«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)
طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله(۱۰)
هم اکنون در میان عوام الناس و بخصوص در میان دارودسته ی منافقین کسانی وجود دارند که ملزم شدن و پایبندی به قوانین و احکام ظاهری شریعت الله معیار خوب بودن شخص در آن کارهایی که انجام می دهد نیست بلکه بر اساس «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا الْبَاطِلُ» می گویند قلب و درون مهم است و ایمان در قلب است و قلب هم تنها الله می داند که چه کسی در آن راست می گوید و یا دروغ می گوید به همین دلیل نزد خودشان انجام تکالیف و احکام شرعی و پایبندی به دستورات الله و رسولش صلی الله علیه وسلم را کوچک و ناچیز و حتی بی ارزش کرده اند؛ و جهت توجیه اینهمه سرپیچی از قرآن و احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم و آنهمه اجماع و منابع فقهی و انجام آنهمه مفاسد اخلاقی و رفتاری و حتی عقیدتی و زبانی، لقلقه ی زبانشان این شده که «معیار و ملاک، پاکی قلب است» و می خواهد با اینهمه تخلف و سرپیچی از الله و رسولش صلی الله علیه و سلم و با نادیده گرفتن و سبک شمردن آنهمه احکام و قوانین شریعت الله و با ارتکاب آنهمه مفاسد عقیدتی و زبانی و رفتاری به شما بفهماند قلبش پاک است.
البته در کنار این توهمات و حماقتهای دارودسته ی منافقین می بینیم که یا خودشان دچار انواع جرمهای آشکار و پنهان می شوند و یا برای جاهلان و کسانی که در هوی و هوس خود سرگردان هستند درهای ارتکاب انواع افکار و عقاید و گفتارها و رفتارهای حرام شده را باز می کنند و همه ی این منحرفین به عیبجویی از کسانی روی می آورند که به احکام ظاهری شریعت پایبند و ملتزم هستند؛ چرا که بسیاری از احکام شرع، افعال و اعمال ظاهری هستند و زمانی که خودشان انجام نمی دهند و دیگران این اعمال ظاهری را انجام می دهند جهت توجیه سرپیچی خودشان از انجام این اعمال، به عیبجوئی و ایراد گیری های جاهلانه و حتی به تمسخر کسانی می پردازند که پایبند به احکام شریعت هستند حتی اگر چیزی مثل ریش گذاشتن برای مرد یا پوشیدن حجاب کامل برای زنان و یا اموری مهمتر مثل اهل جماعت شدن و جهاد فی سبیل الله باشد. آیا برایتان قابل تصور بود که دارودسته ی منافقین تا چه اندازه می توانند احمق و برای ضربه زدن به عقیده و شریعت اسلام تا چه اندازه می توانند سمی و خطرناک باشند؟
در کنار این جری شدن به ترک فرایض و قوانین شریعت الله و موضع بی خیالی و به اصلاح لیبرال گرفتن در برابر دیگران که دوست دارند نماز بخوانند یا نخوانند یا زکات بدهند یا ندهند یا روزه بگیرند یا نگیرند و غیره که کلاً رویه ای سکولار است نسبت به این دست از مسائل در سطح فردی اسن اما همین دسته در سطح حکومتی خواستار عمل حاکمیت مسلمین به ریزترین مسائل هستند و کوچکترین اشتباه و تخلف از این حاکمیت برایشان قابل پذیرش نیست و با علنی کردن و فاش کردن و حتی با بزرگنمائی این مفاسد اداری و اجرائی سعی در تولید اغتشاش و از بین بردن اطاعت مسلمین نسبت به حاکمیت و جماعت و عمل کردن به وصیت عبدالله بن سبأ یهودی دارند؛ اما در عوض: اگر حاکمیت دست خودشان بیافتد مثل آنچه که ۲۰ سال در افغانستان در دستشان بود یا مثل آنچه که بیشتر از ۳۰ سال در کردستان عراق در دستشان است یا مثل آنچه که هم اکنون در پاکستان و بنگلادش و بخشهایی از لیبی و سومالی و مالی و یمن و … در اختیارشان است باز در برابر مفاسد اجرائی حکومتی موضع مرجئه گونه و بی خیالی و لیبرال می گیرند و حتی سعی می کنند برای این مفاسد و نارسائی ها صدها عذر بدتر از جرم بیاورند و یا با نادیده گرفتن این انحرافات و مفاسد و سکوت در برابر این مفاسد سعی در سرپوش گذاشتن بر این مفاسد و انحرافات در سطح حکومتی داشته باشند؛ همین کاری که هم اکنون رسانه های سکولار محلی در برابر دیکتاتوری و خیانت بزرگ مزدوران سکولار حزب کارگران اوجالان در بخشهائی از خاک سوریه گرفته اند.
در دنیا اگر کسی اطاعت خودش را از طاغوتها و هوای نفسش گرفت و این اطاعت را به الله و رسولش صلی الله علیه وسلم داد و از الله تعالی اطاعت کرد و اطاعت خودش را به قوانین شریعت الله تعالی داد می توانیم بگوئیم که این واکنش قلب و تصدیق قلبی این شخص است که اعمالش نیز چنین واقعیتی را تصدیق می کنند و برای ما مهم نیست انجام دهنده ی این کار یکی از مومنین راستین است یا یکی از منافقینی که دارد نقش بازی می کند و ما از ماهیت او بیخبر هستیم و کسی هم که ۱- آگاهانه ۲- عمداً ۳- به میل خودش و اختیاری اعمالش قوانین شریعت الله را تصدیق نمی کنند به سادگی می توانیم بگوئیم که قلبش هم این قوانین را تصدیق نمی کند و همچنانکه اعمالش فاسد هستند قلبش هم فاسد است و اعمال آلوده نشان دهنده ی قلب آلوده است. چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: ألا وإنَّ في الجَسَدِ مُضْغَةً، إذا صَلَحَتْ، صَلَحَ الجَسَدُ كُلُّهُ، وإذا فَسَدَتْ، فَسَدَ الجَسَدُ كُلُّهُ، ألا وهي القَلْبُ.[۱] بدانید در بدن عضوی وجود دارد که صلاح و فساد سایر اعضا، به صلاح و فساد آن، بستگی دارد و آن (قلب) است. پس عمل فاسد یعنی قلب فاسد.
الله تعالی می فرماید: لَيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ وَلَا أَمَانِيِّ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ يَعْمَلْ سُوءَاً يُجْزَ بِهِ وَلَا يَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللهِ وَلِيَّاً وَلَا نَصِيرَاً (نساء/۱۲۳) نه به آرزوهای شما و نه به آرزوهای اهل کتاب است. هرکس که کار بدی بکند در برابر آن کیفر داده میشود، و کسی را جز الله یار و یاور خود نخواهد یافت (تا او را کمک کند و از عذاب خدا محفوظ گرداند).
پس اینگونه نیست هر غلطی بکنی و بعد خودت را با عبارت «دل حساب است» فریب دهی؛ این توهمات و آرزوها را دور بنداز، قطعاً باید در برابر کارهای خلاف شرعی که انجام می دهی حساب پس بدهی. البته عده ای می دانند در حال جرم هستند و می دانند دلشان هم چقدر کثیف و فاسد است که چنین اعمال کثیفی از آنها سر زده اما در یک مرحله ی دیگر خود فریبی و دیگرفریبی، می گویند خدا بزرگ است و می بخشد. امام حسن بصری (ت ۲۱ق) می گوید: لَيْسَ الإِيمَانَ بالتَّمَنِّي ولا بالتَّحَلِّي، وَلَكِنْ هُوَ مَا وَقَرَ في القَلْبِ، وَصَدَّقَهُ العَمَلُ، وَإِنَّ قَوْمَاً خَرَجُوا من الدُّنْيَا وَلَا عَمَلَ لَهُم؛ وَقَالُوا: نَحْنُ نُحْسِنُ الظَّنَّ باللهِ؛ وَكَذَبُوا، لَو أَحْسَنُوا الظَّنَّ لَأَحْسَنُوا العَمَلَ.[۲] ایمان به خودآرایی و تمنا نیست، بلکه آن چیزی است که در دل جای گرفته و اعمال هم مویدآن است و آن را تصدیق می کند. کسانی که از دنیا خارج شدند و عمل صالحی نداشتند و گفتند ما به الله گمان نیک داریم، اینها دروغ گفتند، چون اگر به الله گمان نیک داشتند اعمالشان را نیک می کردند و اعمال نیک انجام می دادند.
رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: الْكَيِّسُ مَنْ دَانَ نَفْسَهُ وَعَمِلَ لِمَا بَعْدَ الْـمَوْتِ، وَالْعَاجِزُ مَنْ أَتْبَعَ نَفْسَهُ هَوَاهَا وَتَمَنَّى عَلَى اللهِ الأمانِيَّ.[۳] زيرک و هوشیار كسى است كه بر خودش مسلط است و برخودش حاکمیت دارد و نفس خودش را کنترل و محاسبه می کند و براى بعد از مرگ كار و عمل كند (و برای بعد از مرگ آمادگی نماید) درمانده و ناتوان كسى است كه از نفس و هوا و درخواستهای نفس پيروى کند و از الله، آرزوها و توقّعات بی جا و بی اساس داشته باشد.
شخص مومن به اندازه ی توانائی و تکلیفی که بر اوست قوانین شریعت الله را رعایت می کند و عمل صالح انجام می دهد و از منکرات دوری می کند و بعد از این می تواند از الله تعالی انتظار داشته باشد تا برابر بهترین کارهایش پاداش او را بدهد و از فضل خود بر پاداشش اضافه کند: لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَيَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ (نور/۳۸) یا با اطاعت از الله و رسولش صلی الله علیه وسلم از الله تعالی بخواهد او را در بهشت با کسانی هم نشین و رفیق کند که می فرماید: وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَٰئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ ۚ وَحَسُنَ أُولَٰئِكَ رَفِيقًا (نساء/۶۹) یا به اندازه ی توان خودش عمل صالح انجام داده باشد و از امور غیر شرعی پرهیز کرده باشد اما باز از الله تعالی بخواهد او را با کسانی از نبیین و صدیقین و شهداء و صالحین همراه کند؛ دقت داشته باشید: عمل صالح یعنی عملی که الله تعالی در شریعتش صالح دانسته باشد نه عملی که خود شخص صالح بداند اما برخلاف شریعت الله باشد.
مردی نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: ای رسول الله، درباره ی شخصی که گروهی را دوست دارد، ولی در عمل به آنان نمی رسد، چه می گوييد؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: المَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ.[۴] هر شخصی با کسی خواهد بود که او را دوست دارد. انس می گوید: ندیدم مسلمانان شاد شده باشند پس از اسلام به چیزى مانند شادى شان به این سخن رسول الله صلی الله علیه وسلم که فرمودند: المَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ و أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ، روز قیامت هر شخصی با کسی خواهد بود که او را دوست دارد و تو همراه کسی خواهی بود که دوستش داشتی. [۵]
این انتظارغیر معقول و نابجایی نیست که بعد از عمل به قوانین شریعت الله انتظار داشته باشی الله تعالی با رحمت و کرم خودش مزد بیشتری به تو بدهد؛ اما انتظار نابجا و خواب و خیال این است که ۱- آگاهانه۲- عمداً ۳- به میل خودت و اختیاری قوانین شریعت الله تعالی را که توان انجام آنها را داری انجام ندهی و از قیامت و حساب و کتاب غافل باشی و از خواهشهای نفسانی خودت اطاعت و پیروی کنی و در مسیری غیر از مسیر مومنین در حرکت باشی آنوقت زمانی که نصیحتت کنند که: برگرد داری مسیر را انحرافی می روی، بگوئی: خدا غفور و رحیم است و … .
این آیاتِ صریح و آشکار و این احادیث به تو می گویند که امیدوار بودن به رحمت الهی، زمانی مفید و ستوده است که همراه با عمل باشد و امیدی که همراه با عمل نبوده، و با غفلت از آخرت و بی توجهی به احکام الهی همراه باشد، اینگونه امید، نه تنها مناسب نیست، بلکه مکر و فریبِ نفس و شیطان است و اگر برنگردی سرانجامت ناکامی و شکست و ضررمندی و حسرت و آتش جهنم است.
پس اینکه شخص با اقرار به شهادتین ادعای ایمان داشته باشد باید با اعمالش وجود ایمان در قلبش را نشان دهد و اگر کسی آگاهانه، عمدا، به میل خودش و اختیاری عمل بر اساس شریعتی که به آن ایمان آورده است را ترک کند و اعمال فاسد و ضد اسلامی انجام دهد در ادعای ایمانش دروغگو است و هر چه بگوید مکر و حیله های ضعیف و سست و بی اساس شیطان است همچنانکه الله تعالی بعد از آنکه می فرماید: الَّذِینَ آمَنُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِیَاء الشَّیْطَانِ (نساء/۷۶) کسانی که ایمان آوردهاند، در راه الله میجنگند، و کسانی که کافر هستند، در راه طاغوت میجنگند. پس با یاران شیطان بجنگید؛ می فرماید: إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً (نساء/۷۶) بیگمان نیرنگ و مکر شیطان همیشه ضعیف بوده است.
عمل نشان دهنده ی میزان ایمان و تأئید کننده ی ایمان قلبی و تصدیق کننده ی اقرار زبانی است که شخص گفته است؛ امام اوزاعی (ت۸۸ق) که مذهبش تا اوایل قرن پنجم قمری مذهب بخشهایی از شام[۶] و تا قرن سوم مذهب غالب مردم اندلس بود[۷] می گوید: کسی که با زبان اظهار ایمان کند ولی تصدیق درونی نداشته و عملش هم آن را تأیید نکند، در آخرت از جمله زیانکاران و به تعبیر قرآن خاسران خواهد بود.[۸]
شخص برای اینکه خودش را آزمایش کند که آیا ایمان دارد باید به اعمال قلب و اعمال ظاهری خودش نگاه کند؛ الله تعالی می فرماید: لَا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْعَشِیرَتَهُمْ أُوْلَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ (مجادله/۲۲) مردمانی را نخواهی یافت که به الله و روز قیامت ایمان داشته باشند، ولی کسانی را به دوستی بگیرند که با الله و پیغمبرش دشمنی ورزیده باشند، هرچند که آنان پدران، یا پسران، یا برادران، و یا قوم و قبیله ایشان باشند. این مؤمنان پایدار هستند که الله بر دلهایشان رقم ایمان زده است.
پس بر اساس: لَا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ (مجادله/۲۲) و آیات و احادیث مختلفی در این راستا، به عنوان مثال اگر کسی را دیدی که ۱- آگاهانه ۲- عمداً ۳- به میل خودش و اختیاری هر یک از طاغوتهای میان انسانها: ۱- الَّذِينَ هَادُوا [یهودی ها]۲- وَالصَّابِئِينَ [مندائیان یا ستاره پرستان] ۳- وَالنَّصَارَىٰ [مسیحی ها] ۴- وَالْمَجُوسَ[زرتشتی ها] ۵- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا [مشرکین= احزاب = سکولاریستها] (حج/۱۷) را به عنوان حاکم و سرپرست بر جامعه و زندگی اش «انتخاب» کرده است شک نداشته باش که به الله و روز قیامتی که در آخرین شریعت اسلام معرفی شده است ایمان ندارد، چون وجود ایمان به الله و روز قیامت موجود در آخرین شریعت اسلام منافی و در ضدیت با به سرپرستی گرفتن هر یک از این کفار است؛ و «لا اله» و کفر به طاغوت منافی و در ضدیت با پذیرش هر یک از این کفار ۵گانه ی آشکار است اگر توانستی الله و روز قیامت موجود در آخرین شریعت را برایش بیان کن و به کفر به طاغوت و بعد به ایمان به الله دعوتش کن و گرنه به هزیانات و توهماتش که کلاً بر پایه ی شک و گمان و آرزوهای بیجا و خواب و خیال و خرافات و تعصبات بی جای قومیتی و نژادی است گوش نده و رهایش کن؛ اینها اگر قبل از نازل شدن عذاب اسباب هدایت را فراهم کنند و الله به واسطه ی این اسبابی که فراهم کرده اند به آنها رحم کند و هدایتشان دهد هم کفر به طاغوت می کنند هم به الله ایمان می آورند و اگر بر کفر خود اصرار کنند در نهایت یا در هنگام نازل شدن عذاب که به نابودی خود مطمئن شوند هم کفر به طاغوت می کنند و هم ایمان می آورند که فایده ای برایشان ندارد: فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَکَفَرْنَا بِمَا کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ (غافر/۸۴) هنگامی که عذاب شدید و ریشه کن کننده ما را میدیدند، میگفتند: به الله یگانه ایمان داریم (= الا الله = رکن اثبات) و شریکهائی را که به سبب آنها مشرک (سکولار) بشمار میآمدهایم نمیپذیریم و مردود میشماریم و به آنها کفر می کنیم (= لا اله = رکن نفی) یا در قیامت نه تنها شیطان بلکه تمام این کفار به همدیگر کفر می کنند و به الله ایمان می آورند اما در هر دو مورد ۱- نازل شدن عذاب در دنیا و ۲- زنده شدن بعد از مرگ برایشان خیلی دیر است و کفر به طاغوت (لا اله) و ایمانشان به الله (الا الله) از آنها پذیرفته نمی شود.
