امور ذاتی و ثابت و امور اکتسابی و متغیر انسانها و قانون اسلام(۷۴)
بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم
مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی
یکی از حوزههایی که دین اسلام در آن با دین سکولاریسم تفاوت دارد، به حوزهی مباحث انسانشناسی مربوط میشود. تلقیای که اسلام از انسان دارد، یک تلقی فرازمانی است؛ یعنی اگر یک مکتب میآید از انسان یک تعریف ارائه میکند، این تعریف دیگر نمیتواند تعریف زمانمند باشد. زیرا انسان امروز با انسان دو هزار سال پیش تفاوتی نکرده است و او همان انسان است.
انسانها یک سری امور ذاتی دارند و یک سری امور اکتسابی؛ که این امور اکتسابی در طول زمان تغییر میکند، اما امور ذاتی او ثابت هستند و ما به واسطهی این امور ذاتی است که میتوانیم بگوییم انسان امروز با انسان دیروز یکی است.
مسئلهای که در این جا به وجود میآید، این است که اگر به سمت عدل رفتن و به سمت ظلم نرفتن در ساختار وجودی انسان باشد، کنترل آن را خود انسان نمیتواند به دست بگیرد و نیاز به یک عامل بیرونی دارد؛ یک انسان دیگر هم نمیتواند باشد؛ چون آن انسان دیگر هم همین مشکل را دارد. در اینجا به ضرورت وحی و ضرورت دین میرسیم.
یعنی این ایرادی که در وجود انسان بود، باعث شد که خداوند متعال در حق بشر یک لطف دیگری کند و انبیا را مبعوث بکند تا انبیا بیایند و انسان را هدایت کنند و از او در جهت عدالت استفاده کند. لذا انسان باید سعی کند که راههای آسانتر و کمهزینهتر را پیدا کند، اما باید مقید به عدالت باشد.
به قرآن که نگاه کنیم، میبینیم که خداوند متعال همین را میفرماید. مثلا در این آیه میفرماید که: «كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ » (بقره /۲۱۳) مردمان يك دسته بودند . پس خداوند پيغمبران را برانگيخت تا (مردمان را به بهشت و دوزخ) بشارت دهند و بترسانند . و كتاب (آسماني) كه مشتمل بر حق بود و به سوي حقيقت (و عدالت) دعوت ميكرد، بر آنان نازل كرد تا در ميان مردمان راجع بدانچه اختلاف ميورزيدند داوري كند میگوید.
خداوند پیامبران را با کتابی در دست فرستاد، برای اینکه در اختلافات بین مردم داوری کنند. در ادامه باید گفت که یک سری از اختلافات به دلیل به وجود آمدن حقهای متفاوت و ضد هم می باشد و این هم امری طبیعی است، چون هر شخص و گروهی برداشت و آنچه نزد خودش است را برتر و برحق تر از دیگران می داند و این منشاء نزاعهایی است که از سر ظلم کسی می خواهد خودش را بر دیگران تحمیل کند . لذا انسان نیازهای خودش را نمیتواند به تنهایی تأمین کند و محتاج وحی و خدا است و این هم فرازمانی است و متعلق به دیروز و امروز نیست. نبی برای این آمده است كه جلوی ظالمان را بگیرد و با حقی که از طرف الله آمده است بین افراد براساس عدل حکم کند.
وحی به ما میگوید که اگر کسی امنیت دیگری را خدشهدار کرد باید مجازات شود و حدود آن را مشحص میکند؛ عقل وتجربه به ما میگویند که چطور میشود قاتل را پیدا کرد و چطور میتوان ثابت کرد که این طرف قاتل است. دیگر دین نمیآید به ما بگوید که قاتل کیست! دین اسلام به ما میگوید که اگر قتلی به شکل عمدی اتفاق افتاد، قاتل را میشود قصاص کرد یا دیه گرفت . حالا برای اینكه بفهمید قاتل کیست، باید بروید دانشکدهی پلیس تأسیس کنید و با شیوههای جدید کشف جرم آشنا شوید.
بحث حکومت سازی هم همینطور است. عقل و تجربه به ما میگوید که حکومت ، همچون یک ابزار، امری ضروری است. وحی به ما حدود را میگوید و اینکه چه کسی برای این کار اصلح است. تجربه هم به ما میگوید که در این عصر و زمانه، یک وسیله ، نظام و سازمان اداری مطلوب چگونه باید باشد تا حقوق مردم حفظ شود. مساله انتخاب رهبر و مسولین اجرایی جامعه هم به مرور زمان شکل آن در حال تغییر بوده است؛ در صدر اسلام به آن بیعت میگفتند و امروز انتخابات. شکل و نام آن مهم نیست بلکه محتوا و هدفی که دنبال می کند مهم است .
لذا در اینگونه موارد باید خط قرمزهای شرع را رعایت کنید و در عین حال از تجارب بشری هم میتوانید استفاده کنید. در این صورت، این شبهه که در زمان صدر اسلام جامعه، ساده بوده و الان پیچیده شده است، جایگاهی ندارد. زیرا اساسا دین نیامده که ابزارهای متغییر وسازوکارهای حکومت و اجرایی کردن اهداف را مشخص کند. دین آمده تا با ایجاد بسترِ هدایت، بشر گرفتار ظلم نشود. ولی تعیین سازوکارها، اقتضایی و تجربی است و بر عهدهی متدینین است که تحت رهبری رهبر، بنشینند و مسائل را حلوفصل کنند.