مجاهدین فرقه ی ناجیه بین جهاد نکایه و تمکین
مؤلف: ابومحمد عاصم
مترجم: ایمان . ص
بسم الله الرحمن الرحیم
آنچه معلوم است این است که علما، جهاد را از حیث حقیقت و نوع آن به دو نوع تقسیم میکنند: جهاد دفع و جهاد طلب، اولی از این جهت «جهاد دفع» نامیده شده است که مسلمانان از دارالاسلام و حرماتشان در زمانی که دشمن به آنها هجوم آورده است، دفاع میکنند و دومی از این جهت «جهاد طلب» نام دارد که با طلب کفار در سرزمینشان یا جنگ با آنها در هر جای دیگری صورت میگیرد.
اما جهاد از لحاظ ثمرات و آثار و نتایج آن، به دو دستهی قتال نکایه [۱] و قتال تمکین [۲] تقسیم میشود.
قتال نکایه، قتالی است که هدف از آن مجازات دشمنان خداوند است و ثمرات آن ضربه زدن و ضرر رسانیدن به دشمنان و خشمگین کردن و ترسانیدن آنان و جلوگیری از اذیت و آزار آنان نسبت به بعضی از مسلمانان و یا رها ساختن بعضی از مستضعفان از بند اسارت، میباشد. این نوع جهاد حتی اگرچه عاجلاً منجر به تمکین برای مسلمانان نگردد، باز هم عمل صالح و مشروعی است و اهل آن إن شاء الله از جملهی محسنان هستند، حال چه افراد مهزوم و شسکت خورده و نشسته از جهاد راضی باشند و چه نباشند.
چرا که خداوند متعال فرموده است:
«وَلاَ يَطَؤُونَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَلاَ يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّيْلاً إِلاَّ كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ» توبه ۱۲۰
«وگامی به جلو برنمیدارند كه موجب خشم كافران شود، و به دشمنان دستبردی نمیزنند (و ضرب و قتل و جرحی نمیچشانند و اسیر و غنيمتی نمیگيرند) مگر اين كه به واسطه آن، كار نيكوئی برای آنان نوشته میشود (و پاداش نيكوئی بدانان داده میشود). بيگمان خداوند پاداش نيكوكاران را (بیمزد نمیگذارد و آن را) هدر نمیدهد.»
و میفرماید: «وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ» انفال ۶۰
«برای (مبارزه با) آنان تا آنجا كه میتوانيد نيروی (مادی و معنوی) و (از جمله) اسبهای ورزيده آماده سازيد، تا بدان (آمادگی و ساز و برگ جنگی) دشمنِ خدا و دشمن خويش را بترسانيد، و كسان ديگری جز آنان را نيز به هراس اندازيد كه ايشان را نمیشناسيد و خدا آنان را میشناسد.»
و میفرماید: «وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِيلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ» نساء ۷۵
«چرا بايد در راه خدا و (نجات) مردان و زنان و كودكان درمانده و بيچارهای نجنگيد كه ….»
پس همانگونه که در این آیات واضح است خداوند متعال بندگانش را به قتال در راه خود با معنای عام آن و قتال برای رها ساختن مستضعفان مسلمان از دست ظالمان تشویق و تحریض نموده است. پس آن نیز عملی صالح و مشروع است.
پیامبر صلی الله علیه وسلم هنگامی کـه مریضی را عیادت مینمود این دعا را میخواند:
«اللهم اشف عبدک یمشی لک إلی الصلاة و ينکأ لک عدواً» [۳]
«خداوندا، بندهات را شفا بده تا با پاهایش برای تو به سوی نماز حرکت کند و بخاطر تو به دشمنی ضربه زده و او را قتل عام کند».
پس پیامبر صلی الله علیه وسلم ضربه زدن به دشمن و کشتن آن را از وظایف و مقاصد حیات بنده مسلمان قرار داده است، و آن را در دعای مریض قرار داده تا مسلمانان را دائماً به آن تذکر داده و آنها را بر آن تحریض نموده و آگاهشان کند که سلامتی و عافیت خود را برای رسیدن به مقاصد بزرگ و عظیمی که برای آن خلق شدهاند غنیمت بشمارند، و اینکه از بزرگترین این مقاصد عبادت خداوند متعال به تنهایی و نصرت و یاری دادن دین او با قتال و ضربه زدن به دشمنانش است.
پس مسلمان زندگیاش به خاطر این مقاصد است و اینها از عظیمترین وظائف او است که اگر بیماری او را از آنها باز نشاند از خداوند متعال طلب سلامت میکند تا بتواند آنها را انجام دهد.
این نوع از قتال (قتال نکایه)، غالبترین قتالی است که مسلمانان در زمان ما در مناطق مختلف جهان انجام میدهند. این نوع قتال گرچه همانطور که گفتیم عمل صالحی است و ثمرات زیادی دارد که اینجا مجال بر شمردن آنها وجود ندارد، اما نوع دیگری از انواع قتال نیز وجود دارد که بر مسلمانان واجب است تلاشهای خود را بر آن متمرکز کرده و تواناییهایشان را بدان معطوف سازند، و آن، «قتال تمکین» یا مطابق اصطلاحات امروزی، قتال تحریر (آزاد سازی) است، این نوع از جهاد است که مسلمانان امروز به آن نیاز شدیدی دارند.