در مورد اینکه شخصِ مدعیِ ایمان جزو دارودسته ی منافقین است یا جزو مومنین باز به اعمال ظاهری شخص و میزان پرهیز و پایبندی او به قوانین و احکام ظاهری شریعت الله نگاه می شود.
ابن تیمیه می گوید: سلف صالح از بدو ظهور بدعت ارجاء که باعث ظهور پدیده کوچک شمردن و سستی در التزام به احکام شریعت بوده، در مورد آن هشدار داده اند و بر این اساس است که سخنانشان در نکوهش ارجاء بسیار شدید است؛ با علم به اینکه ارجاء مورد نکوهش در آن زمان، ارجاء فقها بوده است؛ فقهایی که بسیاری از آنها معروف به علم و دیانت بوده اند. دلیل این برخورد تند هم این بوده که اعتقادی این چنینی درباب ایمان مقدمه ای بوده وخواهد بود برای ظهور فسق؛ واشتباهی که آنان در لفظ دچارش شده اند – با اینکه خود بسیار پایبند ومقید به احکام شریعت بوده اند – بعدها تبدیل به خطائی بس بزرگ در اعتقاد وعمل دیگران شد.[۹]
به همین دلیل، به عنوان مثال در افغانستان با جو مذهبی که بر آن حاکم است شما هرگز نمی بینید که حتی یک رهبر کمونیست هم آشکارا بگوید که من شهادتین بر زبان نمی آورم و مسلمان نیستم . بعد از آنکه کودتای کمونیستی افغانستان در ماه ثَور سال ۱۳۵۷ش انجام می شود و حکومت جمهوری دمکراتیک به سبک کمونیستهای جمهوری های شوروی در افغانستان تشکیل می شود همین محمد نجیبالله احمدزی در زمان حاکمیت کمونیستهای جناح خلق به رهبری حفیظ الله ابتدا سفیر این حکومت کمونیستی در ایران می شود اما پس از مدتی راهی مسکو می شود و پس از اشغال افغانستان توسط ارتش شوروی و سرکار آمدن ببرک کارمل و کمونیستهای جناح پرچم، محمد نجیبالله نیز که آنوقت در اروپا بود به افغانستان برمی گردد و رئیس استخبارات و اطلاعات و امنیت حکومت کمونیستها یا همان سازمان «خدمات امنیت دولتی» (خاد) در حکومت کمونیستی جمهوری دموکراتیک افغانستان در فاصله ۱۳۵۹ش تا ۱۳۶۴ش را به مدت ۶سال بر عهده می گیرد[۱۰] و پرسنل مخوف و جنایتکار خاد را از ۱۰ نفر به ۲۵٬۰۰۰ نفر و سپس ۳۰٬۰۰۰ نفر افزایش می دهد[۱۱] و مستقیماً به کاگب (سرویس اطلاعات و امنیت شوروی) پاسخگو بود و بخش بزرگی از بودجه خاد توسط اتحاد جماهیر شوروی تأمین میشد[۱۲] به همین دلیل کثیفترین جنایات را در حق مسلمین افغانستان و بخصوص مجاهدین و آزادی خواهان مخالف شوروی های اشغالگر در قالب «فعالیتهای ضد شورش»[۱۳] مرتکب می شود و هزاران نفر از مسلمین ضد کمونیست و شریعت گرا را دستگیر، شکنجه و اعدام می کند،[۱۴] بخصوص جنایتهای او در قبال مجاهدین مهاجری که درندانه و در کمال تنهائی به بدترین شیوه های ممکن زجر کش و کشته می شدند شهره ی عام شده بود، به همین دلیل نجیب الله به «قصاب کابل» و خاد به بی رحمی و سنگدلی مشهور شده بود.[۱۵]
بعد از برکناری ببرک کارمل توسط گورباچف می بینیم که نجیب الله توسط گورباچف به عنوان جانشین ببرک کارمل تعیین و منصوب می شود[۱۶] و به این شکل نجیب به دستور گورباچف در سال۱۳۶۵ش (۱۹۸۶) آخرین رئیس جمهور این حکومت کمونیستی جمهوری دموکراتیک افغانستان شد و به سبک گورباچف و به دستور شوروی ها سعی در ایجاد اصلاحاتی در نظام کمونیستی و آشتی ملی کرد[۱۷] و حتی با طرح آشتی ملی توانست بسیاری از مجاهدان سرخورده را به عنوان شبه نظامیان دولتی به خدمت بگیرد[۱۸] و به دستور شوروی ها اصلاحاتی را انجام دهد و حتی بدون تأئید شوروی ها اجازه گرفت معاونان وزیران و والی های ولایتها را عوض کند[۱۹] اما با سقوط گورباچف و حکومت کمونیستها در شوروی نجیب الله هم به همراه حکومتش در افغانستان سقوط کرد و در سال ۱۳۷۱ حاکمیت را به احزاب مزدور پاکستان و طبعاً آمریکا تحویل داد و این بار ارباب از شوروی به آمریکا از کانال حکومت دست نشانده ی پاکستان عوض شد و خود نجیب هم در نهایت در کابل و توسط پاکستان به فجیعترین شیوه ممکن شکنجه کش و اعدام شد؛ نجیب الله با چنین کارنامه ای تا به امروز هم توسط هیچ یک از مولوی های حنفی مذهب جریان ارجاء افغانستان تکفیر نشده است و جالب است بدانید همین نجیب الله که حتی اعضای جناح پرچم هم از نفوذ و قدرت سخنوری و زبان بازی او بیم داشتند و با همین چاپلوسی و زبان بازی باعث فریب افکار عمومی شده بود در زمان حاکمیتش در حضور جمع کثیری از مولوی ها می گوید:
“اسلامیت بر دو اصل تکیه دارد یکی «إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ» که به فضل خدواند همه ی ما و شما می توانیم با آواز جرّ بگوئیم که «لَا إِلٰهَ إِلَّا ٱللَّٰهُ و مُحَمَّد رَسُولُ ٱللَّٰه» و اصل دوم «تَصديقٌ بِالقَلبِ » است، دوستان محترم من، خداوند در قرآن عظیم الاشان می فرمایه: إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ(لقمان/۲۳) ، فقط خداوند است که بر قلبها وارد است و حاکم است و می فهمد که در دلها چه می گذرد… خداوند «کرام الکاتبین» را بالای شانه های ما در اینجا موظف ساخته، خوب و بد ما را هر روز نوشته می کنند، خاتمه مستور است این دنیا فانی است ما به دنیای باقی می رویم و به بعث بعد موت ایمان داریم در روز قیامت وقتی همه به درگاه خداوند می ایستیم این اعمال ما در برابر ما قرار داده میشه اونجاست که خداوند حکم می کند که کی مسلمان بوده است و کی کافر.”
شما بفرمائید یک مولوی که بر اساس مدارس دینی متعلق به جریان ارجاء در افغانستان و پاکستان و هند و بنگلادش و ازبکستان و تاجیکستان و تاتارستان و ترکیه وغیره تربیت شده است از نظر عقیدتی و نظری چیزی غیر از این می گوید؟ قطعاً خیر؛ بلکه این تفکرات آلوده و خنثی کننده و فلج کننده ی جریان ارجاء و مرجئه بزرگترین عامل تخدیر مسلمین توسط چنین حکام کافر و مرتد و سایر احزاب به ظاهر اسلامگرائی چون اخوان الشیاطین الهضیبی و امثالهم از دارودسته ی منافقین ضرار ساز بوده است.
