«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)
طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله(۹)
دسته هائی از مرجئه میان اهل سنت و جماعت بعدها می گفتند «قضاوت و حکم در مورد عثمان و علی و فتنه هائی که میان اصحاب اتفاق افتاده است را باید به تاخیر انداخت»[۱] و کلاً عمل را از حقیقت ایمان خارج کردند و مدعی شدند عمل جزئی از ایمان نیست و ربطی به ایمان ندارد و ایمان تنها تصدیق قلبی است[۲] و ایمان کم و زیاد نمی شود و فاسقینی هم که دچار انواع گناهان کبیره می شوند باز مومنینی کامل الایمان هستند و «با وجود ایمان هیچ گناهی ضرری ندارد، چنانکه با وجود کفر هیچ طاعت وعبادتی سودمند نیست»[۳] یعنی تا آنجا پیش رفتند که مدعی شدند ایمان یعنی شناخت الله و کفر هم یعنی جهل به الله! و غلاة میان مرجئه بر این باور شدند «کسانی هم که دچار گناهان کبیره می شوند حکم آنها را برای روز قیامت باید به تاخیر انداخت و حکم مناسبی در موردشان صادر نشود»[۴] گفتند: «ممکن است کسی قلبا تصدیق کند، اما جز کلمه کفر بر زبان نیاورد با اینکه می تواند تصدیق قلبی خود را اظهار کند؛ و ایمانی که در قلب به صورت پنهانی دارد، ایمانی است که برای او در آخرت سودمند است»[۵]
مرجئه ۴ دسته ی عمده با دهها زیر مجموعه بوده اند:
- مرجئه جهميه، مرجئه خالص، مي گويند: ايمان تنها شناخت قلب است و كفر عدم شناخت خدا با قلب مي باشد. هر كس پروردگارش را با قلبش شناخت، او ايماندار است در غير اين صورت او كافر است. اين قول جهم بن صفوان بلخی/ سمرقندی است، با تعريفی كه از ايمان کرد آن را تباه كرد.
با اين تعريف جهم بلخی/ سمرقندی، شیطان هم ايماندار و مومن است چون او مستقیم با الله صحبت کرده و قطعاً الله را با قلبش مي شناسد؛ به همین دلیل گروههایی چون یزیدی ها و علی اللهی ها که از دل همین تفکرات منحرف میان مسلمین رشد کرده و به تکامل انحرافی خود رسیده اند شیطان را یکی از ملائکه ی مقرب می دانند و در قالب ملک طاووس به پرستش و تقدیس آن مشغول هستند؛ این در حالی است که شیطان ۱- آگاهانه ۲- عمداً ۳- به میل خودش و اختیاری جحود کرد و تنها یک سجده که یک عمل ظاهری هست را انجام نداد و با عدم انجام دادن این عمل کافر شد؛ هر چند قلباً و با اقرارهای مکرر او در قرآن و احادیث صحیح می بینیم به الله و تمام پیامبران شناخت دارد.
فقط شناخت الله و شناخت رسول الله صلی الله علیه وسلم و حتی اقرار زبانی به آن برای مومن بودن شخص کافی نیست؛ طلحة النميری بعد از گفتگوئی با مسیلمه کذاب در نهایت گفت: أَشْهَدُ أَنَّكَ كَذَّابٌ وَأَنَّ مُحَمَّدًا صَادِقٌ، وَلَكِنْ كَذَّابُ رَبِيعَةَ أَحَبُّ إِلَيْنَا مِنْ صَادَقِ مُضَرَ. [۶] گواهی میدهم كه تو دروغگو هستی و محمد [صلیالله علیه و سلم] راستگو است، اما درغگوی قوم ربیعه نزد ما از راستگوی قوم مُضَر محبوبتر است. رسول الله صلیالله علیه و سلم از نسل مُضَر بودند، و مسیلمه از نسل ربیعه، آن شخص هم از قوم ربیعه بود؛ به همین دلیل بنابر تعصب قومی و حس ناسیونالیستی، به مسیلمه كذاب ملحق شد و در جنگ یمامه با او كشته شد؛ همان کاری که هم اکنون تورکها و عربها و فارسها و کوردها و بلوچها و ازبکها و امازیغی ها و طوارق و هورامی ها و سایر جاهلین میان