوام امیر معروف چچنی، اومالاتوف آدام (“تهران”) بود.
رهبری عمومی گردان اسلامی توسط اسلام حلیموف انجام می‌شد. او در حمله‌ای موفقیت‌آمیز به ستونی از اشغالگران روسی شرکت داشت. او به گروهی از اشغالگران روسی، ۲۵۰ نفر، که در یکی از ساختمان‌های ۱۲ طبقه پشت اداره امور داخلی منطقه اکتیابرسکی سنگر گرفته بودند، حمله کرد.
پس از جنگ اول، اسماعیل در دفتر فرمانده منطقه آوتورخانوف پایتخت کار می‌کرد – او وظایف عملیاتی را انجام می‌داد و شهر را از مجرمان پاکسازی می‌کرد. یک ماه و نیم بعد، او به نیروهای ویژه که در باشگاه ورزشی ارتش چچن در حال تشکیل بودند، پیوست.
در ژوئن ۱۹۹۷، او به بخش امنیتی معاون نخست‌وزیر جمهوری خلق چین، مولودی ادوگف، پیوست و پس از مدتی معاون رئیس سرویس امنیتی وزارت امور خارجه جمهوری خلق چین شد. بعدها، به همراه سرویس امنیتی ادوگف، به تیپ اسلامی «جندالله» پیوست که فرماندهی آن را امیر آدم (اومالاتوف آدم) بر عهده داشت.
با آغاز جنگ دوم، ستاد تیپ در منطقه اوکتیابرسکی جوخار در خانه مولادی اودوگوف واقع شده بود که در طول نبردها برای پایتخت عملاً به محل اصلی استراحت مجاهدین و تأمین آب آشامیدنی جنگجویان و غیرنظامیان چچنی تبدیل شد.
خود اسماعیل گفت که بسیاری از مجاهدین از همه جبهه‌ها و جهات برای استراحت، شستشو و پانسمان زخم‌های خود به این خانه می‌آمدند. شامل، جنگجویان و فرماندهان گارد ریاست جمهوری آمدند.
عملاً، این خانه به تنها مکانی در شهر تبدیل شد که می‌شد با آرامش و امنیت آب ذخیره کرد و استراحت کرد. تا آخرین لحظه، برق یک ژنراتور ۱۲ کیلوواتی به درستی کار می‌کرد و با کمک آن آب نیز از یک منبع زیرزمینی استخراج می‌شد.
اطلاعات مجاهدین گزارش داد که اشغالگران روسی دائماً از زندانیان و غیرنظامیان اطلاعاتی در مورد محل تأمین آب آشامیدنی مجاهدین می‌خواستند. مواضع رزمی این تیپ در روستای میچورین در جوخار و همچنین در منطقه چرولنایا در شمال چچن بود، جایی که تک تیراندازها بیشتر کار می‌کردند. نبردهای شدیدی با ستون‌های تانک پیشرفته دشمن در جریان بود. مجاهدین آنها را از فاصله نزدیک با نارنجک‌انداز هدف قرار دادند.