استاد یاسر وَردَکی رییس کمیته فرهنگی و رییس کمیته سیاسی امارت اسلامی امارت اسلامیِ مُلا عمر ثالث که به همراه ملا عبيدالله آخوند وزیر دفاع امارت اسلامی مُلا عمر ثالث و بزرگان دیگری چون قاری یحیی هجرت و غیره توسط سازمان اطاعات پاکستان مزدور آمریکا و آل سعود به شهادت رسید – نحسبهم کذالک و الله حسیبهم- به صراحت اعلام می کرد که جنگ ما «جنگ اسلام و کفر» است؛ این تفکر غالب بر نهضت عمر سوم در افغانستان بود اما بعد از حملات آمریکا و ناتو به امارت اسلامی افغانستان که از ۲۲ آبان ۱۳۸۰ش به صورت رسمی با حمایت خائنین و مرتدین بومی شروع شد و امارت اسلامی که مهاجرین غیر افغان هم بخشی از آن بودند از شهرها و حتی روستاهای مهم عقب نشینی کردند دو جریان عمده در افغانستان به وجود آمد:
- جریانی وفادار به ارزشها و اصولی که امارت اسلامی بر اساس آنها تاسیس شده بود که این جریان با مرگ مشکوک عمر سوم و تصفیه ی تدریجی صادقین رده های بالا شروع شد و این صادقین روز به روز در حال کم شدن و محدود شدن و به حاشیه رانده شدن هستند.
- جریانی با اندیشه هائی لیبرال (در معنی کوچه بازاری آن) که در سراسر سرزمینهای اسلامی با شعارهائی چون: «نحن دعاة لا قضاة»[۲۰] ما دعوتگریم نه قاضی، به شدت از ادله الفقه مذاهبی که از آن برخاسته اند و حتی از ادله الفقه سایر مذاهب اسلامی نیز دور و حتی جاهل و در جاهائی که بدانند اما با تفکرات آنها سازگار نباشد گریزان هستند و برداشتهای لیبرال خاص خودشان را با شعار «اصلاح طلبی» و حکمت تراشی های جاهلانه و بازی با اصطلاحاتی چون مقاصد شریعت، واقع بینی، عقلانیت و… جایگزین ادله الفقه تمام مذاهب اسلامی و اصول و مبانی قانون شریعت الله کرده اند و «عملاً» با طی کردن مسیر کسانی که: وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ (بقره/۱۱) مروج اندیشه های التقاطی مرجئه گونه ای هستند که «هیئتی سیاسیِ سکولارلیبرال و شرکتی اقتصادی»[۲۱] به خود گرفته اند که با دین و جان و ناموس و مبارزات و جهاد و خاک و موجودیت مسلمین تجارت می کنند و در کنار همنوعان مسلح و غیر مسلح متحجر خود بزرگترین ضربات را به اهل جماعت و اهل دعوت و جهاد در سراسر دنیا زده اند.
این جریان سکولارزده و لیبرال اخوان الشیاطین (شاخه انحرافی جریان مبارک اخوان المسلمین که توسط الهضیبی و به دستور کفار خارجی و مرتدین محلی تولید شد) با آنکه تمایل عجیبی به ضرار سازی و حزب بازی دارد و مسلمین مخالف خودش را تحمل نمی کند و تمام تلاش آن بر این است که تفکرات حزبی خودش را بر دیگر مسلمین تحمیل کند حتی اگر با حذف دیگران توسط کفار اصلی و مرتدین بومی باشد اما در عوض با سازش و مداهنه و تنازل از اصول صریح و واضح اسلام و قانون شریعت الله با هر کافر اصلی اشغالگر و مرتد محلی سازگار است، از همان ابتدا در پی سازش و مداهنه و تفاهم و مزدروی برای آمریکا و ناتو بود که از دو جبهه سعی در مداهنه و سازش با آمریکا و تبدیل شدن به آلترناتیو و جایگزینی مطمئن برای آمریکا داشت؛ آمریکائی که قصد دارد در افغانستان بماند و چنانچه از «در» بیرون رفت به واسطه ی همین جریان اخوان الشیاطین و جریان ارجاء و مرجئه زده ها به بهانه های مختلف کمک برای آبادانی و بازسازی افغانستان و… از «پنجره» دوباره وارد شود و پروژه ای که قبلاً در ژاپن و کره ی جنوبی پیاده کرده است را اینبار در افغانستان غنی از معادن و ثروتهای زیر زمینی و دارای موقعیت استراتژیک پیاده کند؛ هر چند ممکن است به دلایلی مسیر پاکستانی شدن هم طی شود.
جبهه ی اول را با دو شخصیت از حزب اخوان الشیاطین جمعیت اسلامی و بعدها «اتحادیه اسلامی برای آزادی افغانستان» توضیح می دهم:
- رسول سیاف رهبر این حزب بود که ابتدا وارد حزب اخوان الشیاطین تشکیل شده توسط ربانی و حکمتیار شده بود و در هنگام اشغال افغانستان توسط آمریکا مثل اخوان الشیاطین عراق و سومالی و سوریه و لیبی و مصر و غیره که ستون پنجم میان مسلمین و خادمین اشغالگران و چکمه لیسان دشمنان دین اسلام و ملت بوده اند به صورت رسمی و آشکارا مثل احمد شاه مسعود و کرزای و دوستُم و عبدالله عبدالله و سایر مرتدین و ریزشی های امارت اسلامی در جبهه ی آشکار آمریکا و ناتو قرار گرفت.
- جبهه ی دیگر جریان شیر محمد عباس ستانکزَی (الهضیبی کنونی امارت اسلامی افغانستان) از همان حزب و جریان اخوان الشیاطین است که دارای تحصیلات آکادمیک در رشته ی علوم سیاسی سکولاریستی است که ابتدا در زمان داود خان بورسیه تحصیل در آکادمی نظامی دهرادون (Dehradun) هندوستان را به دست می آورد و بعد از اشغال شوروی مثل تمام کسانی که ابتدا در دانشگاهها و مراکز سکولاریستی تحصیل کرده و با تمام نواقصی که داشته اند به حرکتهای جهادی اسلامی پیوسته اند ابتدا به حزب «حرکت انقلاب اسلامی افغانستان» به رهبری محمد نبی محمدی ملحق می شود، و بعد از این عضو «اتحاد اسلامی برای آزادی افغانستان» به رهبری حکمتیار شد و رابط همیشگی لابیگری سازمان اطلاعات پاکستان با احزاب مختلف جهادی و بخصوص همین حزب سیاف و محمد نبی می شود و بعدها با امارت اسلامی افغانستان همراه می شود و حتی به عنوان معاون وزیر امور خارجه وکیل احمد متوکل وزیر امور خارجه امارت اسلامی عمر سوم و بعداً معاون وزیر بهداشت انتخاب می شود و چون انگلیسی را خوب صحبت می کرد بیشتر در رسانه ها ظاهر می شد، اما به محض تسلط آمریکا و ناتو بر افغانستان، به صورت مخفی، خودش و جریانی که او را تا کنون همراهی می کنند ارتباطات با آمریکا را شروع می کند[۲۲] و با چنین پشتوانه ای «دولت در سایه»ای تشکیل داده که از درون و در سطح سیاستهای راهبردی و تعیین مسیر امارت اسلامی، به سبک الهضیبی اخوان المفلسین تخریبات و ضرباتی را بر امارت اسلامی عمر سوم و اهل دعوت و جهاد وارد می کنند، و قصد دارند امارت اسلامی را به مسیری ببرند که نه تنها آمریکا و ناتو و تمام کفار آشکار اصلی موفق به وارد کردن چنین ضرباتی و تولید چنین انحرافی نشده اند بلکه تمام خائنین و مرتدین آشکاری چون احمد شاه مسعود و دوستُم و سیاف و کرزای و غنی و عبدالله عبدالله و دیگران هم قادر به انجام چنین ضرباتی نبوده اند.