مسلمین انجام می دهند، می دانند که احزاب سکولار منبع جنایت و کثافت و خیانت هستند و بر باطل و «اهل جماعت» و حاکمیت بر دارالاسلام بر حق است یا حداقل برحق تر از این احزاب قومیت گرای سکولار است و به سوی الله و قوانین الله بر اساس یکی از مذاهب اسلامی هم دعوت می دهد اما چون رهبر این جماعت و دارالاسلام از قوم و نژاد آنها و هم مذهب آنها نیست از او حمایت نمی کنند و اهل جماعت نمی شوند بلکه مسلمین فرقه ساز اهل تفرق می شوند و این موجودات هم اهل ارتداد می شوند؛ به همین سادگی، مگر نمی بینید؟
هم در شیطان: قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ ۖ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ (اعراف/۱۲) و هم در این موجود سکولار عامل نژاد و ناسیونالیسم و قومیت گرائی سبب نابودی آنها و دوری از عمل به قوانین شریعت الله شد هر چند قلبا و زباناً به الله و حقانیت پیامبر و پیامش تصدیق و اقرار داشتند. علاوه بر این شما بگوئید کدام کافر اهل کتاب و شبه اهل کتاب وجود دارد که الله را با آلودگی هائی در قلبشان نشناسند؟ آیا همین شناخت آلوده باعث می شود شما بگوئید یهودی ها و نصرانی ها و زرتشتی ها و صابئین مومن و جزو امت محمد صلی الله علیه وسلم هستند؟ مسخرگی و باطل بون این تفکر واضح و آشکار است. پس کسی بهانه نیاورد من الله را در قلبم می شناسم و همین برای اینکه جزو امت پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم قرار بگیرم کافی است و بعد برود و هر غلطی خواست بکند.
- دسته ی دوم مرجئه، کرامیه هستند که اینها می گویند: ايمان تنها اقرار كردن به زبان است.[۷] یعنی تصدیق قلبی هم لازم نیست و عمل هم که قطعاً از نگاه اینها شرط ایمان نیست؛ فقط اقرار به زبان؛ همینکه با زبان اقرار به شهادتین کرد کافی است حالا هر غلطی هم می خواهد انجام دهد و در دلش هم هر چه می خواهد باشد.
فرقه ی کرامیه معتقد بودند ایمان فقط قول زبانی است و بس، هر چند انسان قلباً معتقد به کفر باشد، ولی او را مؤمن می دانند مادامی که به زبان اقرار به ایمان کرده است؛ در مورد منافقین هم که ما آنها را در دنیا جزو مسلمین محسوب می کنیم می گویند: منافق مؤمن است؛ چراکه ایمان قول ظاهری است. چنانکه دیگران آنها را مسلمان می نامند» [۸] و می گویند: منافقين ايمانشان به اندازه ايمان انبیاء و ملائکه و جبرئیل و میکائیل است، چون همگی اقرار زبانی داشتند.[۹] اما الله تعالی ضمن رد و انکار مومن بودن منافقین در آیات متعدد در مورد سرانجام آنها در قیامت هم می فرماید: إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا (نساء/۱۴۵) بدرستی که منافقان در جهنم در پائین ترین و پستترین جایگاه جهنم هستند و برای آنان هرگز یاری نخواهی یافت.
کرامیه می گویند شخص، تنها با اقرار، مومن کامل است اما اگر دروغ گفته باشد وارد جهنم می شود؛ یعنی مؤمنی که دارای ایمان کامل است در آتش انداخته می شود، و همین دو سخن، افکارشان در مورد ایمان را باطل می کند. اینها در واقع همان دارودسته ی منافقین بوده اند که علاوه بر ضرارسازی های مختلف و نفوذ در مراکز مختلف قدرت و طبقات مختلف جامعه ی مسلمین جهت توجیه آشکار کردن نفاق درونی و اعمال ضد اسلامی خود برای خود مکتب فکری هم تراشیده اند.
