تروریسم و خوارج در ادبیات اسلامی و خوارج به عنوان یک برچسپ ، فحش و ترور شخصیت ( قسمت چهارم)

تروریسم و خوارج در ادبیات اسلامی و خوارج به عنوان یک برچسپ ، فحش و ترور شخصیت  ( قسمت چهارم) 

 

کاتب : شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی

 

آیا در ابتدای امر بر علیه خوارج اقدام به جنگ مسلحانه و کشتار آنها می شود ؟  و آیا در زمان غیر مناسب جنگدین با خوارج به مصلحت مسلمین است ؟

 

کسان زیادی را دیده ایم که از طریق رسانه های مختلف اعلام نمودند که دولت اسلامی خوارج است و مردم را  ، در این برهه از زمان که تمام سکولاریستهای جهانی و دولتها و گروههای محلی به رهبری آمریکا به سرزمینهای مسلمین یورش آورده اند ، جهت کشتار و قتال آنها تشویق می کردند و کار به آنجا کشیده شد که شخصی چون ابوبصیر طرطوسی  در بیانیه ی خود در مورد دولت اسلامی اعلام  نماید که :

«يجب شرعاً على جميع مجاهدي أهل الشام قتالهم، ورد عدوانهم.. وهو من الجهاد في سبيل الله. . ونشهد حينئذٍ -شهادة عامة- جازمين ومستيقنين أن قتلى مجاهدي أهل الشام مأجورون.. وهم شهداء بإذن الله.. وقتلى داعش آثمون.. وهم في النار، بل ومن كلاب أهل النار. . وهم في قتالهم لأهل وجند الشام، قد وقفوا في صف الطاغوت بشارالأسد في قتاله وحربه لأهل الشام.. ونردد ما قاله الحبيب صلىالله عليه وسلم: (طُوبَى لِمَنْ قَتَلَهُمْ وَقَتَلُوهُ) ».

یعنی : واجب است شرعاً  بر تمام مجاهدین شام  قتال و کشتن  مجاهدین دولت اسلامی و دور نمودن شر آنها ..  این کار جهاد در راه خدا است . در آن  هنگام شهادت می دهیم – شهادتی عمومی –  بدون شک و با اطمینان که کشته شده های مجاهدان شام پاداش دریافت می نمایند و شهید هستند بإذن الله .. و کشته شده های داعش گنهکار هستند و در آتش قرار دارند بلکه  از سگان جهنم هستند … آنها با جنگشان بر علیه اهل و مجاهدان شام  ، در صف طاغوتی چوت بشار اسد در جنگش بر علیه مردم شام قرار گرفته اند … و آنچه را که  حبیب صلی الله علیه و سلم در مورد خوارج گفته است را دوباره می کنیم : (طُوبَى لِمَنْ قَتَلَهُمْ وَقَتَلُوهُ)  خوشبختی برای آن کسی که آنها را می کشد و آنکه به دست اینها کشته می شود

ما حتی اگر ، به فرض محال  ، منهج دولت اسلامی را منهج خوارج مارقین می دانستیم  باز در این صورت با گروهی مسلمان گناهکار طرفیم نه با دسته ای کافر . در این زمینه امام علی رضی الله عنه روشنگری شرعی و تاریخی ای  از مسئله دارند .

أخرج ابن أبي شيبة في مصنفه ( ۱۵ / ۳۳۲ ) عن طارق ابن شهاب قال كنت عند علي بن أبي طالب رضي الله عنه فسئل عن أهل النهر أهم مشركون؟ قال: «من الشرك فروا ». قيل: فمنافقون هم؟ قال:«إن المنافقين لا يذكرون إلا قليلا »، قيل: فما هم؟ قال: «قوم بغواعلينا .»

یعنی : ابی شیبة در مصنف خود ( ۱۵ / ۳۳۲ ) از طراق بن هشام  آورده است   که  : من در نزد علی بن ابی طالب رضی الله عنه بودم  که از وی در مورد مردمان اطراف رودخانه ( نهروان ) پرسیده شد که آیا آنها مشرک هستند ؟

ایشان هم فرمودند :   آنها از شرک فرار کرده اند

پرسیده شد : پس آیا آنها منافق هستند ؟

فرمود : منافقین بسیار اندک ذکر می کنند

پرسیده شد : پس اینها چی اند ؟

ایشان هم فرمودند : گروهی هستند که بر غلیه ما شورش کرده اند ( و از دستور ما خارج گشته اند) .

و شیخ الاسلام ابن تیمیه گفته است:«ومما يدل على أن الصحابة لم يكفروا الخوارج أنهم كانوا يصلون خلفهم وكان عبد الله بن عمر رضي الله عنه وغيره من الصحابة يصلون خلف نجدة الحروري وكانوا أيضا يحدثونهم ويخاطبونهم كما يخاطب المسلم المسلم؛ كما كان عبد الله بن عباس يجيب نجدة الحروري لما أرسل إليه يسأله عن مسائل وحديثه في البخاري، وكما أجاب نافع بن الأزرق عن مسائل

مشهورة وكان نافع يناظره في أشياء بالقرآن كما يتناظر المسلمان وما زالت سيرة المسلمين على هذا ما جعلوهم مرتدين كالذين قاتلهم الصديق.. .

فالصحابة رضي الله عنهم والتابعون لهم بإحسان لم يكفروهم ولا جعلوهم مرتدين ولا اعتدوا عليهم بقول ولا فعل بل اتقوا الله فيهم وساروا فيهم السيرة العادلة ». [منهاج السنة ۵/ ۲۴۷ ].».

یعنی : آنچه که ثابت می کند که اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم خوارج را کافر نمی دانستند این است که  در پشت سرآنها نماز می خواندند ، عبدالله بن عمر رضی الله عنهما  و اصحابی غیر از او نیز پشت سر نجدی الحروری نماز می خواندند و با آنها  همچون یک مسلمان گفتگو و معاشرت می کردند ؛ همچنانکه عبدالله بن عباس پاسخ نجدی الحروری را می داد زمانی که از وی پسیده می شد ، این هم حدیثی است که در بخاری ثبت شده است ، همچنانکه نافع بن بن ارزق پاسخ بسیاری از سوالاتی را می داد که از وی پرسیده می شد ، نافع  با قرآن با آنها  به نحوی گفتگو می کرد که شایسته ی دو مسلمان در حین گفتگو است ، روش مسلمین به همین شیوه ادامه داشت و آنها را مرتد نمی دانستند همچون مرتدینی که ابوبکر صدیق با آنها وارد جنگ گردید . …

پس اصحاب رضي الله عنهم و کسانی که به نیکی از آنها تبعیت نموده اند  خوارج را کافر ندانسته و آنها را در جایگاه مرتدین قرار نمی دادند و نه با گفتار و نه با کردار به آنها تجاوز ننموده اند ، بلکه در روش برخورد با آنها از الله می ترسیدند  و نسبت به آنها دادپرور و عادل بودند .

امام ابن بطال  رحمه الله در مورد عدم کافر بودن خوارج  فرموده است : «ذهب جمهور العلماء، إلى أن الخوارج غير خارجين عن جملة المسلمين، لقوله أي: في الحديث- (يتمارى في الفوق) لأن التماري من الشك، وإذا وقع الشك في ذلك لم يقطع عليهم بالخروج من الإسام، لأن من ثبت له عقد الإسام بيقين لم يخرج منه إلا بيقين، قال: وقد سئل علي عن أهل النهر، هل كفروا؟ فقال: من الكفر فروا ». [فتح الباري ۱۲ / ۳۷۵ ].

امام نووی نیز می فرمایند : «ومذهب الشافعي وجماهير أصحابه العلماء أن الخوارج لا يكفرون ».اه [شرح صحيح مسلم ۷/ ۲۲۵ ].

یعنی : نزد مذهب شافعی و عموم علماء و  اصحابش خوارج کافر نمی گردند  .

و ابن حجر  رحمه الله  می گوید که  اکثر اصولین اهل سنت  خوارج را به دلیل اینکه مردم را به خاطر ارتکاب گناهان کبیره تکفیر می کنند فاسق دانسته اند نه کافر : «ذهب أكثر أهل الأصول من أهل السنة إلى أن الخوارج فساق وأن حكم الإسام يجري عليهم لتلفظهم بالشهادتين ومواظبتهم على أركان الإسام وإنما فسقوا بتكفيرهم المسلمين مستندين إلى تأويل فاسد وجرهم ذلك إلى استباحة دماء مخالفيهم وأموالهم والشهادة عليهم بالكفر والشرك ». [فتح الباري ۱۲ / ۳۷۵ ].

علاوه بر این امام خاطبی اجماع علمای مسلمین را می آورد مبنی بر اینکه خوارج کافر نیستندو می فرمایند : «أجمع علماء المسلمين على أن الخوارج مع ضلالتهم، فرقة من فرق المسلمين، وأجازوا مناكحتهم، وأكل ذبائحهم، وأنهم لا يكفرون ما داموا متمسكين بأصل الإسلام ». [فتح الباري ۱۲ / ۳۷۵ [.

یعنی : علما ی مسلمین یکصدا هستند مبنی بر اینکه خوارج ، با وجود آنکه گمراه هستند ،  باز فرقه ای هستند از فرقه های مسلمین ؛ اجازه داده اند به اینکه با آنها همسرگیری  و ازدواج شود و کافر نمی گردند تا زمانی که به اصل اسلام چنگ زده باشند .

با این اوصاف و با فرض محال  ، حتی اگر مجاهدین دولت اسلامی دارای منهج خوارج نیز باشند ، با چه دلیل شرعی ای باید در همان ابتدای امر بر علیه آنها اعلان جنگ و کشتار نمود ؟ بلکه شایسته است که همچون امام علی رضی الله عنه با آنها برخورد نمود که فرمود : شما نزد ما دارای سه حق هستید «إن لكم عندنا ثلاث :ً

۱- لا نمنعكم صلاة في هذا المسجد.

۲-  ولا نمنعكم نصيبكم من هذا الفيء ما كانت أيديكم مع أيدينا.

۳-  ولا نقاتلكم حتى تقاتلونا ».  [رواه ابن أبي شيبة في المصنف ۲۳۸-۳۲۷/۱۵ وابن جرير الطبري في تاريخه ۵/ ۶۸۸ والشافعي في الأم ۱۳۶/۴ وسنده منقطع غير أن للسند شواهد وقد توبع قاله الألباني في إرواء الغليل ۸/ ۱۱۷ – ۱۱۸ ].

یعنی : برای شما نزد ما سه حق وجود دارد :

۱-      مانع نماز خواندن شما در این مسجد نمی گردیم  ( یعنی عقاید غلط شما باعث نمی گردد که شما را از آمدن به مسجدی که خود در ان نماز می خوانیم محروم کنیم و صفمان را از شما جدا کنیم  )

۲-      شما را از غنایم و اموال به دست آمده محروم نمی کنیم مادام که دستتان در دستانمان باشد ( یعنی شما می توانید افکار خودتان را داشته باشید و در صف ما مشغول جهاد شوید و مثل ما از غنایم جنگ نیز بهره برید )

۳-      با شما نمی جنگیم تا زمانی که ابتدا شما با ما وارد جنگ نشوید

امام ابن قدامه نیز با آوردن رای ابوحنیفه و شافعی و جمهور فقیهان و بسیاری از اهل حدیث ذکر می کند که خوارج با آنکه اصحاب را تکفیر نموده و خون و مال مسلمین را به خاطر ارتکاب گناهان کبیره حلال نموده اند جزو مسلمین بغاة و متجاوزین به شمار می روند نه  جزو کفار ؛  و می فرمایند : «الْخَوَارِجُ الَّذِينَ يُكَفِّرُونَ بِالذَّنْبِ، وَيُكَفِّرُونَ عُثْمَانَ وَعَلِيًّا وَطَلْحَةَ وَالزُّبَيْرَ، وَكَثِيرًا مِنْ الصَّحَابَةِ، وَيَسْتَحِلُّونَ دِمَاءَ الْمُسْلِمِينَ،وَأَمْوَالَهُمْ، إلَّا مَنْ خَرَجَ مَعَهُمْ، فَظَاهِرُ قَوْلِ الْفُقَهَاءِ مِنْ أَصْحَابِنَا الْمُتَأَخِّرِينَ، أَنَّهُمْ بُغَاةٌ، حُكْمُهُمْ حُكْمُهُمْ. وَهَذَا قَوْلُ أَبِي حَنِيفَةَ، وَالشَّافِعِيِّ، وَجُمْهُورِ الْفُقَهَاءِ، وَكَثِيرٍ مِنْ أَهْلِ الْحَدِيثِ .» [المغني ۱۲ / ۲۳۸ ].

در این صورت چگونه با مجاهدین شریعت گرا جنگ و کشتار می شود و مردم را بر این کشتار ترغیب و تشویق می کنند در حالی که آنها آغازگر جنگ نبوده اند ؟ و چگونه است که منزل و ماشین و مقراتشان مصادره می گردد ؟ و چگونه صحیح است  که باید زخمی هایشان به قتل رسیده و اسرایشان مورد شکنجه قرار گرفته و به زنهایشان تجاوز شود در خالی که این زنها مسلمان بوده آزاد هستند و..!!!!

تمام علمای اسلام  ، درکتابهایشان ،  در مورد  روش جنگیدن مسلمین با همدیگر یا مسلمین با مسلمین متجاوز وبغاة و خوارج و  روش جنگیدن مسلمین با کفار و مشرکین  تفاوتهای عمیقی را بیان نموده اند . همچناکه امام قرافی می فرمایند : «ويفترق قتالهم من قتال المشركين بأحد عشر وجها؛ أن يقصدوا بالقتال ردعهم لا قتلهم ويكف عن مدبرهم ولا يجهز على جريحهم، ولا يقتل أسراهم، ولا تغنم أموالهم، ولا تسبى ذراريهم، ولا يستعان على قتالهم بمشرك، ولا نوادعهم على مال ولا تنصب عليهم الرعادات، ولا تحرق عليهم المساكن ولا يقطع شجرهم ». [أنوار البروق في أنواع الفروق ۴/ ۱۷۲ ]

یعنی : تفاوت جنگ مسلمین با مسلمینی از خودشان و جنگ مسلمین با مشرکین در ۱۱ مورد تفاوت اساسی دارد ؛ در جنگ با مسلمین :

۱-      هدف از جنگیدن با مسلمین برگرداندن آنها باشد نه کشتن آنها

۲-      کسانی که فرار می کنند رها می شوند

۳-      زخمیهای آنها کشته نمی شوند

۴-      اسرایشان کشته نمی گردند

۵-      ثروت و اموالشان غنیمت گرفته نمی شود

۶-      زن و فرزندان آن کنیز نمی گردند

۷-      در جنگ با آنها از مشرکین کمک گرفته نمی شود

۸-      با آنها بر سر گرفتن مال توافق نمی کنیم

۹-      آنها را توپ باران نمی کنیم

۱۰-    مکانهای آنها را آتش نمی زنیم

۱۱-    درختان آنها را قطع نمی کنیم

 

این مواردی بود که در جنگ با یک مسلمان باغی و یا خوارج و متجاوز باید رعایت نمود ، به فرض محال اگر جماعتی مجاهد از مسلمین  که جزو یکی از این دسته ها قرار گرفته باشند و در جنگ با اشغالگران سکولار خارجی و مرتدین محلی به سر برند ،  کدام دلیل شرعی و حتی عقل سلیمی اجازه می دهد که مردم را بر علیه این جماعت مجاهد شورانده و عملاً آنها را در صف کفار و مرتدین محلی قرار دهی  و یا اینکه  همچون اخوان المفلسین و سلفی های آل سلول آشکارا خود را درپارلمان ، ارتش و ادارات اشغالگران سکولار خارجی و مرتدین محلی قرار داده و فتوای موشکباران و بمباران شهرها و روستاهای تحت کنترل آنها  توسط خلبانان مسلمان زاده و کقار سکولار جهانی را صادر نموده و باعث قتل عام هزاران زن و مرد و پیر و جوان و کودک مسلمان گشته و منازل و حیوانات و گیاهان نیز در امان نباشند ؟

امام ذهبی در معرفی امام ابی الفضل الممسی  می آورد که  به همراه عده ای از علمای قیروان  با رهبر جنایکار خوارج به نام  مخلد بن كنداد الأعرج بر علیه حکومت سوم اسماعیلیان عبیدی  متحد می گردند و می فرمایند :: «لما قام أبو يزيد مخلد بن كنداد الأعرج رأس الخوارج على بني عبيد. خرج هذا الممسي معه في عدد من علماء القيروان لفرط ما عمهم من البلاء، فإن العبيدي كشف أمره، وأظهر ما يبطنه، حتى نصبوا حسن الضرير السباب في الطرق بأسجاع لقنوه، يقول: العنوا الغار وما حوى، والكساء وما وعى، وغير ذلك، فمن أنكر ضربت عنقه.وذلك في أول دولة الثالث إسماعيل ، فخرج مخلد الزناتي المذكور صاحب الحمارة، وكان زاهدا، فتحرك لقيامه كل أحد، ففتح الباد، وأخذ مدينة القيروان لكن عملت الخوارج كل قبيح، حتى أتى العلماء أبا يزيد يعيبون عليه. فقال: نهبكم حال لنا، فلاطفوه حتى أمرهم بالكف، وتحصن العبيدي بالمهدية.. .»

با اینکه تمام اعمال خوارج را در برابر مسلمین قبیح و زشت می داند اما با این استدلال بین بد و بدتر تفاوت می گذارد و می فرماید : «فالخوارج أعداء المسلمين، وأما العبيدية الباطنية، فأعداء الله ورسوله ». [سير أعام النباء ۱۵ / ۳۷۲ ].

یعنی : خوارج ، دشمن مسلمین هستند اما عبیدیهای باطنی دشمن الله و رسولش می باشند .

اگر این امام بزرگوار در عصر ما حضور داشتند و بین  دشمنان الله و رسولش ( یعنی اتحادیه ی کفار سکولار جهانی به رهبری آمریکا ، انگلیس ، فرانسه ، یهودیان ، نصارا  ، مرتدین  محلی و دین فروشان بومی  ) با مسلمین شریعت گرا( از هر مذهبی از مذاهب اسلامی )  جنگی در می گرفت ، جانب کدام جبهه را می گرفت و در صف کدام یک قرار می گرفت ؟  و یا اینکه اگر خوارجی در عصر ما وجود داشتند و بر علیه این دشمنان الله و رسولش صلی الله علیه و سلم اعلام جنگ می نمودند باز جانب کدام جبهه را می گرفت و در صف کدام یک قرار می گرفت ؟

شیخ الاسلام ابن تیمیة رحمه الله  می گویند : إِذَا تَعَذَّرَ إقَامَةُ الْوَاجِبَاتِ مِنْ الْعِلْمِ وَالْجِهَادِ وَغَيْرِ ذَلِكَ إلَّا بِمَنْ فِيهِ بِدْعَةٌ -مَضَرَّتُهَا دُونَ مَضَرَّةِ تَرْكِ ذَلِكَ الْوَاجِبِ-: كَانَ تَحْصِيلُ مَصْلَحَةِ الْوَاجِبِ مَعَ مَفْسَدَةٍ مَرْجُوحَةٍ مَعَهُ خَيْرًا مِنْ الْعَكْسِ ». [مجموع الفتاوى ۲۸ / ۲۱۲ ].

یعنی : اگر برپا نمودن واجباتی چون  یادگیری علم و جهاد و غیره  انجام نمی شود مگر با شخصی که دارای بدعتهایی می باشد ، در این صورت  اگر مفسده و زیانش کمتر است از مفسده و زیان رها کردن و انجام ندادن آن واجب  ، پس به دست آوردن این مصلحت  واجب ، با وجود مفسده ای که  دارد بهتر  است از بدست نیاوردن آن .

 

سابقه ی اتحاد یک مسلمان با کفار و مرتدین بر علیه مسلمین

 

در گذشته ی تاریخ اسلام ، شما هر گز نمی بینید که یک فرقه ی اسلامی وابسته به حکومت منطقه ای یا مرکزی با یک یهودی ، نصارا و یا با یک سکولار کمونیست ( که در آن زمان به دهری یا طبیعت گرا مشهور بودند ) و یا با یک سکولار لیبرال ( که در آن زمان به مشرک غیر اهل کتاب شناخته می شدند )  بر علیه فرقه ی اسلامی مخالف خود متحد و همراه گردند .

چون از یک طرف حکومت مرکزی مسلمین مجری قوانین شرعی یکی از مذاهب اسلامی بود و حکم به غیر قانون الله آنها را در دایره ی ارتداد قرار می داد و علمای درباری آنها نیز این اندازه شعور داشتند که هم دست شدن با این گروههای کافر نوعی ارتداد به شمار می رود ، حالا چه رسد به اینکه بخواهند با فرد یا گروهی مرتد بر علیه یک مسلمان گناهکار یا مخالف متحد شوند ؛ که جزو محالات تاریخ اسلام و حتی علمای سوء درباری بوده است . اما به دلایلی کاملا آشکار ، که از دنیا دوستی مسلمین و جهل مردم نسبت به ارکان اسلام سرچشمه می گیرد  ، این دسته از علمای سوء با هر کافر و مرتدی بر علیه مسلمین مخالف حکومتهای دست نشانده ی حاکم بر سرزمینهای مسلمان نشین  ، متحد گشته و کارنامه ی سیاه و ننگینی را برای خود به یادگار گذاشته اند .

در این روزها نیز سکولاریستهای کافر جهانی به رهبریت سازمان ملل  و بخصوص آمریکا  ، و با به کارگیری سکولاریستهای مرتد محلی  و دین فروشان خائن بومی  ، جنگ روانی کثیف و بی سابقه ای را در کنار جنگ مسلحانه ی خود بر مسلمین آزادیخواه تحمیل نموده اند . نکته ی جالب این اتحاد نامبارک این است که ،  از نظر تئوریک نه سکولاریستها دین فروشان را قبول دارند و اجازه می دهند که قوانین مورد قبول آنها بر جامعه حاکم شود و دین فروشان نیز با آنکه قوانین سکولاریستی و کفری حاکمه را به صورت عملی پذیرفته اند اما از نظر تئوریک در کتب خود دم از قوانین دیگری می زنند که از برداشتهای مذهبی شان سرچشمه گرفته است ؛ اما با این وجود ، دشمن مشترکی به نام قانون پاک شریعت و مسلمین خواهان این قانون آنها را با هم متحد گردانده است .

به هر میزانی که این مسلمین آزادیخواه شریعت گرا  قدرتمند می گردند ، به همان میزان نیز اتحاد این دو قویتر می گردد  ؛ و زمانی که مسلمین شریعت گرا در ضعف و در حاشیه قرار می گیرند  به همان اندازه ای که این مجاهدین شریعت گرا در ضعف و حاشیه قرار رگفته اند به همان نسبت نیز اتحاد میان این دین فروشان با سکولاریستهای حاکم سست و بی بنیان گشته و گاه تا آنجا پیش می رود که خود همین دین فروشان نیز به حاشیه رانده شده و یا بکلی نابود می گردند .

چون اینها ابزار دست سکولاریستها هستند و عاملی که باعث شده که اینها به کار روند مجاهدین شریعت گرا و کنترل افکار عمومی در عدم پیوستن به مجاهدین شریعت گرا می باشد ، و زمانی که این کار به سرانجام رسید دور یکه تازیها و دهن کجی های آنها به مسلمین و قانون شریعت نیز به صورت موقت خاتمه می یابد و در جوامع سکولار – لیبرال همچون یک ابزاری چون بوگیر توالت  تا روز مبادا با اسم و رسم خاصی کنار نهاده می شوند و در قالب تشریفاتی خود فرو می روند و یا همچون جوامع سکولار – کمونیست  پس از اتمام وظیفه همچون دستمال توالت به کلی نابود می گردند . این واقعیتی است که ما به کرات در تاریخ یکی دو قرن گذشته کشورهای مختلف جهان مشاهده نموده ایم .

در این جنگ  روانی ، سکولاریستها و دین فروشان ، هر کدام از ادبیات  ، و به اصطلاح  ، از فوشهای ویژه ای استفاده می کنند  که ریشه در ادبیات خاص خودشان  دارد ؛ مثلاً  سکولاریستها جهت تخریب مخالفین خود از عبارتهایی چون : اپورتونیست ، بورژوا ، رادیکال ، کهنه پرست ، واپسگرا ، متحجر ، غیر مترقی ، دشمن مدنیت و مدرنیته ، دشمنان دموکراسی ، دشمنان آزادی های شخصی ، تندرو ، تروریست  و… استفاده می کنند و دین فروشان نیز جهت ترور شخصیتی طرف مقابل خود از ادبیات ویژه ای استفاده می کنند که ریشه در ادبیات اسلامی دارد اما کلمات را در جاهایی به عنوان فوش به کار می برند که مناسب چنین جاهایی نیستند کلماتی چون : ضال ، مضل ، فاسق ، فاجر ، زندیق ، خوارج ، مرجئه ، رافضی ، باغی ، مفسد ، کافر ، مرتد و غیره .

این روزها از جانب دین فروشان و حتی پاره ای از مسلمین  نا آگاه و یا کوتاه بین کلماتی را می شنویم که  به خاطر اهمیتی که در مبارزات آزادیخواهانه ی مسلمین دارند جا دارد در مورد آنها  تحقیق بیشتری شود کلماتی چون صفویسم ، مرتد و رافضی  به جای تشیع  و خوراج ، تکفیری و نواصب به جای اهل سنت   که شعله ور کننده ی جنگهای مذهبی و به کارگیری  انرژی مسلمین  در رسیدن سکولاریستهای کافر جهانی و سکولاریستهای مرتد محلی  به اهداف مورد نظرشان می باشد . کلماتی مسموم که ناخودآگاه خود مجاهدین و مسلمین نیز به نحوی در دام آنها گرفتار گشته اند و بدون توجه به عواقب ابراز چنین کلماتی در مواضع غلط ، مسبب فجایع عظیمی می گردند .

گاهی اتفاق می افتد که علمایی مخلص و خارج از دایره ی حکومت ظالم و محارب  ، چون طرطوسی ، ابوقتاده ، مقدسی و غیره نیز در همین دام جبهه ی جنگ روانی سکولاریستها و دین فروشان بر علیه مجاهدین شریعت گرا قرار می گیرند  ، که می توان به موارد زیر اشاره کرد و فهمید این هم سنتی اللهی و آزمایشی برای علما و شریعت گرایان بوده و چیز جدیدی در تاریخ نهضتهای اسلامی نمی باشد ،  تا بدین سان مجاهدین شخص پرست از مجاهدین حق گرا جدا و تصفیه گردند ؛  چون جهاد یکی از ابزارهای قوی  و مطمئن تصفیه می باشد تا تصفیه نشده باشند الله تعالی  نعمت تمکین در زمین را به آنها عنایت نمی فرماید :

 

  • زمانی که محمد نجدی نهضت خود را از درعیه شروع نموده و ورز به روز در حال گسترش بود امام محمد علی شوکانی در مورد این واقعه می گوید : «ولكنهم يرون أن من لم يكن داخلاً تحت دولة صاحب نجد، وممتثلاً لأوامره خارج عن الإسلام! ».اه [البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع ۲/ ۵].

یعنی : آنها چنین گمان می کنند که هر کسی که در داخل دولت سرزمین نجد قرار نگیرد و از دستورات انها پیروی نکند از دین اسلام خارج گشته است !

  • به همین ترتیب رهبر حنفی ها ی معاصر با نهضت محمد نجدی در این باره می گوید : «مطلب في أتباع عبد الوهاب الخوارج في زماننا:… وإلا فيكفي فيهم اعتقادهم كفر من خرجوا عليه كما وقع في زماننا في أتباع عبدالوهاب الذين خرجوا من نجد وتغلبوا على الحرمين وكانوا ينتحلون مذهب الحنابلة لكنهم اعتقدوا أنهم هم المسلمون وأن من خالف اعتقادهم مشركون واستباحوا بذلك قتل أهل السنة وقتل علمائهم حتى كسر الله تعالى شوكتهم وخرب بلادهم وظفر بهم عساكر المسلمين عام ثاث وثلاثين ومائتين وألف ». [حاشية ابن عابدين ۶/ ۴۱۳ ].

 

یعنی : مطلبی در باره ی محمد بن عبدالوهاب خوارج  این عصرمان …. همین برایشان کافی است که آنها معتقدند هر کسی که بر علیه آنها شورش کند کافر است ……و در عصر خودمان نیز پیروان محمد بن عبدالوهاب  ،آنهایی که از سرزمین نجد قیام کرده و بر مکه و مدینه مسلط گشته و مذهبشان نیز حنبلی است … بر این عقیده هستند که غفط خوشان مسلمان هستند ، و هرکسی که بر خلاف فکر و عقاید آنها باشد مشرک می باشند و به این شیوه خون اهل سنت و علماهای اهل سنت را برای خودشان حلال کردند تا ان زمانی که خداوند کمرشان را شکاند و سرزمینشان را ویران کرد و سربازان مسلمان را برسرشان پیروز گرداند در سال ۱۲۳۳ هجری قمری .

  • و عالم آن دوران نیز که شخصی به نام حداد بود با تصوری خارج از واقعیت مدعی می شود که علایم خوارج همگی در این نهضت وجود دارند و می فرماید : «وأهم من ذلك كله ما ذكره النبي صلى الله عليه وسلم من الأحاديث الكثيرة المبينة لعلامات الخوارج، مما يبين أن ابن عبدالوهاب وأتباعه منهم، ككونهم من نجد، وكونهم من المشرق،ومعلوم أن نجدا شرقي المدينة، وكون سيماهم التحليق، معكونهم من المشرق ». [مصباح الأنام ص ۵].

یعنی : از همه مهمتر اینکه رسول الله صلی الله علیه و سلم دراحادیث فراوان و روشنی در مورد نشانه های خوارج صحبت کرده است ، که ثابت می کند محمد بن عبدالوهاب و پیروانش از این گروه می باشند در آنجا که رسول الله صلی الله علیه و سلم می فرماید : از نجد هستند و از شرق می باشند و فهمیده شده که نجد در طرف شرق مدینه قرار دارد و همچنین می فرماید  با آنکه از شرق می باشند از نشانه های آنها تراشیدن موی سر می باشد .

  • دجوی نیز که مجله اش از الازهر منتشر می گردد ۱۱ ویژگی خوارج را جمع اوری نموده بود و آنها را به نهضت محمد نجدی و پیروانش می چسپاند . ( مجله الازهر شماره ۵ صفحه ۳۲۹ )
  • در همان مسیر عاملی یکی از علمای تشیع می گوید : وهابیها در ۱۳ ویژگی شبیه خوارج می باشند. [كشف الارتياب صفحات‌ ۱۱۴ – ۱۲۶ ].

و بدینسان از زمانی که دولت اسلامی در عراق و سپس در عراق و شام تشکیل گردیده است تاریخ خودش را تکرار نموده است .

زمانی که  علمای بی طرفی که از میدان جهاد و قتال دور هستند و اینگونه در خطا و اشتباه می افتند و ابزاری جهت آزمایش مسلمین می گردند ، پس حساب خائنین و تاجران جهاد باید روشن باشد ؛ تاجرانی  که عملاً در صف کفار جهانی و مرتدین منطقه ای قرار گرفته اند  . تاجرانی چون :

  • زهران علوش فرمانده ی مزدرو و وابسته به حکومت دست نشانده ی سعودی که  مجاهدین دولت اسلامی را خوارج و بلکه بدتر از خوارج می داند : «أبين لجميع إخواني: أنه من اعتقادي أن فصيل دولة البغدادي ينتهج منهج الخوارج الأولين أو أشد ».

یعنی : برای همه ی برادرانم روشن می کنم : من بر این عقیده هستم دارودسته ی  بغدادی دارای منهج خوارج هستند همچون سرآغاز پیدایش خوارج و بلکه بدتر!!

و در مورد جنگشان با دولت اسلامی می گوید : «الفتنةهي التي يلتبس بها الحق والباطل ونحن الآن لسنا أمام فتنة أنا أقولها بكل صراحة: نحن أمام فئة باغية تتبنى عقيدة الخوارج.. »

یعنی : فتنه آن است که حق و ناحق با هم مخلوط  باشند ما هم اکنون در فتنه قرار نگرفته ایم ، من آشکارا می گویم : ما در برابر دسته ای باغی و شورشی هستیم که دارای عقیده ی خوارج می باشند  !

  • محمد مسعری نیز در مورد جنگشان با دولت اسلامی می گفت : «داعش خوارج.. خوارج لأنهم يكفرون المسلمين بأنهم صحوات.. إلخ وهذا كلامهم الصريح.. وكونهم خوارج هذا نقول نحن: ندين الله به منذ زمن طويل أن هذا ينطبق على دولة العراق حتى قبل أن تصبح داعش فإذا كان كذلك فعاج الخوارج معروف! »

یعنی  : داعش خوارج هستند .. خوارج هستند چون مسلمین را به دلیل پیوستن به صحوات وغیره تکفیر می کنند … و گفته هایشان آشکار است … و اینکه اینها خوارج هستند به این دلیل است که ما می گوییم :  از چند ین سال پیش چنین گفته ای را دینداری برای الله می دانیم  که از زمانی که هنوز داعش درست نشده بود و دولت اسلامی عراق وجود داشت صفت خوارج مناسب اینهاست ، بدین ترتیب شل خوارج شناخته شده است .

به همین ترتیب کسانی چون عدنان عرعور و هم کاسه هایش نیز در این مورد بسیار شکر ریخته اند و نیاز به بازگویی نیست . این اتفاقات نباید برای شما جای تعجب و یا سرگردانی باشد ، این تاریخ و یکی از سنتهای تغییر ناپذیر الله تعالی  جهت تصفیه و پاک نمودن کسانی است که لیاقت آن را پیدا می کنند که سرپرستی بندگان الله  و تطبیق قانون و شریعت پاک الله در هر یک از سرزمینهای مسلمان نشین را برعهده گیرند . در گذشته علمای مجدد دین را خوارج می دانستند و در این زمان کسانی صفت خوارج می گیرند که مجدد و به وجود آورنده ی حکومتی اسلامی باشند . این تاریخ است و شایسته ی مطالعه ای عمیق و عبرت اموز .

البته این اندازه جهالت ، کوتاه بینی و عدم درک مصالح و مفاسدی که در میان عالم نمایان  اهل سنت امروزی دیده می شود امر نوظهور و نوپیدایی است  ، که بیشتر به گسترش علم ، تخصصی شدن آن ، دفاتر فکر دشمنان قانون شریعت و بخصوص به  بستری بر می گردد که این عالم نمایان از آن برخاسته اند ؛ که در زیر به صورت مختصر به یکی از عوامل این ناهنجاری آشکار در میان  بخشی عظیم از طبقه ی به اصطلاح روحانی اهل سنت اشاره می شود :

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *