مفهوم کاربردی سکولاریزاسیون (۴۳)
بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم
مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی
مىتوان گفت دین سكولاريسم جمعبندى همه موضعگيريهاى مغرب زمين در مقابل دين آسمانی است كه در قرن نوزدهم زير اين عنوان تشخص پيدا كرده است. يعنى برآيند موضعگيرىهاى مكاتب مختلف غربى را نسبت به دين آسمانی را مىتوان « سكولاريسم» ناميد.
تقریبا به تعداد مکاتب و مذاهب دین سکولاریسم می توانید درباره سکولاریسم کارکرد و مفهوم بیابید و درباره پیشینه و تاریخ سکولاریسم تحلیل پیدا کنید.اما در تمام اینها یک عنصر ، که می توان گفت تقریبا فرعی ترین عنصر سکولاریسم است ، به نحو مشترک یافت می شود. و آن عنصر عبارت است از جدایی شریعت های آسمانی از قوانین اجرایی دولت (دقت کنیدکه «دولت» ونه«سیاست») و یا به تعبیر خودشان «ستیت»[۱]از «چرچ»[۲](حکومت از کلیسا ). جدایی دین از دولت و قوانین اجرائی جامعه که به منزله ی سمبل سکولاریسم گرفته می شود، البته یکی از میوه های فرعی سکولاریسم است . اما چون ملموس ترین نتیجه ی سکولاریسم است، نوعا بر آن انگشت نهاده می شود.
در این صورت بیان مفهوم «سکولاریزاسیون» موجب مىشود که از یک سو، هنگام کاربرد این واژه، مفهوم آن به دقت مورد بررسى قرار گیرد و از سوى دیگر، این بحث منجر به ایجاد چارچوبى مشترک و واحد گردد .
حیطه مفهومى «سکولاریزاسیون» چیست؟ آیا مراد از آن، جدایى حوزه دین از سیاست است؟ یا فراتر از آن، الحاد و انکار خدا را نیز شامل مىگردد؟ اگر مفهوم «سکولاریزاسیون» ، الحاد را نیز در برگیرد، دولت مبتنى بر این رهیافت، با دین آسمانی در تمامى صحنههاى فردى و جمعى و افراد دیندار، که بر اساس مبانى دین آسمانی، خود را موظف به دخالت در امور حکومتی و قوانین اجرائی جامعه مىدانند، برخورد و مبارزه مىکند. اما اگر چنین مفهومى را اخذ نکنیم، در برخى جوانب زندگى مانند جنبههاى فردى و فکرى اظهار داشتن تمایل به شریعتهای آسمانی براى افراد آزاد است.
با این وصف «سکولاریزاسیون» در جهان غرب مفهوم كاربردى و ملموسی در صحنه اجتماع می یابد که به صورت مختصردر معانى ذيل می تواند بیان شود :
- جدايى شریعت های آسمانی از عرصه سياست و حكومت: تعريفِ شايعِ سكولاريسم است. در اين تعريف، دخالت دين در امور سياسى وقوانین اجرائی حكومتى و اداری جامعه مورد انكار و نفى قرار گرفته است.
- جدايى شریعت های آسمانی و دنيا: در تعريف پيشين، تنها مشاركت دين آسمانی در عرصه حكومت وسياست نفى شده بود، اما در اين تعريف هر نوع فعاليت دين آسمانی در عرصههاى دنيوى واجتماعى، حتى آموزشى نفى شده است. مبناى اين تعريف تفسير تجربى دينى وروانشناسى از دين آسمانی است كه آن را به امر فردى و قلبى فرو مىكاهد.
- نفى شریعت های آسمانی : رويكرد نهائی عليه دين آسمانی، نه حذف آن از عرصه اجتماع و دنيا، بلكه حذف آن از ذهن و دل انسانى است. در اين نگرش، آموزههاى فراطبيعى مورد نقد و جرح قرار مىگيرد و چون دين آسمانی نيز از مصاديق بارز آن است، به نفى و پاك كردن صورت آن از ذهن انسانى پرداخته مىشود[۳].