جالب است بدانید زمانی که ستانکزَی در قطر – یکی از پایگاههای امن آمریکا و ناتو در منطقه- به سر می بُرد مُلا اختر محمد منصور رهبر امارت اسلامی و جانشین عمر سوم توسط هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا در حین بازگشت از ایران و در بلوچستان پاکستان به همراه تمام همراهانش در ۱خرداد ۱۳۹۵ش قتل عام می شوند همچنانکه سایر مخلصین امارت اسلامی نیز مثل استاد یاسر و دیگران به روشهای مختلفی حذف یا محدود و یا به حاشیه رانده شده و مدیریت شده اند! یعنی: کوچکترین انحرافی از برنامه های راهبردی آمریکا و ناتو توسط هر کسی انجام شود برای آمریکا و ناتو قابل تحمل نیست و آزادی عمل مسئولین تا زمانی است که خط قرمزهای تعیین شده توسط آمریکا و ناتو رد نشوند و با آنکه در این استعمار نو برای آمریکا و ناتو راضی کردن مردم از نظر اقتصادی و کره ای و ژاپنی و تایوانی کردن آن، آنهم با هزینه هایی بسیار کمتر از آنچه در طی ۲۰ سال اشغالگری مستقیم و استعمار قدیم کرده به صرفه تر و دوام دار تر است اما اگر کثافتکده ای جنایت پیشه چون پاکستان یا دیکتاتوری چون عربستان با حاکمیت آل سعود و عروسکهای خیمه شب بازی چون آل شیخ یا همچون دیکتاتوری های سکولاری چون مصر و الجزائر و تاجیکستان و ازبکستان وغیره تجاوز به حقوق و آزادی های آشکار مومنین صورت گیرد باز برای آمریکا قابل تحمل است به شرطی که برنامه ها و اهداف و منافع راهبردی آمریکا و ناتو تامین گردد؛ این پروژه ی سایر کفار سکولار جهانی و منطقه ای چون روسیه و چین و اتحادیه ی آفریقا و غیره هم هست.
امارت اسلامی از همان ابتدای تشکیل تاکنون دارای طیفهای مختلفی بوده است و تمام حمایتها و پشتیبانی های ما از این جریان مردمی پایبند بر اصول و ارزشهای امارت اسلامی افغانستان و دعوت و جهاد است که هنوز بدنه ی اصلی امارت اسلامی را تشکیل می دهد و ضمن پایبندی به اصول و ارزشهای اهل دعوت و جهاد با محدودیتهای غیر قابل انکاری در کنار این جریان خزنده و نفوذی خطرناک هنوز موجودیت خود را در بدنه و مناصب حکومتی و بخصوص در رده های پائین حکومتی و قبیله ای حفظ کرده است و همین بدنه ی اصلی، آمریکا و تمام کفار جهانی و منطقه ای و محلی را وادار کرد تا در معادلات خود تغییراتی به وجود بیاورند و طی معامله ای رهبران مزدور دوران ۲۰ ساله ی حاکم بر افغانستان را بازخرید کنند و مزدوران سطح پائین خود را مثل دستمال توالت مصرف شده دور بریزند.
این جریان نفوذی از اخوان الشیاطین که دسته هائی از مرتجعین اهل ارجاء را نیز با خود همراه کرده است از همان ابتدا سعی دارد :
- علاوه بر محدود کردن جهاد به مرزهای ساخته شده توسط انگلیس و روسیه و چین
- و علاوه بر آنهمه غدر و خیانتی که به اهل دعوت و جهاد صادق انصار و بخصوص مهاجرین انجام داده اند
- و علاوه بر آنکه قصد دارند ریشه های جهاد را در افغانستان بخشکانند و به اهل دعوت و جهاد بفهمانند که جهاد برای آنها خاتمه پیدا کرده و درهای جهاد در مرزهای افغانستان بر علیه تمام کفار محارب جهانی و منطقه ای بسته شده اند وغیره
- و قصد دارد از نظر اقتصادی مسیری را طی کند که قبلاً ژاپن و کره ی جنوبی بعد از اشغال آمریکا طی کرده است،
یکی از بزرگترین ضربات این جریان مخرب داخلی کنار زدن ادلة الفقه امام ابوحنیفه رحمه الله و وارد کردن و دامن زدن به عقاید مرجئه و متعاقباً اسلام به اصطلاح میانه و آبکی از نوع اخوان الشیاطین و اخوان المفلسین و متحجرین درباری است که ظرفیت پذیرش و توجیه انواع انحرافات عقیدتی و رفتاری را دارد و سعی دارد با دامن زدن به این جریان فکری سابقه دار تاریخی نوعی یکسانی فکری شبهه لیبرالیستی در افغانستان به وجود بیاورد و با حمله به ایمان مسلمین، طیفهای مختلف مخالف خودش را به تدریج سازگار و حل و یا گوشه گیر و از رده خارج کند و در نهایت به چیزی شبیه آنچه برسد که هم اکنون اردوغان در حکومت سکولار ترکیه رسیده است.
به همین دلیل، تفکر غالب «رسانه ای» طالبان کنونی می گوید جنگ ما با مزدوران کفار به خاطر اسلام و دین نبوده بلکه مساله بیرون راندن اشغالگران و حاکمیت بر افغانستان مطرح بوده و گرنه مزدوران آمریکا هم مسلمان بودند چون «کلمه» (شهادتین) می گفتند و نماز می خواندند و … اما مزدور و غلام و فاسد؛ و در طول این ۲۰ سال جهاد با آمریکا و ناتو و مزدوران مرتدش هم شما هرگز ندیده و نشنیده اید که یکی از این جریان اخوان الشیاطین و متحجرین همراه آن بگوید مثلاً کرزای مرتد، یا دوستُم و غنی و سیاف و محمد محقق و خلیلی مرتد؛ یا تمام طاغوتهای حاکم بر مسلمین مثل مصطفی کمال پاشا ایشِک تورک و محمد علی جناح خائن اعظم پاکستان و رمضان قدیرف چچن و اردوغان ترکیه و پهلوی ایران و غیره را که بدون شک همه شهادتین می آوردند و با زبان اقرار به اسلام داشته یا دارند مسلمان می دانند، هر چند «به عنوان یک حاکم» هیچ عمل اسلامی هم انجام ندهند و بخشی یا تمام قانون اساسی آنها هم بر اساس قوانین سکولاریستی و در مخالفت با قوانین شریعت الله باشد و یا علاوه بر این مثل اردوغان ترکیه بخشی از ارتش کفار ناتو در اشغال سرزمینهای مسلمین باشد یا مثل آل سعود با دلار و اسلحه و نیرو و دیپلماسی و سیاست بخشی از ارتش کفار آمریکا و ناتو و حتی روسیه و چین بر علیه مومنین و سرزمینهای اسلامی باشد؛ یا مثل قدیرف چچنی سربازی از سربازان حکومت کافر و سکولار روسیه باشد؛ برایشان مهم این است که به عوام الناس بفهمانند که این شخص یا این حاکم در کنار تمام این کفریات بواحی که دارد با زبان اقرار به اسلام دارد حالا قلبش چه هست به الله و قیامت برمی گردد و با انجام اعمال شرعی به حسناتش اضافه می کند و به کمال ایمان می رسد و با انجام ندادن اعمال شرعی یا با انجام دادن اعمال غیر شرعی بر سیئاتش اضافه می کند و در هر صورت مومن است! چرا؟ چون خودشان هم همین مسیر را طی می کنند؛ به همین دلیل شما می بینید که همان اربکی های مرتد زمان حاکمیت کرزای و غنی به تدریج در مناصب مختلف حکومتی امارت کنونی جایی می گیرند و خائنین درجه یک هم دعوت به بازگشت می شوند که بدون شک به تدریج باعث نارضایتی هائی در تمام سطوح جامعه و حتی اینها با سایر عوامل باعث دامن زدن به تولید سنتز جدیدی خواهند شد.
جهاد در افغانستان و ریخته شدن خون آنهمه مهاجر و انصار به خاطر ژاپنی و کره ی جنوبی شدن اقتصادی صِرف یا «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (قریش/۴) نبود، چون اگر همین کافی بود دیگر قیام رسول الله صلی الله علیه وسلم برعلیه جامعه ی سکولار و تکثر گرا و دموکراسی مستقیم قریش در مکه که در آن گرسنگی وجود نداشت و رفاه بود و ترس و ناامنی وجود نداشت و امنیت بود قابل توجیه نیست، و جهاد با حکومت دکتر نجیب هم که واقعاً در همین مسیر تحول اقتصادی و دموکراتیک لیبرال در حرکت بود قابل توجیه نیست، بلکه هدف اصلی «فَليَعبُدوا رَبَّ هٰذَا البَيتِ» ﴿قریش/۳﴾ یا مختص کردن امور۱- عقیدتی ۲- قلبی۳- زبانی۴- بدنی ۵- مالی به قانون شریعت الله است که تمام جوانب زندگی درونی و ظاهری را در بر می گیرد حتی اگر قدم گذاشتن در این مسیر و هدف باعث فقر اقتصادی در حد شعب ابی طالب یا اصحاب صفه و نا امنی در حد شکنجه امثال بلال و سمیه و یاسر و فرار و هجرت از زادگاه و جنگ احزاب و خندق و غیره شود؛ و مومن حق ندارد اصول و مبانی شریعت الله و اهل سنت و اهل جماعت را با وسوسه و تحریکات دشمنان به دنیا بفروشد.
