تطورات تاریخی سکولاریزاسیون نوین (۴۶)
بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم
مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی
قبلا اشاره شد که آئین نصارا قرنها پیش خود را با قوانین و دین سکولاریسم در مساله حکومت سازگار نموده بود ، و جهش دین سکولاریسم به جلو و تبدیل تدریجی آن به قدرتی بی مانند در تاریخ بشریت، تنها بر اثر اختلاف آن با آئین نصارا نبود ، بلکه به دلیل اختلاف شدید با زیاده خواهی مالی و افکار سکولاریستی متحجرانه ی اربابان کلیسا بود که جنبه ای کاملاٌ اقتصادی و تجربی داشت
به همین دلیل سکولاریزاسیون یا جریان و پروسه ی سکولار کردن جامعه در ابتدا به روندی اطلاق می شد که در تحقق آن، کلیسا بخشی از ثروت و سرزمین های تحت نفوذ و تملک خود را که به وسیله ی قطب مقابل، یعنی حکومت انجام می گرفت، از دست می داد .
سکولایزاسیون مدت مدیدی مفهوم قضایی بود که بر انتقال اموال کلیسا بر مردم عادی دلالت داشت . این چنین بود که مردم فی المثل از صومعه ی سکولاریزه [ صومعه ای که از مالکیت کلیسا خارج شده است ] سخن می گفتند .[۱]در دوران ما، برخى از مؤلفان شروع به استفاده از واژه سکولاریزاسیون در معناى عامترى کردند و آن را در وصف فرایندى به کار بردهاند که به ظهور و بسط عالم جدید منجر شده است[۲]. تا این که دایره ی فعالیت سکولاریزاسیون با تثبیت این مرحله گسترش یافته و به قول دان کیوپیت واژه سکولاریزاسیون در سال ۱۸۶۳ برای معانی این جهانی کردن کامل آموزش و پرورش، اخلاق و زندگی عملی به کار رفته است[۳].
پس دیر زمانی بود که کلیسا کشیشهای موسوم به دینی را ازکشیشهایی که سکولار دانسته میشدند ـ یعنی روحانیانی که در درونتشکیلات دینی خدمت میکردند، از روحانیانی که در خدمت جامعة بیرون ازتشکیلات دینی بودند ـ تفکیک میکرد. در آن ایام تعبیر سکولاریس در بین مردم متداولبود و تفکیک میان امر مقدس و دینی و امر دنیوی یا عرفی تداعیکنندةاعتقاد به برتری امور و مفاهیم مقدس یا دینی بر امور دنیوی یا غیرمقدس بود. بعدها تعبیر «سکولاریزاسیون» به معنایی متفاوت ـ گر چه مرتبط با همانمفهوم اوّلیه ـ به معاف و مرخص کردن روحانیان از قید عهد و پیمانشان برایخدمت به کلیسا اطلاق شد.
این اصطلاح بعدها برای دلالت بر نوعی تحول اجتماعی به کار رفت کهجامعهشناسان پیشین از جمله اگوستکنت پیش از آنکه تعبیر سکولاریزاسیون کاربرد گستردة جامعه شناختی بیابد، آن را میشناختند. درجریان یا فرایندی که با این تعبیر توضیح داده میشود، نهادهای گوناگوناجتماعی به تدریج از یکدیگر تمایز مییابند و هر روزه از قید قالبهایمفروضات دین خدا که پیشتر از عملکرد آنها خبر میداده و در موارد زیادیخود این عملکردها را برمیانگیخته و هدایت میکردهاند، رها میشوند.
جریان تمییز و تمایز ساختاریی که در آن نهادهایاجتماعی به عنوان امور متمایزی تلقی میشوند که خودمختاری یا استقلالقابل توجهی دارند، نیز متضمن از دست رفتن حاکمیت مفاهیم ماورای طبیعیبر امور بشر است؛ از این رو نوعاً به عنوان «جدا انگاری دین و دنیا» ازیکدیگر شناخته میشود. طی این جریان مفاهیم ماورای طبیعی به تدریج ازهمة نهادهای اجتماعی، جز آن نهادهایی که اختصاص تام به مقولات ماورایطبیعی دارند، طرد میشوند. این مفاهیم و امور ماورای طبیعی، درحالیکههنوز هم میخواهند بر سایر حوزههای زندگی اجتماعی سایه بگسترانند، اندک اندک به عنوان نهادهای دینی جداگانهای تلقی میشوند که دامنة آنها هر روز محدودتر میشود.سرانجام جامعهشناسان معاصر از سکولاریزاسیون براینشان دادن مجموعهای از جریانات استفاده میکنند که طی آن زمام امورجامعه، امکانات و منابع و افراد، از کف مقامات دین خدا خارج شده، وروشهای تجربی مشربانه و غایات و اهداف این جهانی به جای شعایر و نحوةعملهای نمادینی نشسته است که معطوف به غایات آنجهانی یافوقطبیعیاند.
به دنبال آن بود که شریعت نصارا، که در شکل فردی و شخصی منحصر شده بود را با هجومی دیگر مواجه نمودند، به این معنی که سکولاریستها ادعا نمودند که دینی غیر از دین سکولاریسم، اعتقاد و ایمان نیست بلکه صرف احساس و ذوق و سلیقه ی شخصی می باشد . این تعریف روانشناختی جدید از سوی اکثر مورخان و روان شناسان سده های اخیر طرح و تبیلغ شده است . اما این آخرین پیشروی جریان سکولاریزاسیون نبود بلکه با پیش کشیدن تجربه و تجربه گرایی به طرد تمام آموزه های فراطبیعی گرایش یافتند . در این مرحله ادیانی غیر از دین سکولاریسم نه تنها از عرصه زندگی اجتماعی و نهادهای اجرایی حکومتی حذف می گردد بلکه علاوه بر آن از حوزه ی اعتقاد و اندیشه نیز دور می گردد .
سکولاریزاسیون آشکارا دین سکولاریسم را به یکی از مذاهب خود تحت عنوان دهری ها و ماتریالیستها نزدیکتر می گرداند و می رود که به صورت تدریجی دین سکولاریسم را از هرگونه قانون، ارزشها و اندیشه دین آسمانی پالفته و خالص گردانده و به تکامل خود برساند. “نکته اوج مخالفت با ارزشهای غیر سکولاریستی را می توان در دهه چهارم سده نوزدهم رهیابی کرد. فیلسوفانی چون فویرباخ و اگوست کنت آشکارا از خدا به انسان از آخرت به زندگی دنیایی و از ادیان آسمانی به انسان حمایت کردند. کنت به جای مسیحیت آئین جدیدی را پی افکند”. [۴]
بنابراین: آنچه در باب دین نوین سکولاریسم در دنیای غرب رخ داد، نخستبهصورت یک پدیدار و فرایند اجتماعی نمایان شد (سکولاریزاسیون)، وبهتدریج شکل یک ایدئولوژی رسمی را به خود گرفته و با جامعهشناسان، متکلمان و فلاسفة و دیگر نظریهپردازان غربی روبهرو شد.
[۱] ژان پل ویلم ، پیشین ، ص ۳۹
[۲] وایتگرفون و فردریش کارل ، سکولاریزاسیون چیست؟ ، ترجمه مینا شیخ، نامه فرهنگ، ش: ۲۲، تابستان ۱۳۷۵ ، ص۳۷
[۳] دان کیوپیت ، دریای ایمان ، حسن کامشاد ،تهران، طرح نو ۱۳۷۶ ش ، ص ص ۳۶ و ۳۷
[۴] ملکم همیلتون ، جامعه شناسی دین ، ص ۲۸۸