سكولاريسم يا لاييسم دینی هستند كه معتقداند دین آسمانی، حق ندارد در حكومت دخالت كند يا لازم نيست دخالت كند و علمای ادیان آسمانی ، بايد خود را از سياست دور نگه دارند. نظام سياسى، بايد غير مذهبى بوده و بر مبناى عقيده يا مذهب آسمانی خاصى استوار نباشد، همچنين وظيفه دولت سكولار است كه دین آسمانی را در دايره عبادات و عقيده شخصى افراد، محدود و محصور سازد. در اين نوع طرز تفكر، دین آسمانی، نبايد در جامعه، از موقعيت خاصى برخوردار باشد و دولت، پس از اين كه از دخالت اعتقادات دین آسمانی در امور دولتى جلوگيرى كرد بايد همه اديان بشری وشریعتهای آسمانی را به يك چشم بنگرد و پيروان آنان را از نظر حقوق، يكسان بداند و تا جايى كه پيروان يك آيين درصدد بر نيايند كه عقايد مذهبى خود را در سياست دین سکولاریسم دخالت دهند، آن را محترم بشمارد. و در يك جمله مى توان گفت مفهوم دین سكولاريسم و يا لاييسم آن است كه بايد دين آسمانی از عرصه سياست و اجتماع به دور باشد.
با دقت در مفهوم فوق مىتوان دریافت که برخى از این تعاریف ناظر به پیامدها و اغراض نهفته در این واژه است. برخى دیگر نیز اشاره به مبانى و مقومات فکرى صاحبان آن مذاهب دارد. در این رویکرد، یکى از اغراض مهم دین سکولاریسم و مذاهب مختلف آن، رهایى از سلطه کلیسا در شؤون سیاسى جامعه و قوانین اجرائی آن است؛ به این معنى که حاکمیتسیاسى و قوانین اجرائی باید از تاثیر مستقیم و غیر مستقیم کلیسا برکنار باشد. البته، برخى در این مورد، اغراض دورترى را مد نظر قرار دادهاند؛ از جمله اشاره به این مساله که اگر تمام افراد جامعه دین خود را رها نمود و تابع دین سکولاریسم گردند در این صورت دین سکولاریسم عامل اساسى وحدت اجتماعى است و جوامع با هر مسلک و گرایش فکرى در سایه دین سکولاریسم به وحدت دست مىیابند و از عصبیتها و جناحبندىها رها مىشوند.
در یک نگاه دقیق تر كاربردها و گونههای دین سکولاریسم به تعداد مذاهبی که دارد معانی متفاوتی می یابد که به صورت مختصر به بیان برخی ازاین مفاهیم می پردازیم :
۱ – محدود شدن قلمرو مالكيت كليسا: گفته شده است نخستين بار اصطلاح سكولاريزاسيون در معاهده وستفالى در سال ۱۶۴۸ ميلادى به كار رفت. براساس اين معاهده مقدارى از زمينهايى كه در تصرف و مالكيت كليسا قرار داشت به نهاد اقتدار سياسى غير روحانى انتقال يافت[۴]بر اين اساس، گفته شده است: سلب مالكيت از كليسا جوهر تاريخى سكولاريزاسيون است. و از آن جا كه جامعه فئودالى خصلت موزاييكى داشت و حوزههاى سياسى، اقتصادى و فرهنگى از يكديگر انفكاك نداشتند، هر گونه تحول بنيادى در يك حوزه، ديگر حوزهها را متحول مىساخت.
زمينه اصلى سلب مالكيت از كليسا ثروت هنگفت آن بود، زيرا در اواخر قرون وسطى كليسا تقريباً مالك يك سوّم كل دارايىهاى غير منقول بود، و سهم قابل توجهاى از آن، نصيب خاندانهاى سلطنتى و اشرافى مىشد كه فرزندان و وابستگان آنها بيشتر مقامهاى بالاى كليسا را اشغال كرده بودند، سلب مالكيت از كليسا بامنطق درونى شكلگيرى دولت مطلقه[۵]سازگار بود.
