اسلام چیست و مسلمان کیست؟(۱۳)
بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم
مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی
دین اسلام و شریعت های آن
اساساً در نگرش قرآن کریم، «ادیان آسمانی» وجود ندارد؛ بلکه «دین» داریم و تمام پیامبران، منادی «دین واحد» بودهاند که از آن به «اسلام» تعبیر شده است:”إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام” و “وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَالْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ”؛ قرآن کریم دین را فقط «اسلام» و همه ی پیامبران را «مسلمان» میخواند: «مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلاَ نَصْرَانِيًّا وَلَكِن كَانَ حَنِيفًا مُّسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ»، و پیروان دین اسلام و تمام پیامبران از آغاز پیدایش تا روز قیامت فقط یک اسم دارند آن هم «مسلمان»: هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِن قَبْلُ. این اسم را خداوند گذاشته است و کسی حق عوض کردن آن را ندارد.
بنابراین از دیدگاه قرآن مجید، همه ی پیامبران، مردم را به دین واحد؛ یعنی اسلام، دعوت کردهاند و اصول و ارکان اعتقادی واحدی را تبلیغ کردهاند. بر این اساس، همه ی پیامبران از یک سلسله اصول مشترک و سنت های ثابت و واحدی پیروی میکردند. خداوند این اصول مشترک دعوت تمام پیامبران را اینگونه معرفی می کند که هر کسی تسلیم این اصول گردد مسلمان نامیده می شود:
- وَلَقَد بَعَثنا في كُلِّ أُمَّةٍ رَسولًا أَنِ اعبُدُوا اللَّهَ وَاجتَنِبُوا الطّاغوتَ (النحل/۳۶) ما به ميان هر ملّتي پيغمبري را فرستادهايم (و محتواي دعوت همهي پيغمبران اين بوده است) كه خدا را بپرستيد و از طاغوت (شيطان، بتان، ستمگران و غيره) دوري كنيد.
- وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ (الانبياء/۲۵) ما پيش از تو هيچ پيغمبري را نفرستادهايم، مگر اين كه به او وحي كردهايم كه معبودي جز من نيست، پس فقط مرا پرستش كنيد.
به همین دلیل خداوند در تائید این مفهوم می فرماید:
فَمَن يَكفُر بِالطّاغوتِ وَيُؤمِن بِاللَّهِ فَقَدِ استَمسَكَ بِالعُروَةِ الوُثقى لَا انفِصامَ لَها (البقره/۲۵۶) بنابراين كسي كه از طاغوت (شيطان و بت ها و معبودهاي پوشالي و هر موجودي كه بر عقل بشورد و آن را از حق منصرف كند) نافرماني كند و به خدا ايمان بياورد، به محكمترين دستاويز درآويخته است (و او را از سقوط و هلاكت ميرهاند و) اصلاً گسستن ندارد.
و پیامبر خاتم صلی الله علیه و سلم نیز در همان ابتدای امر و قبل از نازل شدن احکام اجرائی جامعه به مردم شرط رستگاری را این گونه معرفی می فرمود: يَا أَيُّهَا النَّاسُ، قُولُوا: لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا
پس اسلام یعنی:
- لا اله= کفر به طاغوت، برائت از مشرکین.
- الا الله = ایمان به الله (إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ)
- محمد رسول الله ( دو اصل بالا را از کانال رسول الله گرفته باشد)
هر کسی که تسلیم این سه اصل شد و به آن اقرار و عمل نمود، در ظاهر و در دنیا، چنین شخصی مسلمان نامیده می شود و صحت و سقم قلبی آن به خدا و قیامت بر می گردد.
خداوند سبحان از آن دین واحد که مورد توصیه ی همه ی پیامبران اولی العزم و مورد وفاق تمامی شرایع الهی است این گونه یاد می فرماید: شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَن یُنِیبُ (شوری/۱۳) خداوند آئيني را براي شما (مؤمنان) بيان داشته و روشن نموده است كه آن را به نوح توصيه كرده است و ما آن را به تو وحي و به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش نمودهايم (به همهي آنان سفارش كردهايم كه) دين را پابرجا داريد و در آن تفرقه نكنيد و اختلاف نورزيد. اين چيزي كه شما مشركان را بدان ميخوانيد (كه پابرجا داشتن اصول و اركان دين است) بر مشركان سخت گران ميآيد. خداوند هر كه را بخواهد براي اين دين برميگزيند و هر كه (از دشمنانگي با دين دست بكشد و) به سوي آن برگردد، بدان رهنمودش ميگرداند. و در روایتی آمده است: ما پیامبران فرزندان یک خانواده ایم، دین همه ی ما یکی است.[۱] مطهری مینویسد: بشر در تعلیمات انبیا مانند یک دانشآموز بوده که او را از کلاس اول تا آخرین کلاس بالا بردهاند. این تکامل دین است نه اختلاف ادیان.[۲]
به همین دلیل است که خداوند در آن آیه میفرماید: أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ (شوری/۱۳) که دین را برپا دارید، و در آن دچار چند دستگی نشوید. یعنی خداوند تمامی مسلمین را به همگرایی و هم آوایی فرا میخواند و از تفرقه و پراکندگی بر حذر داشته است.
اما در طی زمان با وارد کردن بخشی از عقاید دین سکولاریسم در دین اسلام تحریف و انحرافی توسط پیروان نادان و رهبران مذهبی و مقامات خودخواه و سودپرست جامعه به وجود میآمد و جامعه نیز خواستار شریعت جدیدی از اسلام بود، در این صورت لازم بود تا پیامبر دیگری بیاید و جهات انحراف و تحریف را خاطر نشان ساخته و دین اسلام را از آلودگیهای به وجود آمده توسط دین سکولاریسم پیراسته ساخته و شریعت جدید موردنیاز جامعه را نیز ارائه دهد.
تفاوت رسالت پیامبران هرگز در اصل دیانت که همان اسلام باشد، نیست، بلکه تفاوت در مذاهب و شرایع است؛ اصل دین همان خطوط کلی توحید است که انسان بر اساس فطرت و سرشت الهی خویش، مسیر، هدف و حرکت خود را بر آن استوار می دارد، اما دستورات جزئی و فروع عملی، متناسب با ابعاد طبیعی و مادی آدمی و خصوصیات فردی و قومی افراد به مقتضای زمان ها و مکان های گوناگون تغییر می یابند.
یعنی نقطه ی مشترک تمامی پیامبران کفر به طاغوت و عبادت خداوند بدون شریک است، هر چند احکام شرعی و روشهای مختلفی داشتهاند. همانگونه که خداوند متعال میفرماید: لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا (مائده/۴۸) براي هر ملّتي از شما راهي (براي رسيدن به حقائق) و برنامهاي (جهت بيان احكام) قرار دادهايم. دعوت همه ی پیامبران بر یک محور بوده است؛ اما با شریعتهای گوناگون.
در قرآن کریم تا آن جا که محور گفتار، اصول دین یا خطوط کلی آن است سخن از تصدیق انبیا نسبت به یکدیگر است. مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ (مائده/۴۸) و موافق و مصدّق كتاب هاي پيشين (آسماني)، و شاهد (بر صحّت و سقم) و حافظ (اصول مسائل) آن ها است. اما آن جا که محور گفتار، فروع جزئی دین است، سخن از تعدد، تبدیل، تفسیر و نسخ است. لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا (مائده/۴۸).
تا آنجا که در این زمینه هم تکامل شریعت را اعلام نموده و می فرمایند: حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (مائده/۵-۳) نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان آئين خداپسند براي شما برگزيدم. و علاوه بر آن ضمانت تحریف نشدن آن را نیز اعلام می نماید و می فرماید: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (الحجر/۹) ما خود قرآن را فرستادهايم و خود ما پاسدار آن ميباشيم.
تعریف دین اسلام نزد علمای شیعه : منظور آن ها از تعریف دین، دین بشرى و ادیانى که ساخته ی انسان است و ریشه در آرزوهای آدمى دارد، نمی باشد؛ و منظور آن ها دینی نیست که بر پایه ی سکولاریسم یا اعتقاد به نیروهاى جادویى و مانند آن باشد. بلکه منظور آن ها از دین، قانون و پیامی است که ریشه در غیب دارد و پایه و اساس آن بر وحى استوار است و انسان نه سازنده ی دین بلکه دریافت کننده ی دین است که باید به آن اعتقاد پیدا کرده و به محتواى وحى ملتزم شده و سلوک فردى و اجتماعى خود را بر آن اساس تنظیم کند.
طباطبایی مفسر مذهب شیعه ی ۱۲ امامی، دین اسلام را اینگونه تعریف میکند: دین، عقاید و یک سلسله دستورهای عملی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خداوند برای راهنمایی و هدایت بشر آورده اند، اعتقاد به این عقاید و انجام این دستورها، سبب سعادت و خوشبختی انسان در دو جهان است.[۳]
در این تعریف دین اسلام، مجموعه (سیستم) حقایقى هماهنگ و متناسب از نظامهاى فکرى (عقاید و معارف)، نظام ارزشى (قوانین و احکام) و نظام پرورشى (دستورات اخلاقى و اجتماعى) است که در قلمرو ابعاد فردى، اجتماعى و تاریخى از جانب پروردگار متعال براى سرپرستى و هدایت انسانها در مسیر رشد و کمال الهى ارسال مىگردد. به دیگر سخن، مجموعه ای است از عقاید و قوانین و مقرراتى که هم به اصول فکرى بشر نظردارد و هم درباره ی اصول گرایشى وى سخن مىگوید و هم اخلاق و شئون زندگى او را تحت پوشش قرار مىدهد.
طباطبایى در تفسیر المیزان مى نویسد: «لایدینون دین الحق، اى لایطیعون»؛ از دین حق پیروى نمى نمایند و به آن گرایش ندارند و یا آن را دین حق تلقى نمى کنند» (اى لایاخذونه) طباطبائی با بیان این که دین تنها به نیایش و ستایش خدا نپرداخته، بلکه برای کلیه ی شئون فردی و اجتماعی انسان دستورهایی جامع و مقرراتی مخصوص وضع نموده است، می گوید: دین، عقاید و یک سلسله دستورهای عملی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خداوند برای راهنمایی و هدایت بشر آورده اند، اعتقاد به این عقاید و انجام این دستورها، سبب سعادت و خوشبختی انسان در دو جهان است.
طباطبائی، باز در تفسیر المیزان بعد از غیر تقلیدی دانستن پیروی از دین مینویسد: دین، مجموعه ای از معارف مربوط به مبدأ و معاد و قوانین اجتماعی، از عبادات و معاملات که از طریق وحی و نبوت به بشر رسیده، نبوتی که صدقش با برهان ثابت شده و نیز مجموعه ای از اخبار که مخبر صادق از آن خبر داده، مخبری که باز صادق بودنش به برهان ثابت شده است. در جای دیگر می نویسد: دین نظام عملى مبتنى بر اعتقاد است که مقصود از اعتقاد در این مورد تنها علم نظرى نیست، زیرا علم نظرى به تنهایى مستلزم عمل نیست، بلکه مقصود از اعتقاد، علم به وجوب پیروى بر طبق مقتضاى علم قطعى است .[۴]در جای دیگر در تعریف دین می نویسد: دین روش مخصوصى است در زندگى که صلاح دنیا را به طورى که موافق کمال اخروى و حیات دایمى حقیقى باشد تأمین مى نماید. پس در شریعت باید قانون هایى وجود داشته باشد که روش زندگانى را به اندازه ی احتیاج، روشن سازد.[۵]
آیت الله جوادى آملى می نویسد: دین، مجموعه ی عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتى است که براى اداره ی امور جامعه ی انسانى و پرورش انسان ها باشدکه هم به اصول فکرى بشر نظر دارد و هم درباره ی اصول گرایشى وى سخن مى گوید و هم اخلاق و شئون زندگى او را تحت پوشش قرار مى دهد و به دیگر سخن، دین مجموعه عقاید و اخلاق و قوانین و مقرراتى است که براى اداره ی جامعه انسانى و پرورش انسان ها در اختیار انسان قرار دارد. با توجه به این تعریف روشن مى گردد، دینى که مبتنى بر وحى است از بخش هاى گوناگون تشکیل مى شود: یک بخش آن عقاید است یعنى حقایق و واقعیاتى که باور و اعتقاد به آن ها از مسلمانان خواسته شده است مانند خدا، وجود قیامت و معاد، نبوت و بهشت و دوزخ و امثال آنها. بخش دیگر آن اخلاقیات است یعنى تعالیمى که فضایل و رذایل اخلاقى را به انسان شناسانده و راه تهذیب نفس از رذایل و تخلق به فضایل را به وى ارائه داده است. بخش دیگر آن شریعت و مناسک و احکام و مقررات است که چگونگى تنظیم روابط اجتماعى حقوقى و مدنى و سلوک اجتماعى و کیفیت روابط اقتصادى و سیاسى و نظامى در این بخش قرار مى گیرد.[۶]
او در کتاب انتظار بشر از دین، در تعریف دین می نویسد: «مراد از دین، مکتبی است که از مجموعه ی عقاید، اخلاق و قوانین و مقررات اجرایی تشکیل شده است و هدف آن، راهنمایی انسان برای سعادتمندی است. دین به این معنا بر دو قسم است: دین بشری و دین الهی. دین بشری، مجموعه ی عقاید، اخلاق و قوانین و مقرراتی است که بشر با فکر خود و برای خویش تدوین و وضع کرده است. از این رو، این دین در راستای همان خواسته ها، انتظارات او را برآورده می سازد و اسیر هوس و ابزار دست همان انسان است و انسان به گونه ای آن را تنظیم نموده که تمام قوانین و مقرراتش به سود او باشد و چیزی را بر او تحمیل نکند.[۷]
در برخی از تعاریف دانشمندان اسلامی غایت و اهداف دین مدنظر بوده است: مانند آنچه در دایرة المعارف الاسلامیه آمده است که: الدین وضع الهى سائق لذوى العقول باختیارهم ایاه الى الصلاح فى الحال و الفلاح فى المال؛ دین، وضعى است الهى که صاحبان خود را به سوى رستگارى در این دنیا و حسن عاقبت در آخرت سوق مى دهد.[۸] از جرجانى نیز نقل کرده اند که: الدین وضع الهى یدعوا اصحاب العقول الى قبول ماهو عند الرسول (ص)، دین قانون و قرارداد الهى است که خردمندان را به سوى قبول آنچه در نزد رسول (ص) است، فرا مى خواند.[۹]
[۱]– صحیح بخاری، حدیث شماره ۳۴۴۲ وصحیح مسلم ۲۳۶۵
[۲]– مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج ۲، ص ۱۸۱٫
[۳]– محمدحسین طباطبایی، شیعه در اسلام، به کوشش: هادی خسروشاهی، قم، بوستان کتاب قم (انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم) ۱۳۸۸، ص ۴۱
[۴]– جان ناس، تاریخ جامع ادیان، مترجم: علی اصغر حکمت، تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۹۲، ص ۷۹ و ۸۱
[۵]– محمدحسین الطباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، تهران، دارالکتب الإسلامیة، ۱۳۷۷ق، ج ۲، ص ۱۸۲
[۶]– عبدالله جوادی آملی، انسان و دین، ماهنامه ی پاسدار اسلام، شماره ۲۲۳، ۱۳۷۹، ص ۲۸
[۷]– عبدالله جوادی آملی، انتظار بشر از دین، تهران، مرکز نشر اسرا، ۱۳۹۱، ص ۲۴
[۸]– ناس، تاریخ جامع ادیان، ص ۷۹ و ۸۱
[۹]– همان صص۷۹، ۸۱