ابومحمد فضل بن شاذان نیشابوری (و۲۶۰ق) که کتاب «الرد علی المرجئه» را نوشته می گوید: از جمله اعتقاد آنان این بود که اگر کسی ایمان داشته باشد (اقرار زبانی) و گناهان کبیره مانند کشتن بستگان خود، زنا، دزدی، قتل نفس محترمه، آتش زدن قرآن و کعبه انجام دهد ضرری به ایمان او نمیرسد و ایمانش مانند ایمان جبرئیل و میکائیل است.[۱۰]
آیا کسی که ۱- آگاهانه 2- عمداً 3- به میل خودش و اختیاری مرتکب چنین اعمال و جنایاتی شود به الله ایمان دارد یا به طاغوت؟ یا در مورد حد بر زنا کار می گفتند: زانی جسم نيست بلكه عرض و حالت در جسم است. و به این شکل با اجرای حد واجب شرعی بر زانی مخالفت می کردند و می گفتند حد بر جسم وارد ميشود نه بر زانی.[۱۱]به این شکل و با تولید انواع شبهات و آلوده کردن عقاید و افکار، راه را برای توجیه انجام انواع مفاسد اخلاقی و رفتاری و جلوگیری از اجرا شدن حدود اسلامی بر پیروانشان باز می کردند؛ به نظر شما این تفکر منافقین آشکار شده نیست پس چیست؟ به همین دلیل به اینها می گفتند: «مرجئه خبیثه».[۱۲]
البته جالب است بدانید که: مدار كار دسته هائی از اين گروه، خرقه پوشی و فريب دادن و تظاهر به زهد است.[۱۳] یعنی همان خشکه مقدسه بازی هایی که منافقین در برابر رسول الله صلی الله علیه و سلم انجام می دادند و این مفسدین جهت فرار از انجام عمل جهاد بهانه می آوردند: وَمِنْهُم مَّن یَقُولُ ائْذَن لِّی وَلاَ تَفْتِنِّی أَلاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ (توبه/۴۹) بعضی از منافقان میگویند: به ما اجازه بده (تا در جهاد با رومیان شرکت نکنیم) و ما را دچار فتنه و فساد (جمال ماهرویان رومی) مساز. هان! هماینک ایشان به خودِ فتنه و فساد افتادهاند و آتش جهنم، کافران (چون ایشان) را فرا میگیرد. یعنی الله تعالی منافقین را نیز که با زبان بازی آنهمه اقرار به ایمان و شهادتین و… دارند را جزو کفار و اهل جهنم می داند. اینهم لگد دیگری بر دهان تمام دارودسته ی منافقینی است که می گویند تنها اقرار به شهادتین کافی است و ادای خشکه مقدسه ها و حتی عنتر بازی ها و مظلوم نمائی های منحرفین منتسب به اهل زهد را نیز در می آورند و در عین حال مرتکب هر پلیدیی می شوند و اکثریت مطلق آنها طرفدار احزاب سکولار و مرتد هستند اما باز می گویند ما مسلمانیم و حتی مومن!
اندیشه ی مرجئه ی کرامیه که ایمان را تنها اقرار و تصدیق زبانی می دانستند با آنکه در تمام مذاهب و تفاسیر اسلامی نفوذ کرده است و برای خود مذهب جداگانه ی فقهی داشتند؛[۱۴]و با آنکه مستقیماً به امام ابوحنیفه و امام شافعی توهین کرده اند[۱۵] اما دسته ای از آنها در فقه تابع فقه حنفی بودند؛[۱۶] با این وجود خراسان شاهد درگیریهای بزرگی بین مرجئه کرامیه و حنفی ها بود.[۱۷]
ابن حزم اندلسی هر دو فرقه ی منحرف کرامیه و جهمیه را میشناسد و مینویسد: طایفه اول، محمد بن کرام سیستانی (شیخ فرقه کرامیه۲۵۵ ق) و اصحاب او در خراسان و بیت المقدس، میگویند: ایمان قول به زبان است، کسی که مقرّ به زبان است و اگرچه در قلب معتقد به کفر است، او مؤمن و اهل بهشت است. طایفه دوم ، جهم بن صفوان سمرقندی، میگویند: ایمان اعتقاد به قلب است، کسی که قلباً معتقد است و اگرچه در زبان بدون تقیّه اظهار کفر کند و بتپرستد یا در دارالاسلام ملتزم به یهودیّت و نصرانیّت شود، به عبادت صلیب پردازد و اظهار تثلیث کند و بر همین حالت بمیرد او نزد خداوند مؤمن کامل الایمان و اهل بهشت است.[۱۸]
