ادبیات رسانه ای دعوت و جهاد ؛ ما بین افراط و تفریط ( ۲ )
مؤلف: ابومحمد عاصم
مترجم: ایمان . ص
بدین ترتیب هیچگونه مصلحت و مفسدهای رعایت نمیشود و هیچ توجهی به أهم و مهم و راجح و مرجوح و فاضل و مفضول نمیشود.
در اثری كه امام مسلم رحمه الله از عبدالله بن مسعود رضی الله عنهما روایت میكند، آمده است كه «اگر تو برای قومی سخن گفتی و آن قوم، فهم گفتـههای تو را نـداشتند (عقلشان بدان نرسید) آنان را دچار فتنـه نمودهای.» [۱۵]
و عبدالرحمن بن مهدی میفرماید: «مرد به درجهی امامت نمیرسد که به وی اقتدا نمود، مگر اینكه بعضی از چیزهایی را كه میشنود در نزد خویش نگه دارد.» [۱۶]
از یکی از علما در مورد مسئلهای علمی سئوال شد، ایشان پاسخ ندادند. سائل گفت: مگر این حدیث را نشنیدهای «كسی كه علمی داشته باشد وآن را كتمان نماید روز قیامت، به افساری آتشین بسته خواهد شد؟» [۱۷] ایشان فرمودند: افسار را رها كن و برو، هرگاه كسی آمد و فقه و فهم آن را داشت و من از چنین كسی علمم را كتمان نمودم، مرا به افسار ببند.
فعالیت جهادی و دعوی نیز اگر عقلِ آماده و پختهای برایش مهیا نشده باشد، و خطاب تبلیغاتی روشن و هوشیارانهای نداشته باشد و برنامهای مشخص برای كمك به اصحاب خود و عموم مردم نداشته باشد، دشمنان، از آن برای رسیدن به اهـداف خویش استفاده کـرده و آن را به نحـوی رنگ و جلـوه میدهند كه خود میخواهند، و در سایهی خباثت خود و سطحینگری صاحبان چنین خطابی، هر ثمره و دستاورد خبیثی كه دوست داشته باشند، برمیچینند.
مثالهای فراوانی از این نوع، شنیده و دیدهایم. جوانانی حماسی را دیدهایم که به محض دسترسی به دوربینها و ابزارهای تبلیغاتی مانند تلویزیون و رادیو و روزنامه و غیره، خطابهایشان را به نحوی منتشر میکنند که عملاً به تأمین منافع دشمن کمک میکند، منافعی همچون تحریک مردم علیه مسلمانان و شوراندنشان علیه علما و کمک به جمعآوری توجیهات و بهانههای لازم برای قلع و قمع مسلمانان و اعمال فشار برآنها و … تا آنجا كه مشاهده نمودهایم، جوانانی که برخی وسائل تبلیغاتی برایشان فراهم شده است، از طریق کانالهای ماهوارهای و تلویزیونی و اینترنتی، در مورد مینهای پرنـدهای كه بدست جماعت و تنظیمش ساخته شده، صحبت مینماید.
و یا جوانی که ادعا میکند بمب هستهای در اختیار دارد، و عدهای را هم دیدهایم که تهدید میکنند و قول میدهند كه چنان ضربهی سنگینی به آمریكا خواهند زد كه هزاران كشته بر جای بگذارد، و برخی دیگر در مورد ضربهای مخرب در ورای انفجار و صدایی عظیم خبر میدهند، اما صدای آسیاب را میشنویم و آرد را نمیبینیم (در اینجا و آنجا فقط صداها و وعدههایی تو خالی را میشنویم كه دشمن حداکثر استفاده را از آن کسب میکند و از آن طرف هیچ ضربه و تلفاتی را در صفوف دشمن مشاهده نمیکنیم).
اگر كسی به سیاست دولتهایی كه واقعا چنین سلاحهایی را در اختیار دارند و مصالح خویش را محترم میشمارند، بنگرد، میبیند كه همواره سعی دارند، آن را پنهان کنند و داشتن چنین سلاحهایی را كتمان كنند. اما این جوانان جهادی بدون هیچ توجهی، اقدام به ایراد چنین سخنان بلند آوازهای میکننـد که دنیـا را فرا میگیرد و با چنین خطابهای آتشینی مصلحت مسلمانان و جهاد را نادیده میگیرند و مراعات حال مستضعفان جهان را نمینماید و در نهایت، چنین خطابهایی وسیله و ذریعهای برای دشمن گشته تا آن را برای محقق ساختن برنامههای خویش به كار گیرد.
همچنان كه دیدهایم برخی از این رسانهها در برنامههای خویش از این خطابها و بیانات نهایت استفاده را میبرند و به داعیان مخلص و گرانمایهی اسلام و مشایخ بزرگش همانند ابن تیمیه رحمه الله و محمد نجدی رحمه الله و سید قطب رحمه الله و امثال آن بزرگان وکتابهای گرانبهایشان طعن وارد نموده، آن هم به خاطر برخی افراد، كه دولتهای كفر عمر خود را برای استخراج و تولید آنان فنا نموده است. چنین افرادی به خاطر تصفیه حساب با برخی اتجاهات و جماعتهای مخالف با خود، تلاش وكوشش و وقت خود را برای طعنه زدن به اهل دعوت و جهاد، از جمله علما و داعیان به کار میگیرند و طواغیت نیز از چنین خطابی به سود خود بهرهبرداری نموده و با انتشار كتابها و به خدمت گرفتن دستگاههای رسانهای و تبلیغاتی، از آن بعنوان ابزاری جهت نیل به اهداف خود بهرهجویی میکنند.
