حق نشناسی در قبال دعوت (فِصامیون)

حق نشناسی در قبال دعوت (فِصامیون)

 

مؤلف: شیخ عاصم مقدسی
مترجم: ا . صدوقی

بسم الله الرحمن الرحیم
بسیار ناراحت و محزون شدم آن روزی که در بند مخصوصم در زندان با یكی از همین فصامیون [۱] كه اخیراً از یکی از جبهات برگشته و جنگ آنجا او را به هیجان آورده بود، روبهرو شدم و او مرا با لحنی انکارآمیز خطاب قرار داد و گفت: «شما در این مناطق نشستید که مثلاً چیکار کنید؟!»
و این حرف او پاسخ متشنجی بود به برخی خاطرات که برایش تعریف کردم خاطراتی دربارهی تحریک و تشویق جوانان جهت سفر به آن جبهه و در نتیجه خالی شدن میدان دعوت از دعوتگران و فعالان.

به او گفتم: «اگر این حرف را میگفتی و من در خانهام همراه با زنان و فرزاندانم بودم هیچگاه ناراحت نمیشدم.» با وجود اینكه به فضل الله من تمام زندگیم را برای دعوت گذاشتهام و زنان من نیز میدانند كه دعوت به توحید شریك سوم زندگی آنان شده است، بلكه توحید بر آنان مقدم بوده و إعلا و سیادت ازآن توحید است. امید و رجایم به خداوند متعال است كه او را ملاقات نموده در حالی كه متمایل و ملتزم به توحید هستم و این میل و حب من نسبت به توحید به گونهای نیست كه خانوادهام از آن رنجور باشند بلكه به فضل خداوند متعال بسیار بر آن راضی و خوشحالند.

اما او، من را در حالی با آن كلام مخاطب قرار داد كه بنده در پشت ستونها و میلههای زندان بودم و فكر میكنم كه این گفتهی او ناشی از غفلت و عیب و نقص وی بود ..

من در اینجا نمیخواهم كه با به رخ کشیدن مصیبت و اسارتم، بر دین و دعوتم منت گذارم و از این امر به خداوند متعال پناه میبرم و از او طلب مغفرت دارم و میخواهم كه تمام اعمالمان را قبول فرماید .. اگر منت و فضل خداوند متعال بر ما نبود ‌هدایت نیافته و دعوت و جهاد نیز نمینمودیم و نمیتوانستیم در زندان و هر جای دیگری ثبات داشته باشیم ‌اما میخواستم كه توجهی به این شخص مخاصم داشته باشم كه جایگزین آن جبهاتی كه شما به آن تحریض و نفیر مینمایید و ما نیز از آن ترغیت و تحریض، حفاظت مینماییم هرگز خواب و نشستن و میل نمودن به سوی اولاد و ازدواج و دنیا نمیباشد چنانكه این فصامیون یا ـ بهتر بگوییم ـ خصامیون (اهل دشمنانگی) میبینند و میاندیشند؛ چرا كه آنان نوعی عداوت عجیب و غریب و جدایی تیره و تاری را میان دعوت و جهاد ابداع و اختراع نمودهاند!!

به همین خاطر ناراحتی و رنجش من از خطاب این دوستمان نه بخاطر شخص خودم بلکه بیشتر بخاطر دعوتم میباشد. دعوتی که تصورم بر این است و در نزد خداوند سبحان چنین احتساب میکنم که تنها بخاطر آن پشت میلههای زندان افتادهام حال همنشینم مرا به خاطر اشتغال به آن تحقیر کرده و سبک میشمارد.

و چقدر دردمند شده و میشوم هنگامی که چنین فصام و خصام تیرهای را بین دعوت به سوی توحید و جهاد فی سبیل الله مشاهده میکنم، چیزی كه در بین چنین جوانان حماسی جریان یافته است آنهم به خاطر ادعاهای عجیبی كه آن شخص برای من بیان میکرد و میگفت: «ای همنشینم (خطاب به ابو محمد) بعد از حوادث ایلول (اشاره به حادثهی ۱۱سپتامبر و انفجار برجهای جهانی و غزوات واشنگتن و نیویورك) دیگر دعوت معنایی ندارد و فقط قتال است كه باید وجود و نقش داشته باشد» ..!!

چنین تاریخگذاری و گزارشی از چنین فردی تعجبآور است اما خداوند متعال را حمد میگویم كه چنین سخنی را تا به حال از شخص دیگری نشنیدهام لذا بلا فاصله تصمیم به نوشتن در این مورد گرفتم باشد که ریشهی این فصام را از بین برده و اصل آن را قطع نمایم.

دوست عزیزم، من تو را به جهل و نادانی متهم نمیکنم و صفاتی مانند ضعف فكری و تنگنظری و كوتهبینی و سطحینگری را به تو نسبت نمیدهم هر چند فهم تو از تمامی این سخنان به دور نیست .. من با تو و امثال تو كه اصحاب دعوت را به قعود و دلبستگی به دنیا و زن و فرزند متهم میکنید مقابله به مثل نمیكنم .. چرا كه به این شیوه امراض معالجه نشده و بیماریها علاج نمییابند .. اما به تو میگویم با من بنشین تا در کمال آرامش با هم گفتگو نماییم و قلب و سینهات را برای سخنانم بگشای و ما را از درد و مشقت و سختی رها كن.

اولاً دوست من، از تو میخواهم بگویی كه: تو و برادرانت و فلان و فلان و فلان از رهبرانتان، از كجا و کدام مدرسه بیرون آمدهاید؟ مگر جز این است که شما از زیر سایهی برکت دعوت الی الله خارج شدهاید؟

و چه كسی بود كه به فضل خداوند متعال دست تو را گرفته و از بین مناهج دعوی گمراه و اهل تفریط و ارجاء نجات داده و از لغزشهای غلو و تندروی و افراط در تكفیر دور نگه داشته و تو را نسبت به توحید این چنین فهیم و بصیر تربیت کرده است؟

آیا همهی اینها غیر از بركات دعوت متمایز توحید و داعیانش بوده است ..؟ بنابراین چنین ناسپاسی و انکاری بخاطر چیست؟

بعلاوه، چه چیزی سبب ایجاد چنین جهاد مبارك و متمایزی گشته كه ما از آن خبر داریم و مدت طویلی آرزوی به وجود آمدنش را داشتیم. آیا این نیز ناشی از دعوت متمایز الی الله نیست؟ ..