در قتال تمکین بقدر کافی، نکایهی دشمنان اسلام هم موجود است، اما ثمرات و دستاوردهای آن فقط در نکایهی دشمن یا آزادسازی بعضی از مستضعفان و چیزهایی از این قبیل که در ثمرات جهاد نوع اول بیان شد، منحصر نمیشود بلکه از مهمترین ثمرات آن تمکین و تسلط بر اراضی مسلمانان است و معلوم است که عظیمترین مصایب مسلمانان امروز این است که در هیچ سرزمینی دولتی اسلامی ندارند که دینشان را در آنجا اقامه کنند و خود را در پناه آن قرار دهند.
و این نوع از قتال یعنی قتال برای تمکین مسلمانان در زمین، یا آزادسازی بعضی از سرزمینهایشان از دست طواغیت حاکم یا اشغالگران غاصب به امکانات و شروطی متفاوت با قتال نکایه نیاز دارد، و احتیاج به برنامهریزی وسیع و فراگیر دارد و همچنین اینکه باید افراد صاحب درایت و بصیرت و مهارت و علمای ربانی و داعیان عامل و مجاهدان صادقی در آن شرکت داشته باشند که در راه خداوند ملامت هیچ ملامتکنندهای برایشان مهم نباشد، به نحوی که امر جهاد را سرپرستی کرده و شکوفههای نو رسیدهی آن را با دستهای پاک و توجیهات سالم و نیتهای خالصانهی خود، باغبانی و نگهداری کنند، تا به ثمر رسیده و فقط همان باغبانان با همان نیات و توجیهات و با همان دستان، ثمرات آن را برچینند، نه غیر آنها.
پس نه شرعاً و نه عقلاً جایز نیست که مجاهدان صادق با جهادشان بعضی از سرزمینهای مسلمانان را نجات بخشیده و آزاد سازند تا بعد از آن افراد دیگری بر جمجمهی قهرمانان و مجاهدان و خون شهیدان بالا رفته و ثمرهی جهادشان را برچینند، و بعد از آن جهاد طولانی و فداکاری و تلاش مجاهدان صادق، با حاکم کردن قوانین دموکراسی و انتخابات و سایر مناهج جاهلی که معتمد بر مبدأ منحرفِ «اکثریت» است و هر ناکس و نا اهلی را به حکم و حکومت میرساند، ثمرهی جهاد را برای خود برچینند.
برای چه از خود خجالت میکشند آن مجاهدان و مقاتلان صادقی که با قوت و جهاد خود روسها یا صربها یا غیر آنها را از افغانستان یا چچن یا بوسنی طرد و اخراج کردند؛ چرا حیا کرده و یا خجالت کشیده یا خودداری میکنند از اینکه با همان قوت و صلابتی که سرزمینشان را با آن آزاد ساختند، زمام امور را به دست بگیرند؟! آیا مگر آنها برای بدست گرفتن زمام امور، اولیترین و لایقترین مردمان نیستند؟
چقدر ناراحت و حزین شدم وقتی که مصاحبهای را خواندم که با یکی از فرماندهان نظامی برجسته در یکی از جبهههای جهاد صورت گرفته بود؛ که در آن از او سئوال شده بود که آیا او و امثال او از فرماندهان نظامی در حالتی که جنگ و جهاد آزادسازی خاتمه یافت، آیا حکم و حکومت را به دست خواهند گرفت؟
و او هم پاسخ منفی داده و میگوید که او یک مجاهد است و هدفش تنها قتال با دشمنان خداوند است در هر کجا که باشد (یعنی فقط جهاد نکایه) اما حکم و سیاست، اهل خاص خود را دارد و ما اهل آن نیستیم!!
چنین کلام بیاندیشه و غیرعاقلانهای هرگز نباید از مجاهدی صادر شود که خود و جهاد و خون شهداء و زندگی جوانان و اموال مسلمانان که معطوف به آن جبهات شده است را محترم میداند، مجاهدی که مصائب وارده بر امت اسلام به سبب فقدان دولت اسلامی را میشناسد و نیاز شدید مسلمانان به دارالخلافهای که به آن پناه برده و بدانجا بروند، را کاملاً دریافته است.
البته این سخن ناشی از شک و تردید من نسبت به آن برادر در این بابت نیست، زیرا شک ندارم که او همهی این مسائل را میداند و تمامی این موارد به نزد او محترم هستند، اما این را نمیدانم که محرک او برای این پاسخ چه بوده است، آیا زهدی بدردنخور بوده یا تواضعی نابجا؟؟!!