ابن تيميه نقل مي كند روزی در عالم عبادت، شيطان در شكل نوری و بر بالای تخت بزرگی که اجسام نورانی از آن بالا و پايين می رفتند بر عبدالقادر گيلانی ظاهر می شود و خطاب به ايشان مي گويد من پروردگار تو هستم هر آنچه را بر ديگران غير از تو حرام كرده ام بر تو مباح مي كنم؛ عبدالقادر در جواب آن ندا گفت: اَنْتَ اللَّهُ الذي لَا إلَهَ غَيْرُكَ؟ آيا تو همان الله هستی كه جز تو الهی وجود ندارد؟ در آن حال نور تبديل به تاريكي شد و آثاری از آن باقی نماند آنگاه شيطان ندا می دهد چه بسيار عابدان پيش از تو را گمراه كردم چگونه تو متوجه مسئله شدی؟ عبدالقادر گيلانی پاسخ می دهد: دين محمد و حلال و حرامش تا قيامت برپاست پس چگونه مي شود كسي چون من مستثنی باشد؟[۲۳] شیطان به همین سبک رهبران اسماعیلی و دروز و یزیدی و علی اللهی های کورد و ذکری های بلوچ و علوی های ترکیه و بهائی های ایران و غیره را گول زد.
ضایع کردن اصل دین که معرفت به «لا اله – الا الله» از کانال محمد رسول الله صلی الله علیه وسلم و نفی طاغوتها و تثبیت ایمان است و ضایع کردن اهل جماعت شدن و اصل شورا و نظارت همگانی و ضایع کردن تطبیق حدود الله در دارالاسلام و ضایع کردن جهاد فی سبیل الله، و در عوض، اولویت حاکمیت را در مسائلی چون حجاب و موسیقی و رفتن یا نرفتن داماد به تالار زنانه و امثالهم قرار دادن، نوعی تمسخر و ضایع کردن حکومتداری بر اساس منهج صحیح اسلامی و بازی با شعور مومنین است؛ همچنانکه اولویت دادن به مسائل جانبی فردی مثل داشتن یا نداشتن ریش و … نیز نوعی بازی با شریعت و اسلام است که دارودسته ی منافقین بیشترین تمایل را به این سبک از اسلامِ تهی شده از اولویتها و ضرورتهای اصلی شریعت دارند.
این صحیح است که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: إنَّ اللَّه فَرَضَ فَرائِضَ فَلاَ تُضَيِّعُوهَا، وحدَّ حُدُودًا فَلا تَعْتَدُوهَا، وحَرَّم أشْياءَ فَلا تَنْتَهِكُوها، وَسكَتَ عَنْ أشْياءَ رَحْمةً لَكُمْ غَيْرَ نِسْيانٍ فَلا تَسأَلوا عَنْهَا. [۲۴] همانا الله احکامی را فرض نموده پس آن را ضايع نکنيد، وحدودی وضع نموده، پس از آن تجاوز نکنید و چيزهائی را حرام کرده حرمت آن را پايمال نکنيد؛ و بواسطهء مهربانی بر شما بدون اينکه فراموش کرده باشد، از چيزهائی سکوت کرده، پس از آن جستجو و سؤال نکنيد؛اما متاسفانه عده ای حکم الله را محصور در چند حلال و حرام و فرائض و حدود آنهم بر اساس مذهب مرجئه زده یا خوارج زده یا معتزلی زده یا حتی لیبرال زده ی خودشان کرده اند به همین دلیل «آموزش ایمان» که مهمترین حکم الله و مهمترین عمل هست را نادیده گرفته و حتی ضایع کرده اند.
کسانی که دارای تفکرات و مذاهبی غیر از تفکر رایج در میان بسیاری از مولوی ها و مردم افغانستان و وزیرستان پاکستان بودند این را می دانستند به همین دلیل تنها بر کمک این مسلمین و بر جهاد با کمونیستها و مزدورانشان و بر جهاد با آمریکا و مزدورانشان تمرکز کرده بودند و تا آنجائی که ممکن بود سعی می شد از گفتن سخن یا انجام دادن حتی یک سنت که ممکن بود تولید تفرق کند دوری کنند. البته من در آن زمان با چنین سیاستی هماهنگ و موافق بودم اما هم اکنون مشخص شده است که می شد راهی برای تصحیح مفاهیم و منهج صحیح اسلامی هم پیدا کرد و هماهنگ با پاکسازی زمین از وجود ظاهری کفار اشغالگر و مزدوانشان، حداقل به عنوان اولین قدم، عقاید و قلبهای مجاهدین و مومنین را نیز به تدریج بر اساس ادله الفقه مورد پذیرش امام ابوحنیفه که مورد پذیرش سایر ائمه ی مذاهب اسلامی هم هست از آلودگی ها و انحرافات پاکسازی کرد و کار مرحله ای را رها کرد و زمانی که آن آشغالها پاک می شوند جایگزین و بدیل آنها شخصی اصلاح شده بر اساس منهج اهل سنت و جماعت باشد، چون همین الان نه تنها مسلمین افغانستان بلکه تمام اهل دعوت و جهاد سرزمینهای اسلامی و بخصوص مسلمین همسایه با کشور کنونی افغانستان صدمات چنین کوتاهی هائی را دارند مشاهده و لمس می کنند.
وضع موجود افغانستان و پاکستان و تمام حنفی های مرجئه زده یا معتزله زده به چیزی غیر از این تغییر نمی کند تا اینکه این تفکرعوض شود و با عوض شدن این تفکر، انسانها عوض شوند، وضع ایران شیعه و حنفی و شافعی و حنبلی و زیدی مذهب و سومالی شافعی مذهب و مالی مالکی مذهب و یمن شافعی و زیدی و حنبلی مذهب وغیره نیز که موفق به تشکیل دارالاسلامهائی شده اند همینگونه است چون الله تعالی می فرماید: إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۗ(رعد/۱۱) و این اصلاحات از کانال شورا و تأمین امنیت برای آزادی بیان تمام تفاسیر و مذاهب اسلامی به بهترین شیوه ی ممکن انجام می شود.
دکتر نجیب و صدها نفر مثل او در سطح رهبری جامعه یا احزاب و گروهها و ضرارهای مختلف بر اساس تعلیمات این مولوی ها و مُلاها و آخوندها «لا إِلَهَ – إِلاَّ اللَّهُ » را در حد تلفظ یک جمله تقلیل داده اند و مردمان تحت حاکمیت اینها نیز عملاً نمی دانند با «لا اله» گفتن باید به چه چیزهایی «نه» بگویند و طاغوتها کدامها هستند که باید ابتدا به آنها و تمام تولیدات عقیدتی و فرهنگی و اجتماعی ضد اسلامی آنها «نه» بگویند و به آنها کفر بکنند، بعد: با «الا الله» و ایمان به الله، به چه چیزهائی «بله» گفته اند و چه چیزهائی را اثبات کرده اند: فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ (بقره/۲۵۶) و این « لا إِلَهَ – إِلاَّ اللَّهُ » از آنها چه می خواهد؟ و مقتضیات و لوازم و مدلول این «لا إِلَهَ – إِلاَّ اللَّهُ » چیست؟ و به قول ابوبکر صدیق این حق «لا إِلَهَ – إِلاَّ اللَّهُ » چیست که سبب شد با منکرین و مانعین زکات وارد جنگ مسلحانه شود که همگی شهادتین بر زبان می راندند و تنها یک حکم الله را از کانال جماعت انجام نمی دادند؟ این نکته را نیز بارها و بارها تکار کنیم که ابتدا صحابه بودند که جنگ و جهاد را در مقابل آن کافران و مرتدین برپا کردند و مومنین بودند که جنگ را بر مرتدین تحمیل کردند و بسیاری از مرتدین اصلاً در فکر جنگ با مومنین و دارالاسلام نبودند.