برادر محبوبم! به خدایی قسم كه هیچ الهی غیر او وجود ندارد من بارها و بارها در پیشاور و نیز در افغانستان برخی از رهبران جهاد را ملاقات نمودهام كه امروز از سروران و سادات مجاهدانند و زینت مردم زمانند، اما آن زمان من ـ همچنان كه عبدالله بن مبارك در مورد بعضی از راویان میگفت ـ «دوست داشتم به جای ملاقات آنها،‌ با پشکل و سرگین برخورد مینمودم ..» چونكه آن روزها دیدگاه ایشان نسبت به حکام طاغوت و یاریدهندگانشان، دیدگاهی منحرف بود و در بسیاری از ایجاد روابط و پیمان با رؤسای ضلالت، متحمل شکست و ذلت میشدند.

طواغیتی كه خداوند متعال ما را در مورد آنان و انحرافاتشان بصیرت بخشید، آن زمان برخی از همین فصامیون شبها را در حراست و نگهبانی از این رؤسای كفر به روز میرساندند و توان خویش را برای حمایت از آنان و جنگیدن تحت امارتشان بذل مینمودند. اموری که امروز برای دور و نزدیک رسوا و نمایان شد ..

میگویم: چه شد که چنین افرادی كه در آن زمان به نزد ما مقامی مانند سرگین و پشکل داشتند، امروز به این مقام سنگین و ارزشمند و به این مجد و عظمت رسیدهاند؟! آیا این از بركات دعوت و ثمرات آن و كتابها و نوشتههای مشایخ دعوت نیست؟؟ دعوتی كه واجب است همراه و هم مسیر با جهاد وجود داشته باشد. نه دعوت، جهاد را تعطیل میكند و نه جهاد موجب تعطیلی دعوت میشود ..

پس ای همنشینم چنین جدایی و فصام تیره و تاری را از كجا آوردهای؟!

دوست من .. من نمیخواهم از یک طرف کارم القای این فهم به تو باشد، اما از طرفی دیگر تو آنگونه که شایسته است به سخنانم گوش فرا ندهی و به وقت خود سکوت اختیار نکنی ـ همچنانکه متأسفانه بسیاری از فصامیون به خوبی گوش فرا نمیدهند در حالی که حسن استماع از مهمترین آداب طلب علم است ـ بدان که این امر، بینهایت مهم است پس به سخنانم گوش دل بسپار باشد که آگاه شوی ..

برادر عزیز .. هرگاه بخواهی فضیلت دعوت و جهاد را در کنار هم بسنجی بایستی اولاً بپرسی که: چه نوع دعوتی را در كفهی مقابل جهاد میگذاری؟ ثانیاً: چه نوع جهادی را در كفهی دیگر خواهی گذاشت؟

اگر منظورت از دعوت، دعوتهای منحرف و ارجائی است و یا دعوتهای مسخر برای نظامهای کفری و حامی و همسو با سیاستهای طواغیت یا اگر منظورت از دعوت، دعوتهای پارلمانی بر مبنای قوانین وضعی است پس مرگ و نابودی بر همهی این دعوتها باد .. و حقا که هیچ مجال و رخصتی و هیچ مکان و مقالی برای مقایسه و مقارنه و موازنهی این دعوتها با کوچکترین انواع جهاد وجود ندارد و نخواهد داشت.

و هر انسان عاقلی كه ما را بشناسد میداند كه به فضل و توفیق خداوند متعال، ما دورترین و بیزارترین مردمان از این نوع دعوتها هستیم .. و ما هنگامی كه از دعوت سخن میگوییم یا بدان اشاره میکنیم منظورمان دعوت مبارك و متمایز و جامع و كامل توحید است، دعوتی كه از هیچ یك از جنبههای توحید نكاسته و هیچ قسمی از توحید را ضایع ننموده و به هیچ نوع شركی آلوده نشده است، دعوتی كه دستگیرهی محكم آن حب و بغض و موالات و معادات فی الله و به خاطر الله است و این دین ابراهیم و دعوت خاتم انبیاء و مرسلین است ..

حال برادر عزیز .. این دعوت را در كفهی اول موازنه قرار ده و با من همراه شو و به كفهی دیگر توجه نما ..

منظورت از قتال و جهاد كدام نوع است ..؟
آیا منظورت قتال شكست خوردهایست كه تحت پرچمهای جاهلیت رخ میدهد؟ فكر نمیكنم كه منظورت از جهاد این باشد چرا كه این نوع جهاد از فرهنگ ما نیست و چنین قتالی به كار ما نمیآید و هیچ نعمت و كرامتی در آن وجود ندارد تا ما برای آن اعتباری قائل شویم؛ چه برسد به آنكه ما آن را با دعوت توحید مقارنه و موازنه نماییم ..

و یا منظورت جهاد و قتالی است كه اسلام را با وطنپرستی جاهلی درهم میآمیزد و بخشی از دین را با بخشی از دود و زیغ و انحرفات جاهلیت مخلوط میکند و در زیر لوای جاهلیت و تحت نام وحدت ملی ‌مسلمانان و مجرمان و كافران و فاجران را گرد هم میآورد و روابط بین آنان را به حجت مصالح مشترک و دشمنان مشترك همانند رابطهی برادر با برادر یا فرزند با پدر قرار میدهد و بر این
اساس باطل صفوف پراکنده متحد گشته و رایات و پرچمهای متناقض با هم جمع میشوند.

اما من طرف مقابلم (شخص فصامی) را میشناسم‌، منظور او قطعاً چنین جهادی نمیباشد و اگر قصد او چنین جهادی باشد كفهاش سبك گشته و به بالا میرود وكفهی دعوت توحید مسلماً سنگینتر خواهد بود ..