چرا جزو برنامههای مجاهدان نباشد که بعد از تمکین حکم، زمام امور را خودشان بدست بگیرند آنها که در میدان عمل صداقت داشتهاند و در پشت توپها و در میدانهای مین باقی ماندند؟
مگر آنها مخلصترین و پاکترین مردم برای حکمرانی نیستند؟
چرا آنها از بدست گرفتن حاکمیت امتناع میورزند؟
تا کی اهداف مجاهدان منحصر به قتال نکایه و آروزی شهادت باقی میماند؟ و چه مشکل یا چه مانعی وجود دارد که ایشان را بازداشته است از اینکه برنامههای خود برای تمکین و آزادسازی و تلاش برای رسیدن به آن را در کنار قتال نکایه و آروزی شهادت، اظهار و آشکار کنند؟
آیا فقه سلیم و فهم صحیح حکم نمیکند که جایگاه و شأن بسیاری از روایاتی که از بسیاری از شهدای اسلام از اصحاب و تابعین و دیگران نقل شده است را بهتر بشناسیم، تا این حقیقت را دریابیم که اکثر آروزها و اهداف آن بزرگان برای گرفتن افسار اسبهایشان در میادین جهاد و درهم کوبیدن جمجمهی دشمنان با شمشیرهای بران و شوقشان برای شهادت در راه خدا، مربوط به زمانی بوده است که خلافت و دولت اسلام بر مسلمانان حکمفرما بود؟؟ لذا آرزوی شهادت و شوق محقق نمودن این اهداف، در حالت عدم وجود چنین دولتی بایستی طوری گسترش یابد تا همهی تلاشها در راستای تحقیق عزت اسلام و تمکین برای مسلمانان را دربرگیرد، و باید در کنار آرزوی مجاهدت و رباط و شوق شهادت، این تلاش هدفمندانه برای تمکین مسلمین، وجود داشته باشد.
و چرا خوشحال نباشیم بخاطر بعضی از جبهاتی که تفکر اهل آنها و اهدافشان از قتال نکایه فراتر رفته و سعی برای آزادسازی و تمکین را در رأس برنامههای خود قرار دادهاند، اما متأسفانه رهبران یا شخصیاتی بیارزش و بیخیر با هویت و گذشتهای نامشخص و تصوراتی منحرف و برنامههایی ناکارآمد، حلاوت این مسرت ما را تلخ و ناخوشایند میکنند بطوریکه فرماندهان نظامی مجاهدین ولاء و حمایت خود از این شخصیتها را اعلام کرده و به آنها عضویت و پستهایی ویژه اعطا میکنند، آنهم نه در سنگرها و پشت توپها بلکه در پشت میزها و دفاتر، تا آسوده خاطر در انتظار چیدن ثمرات و دستاوردهای جهاد آنها باشند!! و یا بعد از اینکه برخی از مجاهدان ثمرهی خونها و ارواح خود را تسلیم آنها میکنند، به یکباره میبینیم که سر از صندوقهای انتخاباتی بیرون آورده و بر ما حاکم میشوند!
خسارتی که در این عصر بارها در خلال تجارب گوناگون برای مسلمانان تکرار شده است و ثمرات جهاد فرزندانشان را به باد داده است و به همین علت است که علی رغم کثرت مجاهدان و مخلصان و وفور شهدا و فدائیان، باز هم تلاشها برای تمکین مسلمانان به جایی نرسیده است.
چرا برای دیکتاتورها و طواغیت و مجرمان و قاتلان جایز است که سوار بر پشت تانکها به قصرهای حکم در بلاد ما هجوم برند تا با اهواء و کفریات خود بر ما و بر امت ما حکم نموده و به قول خود امت را از وحشیگری رام کرده و مطیع اربابان غربی و آمریکاییشان کنند.
و چرا برای کسانی که قبل از اینها بودند جایز شد که بر علیه خلافت اسلامی توطئه نموده و آن را سر به نیست کنند و حکم را از مسلمانان گرفته و احکام مشرکان را با زور سلاح بر آنها حاکم گردانند، اما بازگرداندن حکم اسلام با زور و قوت برای مجاهدان مسلمان و موحد جایز نیست..! یا شاید بعضی از آنها ورع و خودداری میکنند از اینکه با توسل به قدرت بر آن طواغیت و امثالشان غلبه کرده و با همان نیرو و قدرت، هر آنچه را که از مسلمانان و اسلامشان گرفته شده، بازگردانده و بندگان خدا را از بندگی بندگان خارج کرده و فقط مطیع خداوند یکتا نمایند.
این چه رام کردنی است که اینگونه همتها را اسیر خود کرده است؟ و این چه شُلی و وارفتگی است که اینگونه عزمها و عقلها را دربرگرفته است؟!
و این چه عقبماندگی فکری است که اینگونه مسلمانان را همچون مرغان و گوسفندان، رام و اسیر میگرداند؟! و در زمان قوت و اقتدارشان چیزهایی را از آنها منع میکند، که از همه کس برای داشتن آن اولیتر و شایستهترند، چیزهایی همچون قوت و اقتدار و ذبح و شمشیری که پیامبرمان صلی الله علیه وسلم قبل از قیامت با آن مبعوث شده تا خداوند متعال به تنهایی پرستش شود.
لذا بر بهپادارندگان جهاد در بلاد مسلمین واجب است که در اهداف جهاد و برنامهها و نقشههایشان در جنگ با دشمنان خداوند متعال، تجدید نظر کرده و تلاشهای خود جهت تمکین مسلمانان در سرزمینهایشان را به بخشی قطعی و لاینفک از برنامهها و استراتژیهای خود در جنگ، مبدل سازند.
همچنین در کنار متمرکز شدن و برداشتن گامها در این مسیر (تمکین)، ضروری است که مجاهدان همواره اوضاع میادین قتال را ـ واقع بینانه ـ تحلیل و بررسی کنند تا آنچه که برای مسلمانان نافعتر بوده و به تحقق این هدف مهم نزدیکتر است، را ترجیح داده و در راستای آن حرکت کنند.
همچنین ضروری است که مجاهدان، فرماندهان و رهبران خود را با توجه و عنایت تمام انتخاب نمایند و معیارها و صفاتی همچون عالم بودن به شرع و آگاهی از وقایع روز و شجاعت و هوشیاری و سرعت در اقدام و عدم تردد در عهدهدار شدن زمام امور به هنگام رویارویی با حقایق و… را در مورد آنها مد نظر داشته باشند تا ثمرات جهادشان بیهوده از دست نرود و یا کسانی که هیچ سهمی در آن نداشتهاند دستاوردهای آن را برای خود برنچینند.
باید آگاه باشند از اینکه اکثر عملیاتهای قتالی که امروزه در سرزمینهای مسلمانان انجام میگیرد، از جنس قتال نکایه میباشد، هر چند هم که عظیم باشند.
فراتر از همهی اینها آن عملیات بزرگ و هدفمند و برنامهریزی شدهای بود که در نیویورک و واشنگتن انجام گرفت، که البته با وجود بزرگی و اهمیتی که داشت، باز هم از قتال نکایه فراتر نمیرود.
و نمونهی دیگر آن، عملیات ترور طاغوت مصر «انور سادات» بود که در فرصتی که برای مسلمانان مصر فراهم شد، رخ داد که او را کشتند بدون اینکه توانایی به دست گرفتن زمام امور در آنجا را داشته باشند، که این عملیات اگر چه سینههای مسلمانان را شفا بخشید، اما باز هم از دایرهی قتال نکایه خارج نمیشود، مادامی که تمکینی برای مسلمانان تحقق نبخشیده بلکه تنها ولایت و حکومت طاغوت دیگری را سبب شد.
حتی آنچه که امروز مسلمانان در عراق و فلسطین از قتال آمریکاییها و یهودیها انجام میدهند نیز جزو قتال نکایه است مادامی که اهل اسلام و رهبران و مشایخ آنها، ضعیفتر از آنند که در صورت حاصل شدن آزادسازی بتوانند ثمرهی قتال را برای خود چیده و زمام امور را بدست گیرند.
چرا که اگر این سرزمینها یا بخشهایی از آنها در کنار این ضعف امروز مسلمانان و فقدان رهبرانی هدایتگر، از دست آمریکاییها و یهودیها آزاد شوند آنگاه است که زمام امور و حکومت را علمانیهای کافر بدست میگیرند و بدین ترتیب چیزی از تمکین برای دین خداوند حاصل نشده و چیزی بیشتر از جایگزینی طاغوتی عربی به جای طاغوتی اجنبی روی نداده است.
البته تجارب جهادی مجاهدین در افغانستان و چچن و بوسنی به لحاظ کثرت حامیان و شور و حماسهی دینی و رنگ اسلامی به مراتب بهتر و قویتر از تجارب جهادی در دیگر مناطق بوده است، لیکن با وجود تمام اینها، مجاهدان صادق این مناطق هنوز هم نتوانستهاند ثمرات آن تجارب را برچینند و این خود اسباب و عوامل خاص خود را داشته است که باید همواره توسط بنیانگذاران و قائمین جهاد اسلامی در مناطق مختلف جهان مورد کنکاش و تأمل و بازبینیهای مستمر قرار گیرد. اسباب و عواملی که سمت و سوی تلاش مسلمانان و جهاد فرزندان و خون شهدایشان را به مسیری میکشاند که در خاتمهی آن، تحولی از قتال نکایه به قتال تمکین مشاهده نمیشود.
و از جملهی این اسباب همانطور که گفتیم خودداری یا عجز و عدم توانایی مجاهدان صادق از چیدن ثمرات جهاد به علت ضعفشان در مقابل موازین قدرتهای دیگری در آن بلاد یا راضی شدن به این موازین ـ با کمال تأسف ـ و کوتاه آمدن در برابر رغبات و خواستههای اغلبیت و جمهور مردم میباشد، که خداوند متعال دربارهی آنها میفرماید:
«وَ مَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ» یوسف ۱۰۳
«بيشتر مردم (به سبب تصميم بر كفر و پيروی از هوی و هوس، به تو) ايمان نمیآورند، هر چند كه تلاش كنی (و در راهنمائی ايشان بسيار خويشتن را زحمت دهی).»