قبل از وفات رسول الله صلی الله علیه وسلم کسی چون مسیلمه ی کذاب وجود داشت که با ترک حول و حوش ۴ حکم شریعت ادعای پیامبری کرد و بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه وسلم بر تعداد این پیامبران دروغین و مرتدین اضافه شد به گونه ای که امام نسائی در فرمودهای میآورد که: «ارتدَّتِ العربُ» [۲۵]عرب مرتد شدند یا در کلامهائی مبالغه آمیز که مفهوم تعداد کثیری از عربها را می رساند کسی چون ام المومنین عایشه رضی الله عنها می گوید:«ارتدَّتِ العربُ قاطبةً»[۲۶]عرب همگی مرتد شدند و عمر بن خطاب می گوید: إِنَّ الْعَرَبَ قَدِ ارْتَدَّتْ عَلَى أَعْقَابِهَا کُفَّارًا.[۲۷] قطعاً عرب مرتد گشته اند بر راه پیشنیان کافرشان، یا امام ابن خُزَیمه ی نیشابوری (۲۲۳ -۳۱۱ق) می گوید: «ارتدَّ عامَّة العرب» یعنی عرب به شیوه ای عمومی مرتد شدند؛ دوباره یاد آوری کنیم که در اینجا منظور این است که تعداد کثیری از عربها مرتد شدند و گرنه خود اصحاب هم که با این مرتدین می جنگیدند عرب بودند همچنانکه ایرانی های ثابت قدم یمن هم جزو مجاهدینی بودند که به دستور رسول الله صلی الله علیه و سلم و سپس به دستور ابوبکر وارد جنگ مسلحانه با مرتدین اطراف خود شدند.
در جبهه ی این مرتدین کسانی بودند که تنها یک حکم شریعت الله را انکار می کردند که زکات بود و عده ای هم وجود داشتند که زکات را انکار نمی کردند بلکه می گفتند آنرا به رهبر جماعت و دارالاسلام نمی دهیم و بین خودمان تقسیم می کنیم. تمام اینها، هم مرتدین و هم مانعین زکات به اکثریت مطلق قوانین شریعت الله عمل می کردند و حتی موذن مسلیمه ی کذاب در اذان نمازها « أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلٰهَ إِلَّا ٱللَّٰهُ و أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ ٱللَّٰهِ » را نیز می گفت با این وجود رسول الله صلی الله علیه وسلم دستور قتل این مرتدین را به صاحب قدمان همان قوم صادر کرد و بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز رهبریت جماعت و دارالاسلام با تمام این «جبهه» اعلان جنگ کرد. دقت کنید: حاکمیت اسلامی چه در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم و چه بعد از آن بود که بر علیه این مرتدین صرفاً به دلیل ارتدادشان اعلان جنگ کرد نه اینکه این مرتدین شروع کننده جنگ بوده باشند؛ مومنین و دارالاسلام و جماعت مومنین بود که جنگ را بر این مرتدین تحمیل کردند.
عمربن خطاب که می دید این جبهه ای که قرار است ابوبکر تحت عنوان جنگهای رده با آنها بجنگد همه اقرار زبانی به «لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ» دارند و حتی اکثریت مطلق قوانین شریعت الله را نیز انجام می دهند و به آن عمل می کنند به ابوبکر که حاکم بر جماعت و دارالاسلام بود گفت: چگونه با آنان جهاد میکنی؟ در حالی که رسول الله فرمود: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى یَقُولُوا: لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، فَمَنْ قَالَهَا فَقَدْ عَصَمَ مِنِّی مَالَهُ وَنَفْسَهُ إِلاَّ بِحَقِّهِ، وَحِسَابُهُ عَلَى اللَّهِ»[۲۸] به من امر شده است با مردم (سکولار= مشرک) بجنگم تا اینکه بگویند: لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، و کسی که آنرا گفت، جان و مالش در امان خواهد بود، مگر به حق آن، و حسابش با الله خواهد بود. ابوبکر گفت: سوگند به الله، با کسانی که بین نماز و زکات فرق قائل شوند، جهاد خواهم کرد؛ زیرا زکات، حق مال است. به الله سوگند، اگر از دادن بزغاله ای (زانو بند شتری) سرباز زنند، در حالی که آنرا در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم میدادند، با آنها خواهم جنگید.[۲۹]
در اینجا شخصی که با زبان اقرار به «لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ » می کند باید حق این «لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ» را بدهد مثل نماز که عمل و عبادتی قلبی و زبانی و بدنی است یا مثل زکات که عملی مالی است و کلاً حق «لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ» این است که شخص«عبادت» در هر پنج جزء آن یعنی ۱- عقیدتی ۲- قلبی ۳- زبانی ۴- بدنی ۵- مالی را مختص الله تعالی کند که هدف خلقت انسان و جن هم همین عبادت الله تعالی در این معنی کامل عبادت است: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ (ذاریات/۵۶)؛ حالا در امور حکومتی و ظاهری واجباتی وجود دارند که باید انجام شوند و شخص در انجام دادن یا ندادن آنها مختار نیست.
یکی از اشتباهات رایج میان اهل بدعت و دسته هائی از مومنین کم آگاه این است که به جمع بین احادیث مختلف در یک موضوع دست نمی زنند تا بتوان به پیام و حکم و تمامی آن احادیث عمل کرد نه اینکه به برخی از آن عمل کرده و برخی را رها کرد؛ به همین دلیل یک روایت را می گیرند و با نادیده گرفتن سایر روایات متعلق به آن موضع دچار برداشت اشتباه می شوند. در مورد آیات و حتی آراء اهل فقه و علم هم معمولاً دچار این اشتباهات که بیشتر شبیه «قیچی کاری» مطالب است می شوند.
عبدالرحمن بن احمد معروف به ابن رجب (۷۳۶- ۷۹۵ق) می گوید: «لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ» سبب ورود به بهشت و نجات از آتش جهنم است. ولی هنگامی این سبب موثر خواهد بود که شروط لازمه در آن فراهم شده و موانع از آن برطرف شود چرا که ممکن است این سبب به خاطر عدم وجود شروط لازمه یا وجود مانعی در سرراه تحقیقش، موجب داخل شدن فرد به بهشت نشود. به حسن بصری(ت ۲۱ق) گفتند: مردم می گویند: هرکس «لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ» را بر زبان بیاورد، وارد بهشت می شود. جواب داد: هرکس «لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ» را بر زبان بیاورد و حقوق و واجبات آنرا ادا کند وارد بهشت می شود. [۳۰]
به نظر شما اگر عوامِ خواهانِ ایمان اسلامی بدانند که اقتضاء و حق ابتدائی «لا إِلَهَ» نه گفتن و کفر به شیطان و هر ۵ طاغوت میان انسانهاست بعد «إِلاَّ اللَّهُ»، ایمان به الله و اثبات الله، برایش مسخره و توهین به شعور خودش و سپس مخاطبش نخواهد بود که بگوید من مسلمان سکولار هستیم؟ یا مسلمان یهودی هستم یا سایر ترکیبات از مسلمانی با هر یک از کفار ۵گانه ی آشکار؟ یا از حاکمیت یکی از این کفار و بخصوص کفار سکولار حمایت و پشتیبانی کند یا برای چنین حاکمیتی تلاش کند؟
شخصی که می گوید من مسلمان سکولار(مشرک) هستم آشکارا ناقض اقرار به «لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ» است که بر زبان رانده اما به دلیل عدم شناخت شرعیِ گروه کفار مشرک (سکولار) و اینکه ایمان را تنها در تصدیق قلبی و اقرار به زبان می داند و با رها کردن عمل به قوانین شریعت الله و طبعاً با عمل به قوانینی غیر از قوانین شریعت الله خیال می کند همچنان مومن است و توحیدش را نقض نکرده است!
واقعاً دیدن مردانی حق طلب و با غیرت که به خاطر این تفکرات اهل ارجاء در دام احزاب مختلف سکولار افتاده اند و برای قوانین سکولاریستی لیبرالها یا سوسیال دمکراتها جانفدائی و مبارزه می کنند و باز خیال می کنند هم مومن هستند و هم به نفع اسلام و مردمشان در حال مبارزه هستند بسیار دردناک است؛ زمانی که می بینی در زاهدان و سنندج و پاکستان و بنگلادش و افغانستان و مصر و عراق و لیبی و تونس و سوریه و سومالی و اندونزی و مالزی و غیره عده ای با شعار الله اکبر برای حاکمیت سکولاریستها (مشرکین/ احزاب) مبارزه می کنند خشمی بر انسان حاکم می شود که تنها با دعوت و جهاد از کانال جماعت و با بازسازی وتصحیح مفاهیم و انحرافاتی که در طول قرون گذشته تلنبار شده اند و با اسلحه ی صبر، چنین خشمی مدیریت و کنترل و هدایت می شود.
سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[۱] البخاري ۵۲/ مسلم ۱۵۹۹
[۲] لالکائی، شرح أصول إعتقاد أهل السنة ۸۳۹/۴
[۳] أخرجه الترمذي ۲۴۵۹/ أحمد ۱۷۱۶۴ مختصراً، / ابن ماجه ۴۲۶۰ باختلاف يسير / الديلمي في «الفردوس» ۴۹۳۰ واللفظ له. / محمد ابن عبد الوهاب، الخطب المنبرية ۴۹
[۴] بخاری۶۱۶۹- ۶۱۶۸ / مسلم ۲۶۴۰ / الترمذی ۲۳۸۷
[۵] بخاري ۳۶۸۸ / مسلم ۲۶۳۹
[۶] محمد مقدسی، احسن التقاسیم، ج۱، ص۱۵۳، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۷م./ عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ج۱،ص۳۶ ص۲۷۷، به کوشش ابراهیم رمضان، بیروت، ۱۴۱۵ق/ ۱۹۹۴م./ محمد ترمذی، سنن، به کوشش احمد محمد شاکر و دیگران، قاهره، ۱۳۵۷ق/ ۱۹۳۸م -.
[۷] عیاض قاضی، ترتیب المدارک، ج۱، ص۸۰، به کوشش احمد بکیر محمود، بیروت، ۱۳۸۷ق/ ۱۹۶۷م./ احمد مقری، نفح الطیب، ج۴، ص۲۱۷- ۲۱۸، به کوشش یوسف محمد بقاعی، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م./ احمد ضبی، بغیة الملتمس، ج۱، ص۲۹۴، قاهره، ۱۹۶۷م./ احمد ونشریسی، المعیار المعرب، ج۶، ص۳۵۶، بیروت، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱م./ محمد ذهبی، تاریخ (حوادث ۱۴۱-۱۶۰ق)، ص ۴۹۸، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دار الکتاب العربی/ محمد طبری، اختلاف الفقهاء، بیروت، دارالکتب العلمیه./ محمد ذهبی، میزان الاعتدال، ج۲، ص۳۱۱، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، ۱۳۸۲ق/ ۱۹۶۳م.
[۸] ابن بطة، الْبانة الکبری ۸۰۷/۲
[۹] ابن تیمیه، الایمان ۳۷۷
[۱۰] دورونسورو، گلیز (۲۰۰۵). انقلاب بی پایان: افغانستان، ۱۹۷۹ تا کنون. انتشارات سی. هرست. ص. ۱۷۸
[۱۱] اکر، حسن؛ کاکر، محد (۱۹۹۷). افغانستان: حمله شوروی و واکنش افغانستان، ۱۹۷۹–۱۹۸۲. انتشارات دانشگاه کالیفرنیا. ص. ۱۵۶
[۱۲] گیرادیت، ادوارد (۱۹۸۵). افغانستان: جنگ شوروی. تیلور و فرانسیس. ص. ۱۲۴
[۱۳] آمتسوتز، جی. بروس (۱۹۹۴). افغانستان: گذشته و حالا. انتشارات دیانا. ص۱۵۲
[۱۴] توکر، اسپینسر (۲۰۱۰). دائرةالمعارف جنگهای خاورمیانه: ایالات متحده در درگیریهای خلیج فارس، افغانستان و عراق. ج. ۱. ایبیسی-سیالآیاو. ص. ۸۷۴
[۱۵] بریثورز، رودریک (۲۰۰۷). افغانسی: روسها در افغانستان، ۱۹۷۹–۱۹۸۹. انتشارات هندواروپا. ص. ۲۷۵
[۱۶] الینویسکی، آرتیمی (۲۰۱۱). خداحافظی دور و دراز: خروج اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان. انتشارات دانشگاه هاروارد. ص. ۹۵
[۱۷] گوئیستوزو، آنتونیو (۲۰۰۰). جنگ، سیاست و جامعه در افغانستان، ۱۹۷۸–۱۹۹۲. انتشارات سی. هرست. ص. ۱۵۶/
[۱۸] آمتسوتز، جی. بروس (۱۹۹۴). افغانستان: گذشته و حالا. انتشارات دیانا. ص. ۱۵۲
[۱۹] گوئیستوزو، آنتونیو (۲۰۰۰). جنگ، سیاست و جامعه در افغانستان، ۱۹۷۸–۱۹۹۲. انتشارات سی. هرست. صص. ۱۵۵ و ۱۵۶
[۲۰] این سخن متعلق به حسن الهضیبی قاضی بازنشسته ی حکومت سکولار است که بعد از شهادت حسن البنا تقبله الله طی سناریوی خائنانه ای به رهبری اخوان رسید و اخوان بعد از رهبری این کارمند دولت سکولار به صورت تدریجی با حذف و محدود سازی و به حاشیه راندن وفادران به اخوان سر به انحراف گذاشت واسلامشان به قول سید قطب، اسلام درباری و آمریکایی شد وسیدی را که زینب غزالی ودیگران او را امام خطاب می کردند کم کم او وافکارش را به حاشیه راندند وهضیبی کتاب”نحن دعاة ولا قضاة”را تنها برای تقبیح دیدگاههای سید قطب نوشت وسید را از اخوان بیرون دانست.
[۲۱] محمدقطب، واقعنا المعاصر، ص۴۰۵/ در مورد جریانی خاص از اخوان المسلمین که می گوید: عده ای هم سیاسی بودند واخوان را یک حزب سیاسی تصور می کردند (وبعدا نیزاز آن چیزی جز هیئتی سیاسی وشرکتی اقتصادی باقی نگذاشتند)
[۲۲] لازم به توضیح است چند ماه بعد از این سخنان بعد از عید سعید فطر ۱۴۰۲ش شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله، شیر محمد عباس ستانکزَی در مصاحبه با رسانه های رسمی در تاریخ ۲ سنبله ۱۴۰۲ش (۲شهریور) اعلام کرد که از سال ۲۰۰۷ به صورت مخفی با سازمان جاسوسی آمریکا در ارتباط بوده است و می گوید: ما مذاکرات پنهان با آمریکائیها از ۲۰۰۷ شروع کرده بودیم و از ۲۰۰۷ الی ۲۰۲۱ که آخرین خروج قوای آمریکایی از افغانستان بود مسئولیت تمام مذاکرات بین آمریکا و امارت اسلامی افغانستان به دوش من بود.(توضیح از سوی مجیب الرحمن یمنگانی)
[۲۳] ابن تيميه حرانی, أحمد بن عبد الحلیم، قاعدة جليلة في التوسل و الوسيلة، محقق و پژوهشگر: ارناؤوط، عبد القادر؛ عربستان/ریاض ، رئاسة إدارة البحوث العلمية والإفتاء ، ۱۴۲۰ ق
[۲۴] ابن كثير، تفسير القرآن العظيم ۳/۲۰۲ / شعيب الأرناؤوط، تخريج شرح الطحاوية۴۱۱ – تخريج سير أعلام النبلاء۱۷/ ۶۲۵ / الدارقطني (۴/۱۸۳)، والحاكم (۷۱۱۴)، والبيهقي (۲۰۲۱۷) باختلاف يسير من حديث أبي ثعلبة الخشني رضي الله عنه
[۲۵] النسائی ۳۰۹۴ صححه الالبانی
[۲۶] ابن عساکر، تاریخ دمشق ۳۰/۳۱۱
[۲۷] واقدی، کتاب الرده ۱/۵۱
[۲۸] مسلم۲۱
[۲۹] بخاري ۱۳۹۹ -۱۴۰۰/ مسلم ۲۰ / نسائی ۳۹۷۵
[۳۰]ابن رجب، كلمة الْخلاص و تحقیق معناها،۱۴المکتب الْسلامي، بیروت، چاپ چهارم، ۱۳۹۷هـ