اشعری همین دو دیدگاه را با توضیحی بیشتر تکرار می کند و در مورد کرامیه می گوید: آنها چنین فکر می کنند که ایمان اقرار و تصدیق به زبان است، نه به قلب؛ و انکار میکنند که معرفت قلبی یا هر چیزی جز تصدیق زبانی ایمان باشد. به گمان آنها منافقانی که در عهد رسول الله صلیاللهعلیه وسلّم زندگی میکردند در حقیقت همه مؤمن بودند، به گمان آنها کفر به الله همان جحود و انکار زبانی است.[۱۹] در مورد جهمیه هم می گوید: آنها خیال می کنند کفر به الله جهل به الله است. به گمان آنها اگر انسان به الله شناخت پیدا کند، پس از آن انکارش کند، با انکارش کافر نمیشود.[۲۰] ابوحامد غزالی هم در مورد این دو دسته از مرجئه می گوید: مرجیان گویند که مؤمن در آتش نمی رود، اگرچه همه معصیتها کرده باشد.[۲۱] مقدِسی می گوید که در اقلیم دماوند دسته هائی از این مرجئه را دیده است که شریعت را تعطیل و فرایض را انکار میکردند و اسلام را فقط در عقیده به توحید میدانستند و در روستاهایشان مسجدی نبوده است.[۲۲]
پس اگر همین الان هم دسته هایی از این موجودات را در لباس مولوی و مفتی و شیخ و ماموستا و فلان حزب و فرقه به ظاهر اسلامگرا و غیره در کنار طاغوتهای حاکم بر مسلمین دیدید که این طاغوتها حدود و قوانین شریعت الله را تعطیل کرده اند و با به سرپرستی گرفتن کفار سکولار جهانی و منطقه ای بخشی از ارتش جنگ روانی و مسلحانه ی کفار سکولار بر علیه اهل جماعت و اهل دعوت و جهاد شده اند تعجب نکنید.
- دسته سوم از مرجئه دسته هائی از ماتریدیه و اشعری ها و در کل مرجئة الفقهاء هستند که یا سخن دسته ی اول را تکرار می کنند و می گویند ایمان تصدیق قلب است و یا اعتقاد دسته اول و دوم را با هم جمه بسته و می گویند: ايمان اقرار به زبان و تصديق به قلب است اما مثل گروه اول و دوم می گویند اعمال داخل در كلمه ايمان نيست. اگرچه اعمالِ واجب باشند، مانند: نماز، روزه، زكات و حج و جهاد و غیره اما اسم ايمان بر آنها اطلاق نمی شوند.
مي گويند اين (اعمال) نيكی و تقوی است و در آنها پاداش وجود دارد اما اسم ايمان بر آنها اطلاق نمی شود هرچند مفيد باشند، شخص با ترک این اعمال، ضرری به ایمانش وارد نمی شود و همچنان مومن است؛ فرق بين اين گروه و جهميه در اين است كه جهميه معتقد است اعمال هيچ نفعی نمی رسانند اما اين گروه معتقد است اعمال به مومن نفع می رسانند و پاداش می گیرد و اگر کبیره ها را نیز انجام دهد در قیامت عذاب می بیند.
اما جالب است اگر در دنیا حاکمیت دست اینها بیافتد و کسی یکی از این اعمال را انجام ندهد که می گویند تاثیری در ایمان ندارد علاوه بر اجرای حدود با تولید انواع تعزیراتی که برای عمل به مستحبات به وجود آورده اند اگر کسی حتی یکی از مستحباتی که نزدشان موکده است را انجام ندهد، پدرش را در می آورند، حالا چه رسد به اجرای حدود؛ همین اجرای حدود و تولید اینهمه تعزیرات یکی از دلایل باطل بودن این تفکر است؛ چون اگر شخص بدون عمل به قوانین و احکام شریعت الله لطمه ای به ایمانش وارد نمی شود و همچنان مومن است چه لزومی به اجرای حدود و اینهمه تعزیرات هست؟ اصلاً چه لزومی به وجود حکومت اسلامی هست؟ تلاش برای تشکیل حکومت اسلامی و شعار یا «شریعت یا شهادت» با عقاید مرجئه سازگار نیست و همین هم یکی از دلایل باطل بودن عقاید مرجئه است.
اهل ارجاء با تعریف غلط از ایمان راه را برای فرار از احکام شرعی آسان و راحت کردند و فسق و فجور را خوب و عادی توجیه کردند و بزرگی گناهان را ناچیز نشان دادند و به این شکل زمینه ی مناسبی برای جولان و تحرکات آشکار دارودسته ی منافقین و رشد علفهای هرز فراهم شد.