اما اگر مقصود همنشین فصامی و خصامی ما از جهاد، جهادی پاک و مبرا از تمام آلودگیهای مذکور باشد؛ جهادی كه سربازانش از بطن توحید خارج گشته و در زیر سایهی توحید تربیت یافته و مراحل ترقی را طی کرده باشند جهادی كه به تمام طواغیت کفر ورزیده و از تمامی رایات و تمایلات جاهلی اعلام برائت نموده باشد؛ چنین جهادی جایگاهش بر سر و چشمان ماست و سلام و پایداری بر چنین جهادی باد. جهادی كه ما خود را برای آن آماده میكنیم و فرزندان و برادرانمان را برای آن تربیت مینماییم و حتی برای یك روز هم آن را از دعوت، جدا و دشمن نمیداریم ..
اما با وجود تمامی این موارد با کمال تأسف نفراتی مانند این همنشین ما و امثال او آنهم به تعداد فراوان، بین این جهاد و دعوت مثمر(كه جهاد ثمرهاش است)، فصام و خصامی ابتداع كردهاند ..

اما با وجود همهی اینها عدهی زیادی مانند این همنشین ما و امثال او را میبینیم که با کمال تأسف جهاد را از دعوت که همانا درخت آن است، جدا میکنند.

به همین خاطر برخی اوقات مسائلی را از زبان آنان میشنویم كه شبیه چیزی است كه این شخص به من گفت. البته او من را در پشت میلههای زندان مخاطب قرار داده و برای این فصام، تاریخی را نیز مقرر نمود (یازده سپتامبر)؛ اما دیگران این فصام را به طور مطلق و بدون تاریخ اعلام مینمایند و حتی آن را در نوارهای ضبط شده اعلان میكنند و آن را برای امت در برنامههای ماهوارهای پخش مینمایند یا در بیاناتی طنینانداز و فراگیر و تصریحاتی محكم از طریق کانالهای ماهوارهای و غیره جگر و رودهی نشستگان از جهاد را در هر صورت قطع مینمایند و بر برادرانشان كه ملتزم و مشغول به دعوت هستند عیب گرفته وآنان را به كوتاهی و تقصیر متهم میكنند و التزام به دعوت را قعود و تخلف از جهاد به حساب می آورند، با وجود اینكه اگر دعوت توحید وجود نداشت جهاد آنان و كلامها و نوارها و بیاناتشان وجود نداشت و اگر دعوت توحید نبود‌، آنان همچنان منزلت سرگین را نزد ما داشتند همچنان كه قبلاً اشاره نمودیم.

پس آنان شاخههایی از دعوت توحیدند كه پرورش و بلوغ یافتهاند و از كتابها و تعلیمات مشایخ و داعیان این دعوت، شیر خوردهاند. پس به كدامین دلیل و به چه حقی اکنون سینهی این دعوت مبارك را گاز میزنند و آزارش میدهند در حالی كه اجسادشان از شیر آن رشد نموده است و افکار و تمایلاتشان به واسطهی آن تصحیح گشته و با تغذیه از شیر این دعوت عضلاتشان رشد و نمو پیدا کرده و منهجشان بر جادهی مستقیم قرار گرفته است؟! و اگر مادری و رضاعت این دعوت مبارک نمیبود فقط خدا میداند كه چه آفات و انحرافات و زشتیهایی كه هم اكنون در بین طوائف و جماعات موجود است گریبانگیر آنها میشد.

حال که واقعیت امر چنین است‌ به ما این حق را بدهید كه از آنان بپرسیم: چه نوع جهادی را بر دعوت حقیقی توحید تفضیل میدهند که بین آن و دعوت توحید چنین فصام و خصام تیرهای را ابداع كردهاند!!

اگر جواب دادند كه منظور ما «جهاد دفع» است. به آنان میگوییم ‌تمام دنیا امروز دارالكفر است (حكومتهای امروزی كافرند)‌ و مسلمانان در آن مستضعف بوده و دیارشان تماماً از آنان گرفته و غصب شده است حال یا به واسطهی كافران خارجی و یا توسط كافران داخلی كه رفقای كفار خارجیاند و هیچ جایی حتی مكه و مدینه از این قاعده مستثنی نیست بنابراین جهاد هر مسلمانی در چنین واقعی میتواند قتال دفع نام گیرد ..
اما سؤال ما تعیین کنندهی نوع جهاد از حیث ثمره و فوائد و عوائد آن برای اسلام و مسلمانان است البته منظورم این نیست كه حتماً جهاد باید نتایج را تضمین نماید و یا چیدن ثمرات شرطی برای انجام جهاد باشد، این امری است كه به دست خداوند و ارادهی اوست و رسیدن به نتیجه به دست مجاهدان نیست پس نیازی نیست كه سطحینگران كه مراد و منظور سؤال من را درك ننمودهاند آن را قاطی کنند در حالی كه نمیتوانند به خوبی به آن جواب دهند البته هیچ متحمس سطحینگر و كوتهفكری نمیتواند به آن پاسخ صحیح دهد ..

این سؤالی است كه پاسخ به آن، اهداف قتال و ثمرات و دستاوردهای آن را مشخص خواهد ساخت، اهداف و دستاوردهایی که بر اساس آن برنامهریزی برای قتال میسر گشته و نیروها آماده و مدرب شده و بر مبنای آن با دشمن مواجهه میشود.

به همین خاطر كسی نمیتواند به این سؤال پاسخ مناسبی دهد مگر اینكه آن فرد نسبت به واقع امت بصیر بوده و نقشههای دشمن علیه اسلام و شرائعش را شناخته و برای تحكیم و تمكین احکام اسلام صفوف را متحد نماید و بزرگترین حاجت امروز مسلمانان که همانا رسیدن به تمكین و تحكیم شریعت است را ببیند و از هدر رفتن تلاشهای جوانان امت غمناك گشته و از تشتت و پراكندگی امكاناتشان دردمند گردد و حرص شدیدی برای رسیدن به نافعترین اعمال داشته و بتواند به خوبی بین مصالح و مفاسد موازنه ایجاد نماید و بداند كه اقامهی دین خداوند متعال و تمكین آن در چنین واقع و احوالی با منفجر نمودن شرابخانهای و یا سالن سینمایی و امثال آن از اعمال «حسبه» كه برخی از جوانان مسلمان امروز انجام میدهند میسر نیست و یا با انجام برخی از عملیاتها كه در آن چند نفری از محاربین در مناطق مختلف كشته میشوند، نمیتوان به حكم اسلامی دست یافت بلكه این امر بزرگ نیاز به فعالیتی متكامل و تلاشی متواصل و مداوم دارد كه به علما و داعیان ربانی متصل باشد، كسانی كه امت حول آنان جمع شده و بین علم و عمل و دعوت آنان فصام و خصامی نمیبینند و چنین امری نیاز به جانب عسكری و نظامی دارد كه خود آن نیز به کار دعوی تربیتی خاصی نیازمند است تا گروه و طائفهای از مؤمنان را آماده نموده و آنها را توجیه نماید تا مردم را رهبری نمایند (قاعدهی صلبه)، و این دعوت شاخهای دیگر داشته كه در آن عموم و جماهیر مردم را از جنبههای تلاش سیاسی شرعی آماده سازد (قاعدهی جماهیر) و نیز داشتن ادبیات و خطاب اعلامی و دعوی پخته و روشنبینانه و امثال اینها که لوازم اساسی و ستونهای اصلی برای رسیدن به آن هدف جلیل و غایت عظیم به شمار میآیند.