تمامی این امور برای جنگ با اسلام و جهاد و مخدوش کردن چهرهی علما و مجاهدین است و صاحب چنین خطابی به خاطر رسیدن به برخی از محاسبات خود، غـرق در غرور و احساسات شده و ابراز خوشحالی میکند و فکر میکند کار خوبی کرده است.
برخی اوقات نیز صفحاتی از مجلات و روزنامهها را برای بعضی از متحمّسین و غلات (تندروها) تدارك میبینند و زمینه را برای انتشار عقائد چنین افرادی كه بسیار خلیط و درهم است، از طریق رسـانهها فراهم میكنند و در آن بر تكفیر برخی مشایخ و علما و مشاهیر و یا تكفیر بعضی از مردم عوام و یا قطبهای معارض تأكید مینمایند، تا طواغیت به این شیوه معركه را دچار تحریف نموده و جنگ و نزاع را از خود دور كرده و آن را به سوی آن مشایخ و معارضین و یا عامهی مردم بكشاند.
بدنبال چنین خطابی آن طواغیت به مدافعان مردم و علما، و حامیان مخالفان این افكار تكفیری و خوارج مانند!! و گمراه كه عموماً دعوتگران را بدان خطاب میكنند، تبدیل میشوند و برای از بین بردن آنان و دیگر داعیان در زیر چنین پوششی شروع به خطابه و سخنرانی و نقشهریزی میكنند و برخی از ساده لوحان نیز با اشتغال به اعمال مرجوح و یا مكفرات غیرصریح (اعمالی كه صراحتا كفر نیستند اما شباهت بسیاری به كفر دارند) و یا با باز نمودن جبهه و شروع جنگ با فاجران و یا كافران غیر محارب دین، كار را برای طواغیت آسان نموده و بدین صورت میدان مبارزه را دچار انحراف کرده و ورقها را قاطی میکنند.
اگر اینان در سیرهی پیامبر صلی الله علیه وسلم و نوع خطاب ایشان و مرحلهبندی و مراعات احوال گروه مؤمنان در زمانی كه قرار داشتند، تأمل نمایند و در اقوال پیامبر صلی الله علیه وسلم بیاندیشند که در برخی از مراحل میفرمودند: «آنان (منافقان) را به حال خود بگذارید تا بعداً مردم نگویند كه محمد اصحاب خودش را میكشد.»، بطور قطع اولویتها را خواهند شناخت و خواهند دانست كه شتر را چطور میآورند و کتف آن از کجا میخورند! (مراد اینكه: خواهند دانست هر كاری را در چه زمان و در چه مكان و در چه شرایطی انجام دهند.)
شایسته است كه فقه و درایت امام حسن بصری را در اینجا ستود،آن زمان كه حجاج از وی در مـورد حـدیث عرنیین [۱۸] و مجـازات پیامبر صلی الله علیه وسلم برای آنـان پرسیـد. امام حسن بصری، حدیث را انكار نمود، چـرا كـه میدانست حجاج قبلاً این حدیث [۱۹] را وسیلهای برای خونریزی قرار داده بود و اکنون با استناد به این حدیث بیش از پیش در ریختن خونها مبالغه خواهد کرد.
به همین خاطر اعتقاد جازم دارم كه نوشتهی بعضی از علما و اجتهادشان در مورد تجویز كشف دست و صورت برای زنان در این دوران كه دوران تحلل و تفسح و تبرج و سفور (عادات جاهلیت مآبانه از قبیل لخت و برهنه نمودن اندام و …) است، صحیح بوده و نظر كسی را كه مخالف این امر باشد و بگوید كه پوشاندن این دو جا نیز واجب است، با تمام قوت رد میدهم، چرا كه چنین عالمی از مراعات حال مردم واقع این عصر غفلت نموده و از داشتن چنین فقهی محروم مانده است البته بدون در نظر داشتن اینكه آیا اصل حكم و مذهب او درست است یا نه.
از اینجاست كه نقدی بر برادرمان شیخ ابوقتاده كه از خداوند متعال خواستارم وی را از بند اسارت رها نماید وارد میشود، هنگامی كه ژنرالها در الجزائر، زنان و بچههای مجاهدان را میگرفتند و با آنان كارهای زشت و شنیع انجام میدادند، ایشان در مورد قتل زنان و کودکان ژنرالهای الجزائری فتوا صادر نمودند.
اما كسی كه طبیعت مردم الجزائر و شدت و تندی اغلب آنها را بشناسد ـ جز آن كس كه خداوند متعال به او رحم نموده باشد ـ خواهد دید كه برادرمان، در خطاب با ایشان موفق نبوده است. البته صرف نظر از شرایط و موقعیت فتوی و نیز عوامل و دلایل آن، چرا كه ایشان إن شاء الله مجتهد بوده و در هر حالی حداقل یك اجر دارد.
اما غلات و تندروان نیازی به چنین فتوایی ندارند، البته شیخ هیچگاه آنها را در انجام چنین كاری آزاد ننموده، اما اینان با این وجود و با وجود دشمنی و عداوتی كه با شیخ دارند و حتی برخی از آنان شیخ را تكفیر نمودهاند، هیچ جای امنیت نیست كه این فتوا را وسیلهای قرار داده و بیش از این خونریزی نمایند، و این فتوا تبدیل به گردنهای شده كه شیخ باید در هر زمانی با آن روبهرو شود، بلكه دشمنان ایشان كه انصافی ندارند این فتوا را به طور مطلق تعمیم داده و ریختن خون تمام زنان و بچهها را در الجزائر به طور عام تجویز دادهاند، پس از طرف خداوند متعال آنچه كه مستحق آنند نصیبشان گردد.
