پروسه و فرایند سکولاریزاسیون(۴۲)
بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم
مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی
تعریف فرایند سکولاریزاسیون :
چنانکه روشن است نظریههای تاريخي و جامعهشناسانه در باب جایگاه دين سكولاريسم و دین آسماني و بخصوص آخرين شریعت آسماني در جهان معاصر صرفا به «توصیف» و «تبیین» فرآیندهای تغییر و افت و خیز اين ادیان میپردازند و از آن جهت که نظریهای تاريخي – جامعهشناختی هستند نمیتوانند در مورد «مطلوبیت» آنچه توصیف و تبیین میکنند داوری ارزشی کنند.
مواضع «توصیفی» و «تبیینی» را باید از مواضع «هنجارین»/ «توصیهای»/ «ارزشمدارانه» در باب دین اسلام و دين سكولاريسم تفکیک کرد، ولی متاسفانه همین تفکیک روشن و ساده بعضا صورت نمیگیرد و خلط میان مواضع و مباحث «توصیفی/ تبیینی» و «هنجارین/ ارزشداورانه/ تجویزی» و جهش از «بایدها» به «هستها» در این زمینه به آشفتگیهای نظری در عرصه عمومی سرزمینهای مسلمان نشین دامن زده و بر ابهام و گرههای گفتوگوهایی که درباره جایگاه دین اسلام و دین سکولاریسم در جهان معاصر درمیگیرد افزوده است.
سکولاریزاسیون یک نظریه توصیفی/ تبیینی است و سکولاریزم یک جهتگیری دینی . میتوان «هوادار نظریه سکولاریزاسیون» بود (یعنی معتقد بود که دین خدا دربخشهايي از جهان معاصر در حال افول است) و در عین حال «طرفدار تقویت دین خدا» بود. همچنین میتوان «مخالف نظریه سکولاریزاسیون» بود (یعنی معتقد بود که دین خدا در جهان معاصر لزوما افول نمیکند) و در عین حال «سکولاریست» (یعنی طرفدار افول دین خدا) بود. کمااینکه همزمان میتوان «سکولاریست» بود و «معتقد به سکولاریزاسیون»، یا توأمان «طرفدار تقویت دین خدا» بود و «منتقد نظریه سکولاریزاسیون» .
نگارنده نیز در این زمینه موضعی هنجارین و ارزشمدارانه دارد ولی در این تحقيق کوشیده است صرفا موضع توصیفی، تبیینی و تحلیلی هر یک از اديان سكولاريسم و اسلام و حكومتهاي عرفي در صدر اسلام و جهان معاصر را به صورت مقايسه اي بکاود و پیش چشم خوانندگان بنهد. از اینرو مخاطب با هر موضع ارزشمدارانهای که در قبال انواع دیانت دارد احتمالا پارهای از نکات طرحشده در این مجموعه را خواندنی و اندیشیدنی خواهد یافت.
حلقه وصل این تحقيق موضع موافق یا مخالف دو جريان تاريخي در قبال همديگر است. با توجه به آنكه ما دين نازل شده توسط الله در طول تاريخ را اسلام مي دانيم و تمام پيامبران را نيز مبلغ دين اسلام، جريان مخالف دين اسلام را مشركين مي شناسيم. اين جريان در طول تاريخ توانسته است از طرق مختلف، و در دراز مدت، باعث سازگار نمودن قوانين دين اسلام با قوانين خود شود؛ كه اين روند تحريف گونه و سازگار نمودن را به زبان امروزين سكولاريزاسيون مي ناميم و نزديك ترين نمونه ي اين روند در عصر حاضر را درنصرانیت و يهوديت مي توان مشاهده نمود . در این مجموعه نیز سعي شده است مطالب به تفصیل ، روشنی و سادگی مطرح گردند.
حامیان نظریه سکولاریزاسیون در اشکال متنوع آن معتقدند با پیشرفت و بسط فرهنگ و تمدن مدرن، شریعتهای آسمانی به نحوی اجتنابناپذیر هم در سطح کلان/ نهادی/ عینی و هم در سطح خرد/ ذهنی افول میکند و در مقابل، منتقدان نظریه سکولاریزاسیون که خود به شاخههای پرشماری تقسیم میشوند از منظرهای مختلف از سازگاری دین اسلام و مدرنیته دفاع میکنند و گرچه تغییرات دین در جهان جدید را ناگزیر میدانند، به افول اجتنابناپذیر آن باور ندارند.
در غرب، راجع به تعریف و مضمون سکولاریزاسیون، جدلی بزرگ میان فیلسوفان، جامعه شناسان، تاریخ نگاران، سیاست ورزان و متکلمان نصرانی در گرفت. به ویژه در حوزه فلسفی در آلمان، سامانی که سکولاریزاسیون با رفرم نصرانیت و پروتستانیسم همزاد و همراه می شود و در حوزه جامعه شناسی نصرانیت در کشورهای آنگلوساکسون (از جمله انگلستان و ایالات متحده)، آن جا که بیش از هر جای دیگر این رشته مورد توجه قرار می گیرد.
اما با وجود اختلاف و مناقشه در تعریف و تبیین سکولاریزاسیون، امروزه اکثر نظریه پردازان تصدیق می کنند که سکولاریزاسیون در غرب فرآیندی واحد و یگانه نبوده بلکه معنا و مضمونی چندگانه و چند بعدی دارد. زمان هایی و جنبه هایی مختلف و متفاوت داشته است. در این بخش، به طور خلاصه و در یک جمع بندی کلی، به سه معنای اصلی سکولاریزاسیون و تفصیل این معانی اشاره می شود:
معنای اول سکولاریزاسیون عبارت است: افول سیادت دین خدا در جامعه. پایان یافتن نقش سیاسی و اجتماعی آن در سازماندهی جامعه. خودمختاری و تمایزیابی حوزه های مختلف اجتماعی و تبدیل مذهب آسمانی به امری خصوصی. در این معنا صحبت از سکولاریزاسیون در حوزه های مختلف اجتماعی، سیاسی، علمی و فرهنگی… می شود. این بدین معناست که نهاد های مختلف جامعه به تدریج خود را از سلطه هنجارهای دین خدا رها می کنند و به دامان دین سکولاریسم پناه می برند .
در این تعریف، روشن است که افول سلطه دین خدابه معنای زوال یا پایان دین اسلام در جامعه نیست. چند فرآیند تحقق بخشی افول سیادت دین خدارا میسر می کند، به طوری که سکولاریزاسیون را نمی توان جدا از آنها توضیح داد، به سه فرآیند اصلی اشاره می کنیم :
یکی، خودمختاری و تمایزیابی حوزه های مختلف اجتماعی است: چون هنر، علم، حقوق، سیاست… دینامیسم اجتماعی فوق را ماکس وبر با مفهوم :
Eigengesetzlichkeit Autonomisation
توضیح می دهد که به معنای خودمختار شدن ساحت های اجتماعی است.
در هر یک از زمینه های فعالیت اجتماعی، گروه ها و افراد متعلق به آن، خواستار حق خودمختاری در حوزه حرفه ای خاص خود می شوند. بدین معنا که تنها از قوانین و هنجارهای «درونی» خود، متعلق به خود، از ویژگی ها، ارزش ها و «منطق ذاتی» حوزه فعالیت خود در هنر، اقتصاد، حقوق، سیاست و غیره پیروی کنند.
افراد و گروه های اجتماعی، در عین حال، هر گونه هنجار برونی ای که بخواهد از خارج، از حوزه دیگر ارزشی، به طور نمونه از حوزه شریعتهای آسمانی یا ایدئولوژی دیگر، محدودیت یا ممنوعیت برای آنها ایجاد کند را رد می کنند. تمایزیابی کارکردی به معنای جدا شدن حوزه های مختلف اجتماعی از نقطه نظر کارکردهای متفاوت آنهاست. در همین رابطه نیز، می توان از راسیونالیزاسیون یا عقلایی کردن مناسبات اجتماعی، چون مضمون این خودمختاری و تمایزیابی نام برند.
در این جا، نقش شریعتهای آسمانی چون ملات پیوند دهنده اجتماعی در جهت «یک» گرایی و همگونی اجتماعی سیاسی، همان طور که از نامش هویداست«ریلجن»[۱]، از بین می رود. فضای اجتماعی و فضای جامعه مدنی، به فضای اختلاف، نفاق، چند گانگی، تنازع و تعارض تبدیل می شود. مساله اصلی، نه ایجاد اتحاد و انسجامی ناممکن بلکه سازماندهی همزیستی در اختلاف و تعارض است.
خصوصی شدن ایمان دومین فرآیند تکثرگرایی دینی و عقیدتی است که زمینه مشترک سکولاریزاسیون در غرب را تشکیل می دهد.
همراه با انقلاب دینی سده شانزدهم اروپا، ایمان تبدیل به رابطه ای ذهنی و شخصی میان فرد و خدا، بدون میانجی گری روحانیت و کلیسا می شود. از سوی دیگر، فردیت یافتن ایمان، ناگزیر، با تجزیه و چند گرایی دینی، فزونی می یابد. نصرانیت ، از این پس، خصلت فراگیرنده و انبوهی خود را در هدایت کلیت جامعه از دست می دهد.
از همه مهمتر، پس از یک دوران طولانی تفتیش عقاید و اختناق دینی، سرانجام شرایطی در غرب پیش می آید که وجود انشقاقات مذهبی و کلیساهای مختلف یعنی کثرت گرایی دینی به رسمیت شناخته می شود. همچنین نیز، تغییر دین، گرایش از مذهب و کیشی معین به مذهب و کیشی دیگر، ترک دین یا اقرار به آته ایسم و لاادریگری… همه به امور مسلم و پذیرفته ای در می آیند.
تکثر عقاید و جهان بینی های مختلف به رسمیت شناخته می شوند. عقیده ها و جهان بینی های مختلف در چالش و رقابت با هم قرار می گیرند. برتری هیچ یک بر دیگری به رسمیت شناخته نمی شود. از این پس، دین اسلام و بخصوص نصرانیت چون یکی از این جهان بینی ها به شمار می رود و امتیازی بر سایر جهان بینی ها ندارد.
سرانجام، سومین فرآیند، تثبیت دولت و سکولاریزاسیون قدرت سیاسی است. این فرآیند در طول تاریخ به کرات در برابر شریعتهای آسمانی صورت پذیرفته است، اما در اروپا محصول انقلاب سیاسی است که در نیمه اول سده هفده، پس از انقلاب دینی (رفروماسیون) در نیمه اول سده شانزده و همراه با انقلاب علمی بر علیه سلطه ی ظاهری کلیسا صورت می پذیرد تا کار نیمه تمامی که قرنها پیش شروع شده بود را تکمیل گرداند .
آشکار است فرآیندی که به سکولاریزاسیون قدرت سیاسی و تثبیت قوانین نهاد دولت به جای قوانین نهاد نصرانیت می انجامد مجموعه تحولات و دگرگونی هایی است که به اشکال مختلف، شرایط خودمختاری قوانین اجرایی دولت نسبت به قوانین نهاد نصرانیت را فراهم می کنند ، و این امر قرنها پیش در نصرانیت صورت گرفته بود و نصرانیت همچون یک ابزار تخدیری در اختیار صاحبان قدرت آنهم بر علیه مصالح مردم عمل می نمود .
در سکولاریزاسیون قدرت سیاسی دولت به عنوان نهادی مستقل نسبت به مذاهب و شریعتهای مختلف آسمانی مختلف در جامعه در می آید و از معیارها و هنجارهای فراسوی حوزه عمل خود چون معیارها و هنجارهای شریعت های آسمانی، پیروی نمی کند.
خاستگاه تبارشناسی سکولاریزاسیون را در نصرانیتی باید یافت که قائل به دو جهان متمایز قدسی و غیر قدسی، ازلی و فانی است. یکی «آن جهان» یعنی قلمرو مسیح است که «به این جهان سکولوم تعلق ندارد»[۲] و دیگری، «این جهان» یعنی جهان گذراست، «زیرا می گذرد، هم چنان که چهره جهان می گذرد» [۳] سکولاریزاسیون، در زمان و معنای بنیادین و نصرانی اش، به مفهوم دنیوی شدن است. گذار از جهان قدسی به جهان غیر قدسی، این جهانی شدن، گیتی گرایی و دنیوی شدن است. از این رو صحبت از سکولاریزاسیون املاک کلیسایی (انتقال مالکیت کلیسایی) به مقامات سکولار (غیر کلیسایی) یا مالکین خصوصی یا گذار دین دار کلیسایی (روحانی) به دین دار غیر کلیسایی (غیر روحانی) روند سکولاریزاسیون را برجسته تر می گرداند .
در فرهنگهاى لغت، واژه سكولاريزاسيون، و سكولاريز را به نادينى كردن، غير مذهبى كردن، دنيوى كردن، دين زدايى، اين جهانى گرى، دنيا پرست شدن، اختصاص به كارهاى غير معنوى، جنبه دنيوى دادن به عقايد يا مقام كليسايى، جداانگارى دين و دنيا، تعريف كردهاند[۴]سكولاریزاسیون به معنای عرفی شدن و دنیوی شدن و غیر دینی شدن بیانگر فرایندی است كه در طی آن دین [خدا] نفوذ خود بر حوزههای مختلف زندگی اجتماعی را از دست میدهد[۵].
نخستین اندیشوری که مفهوم سکولاریزاسیون را در جامعهشناسی به کار گرفت ماکس وبر بود. ابتدا باید بدانیم مقصود او از سکولاریزاسیون چه بود تا بدین ترتیب به معنای درست این مفهوم پی بریم و هم چنین با توجه به نسبت میان سکولاریزاسیون، سکولاریسم و سکولاریته، تبیین درست مفهوم سکولاریزاسیون میتواند در تبیین درست دو مفهوم دیگر نیز به کار آید تا روشن گردد سکولاریسم خواهان چه گونه تحول و ساختاری است. اهمیت وبر چنان است که جامعهشناسی را میتوان به دو دوره پیش از وبر و پس از وبر تقسیم کرد.[۶]همچنین از وبر به منزله نخستین فیلسوف سیاسی سده بیستم یاد شده چندان که تمامی اندیشه سیاسی سده بیستم بسط و پردازش موضوعات اساسیای که او طرح کرده، دانسته شده است[۷].
حوزههایی چون مدرنیته، دین، عقلانیت و بوروکراسی از جمله حوزههای پژوهشی وبر است.جامعه شناسی سکولارمعاصرغرب با حرکت از ماکس وبر و هم چنین مارکس و اُگوست کُنت، صحبت از «پارادیگم سکولاریزاسیون» می کند و آن را فرآیند افول و زوال سلطه و اقتدار دین خدا و نهاد آن در جامعه می نامد. این همان معنایی است که می توان صرف نظر از ریشه های نصرانی غیر قابل انکار سکولاریزاسیون، به عنوان جنبه عمومی و جهان روای سکولاریزاسیون تلقی کرد. به چند تعریف سکولاریزاسیون از زبان نظریه پردازان پارادیگم سکولاریزاسیون اشاره می کنیم :
- سکولاریزاسیون چون «افول اهمیت یا معنای Bedeutung نهاد دین[آسمانی ] به مثابه ابزاری برای کنترل اجتماعی» (هوارد بِکِر).[۸]
- سکولاریزاسیون چون «فرآیندی» که «در آن، اندیشه، عمل و نهادهای مذهبی [آسمانی] اهمیت (معنای) اجتماعی خود را از دست می دهند» (بریان ویلسون) [۹]
- سکولاریزاسیون چون «فرآیندی» که «در آن، بخش های کاملی از جامعه و فرهنگ از زیر نفوذ و اقتدار نهادها و نمادهای دین[آسمانی] خارج می شوند»(پیتر بِرژه )[۱۰]
- سکولاریزاسیون چون فرآیند استقلال وخود مختاری سه ساحت اجتماعی، سازمانی و خصوصی (کارل دوبل.)[۱۱][۱۲]
سکولاریزه: یعنی، دنیوی کردن، غیر روحانی کردن، از بند کشیش یا رهبانیت رها شدن، اختصاص به کارهای غیر روحانی دادن، از عالم روحانیت (کشیش) خارج شدن، دنیا پرست شدن، جنبه دنیوی به عقائد یا مقام کلیسایی دادن.[۱۳]
در این تعریف های مشابه، سکولاریزاسیون، چون پارادیگمی سیاسی اجتماعی، به فرآیندی گفته می شود که به کاهش نقش و نفوذ مسلط دین آسمانی در امور اجتماعی و سیاسی می انجامد. جامعه «سکولاریزه» به جامعه ای گویند که در آن حوزه های مختلف اجتماعی: جامعه مدنی، دولت، حقوق (قوانین)، دانش و هنر «خودمختار» و متمایز می شوند و نسبت به دین آسمانی و دستگاه آن «مستقل» و آزاد می گردند. در این تعریف، دین آسمانی و دستگاه آن نقش محوری و غالب خود را در سازماندهی و هدایت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه از دست می دهد و از عامل فراگیر در جامعه به یکی از عامل های اجتماعی در کنار دیگر عامل ها قرار می گیرد. و می دانیم که دین آسمانی همواره گرایش به تجانس حوزه ها تحت سلطه فراگیر و تام و تمام خود داشته است. بدین ترتیب، سکولاریزاسیون، در یک معنای مدرن اش، فرآیند خودمختاری «سیاست» و «جامعه » و استقلال آنها نسبت به دین آسمانی و دستگاه آن است.
ویلسون به پارهای از واژههای دیگر که بر همین معنا دلالت دارند اشارهکرده و گفته است:
” تعابیر دیگر و کمابیش محدودتری که به برخی از تحولات همین فراینداشاره دارند، عبارتند از: تقدیس زدایی، سکولار یا غیرروحانی کردن و نصرانیت زدایی.سپس ادامه داده است: تعبیر سکولاریزاسیون در زبان انگلیسی به خصوص به برچیدن مقامات ومناصب و کارکردهای روحانی، یا به انتقال برخی وظایف و کارکردهایمعین همچون قضاوت، آموزش و کارهای اجتماعی، از روحانیون به متخصصانی اشاره دارد که دیگر احراز شرایط عقیدتی ایشان برای قبول اینوظایف و نقشها ضروری یا مربوط و مناسب نمینماید. همانگونه که ویلسون یادآور شده است، تعبیر مسیحیت زدایی بیشتر بهزوال و افول یک سنت دینی خاص ـ به ویژه در زمینة نظارت و اشراف اینسنت دینی بر فعالیتهای نهادی ـ عنایت دارد، و به عنوان یک اصطلاح، بربیطرفی اخلاقی تعبیر سکولاریزاسیون دلالت ندارد. وی در پایان در تعریفسکولاریزاسیون چنین مینویسد:
اگر بخواهیم سکولاریزاسیون را به اجمال تعریف کنیم، میتوانیم بگوییم:فرایندی است که طی آن وجدان دینی، فعالیتهای دینی و نهادهای دین[آسمانی] ،اعتبار و اهمیت اجتماعی خود را از دست میدهد، و این بدان معنا است کهدین [آسمانی] در عملکرد نظام اجتماعی به حاشیه رانده میشود و کارکرد اساسی درعملکرد جامعه با خارج شدن از زیر نفوذ و نظارت عواملی که اختصاصاً بهامر ماورایطبیعی عنایت دارند، عقلانی میشود[۱۴].
البته با تعریفی که از سکولار و سکولاریسم کردیم اجمالا معنای سکولاریزاسیون نیز روشن می شود . در این صورت سکولاریزاسیون فرایند، عمل، یا جریانی است که در طی آن حقوق و قوانین اجرائی حکومتی و شؤنات اجتماعی، اخلاقی، آموزشی، اقتصادی از دین خدا زدوده می شوند و در این فرایند مظاهر دین خدا در جامعه کمرنگ و به تدریج حذف و یا کاهش می یابد و بدون حضور دین خدا به تدبیر امور پرداخته می شود. برای این واژه در فارسی «عرفی شدن»، «دنیوی شدن»، «دیانت زدایی»، «قداست زدایی» و «جدا انگاری دین و دنیا» به کار رفته است.
سکولاریزاسیون فرایندی است چندوجهی که در متن جامعه صورت میگیرد، درحالی که جدایی نهاد دین و دولت توصیف جنبه سیاسی این فرایند است.از ديدگاه جامعه شناسان سکولار، سكولاريزاسيون، فرايندى است كه در آن از اعتبار و ارزش دين خدا در فرهنگ جامعه كاسته مىشود و جامعه سكولار مىشود. اين فرايند و جريان گاهى از روى قصد و آگاهى پديد مىآيد، و گاهى ناخود آگاه، در هر صورت، نتيجه يكسان خواهد بود.
جدا شدن نهاد دین و دولت در طی سکولاریزاسیون بدین معناست که مؤسسات خاص سیاسی – که به درجات مختلف تحت کنترل دولت هستند- از سیطره مستقیم یا غیر مستقیم شریعتهای آسمانی رها میشوند. این بدان معنا نیست که پس از سکولاریزاسیون نهادهای دین آسمانی دیگر نمیتوانند در مورد مسائل عمومی و سیاسی حرفی بزنند، بلکه بدین معناست که دیدگاههای نهادهای دین آسمانی دیگر نباید بر در قوانين اجرايي جامعه سهيم شوند، و یا مبنای سیاست گذاریهای عمومی قرار گیرند. در عمل، دولت باید تا حد امکان نسبت به عقاید گوناگون و متفاوت دینی كه با قوانين دين سكولاريسم كنار آمده اند بي طرف بماند؛ نه مانع آنها باشد و نه مجری خواستههایشان . در اين روند كه جامعه شناسان و دين شناسان سکولارغربي به ويژه دوركيم و ماكس وبر و پارسونز از سازماندهندگان نوین آن هستند، امور قدسي از امور دنيوي جدا انگاشته شده و به تعبير ديگر برخي شاهد قدسي و عده اي ديگر شاهد بازاري مي شوند.
در این روند خدا به عنوان خالق مسئله چنداني ندارد، مشروط به آنكه در حد يك اذعان شخصي و حداكثر امري مناسكي و نمادين محدود بماند. اما اگر اين خدا و التزام به آن توسعه و گسترش يابد و پاي خدا به عنوان شارع و در جايگاه قانون گذار به ميان مي آيد، اين انديشه برای سکولاریست ها معذب و ناراحت مي گردد و هرگونه دعوتي را از سوي متشرعان تجاوز به حق خود بلكه تجاوز به حقوق بشر مي نامند!.
روند سكولاريزاسيون بيان مي دارد خدا اگر مي خواهد باشد، باشد به شرط آنكه گوشه اي بنشيند و در كار بندگانش در نحوه مناسبات و معيشت و تربيت و حقوق و حاكميت و فرهنگ آنان دخالت نكند و با واجب و حرام خود مزاحم عقلانيت معطوف به سود كمپاني هاي سرمايه داري نشود، و رفتار سازي و فرهنگ سازي را به كليشه هاي ايدئولوژي ليبرال محول كند و هنجارسازي را نيز به اخلاق سرمايه داري بسپارد. اين است خدا و شريعتي كه سكولاريزاسيون لیبرال تحمل مي كند. این حداقل را باز سکولاریزاسیون کمونیستی و چپ تحمل نمی کند .
دستاورد اين دو پديده اجتماعي سكولاريسم و سكولاريزاسيون واحد است و آن حذف دين آسمانی و آموزش هاي مذهبي از متن برنامه هاي مديريتي و كشورداري است. با اين تفاوت كه سكولاريسم به عنوان يك ايدئولوژي و طرز تفكر خاص آگاهانه براي نيل به اين مقصود تلاش مي كند، ولي سكولاريزاسيون صرفا يك فرآيند و پديده اي اجتماعي است كه در شرايط خاص و بر اثر يك سلسله عوامل اجتماعي و جامع شناختي به جداسازي دين آسمانی از دنيا مي انجامد.
سكولاريزاسيون به فرآيندي از زوال فعاليت ها، باورها، روش هاي انديشه و نهادهاي دين آسمانی مربوط است كه عمدتا با ساير فرآيندهاي تحول ساختاري اجتماعي يا به عنوان پيامد ناخواسته يا ناخودآگاه فرآيندهاي مزبور رخ مي دهد،درحالي كه سكولاريسم يا دنيوي گروي يا اعتقاد به اصالت دنيا يك ايدئولوژي است.قائلان و مبلغان اين ايدئولوژي همه اشكال اعتقاد به امور و مفاهيم ماوراي طبيعي و وسايط و كاركردهاي مختص به آن را طرد و تخطئه مي كنند و از اصول غير آسمانی به عنوان مبناي اخلاقي شخصي و سازماني حمايت مي كنند.
جريان سكولاريزاسيون بر اين باور است كه دين خدا براي اينكه بماند بايد خود را با فشار سيلاب مدرنيزم فرا گيرنده و در حال اتساع و با مقتضيات نظري و ملزومات عملي آن تطبيق نمايد. آن زندگي مظهر عقلانيت و مصلحت است كه در سایه مدرنيزم با همه عواقب آن به وجود آيد و از سوي ديگر، زندگي بر پایه ی شریعت های آسمانی پيش از افسون زدايي نمي تواند يك معيشت عقلاني و قابل دفاع باشد، زيرا غالب ارزش ها و احكام و دگم هاي شریعت های آسمانی با مصلحت انسان مدرن مانعة الجمع است. به تعبير دقيق تر در اين تعامل و تعارض، شریعت های آسمانی حذف و مستعفي مي شوند.
در این صورت سکولاریزاسیون جریانی است تاریخی – اجتماعی ناشی از دین سکولاریسم که از یک مجموعه عوامل اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و علمی تاثیر می پذیرد و تحت این تاثیر پذیری صورت می گیرد. در این فرآیند ممکن است غیر از زدودن آثار دین خدا در زندگی دنیوی، هیچ گونه هدف و برنامه از پیش طراحی شده ای در کار نباشد.
فرایند سکولاریزیشن در طول قرن ها توانسته است حضور خدا را از تمامى زمینه هاى مرتبط با زندگى انسان ها حذف کند یا به حاشیه براند تا فرهنگى رقم بخورد که در آن، هدف از معیشت هر فردى در عالم، توجه تام به بهره ورى و جلب لذت حداکثرى از دنیا قلمداد شود. در سبکِ زندگى برآمده از نگرش سکولار، انسان ها با نوعى خودمختارى و استقلال در برابر ماوراءالطبیعه، دیگر حاضر نیستند مفاهیم دین خدا براى آنها راه و رسم زندگى را ترسیم کنند، بلکه سعادت انسانى در لذت، قدرت وثروت این جهانى خلاصه مى شود. علت اساسی آمدن پیامبران متعدد همین روند بوده است .
[۱]Religion
[۲]انجیل به روایت ژان قدیس، ۱۸ ۳۶
[۳] نامه به کورنتی ها، پولیس قدیس، ۷ ۳۲
[۴] داریوش آشوری ، فرهنگ علوم انسانی، انگلیسی – فارسی ، تهران ، مرکز ۱۳۸۱ ص ۵۸ . فرهنگ انگليسى – فارسى باطنى ، فرهنگ انگليسى – فارسى آريانپور و غيره
[۵] آنتونی گی دنز، جامعه شناسی، منوچهر صبوری،تهران، نشر نی، چاپ دوم، ۱۳۷۴، ص ۳۸۴٫
[۶] لیوئیس کوزر ، زندگی و اندیشه بزرگان جامعهشناسی، محسن ثلاثی، تهران: انتشارات علمی، ۱۳۷۹، ص ۳۱۹
[۷] مایکل لسناف ، فیلسوفان سیاسی قرن بیستم، خشایار دیهیمی، تهران: نشر کوچک، ۱۳۷۸، فصل اول ص ۱۵۷
[۸]Howard Becker
[۹]Bryan R. Wilson.
[۱۰]Peter L. Berger.
[۱۱]Karel Dobbelaere
[۱۲] نورمن گیسلر ، فلسفه دین ، دکتر حمید رضا آیت اللهی ، تهران، انتشارات حکمت، ۱۳۷۵ ، ص ۲۱۸
[۱۳] همان ، ص ۲۳۳، و دایرة المعارف بریتانیکا ص ۲۳۳ ، ماده [ATH] .
[۱۴] علی ربانی گلپایگانی ، نقد مبانی سکولاریسم. قم: مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۲ ، ص۱۴