و نیز از دیگر اسباب آن، اعتماد بر صندوقهای انتخاباتی است. همانطور که چنین چیزی در چچن حاصل شد که ماسخادوف از طریق همین صندوقها به حکومت رسید.
یا به خاطر همپیمانی و مشارکتشان با احزاب فاسد و منحرف و باطلی که در آن شرایط در بین مردم وزن بیشتری داشتند، که این امر رهبران آن احزاب مانند ربانی و سیاف (در افغانستان) و امثال آنها را یاری داد که خود را بر جمجمههای شهداء و خون مجاهدان بالا کشیده و بعد از آزادسازی افغانستان و از بین بردن نظام نجیب، خود را به کرسی سلطه برسانند.
البته این مسئله برای ما غیرمنتظره نبود،گرچه برخی از آنان غافلگیر شدند، چرا که ما از همان ابتدا دربارهی انحرافات آن احزاب هشدار میدادیم و قتال در صفوف آنها را مردود اعلام میکردیم و دربارهی تصریحات رهبران این احزاب هشدار دادیم که هرچند آنها غالباً خود را به شکل و رنگی اسلامی نشان میدهند، اما بارها نه با لحن و اشاره بلکه صراحتاً اعلان میکردند که آنها در راه رسیدن به یک دولت دمکراتیک اسلامی تلاش میکنند!!
و صراحتاً برادری و اخوّتشان را برای بسیاری از طوغیت عرب و عجم اعلام میکردند، پس آگاه باشید و همانطور که در ضربالمثل گفتهاند: «کتاب را از عنوانش بخوان».
بنابراین آنها کسانی هستند که ثمرات جهاد را برای خود برچیده و از این طریق برامور سلطه مییابند و این همواره حال و طبیعت آنها است. اما با وجود همهی اینها افراد حماسهگر و بیتفکر این گفتهها را قبول نداشته و میگفتند: خوب اگر، آخر، مگر … مگر قتال دشمنان خداوند عموماً مشروع نیست؟ آیا خداوند متعال نمیفرماید که:
«فَقَاتِلْ فِی سَبِيلِ اللّهِ لاَ تُكَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَكَ» نساء ۸۴
«در راه خدا بجنگ (حتی اگر هم تنها باشی و باك نداشته باش. چرا كه وعده نصرت و پيروزی به تو داده شده است). تو جز مسؤول (اعمال) خود نيستی.»
پس قتال نکایه و وارد کردن ضربه بر پیکر دشمنان خدا عموماً مشروع است اگر چه ما به ثمراتی هم دست نیابیم … و اینگونه بود نهایت اندیشههای آن قوم که از وسط حماسهگری این نوع از قتال (قتال نکایه) تجاوز نمیکرد!!
در اینجا به این تجارب اشارهای میکنم و اگر چه بر حرکات جهادی واجب است که آنها را دراسه و تجزیه و تحلیل کامل نموده و از دروس آن عبرت گرفته و از خطاهایش نگذشته و آنها را تکرار نکنند اما این مسئله، موضوع این «تأمل» ما نیست، بلکه موضوع آن برانگیختن و تحریض نمودن مجاهدان برای توجه به قتال تمکین و تمرکز بر آن و رعایت ثمرات آن و متولی شدن چیدن آن ثمرات است.
و نیز آگاهی دادن به اینکه جهاد و تلاش امروزشان در اکثر مناطق دنیا محدود به اعمالی پراکنده است که هیچیک از آنها از قتال نکایه خارج نمیشود، اگر چه این اعمال و تلاشها در بعضی اوقات طبیعت سعی برای تمکین یا آزادسازی را به خود میگیرد، اما در خاتمهی جریان از قتال نکایه خارج نمیشود و این به علت عدم پختگی و مجرب بودن مجاهدان یا عدم تواناییشان بر بدست آوردن و چیدن ثمرات جهاد، یا به سبب انحراف و بیبرنامه بودنشان یا دیگر اسبابی است که قبلاً ذکر گردید و اینکه سرانجام دیگران میآیند و بجای آنها این ثمرات را صاحب میشوند.
در پایان، هنگامی که فرق میان دو نوع قتال مذکور واضح شد و حاجت مسلمانان برای ترکیز و تأکید بر قتال تمکین و مورد اهمیت قرار دادن نیروها و توانها در راه آن دانسته شد، آنچه که گذشت را خلاصه نموده و سپس نکات و روشنگریهای سریعی که متعلق به این موضوع است را بیان میدارم.
– صحیح نیست که تمام امت یا اکثر آن مشغول قتال نکایه شده و قتال تمکین یا تحریر را اهمال کنند، بلکه واجب است که تلاشها بر نقطهای از نقاط زمین متمرکز گردد که مسلمانان در آن دارای نوعی از قوت و شوکت هستند و در آن مرجعیت یا قیادهای صاحب بصیرت در شرع و واقع دارند که صلاحیت این را دارد تا مردم حول آن جمع شوند و سعی کنند که در آن سرزمین به تمکین رسیده تا دولتی برای مسلمانان برپا شود که به آنها پناه برده و از آنجا اقدام به حرکت نمایند.
– یکی از اشتباهات، برانگیختن عواطف و احساسات جوانان برای فرستادن آنها به قتال نکـایه است، یا اینکـه با دافع و محرک حماسهگـری به جبهاتی روانه شوند کـه با اعلام و ابزار تبلیغ جهــادی برای آنها طبل و زرنا میزنند. بدون هیچ دراسه و تـحلیلی از حقایق آن جبهات و ثمرات مورد انتظار آنها، به گـونهای کـه آن جوانان از جبهاتی که چه بسا در صورت دسترسی به حمایت مالی و انسانی کافی، ممکن است تمکین ثمرهی حقیقی آنها باشد، رویگردان میشوند.
– و از نقطهنظر میزان مصالح و فقه آن و وجوب «تقدیم مصالح بزرگتر بر کوچکتر» در هنگام تعارض: جایز نیست کسی که نقشه و برنامهای برای قتال تمکین دارد و جهادش را محترم میشمارد و توان و جهود مسلمانان و عمر و خون جوانان برایش اهمیت دارد، با مقدم شمردن بعضی از اعمال نکایه بر قتال تمکین، یا در تعارض قرار دادن این اعمال با قتال تمکین، یا در معرض ضرر قرار دادنش به سبب قتال نکایه، قتال تمکین را تعطیل یا از بین برده و یا ثمرات آن را باطل کند.
• چرا که پیامبر صلی الله علیه وسلم قتل بعضی از منافقینی را ترک نمود که در مدینه مایه آزار و اذیت پیامبر صلی الله علیه وسلم شده بودند، در حالیکه شکی نیست که کشتن آنها من باب نکایهی دشمن خدا ممدوح و شایسته است، همانطور که یهودیان را با وجود خباثت و غلظتشان در اذیت و آزار مسلمانان، در مدینه باقی گذاشت که آن قبل از امر به اثخان فی الأرض (کشتار در سرزمین) و کامل شدن تمکین بود، علی رغم اینکه آنها در آن موقع اهل ذمه و زیردست مسلمانان نبودند، بنابراین پیامبر صلی الله علیه وسلم به خاطر حفاظت از تمکینی که هنوز در ابتدای امرش بود، قتل منافقان را ترک نموده و به یهود فرصت داد.
و در این امر، فقه عظیمی است که باید از آن آگاه بود و بعد از اینکه خداوند متعال مسلمانان را در جنگ بدر عزت بخشید، پیامبر صلی الله علیه وسلم به بعضی از اعمال نکایه علیه یهود دست زد، مثلاً کعب بن اشرف، طاغوت یهود را به قتل رساند، اما کار را توسعه نداد و فقط اکتفا به قتل کسانی نمود که به او آزار میرساندند، و در قتل آنها مفسدهای برای اهل و دیار اسلام وجود نداشت تا اینکه امر به کشتار در زمین (الإثخان فی الأرض) برای او حاصل شد، و موازین تغییر یافت و خداوند متعال آیهی «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ» توبه ۷۳؛ یعنی «ای پيامبر! با كافران و منافقان جهاد و پيكار كن (تا ايشان را از كفر و نفاق برگردانی) و بر آنان سخت بگير». و آیات دیگر مانند آن را نازل فرمود.
• همچنین فرمان پیامبر صلی الله علیه وسلم به حذیفه رضی الله عنه نیز بر همین مسئله دلالت میکند، زمانی که پیامبر صلی الله علیه وسلم او را فرستاد تا از وضعیت احزاب که مدینه را محاصره نموده بودند، برایش خبری بیاورد و به او فرمود: «أن لا یحدث فیهم شیئاً» یعنی اینکه وقتی به نزد آنها رسید «هیچ کاری علیه آنها انجام ندهد و با آنها درگیر نشود.»
و در روایت مسلم آمده است: «لا تذعرهم علیّ» یعنی «آنها را وحشت زده مکن که برعلیه من خشمگین شوند.» و نیز خودداری حذیفه از قتل ابوسفیان رئیس احزاب در حالیکه قتلش بزرگترین نکایه و ضربه به دشمنان خدا بود که با وجود سهولت قتل ابوسفیان، از این کار خودداری کرد تا به وصیت پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم عمل کرده باشد که فرمود آنها را بر مسلمانان نشوران، که این حدیث دلالت بر جواز ترک قتال نکایه به خاطر دفع مفسدهای است که ممکن است قبل از اتمام تمکین و إثخان فی الارض متوجه مسلمانان و دار الإسلام شود.
پس این دو مورد از سنت و طریقهی پیامبر صلی الله علیه وسلم که نقل نمودیم دلالت دارد بر اینکه باید مصلحت راجح مسلمانان و مصلحت دفع ضرر بالغ از آنها و تمکینشان بر قتال نکایه مقدم شمرده شود.
– بلکه بذل و فداکاریها و قربانیهایی که در قتال نکایه داده میشود نباید با آن فداکاریها و تضحیاتی که در راه بدست آوردن تمکین بذل میشود، معادل باشد.
من برایم قابل قبول است، اگر داعیان، دعوت و فعالیتهای دعوی و تربوی و علمی و پژوهشی در بلادشان را ترک کرده و میدان را خالی از داعیان و طالبان علم نموده و همگی رهسپار شده تا کفهی قتال را در سرزمینی که امید تمکین یا تحریر در آنجا هست، سنگینتر کنند.
اما اینکه آنها دعوتشان را رها کنند و التزام و پایبندی به آن را عیب و عار بپندارند و تمامی استعدادها و تواناییها را از میادین دعوت خارج گردانند و داعیان و عاملین و انصار دین بساط دعوت خود را بربندند تا در قتالی شرکت کنند که از «قتال نکایه» فراتر نمیرود، چنین کاری یقیناً از فقه میزان مصالح و مفاسد شرعی، بدور است.
همانا خداوند متعال میفرماید: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يِهْدِی لِلَّتِی هِيَ أَقْوَمُ» اسراء ۹
«اين قرآن (مردمان را) به راهی رهنمود میكند كه مستقيمترين راهها (برای رسيدن به سعادت دنيا و آخرت) است.» ـ هی أقوم یعنی: هی أصلح: راهی که صالحتر است.
و میفرماید: «وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُم» زمر ۵۵
«و از زيباترين و بهترين چيزی كه از سوی پروردگارتان برای شما فرو فرستاده شده است پيروی كنيد» که این امری است از جانب پروردگار به بندگانش که از اصلحترین اعمال و نافعترین آنها برای دین دنیایشان پیروی کنند.
و نیز میفرماید: «الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» زمر ۱۸
«آن كسانی كه به همه سخنان گوش فرا میدهند و از نيكوترين و زيباترين آنها پيروی میكنند.»
– همچنین صحیح نیست که جوانان برای ترک دعوتشان به هیجان آورده شوند، و بخاطر التزامشان به دعوت بر آنها خرده گرفته شود و کارشان مایهی عیب و عار معرفی گردد و به خروج برای جهاد طلبیده شوند و به بهانه کمک و پشتیبانی از بعضیها که صبری بر دعوت إلی الله ندارند، این جوانان را در معرکههای خسارتباری داخل نمود، به حجت حمایت از کسانی که رویارویی شکستآفرین و نافرجامی را علیه دشمنان آغاز کردهاند یا با بیبرنامگی و اغتشاش خود، مرتکب بعضی از اشتباهات فاحش امنیتی شدهاند که به خاطر این اشتباهات از سوی نظام تحت تعقیب و پیگرد قرار دارند، یا به بهانهی هر عمل دیگری که حقیقت آن از قتال نکایه خارج نمیشود، چنین کاری جایز نیست، البته این زمانی است که آن جوانان برنامهی دعوی منظم و هدفمندی را اختیار نمودهاند. لذا صحیح نیست که بواسطهی چنین اعمالی، با برنامهی دعوی و صحیحی را که بر منهاج توحید است، معارضه نمود، چه برسد به اینکه سبب اهمال یا از بین رفتن آن شوند، البته قتال تمکین حسابات و معیارهای خاص خود را دارد و این مسئله را شامل نمیشود.
– در قتال نکایه، گاهی در امور تساهل و کمکاری به خرج داده میشود که جایز نیست در قتال تمکین نسبت به آنها تساهل و سهلانگاری کرد، خصوصاً دربارهی انتخاب فرماندهای که به همراه او قتال صورت میپذیرد، چرا که گاهی در قتال نکایه به انتخاب فرماندهای نظامی با وجود قصورش در علم شرعی اکتفا میشود و گاهی هم نسبت به بعضی از معاصی یا انحرافاتش که به حد کفر نمیرسد، تساهل و از آن چشم پوشی میشود، اما در قتال تمکین بر عقلاء لازم است که زمام جهاد را جز به رهبرانی ربانی و موحد و آگاه به دین و حقایق روز، تسلیم نکنند، رهبرانی که برای «حکم بما أنزل الله» و چیدن ثمرهی جهاد مجاهدین، صلاحیت دارند، تا اینکه مصائب و شکستهای مسلمانان در اینجا و آنجا تکرار نشود.
و این امری است که نباید در آن تفریط و کوتاهی نمود مادامی که اختیار به دست مجاهدان است و مجال آن واسع است، اما هنگامی که امر به تنگنا رسید، در این صورت جواز قتال به همراه امیر فاجر برای دفع کافر مشروع است، از باب «دفع أعظم الشـرین أو المفسدتین باحتمال أدناهما» و اگر بعد از آن خلع فاجر و امیر نمودن صالح، ممکن بود این امر واجب میشود.
برحذر باشید و باز هم برحذر باشید از کسی که دمکراسی را اساس نظام حکومتی خود برمیشمارد یا موالات طواغیت شرق و غرب را منهج و پیشه خود میسازد و یا تلاش برای دستیابی به مشروعیت بینالمللی کفری و مشارکت در مؤسسات آن را منهج و مسلک خود بر میشمارد؛ میگویم حذر دادن من از این است که اینگونه جرائم و مصائب عظیم فقط به عنوان فجوری به شمار آیند و براین اساس جواز قتال با صاحبان آنها به عنوان امیر فاجر داده شود، آنگاه است که موازین مختل شده و تصورات منحرف شده و حسابات به هم میریزد.
این بعضی از اموری بود که خواستم در این «تأمل» دربارهی آنها آگاهی دهم و به هیچ وجه منظور من کاستن از شأن قتال نکایهی مضبوط به ضوابط شرع و مراعات کنندهی مصالح مسلمانان از اهم به مهم و قتال نکایهی آگاهانه و مظهر جهاد اسلامی با صورت تابناکش نبوده است، همانطور که قصد من هرگز طعن وارد کردن به مجاهدان فی سبیل الله نیست. چرا که هر کسی که خطاب من را میشناسد و آنچه که مینویسم را پیگیری میکند، دفاع من از جهاد و مجاهدان بطور عام را میداند، بلکه دفاع کردنم از غزوات نیویورک و واشنگتن و قهرمانان آن با وجود اینکه این عملیات مبارک ـ همانطور که قبلاً بیان کردیم ـ از قتال نکایه خارج نمیشود. و پناه بر خدا اگر من در این زمان ذلت و درخون خفتگی، در هر مجاهدی که نفس و روح خود را به خداوند متعال بخشیده طعن وارد کنم، اما حرص بر جهاد مسلمانان و حفظ تلاشها و امکاناتشان این را لازم میدارد که توجه خود را به آنچه که نافعتر و صالحتر و بهتر برای دین خداوند است، معطوف گردانیم.
و در پایان دوباره میگویم که اگر چه اکثر جهاد امروز جوانان امت رو به قتال نکایه است و این نوع قتال، تمکین عاجلی را ثمر نمیدهد و چه بسا غالب این قتالها، دشمنان خداوند را در هم نمیشکند و بعضی از این عملیاتها هیچ ضربهای ـ درخور توجهی ـ به دشمنان وارد نمیکند، اما اگر این جهاد مطابق نقشهای واضح و ضمن اختیاراتی آگاهانه و بدون وقفه به صورتی پاک و صاف و بدون غل و غش صورت پذیرفت، براستیکه در این حالت ثمرات بسیار عظیمی به بار میآورد و چه بسا اگر اهل این جهاد به فهم و بینشی حقیقی در رابطه با حقایق میدان و گزینههای پیش رویشان، دست یابند، این میادین مبدل به مدرسهای شود که در آن فرزندان این امت تربیت یابند و در نهایت کسانی از آن بیرون میآیند که ـ به اذن خداوند متعال ـ مسئولیت قتال تمکین را به دوش میکشند.
چنین افرادی مسلماً از آسمان بر ما فرو نیافتادهاند، کما اینکه از آغوش جماعتهای ارجاء بیرون نیامدهاند و از داخل صندوقهای انتخابات سر بیرون نیاوردهاند .. بلکه غالب آنها پرورش یافتهی سنگرها و برون آمده از پشت مسلسلها و تفنگها و نشئتگرفته از قلب جهاد مسلمانان در اینجا و آنجا هستند.
«وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ * بِنَصْرِ اللَّهِ يَنصُرُ مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ» روم ۴ و ۵
«در آن روز مؤمنان شادمان میشوند * (آری! خوشحال میشوند) از ياری خداوند. خداوند هر كسی را كه بخواهد ياری میدهد، و او بس چيره (بر دشمنان خود) و بسيار مهربان (در حق دوستان خويش) است.»
۱- ضربه زدن بر پیکر دشمن اما نه در حدی که بتوان او را کاملاً از پای درآورد و بر او چیره گشت. مترجم.
نَکَأ العَدوَّ و فِی العَدوِّ: دشمن را قتل عام کرد و تعداد زیادی را کشت و زخمی کرد. المنجد.
۲- چیره شدن بردشمن و قوی و استوار گشتن در برابر او بطوریکه کاملاً مغلوب شود. مترجم.
مَکَّنَ یُمَکِّنُ تَمکیناً مِنَ الشَّیءِ: او را بر آن چیز مسلط و چیره کرد.
۳- المستدرك على الصحيحين ـ کتاب الجنائز ـ صفحه ۴۹۵ ـ شماره ۱۲۷۳ـ این حدیث بنا به شرط مسلم صحیح است اما شیخین آن را تخریج نکردهاند.