و اگر شخصی دوراندیش و صاحببصیرت را یافتی که از چنین فهم عمیق و جامعی بهرهمنده گشته بود، من تصور میکنم که ایشان بعد از نگاهی به چپ و راست خود و مشاهدهی حقایق جاری در اکثر جبهات قتال امروزی و عملیاتهای جهادی پراکنده در اینجا و آنجا و بعد از تأمل در موازین قدرت و ارزیابی احوال مرجعیات و سران اهل سنت بیشک به تو خواهد گفت که: دستاورد قتال در اکثر این جبهات ـ من جمله جبههای که دوست فصامی ما بخاطر آن با من مخاصمه میکند ـ از حد قتال نکایه و ضربه زدن بر پیکر دشمنان فراتر نمیرود و نیز او و افرادش اساساً به فکر چیدن دستاورد «تمکین» از این نوع عملیاتها و جبهات نیستند.

تا آنجا که بنده از چنین شخصی دربارهی ثمرات و دستاوردهای این نوع قتال (در آن جبهات) سئوال کردم که آیا براستی میتوان برای رسیدن به تمکین بر این نوع قتال تکیه و اعتماد نمود؟ و او پاسخ داد: «ثمرهی تمکین در این جبهات، بیشتر عاید تلاویو میشود تا این جبهات و سرزمینها»

این چنین پاسخی نتیجهی مشاهدات او از حقایقی است که در این نوع جبهات وجود دارد، از جمله دور بودن اعضای این جبهات از حقیقت دین و انحراف علما و دعوتگران آن و نیز نقص و بیراههروی گروههای منتسب به اسلام در این جبهات، همچنین میل و تولای غالب مردم برای آمریکاییها و قرار داشتن موازین قدرت در دست طوائف کفر و ضلالت که با آن براحتی ثمرات قتال در این جبهات را برای خود برمیچینند و منتظر لحظهی مناسب میمانند و تلاشهای سیاسی رسانهای و سازمانی و ملی خود را ادامه میدهند و برای توجیه و سازماندهی نیروهای مردمی خود تلاش میکنند تا بتوانند ثمرات ـ قتال در این جبهات ـ را از آن خود نمایند.

و این درحالی است که مهمترین آروز و هم و غم این دوست ما و کسانی که همراه اویند انجام برخی عملیاتهای نکایه علیه دشمنان خدا و مزدوران آنها است و اینکه بتوانند امنیت و آرامش صلیبیان اشغالگر در آن مناطق را برهم زنند و یا نهایتاً بتوانند در دراز مدت و با کار طاقتفرسا و تلاش متمرکز و پیوسته و قربانیها و فداکاریهای بسیار باعث عقبنشینی آنها از آن مناطق شوند و این نهایت آن چیزی است که بدان میاندیشند!! اما ایشان از این واقعیت غافلند که اگر چنین اتفاقی رخ دهد و اشغالگران عقبنشینی کنند نه آنها که قتال کردهاند و نه سایر افراد منتسب به اهل سنت در آن مناطق قادر به چیدن ثمرات جنگ و بدست گرفتن زمام امور نخواهند بود بلکه افرادی دیگر از طوائف گمراه یا جناحهای علمانی و ملحد با اغتنام فرصتهای پیشامده و استفاده از امتیازات کنونی و موازین قدرت دستاوردهای قتال را از آن خود خواهند نمود … از خداوند متعال میخواهم که سپاه خود را یاری دهد و بندگان موحد خود را تمکین بخشد.

بنابراین قتالی كه این دوست فصامی ما و بسیاری از جوانان به خاطر آن با دعوت توحیدی مخاصمه نموده و میان این دو همانطور كه خودشان میگویند فصم و جدایی اندختهاند چیزی بیش از قتال نکایه نیست‌و در ورای آن تمكینی برای اهل اسلام و دینشان وجود ندارد .. و امثال این نوع قتال امروزه در اكثر نقاط دنیا جریان دارد و هیچ امتیاز و خصوصیت خاصی برای آن سرزمینی كه همنشینم در مورد آن مخاصمه مینمود نسبت به سایر مناطق وجود ندارد بلكه برعكس، قتال نكایه در سرزمینهای دیگر مانند فلسطین مزیت و خصوصیتی برای مسجدالاقصی دارد و یا در افغانستان امتیازاتی برای شوكت یافتن طالبان كه امید تمكین دوبارهی آن میرود‌ موجود است و یا در چچن كه رقیبی برای مجاهدان وجود ندارد امید تمکین میرود و نیز بخاطر طبیعت جغرافیایی این مناطق ‌تمامی این امور برای کسانی که بر قتال نکایه تکیه دارند امتیاز و مزیت محسوب میشود و این امید وجود دارد که در خلال آن برخی ثمرات مفید از نظر آزادسازی و تمکین و لو در دراز مدت برای اهل اسلام حاصل شود آن هم اگر آن ثمرات تا هنگام چیدن آن توسط مجاهدین سالم و پایدار باقی بماند.

