طاغوت چیست؟/ خدای حق و خدایان باطل (۱۰)
بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم
مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی
خدای حق و خدایان باطل
خدا: عبارت است از آن سرچشمه اي كه منهج و قانون زندگيت را آن گرفته يا اين كه يكي از عبادت هايت را برايش انجام داده اي، حالا آن خدا خداي حق باشد يا باطل.
خداي حق يعني الله؛ ذاتي كه من و شما و تمام موجودات را خلق كرده، مالك تمام جهان است، رازق، اداره كننده، ميراننده و زنده كننده ي من و شما بوده و بهشت و جهنم نيز در اختيار وي است و بر همه چيز قدرت مطلق و نامتناهي دارد.
در اين صورت، خدايي كه صاحب آن همه عظمت و قدرت باشد، تنها همين خدا شايسته ي آن است كه پرستيده شده و از او حرف شنوي شود. به همين دليل اين الله براي آفريده هايش برنامه، قانون و شريعتي قرار داده است كه اسلام است و به ما امر نموده كه تمام عبادت هايمان در این دنیا (يعني كار، زندگي شخصي، خانوادگي، اجتماعی، حکومت، اقتصاد، آموزش و پرورش و …) و حتی روش مرگمان نيز مختص او باشد. قُلْ إِنَّ صَلاتي وَنُسُکي وَمَحْيايَ وَمَماتي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ(انعام/۱۶۲) بگو: نماز و عبادت و زيستن و مردن من از آن خدا است كه پروردگار جهانيان است.
در این صورت هر موجودي كه نتوانست خالق شود حق هم ندارد كه آمر (امر و نهي كننده) باشد، بايد الله آمر باشد چون خالق است، خودش هر چيزي را به مقدار و كيفيتي معين خلق كرده و مشكلات و راه حل هاي اين موجودات را مي داند و تنها خودش چگونگي اداره و كنترل آن ها را مي داند؛ در اين صورت كس ديگري غير از وي حق قانون گذاري و فرمانراويي ندارد.
خداي ناحق و باطل هم عبارت است از: تمام خطوات، قانون، برنامه، كانال و عبادت هايي كه از جانب غير الله به وجود آمده اند. هم چون:
۱-بسياري از آداب و رسوم گذشتگان كه مخالفت آشكاري با قانون شريعت الله و سنت رسول الله صلي الله عليه و سلم دارد. در اين صورت خود اين آداب و رسوم خلاف شرع تبديل به خدا گشته و پاره اي از مردم جاهل نيز با انجام دادن اين آداب و رسوم آن را مي پرستند.
۲-عوض نمودن قانون الله با قانون و برنامه اي ديگر. قانون ساخته شده توسط بشر كه عيناً چيزي مثل شرع و دين است. برنامه و قانون مكتوب شده اي بر خلاف قانون شريعت الله است كه در آن راه و رسم اداره ي زندگي فردي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي، آموزش و پرورش، امر و نهي، حد و حدود، ارزش و ضد ارزش، مجازات و … دقيقاً معين گشته است.
كساني كه چنين قانوني را نوشته و يا در تدوين چنين قانوني مشاركت داشته اند در اين صورت به خود صفت خدايي داده و تبديل به خدا گشته اند، چون چنين كاري تنها حق الله است؛ آن هايي هم كه به چنين قانوني رأي داده اند مثل اين است كه بگويند دين و قانون الله به دردمان نمي خورد و آن را نمي خواهيم و به خدايي غير از الله اعتراف نموده اند كه براي شان قانون نوشته اند. در قرآن و سنت آمده است كه:
– أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمينَ (اعراف/۵۴) آگاه باشيد كه تنها او ميآفريند و تنها او فرمان ميدهد. بزرگوار و جاويدان و داراي خيرات فراوان، خداوندي است كه پروردگار جهانيان است.
– إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ (یوسف/۷۶) تنها حكم و فرمان از آن يزدان است.
– أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ مالَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ (شوری/۲۱) شايد آنان انبازها و معبودهائي دارند كه براي ايشان ديني را پديد آوردهاند كه خدا بدان اجازه نداده است (و از آن بيخبر است؟).
– وَاللَّهُ يَحْکُمُ لامُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ (رعد/۴۱) خداوند فرمان ميراند و فرمانش هيچ گونه رادع و مانعي ندارد. اما اعضاي پارلماني كه از طرف مردم جاهل انتخاب گشته اند راضي نيستند كه الله به تنهايي داراي اين حق قانون گذاري باشد، به همين دليل با گرفتن و اختصاص دادن حق قانون گذاري كه از صفات الله است به خود، خود را شبيه الله جا زده و طبق خواسته هاي خود و مردم شروع مي كنند به قانون گذاري، حلال و حرام كردن، آزاد و ممنوع کردن، واجب نمودن و اجراي مجازات در صورت سرپيچي كردن و.. ومردماني هم كه با رأي خود چنين موجوداتي را به عنوان نماينده ي خود انتخاب نموده اند به اين امر قانع نبوده اند كه فقط الله خداوند آن ها باشد، به همين دليل اين خداوندان را جهت پست و مقام خدايي برمي گزينند كه در عبادتگاه پارلمان دستوراتشان صادر مي گردد.
۳- حزب و مرامنامه ي حزبي: كه آن هم مثل الله شريعت و برنامه اي ويژه و بر خلاف قانون شریعت الله براي خودش نوشته است و مردم را به سوي آن دعوت مي كند. مردماني هم كه اين بخش از قوانينش را پذيرفته اند به همان اندازه از قوانين الله را دور انداخته و بدون توجه به قانون شريعت الله بنده و عبد حزب و مرامنامه ي حزبي گشته اند و در راه حزب و قوانين كفري آن نيز حاضرند مشكلات زيادي را تحمل نموده و يا خون شان را نيز بدهند. همچنان كه آشكار است شب و روز هم حزب شان را ذكر مي كنند و با مخالفين حزب شان نيز مخالفت و دشمني مي ورزند. ولاء و براء آن ها حول محور حزبشان مي چرخد اگر امروز حزبشان از حزب يا حكومتي خوشش آمد آن ها نيز خوششان مي آيد و اگر روز بعد روابط حزب با همان حزب و حكومت بد شد آن ها نيز اعلام برائت و بيزاري مي جويند، و چنانچه با ديگر هم زبانان يا هم مذهب هاي شان ادعاي برادري و برابري نمايند تنها در قالب شعار باقي مي ماند. براي اينها دوست و دشمن، خوب و بد، اهداف و آرزوها و … را حزب و مرامنامه ي حزبي تعيين مي كند نه الله و قانون الله.
۴- قانون سكولاريستي سازمان ملل متحد: كه آن هم خدايي است و مجموعه اي از قوانين را تدوين نموده است كه ملل، احزاب و گروه هاي متخاصم جهت حل مشكلاتشان به آن پناه مي برند، به همان شيوه اي كه مسلمين در هنگام مشكلات و اختلافات شان به قانون شريعت پناه مي برند. خداوند هم مي فرمايند: يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌوَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا (نساء/۵۹) اي كساني كه ايمان آوردهايد! از خدا (با پيروي از قرآن) و از پيغمبر (خدا محمّد مصطفي با تمسّك به سنّت او) اطاعت كنيد، و از كارداران و فرماندهان مسلمان خود فرمانبرداري نمائيد (مادام كه دادگر و حقّ گرا بوده و مجري احكام شريعت اسلام باشند) و اگر در چيزي اختلاف داشتيد (و در امري از امور كشمكش پيدا كرديد) آن را به خدا (با عرضهي به قرآن) و پيغمبر او (با رجوع به سنّت نبوي) برگردانيد (تا در پرتو قرآن و سنّت، حكم آن را بدانيد. چرا كه خدا قرآن را نازل، و پيغمبر آن را بيان و روشن داشته است. بايد چنين عمل كنيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد. اين كار (يعني رجوع به قرآن و سنّت) براي شما بهتر و خوش فرجامتر است. به همين دليل مي فرمايد: وَمَاكَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَامُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا (احزاب/۳۶) هيچ مرد و زن مؤمني، در كاري كه خدا و پيغمبرش داوري كرده باشند (و آن را مقرّر نموده باشند) اختياري از خود در آن ندارند (و ارادهي ايشان بايد تابع ارادهي خدا و رسول باشد). هر كس هم از دستور خدا و پيغمبرش سرپيچي كند، گرفتار گمراهي كاملاً آشكاري ميگردد. و در جاي ديگري مي فرمايند: فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَايَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا (نساء/۶۵) امّا، نه! به پروردگارت سوگند كه آنان مؤمن به شمار نميآيند تا تو را در اختلافات و درگيري هاي خود به داوري نطلبند و سپس ملالي در دل خود از داوري تو نداشته و كاملاً تسليم (قضاوت تو) باشند.
۵- خويشاوندي: نزد عده اي از مردم خويشاوندي هم تبديل به بتي شده است كه پرستيده مي شود. بدين معني كه چون فلاني خويشاوند من و از فاميل و طايفه ي من است، به همين دليل من از او خوشم مي آيد و تلاش مي كنم پيروز شود، هر چند كه كافر و مرتد هم باشد، كافر يا مرتد بودنش مهم نيست و تأثيري در روابط ندارد و هرگز او را به نفع كس ديگري حتي اگر آن شخص مسلمان بوده و حق هم با او باشد رها نمي كنند و اگر به اين خويش ظالم يا كافر يا مرتد چيزي كه مستحقش است گفته شود ناراحت و دلتنگ مي شوند و … .
۶-انديشه ي ملي گرائي و ناسیونالیسم: آن هم خداي ديگري است كه بسياري از مردم آن را مي پرستند همچون كُردي گري، عربي گري، تركي گري، هورامي گري، پشتون گری و … . براي نمونه چون شما کرد هستيد بر تو واجب نموده اند كه بايد كُرد را دوست داشته باشي! چرا؟ چون كُرد است، همين. حالا اين كُرد مسلمان است يا كافر و مرتد، الله پرست است يا يزيدي شيطان پرست، پاكدامن است يا بي بند و بار، ظالم است يا عادل؛ اين صفات مهم نيستند، مادام كه كُرد است از تمام حقوق برخوردار مي گردد و بايد پشتيباني شود و جهت پيروزي اش تلاش كني، حالا اگر كسي كه در مقابل اين كُرد قرار گرفته ستمديده ي غير كُرد يا موحد يكتاپرستي باشد كه در برابر يك مرتد كُرد یا کفار سکولار جهانی قرار گرفته باشد و خواهان تطبيق قانون شريعت در جامعه باشد باز باید از این کُرد حمایت شود.
۷-وطن پرستي و شونیسم: بدين معني که شما وطنت را به عنوان يك نقاب بر چهره زده و احزاب سكولار و دین سکولاریسم را كه در پشت اين نقاب خود را مخفي نموده اند ناديده بگيري، و ولاء و دوستي خودت را به گونه اي به اين وطن آلوده ببخشي كه حاضر شوي جان و مالت را قربانش نمايي، آن را مقدس بداني تا آنجا كه عده اي افراطي به نام وطن قسم مي خورند. بدون توجه به حق و باطل، اسلام و كفر، قانون شريعت و قانون دین سكولاريسم و … از دشمنانش بدت بيايد و از دوستانش خوشت بيايد هر چند كه اين دوستانش، ملک طاووس (شيطان)، آمريكا و يا يكي از حكومت هاي كافر و جنايتكار منطقه اي يا جهاني باشد. و اين كاملاً با وطن دوستي تفاوت جوهري دارد، وطن دوستي يك احساس است اما محتواي وطن پرستي كنوني يك قانون و برنامه است در برابر برنامه و قانون الله. با اين كه هر شخصي به محل تولد و رشدش احساس خاصي دارد، اما اين احساس مانع نمي شود زماني كه دستور هجرت صادر مي گردد نتواني آن را اجرا كني، بلكه با وجود احساسي كه داري وطن شما آن جايي است كه قانون شريعت در آن پياده و تطبيق مي گردد.
۸- مرزهايي كه توسط سايكس و پيكو طراحي شده اند و پرچم هايي كه بر اين سرزمين ها تحميل شده اند كه بانيان جنايات و تقسيم سرزمين هاي مسلمين و حتي اقوام يك منطقه مشخص شده اند.
۹- عيسي بن مريم و ساير پيامبران عليهم السلام و بسياري از عابدين و اولياي خدا رحمهم الله.
۱۰-باسوادهاي ديني كه به عنوان احبار، رهبان، شيخ، مولوی، ملا، ماموستا و غيره در ميان مردم شناخته شده اند. بدين معني كه چون فلان شيخ يا ملا گفته پس كامل و تمام است. در حالي كه مسلمان تابع دليل اشخاص آن هم دلايلي از قانون شريعت الله است نه خود اشخاص. اين كه فلاني گفته كه من تابع قرآن و سنتم و ريش درازي دارد يا پاچه ي شلوارش كوتاه است و سيواك استفاده مي كند يا نزد فلان شيخ درس خوانده و سخنراني هاي زيادي دارد يا آثار متعددي دارد و … و تنها با در نظر گرفتن اين موارد، اشخاص را مفتي و همه چيز خود دانسته و به بهانه ي اين كه من حوصله ي گشتن دنبال دليل را ندارم خود را مقلد اين اشخاص نمايد در حالي كه توان گشتن به دنبال دليل را دارد؛ هيچ يك از اينها نمي توانند جايگزين دليل و برهاني گردند كه اين باسواد ديني بايد ارائه دهد. قرار نيست هرچه اين ها بدون دليل گفتند حلال است تو هم حلالش بداني يا هر چه را حرام كردند تو هم حرامش بداني. اين اشخاص معصوم نيستند كه هر چه گفتند هماني باشد كه الله دستور داده است. هيچ يك از اينها پيامبر نيستند و الله و رسولش به ما دستور نداده اند كه تابع بدون دليل فلان شخص گرديم، اگر دچار اين اشتباه شديم در اين صورت آن ها را خدا كرده ايم چه بخواهيم چه نخواهيم!.
امام شافعی رحمه الله در دو جا در کتاب «الرساله» ی خود گفته اند : “لیس لأحد دون رسول الله صلی الله علیه وسلم أن یقول إلا بالإستدلال. غیر از رسول الله صلی الله علیه وسلم هیچ شخص دیگری حق ندارد بدون ارائه دلیل نظر بدهد.”یعنی اعتبار شرعی آراء و فتاوا مبتنی بر دلیل از الله و رسولش است نه اشخاص ؛ و بعد از رسول الله صلی الله علیه وسلم، هیچ شخصی چنان جایگاهی نخواهد داشت که شخصیتش پشتوانه صحت نظراتش باشد .
به اين رويداد توجه کنیم: وفى حديث عدى بن حاتم وهو حديث حسن طويل رواه أحمد والترمذى وغيرهما وكان قد قدم على النبى صلى الله عليه وسلم وهو نصرانى فسمعه يقرأ هذه الآية وَقَال َعَدِيُّ بْنُ حَاتِمٍ: أَتَيْت ُرَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَفِي عُنُقِي صَلِيبٌ فَقَالَ لِي: يَاعَدِيَّ بْنَ حَاتِمٍ : أَلْقِ هَذَا الْوَثَنَ مِنْ عُنُقِكَ. وَانْتَهَيْتُ إِلَيْهِ وَهُوَ يَقْرَأُ سُورَةَ بَرَاءَةٍ حَتَّى أَتَى عَلَى هَذِهِ الْآيَةِ «اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ» قَالَ: قُلْتُ: يَارَسُولَ اللَّهِ إِنَّا لَمْنَتَّخِذْهُمْ أَرْبَابًا، قَالَ: بَلَى، أَلَيْسَ يُحِلُّونَلَكُمْ مَاحُرِّمَ عَلَيْكُمْ فَتُحِلُّونَهُ، وَيُحَرِّمُونَ عَلَيْكُمْ مَاأَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ فَتُحَرِّمُونَهُ؟ فَقُلْتُ: بَلَى، قَالَ: تِلْكَ عِبَادَتُهُمْ. وفی الروایة قال لعدي بن حاتم في تفسير قوله تعالى: اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ: أما إنهم لم يعبدوهم، ولكنهم أحلوا لهم الحرام فأطاعوهم، وحرموا عليهم الحلال فاتبعوهم.[۱]
همین روایت در سنن البيهقي الكبرى به این شیوه آمده است: عن مصعب بن سعد عن عدي بن حاتم رضي الله عنه قال: أتيت النبي صلى الله عليه وسلم وفي عنقي صليب من ذهب قال فسمعته يقول «اتخذوا أحبارهم ورهبانهم أربابا من دون الله» قال قلت يا رسول الله إنهم لم يكونوا يعبدونهم قال أجل ولكن يحلون لهم ما حرم الله فيستحلونه ويحرمون عليهم ما أحل الله فيحرمونه فتلك عبادتهم لهم. علاوه بر آن الطبرانی به این ترتیب آن را روایت نموده است: عن مصعب بن سعد عن عدي بن حاتم قال: أتيت النبي صلى الله عليه وسلم و في عنقي صليب من ذهب فقال: ( يا عدي اطرح هذا الوثن من عنقك ) فطرحته فانتهيت اليه و هو يقرأ سورة براءة فقرأ هذه الآية «اتخذوا أحبارهم و رهبانهم أربابا من دون الله» حتى فرغ منها فقلت انا لسنا نعبدهم فقال: أليس يحرمون ما أحل الله فتحرمونه و يحلون ما حرم الله فتستحلونه؟ قلت بلى قال: فتلك عبادتهم.
مفسر بزرگ امام فخر الدین رازی در تفسیر خود ذیل آیه و حدیث یاد شده می گوید: عدی ابن حاتم می گوید : نزد سول الله آمدم در حالیکه در گردنم صلیبی از طلا بود؛ پیامبر به من فرمود: ای عدی این چیست؟ این بت را دور بینداز، سپس شنیدم که این آیه را می خواند « ﺍﺗﺨﺬﻭﺍ ﺃﺣﺒﺎﺭﻫﻢ ﻭﺭﻫﺒﺎﻧﻬﻢ ﺃﺭﺑﺎﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﻭﻥ ﺍﻟﻠﻪ ﻭﺍﻟﻤﺴﯿﺢ ﺍﺑﻦ ﻣﺮﯾﻢ » (ﺁﻧﻬﺎ) ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﻭ ﺭﺍﻫﺒﺎﻥ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﻣﻌﺒﻮﺩﻫﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺧﺪﺍ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ، ﻭ (ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ) ﻣﺴﯿﺢ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻣﺮﯾﻢ ﺭﺍ .گفتم ما ﺍﺣﺒﺎﺭ ﻭﺭﻫﺒﺎﻥ ﺭﺍ نمی پرستیم، فرمود: بلی (می پرستید) ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺁﻧﺎﻥ ﺣﻼﻟﯽ ﺭﺍ ﺣﺮﺍﻡ می کردند ، ﻭﯾﺎ ﺣﺮﺍﻣﯽ ﺭﺍ ﺣﻼﻝ می کردند ، ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﻭ ﯾﻘﯿﻦ می کردند؛ این عبادت کردن آنهاست.
امام ابن کثیر در تفسیر آیه ۹باب ۱۰نقل نموده است: عدي پيش رسول خدا – صلى الله عليه وسلم – آمد در حالي كه در گردنش صليبي نقره بود و پيامبر اين آيه را مي خواند: اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَرُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ عدي گويد، گفتم: آنان علمايان يهودي و مسيحي را نپرستيدند. پيامبر فرمود:«بلي إنهم حرّموا عليهم الحلال و أحلوا لهم الحرام فأتبعوهم فذلك عبادتهم إياهم، و قال بها رسول الله – صلى الله عليه وسلم – يا عدي ما نقول؟ أيضرك أن يقول الله أكبر، فهل تعلم شيئاً أكبر من الله؟ ما يضرك، أيضرك أن يقال: لا إله إلا الله فهل تعلم إلهاً غير الله؟ ثم دعاه إلي الإسلام فأسلم و شهد شهادة الحق». «چرا، آنان حلال را برايشان حرام و حرام را برايشان حلال كردند و مردم هم از آنان پيروي كردند اين پرستش آنان توسط مردم است. آنگاه رسول خدا – صلى الله عليه وسلم – فرمود: اي عدي! چه مي گويي؟ آيا اگر بگويد الله اكبر، به تو زيان مي رساند؟ آيا چيزي بزرگتر از الله را سراغ داري؟ به تو هيچ زياني نمي رساند. آيا اگر گفته شود: لا إله إلا الله، به تو زيان مي رساند؟ آيا غير از خدا، معبودي سراغ داري؟ سپس پيامبر او را به اسلام دعوت كرد و او اسلام آورد و شهادت حق را بر زبان آورد»
شرک در طاعت عبارت است از: قرار دادن مشرعی برابر با الله تعالی یا قرار دادن شریکی در تشریع و قانون گذاری برای الله تعالی( هم چون طواغیت عصر ما که پارلمان سکولاری به راه انداخته)، یا راضی شدن به حکمش و گردن نهادن به حکمش در حلال و حرام نمودن عبادت های الهی و در خصومت ها و دعواها به حکمشان در قضاوت آنهم بر خلاف قانون شریعت الله رضایت دادن.
اينها به اضافه ي هواي نفس بخشي از بت ها و خداياني هستند كه در ميان مردم رايج گشته و الله معتال نيز به همراه اين خدايان توسط عده ي كثيري از مردم پرستيده مي شود! بعضي وقت ها انسان هايي وجود دارند كه چند خدا را به صورت همزمان مي پرستند، و انسان تا زماني كه پي نبرد چگونه ابتدا از تمام اين خداياني دروغين برائت جويد (برائت از مشرکین، كفر به طاغوت= لا اله) و سپس الله و قانون شريعت را در زندگي شخصي و اجتماعي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي، آموزشي و تربيتي اش به تنهايي به كار گيرد، مسلمان نمي گردد (إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ= الا الله). شرط است كه ابتدا بايد تمام خدايان و قوانين بشري را نفي و رد بكني سپس نوبت به اثبات الله و قانونش مي رسد و تا زماني كه شخص اين شرط را انجام نداده است نمی تواند ادعا کند که اسلام کامل را پذیرفته است.
خداوند متعال می فرمایند: فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لا انفِصَامَ لَهَا (البقره/۲۵۶). و الله در جاي ديگر برايمان روشن مي كند كه تمام پيامبرانش را براي اين فرستاده كه به مردم اعلام كنند خودشان را ابتدا از طاغوت دور نگه دارند و سپس عبادتشان (تمام امور زندگي) را متوجه الله نمايند: وَلَقَدْ بَعَثْنا فيکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوااللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ(نحل/۳۶) تنها در اين صورت است كه «لا اله- الا الله» صورت واقعي و عيني به خود مي گيرد. در آیات قرآن، کلمات «لَا تُطِعْ» (احزاب/۱)، «لاتُطیعُوا»(شعراء/۱۵۱)، «لاتَتَّبِع» (مائده/۴۹) و «لاتَتَّبِعُوا» (بقره/۱۶۸) بسیار به چشم میخورد که فرمان عدم پیروی از طاغوتهاست.
همچنان كه رسول الله صلي الله عليه و سلم مي فرمايند: من قال«لا إله إلا الله»، وكفر بما يعبد من دون الله؛ حرم ماله، ودمه، وحسابه على الله.[۲] هر كسي بگويد لا اله- الا الله (همين كافي نيست) سپس كافر و بي باور گردد نسبت به تمام آنچه غير از الله عبادت مي گردد، در اين صورت است كه خون و مالش بر مسلمين حرام مي گردد و داخل قلبش هم امري است مربوط به الله و ما چيزي از آن نمي دانيم.
اين چيزي بود كه رسول الله صلي الله عليه و سلم مدت ۱۳ سال در مكه برايش دعوت كرد و همه مي دانستند كه گفتن لا اله الا الله تنها به زبان آوردن يك جمله با تعدادي كلمات بي كاربرد نيست، چون قرآن به زبان آن ها نازل شده بود و مي دانستند كه «لا اله» و به دنبال آن «الا الله» از آن ها چه مي خواهد. به همين دليل الله متعال از زبان آن ها گزارش مي دهد كه مي گفتند: أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهاً وَاحِداً إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ* وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ(ص/۵ -۶) آيا او به جاي اين همه خدايان، به خداي واحدي معتقد است؟ سركردگان ايشان راه افتادند (و به يكديگر گفتند) كه برويد و (محكم به عقاید خويش بچسبيد و) بر (عبادت) خدايان خود ثابت و استوار باشيد؛ اين همان چيزي است كه خواسته ميشود. واقعاً اين (حرفي كه ميزند) چيز شگفتي است.
پس اگر كسي قصد دارد مسلمان گردد ابتدا بايد«لا اله» را بر زبان رانده و از تمام خدايان دروغين و باطل برائت و بيزاري جسته و به طاغوت کافر گردد و به دنبال آن«الا الله» را بر زبان رانده و اهل توحيد گردد زماني که تسليم چنين قانوني گرديد و از طاغوت دوری جست آنگاه مرحله ي بعد فرا مي رسد يعني ايمان و به دنبال آن اطمينان. و خداوند به چنین بندگانی بشارت داده است که: وَالَّذينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها وَأَنابُوا إِلَي اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْري فَبَشِّرْعِبادِ (زمر/۱۷) كساني كه از عبادت طاغوت دوري ميگزينند، و (با توبه و استغفار) به سوي خدا باز ميگردند، ايشان را بشارت باد (به اجر و پاداش عظيم خداوندي) مژده بده به بندگانم.
[۱]– أبو عیسى الترمذی، سنن الترمذی (الجامع الکبیر)، قم، موسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان، ۱۳۸۷، ج ۵ ص ۳۰۹ ؛ نیز: الترمذي، سنن الترمذي، ج۵/ص۲۷۸ح ۳۰۹۵؛ والطبراني، المعجم الكبير، ج۱۷/ص۹۲- ح۲۱۸؛ والبيهقي، سنن البيهقي الكبرى، ج۱۰/ص۱۱۶- ح۲۰۱۳۷؛ من طريق عبد السَّلَامِ بن حَرْبٍ عن غُطَيْفِ بن أَعْيَنَ عن مُصْعَبِ بن سَعْدٍ, قال شيخ الإسلام ج۷/ص۶۷ ” وهو حديث حسن طويل”
[۲]– صحيح مسلم- الإيمان (۲۳) مسند أحمد – مسند المكيين (۳/۴۷۲) مسندأحمد – من مسند القبائل (۶/۳۹۴)