دارودسته منافقین هم گناهان و فسقهایی که آشکار می کنند و بدعتهایی که تولید می کنند را با این تفکر فاسد توجیه می کنند و به سادگی از بزرگی و قباحت کفر و فجور کم می کنند و بدتر آنکه در واکنش به انحرافات اندیشه های منحرفی چون نجدیت و تکفیرهای نابجای این فرقه های منحرف صراحتاً به سوی مذهب ارجاء دعوت می کنند؛ البته ممکن است شخصی که در این مورد خاص برای توجیه سخنانش از عقاید ارجاء استفاده می کند و به سوی ارجاء دعوت می دهد در سایر مسائل دارای افکار دیگری باشد و ناخواسته در این گرداب و مهلکه افتاده باشد.
امام طبری(ت ۲۲۴ در آمل مازندران) می گوید: از سُفیان اِبْنِ عُیَیْنه در مورد ارجاء سوال شد؛ در پاسخ گفت: «ارجاء بر دو وجه است: قومی که حکم وقضاوت در مورد علی و عثمان را به تأخیر انداختند که دیگر این صنف کسی از آنها باقی نمانده است؛ اما مرجئه هایی که امروزه وجود دارند، می گویند: ایمان قول بلاعمل است».[۲۳]
امام طبری بعد از ذکر و بررسی برخی از آرائی که در زمینه ارجاء و مرجئه بیان شده اند می گوید: «دیدگاه درست و صحیح درباره ی چرائی نامگذاری مرجئه این است که: ارجاء به معنای به تأخیر انداختن چیزی است. پس کسانی که سخن راندن در مورد سرانجام علی و عثمان رضی الله عنهما را به تأخیر انداخته و ولایتشان را قبول ندارند و از آنها برائت جسته اند، مرجئه هستند؛ وکسانی هم که عمل و طاعت را از ایمان جدا کرده و تأخیر انداخته اند، مرجئه می باشد؛ اما علما و دانشمندان عصر ما، که به مذاهب مختلف در دیانتهای متفاوت آگاه هستند، اغلب این اسم را برای کسانی به کار می برند که معتقدند: ایمان قول بلا عمل است و شرایع واحکام عملی جزئی از حقیقت ایمان نیست و ایمان فقط تصدیق زبانی است، بدون اینکه همراه با عملی باشد که تصدیق کننده ی آن است».[۲۴]
همچنانکه نجدیت بر معنی لغوی و لفظی مشرک و مشرکین تمرکز کرده و با همین معنی لغوی از لحاظ فقهی و شرعی حکم صادر می کند و مرتکب آنهمه انحراف و جنایت شده است به همین شکل این دسته از اهل ارجاء با توجه به چند تعریف که به اهل لغت نسبت داده اند که ایمان در لغت یعنی تصدیق، می گویند: رسول الله صلی الله علیه وسلم با زبان عربی مردم را مخاطب قرار داده است، بنابراین مرادشان از ایمان همان تصدیق بوده است. سپس گفتند: و چون تصدیق فقط با قلب و زبان یا تنها با قلب است، پس «اعمال» بخشی از ایمان نیستند.[۲۵]
البته باید دقت داشته باشیم که تصدیق تنها منحصر به قلب نیست بلکه اعمال جوارح را نیز شامل می شود چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: كُتِبَ عَلَى ابْن آدَمَ نَصِيبُهُ مِنَ الزِّنَا مُدْرِكٌ ذَلِكَ لا مَحَالَةَ: العَيْنَانِ زِنَاهُمَا النَّظَرُ، وَالأُذُنَانِ زِنَاهُمَا الاسْتِمَاعُ، وَاللِّسَانُ زِناهُ الكَلاَمُ، وَاليَدُ زِنَاهَا البَطْشُ، وَالرِّجْلُ زِنَاهَا الخُطَا، والقَلْبُ يَهْوَى وَيَتَمَنَّى، وَيُصَدِّقُ ذَلِكَ الفَرْجُ أَوْ يُكَذِّبُهُ. [۲۶] نصيب آدمی زاد از زنا نوشته شده است که ناگزير به آن دچار می شود (انسان به ناچار گرفتار زنا می شود مگر کسی که الله متعال او را در پناه خودش حفظ کند): زنای چشم، نگاه کردن(حرام) و زنای گوش، گوش دادن(حرام) و زنای زبان، سخن گفتن (حرام) و زنای دست، گرفتن (حرام) و زنای پا، گام برداشتن(حرام) می باشد؛ و قلب – به سوی حرام – ميل و آزرو می کند و اين شرمگاه است که آن را تصديق يا تکذيب می نمايد.( یعنی اگر مرتکب زنا در محل شرمگاه شود، زنا کردن این اعضا مصداق پیدا می کند و اگر در محل شرمگاه مرتکب زنا نشود، بلکه از آن سالم مانده و خود را حفظ کند، این خود تکذیب زنای این اعضا می شود).