بعضی از ادباء گفتهاند: «هنگامی كه سخن میگویی به كلماتت توجه كن و منظور خود از آنها را روشن نما و مقاصد و اهداف سخنت را تبیین كن، و آن را به گونهای رها نكن كه بر چندین وجه قابل حمل و برداشت باشد و آن سخنی كه احتمال سوء برداشت از آن میرود و یا در برداشت و فهم، مشكلی دارد و نیاز به شرح و توضیح جهت تفهیم دارد را به طور مطلق و عموم بحث نكن (بلكه كاملاً منظور خود و هدف از سخن و نحوهی به كارگیری آن را مشخص کن)، چرا كه دشمن تو، هیچ تأویلی را ذكر نمیكند و اگر در قلبش مرضی وجود داشته باشد سخن تو را تحریف نموده و به هر نحوی كه بخواهد توجیه و تفسیرش مینماید.»
از مثالهای امروزی نوع خطاب و ادبیات رسانهای كه در آن امكانات گروه مجاهدان و واقع و حقایق میدان ارزیابی و لحاظ نشده و اولویتها مورد توجـه قرار نمیگیـرند و واجبات مرحلـه اهمال میشود، میتوان به بیانات برخی از مجاهدان كه امروزه میشنویم و میبینیم، اشاره کنیم.
امروز، در حالی كه قتال در بین گروهها و شهرهای مختلف عراق شعلهور گشته است، آنچه كه برایمان مشهود است، این است که طوائف ضلالت و گمراهی چه تجاوزها و بلاهایی را بر سر اهل سنت وارد مینمایند و همیشه وارد میكنند، در حالی كه رؤسا و مراجع و رهبرانشان و حتی عوام ایشان در كانالهای تلویزیون ظاهر گشته و ادعا میكنند كه آنها در كنار اهل فلوجه و مدافع آنانند ـ با وجود اینكه اینان هیچ وقت در كنار اهل فلوجه نبوده و نخواهند بود ـ و مصیبتی كه بر سر اهل فلوجه وارد آید مصیبتی است كه برآنان وارد شده و خونی كه گرفته میشود از آنان گرفته و ریخته میشود!
ما خطاب برخی از مجاهدین را ـکه البته در ولاء و حب آنان و اخلاصشان برای دین خداوند متعال شكی نداریم ـ از لحاظ میزان پختگی آن خطابها و مهارت و انتخاب بهترینها و زمان بندی، مورد انتقاد قرار میدهیم، بطوریکه ایشان در چنین زمانی و چنین موقعیت و شرایطی با خطابی ساده و ناپخته بدون رعایت ظروف و موقعیت مجاهدان و امكانات و واقع سرزمینشان و طبیعت مرحلهای كه در آن قرار دارند، تمام دنیا را بطور علنی مخاطب قرار میدهند و در چنین خطابی مدعی میشوند كه جنگ علیه چنین طوائفی را شعلهور خواهند نمود و آشکارا هدف قرار دادن آن طوائف را بیان میکنند و از تلاشهای خود برای از بین بردن رؤسا و بزرگانشان پرده برمیدارند تا آنجا كه قتلهای گذشتهی خود، از این طوائف را نیز براحتی فاش میکـنند. با وجود آنكـه مردم و رسانهها ـ مدتهاست ـ قتل چنین افرادی را به گردن آمریكا انداختهاند.
اما برادر مجاهد ما به جای آنكه این امر را تصدیق كند و بدین وسیله نزاع را بیشتر متوجه آمریكا نماید و ساحه و میدان خود را بیشتر پاك نماید و نه تنها قتل چنین افرادی، بلكه تلفات مجاهدان و اهل سنت و دهها كسان دیگر را بر گردن آمریكا نهد، با چنین خطابی و به گردن گرفتن این قتلها، مجال برای استغلال و بهرهوری دشمنان الله از جمله سکولارهای صلیبی و غیر آنان را فراهم مینمایند، و آنان نیز جنگ را به سوی داخلی شدن میكشانند كه البته یكی از اهدافشان همین است (تا مردم در داخل به جان هم افتاده و كاری به صلیبیان سکولاراشغالگر نداشته باشند)
كما اینكه قبلاً تلاش نمودهاند تا ثابت نمایند كه القاعده و صدام با هم در ارتباطند و تلاشهای خود را ادامه میدهند (تا این قتال و جهاد مبارك را) به رنگ تروریستی نشان دهند كه هدف آن، از بین بردن مردم عراق است! این دشمنان میكوشند كه برای مردم مناطق خودشان نیز چنین اعتقادی را به وجود آورند و آن هم از طریق به كارگیری برخی از عملیاتهای شكستآور كه برخی اوقات در اعترافات برخی جوانان به آنان نسبت داده میشود و یا اینكه نظام (كفری) در برخی اوقات چنین عملیاتی را به دروغ و بهتان و تزویر به چنین جونانی نسبت میدهد، و چقدر دوست دارم كه خطاب چنین مجاهدانی پخته و رسیده گردد و در انتخاب اعمال و گزینههایشان موفق عمل کنند تا فرصتها را از دشمنان ضایع نموده و به سمبلی آشکار برای این جهاد عظیم و قهرمانانی علیه صلیبیان سکولاریست اشغالگر، تبدیل شوند و سایر مجاهدان و بلكه تمام مردم اهل سنت به دور ایشان جمع شوند.