البته ضعف خطاب متعلق به این نوع قتال كه دوستمان برای آن حماسی گشته و هیاهو به راه انداخته است را اضافه میكنم و میگویم اگر قتال نکایه با خطاب پخته، حسابشده و هوشیارانهای همراه نباشد كه راه جهاد را تبیین نماید و اهداف پاک و نورانی آن را به گوش مردم دنیا رسانده و جهاد را از شبهات و تشویهات وارد بر آن پاك نماید بطور قطع دشمنان از ثمرات آن بهرهبرداری نموده وآن جهاد را وسیله-ای قرار میدهند تا با استفاده از آن دین و دعوت را خدشهدار كنند و به این طریق دیگران را علیه اسلام و مسلمین تشویق میكنند. لذا برخی از انواع قتال و یا عملیاتهای جهادی بطور قطع در زیر شاخهی قتال تمكین قرار نگرفته و چه بسا به دشمن آسیبی نمیرساند البته همان طور كه قبلاً گفتم قتالی كه همنشینمان در مورد آن با دعوت مخاصمه مینمود مسلماً برخی از ثمرات و آثار تمكین را محقق خواهد کرد مانند رهاسازی برخی مستضعفان و آزاد نمودن زندانیان و اسیران مسلمان از بند اسارت و نجات دادن آنها از زیر شکنجه و تحقیر و زورگویی و سلطهی كفار. این ثمرات از جنس آثار تمكین است كه به وسیلهی آن بندگان از سلطهی كفر به سوی قدرت و سلطهی اسلام خارج میشوند. بدون شك چنین قتالی كه فقط و فقط به دشمنان آسیب میرساند ثمراتی بزرگتر از عملیات صرفاً نکایه دارد و عظیمتر از اعمال حسبهای (كم ثمر) است كه بسیاری از جوانان انجام میدهند مانند منفجر نمودن شرابخانه، یا از بین بردن اماکن لهو و لعب در مناطق مختلف.

اما دعوت مبارك توحید که بر اساس برنامهای حسابشده و توجیهاتی حکیمانه و تلاشهایی بیوقفه و پایدار عمل مینماید موازین و محاسبات خاص خود را دارد و هیچ شكی نیست كه بر تمامی امور فوق مقدم بوده و ترجیح داده میشود چرا كه این دعوت جزئی از جهاد تمكین است كه هیچگاه از آن جدا نمیشود. جهاد تمكینی كه شدیدترین نیاز مسلمانان است تا با رسیدن به آن از عبادت بندگان به سوی عبادت الله خارج گردند و به همین خاطر مسلمانان باید آن را مقدم داشته و از اولویات خود قرار دهند و باید تلاشهای خود را در این مسیر صرف نموده و جهادشان را بر آن متمركز نموده و نیرو و توانشان را برای رسیدن به آن جمع نمایند.

اما با تأسف فراوان در سایهی چنین حماسهای توخالی كه در بین چنین افراد فصامی منتشر شده بسیاری از آنان دعوت را بیرون کشیده و آن را از مفهوم جهاد جدا نمودهاند و بسیاری از آنان از جهاد هیچ چیزی را فهم نكردهاند بجز طخطخه و دبدبه و کبکبه (سروصدا نمودن) كه با دعوت مرتبط نبوده و ربطی به برنامه و منهج ندارد (بیبرنامه و بینظم است) .. و این مرا بسیار ناراحت و غمناك میسازد و درد شدیدتر از این، ‌آن است كه رؤسا و مراجع چنین جوانانی این اعمال را مقدس و صحیح دانسته و آن را بر افهامشان مؤكد مینمایند.

و به همین خاطر بنده اخیراً با عدهای از جوانان که به قصد مشورت جهت انجام برخی اعمال نکایه سراغم آمده بودند صحبت کردم این جوانان قصد انجام برخی اعمال نکایه را داشتند در حالیکه مهارت نظامی کافی برای انجام آن اعمال را نداشته و وضعیت امنیتی ایشان مناسب نبود. البته هماکنون در مورد مسئلهای تازه با این عده وارد بحث و گفتگو هستم. بنده قبلاً با امثال ایشان در مورد مسائل مختلف بحث و گفتگو داشتهام.

برخی از آنان را به اشتغال به دعوت توحید نصیحت نموده و تلاش نمودم كه كم ارزش بودن تعدادی از عملیاتها و غیرشرعی بودن برخی دیگر را كه قصد انجام آن را داشتند، برایشان روشن نمایم.

و بنده خطاب به تعدادی از جوانان که در مورد ایشان برای دعوت توحید آرزوها داشته و حسابها باز کرده بودم این جمله را گفتم: «.. براستی ناامیدم کردید ..!!»

زیرا تصور میکردم كه اشتغال آنان به توحید در بین عشائر و مناطقشان برای دین و توحید و جهاد نافعتر باشد و این تصور نزد كسی كه جهاد را با شمولیت و اركان و خصوصیاتش فهم نموده باشد تصوری صحیح و مسلم است. بعلاوه در میان آنان امام مسجد و خطیب و معلم وجود داشت لذا بهتر می-توانستند بار مسئولیت این دعوت را به دوش بکشند اما متأسفانه لرزههای تحمس و احساسات که این جوانان و امثال ایشان از جمله این دوست فصامی ما را اسیر خود کرده بود سبب شد تا در مقابل حکمت و استدلال و فهم صحیح موضعگیری و طغیان نمایند.
همچنین تأثیرپذیری این جوانان و امثالشان از اخبار عملیاتهای دقیق و حسابشدهی مجاهدان كه در مناطق مختلف انجام میگیرد را اضافه مینمایم بطوریکه این جوانان پس از شنیدن و دیدن وقع این عملیاتها تلاش میکنند عملیاتی مشابه آن را انجام دهند در حالی كه امكانات و مهارتها و ریزبینی آن مجاهدان را ندارند. تمامی این عوامل و كوته نظری و سهلاندیشی این جوانان نسبت به جهاد و دستاوردهای آن و تعامل سطحی ایشان با جهاد و دعوت و نبود فهم جامع در مورد لزوم هماهنگ و هممسیر بودن دعوت و جهاد و مقدم شمردن جهاد بر دعوت در اغلب حالات خصوصاً هنگامی كه قتال تنها قتال نکایه است و انجام اعمال حسبه (كم ثمر) آنهم به شیوهی محدود و مقطوع از دیگر عوامل نقص فکری و عملی این جوانان است.

