توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۹)
به قلم: نورالدین بیرم(ابو عبدالرحمن)
ارائه: سایت بنیان جهاد علیه دین سکولاریسم و احزاب مختلف آن
ابو ناصر انصاری رحمه الله
دومین کشته نبرد العبیدی بود. من ابوناصر را دو یا سه بار بیشتر ندیدم چون او از مهاجرین جدید بود. بله! او هم انصاری و هم مهاجر غریبی بود از آن دسته غریبانی که هم دچار غربت دین و هم دچار غربت دنیا هستند-چنانکه در فصل اول ذکر نمودیم-. ما در دیدار اول یا دوممان زیاد با هم سخن نگفتیم اما در دیدار اخیرمان میان ما صحبتی شد که طی آن جواهرات نفیس معدن پاکش نمایان شد. این دیدار در آخرین شب شنبه قبل از نبرد بود، او در آن شب همراه برخی برادران به دیدار ما آمده بود.
امیر ما دو روز قبل از آن برایمان اسلحه پیکا آورده بود چون اسلحه ما در جنگ با کتائب الخسة از کار افتاده بود و از او خواسته بودیم که به خاطر نیاز گروهک ما به این سلاح آن را برایمان مهیا کند.
وقتی ابوناصر این پیکا را دید گفت: «این پیکا را از کجا آورده اید؟ به او گفتم: «امیر برایمان آورده است، گفت: «این پیکا مال من است». به او گفتم: ما نمی دانیم که این پیکا مال چه کسی بوده و امیرمان آن را از کجا آورده است. او گفت: من آن را با خود می برم و به گروهک خودم می دهم.، از او پرسیدم: آیا پیکای دیگری غیر از این دارید؟ گفت: بله. گفتم: اما ما غیر از این پیکای دیگری نداریم و هر وقت الله تعالی به ما یکی از این سلاح را قسمت کرد آن را به تو باز می گردانیم. او گفت: «اما من الآن این را می برم چون به آن نیاز داریم».
به او گفتم: اگر تو راضی می شوی که برادرانت را بدون این سلاح بگذاری که خود می دانی در یک گروه مهمترین سلاح بعد از “ آر پی جی “ است آن را بردار و ببر اما اگر دشمن به ما شبیخون زد و در آن وقت چیزی پیدا نکردیم که با آن از خود و از شهر دفاع کنیم امیدوارم که آن زمان عذاب وجدانت را تحمل کنی، وقتی این سخن را شنید گفت: «نه هرگز ای برادر! قسم به الله من راضی نمی شوم که در حالی شب را بخوابم که مجهز به سلاح باشم و برادرانم دست خالی باشند، این پیکا را بردارید و آن را به من برنگردانید حتی اگر یکی دیگر را بدست آورید و این هدیه من به شما است».
او نمی دانست که ای بسا با هدیه این پیکا و ایثار آن، شهادت را برای خود خریده باشد و از الله تعالی می خواهیم که شهادت او را که در صبح روز بعد از آن دیدار بود قبول فرماید.