اما برای رسیدن به این مهم، تنها داشتن اخلاص و ورع و جرأت و شجاعت كافی نیست، این صفات برای یك رهبر میدانی كفایت میكند اما رهبر عام و فرماندهی كل كه مردم را به حركت درمیآورد و رهبری مردم و امت را بر عهده دارد، به صفات و خصالی دیگر نیز نیازمند است كه در مقدمهی این نیازها، بلوغ و كارآمدی خطاب اعلامی (ادبیات رسانهای)، حسن انتخاب و شناخت واقع و مراعات ظروف و شرایط، در هر قدم و انتخابی که قرار دارد. و بر چنین رهبری لازم است كه سیرهی رسول الله صلی الله علیه وسلم را فهم نموده و بداند كه پیامبر صلی الله علیه وسلم چگونه مردم را با توجه به جایگاهشان مخاطب قرار میداده و شرایط هر مرحله و امكانات مسلمانان و اهم نیازها و اولویاتشان را بدون ایجاد تغییر در ثوابت و اصول رعایت میفرمودند، چنانكه قبلاً اشاره نمودیم.
البته منظور این نیست كه خطاب، ساده لوحانه و سطحی باشد یا كارهای آن طوائف (خبیث) را مانند خطف و دزدیدن زنان و قتـل و كشتار علمـا و اشغال مساجـد و امثال آن را كه بر سر مسلمین میآورند، توجیه سازد؛ آنان به دلیل خباثتشان چنین كارهایی و بیشتر از آن را همانطور كه از طریق افراد موثق به ما رسیده، انجام میدهند. اما زیركی و بصیرتشان مانع میشود كه چنین اعمالی را علنی وآشكار سازند ـ نه آنطوری كه برادر ما انجام میدهد ـ بلكه برعكس، آنان چنین كارهایی را در مناطق مختلف عراق انجام میدهند و برخی از این اعمال را در پاکستان انجام میدهند همچنان كه قبلاً در افغانستان چنین اعمالی توسط حزب وحدت، كه با تمامی دشمنان مسلمین و حتی کمونیستها متحد و همپیمان بودند، انجام میگرفت.
همچنان كه نیروی امل در منطقهی تلالزعتر در لبنان و غیر آن، چنین اعمالی را انجام میدادند .. همچنین، هرگاه فرصتی برای ضربه زدن به مسلمین برای آنان فراهم شود آن را از دست نخواهند داد و ضایعش نمیسازند. من این را میدانم و بر من مخفی نیست.
اما آنان نتایج چنین كارهایی را كه بر مسلمین عراق آوردهاند برعهـده نگرفتـه و آشكارش نساخته و از آن خطابی هم پخش ننمودهاند؛ بلكه برعكس، رنگ و تصویری در صحنهی سیاست، از خود به معرض نمایش و تظاهر گذاشتهاند كه گویی نزد آنان هیچ فرقی بین مسلمین نیست و مسلمین برادرشان هستند، اینان و اعوانشان در سرار دنیا اظهار میكنند كه در كنار مسلمین اند و آنچه كه در فلوجه و فلسطین و غیر آن بر سر مسلمین وارد میشود را محکوم میكنند و در رسانههای خویش قضیهی مذهب گرائی را مطرح نمیكنند بلكه تلاش دارند تا در خطاب علنی خود ـ خلاف واقعی كه در جریان است ـ نشان دهند كه خواستار از بین رفتن تفرقه هستند، و ……
اما این خطاب، طبیعتاً در اماكن تحت نفوذ و تسلطشان بر مسلمین شنیده نمیشود، به همین خاطر امروزه كسانی را از مردم میبینی كه فریب مكرهای آنان را خوردهاند و مسلمین را به فتنه انگیزی و ایجاد تفرقه و سطحی نگری متهم میكنند، در حالی كه آن طوائف را به اعتدال و بلوغ فكری و حرص بر وحدت، توصیف میكنند. حتی چنین طوائفی برای رسیدن به این اهداف و تثبیت چنین فكری در ذهن جهال از پخش نمودن اذان در برنامههای ماهوارهای (كانالهای تلویزیون و رادیو و ماهواره و ..) كه با عقایدشان مخالفت دارد، خودداری نمینمایند..!!
هنگامی كه دین آنان بر « سکولاریسم و هدف وسیله را توجیه می کند » قائم است، چنین نفاق و دورویی و خداعی برایشان جایز است همانند آفتابپرست، حیـوانی كه تغییر رنـگ و عـوض شـدن جزئی از طبیعتش است، مـا از مجـاهـدانمـان نمیخواهیم كه مانند آنان خیانت و تلوّن و دورویی به كار گیرند، بلكه از آنان میخواهیم تا حجم امكانات و نیازهای امت را مد نظر داشته باشند و اولویات را در خطاب اعلامی و گزینش نوع عملیاتهای خود، مراعات نمایند، وكاری را انجام دهند كه از فقه پیامبر صلی الله علیه وسلم سر چشمه گیرد، آنجایی كه فرمودند: «با كشتن وی مدینه بیشتر به لرزه در خواهد آمد» و فرمودهی ایشان صلی الله علیه وسلم: «آنان را به حال خویش رها كنید تا بعدها نگویند كه محمد صلی الله علیه وسلم اصحاب خود را میكشد»
این طائفه و امثالشان، چه مجاهدان بخواهند و چه نخواهند در رسانههای تمام جهان جزو مسلمانان به حساب میآیند، همچنان كه منافقان در زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم از مسلمانان به حساب آورده میشدند، و با انجام دادن برخی عملیات نكایه نمیتوان اینان را قلع و از ریشه قطع نمود مگر اینكه مجاهدان تمكین یافته و به خلافت برسند. این واقعیتی است كه واجب است با آن به طریق سیاست شرعی و حكمت تعامل نمود. و كسی كه حكمت نصیبش گردید براستی كه خیر عظیمی نصیبش گشته است ..
اصل در خطاب مجاهدان باید چنین باشد كه از دعوت به قتال با چنین طوائفی دروغگو که ظاهرا خود را منتسب به اسلام نموده اند دوری شود و اگر چنین قتالی نیز احتیاج شد كه انجام بگیرد، باید به گونهای مطرح شود كه دلیل و علت انجام چنین عملیاتی را دفاع در مقابل تهاجم آنان است، كاری كه حتی جایز است در برابر مسلمانان نیز (در صورت بغی و تعدی) صورت پذیرد و نباید چنین قتالی به عنوان استراتژی و یا منهج و اصلی معرفی شود كه مسلمانان جهت تلاش و فعالیت در چنین اصلی تشویق بگردند؛ (اگر چنین كاری به عنوان اصل و منهج شناخته شود) برای مراقبان كافی است و دشمنان از آن بهرهبرداری نموده و خواهند گفت كه این دعوت، فتنهایست كه یاران خود را به جنگ داخلی دعوت میكند و در زمانی كه تجاوزگران حقیقی از آن طوائف اعلام برائت کرده و مردود بودن فتنه و جنگ داخلی را از طرف خود آشکارا اعلام میكنند و در رسانههای خویش در مورد برادری با اهل سنت و دور انداختن تفرفه صحبت میكنند در حالی كه سخنانشان كذب و خالی از حقیقت است.
به بیانی دیگر، لازم نیست دفع متجاوز كه امری جایز است حتی اگر تجاوزگر مسلمان باشد، به صورت اصل منظور شده و بطوریکه این اصل تبدیل به خطاب عامی برای امت شود و مجاهدان به طور عمومی و علنی برای چنین عملیاتهایی تشویق شوند.
بلكه میتوان در صورتی كه لازم باشد، دشمنانی مانند این طوائف را از بین برده و آزارشان را دفع و خنثی نمود و رؤسای كفر را ترور کرد و مجاهدان را علیه آنان تشویق نمود و بر آنان هجوم برده و فتنه را بر آنان عرضه نمود بدون اینكه این را در خطابی علنی اعلام نمود و در آن بین تجاوزگر و غیر متجاوز فرقی قائل نباشیم و بین رؤسای گمراهی و عوامی كه گمراه گشتهاند، تفاوتی قائل نباشیم .. خطاب عام و اصلی جهاد و آن چه كه عوام و خواص مسلمانان برآن متفقاند را نباید به وسیلهی فرعیات از بین برد یا با مشغول شدن به استثنائات، و یا انتخاب اعمال مرجوح، آن اصول را ضایع نمود.
همانطور كه معقول نیست، خطاب اعلامی عام مجاهدان چنین رنگی به خود گیرد كه در آن حول تجویز قتل زنان و بچهها به هنگام تبییت[۲۰] صحبت شود.
این نمونه، خطابی خاص و فرعی و استثنائی است كه پیامبر صلی الله علیه وسلم برخی از مجاهدان را به طور مخصوص مخاطب قرار داده و به خاطر رفع حرج و تنگی این اجازه را برای آنان صادر میفرماید. صحیح و معقول نیست كه این خطاب خاص را تغییر داده و به عنوان اصل و خطابی عام قرار داد. برای مثال در مورد تجویز قتل زنان و بچهها صدا بلند کرده و دنیا را طنین انداخت (كه شرع اجازهی قتل زن و بچهها را داده است) و روزنامههای دنیا را با چنین سخنی مخاطب قرار داد و در برنامههای ماهوارهای و بیانات و اعلانات حول این موضوع سخن گفت كه تمامی این راهها مورد خطاب مردم است، بلكه باید مردم را با خطاب عام اسلامی، مخاطب قرار داد، خطابی كه خود اصلی از اصول جهاد اسلامی است و آن این است كه اسلام از كشتن زنان و اطفال و افراد پیر و عاجز و عابدان و همانند اینان كه نمیجنگند و كمك و تعاونی در جنگ ندارند، نهی فرموده است.
در این حال صحیح و معقول نیست كه از گفتن اصل، کوتاهی کرده و مردم را با استثنائات مخاطب قرار داد.
برای مثال میتوان به خطاب پیامبر صلی الله علیه وسلم در مقابل قومش اشاره نمود، ایشان محاسن اصلی دینمان را اظهار و اعلام میفرمودند، محاسنی كه با فطرتها منسجم و همسو است و تمامی عقلا برآن اجماع دارند. از این نوع میتوان به صـدق اشاره نمود آن زمـان كـه ابـوسفیان برای هـرقل از پیـامبر صلی الله علیه وسلم نقل مینمود؛ معقول نیست كه این خـطاب اصیل دینمان را كه بر گفتن صدق و ترك كذب و دروغ امر میفرماید، رها کرده و در خطاب عام اعلامی خود، مثلاً در مورد جایز بودن كذب در جنگ صحبت نمود، و این را رنگی برای خطاب اسلامی قرار داده و استعمال آن را مورد اسائه قرار دهیم و به آن امتداد ببخشیم تاجاییکه این باب برای دشمنان گشوده شود و داعیان به كذب و دروغگویی مشهور گردند در حالی كه نبیشان در نزد دشمنان به صادق امین شناخته شده بود!! بنابراین نباید فرع و استثنائی كه برخی از مجاهدان را در شرایط خاصی برای رفع حرج و سختی در جنگ مخاطب قرار داده است، تغییر یابد و کمکم به خطابی عام برای مردم و دعوتشوندگان تبدیل شود.
كوتهنظران و سطحینگران میگویند: ای برادر این بخشی از دین ماست و ما از گفتن آن شرم و خجالتی نداریم. و به همین خاطر هیچ مانع و حرجی نزد آنان برای قرار دادن خطاب عام به چنین شیوهای وجود ندارد.
من نیز میگویم: قسم به الله كسی از گفتن حقایق دین شرم نمیكند مگر اینكه در ایمانش تردد و نقص وجود داشته باشد؛ امـا سیره و سیاست پیامبرمان صلی الله علیه وسلم ـ علاوه بر مراعات واقع مراحل و موقعیت مسلمانان و امكاناتشان ـ در خطاب دعوی، اصول و قواعدی برای خطاب اعلامی عام مقرر نموده كه با (خطاب اعلامی) فروع واستثنائات یا احكامی كه برای شرایط خاصی بوده و برای زمان و مرحله و وضعیتی مخصوص بوده یا جزئی از خطاب اسلامی خاص بوده، فرق و تفاوت داشته است و صحیح نیست كه خطاب عام را مشحون و پر نماییم (خطاب خاص را وارد خطاب عام گردانیم) و این را تنها كسانی درك میكنند و نسبت به آن سعهی صدر خواهند داشت كه خداوند متعال ایشان را هدایت داده و فقه و علم و بصیرت بخشیده باشد.
مناسب دیدم كه این تأمل را با ذکر لطیفهای كه برای یكی از برادرانمان در برخورد با دندانپزشكی در زندان، اتفاق افتاد، به پایان برسانم، در حالیكه همین اتفاق اشارهای به واقع بزرگتری برای بیشتر مجـاهدان و داعیـانی دارد كه امروزه واقعیتهای روز و مراحـل و شرایـط را در خطـابشان مراعـات نمینمایند.
این پزشك نصرانی بود و برادرمان برای علاج (دندان دردش) به وی نیازمند بود چرا كه غیر از او طبیب دیگری موجود نبود، و بین این دو (در حال درمان) در مورد القاعده و مجاهدانش و اعمالی كه در مناطق مختلف انجام میدهند، گفتگویی به وجود آمد، در حالی كه برادرمان در حال رد دادن بر او بود، گفت: اصلاً اگر حكومت اسلامی به وجود آید هیچ راه و چارهای به غیر از جزیه یا شمشیر (قتال) نداری ..!! و این سخن را با لحن و طریقی عصبانی و ترسناك گفت.
میگویم: این خطاب استعلایی و بلند پروازانه كه برادرمان در برابر پزشك نصرانی معالج خود، انجام داد، در واقع مناسب حال رهبری از رهبران اسلام مانند عباده بن صامت یا مغیره بن شعبه یا قتیبه بن مسلم بود كه سپاه عظیم خود را به پیش میبردند و با چنین خطابی طاغوت معاند و متكبری مانند بزرگ روم یا فارس یا پادشاه مصر یا چین را مخاطب قرار میدادند؛ خطابی که برای حالاتی همچون جنگ و گردن زدن بکار برده میشود (موضع قدرت) .. لذا چنین خطابی ابداً برای چنین شرایط و احوالی (موضع ضعف) كه در آن برادرمان فك و سر خویش را زیر دستهای آن پزشك قرار داده تا دنداندرد او را معالجه نماید!!
حال اگر این برادر ما خطاب بهتر و مناسبتری با آن پزشک میداشت، آیا شرعاً ضرر میکرد؟ و یا فردی سازشكار و متنازل از اصول به حساب میآمد؟ یا چیزی از ثوابت را ضایع مینمود؟! آن هم كسی كه در این شرایط فقط میتوان با او از طریق دعوت ارتباط برقرار نمود؛ آیا واقعاً ضرر و آسیبی به این برادر ما میرسید اگر او را با ادبیات الفت و رغبت و بشارت و آسانی مورد خطاب قرار میداد؟ در حالیکه اینها همگی جزوی از دینمان هستند و ما در مقابل كسانی كه با ما سر جنگ ندارند، مأمور به رعایت آنها هستیم؟ خطاب و ادبیاتی که در این زمان که زمان استضعاف ماست، بر رعایت آن بیش از هر زمان دیگری تأکید میکنم.
بهتر بود مثلاً به او میگفت؛ یک فرد نصرانی در دین ما مجبور به تغییر دین نیست، و هنگامی كه دین ما را محترم شمرده و در آن طعنی وارد ننماید و راضی به اقامت در دولت اسلامی باشد، با پرداخت جزیه، در عهد الله و رسولش قرار میگیرد و حقوق و امنیت و امان برای نفس و مال و آبرو و دینش به وجود میآید، حقوق و امنیتی که در هیچ دولت متعصب نصرانی، آن را به دست نخواهد آورد.
بعداً برای او روشن مینمود كه حقیقت جزیه در برابر آنچه كه امروزه طواغیت از انواع و اقسام مالیات و سرانه و گمرک و .. كه در اوقات مختلف زندگی از مردم میگیرند، مبلغ بسیار ناچیزی است، همچنین در برابر آن همه خدماتی كه حكومت اسلامی تحت عناوین مختلف همچون حقوق شهروندی و امنیت اجتماعی و حمایت دولتی و … ارائه میدهد، مبلغ بسیار کمی است.
بعلاوه اینکه شهروند نصرانی با پرداخت جزیه از پرداخت زكاتی كه بر مسلمانان واجب است، معاف میشود همچنان كه از دفاع برای سرزمین اسلامی و انجام خدمت سربازی معاف است و جهادی برآنان واجب نبوده بلكه بر دولت اسلامی واجب است كه از او و مالش و فرزندانش تا زمانی كه در آنجایند، دفاع نماید. وكسی كه به او آزاری رساند، ذمه رسول الله را شكسته، و تا آن زمان كه ذمی (اهل ذمه) قوانین دولت اسلامی را رعایت میكند و با مسلمانان محاربهای ندارد و دشمنان اسلام را یاری نمیدهد و در دین طعنی وارد نمیكند در عهد و امانند.
همانطور که در دوران خلافت راشده، زمانی كه دولت در برخی نقاط از حمایت اهل ذمه عاجز میشد، جزیه را به آنان برمیگرداند و بسیاری از خلفا جزیه را از اشخاص ناتوان و سالمند ذمی ساقط مینمودند، و بسیاری اوقات عدهی زیادی از نصارا كه در سرزمین اسلامی زیسته و عدل و عدالت اسلام را مشاهده کرده و از طرفی ظلم و زورگیری اقوام خود را از قبل دیده و تجربه کرده بودند سرانجام در كنار مسلمانان داوطلبانه و به اختیار خویش بسیج شده و علیه رومیان و صلیبیان هم کیش و هم آیین خود ایستاده و میجنگیدند … الی آخر. و آن خطاب دعوی اصیل اسلامی، و حقی مسلم در دین ماست كه هیچ شكی در آن نیست، و در اظهار چنین ادبیاتی كوچكترین تحریفی در اصول و از بین بردن ثوابت در آن وجود ندارد.
حال شما نیز مانند من فرق کامل و فاحش میان این دو نوع خطاب را مشاهده میکنید. خطابی که در خلال آن جزیه بدین صورت، واضح و روشن و بدون تنازل از ثوابت دین، تعریف میشود. در این خطاب شخص نصرانی، برادر محبوب قلمداد نمیشود، بلکه صرفاً بعنوان شهروندی آمن که حقوقی محفوظ و مکفول در نزد دولت اسلامی دارد، معرفی میگردد.
حال آنکه در خطاب دیگر، جزیه، به عنوان پولی تعریف میشود که تحت ضرب و زور و دشمنام از شخص ذمی گرفته میشود و چه بسا شخص نصرانی چنین خطابی را ناشی از فشارهای زندان و اسارت تلقی کند، کما اینکه عادت دشمنان خدا همین طور است که همواره ادعا میکنند اینگونه شدت و حدت در خطاب، از تراوشات زندان و ناشی از فشارهای روحی و روانی دوران اسارت است.
این تصور غلط به این خاطر است که برادر ما با طرز بیان خود، جزیه را نه بعنوان یک رسم شهروندی بلکه بعنوان مالیاتی معرفی میکند که با اهانت و تحقیر و به بردگی کشاندن ذمی، از او گرفته میشود.
چیزی كه متناسب با حقیقت حال برادرمان نیست و از سویی دیگر خطاب بشارت و دعوت به سوی دینی که در سایهی قید و بند، در دلهای مردم جای نمیگیرد، ملامتآور نیست.
به هر حال، برادرمان کماکان تا این لحظه از نوشته شدن این سطور، در حال پرداخت جزیه و مالیات (جبران خسارت) این خطاب بلندپروازانهای است كه در غیر محل مناسبش بکار برد و همچنان تا به امروز به دنبال درمان آن دنداندردی است كه بعد از آن سخنان استعلایی خود با آن پزشک نصرانی، بر او شدت یافته است، و من این مطلب را برای او خواندم و ایشان استفاده نمود و آن را مینویسم تا دیگران نیز از آن عبرت بگیرند.
و خلاصه اینكه .. امروز ما به خطاب و ادبیات اسلامی ناضج و پخته و هوشیاری نیازمندیم كه به مصالح دعوت و جهاد توجه کامل داشته و احوال مسلمانان را مراعات نماید و اهم احتیاجات و اولویاتشان را مقدم داشته و اعظم مصالح را ترجیح داده و آن را مقدم دارد و همچنین بزرگترین مفاسد را از بین ببرد، نه خطابی كه صاحبش در حالی آن را ایراد میکند که به گوشه و کناری خزیده است و از احوال امت میزان قدرت و امكاناتش به طور عام و از وضعیت فرزندان مجاهدش بطور خاص، بیخبر باشد ..
اکنون ما نیازمند خطابی هستیم كه صاحبان آن در سایهی بصیرتشان نسبت به واقع و ویژگیهای اخلاقی و سیاسی و تاریخی و عقیدتی دشمنان و طبیعت مردمانشان بدانند که چگونه هر یك از آنها را با توجه به نقاط ضعف و نقاط قوت و مواضع حساس و آسیبپذیرشان مورد خطاب قرار دهند؛ تا بدینوسیله خطابشان در راستای منافع و مصالح مسلمانان قرار گیرد و به برکت آن دشمنان شكست خورده و خوار گشته و نقشههایشان نقش بر آب شده و توانشان متلاشی گردد.
خطابی كه به سمت خطاب اهل تفریط و اهل ذوب کردن اصول، تمایل نداشته باشد، آنانكه اصول دین را شكسته و خورد مینمایند و از ثوابت امت تنازل كرده و اركان شریعت را منهدم میكنند و حتی به بهانهی اعتدال، از برخی احکام اظهار برائت میكنند آنهم بخاطر كسب رضایت دشمنان و جلوگیری از ناراحت و عصبانی شدن آنان.
حقیقت چنین خطابی، شكست و ندامت در زیر خطوط تروریسم فکری دشمنان و شكست در برابر جهانی شدن و فرهنگ فاسد آنان است ..
و خطابی متمایل به خطاب اهل افراط نباشد که در آن اولویات جهاد رعایت نمیشود و چهره و آوازهی درخشان آن خدشهدار شده و مصالح امت و اوضاع و امکانات مجاهدان و واجبات مرحله نادیده گرفته میشود.
و این خداوند متعال است که به سوی راه راست هدایت میبخشد.
۱- صحیح بخاری ـ باب ۱ ـ صفحه ۹ ـ شماره ۷
۲- ادامه حدیث قبل (تخریج آن گذشت)
۳- صحیح بخاری ـ باب ۱۵ ـ صفحه ۹۷۴ـ شماره ۲۵۸۱
۴- صحیح مسلم ـ باب ۲۳ ـ صفحه ۵۲ ـ شماره ۱۹۵
۵- صحیح مسلم ـ باب ۹ ـ صفحه ۳۸ ـ شماره ۱۳۲
۶- صحیح بخاری ـ باب ۴۹ ـ صفحه ۵۹ ـ شماره ۱۲۷
۷- صحیح بخاری ـ باب: سورة المنافقون ـ صفحه ۱۸۶۱ ـ شماره ۴۶۲۲
۸- تفسير الطبري ـ سورة المنافقون آيه ۸ ـ صفحه ۴۰۶
۹- صحیح مسلم ـ کتاب البر و الصلة و الآدب ـ باب ۲۳ ـ صفحه ۲۲ ـ شماره ۶۷۶۷
۱۰- ماجرا از اين قرار بود كه خالد بن وليد به سوی قوم بنی جذيمه رفت و ايشان گفتند: «صبئنا» كه در فرهنگ آنان به معنای ايمان آوردن بود، يعنی ايمان آورديم اما خالد چنين برداشت كرد كه صبئنا به معنای بیدين شدن است، يعنی از دين روی گردانديم، به همين خاطر آنان را به قتل رسانيد و پیامبر صلی الله علیه وسلم به همين دليل از اين كار برائت فرمودند. مترجم
۱۱- توجيه اسامه براي اين كار اين بود كه، آن مرد از ترس شمشير و كشته شدن ايمان آورد. مترجم
۱۲- صحیح بخاری ـ کتاب الدیات ـ باب ۱ ـ صفحه ۲۵۱۹ ـ شماره ۶۴۷۸۱۳
۱۳- كاری را انجام دادن به اميد دريافت پاداش از خداوند متعال
۱۴- واقع: حقایق و جریانات روز و واقعیتهای میدان. مترجم
۱۵- صحیح مسلم ـ مقدمه ـ باب ۳ ـ صفحه ۹ ـ شماره ۱۴
۱۶- صحیح مسلم ـ مقدمه ـ باب ۳ ـ صفحه ۸ ـ شماره ۱۲
۱۷- سنن ابن ماجه ـ افتتاح الكتاب فی الإيمان وفضائل الصحابة والعلم ـ باب ۲۴ ـ صفحه ۹۸ ـ شماره ۲۶۶
۱۸- «حديث عرنيين» اشاره به داستان عكل دارد كه در آن، چند نفر نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده و ايمان آوردند، و به دليل اينكه شرايط آب و هوا بر ايشان گران آمد، خواستار آن شدند كه پیامبر صلی الله علیه وسلم جای ديگری برايشان تدارك ببيند، رسول الله صلی الله علیه وسلم ايشان را به منطقهای فرستادند كه شتران متعلق به مسلمانان در آنجا میزيستند تا هم آب و هوای بهتر داشته باشند و هم از شير و ابوال شتران بنوشند، اما اينان غدر نموده، و چوپان را به قتل رسانيده و شتران را بردند و مرتد گشتند، رسول الله صلی الله علیه وسلم به هنگام دستگيری ايشان، دست و پايشان را در جهت خلاف همدیگر قطع نموده و چشمهايشان را كور نموده و آنها را در برابر آفتاب قرار دادند تا جان دادند. حديث را انس نقل میكند اما حسن بصری نزد حجاج آن را منكر شمرد تا حجاج بيش از اين خونريزی ننمايد چرا كه بسياری از خونها را به ناحق میريخت. والله اعلم ـ مترجم
۱۹- صحیح البخاری ـ کتاب المغازی ـ باب ۳۴ ـ صفحه ۱۵۵۳ ـ شماره ۳۹۵۶
۲۰- تبييت: شبیخون، حالتی که در آن، مسلمانان به خانهی سکونت مشرکان حملهی شبانه میکنند و در آن امکان جدا سازی مشرکان از زنان و کودکانشان وجود ندارد. که در آن صورت حمله جایز بوده و در مورد تلفات ناخواستهی زنان و کودکانشان، حرجی نیست. و این در حالی است که اصل در اسلام پرهیز از کشتن زنان و کودکان مشرکان است. مترجم