و با کمال تأسف، در میان این دسته از جوانان حماسی بسیار كم یافت میشود كسانی كه به خوبی به سخنان ناصحان و صاحبان نظر و تجربه و مهارت ‌توجه نموده و گوش فرا دهند و چه بسا چنین تصور كنند كه علت این نصیحتها انهزام و شكست در برابر دشمنان خداوند میباشد یا آن را بر ترس از تحمل تكالیف قتال و ترس از تبعات جهاد حمل میكنند نه حرص و نگرانی بخاطر نفس آنها و برنامه و ثمرات و نتایج اعمالشان و بسیاری از آنان این توجیهات و نصائح و دروس را فرا نمیگیرند مگر بعد از اینکه خود شخصاً عواقب نامطلوب اشتباهاتشان را تجربه کنند در حالی كه خوشبخت و سعادتمند كسی است كه از دیگران (و نتایج اعمالشان) وعظ و عبرت بگیرد.

به همین خاطر گاهی برخی از آنان را میبینم كه به سبب سهلانگاری در حفظ امنیت شخصی و مشغول شدن به کارهایی غوغایی و جنجال برانگیز در برابر دشمنانشان به سادگی علیه خود و برخی دیگر از برادرانشان اعتراف مینمایند و پدرانشان را میبینم كه با دادن شهادت در دادگاهها نظام را تمجید نموده و ولاءشان را برای نظام حاکم اظهار مینمایند و اموری از این قبیل را انجام میدهند كه اگر پسرانشان بر دعوت تركیز نموده و همراه با آنان برای دعوت مبارك توحید عمل مینمودند پدرانشان چنین شهاداتی را نمیدادند مگر اینكه خداوند متعال چیز دیگری میخواست .. هنگامی كه این امور را میبینم به یاد قول شاعر میافتم:

بذلت لهم نصحی بمنعرج اللوى ** فلم یستبینوا الرشد إلا ضحى الغد
پند اندرز خود را از هر پیچ و خمی گذراندم و به گوش آنها رساندم (برای نصیحت ایشان تلاش کردم) اما آنها راه هدایت را بازنشناختند مگر صبح فردا. (مگر آندم که دیر شده بود)
به هر حال چنین اعمالی از پدران و نزدیكان آنان صادر شده است و خود آنان به خاطر فهم توحید و برائتشان از طواغیت مرتکب این اعمال (تمجید و اعلان حمایت از طاغوت) نمیشوند.

اما با کمال تأسف کسانی را میبینیم که بعد از نقشهکشیدن و یا ارتکاب برخی اعمال حسبه (کم ثمر) یا نکایه، به دام افتاده و بدون داشتن هیچ سهمی از فهم و دعوت و عقیده و توحید به فتنهی زندان مبتلا میشوند و سرانجام ـ با کمال تأسف ـ اعمال و گفتههایی از آنها صادر میشود که موجب ریزش عرق شرمساری از پیشانی دعوت و جهاد شده و چهرهی هر دو را لکه دار میکند. نمیدانم که این چه نوع قتال و جهادی است که فرزندانش را بر توحید و عقیده راسخ تربیت نکرده است؟!

این چه فصام تیرهای است، قسم به الله كه راهی برای خزی و خاری و شكست در برابر دشمنان و تحقیقاتشان و دادگاههایشان است.

این چه فصام تیرهای است، به خدا قسم که همین فصام در هنگام بازجوییها و در دادگاهها و در مقابل دشمنان خدا بارها و بارها شکست و ذلت به بار آورده است.
ومن البلیة عذل من لا یرعوی ** عن غيّه وخطاب من لا یفهمُ
از جمله بلا و مصیبت آن است که کسی را سرزنش نمایی که (هرگز) دست از گمراهیش نمیکشد و کسی را مخاطب قرار دهی که (هرگز) حرف تو را نمیفهمد.
دوست داشتم كه این یار فصامی و خصامی و كسانی كه به مانند او از شأن دعوت توحید میكاهند حاضر به شنیدن برخی از این سخنان باشند، تا برخی از آثار این فصام تیره و تار در دعوت را بشناسند، و خداوند عزوجل را بخاطر توفیق هدایت به سوی توحید که ناشی از برکات همین دعوت است، حمد و ستایش نمایند، و از آن به بعد، پیمان دعوت را پاسداری کرده و از حقوقش نكاهند.

خلاصه اینكه اقامهی دین خداوند عزوجل و دستیابی به تمكین برای اهل اسلام در این زمان از طریق دعوتهای منحرف و منهزم و صندوقهای انتخابات و مجالس شركی قانونگذاری، میسر نیست كما اینكه در زیر رایات مسخ شده و جاهلی نمیتوان به تمكین رسید.

بلكه تحقق این امر نیازمند جهادی پیوسته، جدی و متكامل است، جهادی كه با دعوت توحید خصومتی نداشته و خود را از آن جدا نداند بلكه همراه با آن و در كنار آن سیر و حركت نماید، بطوریکه خطاب و بیان آن، راه را برای جهاد آماده نموده و در مورد جهاد سخن گفته و غایات و اهدافش را روشن نماید،‌و زاد و سرمایهاش را حفظ کند، سرمایهای که برای آن مردانی مخلص و موحد تربیت كند که سوخت و انرژی این جهاد باشند و رهبرانی ربانی و علمایی عامل را برای آن آماده کند تا این جهاد را توجیه کرده و ثمراتش را پاسداری کنند و آن را از انحراف حفظ کرده و برای همراهی آن متعهد شوند تا اینکه مجاهدان با دستان پاك و متوضأ خویش آن ثمرات را بچینند.

جهادی که هیچ گونه تمایز خصومت و یا تحقیری را متوجه تلاشهای جوانی نمیکند که خود را برای تربیت برادران مجاهد و داعیان و شهدا و أسرا فارغ نموده است و آنها را به سوی حفظ و تعلیم قرآن سوق داده و تربیت میکند و یا شئون مادی و اجتماعی زندانیان را پیگیری میکند و به خانوادهی آنها رسیدگی میکند.

جهادی که در آن از نگاه خصمانه و تحقیرآمیز به دعوتگر توحید پرهیز شود، دعوتگری که با آرامش در میان اهل و عشیرت خود فعالیت کرده و سعی دارد تا آنها را نسبت به حقایق و واقع حال آگاه و بصیر گرداند و آنها را از تاریکیهای شرک به نور توحید بکشاند. دعوتگری که خود را از امور دنیوی تماماً فارغ کرده و به آبادی و شهری دور افتاده رفته و مردم را آرام آرام به سوی توحید دعوت مینماید و جوانانش را بر اساس توحید تربیت میکند و آنها را آگاه کرده و برای جهاد در راه توحید آماده میسازد.