پس اهل ارجاء در اینکه تصدیق را منحصر به قلب کرده اند حتی از لحاظ لغوی هم اشتباه کرده اند و باید می گفتند: تصدیق، هم با قلب است هم با زبان و هم با اعضای بدن و جوارح و اعمال؛ همچنانکه صلاة
(به معنای لغوی دعا) است اما دعای ویژه ای است که از لحاظ فقهی و شرعی هم قلب را درگیر می کند هم زبان و هم اعضای بدن را؛ در طول تاریخ کسانی بوده اند که نماز و حج و زکات و جهاد و… را نیز در معنی لغوی آن به کار برده اند و با رها کردن مفهوم و معنی اصطلاح شرعی و فقهی این مفاهیم به سادگی دچار انواع انحرافات و حتی تولید صدها فرقه ی مختلف مثل اسماعیلی ها و دروزیها و نصیری ها و علی اللهی و یزیدی و ذکری و علوی و غیره شده اند.
باید دقت داشته باشیم که: رسول الله صلی الله علیه وسلم تفسیر الفاظ موجود در قرآن و حدیث و منظور از
آنها را بیان کرده و در این موارد نیازی به استدلال به اقوال اهل لغت و دیگران نیست… . رسول الله صلی الله علیه وسلم منظور از اسامی، مانند: صلاة، زكاة، صیام، حج و خَمر و مواردی از این قبیل را در کلام الله و کلام خودش بیان و تبیین کرده است، و از این طریق است که معنای آنها شناخته می شود؛ پس اگر کسی بخواهد این الفاظ را به شکلی مخالف با معنایی که رسول الله صلی الله علیه وسلم بیان کرده تفسیر کند، از او پذیرفته نمی شود. درمیان این اسامی شرعی، اسم ایمان و اسلام و نفاق و کفر از همه ی این نامها مهمتر است؛ و رسول الله صلی الله علیه وسلم منظور از این الفاظ را به گونه ای شفاف وواضح بیان کرده اند که، برای فهم مضمون و معنی آن، نیازی به استدلال کردن به اشتقاقات لغوی و شواهد زبانی عرب و مواردی از این قبیل نیست.
بنابراین در باب نامگذاری این اسماء باید به بیان الله و رسولش صلی الله علیه وسلم مراجعه شود چرا که کافی و شافی است، و مشخص است که معانی این اسماء به طور کلی برای خاصه و عامه معلوم و آشکار است و هرکس به مقوله خوارج و مرجئه در معنای ایمان تامل کند، به تأکید و بداهتاً آنرا مخالف بیان رسول الله صلی الله علیه وسلم می بیند و می داند که اطاعت از الله و رسولش از صمیم ایمان است.[۲۷]
بزرگانی مثل امام ابراهیم نخعی(۵۰ -۹۵ق)[۲۸] می گویند: به اعتقاد من، بر امت اسلام فتنه مرجئه ترسناکتر از فتنه خوارج ازارقه است؛ یا امام زُهری (۵۱- ۱۲۴ق)[۲۹] می گوید: در اسلام برای مسلمانان، بدعتی بدتر از ارجاء ایجاد نشده است؛ یا امام عبدالرحمن اوزاعی(ت۸۸ق) می گوید: یحیی و قتاده می گفتند:به اعتقاد ما، در میان اهل بدعت برای امت اسلام ترسناکتر از بدعت ارجاء وجود ندارد.[۳۰]
شیعیان جعفری هم از علی ابن ابی طالب روایت کرده اند که: تُحْشَرُ اَلْمُرْجِئَةُ عُمْيَاناً فَأَقُولُ لَهُمْ: لَيْسُوا مِنْ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، أَنَّهُمْ بَدَّلُوا فَبُدِّلَ بِهِمْ وَ غَيَّرُوا فَغُيِّرَ مَا بِهِمْ.[۳۱] فرقه مرجئه کور حشر می شوند و به آنها می گویم: از امت محمد صلی الله علیه وآله و سلم نیستند، به راستی كه اينان دين محمد را دگرگون کردند و از اين رو خود نيز دگرگون شدند و دين او را تغيير دادند و به اين سبب خود نيز تغيير يافتند. و جهت پیشگیری از انحرافات مرجئه از علی ابن ابی طالب روایت شده که گفته است: عَلِّمُوا صِبْيَانَكُمْ مِنْ عِلْمِنَا مَا يَنْفَعُهُمُ اَللَّهُ بِهِ، لاَ تَغْلِبْ عَلَيْهِمُ اَلْمُرْجِئَةُ بِرَأْيِهَا.[۳۲]از دانش ما به كودكان خود بياموزيد كه الله به واسطه آن سودشان بخشد؛ مرجئه با آراى خود بر آنان چيره نشوند.
با این وجود می بینیم که دسته هائی از اشعری ها و شیعیان جعفری و سایر فرق و مذاهب اسلامی به بخشهائی از عقاید ارجاء و مرجئه آلوده شدند اما جمهور ماتریدی ها (ماترید محله ای در سمرقند) بر این باورند که ایمان فقط «تصدیق قلبی» است و بس! برخی از آنها بر این باورند که ایمان تصدیق قلبی و اقرار زبانی است.[۳۳] شخصی که دچار گناهان کبیره می شود را مؤمن کامل الایمان می دانند در حالی که اهل سنت و جماعت چنین کسی را ناقص الایمان و دارای ایمانی ضعیف می دانند، اما در مورد قیامت چنین شخص گناهکاری دیدگاهشان اجمالاً همان دیدگاه اهل سنت است.
سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[۱] شهرستانی، الملل والنحل ص۱۳۸
[۲]شهرستانی، الملل والنحل ص ۱۳۷/ التنبیه والرد علی اهل الاهواء والبدع ص ۵۷/ الفرق بین الفرق 151/ اسفرايینی، التبصیر فی الدين ص۶۰
[۳] شهرستانی، الملل والنحل ص۱۳۸/ جرجانی، التعريفات ص ۶۲۸/ عضد الدين الايجی، المواقف، تحقیق: د. عبدالرحمن عمیرة: ۷۰۷/۳ دارالجیل، بیروت، چاپ اول ۱۹۹۷
[۴] شهرستانی، الملل والنحل ص ۱۳۷
[۵] ابن تیمیه، مجموع الفتاوی: ۶۴۴/۷ / مقالات الْسلامیین ۲۱۴/۱/ الملل والنحل: ۷۴/ ابن حزم، الفصل ۲۷۷/۳
[۶] ابن کثیر، البدايه والنهايه، ط الفكر، ج ۶ ص ۳۲۷ / الطبري، تاريخ الطبري، ج ٢ ص ٥٠٨
[۷] شهرستانی، عبدالکریم، الملل والنحل، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۴، ۲مجلد، ج۱، ص۱۶۲
[۸] ابن تیمیه، مجموع الفتاوی ۳۶۳/۷
[۹] الاسفرايني، طاهربن محمد؛ التبصيرفي الدين،بيروت ،عالم الكتب ،۱۹۸۳، الطبعة الاولي ،ص ۱۱۵.
[۱۰] ازدی نیشابوری، فضل بن شاذان، الایضاح، ج۱ص ۴۵-۴۶/ الایضاح، منسوب به فضل بن شاذان، ج۱، ص۱۶۸، بیروت، ۱۴۰۲ ق/۱۹۸۲م.
[۱۱] لاسفرايني، طاهربن محمد؛ التبصيرفي الدين،بيروت ،عالم الكتب ،۱۹۸۳، الطبعة الاولي ، ص۱۱۶
[۱۲] نسفی، ابومعین، تبصرة الادلّه، ج۲، ص۷۷۴/ ابن حزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، بیروت، ۱۴۰۶ هـ/ ۱۹۸۶، ج۴، ص۲۰۴.
[۱۳] فخررازي ،محمد بن عمر؛اعتقادالمسلمين والمشركين ، بیروت ،دارالكتب العلميه ،۱۴۰۲ ، ص ۶۷
[۱۴] مقدسی، محمد بن احمد، ج۱، ص۴۴، احسن التقاسیم، بیروت، ۱۴۰۸ ق/۱۹۸۷ م.
[۱۵] الاسفرايني، طاهربن محمد؛ التبصيرفي الدين،بيروت ،عالم الكتب ،۱۹۸۳، الطبعة الاولي ، ص ۱۱۶/ بعيد است كه محمد بن كرام از ديانت برخوردار باشد. چون به علم شریعت (فقه) و ابوحنیفه و شافعی جسارتهائي دارد و گفته ان علم الشافعي و ابي حنيفه جملته لا تخرج من سراويل امراة (تمام علم شافعی و ابوحنیفه از شلوار زنی خارج نمیشود) این کذاب كنايه می زند مبنی بر اینکه دانش آندو در فقه تنها در حد امور حیض و نفاس و داخل شلوار زنان است و امور بالاتر در فقه آنها نیست.
[۱۶] قروینی رازی، عبدالجلیل، ج۱، ص۱۰۵و۲۷۲ و۴۵۷، نقض، به کوشش جلالالدین محدث، تهران، ۱۳۵۸ش. / مقدسی، محمد بن احمد، ج۱، ص۲۸۰، احسن التقاسیم، بیروت، ۱۴۰۸ ق/۱۹۸۷ م./ تبصرة العوام، منسوب به مرتضی بن داعی، ج۱، ص۹۱، به کوشش عباس اقبال، تهران، ۱۳۶۴ش.
[۱۷] بیهقی، علی بن زید، ج۱، ص۴۶۷ ـ ۴۶۸، تاریخ بیهق، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۸م.
[۱۸] ابن حزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، بیروت، ۱۴۰۶ هـ/ ۱۹۸۶، ج۴، ص۲۰۴.
[۱۹] اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیّین، ج۱، ص۲۲۳.
[۲۰] اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیّین، ج۱، ص۲۱۴.
[۲۱] غزالی، محمد بن محمد، احیاء علوم الدین، چاپ دوم، بیروت، ۱۴۱۲ هـ/ ۱۹۹۲ م، ج۱، ص۱۴۱.
[۲۲] مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، چاپ دوم، بریل، لیدن، ۱۹۰۹ م، ص۳۹۸./ و هم قوم مرجئه بلاخلاف، لایغتسلون من جنابة و لا رایت فی قُراهم مساجد، و جرت بینی و بینهم مناظراتٌ، فقلت الا یغووکم المسلمون و انتم تعتقدون هذا المذهب؟ قالوا: السنا موّحدین؟ قلت: کیف! و قد انکرتم فرائض ربّکم، و عطّلتم الشّریعه! قالوا: انا ندفع الی السّلطان فی کلِّ سنه اموالاً جَمّة
[۲۳] طبری، تهذيب الآثار، تحقیق: محمود محمد شاكر: 658/2 مطبعة المدنی، قاهره
[۲۴] همان ۶۶۱/۲
[۲۵]باقلانی، التمهید ۳۴۶؛ الايمان ۱۱۵/ موقف شیخ الاسلام من الاشاعرة ۱۳۵۷/۳
[۲۶] البخاري ۶۲۴۳-۶۶۴۳/ مسلم ۲۶۵۷ / العراقي، تخريج الإحياء للعراقي ۳/۱۲۶
[۲۷] ابن تیمیه، مجموع الفتاوی ۲۶۸/۷
[۲۸] خلیل صفدی، الوافی بالوفیات، ج۱، ص۱۶۹، به کوشش ددرینگ، بیروت، ۱۹۷۲م
[۲۹]ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق:عطا، محمد عبد القادر، ج۵، ص۳۴۸، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۰ق/ تمیمی سمعانی، ابو سعید عبد الکریم بن محمد، الانساب، تحقیق:المعلمی الیمانی، عبد الرحمن بن یحیی، ج۶، ص۳۵۰، مجلس دائرة المعارف العثمانی، حیدر آباد، بیتا
[۳۰]العكبري، ابن بطة، الابانة الکبری ج۲ص۸۵۶-۸۵۵
[۳۱] تفسير نور الثقلين۳۹۵۱۱۳ ج۳ ص۱۹۷/ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال۳۱۱۶۷۲ ج۱ ص۲۰۸ / علل الشرایع ۳۳۸۸۷۸ ج۲ ص۶۰۱
[۳۲] وسائل الشيعة : ۱۵/۱۹۷/۵
[۳۳]الماتريدی، التوحید ۳۳۲، دار الجامعات المصرية، اسکندريه/ نسفی، تبصرة الادلة ۸۰۹/۲ / تفتازانی، شرح العقائد النسفیة ۷۹ مکتبة الکلیات الازهرية/ احمد الحربی، الماتريدية ۴۵۳ دار العاصمة، الرياض، چاپ اول، ۱۴۱۳هـ