شكلگيرى دولت مطلقه پاسخى به اين نياز جدى بود. اين فرايند كه در عهد سلطنت كسانى چون لوئى چهاردهم (فرانسه)، اليزابت اول (انگلستان) و فيليپ دوم (اسپانيا) به اوج خود رسيد، از مدتها قبل شروع شده بود و به احتمال قوى، استقلال مالى پادشاه و كسب در آمد براى تأمين هزينههاى نظامى و ادارى مهمترين زمينههاى آن بود. از اين رو، ضبط اموال كليسا براى پادشاهان و اميران پروتستان فرصتى طلايى بود[۶]
۲ – عرفى گرايى در درون كليسا: در درون كليسا كشيشها را به دو دسته دينى و عرفى تقسيم كرده بودند، مقصود از كشيشهاى دينى،روحانيانى بودهاند كه در درون تشكيلات دينى خدمت مىكردند. و مقصود از كشيشهاى عرفى يا سكولار كسانى بودند كه در خدمت جامعه بيرون از تشكيلات دينى بودند[۷]
گونهاى ديگر از عرفى گرايى يا گرايش سكولار در درون تشكيلات شریعتهای آسمانی، به شكل به كارگيرى روشهاى پذيرفته شده در جامعههاى مدرن، در نهادها و مؤسسههاى دينى بود. از نظر كارل دوبلار، اين مطلب يكى از ابعاد سكولاريزاسيون است.[۸].
ويلسون نيز گفته است:اطلاق مفهوم جدا انگارى دين و دنيا در باره كل جامعه، همانندى نيز در فرايند تحولى دارد كه در خود نهادهاى دينى در حال وقوع بوده است. نه تنها جامعه بزرگ بيرونى هر روزه بيش از پيش از زير نفوذ دين گردن بيرون كشيده است، بلكه خود نهادها و رفتار دينى نيز به گونهاى روز افزون تحت نفوذ ارزشها و معيارها و ضوابطى در آمدهاند كه در جامعه غير دينى رواج دارد. از آن جا كه جامعه هر روزه امور خود را بيشتر از پيش مطابق با معيارهاى فنى و علمى سامان مىدهد، نهادهاى دينى نيز تحت تأثير اين جريان قرار گرفتهاند[۹]
۳ – تفكيك و تمايز نهادهاى اجتماعى: برخى از جامعه شناسان، تفكيك و تمايز ساختارى و عملكرد نهادهاى اجتماعى را به عنوان يكى از ابعاد سكولاريزاسيون ياد كردهاند، كارل دوبلار گفته است: نخستين سكولاريزاسيون عبارت از سكولار سازى در سطح كلان اجتماعى است كه به تفكيك و تمايز ساختارى و عملكرد نهادها و مؤسسهها مربوط مىشود .[۱۰]
اگرچه، تفكيك و تمايز ساختارى نهادهاى اجتماعى، به ماهيت دین آسمانی ارتباطى ندارد، و جنبه سكولاريستى ندارد، ولى از آن جا كه، لازمه آن اين است كه نهادهاى دین آسمانی، در كنار ديگر نهادهاى اجتماعى قرار گرفته، و به صورت متمايز و مستقل از ديگر نهادهاى اجتماعى عمل كنند، به سكولاريزه شدن جامعه خواهد انجاميد.
ويلسون در اين باره گفته است:به طور كلى مىتوان گفت كه تخصصى شدن روز افزون و ناگزيرِ نقشها و وظيفهها در تفكيك و تمايزهاى ساختارى جامعه به نحوى قطعى، نفوذ دين را بر نهادهاى اجتماعى تقليل داده است، امروزه دين [ آسمانی ] در غرب، از اوج مرتبت نفوذ فراگير، و حتى تعيين كننده و سرنوشت سازى كه روزگارى داشت، سقوط كرده و تنها به يك بخش از نظم اجتماعى تبديل شده است .[۱۱]
۴ – تفكيك دين آسمانی از حكومت: در اين معنا، دين آسمانی و نهادهاى دينى آن در عرصه حيات اجتماعى مىتوانند فعاليت داشته باشند، اما در چارچوب مقرراتى كه حكومت و نظام سياسى دین سکولاریسم براى آنها معين مى كند. حكومت و نظام سياسى بر مبناى قوانين علمى و بشرى استوار است نه بر اساس قوانين دين آسمانی . در چنين نظامى، مشروعيت حكومت و مبناى نظام حكومتى از دين آسمانی نشأت نمىگيرد.
۵ – جدايى دين آسمانی از جامعه: در اين معنا، دين آسمانی هيچگونه نقش و رسالتى در عرصه حيات اجتماعى بشر ندارد. نه در عرصه سياست و نه در ديگر عرصههاى اجتماعى، از قبيل تعليم و تربيت، قوانین خانواده و مانند آن، حوزه فعاليت دين آسمانی به زندگى فردى و معنوى انسان منحصر مىشود.
شاينر سومين معناى دنياگرايى (سكولاريسم) را جدايى دين آسمانی از جامعه دانسته و گفته است:در اين معنا، دين [ آسمانی ] به قلمرو خاص خودش عقب مىنشيند و محدود به زندگى خصوصى مىشود و خصلتى يكسره درونى پيدا مىكند و تسلطش را بر هر يك از جنبههاى زندگى اجتماعى از دست مىدهد[۱۲]
۶ – قداست زدايى: يكى از معانىاى كه شاينر براى دنيوى گرى (سكولاریزاسیون) ذكر كرده، تقدس زدايى از جامعه است. چنان كه گفته است:دنياگرايى، به معناى سلب تقدس از جهان ا ست، جهان خصلت مقدسش را از دست مىدهد و انسان و طبيعت موضوع تبيين علّى – عقلانى و دخل و تصرف مىشوند، در اين جهان، نيروهاى فراطبيعى هيچ نقشى ندارند. سرانجام، دنياگرايى به معناى حركت از جامعه مقدّس به جامعه دنيوى است، به اين ترتيب كه جامعه هر گونه پايبندىاش را به ارزشها و عملكردهاى سنتى رها مىكند و ضمن پذيرش دگرگونى، همه تصميمها و كنشهايش را بر يك مبناى عقلانى و فايده گرايانه انجام مىدهد. آشكاراست كه اين معناى دنياگرايى از هر معناى ديگر كه تنها به پايگاه دگرگون شده دين در جامعه ارتباط دارد، گستردهتر است[۱۳].
ويلسون نيز از تقدس زدايى به عنوان يكى از معانى و كاربردهاى سكولاريزاسيون ياد كرده و گفته است:تقدس زدايى، به ويژه به از دست رفتن فحواى مقدس، علىالخصوص در باره اماكن، تمثالها، و انواع فعاليتها اشاره دارد، و ربط و مناسبت چندانى با سازمان دينى ندارد، و خيلى كم در باره فرايندهاى انديشه قابل اعمال و اطلاق است[۱۴]
[۱]State
[۲]Church
[۳] محمد نقيب العطاس ، اسلام و دنيوى گرى، ترجمه احمد آرام ،تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۴، ص۱۵،
[۴] ميرچا الياده ، فرهنگ و دين، ص ۲۴
[۵]Absolutist State
[۶] مراد فرادپور ، نكاتى پيرامون سكولاريزم، مجله كيان، ش ۲۶، ۱۳۷۴ ، صص ۱۴- ۱۵
[۷] الیاده میرچا ، فرهنگ و دين، ص ۲۴
[۸] ژان پل ویلم ، جامعهشناسى اديان، مترجم: عبدالرحیم گواهی ، تهران، انتشاراتتبیان؛ ۱۳۷۷ ، ص ۱۴۰
[۹] الیاده ، پیشین ، ص ۱۳۲
[۱۰] ژان پل ویلم ، پیشین، ص ۱۴۰
[۱۱] میرچا الیاده ، پیشین ، ص ۱۲۹
[۱۲] ژان پل ویلم ، پیشین، ص ۲۹۰
[۱۳] همان
[۱۴] میرچا الیاده ، پیشین ، ص ۱۲۸