به خداسوگند(این دعوت) شوخی نیست که مفلسان عهده دارامرآن شوند
نویسنده: عاصم مقدسی
مترجم: ایمان . ص
بسم الله الرحمن الرحیم
این دعوت، دعوتی عظیم است،واین جهاد،کالایی گرانبهاونفیس است که هر کسی توان به دوش کشیدن آن را ندارد. مگر کسی که به حق آن را اخذ کرده و نسبت به حقیقت آن بصیرت داشته و تکالیـف آن را بشناسد و از هر دو جنبه علم شرعی و علم واقع بر آن احاطه داشته باشد.
«قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِي» یوسف/۱۰۸
«بگو: اين راه من است كه من (مردمان را) با آگاهي و بينش به سوي خدا ميخوانم و پيروان من هم (چنين ميباشند).»
همانا در بیان راه و طریق ابراهیم،هرعاقلی راآگاه ساختهایم که این طریق باگُل و ریحان فرش نشده و یاباراحتی وآسایش پوشیده نشده، بلکه باسختیهاواذیت و آزمونهاپوشیده شده،وباخونهاوزندانهاوبازداشتگاهها،گلکاری شده،واین راهی است که درآن جدایی دوستان ازهم وسرازگردن جداشدنها وجود دارد،وبه همین دلیل کسی نمیتواند تکالیف این راه رابه حق اداکند،جزشیران بیشه وعقابهای تیزپرواز،نه پرندگان کندپروازونه دراویش.
امابعضی ازکسانی که این موضوع رادرک نکرده وبه آن توجهی نداشتهاندوبه نیرنگ دشمنان دین و اوج خشم و کینهی آنها نسبت به دعوت و جهاد و مجاهدان،بصیرت ندارند چه بسا لباس این دعوت را به تن کنند وخودرابدان نسبت دهندبدون آن که توانایی احقاق آنراداشته باشند. بطوریکه شخص خام وبی تجربه گمان میکندکه این دعوت، تفرجگاهی است که درآن تفریحی میکندیا نوعی بازی است که باآن آرامشی مییابد.
پس متهورانه وبدون فکربه درون ساحهی دعوت داخل میشودو پای به میدان و مرکز آن مینهد بدون اینکه نسبت به آن دعوت وارکان آن بصیرتی داشته باشدوبدون اینکه حقیقت آن وحقیقت تکالیفش رابشناسد… وبدون اینکه راه دشمنان این دعوت راآشکاروواضح نموده باشد.
سپس هنگامیکه مبتلابه بعضی ازتکالیف دعوت میشود،صدمهای که به اومیرسدآنقدربراوسخت است که ممکن است کمرش رابشکندوگاهی ممکن است که اوراازبین ببرد،وسرش رابرزمین بکوبدوممکن است مرتدگردد…چه مصیبتهایی رادرزندانهامشاهده نمودهاست مخصوصاًدربعضی ازآن پروندههایی که دشمنان خداوندآنهارا بزرگ نشان داده وآنهاراطوری نشان میدهد،به نحوی که اینها پروندههای تروریستی جدی و خطرناکی هستند،درحالیکه دربسیاری از اوقات افراداین پروندهها، جوانان کم سن وسال یاافرادخام و بیتجربهای هستندکه هیچ خطرحقیقی رابرای طواغیت واربابان آمریکاییشان ایجاد نمیکنند،ودشمن نیزاین رامیدانداماباوجودآن،بازهم آنهارابزرگ وعظیم نموده تابرپشت آنها خود را بالا بکشد و مزد ازبین بردن توطئه های-به گمان خودشان-خطرناک وزشت آنهاوبه شکست رسانیدن نقشههای ترسناکی-که اکثرشان ازخوابهای بیداری وبافتههای خیال است-راازاربابانشان دریافت کنند،و نیز چنین افکاری راازهمان مهدوجود،زنده به گورنمایند،ازترس اینکه نکندکه فهم ودرک صاحبان این افکاربیشترگشته وآنهاراتغییرداده وبه حقایق تبدیل کنند.
این امرتاجایی است که آنهایک جوان عقب مانده رابازداشت کرده واسلحه یاسباب بازیاش راازاوگرفتند،به این صورت که آن جوان عقب افتاده ی ذهنی افکارواندیشههایش در کشتن یهودرابرای آنهاتصریح نموده بود،وآنهاهم فوراًاورابازداشت نموده وبه او اتهام توطئههای تروریستی نسبت داده بودند،وبه مُدّعی العموم دادگاه امنیت دولت انتقال داده شده بود،که برای چندماه اورادرزندان حبس کرده بودند وباوجوداینکه دورونزدیک به عقب ماندگی عقلی اوگواهی میداداماآنهااوراآزادنکردند، مگربعدازچندماه وبه سختی.
سبب بازداشت این جوان اینطوربوده که ازیک سربازدربارهی راه رسیدن به فلسطین سؤال پرسیده است ووقتی که سرباز دربارهی دلیل سؤال پرسیدنش توضیح خواسته است،اوهم صراحتاًومستقیماًفکری راکه درذهن داشته به سربازگفته وسربازهم فوراًاورابازداشت وتسلیم اربابانش نموده وآنهاهم اوراتحت بازجویی و ضرب و شتم و شکنجه قراردادهاندتابه اسلحهای که میخواسته به وسیلهی آن بایهود بجنگد،اعتراف کند،اوهم آنهاراازاسلحهی اسباب بازیاش که درخانه پنهان نموده ومیخواسته باآن به جنگ با یهودبرود،آگاه میکند.
براین جوان ملامتی نیست زیرا او از جمله کسانی است که قلم تکلیف از آنها برداشته شده است.
بلکه ملامت وسرزنش متوجه بعضی ازعقب افتادههایی است که خداوندمتعال نعمتدعقل رابه آنهاعطـانموده،اماازلحاظ شرعـی ونفسی تکالیف این دعوت گرانمایه وباارزش رانیامـوخته وبرپایهی آن تربیت نشده وشایستهی آن نگشتهاند،وازلحاظ علمی به خباثت دشمنان ایندعوت واقف نیستـند،وبه راهـکارها و ترفندهای خبیثشان درمکر و خیانت علیه داعیان دین ومجـاهدان بصیرت نیافته اند،و عامل تحریک آنها تنها حماسهگری توخالی است،وکسی رانیافتهاندکه آنهاراتوجیه به فراگیری دین وعقیده وتوحیدشان کند. آنهاهم برخودتکلیف نمیکنندکه درحلقه های علم نشسته یابرکت بعلم وقوف ومطالعه کنند، زیرا طلب علم شرعی یا آگاهی یافتن ازوقایع مسلمانان ازاولویات آنهانیست وازتجربیات ومهارتهای غیرخود،ازکسانی که دراین راه ازآنهاسبقت گرفتهاند، استفاده نکردهاند،واصراربر ارتکاب همان خطاهایی دارندکه دوستانشان قبلا بدان گرفتار شدهاند،درحالیکه سعیدورستگارکسی است که ازغیرخودعبرت بیاموزد.
بعضی ازآنهاساعتهای طولانی درخیابانهانشسته وباصحبت کردن ولهوولعب،وحتی باسیگارکشـیدن،وقتشـان راهدرمیدهند…هرگاه اسلحـهای به دستـشان میافتد،شروع به فکرکرد ن میکنندکه به چه عملی اقدام کنند،حال آن عمل هرچه میخواهدباشد…وچه بسااین به سبب بیکاری اجتماعی ودست خالی بودن ونیزفراغت فکری ونداشتن همت عالی باشد.و چه بساتفکرشان آنها رابراین عمل واداردکه به خانهی پیرزن عجوزهای هجوم ببرند،به ادعای اینکه فاحشه است یامشبوهـه است،یابه دکانی هجـوم برده واموال صاحبـش رابگیـرندبه این حجـت که خمـروشراب میسازدیامیفروشد،ودرمورد انگیزه و عوامل محرک برای این اعما ل مضطرب نباش،زیرارفیق ماهمهی این کارهارااسـلامی وپاک قرارمیدهد،چراکه – درذهن وگمان خود – آن مال رابرای سیگـارش نمیخواهدویاحتی برای آب و غذایش،خیر، بلکه آن را برای خرجکردن درجهادش که دربیداری به آن خواب میبیند،میخواهد.
و-درنظرخودش-این هجوم وغارت اموال،اصلاًسرقت وغصب نیست،بلکه جهادو خودسازی فی سبیل الله است!!
دوراندیشی و قاطع بودن بر صاحب دعوت امری واجب است و حتماً باید با این گروه از مردم با این صفت تعامل کرد، و حتماً باید از همان اولِ راه با آنها صریح و روشن برخورد نمود و کسیکه وقت و عمر و دعوت خویش را محترم میشناسد نباید این قضیه را سبک و کوچک بشمارد و اگر صاحب این دعوت با ارزش و جهاد مبارک، در مقابل چنین افرادی قاطع و زیرک نباشد، او را با خود میغلتانند و او را مشغول کرده و تلاش و وقتش را ضایع میگردانند و او و دعوت و جهادش را با قضایای عجیب و غریبـشان آغشته میکنند، قضایـاییکه در خاتمهی مسیر به خاطر آنها محـاکمه میشوند و غالباًدربرگهی اتهاماتشان تناقض فاحشی یافته میشود.و اینها مسائلی هستند که مؤمنان را محزون کرده و دشمنان این دعوت را خوشحال نموده و مایه چشمروشنی کسانی میشوند که دوست دارند، فاحشه و گناهان بزرگ در میان مؤمنان شایع شود، و مسائلی که دشمنان را در تشویه و مخدوش ساختن چهرهی دعوت و طعنه زدن در آن یاری داده و برای آنها راهی مناسب قرار میدهند تا بر مؤمنان تسلط یابند.
کسانی که این پروندهها را پیگیری میکنند، متعجب هستند، چرا که آنها متهمان این پروندهها را میبینند که بر اعمال خود پافشاری دارند و هنگامیکه آنها را به دادگاههامیآورند، تکبیر و تهـلیل مـیگویند و شعارات اسلامی سر میدهند و در حالی که اتهامات موجهه به آنها را متناقض میبینند، تا آنجا که به هیچ وجه این اتهامات با چنین کسانی جور در نمیآید، مثلاً در میان این اتهامات، اتهاماتی همچون توطئههای تروریستی و ایجاد تشکیلات مسلح موجود است و اضافه بر آن اتهاماتی همچون سرقت و هجوم بر افراد و سلب اموال آنها و خیانت در امانت موجود است!! باید در اینجا بگویم که من به قوانین دشمنان خداوند که غالباً اشیاء را به غیر حقیقتشان نامگذاری میکنند، حسن ظن ندارم. کما اینکه دشمنان خداوند را از در هم آمیختن اتهامات و کذب و افتراء، مبرا نمیدانم، زیرا همانطور که قبلاً گفتیم اصل در آنها کذب و خیانت است و آنها هیچ سوگند و عهد و پیمانی دربارهی هیچ مؤمنی را رعایت نمیکنند و اکثر آنها از کسانیاند که دوست دارند فاحشه و فساد در میان مؤمنان شایع گردد.
اما در عین حال و برای اینکه در نصیحت و اصلاح و تغییر، با نفس خود و برادرانم صادق باشم، بعضی از آن جوانان را از این گونه اتهامات بری نمیدانم، و باید بیان کنم که من از بیکاری یا خیالات ذهنم صحبت نمیکنم، بلکه از واقع زندانم که با آن زندگی کردهام میگویم، که دیدهام و شنیدهام و با کسانی بودهام که با بینظمی و ندانمکاریهایشان راه تسلطی برای کافران بر خود قرار دادهاند، که چه راهی است، و این همه، به خاطر گرفتار شدن به اتهامات و اعمالی است که از جهلشان نسبت به شریعت خداوند و غفلت نسبت به واقع مسلمانان امروز نشأت میگیرد.
جهل نسبت به شرع، آنها را به داخل شدن در اعمال مشبوه و حلال دانستن اموالی که در حقیقت حرام و معصوم هستند، هر چند که صاحبان آنها افراد فاسق و فاجری باشند… و جهل نسبت به واقع و احوال معاصر، آنها را بر آن داشته که گاهی اهداف عجیبی را بدون نظم و برنامه اختیار کنند که آنها را مضحکه و جای خندهی مردم قرار داده و دعوت و جهاد را هدف تیرهای طعنه زنان و مسخره کنندگان قرار دهد و گاهی آنها را به اتخاذ اهدافی واداشته که به دشمنان دین بیشتر اجازه میدهد که بر مسلمانان تسلط یابند بدون اینکه این اهداف هیچ ضربهای به دشمنان خدا وارد کرده یا فایدهای برای اسلام و اهل آن دربرداشته باشد.
سپس و به سبب ضعف تربیت ایمانی پیش از آزمایش الهی یا اصلاً به سبب عدم این تربیت ایمانی، اکثر این افراد را میبینی که هنگامی به دست دشمنان خدای عزوجل میافتند، ضعیف و ذلیل شده و اظهار توبه و پشیمانی میکنند و آن دشمنان خدا را با الفاظی همچون «سرورم» یا «قربان» و…مورد خطاب قرار میدهند، و بعضی از آنها برادرانش را لعن کرده و به آنها طعن وارد میکند و از آنها برائت میکند، پس این چه جهادی است که افرادش را برای تکالیفش مهیا نساخته و آنها را به حجم دشمنیها و تحدیات بینا ننموده، به نحوی که همانند اسباببازیای در دست دشمنان خداوند سبحانه و تعالی گشتهاند، عدهای از آنها شکست خورده و از راه جهاد کناره میگیرد و بعضیها را دشمن بعد از دستگیری، بعنوان جاسوس مزدور علیه برادرانشان بکار میگیرند، و افراد کمی از آنها هستند که موعظه پذیرفته و عبرت میگیرند و ثبات داشته و تغییری در آنها حاصل نمیشود. (نسأل الله العافیه)
آیا برای این افراد زمان آن نرسیده است که به مستوای این جهاد عظیم برسند و افرادی توانا برای حمل این دعوت گرانبها وجود داشته باشند و دارای مستوا و آمادگی کامل برای مقابله با مکر و نیرنگ دشمنان نسبت به اهل این دین عظیم باشند. این دشمنان هرگز با نوجوانان مسلمان که گاهی اعمالی مانند آنچه که ذکر شد یا غیر آن را انجام میدهند، اینگونه تعامل نمیکنند که آنها جوانان یا نوجوانان یا کودکانی هستند، هرگز! بلکه کید خود را علیه آنها و علیه هر فرد مننتسب به این دعوت بکار میگیرند، هر چند که کم خطر یا کم سن و سال باشند، و با آنها محاربه نموده و بر اساس اینکه آنها ترویستهای خطرناکی هستند که قصد از بین بردن و ریشهکن کردن نظام کافرشان و درهم کوبیدن عروش فاسدشان از ریشه و سوزاندن و ریشهکن کردن اربابانشان را دارند، تعامل میکنند.
و بر این اساس آستینهایشان را برای آنها بالا زده و علیه آنها دست به توطئه و نیرنگ میزنند و در کمین آنها نشـسته و برای آنها خود را آماده نموده و برای این هدف با همدیگر همکاری و همنشـینی میکنند. پس چه موقع میخواهیم آن حقیقتی باشیم که دشمنانمان برای ما حساب و گمان میکنند.
پس چه موقع میخواهیم به آن مستوا و حدی برسیم که با تیزهوشی و مهارت و ریزبینی یمان در امور، واقعاً و حقیقتاً ترس را در قلوب دشمنانمان بیاندازیم، نه اینکه آنها این امر را به دروغ اظهار کنند و واقعاً آن گونه نباشد؟؟