جهادی كه مخاصمهای با طالب علم ندارد، كسی كه اوقاتش را صرف علم کرده و شبش را در حالی به روز میرساند كه علیه طاعنین در توحید رد مینویسد. طاعنینی كه هر دم کارشان ترویج شرك و بتپرستی است در حالی كه طالبانِ علم با كتابت و یا خطابت و یا دعوت خود آنان را رد میدهند و برادران را توجیه نموده وآنان را به لحاظ علمی و فكری آماده نموده و به آنان آگاهی میبخشند تا مجاهدان صالح و پختهای باشند كه صلاحیت رهبری امت را داشته و سكان كشتی جهاد را بدست گرفته و آن را به سوی آنچه كه خداوند عزوجل دوست دارد و بدان راضی است پیش برانند.

و جهادی که نسبت به کسانی که برای چاپ و انتشار این نوشتهها و توزیع آن در قالب کتاب و نوار و … و یا از طریق اینترنت، عمر و وقت (و امنیت) خود را صرف میکنند مخاصمه و عداوتی ندارد.

جهادی که برپادارندگان آن، عمر و وقت و جان برادرانشان را محترم شمرده و افراد را برای انجام اعمال مرجوح به کار نمیگیرند و از تخصص و توانمندیهای ایشان جاهلانه و ناآگاهانه استفاده نمیکنند بلکه جهت رسیدگی به شئونات مسلمانان و حفظ مال و توان آنها حریص بوده و آن را در اعمال مفضول و بیراهه صرف نمیکنند. و فهم صحیح و شعورشان آنها را از مخاصمه با دعوت و داعیان و طالبان علم و ناشران توحید و امثال آنان باز میدارد بطوریکه به چشم حقارت تلاشهایشان را نگاه نمیکنند و به دعوت ایشان بیاعتنایی نکرده و آن را از جهاد جدا نمیکنند بلکه این دعوت توحیدی را تماماً به آغوش کشیده و در زیر سایهی جهاد خود جای میدهند و آن را به عنوان جزئی از برنامهها و نقشهها و ضروریات عمل جهادی در نظر میگیرند.

هرگاه جهادی با این اوصاف حاصل شد، این همان جهادی است که امید تمکین در آن وجود خواهد داشت هرچند مدتی هم به طول بیانجامد. بدون شک ما چنین جهادی را بر دعوتِ صرف ترجیح میدهیم، دعوتی که با جهاد مخاصمه داشته و از آن جدا شده باشد اگرچه این دعوت دعوتی پاک و توحیدی باشد.

حال اگر جهادی به این صورت درخشان و نورانی میسر نشد و در کفهی مقابل دعوت نوپای توحیدی برخی اعمال نکایهی ناقص در مناطق مختلف قرار گرفت شایسته نیست و ضرورتی ندارد که چنین قتالی (قتال نکایه) را بر دعوت نوپای توحیدی ترجیح داد و یا آن را بر دعوت مقدم داریم زیرا در این صورت میادین دعوت از داعیان فعال تهی گشته و هر یک سوختی برای روشن نگهداشتن آتش چنین قتالی خواهند شد، آن هم به این حجت که جهاد فرض عین است. در این حالت دعوت اهمال گشته و تلاش داعیان از بین میرود آن هم بخاطر قتالی که از صورت نکایه خارج نگشته و امکان انجام آن در هر زمان و مکانی امکان پذیر است (بدین ترتیب هم دعوت ضعیف و کم رونق خواهد شد و هم میدان قتال دچار ضعف شدید شده و در بسیاری اوقات از بین میرود).

و چه بسا از آن طرف، چراغ دعوت خاموش میشود و نقشهها و برنامههایی که چشم امیدها بدان دوخته شده بود نقش بر آب میشود و داعیان به خاطر برخی اعمال حسبه به زندان انداخته میشوند، اعمالی که جز در سایهی تمکین و قدرت مسلمانان ثمرهای حقیقی به بار نخواهند آورد.

لذا بر دعوتگر عاقل و باتجربه واجب است که زیرک و دوراندیش باشد و تا زمانیکه بر راجح بودن برنامهی دعوتش و ثمرات آن یقین داشته و سطحینگری افراد فصامی را مشاهده میکند نباید به آنها و امثالشان اجاز دهد که برنامه مداومش را منحرف نموده و یا بخاطر انجام برخی اعمال مرجوح دعوتش را به تعطیلی بکشانند.

در پایان اضافه میکنم که بنده قبلاً برای نوشتن این مطلب ضرورت و اجباری بر خود نمیدیدم بخصوص که از احتمال سوء فهم و سوء برداشت از این موضوع میترسیدم. و اگر این فصام و خصام تیره و تار که بعضی از جوانان اختراع کردهاند و با آن دعوت را زشت و کم ارزش جلوه میدهند نمیبود مجبور نمیشدم برای مقابله و ریشهکن کردن آن، مطلب بنگارم و قطعاً موضوعاتی اولیتر و مهمتر برای شرح و تفصیل وجود داشت. وگرنه هر کسی که نوشتههایم را خوانده باشد بخوبی میداند که بنده به فضل خدا همیشه و در هرجا حامی و پشتیبان مجاهدان بودهام و از تمام صورتهای مشروع جهاد ایشان دفاع کردهام. و هرکه نوشتههای مرا مطالعه کرده باشد به این مسئله پی برده است که بنده تا آنجا که در توان داشتهام برای توجیه و هدایت این جهاد به سمت بهترین و کاملترین ثمرات و پاک کردن آن از شوائب انحراف و خطا حریصانه و مشتاقانه کوشش کردهام. و این مطلب را هم إن شاء الله با همین هدف بر روی کاغذ آوردهام .. و خداوند سبحان در کلام خود فرموده است:
«وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» توبه ۱۲۲
«‏مؤمنان را نسزد كه همگی بیرون بروند (و برای فراگرفتن معارف اسلامی عازم مراكز علمی اسلامی بشوند) باید كه از هر قوم و قبیله‌ای، عدّه‌ای بروند (و در تحصیل علوم دینی تلاش كنند) تا با تعلیمات اسلامی آشنا گردند، و هنگامی كه به سوی قوم و قبیله خود برگشتند (به تعلیم مردمان بپردازند و ارشادشان كنند و) آنان را (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا (خویشتن را از عقاب و عذاب خدا برحذر دارند و از بطالت و ضلالت) خودداری كنند.‏»

تأمل و توجه نما كه چگونه خداوند عزوجل در این آیه تفقه برای دعوت و انذار را «نفیر» (خروج برای جهاد) نامیده است و این در سورهای است كه خود آن سوره دستور «نفیر عام» [۲] میدهد آنجا که میفرماید:
«انْفِرُواْ خِفَافاً وَثِقَالاً» توبه ۴۱
«(ای مؤمنان! هرگاه منادی جهاد، شما را به جهاد ندا درداد فوراً ) به سوی جهاد حركت كنید، سبك‌بار یا سنگین‌بار»
خداوند عزوجل در این آیه تبیین میفرماید كه بر مسلمانان واجب است كه برخی از آنان برخی دیگر را كامل نمایند، طائفهای برای قتال بیرون میآیند و طائفهای برای تفقه و دعوت و انذار، و هر دو طائفه با هم فریضهی جهاد را به صورت متكامل پیش میبرند و برخی از آنان بر برخی دیگر عیب نگرفته و خصام و فصامی با تلاشهای همدیگر ندارند .. تا به آنجا كه از ابن عباس  رضی الله عنهما روایت شده كه این آیه عموم، فرمودهی خداوند عزوجل را نسخ نموده است که میفرماید:

«إِلاَّ تَنفِرُواْ يُعَذِّبْكُمْ عَذَاباً أَلِیماً» توبه ۳۹
«اگر برای جهاد بیرون نروید، خداوند شما را (در دنیا با استیلاء دشمنان و در آخرت با آتش سوزان) عذاب دردناكی می‌دهد.»

و فرمودهی خداوند عزوجل که میفرماید:

«مَا كَانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِّنَ الأَعْرَابِ أَن يَتَخَلَّفُواْ عَن رَّسُولِ اللّهِ» توبه ۱۲۰
«درست نیست كه اهل مدینه و بادیه‌نشینان دور وبر آنان، از پیغمبر خدا جا بمانند (و در ركاب او به جهاد نروند، و در راه همان چیزی جان نبازند كه او در راه آن جان می‌بازد).»

واضح است که برخی از سلف صالح كه ابن عباس  رضی الله عنهما هم یكی از آنان است، كلمهی نسخ را به كار میبردند اما منظور آنان تخصیص بود (یعنی آیهی «وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً» مختص آیهی نفیر عام است) و نیازی نیست كه نسخ را به صورت و معنای اصولی آن كه الغای حكم میباشد در نظرگرفت بلكه تمامی آیات محكم همدیگر را تكمیل مینمایند بنابراین امر به نفیر عام و عدم تخلف از نصرت دین هنگامی به صورت كامل صورت میگیرد كه بین آیات جمع گشته و به تمامی آیات عمل نماییم و به كارگیری تمامی نصوص بر تعطیل نمودن برخی از آنان تقدم دارد و این آیه را شرح نمودم و تبیین كردم كه انجام نفیر عام از سوی مسلمانان عامتر و شاملتر از قتال مجرد است و به همین خاطر خداوند عزوجل تفقه در دین برای دعوت و انذار را تماماً نفیر مینامد كما اینكه خروج جهت قتال را نفیر مینامد .. بنابراین آنچه که از مؤمنان خواسته شده است جمع نمودن بین این دو نفیر و انجام هر دوی آنهاست.

پس هرگز صحیح نیست كه بین دعوت و جهاد فصام و خصام ایجاد نماییم بلكه هر دو یكدیگر را تكمیل مینمایند و اصل و درست آنست كه اهل دعوت بر سنگری از سنگرهای دین قرار داشته و اهل جهاد نیز بر سنگری مستقرند و بر هر كدام از آنها واجب است كه آنچه كه دین از وی میخواهد را در آن سنگر حفظ نماید و هر یك دیگری را كامل نموده و از دیگری بینیاز نخواهد گشت به همین خاطر پروردگارمان ما را در كتابش ارشاد میفرماید:
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِیزٌ» حدید ۲۵
«‏ما پیغمبران خود را همراه با دلائل متقن و معجزات روشن (به میان مردم) روانه كرده‌ایم، و با آنان كتابهای (آسمانی و قوانین) و موازین (شناسائی حق و عدالت) نازل نموده‌ایم تا مردمان (برابر آن در میان خود) دادگرانه رفتار كنند و آهن را نازل کردیم كه دارای نیروی زیاد و سودهای فراوانی برای مردمان است. هدف (از ارسال انبیاء و نزول كتب آسمانی و همچنین نزول و آفرینش آهن) این است كه خداوند بداند چه كسانی او را و فرستادگانش را در حالت غیب (بدون دیدن الله و قیامت و غیبیات)یاری می‌كنند. همانا خداوند نیرومند و چیره است.»

و در روایتی از صحابه رضی الله عنهم و تابعین از جابر بن عبدالله رضی الله عنه آمده است كه وی بر برخی از اصحابش ظاهر شد در حالی كه در یك دستش شمشیر و در دست دیگرش قرآن قرار داشت و فرمود: «مامور گشتهایم تا هر كس را كه از این قرآن خروج نمود با این شمشیر بزنیم.»

بنابراین قتال، دعوت را كامل مینماید و ازآن جدا نیست و سلف صالح ما به خاطر داشتن علم فراوان و فهم عمیق خصامت و جدایی بین شمشیر و كتاب قائل نمیشدند.

به همین خاطر شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله میفرماید: «قوام و پایداری دین بواسطهی كتابی است که هدایت میدهد و شمشیری است که آن کتاب را یاری میدهد و پروردگارت برای هدایت و نصرت بس است.»

۱- فصامیون: جدا كنندگان، كسانی كه بین دعوت و جهاد جدایی میاندازند.
۲- نفیر عام: هنگامی كه رهبر و یا خلیفهی مسلمین امر مینماید تا تمام مردم برای جهاد بیرون روند.
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *