ادبیات رسانه ای دعوت و جهاد ؛ ما بین افراط و تفریط ( ۱ )
مؤلف: ابومحمد عاصم
مترجم: ایمان . ص
بسم الله الرحمن الرحیم
در سیره و زندگانی پیامبرمان صلی الله علیه وسلم فـوائد فـراوانی وجــود دارد كه دعوت و جهـاد را پربار و غنی مینماید، و استفاده از این فوائد موجب میشود تا راه داعی و مجاهد محكمتر شده و اسباب توفیق وی در دعوت و جهاد فراهم شود، و ثمرات و دستاوردهای بزرگی نصیبش گردد كما اینكه مفاسد و نتایج زیان بار را از وی دور مینماید ..
و محقق هوشیار و آگاه و فكور، در سیرهی معطـر و عظیم (كه بر صاحبش بهترین و كاملترین سلامها باد) متوجه میشود كه خداوند متعال، پیامبرش صلی الله علیه وسلم را توجیه و راهنمایی مینماید تا اینكه خطاب دعوی و اعمال و انتخابهای ایشان نقی گشته و اولیات رعایت شوند.
– پیامبر صلی الله علیه وسلم، بنا به طبیعت مخاطب و زمینهی فكری و عقیدتی و اخلاقی او دربارهی مردم و مردان و عشائر و خو و سرشت آنها معرفت کافی داشتند.
– ایشان احوال مخاطب را از این جهت كه آیا وی معاند دعوت و محارب دین است یا اینكه محارب و معاند نیست، مراعات مینمود.
– و برخی اوقات ایشان را میبینی كه امكانات دعوت و تعداد مؤمنان یا طبیعت مرحله و شرایط مكانی و زمانی را مورد توجه و رعایت قرار میدادند.
بطوریکه تمامی این امور را با میزان شرع سنجیده و پس از آن مصالح بزرگتر را مقدم داشته و مفاسد را نیز دور نموده است، بدون اینكه ثوابت و اصول شرعی و اركان دین و «عروة الوثقی» را مختل نماید و یا تغییری در آن بدهد ..
برای مثال، به مراعات ایشان در مورد مخاطب و احوال اعتقادی و فكری و اجتماعی وی، و تكریم و مقدم شمردن مكارم و محاسن توجه كنیم ..
پیامبر صلی الله علیه وسلم در ابتدای دعوت خویش، بدین سان مردم را به دین دعوت كرده بود. بطوریکه ابوسفیان، کسی که آن روزها دشمن پیامبر صلی الله علیه وسلم بود، در مقابل هرقل، با همان خطاب دعوی پاسخ او را میدهد، آنگاه که هرقل میپرسد: «او شما را به چه امر میكند؟» ابوسفیان بعد از اینكه اصل دعوت پیامبر صلی الله علیه وسلم كه توحیـد است را، بیان نمـود؛ میگویــد: «مـا را به نمـاز و زكات و صِـدق و عفاف و صـلهی رحم امر مینماید.» [۱]
در نوع دعوت پیامبر صلی الله علیه وسلم تأمل كن كه موجب شده بود در ذهن دشمنانش در آن زمان چه چیزی نقش ببندد .. و در احادیث دیگر آمده است كه پیامبر صلی الله علیه وسلم ایشان را به وفاء به عهد و ادای امانت و زنده نگه داشتن دختران و انكار قتل آنان دعوت و امر مینماید و محاسن اخلاقی از این قبیل كه جمیع عقلا بر خوب بودنشان اجماع دارند و فطرت آدمی آن را مدح و ستایش میكند. تا بدین وسیله محاسن دین و رسالتش را برایشان نمایش داده و به آنان بفهماند كه وی برای كامل نمودن محاسن اخلاق آمده كه اشراف و عقلای آنها نیز بدان افتخار و مباهات کرده و آن را گرامی میدارند.
همچنین پیامبر صلی الله علیه وسلم، مـردم را به راه و آیین ابـراهیم علیه السلام دعوت مینمـود و ایشان و اتبـاع وی، نزدیكترین و اولیترین مردم به منهج ابراهیم علیه السلام بودند، (ابراهیم علیه السلام) كسی كه مردم قریش او را معظم میداشتند و خود را به او منسوب مینمودند.
نمونهی دیگر، فرمودهی پیامبر صلی الله علیه وسلم خطاب به هرقل است که در قالب نامهای كه برای وی فرستاد و در آن، بعد از بیان توحید، فرمود:
«أَسْلِمْ تَسْلَمْ وَأَسْلِمْ يُؤْتِكَ اللَّهُ أَجْرَكَ مَرَّتَيْنِ فَإِنْ تَوَلَّيْتَ فَعَلَيْكَ إِثْمُ الْأَرِیسِيِّینَ» [۲]
«اسلام بیاور تا در سلامت و امنیت داخل شوی و خداوند متعال دو بار تو را اجر دهد، اما اگر پشت نموده و (از قبول دعوت من) روی بگردانی، گناه کشاورزان برگردن تو خواهد بود.»
در این فرموده، اشاره و تنبیهی به كشاورزان شده كه اهل مملكت هرقل بودند، و حریص بودن پیامبر صلی الله علیه وسلم بر هدایت ایشان مشهود است و در این نوشته بیان میدارد كه هرقل مسئول اضلال و گمراهیشان است ..
و این نوع خطاب كه نشان از حرص انبیاء علیهم السلام بر هدایت اقوامشان و نیز خوف از عذاب الهی برای آنها دارد، در دعوت سایر انبیاء امری مقرر و معلوم است، فرمودهی نوح علیه سلام از همین نوع است:
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِیمٍ» أعراف ۵۹
«ما نوح را به سوی قوم خود فرستادیم. او بدیشان گفت: ای قوم من! برای شما جز خدا معبودی نیست. پس تنها خدا را بپرستید. من (از شما و دلسوزتان میباشم. اگر نافرمانی كنید) میترسم دچار عذاب آن روزِ بزرگ شوید.»
چه تنگی و اشكالی در این نوع دعوت وجود دارد، دعوتی كه در آن، حرص داعی و مجاهد برای هدایت مردم و یا حب رسیدن آنان به خیر و یا نصرت مستضعفین و نجات دادن آنان از تسلط و اضلال طاغیان و ظالمان، نمایان میشود و یا حرص و تلاش دعوتگر برای انتشار امنیت و عدل و احسان و از بین بردن ظلم و فساد و طغیان آشکار میشود. قسم به الله كه هیچ حرج و مشكلی در این نوع دعوت نیست و تنها كسانی منكر این نوع دعوت میشوند كه صاحب عقلهای ضعیفی بوده و به سیره پیامبر صلی الله علیه وسلم و دعوت انبیاء جاهلند ..
دین ما برای هدایت تمامی مردم آمده و میخواهد كه مردم را از عبادت بندگان به عبادت پروردگارِ بندگان بازگرداند .. و پیامبرمان نیز «رحمة للعالمین» مبعوث شده ..
و در این نوع خطاب و دعوت، هیچ نوع تحریف اصول و از بین بردن ثوابت و یا مداهنهی كفار و میل نمودن به سوی آنان وجود ندارد، بلكه این حق روشن و آشكاری است و از ثوابت و اصول دین ما است و بیان و اظهار آن برای مردم، بر هر داعی واجب است، و هیچ مانعی برای تركیز بر آن و مباحثه حول آن با كسی كه این محاسن را دوست دارد و یا كفار را بدان تعظیم میكند، وجود ندارد ..
از همیـن نـوع، میتـوان به روایتی اشاره كرد كـه امام بخاری رحمه الله در مـورد قصـهی حدیبیه نقل میكند؛ هنگامی كه مردی از بنیكنانه از سوی قریش به نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم و اصحابش آمد، پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «این فلانی است و از قومی است كه برای بُدن (شترها و گاوهایی که برای قربانی آورده میشوند)، احترام قائلند، پس آن (قربانیها) را برایش (آن مرد) بفرستید.» پس آن به نزدش فرستاده شد و مردم از او استقبال کرده و شروع به تلبیه گفتن (لبیک اللهم لبیک گفتن) کردند، هنگامی كه (آن مرد) این را دید گفت: سبحان الله، سزاوار نیست كه این مردم (پیامبر و اصحابش) از بیت (كعبه) منع شوند، و هنگامی كه به سوی دوستانش برگشت گفت: گاوها و شتران قربانی را دیدم كه آویزان شده و مورد احترام قرار گرفته بودند بنابراین فكر نمیكنم كه خوب باشد جلوی آنان را بگیریم (بهتر است كه مانع حج ایشان نشویم). [۳]
در معرفت و شناخت و ذكاوت پیامبر صلی الله علیه وسلم، از احوال مردم زمان خویش، تأمل و تفكر کن (و ببین كه چه شناخت عمیقی از افراد داشته و در رسیدن به اهداف خویش، چگونه از آن صفات بهره برده است.) از دیگر نمونهها میتوان به فرمودهی دیگر ایشان اشاره كرد، که میفرماید:
«الْإِیمَانُ يَمَانٍ وَالْكُفْرُ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالسَّكِینَةُ فِی أَهْلِ الْغَنَمِ وَالْفَخْرُ وَالرِّيَاءُ فِی الْفَدَّادِینَ أَهْلِ الْخَيْلِ وَالْوَبَرِ» [۴]
«یمنیان اهل ایمانند و كفر نیز از جانب شرق (منطقهای كفر خیز است) است و سكینت و آرامش در بین اهل غنم (چوپانان و كسانی كه با گله سر وكار دارند) است و فخر و ریا و در روایتی خیلاء (کبر و خود بزرگبینی) در بین صاحبان شتر (مالداران) و صاحبان اسب و بادیهنشینان است.»
پیامبر صلی الله علیه وسلم میخواست بدین طریق، اصحابش را به احوال مردم آگاه سازد و خلقیات كسانی را كه با آنان تعامل دارند برایشان معلوم كند، به همین دلیل هنگامی كه حسان رضی الله عنه را امر نمود تا قریش را با اشعارش مورد نقد و هجا قرار دهد، مقدمتاً از ابوبكر رضی الله عنه خواست تا حسان رضی الله عنه را از احوال و ایام و اخبار خودشان (در مكه) خبردار نماید .. همچنین هنگامی كه معاذ رضی الله عنه را به سوی مردم یمن فرستاد، به وی فرمودند: «تو به سوی قومی از اهل كتاب میروی» [۵] پس، اول او را به افكار عقیدتی و یا ثقافی و فرهنگی آنان و یا هر چیز دیگری كه شما اسمش را بگذارید، متوجه نمود، بعد از آن، برای او نحوهی تعامل با آنان را مشخص نمود و اولویات را برای مخاطب قرار دادن ایشان، معلوم و نمایان ساخت و نخستین امر دعوی را برای او مقرر نمود.
در تمامی این امور تأمل كن و آنان را در فوائد برای خودت یادداشت و ضبط نما و بعد از آن در خطاب ایشان تأمل کن كه چگونه با مردم، به اندازهی عقول و ادراكشان صحبت مینمود و چگونه آن چیزهایی را كه مردم معظم میداشتند، مراعات مینمود و تا وقتی كه آن اشیاء از چهار چوب شرع خارج نشده باشند و از دینمان باشند، آنان را تأیید و ابراز مینمود .. و تو را بر حذر میدارم از این كه عقلت را بر خود تنگ كنی و از استیعاب (و گرفتن و فهم كامل مطلب) دوری نمایی و چنین پنداری كه این شیوه، شیوهای دو رویانه و منافقانه و مداهنهای است یا برداشتی از این قبیل، كه جاهل صفتانه است.
امام بخاری رحمه الله از امام علی رضی الله عنه روایت میكنـد كه ایشان فرمودند: «با مردم به اندازهی معارفشان صحبت نمایید، آیا دوست دارید كه خدا و رسولش را تكذیب كنند.» [۶]
همچنین از دیگر مواردی كه پیامبر صلی الله علیه وسلم مراعات میفرمود: توجه نمودن به نوعیت كافران بود كه آیا آنها محارب و معاندند یا اهل صلحاند و محاربه و عنادی ندارند ..
همچنان كه وصیت خداوند متعال را در سیرهی خویش تطبیق داده بودند، آنجا که میفرماید:
«لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ * إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوكُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» ممتحنه ۷و۸
«خداوند شما را باز نمیدارد از اینكه نیكی و بخشش بكنیـد به كسـانی كه به سبب دین با شما نجنگیدهاند و از شهر و دیارتان شما را بیرون نراندهاند. خداوند نیكوكاران را دوست میدارد * بلكه خداوند شما را باز میدارد از دوستی ورزیدن با كسانی كه به خاطر دین با شما جنگیدهاند، و شما را از شهر و دیارتان بیرون راندهاند، و برای اخراج شما پشتیبانی كردهاند و یاری دادهاند.كسانی كه ایشان را به دوستی گیرند، ظالم و ستمگرند.»
خداوند متعال میفرماید: «وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ» عنکبوت ۴۶
«با اهل كتاب (یعنی با یهودیان و مسیحیان) جز به روشی كه نیكوتر باشد، بحث و گفتگو مكن، مگر با كسانی از ایشان كه ستم كنند.»
و از همین نوع میتوان به فرمودهی خداوند متعال به موسی و هارون اشاره نمود،كه خداوند متعال این دو را برای برخورد اول با فرعون طاغی، وصیت مینماید که: «فَقُولَا لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى» طه ۴۴
«سپس به نرمی با او (دربارهی ایمان) سخن بگوئید، شاید (غفلت خود و عظمت خدا را) یاد كند و (از عاقبت كفر و طغیان خویش و عذاب دوزخ) بهراسد.»
اما هنگامی كه فرعون در برابر آیات واضح و روشن عناد نمود و آنها را جحد نموده و كبر ورزید، موسی به او گفت: «قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هَؤُلاء إِلاَّ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ بَصَآئِرَ وَإِنِّی لَأَظُنُّكَ يَا فِرْعَونُ مَثْبُوراً» اسراء ۱۰۲
«(موسی به فرعون) گفت: تو (خوب) میدانی كه این معجزههای روشنیبخش (و دلائل واضح) را جز صاحب آسمانها و زمین نفرستاده است (و تو كاملاً آگاهانه حقائق را انكار میكنی) و من معتقدم كه تو ای فرعون! (از حق روگردانی و سرانجام اگر از سركشی خود برنگردی) هلاك میگردی.»
در خطاب و شیوهی تعامل آنان با فرعون، قبل و بعد از عناد او تأمل كن ..
و برای مثال مراعات ایشان را در مورد امكانات دعوت و طائفهی مؤمنان و طبیعت مرحلـه و ویژگیها و احوال و حقایق آن زمان را در موضوع تدرج در تشریع جهاد به یاد آور .. به طوری كه در اوایل (مرحلهی استضعاف) امر به دست نگه داشتن و عفو و صلح و رویگردانی از مشركین و صبر گرفتن بر اذیت آنان بود ..
اما هنگامی كه مؤمنان هجرت نمودند و مأوایی یافتند و نصرت و یاری به وجود آمد، در اوایل شكلگیری دولتشان اجازه به قتال برای دفع اذیت مشركین داده شد و این در حالی بود كه هنوز (در همان زمان اولیه) قتال برآنان واجب نگشته بود (كه بعدها واجب گردید) ..
در این زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم از كشتن كسی كه قتل او مفسدهای به دنبال داشت، خودداری مینمود. اذیت منافقان را میدید و میشنید و اصحاب نیز از وی اجازهی قتل منافقان را میخواستند اما ایشان میفرمود:
«دَعْهُ لَا يَتَحَدَّثُ النَّاسُ أَنَّ مُحَمَّدًا يَقْتُلُ أَصْحَابَهُ» [۷]
«آنان را به حال خود واگذارید تا اینكه مردم نگویند محمد اصحاب خود را میكشد»
و نیز فرمودند: «إذاً تُرْعَد له آنُفٌ كثیرة بیثرب» [۸] یعنی: «در این صورت (با قتل وی) مدینه بیش از این به لرزه در خواهد آمد.»
پیامبر صلی الله علیه وسلم با یهودیان عهد بست و با آنان صلح نمود و بر پیمانهای آنان اقرار فرمود و تعهد گرفت مبنی بر اینكه به هنگام قتال وی را یاری دهند .. اما یهودیان بعد از آن، ایشان را اذیت میکردند و به ایشان میگفتند: «راعنا» و آن سب و دشنام قبیحی است كه از رعونه گرفته شده (ما را مراعات كن. اما یهودیان آن را از مادهی رعونت به معنای حماقت میگرفتند) و میگفتند: «اسمع غیر مسمع» و از این موارد كه پیامبر صلی الله علیه وسلم بر آنان صبر میگرفت و بعضی اوقات به جای السلام علیك، وی را با لفظ «السام علیك: مرگ بر تو» مورد خطاب قرار میدادند، اما ایشان جواب میدادند، «وعلیكم» و چیزی بر این نمیافزودند و به آنان تعرض نمیكرد و از قتل آنان به سبب آزار پیامبر صلی الله علیه وسلم خودداری میفرمود و هنگامی که اصحاب از پیامبر صلی الله علیه وسلم اجازهی قتل آنان را میخواستند، ایشان، صحابه را نهی میكردند و حتی از آنان میخواست به نرمی با آنان رفتار نمایند، و عائشه رضی الله عنها را از ناسزا گویی در مقابلهی فحشهای آنان منع فرمود و به عائشه رضی الله عنها فرمود:
«الرفق ما كان فی شیء إلا زانه ولا نزع من شیء إلا شانه» [۹]
«نرمی كه در هر كاری داخل شود آن امر را سنگین و موقر میسازد و اگر نرمی از كاری گرفته شود، آن امر سبك و كم ارزش میشود.»
و بدون شك همهی این امور در مراحل اولیه و به هنگام نشئت و تمكین اولیهی دولت اسلامی بود .. اما بعد از آن اوضاع متفاوت شد و امر بر آن شد كه اعتدا و تجاوز آنان، به مانند تجاوزشان پاسخ داده شود و با كسانی كه مؤمنان را از دیار و اموالشان اخراج كردند، قتال و جهاد آغاز شود.
پس از آن خداوند متعال مؤمنان را در جنگ بدر عزت بخشید و این آغاز عزت یافتنشان بود، از آنجایی كه گردن بسیاری از كفاری كه در مدینه بودند به ذلت كشیده شد و سایر كفار نیز هراسیدند .. در این حین پیامبر صلی الله علیه وسلم چند عملیات نكایه (عملیاتی كه در آن به دشمن آسیب میرسد اما موجب ریشه كن شدن و از بین رفتنش نمیشود) را در مورد تعدادی از یهودیان كه قتل آنان مفسدهای برای اهل ایمان و دیارشان نداشت، به مرحلهی اجرا گذاشت، بنابراین كعب بن اشرف، آن طاغوت یهودی و كسانی كه امثال وی بودند را به قتل رسانیدند. اما در اینگونه موارد نیز اجازه توسیع و افزایش ندادند بلكه به قتل كسانی كه ایشان را مورد اذیت قرار داده بودند و قتلشان مفسدهای به دنبال نداشت اكتفا فرمودند، تا اینكه بعد از مدتی این روش پیشروی نمود و تعدادی از آنان (یهودیان) را از مدینه بیرون رانده و تعدادی را به قتل رسانیدند.
تمامی این امور را بعد از غدر و خیانت آنان و به سبب نقض نمودن عهدشان انجام داد تا این كه امرش برای اهل مدینه و كسانی كه تازه ایمان آورده بودند و با یهودیان پیمان و تحالف و مصالح داشتند، جامع باشد، و اگر این امور را قبل از غدر و مبادرت به خیانت آنان انجام میداد، لرزش بیشتری مدینه را در بر میگرفت (و اوضاع نابسامان میشد) اما سیاست شرعی حكیمانه مانع از این شد. سیاستی كه هر كس از آن محروم شود مصالح مسلمانان را برهم زده و ضایع مینماید و چنین شخصی كه خداوند متعال امور مسلمین را متوجهی او ساخته (به دست او داده) ضایع شدن امور مسلمانان را موجب میشود ..
بعد از آنكه اسباب خونریزی و قتال برای ایشان فراهم گشت به قتال تمامی مشركین و یهود و نصاری امر فرمودند تا اینكه جزیه بپردازند و خوار و حقیر گردند .. تمامی این امور برای مراعات حال گروه مؤمنان و یا دولت اسلامی و امكانات و قوت ایشان بود ..
بنابراین خطاب گروه اسلامی و یا دولت مسلمان در حالت استضعاف در مقابل دشمنان داخلی و خارجی همانند خطاب بعد از بین رفتن ضعفشان و رسیدن به قدرت نخواهد بود، و به میزان قدرتی كه خواهد داشت، خطابش را انجام میدهد (خطابی كه با قدرتش موازنه داشته باشد) بنابراین، چونكه میزان قدرت تفاوت خواهد داشت، خطاب نیز متفاوت خواهد بود. برای مثال خطاب دولت و گروههای اسلامی در زمان ما كه سلاح اتمی بازدارندهای در اختیار ندارند با خطاب پس از رسیدن به سلاح اتمی متفاوت خواهد بود .. و به همین ترتیب .. تمامی اموری كه گفتیم بدون دستكاری و تغییر ثوابت و از بین بردن «عروة الوثقی» (توحید) امكان پذیر است ..
احسان و مدارا نمودن، از اخلاق مؤمن بوده و هرگز این اخلاق، سازش و چاپلوسی نیست. و همچنین عفو و صلح و رویگردانی از اذیت مشركین و شروع نكردن قتال با ایشان در حال ضعف مسلمین یا به مقتضای مصلحت جماعت و دولت اسلامی از امور شرعی و جائز میباشند و تناقض و تعارضی با ثوابت توحید و ولاء و براء و مسائلی از این قبیل كه «عروة الوثقی» محسوب میشوند، ندارد ..
به خاطر اهمیت موضوع و كثرت و فراوانی نصوص در این موضوع، بعضی از علماء، تدرج در منسوخ شدن آیات و همچنین به تأخیر انداختن دشمنان (با تقسیم نمودن و اولویت بندی آنان) را تخریج نمودهاند كه برای مسلمان جایز است تا به نسبت آن و با توجه به حال و ضعف و قوت و ظروف خود، وضعیتی را اختیار كند ..
لذا شیـخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله میفرمـایـد: «و این آیات در حق هر مؤمن مستضعفی است كـه نمیتواند الله و رسولش صلی الله علیه وسلم را با دست و زبان یاری دهد. از این رو به اندازه قوت قلبش، با قلب خود و امثال آن، الله و رسولش صلی الله علیه وسلم را یاری میدهد و آیات تصغیر معاهدین در حق هر مؤمنی است كه قدرت یاری دادن الله و رسولش صلی الله علیه وسلم را با دست و یا زبان داشته باشد.
مسلمانان در اواخر عمر رسول الله صلی الله علیه وسلم و در زمان خلفای راشدین ش به چنین آیاتی و مانند آن عمل میكردند و این تا روز قیامت ادامه خواهد داشت، لاتزال (به طور مداوم و همیشگی) طائفهای از این امت با اقامه داشتن حق، الله و رسولشصلی الله علیه وسلم را به طور تمام و كمال نصرت میدهند، پس مؤمنی كه در سرزمینی قرار دارد و در آنجا مستضعف است یا در زمان استضعاف است به آیات صبر و گذشت و رویگردانی از كسانی كه الله و رسولش صلی الله علیه وسلم را آزار میدهند كه از مشركان و اهل كتابند، عمل نماید و اما اهل قدرت و شوكت به آیاتی عمل نمـایند كه درآن به قتـال ائمهی كفـر كه بر دین طعن میزنند، امر میفرماید، و به آیهی قتال با اهل كتاب تا گرفتن جزیه از آنان و تصغیر نمودنشان عمل نمایند.» الصارم المسلول
و از مراعات ایشان برای آوازه و نیك نامی دعوت، میتوان بر حریص بودن ایشان برای پاك و طهور نمودن دعوت از تمامی شوائب اشاره نمود به طوری كه هرگاه خطاهای صریح و واضحی از طرف اصحاب روی میداد از آن خطـاها بدون هیچ حرجی اعلان برائت میفرمود چرا كه در این امر تعظیم و تقدیم آوازهی جهاد و دعوت و مصالحش و هر اعتبار دیگر موجود است، همانند فرمودهی ایشان صلی الله علیه وسلم در مورد خالد رضی الله عنه كه بعضی از افراد را كه سجده میبردند و میگفتند: «صبئنا» و به خوبی اظهار ایمان ننمــودند، را كشت، پیـامبر صلی الله علیه وسلم فـرمـودنـد: «پروردگارا من از آنچـه كه خالد انجام داد، اظهـار برائت مینمایم.» [۱۰]
و پیامبر صلی الله علیه وسلم از كار و فعل و خطای خالد رضی الله عنه برائت نمود نه اینكه از خود خالد اظهار برائت نماید، و از این قبیل میتوان به انكار نمودن فعل اسامه رضی الله عنه از سوی پیامبر صلی الله علیه وسلم اشاره نمود، به هنگامی كه اسامه مردی را بعد از اقرار به شهادت توحید به قتل رسانید [۱۱] و پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «أقتلته بعدما قال لا إله إلا الله؟» یا میفرمودند: «كیف تفعل بلا إله إلا الله إذا جاءت یوم القیامة؟» [۱۲]
«آیا او را بعد از گفتن لا اله الا الله به قتل رساندی؟» یا «در برابر لا اله الا الله آمدنش در روز قیامت چه کار خواهی نمود؟»
یا مانند آن، پیامبر صلی الله علیه وسلم آنقدر این جملات را تكرار نمود تا اینكه اسامه آرزو میكرد كه ای كاش او قبل از این حادثه ایمان نیاورده بود، و این هنگامی بود كه آن انكار شدید را از پیامبر صلی الله علیه وسلم مشاهده نمود ..
و از این قبیل امور میتوان به داستان قتل ابن الحضرمی كه در اول ماه حرام صورت گرفت اشاره كرد، كفار این كار را بر مؤمنان عیب و ایراد گرفتند اما مؤمنان با چنین كاری دچار ضرر نگردیدند و با كافرین به جدال نپرداختند و از آنان عیب گیری نكردند بلكه خداوند متعال به مؤمنان آموخت كه در خطابشان، دائماً بر حق اقرار داشته باشند و از خطا برائت و بیزاری جویند حتی اگر علیه نفس خودشان باشد تا اینكه مصالح و آوازهی جهاد و منافع عام، بر مصالح نفسی تقدم یابد.
خداوند متعال میفرماید: «يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ كَبِیرٌ» بقره ۲۱۷
«از تو دربارهی جنگكردن در ماه حرام میپرسند. بگو: جنگ در آن (گناهی) بزرگ است.»
خداوند متعال مؤمنان را میآموزد كه در این مورد بحث و جدل ننمایند بلكه تسلیم حق شوند چرا كه اولیترین مردم و سعادتمندترین آنان به حق، اینانند (مؤمنان) و در هیچ موقعیتی از حق برائت نجویند بلكه از خطا برائت نمایند، اگرچه این خطا و لغزش از جانب خود یا برادرانشان باشد زیرا حق در نزد مؤمنان مقدم بوده و حق را بیشتر از نفس خود و تمامی مردمان دوست میدارند. بنابراین كفار را با جدال باطل یا از بین بردن حق و یا پینهكاری خطای خویش رد نمیدهند، بلكه به حق اقرار مینمایند و از خطا تبری جسته و جرائم كفار را بزرگتر از خطاهایی كه بر مؤمنان میگیرند، نشان میدهند:
«وَصَدٌّ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ» بقره ۲۱۷
«ولی جلوگیری از راه خدا (كه اسلام است) و بازداشتن مردم از مسجدالحرام و اخراج ساكنانش از آن و كفر ورزیدن نسبت به خدا، در پیشگاه خداوند متعال مهمتر از آن است، و برگرداندن مردم از دین (با ایجاد شبههها در دلهای مسلمانان و شكنجه ایشان و غیره) بدتر از كشتن است.»
هم اكنون كه منظور از خطاب معلوم شد، میگوییم:
در میدان امروزِ دعوت و جهاد، خطاب اعلامی پخته و برنامهریزی شده، مفقود و ناپیدا است. و بسیاری از خطابهای اعلامی كه امروزه در دعوت و قتال مشغول به فعالیتاند بین دو دیدگاه نقیض قرار دارند (بین افرط و تفریط).
طائفهای میل به تفریط دارند و با خطاب خویش ثوابت دین را از بین برده و اصول را ذوب نموده و اركان و ریسمان دین را منهدم میكنند، اموری كه مساومت و تنازل از آن، برای مسلمین جائز نبوده و نیست.
برخی از اینان با كفار و ملحدین عهد برادری بسته و نصاری و ملحدان و دشمنان دین را بجای مؤمنین دوست و محرم اسرار خود قرار میدهند.
موالات و برادری بین رهبران منتسب به اسلام و جهاد و ملحدان و طواغیت و رؤسای كفر به حجت و بهانهی تشکیل سنگرهای واحد و مبارزه با دشمن مشترك و حفظ مصالح مشترك را دیده و شنیدهایم و این موالات و حب در چنین افراد و گروههایی براساس مرزهای جغرافیایی ترسیم شدهی در معاهدهی سایکس پیكوت (Sykes-Picot Agreement) است نه براساس ایمان و نه موافق با حدود الله سبحانه و تعالی.
و نیز طعنه زدن به جهاد و مجاهدان مخلص و برائت از آنها و جهادشان و تولی و نصرت حاكمان طاغوتی و نصاری و مانند اینان و دلبستگی و میل نمودن به سوی ایشان را در سایهی (بهانههای رنگین همانند) اتحاد ملی و مصلحت و امنیت ملی و… را بسیار شنیدهایم ..
و گاهی از سوی بعضیها شاهد سخنرانیها و گفتمانهای بیقید وبند و بیهدف و مخالف با اصولی اسلامی هستیم که در خلال آن مهمترین ارکان دین ضایع و ثوابت آن تحریف میشود و در ضمن آن اصول شرکی آشکار و آراسته میگردد ..
آنها چنین گفتمانهایی را بعنوان منهج و مسلک سیاسی خود برمیگزینند و آن را اعمال خیرخواهانه [۱۳]، شوری، جهـاد قانونی، تلاش و رقـابت پارلمانی و مبارزهی سیاسی نامگذاری کرده و بدین وسیله به حجت ارائهی گفتمـانها و خطابهای سیـاسی و رسانهای جامع و همراه با خواستهی ملتها، مرتکب شرک صراح و کفر بواح و گناهان مهلک میشوند و گاهی اوقات مصلحت دعوت را توجیه کنندهی نوع گفتمان و اقدامات شرکی خود اعلام میکنند، دعوتی که مهمترین اصول و ثوابتش را از بین برده و اصلیترین ریسمان آن را قطع کردهاند ..
آنها هرگاه از جهاد صحبت میكنند، اصول و اهداف آن را مطابق میل دشمنان تحریف میكنند، و گفتمانشان را تغییر داده و آن را به رنگ فرهنگ جهانی شدن میآلایند، جهانی شدنی كه این فرومایگان در برابرش شكست خورده و منـهزم گشتهاند. بطوریکه گاهی میبینیم که مفهوم جهاد را تغییر میدهند و چنگالهای تیزش را قطع کرده و آن را عاملی برای الفت و دوستی ـ با کفارـ معرفی نموده و آن را جهاد دفاعی صرف نام مینهند.
آنها خطاب و گفتمانشان را از مفهوم حقیقی زخم و آسیب (كه طبیعت جهاد است) تخلیه نموده تا رنگ و فرهنگ دواجن (گوسفندان آرام و ساكن) را به جهاد ببخشند و آن هم به بهانهی تسامح و محبت و گفتمان سیاسی و رسانهای معتدل و همراه با جناحهای سکولار و ملیتگرا !! و حجتهایی از این قبیل كه ریسمان ولاء و براء را قطع و نابود میکند ..
و گاهی نیز اهداف خود را به رهایی از دشمن خارجی، محدود و خلاصه نموده و در زیر سایهی چنین جهاد ملیتگرای جاهلانهای، با دشمنان داخلی پیمان برادری بسته و در زیر پرچم و رایات كفر و فجور تجمع مینمایند، در حالیکه دشمنان داخلی غالباً از دشمنان خارجی كافرتر و خبیثتر میباشند.
تفاوت و تمایز بین سیاست شرعی پیامبر صلی الله علیه وسلم در رویگردانی از بعضی كافران و منافقان و یا سازش و عهد بستن با آنان و یا به تأخیر اندختن قتال با آنان و بلكه عقد پیمان با آنان در برخی شرایط، آنهم بدون اخلال در ثوابت توحید و ریسمان ایمان، و بین سیاست شرعی اخوت و دوستی با دشمن بغیض و یا با اقوام و خویشاوندان و همکیشانی كه از دین برائت نموده و توحید را نقض كردهاند، به بهانهی قرار گرفتن در سنگر واحد و مصالح مشترك و حفظ وحدت ملی و از این قبیل پیوندها و روابط و ثوابت جاهلی، حقیقت بسیار واضح و نمایان است.
حتی بسیاری از این منحرفان را میبینیم که با برخورد و خطاب ذلیلانه و فاقد ارزش خود، اصل توحیدی که فرقان میان کفر و ایمان است را سهل و آسان میفروشند و آن را با آنچه که وحدت ملی و برادری توأم با رقابت نامیده میشود، معاوضه میکنند. اخوتی که با ابراز آن نسبت به یهود و نصارا و ملل کفر در سایهی باورهای سخیف و مسخ شدهای که خود آن را اختراع نمودهاند، میخواهند میان پیروان دینهای آسمانی اجماع و یکرنگی برقرار کنند و آن آئینهای تحریف شده را آیینهای توحیدی معرفی میکنند.
بنابراین مسألهی مدارا نمودن با طوائف مختلف و سازش و عهد بستن با آنان و یا معاشرت نیک با آنها تا زمانی كه در دینمان طعنی وارد ننمودهاند، یا تحالف با آنان در صورت نیاز و برای یک مقطع زمانی مشخص، و ترك قتال با آنان علیرغم طعن وارد نمودن در دینمان و اذیت و آزار رساندن به ما بخاطر اولویاتی دیگر و یا ضعف امكانات و از این قبیل مسائل سیاست شرعی، بطور قطع با مسألهی برادری و تولی و دوستی و تمایل به سوی آنان و یاری رسانی به آنان و مقدم شمردن آنان بر مسلمانان و از بین بردن ثوابت و «عروة الوثقی» به خاطر چشمروشنی و آرامش خاطر كافران و تظاهر به مدرن بودن دین كه كافران بدان راضی و خشنودند، متفاوت بوده و تفاوت میان این دو مسأله کاملاً روشن و معلوم است .! زیرا تمامی امور بیان شده در مسأله دوم، ناشی از شكست و سقوط و انهزام است و هیچ ارتباطی با سیاست شرعی ندارد.
در مقابل این خطاب و گفتمان خاضعانه و ذلیلانه و مهزوم كه تحت سیطرهی فرهنگ غربی، گسترش و پرورش یافته و در برابر ارهاب فكری غربیان و پیروانشان در سرزمینمان شكست خورده است، خطابی و گفتمان دیگری وجود دارد که اساس آن، افراط و زیادهروی است.
بطوریکه میبینیم عدهای به افراط در خطاب روی میآورند و آنچه را كه پیامبر صلی الله علیه وسلم در مورد ظروف و احوال و اولویات رعایت میفرمود، مراعات نمیكنند و امكانات و قدرت و عدم خونریزی (در شرایطی كه توانش را ندارند و یا مفاسدی عظیمتر از مصالحش داشته باشد) را رعایت نمیكنند، و نیازهای شدید و راجح امت را مقدم نمیدارند و توجهی به میزان مصالح و مفاسد شرعی ندارند.
برخی از اینان با وجود امكانات محدود و مكشوفی كه در اختیار دارند با تمام دنیا مواجهه كرده و خطاب خویش را متوجه كسانی میكنند كه سلاحهای کشتار جمعی را در اختیار دارند، و تهدید و وعید خویش را به تمام دنیا اطلاق میدهند، تمام عالم را میترسانند و بدین وسیله موجب میشوند تا تمام دنیا علیه مسلمانان تحریک شوند. چراکه اولویت و مرحلهبندی و سیاست شرعی در نزد اینان معنا و وجودی ندارد. برای این افراد مهم نیست كه بعد از خطاب حماسی و تو خالی خود چه اذیت و تنگی و شدایدی بر مسلمین مترتب خواهد شد.
آنها به محاسبات و ارزیابیهای خود اهمیتی نمیدهند و در محاسبات خود شناخت حقایق روز و نقشههای دشمنان و اولویتبندی جهاد علیه آنان را، لحاظ نمیکنند، و بین هیچ جهت و نظامی فرقی قائل نشده و در هر جایی كه سلاح و مواد منفجره و اهداف سهلالوصولی برایشان فراهم شود، در انجام آن درنگ را جایز نمیشمرند و توجهی به فوائد و عوائد و مصالح و مفاسد ندارند.
آنها در نوع خطاب و ادبیات خود، به واقع [۱۴] سرزمینی كه در آن مشغول فعالیت هستند، توجهی مبذول نمیدارند و احوال مسلمانان و قضایای آنان را مورد بررسی و کنکاش قرار نمیدهند. صاحبان چنین خطاب و بیانی در مورد احوال اهالی آن منطقه تحقیق و مطالعه نمینمایند تا اینکه بتوانند خطابی شرعی و پخته و متناسب با احوال و واقعیتهای آن منطقه را اختیار نمایند، تا بدین طریق بزرگترین مصالح برای اسلام و مسلمین محقق گشته و بزرگترین مفاسد از آنان دفع شود.
تمامی این امور مورد توجه و اهتمام آنها نیست، و هنگامی که ایشان را به یاد گلولههایی که شلیک کردهاند و یا خطابی که اینجا و آنجا نسنجیده، تصریح کردهاند، میاندازی که چگونه وسایل تبلیغاتی دشمن از آن برای تشویه و زشت جلوه دادن دین و شورانیدن دنیا علیه امت مسلمان استفاده میکنند، در پاسخ، تنها حجتش این خواهد بود که بگوید: «مگر اینها همه از دین نیست؟؟»