تفاوت کارکردهای دولت اسلامی و دولتهای مبتنی بر یکی از مذاهب دین سکولاریسم(۸۰)
بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم
مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی
وظیفه دولت چیست؟ کارکرد پدیده دولت چیست؟ در چه حوزههایی وظیفه دارد؟ این از سئوالات مهم و از بحثهای اساسی امروز ماست.وقتی از دولت سخن میگوییم منظور قوه مجریه نیست. در اندیشه سیاسی به مجموعه نظام سیاسی، ستیت دولت [۱]میگویند. قوه مجریه ،گورمنت [۲]است. بنابراین وقتی از دولت نام میبریم منظورمان ستیت یا همان اصطلاحی است که به عنوان مجموعه نظام از آن نام میبریم.
کارویژه های مشترک دولت ها در طول تاریخ :
یک سری کارویژهها را همه دولتها وظیفه خود میدانند و انجام میدهند؛ گرچه ممکن است در چگونگی و حدود و ثغور آن بحث وجود داشته باشد. در طول تاریخ هم همه دولتها بهنوعی این کارویژهها را برای خود قائل بودند. در بین ۱۹۰ واحد سیاسی در جهان هیچ یک نمیگویند من دولتی هستم که این کارویژه را برای خودم قائل نیستم. مثلاً دفاع از واحد سیاسی . هیچ دولتی تا به حال نگفته است که من به دفاع از مرزها قائل نیستم. ممکن است در چگونگی و حدود و ثغور آن بحث وجود داشته باشد. از دول باستان تا امروز این طور نبوده است که این کارویژه را برای خود قائل نشده باشند.اینها کارویژههای لازمی اند که «کافی» نمی باشند .
اما یک سری کارویژهها وجود دارند که برخی به آنها قائل هستند و برخی نیستند. برخی از وظایف بهنوعی، خاص اسلام و قانون شریعت اسلام است. عدهای چون میبینند این کارویژهها در دولتهای سکولار دنیا وجود ندارند، اصل آنها را نفی میکنند و میگویند وقتی کس دیگری این کار را نمیکند، ما چرا باید انجام بدهیم؟
قرآن صراحتاً اشاره میکند:أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَه الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّه وَ أَثَارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوهَا أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا. (روم/۹) آيا در زمين به گشت و گذار نپرداختهاند تا بنگرند كه سرانجام كار مردمان پيش از ايشان به كجا كشيده است ؟ آن كساني كه از ايشان نيروي بيشتري داشتهاند، و زمين را بهتر كاويده و زير و رو كردهاند ( تا آب و مواد معدني را استخراج، و درختان و گياهان را در آن كشت و زرع كنند،) و زمين را بيش از ايشان آباد كردهاند و در عمران آن كوشيدهاند .
یعنی: اگر کارویژه دولت این بوده است که قدرت پیدا کند و به موقع از خود دفاع کند، اینها خیلی هم «أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّه» بوده و خیلی هم خوب کار کردهاند. یا اگر دنبال این بودهاند که در عمران و آبادانی کشورشان تلاش کنند، این کار را کردهاند «وَ أَثَارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوهَا». حتی «أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا» خیلی بیشتر از آن چیزی که دیگران انجام دادهاند، اما تمایز قانون شریعت الله با دیگران در اینجا روشن میشود که اسلام میگوید این کارویژهها «لازم» اند، اما «کافی» نیستند.
«جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ» ( روم/ ۹)و پيغمبرانشان معجزهها بديشان نمودهاند. یعنی پیامبران برای چیزی اضافه بر اینها آمدند. قرآن میگوید اگر قرار بود توسعه و به معنای امروز Development کافی باشد که اینها بودند: «وَ کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثًا وَرِئْیًا». ( مریم/ ۷۴) ما اقوام بي شماري را نابود كردهايم كه پيش از آنان ( در روزگاران كهن ) ميزيستهاند و از اينان ، مال و ثروت و وسائل زندگي بهتري داشتهاند و هم ظاهر و هيئت و سيمايشان آراستهتر و پيراستهتر بوده است . توسعه به این معنا را خیلی بهتر انجام داده بودند، پس چرا اینها را از بین بردیم؟ چون توسعه به این معنا کافی نیست.
ولی خیلیها همین را کافی میدانستند و میگفتند همین خوب است. بعضیها میگویند: «وَ قَالُواْ إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا وَ مَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ»، ( انعام/ ۲۹) و آنان (اگر هم به دنيا برگردند، ديگرباره) ميگويند : زندگي تنها همين زندگي دنياي ما است و ما هرگز برانگيخته نميشويم (و قيامت و دوزخ و بهشتي در ميان نيست !) . چون حد زندگی همین دنیا است، در همین حد هم باید برنامهریزی کرد. باز تعبیر قرآن است که میگوید: «فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِکْرِنَا وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاه الدُّنْیَا» ( نجم/ ۲۹). میگوید: ذَلِکَ مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَى » (نجم / ۳۰) منتهاي دانش ايشان همين است . پروردگار تو كسي را كه از راه خدا منحرف شده باشد ، و همچنين كسي را كه راهياب بوده باشد ، به خوبي ميشناسد ( و بهتر از همه ، احوال و اوضاع آنان را ميداند ) . حد آن نگاه همین است و میگوید همین قدر هم باید برنامهریزی کرد.چون نگاه و برنامهاش در حد همین «الْحَیَاه الدُّنْیَا» است، میگوید در همین حد هم باید کار کرد که این برای او طبق منطق خودش درست است.
اما وقتی که میگویید سیر انسان خیلی فراتر از این ۶۰، ۷۰ سالی است که در این دنیاست و این دنیا نسبت به آن هیچ است و متاع اندکی است و اصلاً هدف جای دیگری است ؛ این دو تا متفاوت میشود، چون اندیشههای بسیاری از افراد بر این مبنا شکل گرفته است، طبیعتاً در کارویژههایشان هم همین را میگویند.
قرآن میفرماید کسانی که این میزان را میپذیرند «مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ» همین قدر است، اما اگر کسی این را فراتر دید، به همان نسبت برنامهریزی و هدایت بیشتری میخواهد، لذا تعبیری که قرآن دارد این است که: «لِلَّذِینَ اسْتَجَابُواْ لِرَبِّهِمُ الْحُسْنَى» (رعد/ ۱۸). كساني كه (دعوت) پروردگار خود را پاسخ ميگويند ، سرانجامِ نيك دارند. این کسی است که بر این مبنا نگاه میکند ، اما اگر کسانی این نگاه را نداشته باشند و در همان حد را هم به او بدهید برایش کافی است.
اگر در هستیشناسی به این قائل شدید که دنیا در همین حد ظاهری نیست و چیزی به اسم عالم غیب یا عالم آخرت هم در پشت آن قرار دارد، برنامهریزی شما متفاوت میشود و کارویژه های دولت هم با آن مبنا نسبت پیدا می کند. بستگی دارد که تعریف شما از هستیشناسی [۳]و نگاهتان به فرجامشناسی [۴] چه باشد. فرجام را چه بدانید. هدف و فرجام جایی است که وقتی انسان به آن میرسد آرام میگیرد. اگر میخواستید به اندلس بروید و به الجزائر رسیدید، درست است که در آنجا توقف میکنید، اما چون به اندلس نرسیدهاید میدانید که باید هنوز بروید.
با «إِنَّ الْآخِرَه هِیَ دَارُ الْقَرَارِ» ( غافر/ ۳۹)؛ اي قوم من ! اين حيات دنيوي كالاي ناچيزي ( و توشهي اندكي و خوشي گذرائي ) است ، و آخرت سراي ماندگاري و استقرار است . برنامهریزی ، متناسب با آن هدف شکل میگیرد، ولی اگر کسی بگوید نه، همین زمین «دَارُ الْقَرَارِ» است، جور دیگری برنامهریزی میکند.قرآن می گوید: «وَ اللّهُ یَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلاَمِ وَ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ». (یونس/ ۲۵) خداوند (انسان را به بهشت ، يعني) به سراي امن و امان و آرامش و اطمينان دعوت ميكند ، و هركس را بخواهد به راه راست (كه منتهي به اين مركز امن و امان و آرامش و اطمينان ميگردد) هدايت مينمايد . خداوند حتی برای خودش بیان میکند: «وَ عَلَى اللّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ وَ مِنْهَا جَآئِرٌ» (نحل/ ۹) (هدايت مردمان به) راه راست بر خدا است، (راهي كه منتهي به خير و حق ميگردد)، و برخي از راهها منحرف و بيراهه است (و منتهي به خير و حق نميگردد) . بر خداوند است راهی که شما را به مقصد برساند، نشان بدهد.
«وَ مِنْهَا جَآئِرٌ»، اگر این باشد، برنامهریزی باید متناسب با آن شکل بگیرد. خداوند میفرماید اگر هدف این است، مسیر هم باید مسیر صحیحی باشد تا به آن هدف برسد، مسیرهای انحرافی هم هست ، اما «وَ عَلَى اللّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ». و آن وقت است که بحث «صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» مطرح میشود. «قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِیرَه أَنَاْ وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ سُبْحَانَ اللّهِ وَ مَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ». (یوسف/ ۱۰۸) بگو : اين راه من است كه من (مردمان را) با آگاهي و بينش به سوي خدا ميخوانم و پيروان من هم (چنين ميباشند)، و خدا را منزّه (از انباز و نقص و ديگر ناشايست) ميدانم، و من از زمرهي مشركان نميباشم (و كسي و چيزي را شريك خدا نميانگارم) .
اگر میخواهید برنامهریزی کنید، باید شما را به هدف برساند و آن هدف هم هدف کاملی باشد و بعد هم باید به همراه تمام کسانی که به این هدف دل بسته اند حرکت کنی . یک وقت هست انتهای مسیر بغداد تا مصر را اردن میگیرم و میگویم پس از آن چیزی وجود ندارد که برایش برنامهریزی کنم. تعبیر قرآن را ببینید: «وَ إِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَه عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ» ( مؤمنون/ ۷۴) كساني كه به آخرت ايمان ندارند ، از راه ( راست ) منحرف هستند از این راه منصرف شدهاند و لذا میگوید من باید تا اردن بروم و بقیهاش نه برنامهریزی میخواهد و نه اصلاً کار من است. اگر در دین سکولاریسم میبینید که بسیاری از مسائل در کارویژههایشان نمیآید به خاطر این است که اصلاً برنامهای را برای آن قائل نیست چون به این مسئله باور ندارد ، طبیعی است که برای آن جایی باز
نمیکند.
آیات فراوانی از این دست در قرآن میبینید که مرتباً اینها را با هم مقایسه میکند و میگوید اگر تو این قدر میخواهی،میزان تو از علم همین اندازه است. «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاه الدُّنْیَا» (اعلی/ ۱۶) بلكه (بنا به سرشت انساني) زندگي دنيا را (كه محسوس و نقد است، بر زندگي آخرت كه نامحسوس و نسيه است) ترجيح ميدهيد و برميگزينيد حد و اندازهاش همین قدر است. «کَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَه* وَ تَذَرُونَ الْآخِرَه». ( قیامه / ۲۰ – ۲۱)نه چنين است (كه شما دربارهي معاد ميپنداريد) ! اصلاً شما دنياي گذرا را دوست ميداريدو آخرت را رها ميسازيد میگوید من در همین حد میخواهم و بیشتر از این نمیخواهم. با این نگاه «وَ تَذَرُونَ الْآخِرَه». آخرت را رها میکند، اما قرآن به این قائل نیست و میگوید هم تا اردن را میگویم، هم تا انتهای مسیر را. «إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَى». (لیل/ ۱۲) مسلّماً نشان دادن (راه هدايت و ضلالت به مردم) بر عهدهي ما است. و «إِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ». ( حج/ ۵۴). قطعاً خداوند مؤمنان را به راه راست رهنمود مينمايد میگوید هدایت به عهده ماست. «وَ إِنَّ لَنَا لَلْآخِرَه وَ الْأُولَى». (لیل/ ۱۳)و قطعاً آخرت و دنيا همه از آن ما است .برای همین این مسیر اضافه بر آنها دارد. البته همان تعبیر را دارد که «إِنَّ هَؤُلَاء یُحِبُّونَ الْعَاجِلَه وَ یَذَرُونَ وَرَاءهُمْ یَوْمًا ثَقِیلًا». (انسان/ ۲۷) اين (كافران و مشركان) زندگي زودگذر دنيا را دوست ميدارند، و روز سخت و دشوار آخرت را پسِ پشت خود ميافكنند .
البته عدهای به این قائل نیستند و قائل به همین مقطع فعلی هستند و همین را میخواهند. اگر برنامهریزی آنها در همین حد است و در همین حد هم برایش برنامه ریزی می کنند / لذا «إِنَّ هَذِهِ تَذْکِرَه فَمَن شَاء اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلًا». (مزمل/ ۱۹). اينها اندرز و يادآوري است، هركس كه خواستار (استفادهي از آنها) است، او راهي را به سوي پروردگار خود برميگزيند (و خويشتن را به سعادت ابدي ميرساند) .
در این صورت آشکار است که صراطهای مستقیم وجود ندارند بلکه تنها یک صراط مستقیم وجود دارد : «قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَىَ وَ أُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ».(انعام/ ۷۱)بگو : هدايت خداوند ، هدايت است و (بجز اسلام، ضلالت است، و از سوي خدا) به ما دستور داده شده است كه فرمانبردار پروردگار جهانيان باشيم (و منقاد او شويم و به فرمان او رويم) این طور نیست که هر کسی بیاید بگوید ما هم یک راه از این طرف باز میکنیم. اگر در آنجا میفرماید «إِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ». از آن طرف هم به صراحت بیان میکند: «وَ لاَ تَقْعُدُواْ بِکُلِّ صِرَاطٍ». (اعراف/ ۸۶) شما بر سر راهها (ي منتهي به حق و هدايت و عمل صالح) منشينيد این طور نیست که هر کسی در هر مسیری
[۱]State
[۲]Government
[۳]Ontology
[۴]Teleology
قرار بگیرد به آنجا میرسد. «وَ أَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ» ( انعام/ ۱۵۳) اين راه (كه من آن را برايتان ترسيم و بيان كردم) راه مستقيم من است (و منتهي به سعادت هر دو جهان ميگردد . پس) از آن پيروي كنيد این راه مستقیم است و باید از آن تبعیت شود. بعد بلافاصله این را بیان میکند: «وَ لاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ» (انعام/۱۵۳) و از راههاي (باطلي كه شما را از آن نهي كردهام) پيروي نكنيد كه شما را از راه خدا (منحرف و) پراكنده ميسازد راههای مختلف را نروید که از آن مسیر اصلی خارج شوید.
این امر و نهی الله در انتخاب راه و مسیر یک فرصت و نعمت است نه محدودیت . مثلا از بغداد می خواهید به مصر بروید، اگر کسی شما را راهنمایی کرد که از این مسیر با کمترین هزینه به بهترین وجه میتوانید به مقصد برسید، بر شما یک سنگینی و سختی را تحمیل کرده یا برایتان یک فرصت بوده و به شما کمک کرده است؟ اگر کسی ما را راهنمایی کرد چقدر از او تشکر میکنیم که : دستتان درد نکند، خدا خیرتان بدهد.
این از آن بحثهای مهمی است که اساساً هدایت یک فرصت است یا یک کلفت؟ هدایت برای انسانها یک فرصت است یا وسیلهای برای اذیت کردن؟ این بحث همیشه وجود داشته است که چرا این همه فشار؟ این همه سختی؟ خود قرآن میفرماید: «یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا لَّا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُم بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ ». (حجرات/ ۱۷)آنان بر تو منّت ميگذارند كه اسلام آوردهاند ! بگو : با اسلام خود بر من منّت مگذاريد، بلكه خدا بر شما منّت ميگذارد كه شما را به سوي ايمان آوردن رهنمود كرده است، اگر (در ادّعاي ايمان) راست و درست هستيد اگر مسلمان شده است، میخواهد منتی هم بگذارد. درست مثل این است که کسی شما را راهنمایی کند که به مصر برسید، بعد وقتی رسیدید بگویید چه کار کنیم، مجبور بودیم حرف تو را گوش بدهیم! خب گوش نکن. باید منتی بر تو داشته باشم که راهنماییات کردم.
اگر یک مطلب دینی را پذیرفته است «یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا» و در ادامه میگوید: «لَّا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُم»منتی ندارد که منت میگذارید «بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ».اگر قرار است کسی منت بگذارد خداوند است که برای این هدایت باید بر شما منت بگذارد: «أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ». خداوند بر مومنین منت گذاشته است « لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَه». ( آلعمران/۱۶۴) يقيناً خداوند بر مؤمنان (صدر اسلام) منّت نهاد و تفضّل كرد بدان گاه كه در ميانشان پيغمبري از جنس خودشان برانگيخت . (پيغمبري كه) بر آنان آيات (كتاب خواندني قرآن و كتاب ديدني جهان) او را ميخواند، و ايشان را (از عقائد نادرست و اخلاق زشت) پاكيزه ميداشت و بديشان كتاب (قرآن و به تبع آن خواندن و نوشتن) و فرزانگي (يعني اسرار سنّت و احكام شريعت) ميآموخت.
یکی از بحثهای اساسی در بینش اسلام که آن را از سایر اندیشهها متمایز میکند این است که اگر در اینجا حکمی صادر شود، این حکم از طرف مبدائی صادر می شود که خالق و ربّ انسان است. این خیلی فرق میکند با حکمی که کسی صادر کند و هیچ چیزی را نمیداند. اگر کسی در باره این وسیله نقلیه حکم صادر کرد و سازنده همان وسیله بود، خیلی خوب میتواند بگوید ظرفیت ، قدرت ، سرعت و…آن چقدر است او که این وسیله را ساخته است این چیزها را بهتر میداند. در باره انسان با همه پیچیدگیها و ظرائفی که در او وجود دارد، چه کسی میتواند بهتر بحث کند.
یکی از بزرگترین ظلمها به بشر این است که کسی بیاید و درباره انسان و حقوقش حرف بزند که اصلاً او را نمیشناسد و خیرش را نمیداند. به همین دلیل میبینیم بانیان حقوق بشر سکولاریستی میگویند ما این قوانین را برای بشر امروزین می گذاریم ، ولی ابطال پذیرند و ممکن است بعد از ۶۰ سال باطل شود و گزاره جدیدی بیاید. خب آن کسی که در این ۶۰ سال به این عمل کرد که عمرش تمام شده است. حالا ۶۰ سال دیگر چیز دیگری میگویند. بعد از ۷۰ سال میفهمند کمونیسم غلط است و ابطال میشود و دو باره یک گزاره جدید.
یا زمانی که الله متعال می فرماید : «وَ لَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاه یَاْ أُولِیْ الأَلْبَابِ» (بقره/۱۷۹) اي صاحبان خرد ! براي شما در قصاص، حيات و زندگي است ( بنابر مصلحت و حكمتي كه در آن ، و دقائق و نكاتي كه در همهي احكام است . اين است كه قانون قصاص را براي شما وضع كرديم تا از تجاوز و خونريزي بپرهيزيد)، اما در این قصاص زندگی است. چه کسی این را میگوید؟ کسی که رب است و خالق است و میداند قوام این حیات با این است. حالا اگر به بشر بگویید، میگوید همه به این نتیجه رسیدهایم حکم اعدام باید حذف شود. بعد از ۱۰۰ سال میگویند فهمیدیم این غلط است و ابطال شد. در فاصله این ۱۰۰ سال چه کسی مسئول حیاتی است که از انسان گرفته شده است؟ تکلیف نسلی که هزینه و تاوانش را پس دادهاند چه میشود؟
این که بعضی از احکام را خداوند در اختیار خود انسان و در منطقه الفراغ قرار نداده به این دلیل است که میداند قرنها هم که بگذرد انسانها دائماً باید آزمون و خطا کنند و تازه معلوم هم نیست بشود یا نشود. ظلم به بشر و نادیده گرفتن حقوق او این است که کسانی خود را در موضع و جایگاه الله و راهنمایی بشر قرار بدهند که اشراف به خیر و مصلحت انسان ندارند.یکی از دلایلی که برای فرصت بودن هدایت الهی مطرح میکنیم همین است که کسی شما را راهنمایی میکند که میداند چقدر میتوانید این کار را انجام بدهید «لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا» ( بقره/ ۲۸۶) خداوند به هيچ كس جز به اندازهي توانائيش تكليف نميكند.
لذا وقتی صحبت از هدایت میشود، بهگونهای برخورد میشود کانّه هدایت میخواهد سختی برای انسانها به همراه بیاورد. این نص صریح قرآن است که: «مَا یُرِیدُ اللّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُم مِّنْ حَرَجٍ». (مائده، / ۶) خداوند نميخواهد شما را به تنگ آورد و به مشقّت اندازد میگوید اگر این چیزها گفته میشود به خاطر این نیست که سختی ببرید. تعبیرش این است: «وَ لَکِن یُرِیدُ لِیُطَهَّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ». (مائده/ ۶)و بلكه ميخواهد شما را (از حيث ظاهر و باطن) پاكيزه دارد و (با بيان احكام اسلامي) نعمت خود را بر شما تمام نمايد، اگر بیان میشود برای این است که میخواهد نعمت را بر تو تمام کند.
مفروض یک چیز به شکل غلط گذاشته میشود و بعد میگویند بیایید روی آن بحث کنیم. مفروض غلط این است که هدایت برای انسانها یک سختی است و بعد روی آن بحث کنیم که آیا این سختی باشد یا نباشد و اصلاً روی آن وظیفه داریم یا نداریم؟ چه کسی گفته که این مفروض درست است؟ تعبیر خود خداوند این است: «قُلِ اللّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ ، أَفَمَن یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ یَهِدِّی إِلاَّ أَن یُهْدَى ». (یونس/ ۳۵) بگو : خدا راه حق را مينمايد . آيا آن كس كه راه راست را نشان ميدهد سزاوارتر است كه پيروي شود (و انسان به فرمان او رود) يا كسي كه راهي نمينمايد و بلكه بايد خودش راهنمائي گردد (و راه برده شود) ؟ شما را چه ميشود (كه چراغ عقل از كفتان به در ميرود ؟ به دنبال چه چيز ميرويد ؟) اگر او در جایگاه هدایت قرار میگیرد برای این است که تو را به حق و آن چیزی که صحیح است برساند. حالا اگر کسی آمد و شما را در مسیر صحیح و حق قرار داد که از او تبعیت شود، این غلط است یا اگر غلط عمل کنید؟
بنابراین اگر گفته میشود هدایت یک فرصت است، در بینش دینی، یک کارویژه بزرگ پیامبران و عهدهداران امور هدایت است. «وَ قَالَ الَّذِی آمَنَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشَادِ» (غافر/ ۳۸)مرد با ايمان گفت : اي قوم من ! از من پيروي كنيد تا شما را به راه صحيح هدايت كنم . پیروی کنید که شما را به آن مسیر صحیح ببرند. راهی را که موجب رشد است باید بروید. وقتی میگوید پیامبرصلی الله علیه وسلم در امری حکمی داد، امر پیامبرصلی الله علیه وسلم نباید مورد نزاع قرار بگیرد «فَلَا یُنَازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ». ( حج / ۶۷). پس بايد دربارهي اين امر با تو ستيزه نكنند چرا؟ حکمتش را بیان میکند. میگوید: «إِنَّکَ لَعَلَى هُدًى مُّسْتَقِیمٍ»،[۱]چون در مسیر مستقیم و صحیح است.
البته این بحثها جدید نیستند. حتی به خود پیامبران هم گفتند شما خودتان بشرید، مثلاً چه چیزی را میخواهید بگویید؟ «ذَلِکَ بِأَنَّهُ کَانَت تَّأْتِیهِمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَقَالُوا أَبَشَرٌ یَهْدُونَنَا». ( تغابن/ ۶) اين (سوء عاقبت و عذاب آخرت) بدان خاطر است كه پيغمبرانشان به پيش ايشان ميآمدند و معجزات روشن و دلائل متقن براي آنان ميآوردند و ايشان ميگفتند : آيا آدميان، ما را هدايت ميكنند ؟ (مگر ميشود انسانهائي همچون خودمان پيغمبران خدا شوند ؟ ! پيغمبران بايد فرشته باشند. بدين وسيله به مخالفت برميخاستند و)
اگر بشر نبود، میگفتند اصلاً ما را نمیفهمد. حالا که بشر است میگویند «أَبَشَرٌ یَهْدُونَنَا»؟ میگوید «إِنَّکَ» یعنی تویی در این مقام قرار گرفتهای «إِنَّکَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» ( زخرف/ ۴۳)چرا كه تو قطعاً بر راه راست قرار داري . یعنی کارویژه تو این است که داری اینها را به سمت مسیر درست هدایت میکنی. صراط مستقیم چیست؟ همان عبودیت است «إِنَّ اللّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ». ( آلعمران/ ۵۱) بيگمان خداوند پروردگار من و پروردگار شما است ، پس او را بپرستيد ؛ اين راه راست است (و انسان را به سعادت هر دو جهان ميرساند) .
یعنی پذیرش دستورات خداوند: «وَ اتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ» (زخرف/ ۶۱) و از من پيروي كنيد كه راه راست اين است . أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ» (یس/ ۶۰) اي آدميزادگان ! مگر من به شما سفارش ننمودم و امر نكردم كه اهريمن را پرستش نكنيد ، چرا كه او دشمن آشكار شما است؟ «وَ أَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ». (یس/ ۶۱) و (آيا به شما دستور ندادم) اين كه مرا بپرستيد و بس كه راه راست همين است. اگر این برنامه ریزی زندگی دنیوی یک مسلمان است و مسلمان هم مطمئن است که این برنامه ریزی برای زندگی دنیوی او از طرف الله ریخته شده است، نمیتواند بگوید خب! این هست، لکن من هیچ وظیفهای در این قضیه ندارم.
یکی از کارویژههای مهم برای عهدهداران حکم نیز این است که آن را بیان و ابلاغ کنند: «عَلَیْکَ الْبَلاَغُ». ( آلعمران/ ۲۰؛ رعد/ ۴۰؛ نحل/ ۸۲)بر تو ابلاغ (رسالت) است وقتی علیک میآید یعنی فرض، یعنی باید این را بیان کنی. تمام پیامبران برای این آمدهاند که حجت بر همه تمام شده باشد و کسی نگوید به این دلیل سر ازاروپا در آوردم که کسی به من نگفت مکه از این طرف است. ناوارد بودم و به آن طرف رفتم.
بنابراین یکی از کارویژههای دولت این است که باید این را تبلیغ و بیان کند. این تعبیر قرآن از زبان پیامبرصلی الله علیه وسلم است که: «أُبَلِّغُکُمْ رِسَالاَتِ رَبِّی» (اعراف/ ۶۲)من مأموريّتهاي (محولّه از سوي) پروردگارم را به شما ابلاغ ميكنم من باید این کار را انجام بدهم.
حالا کسی میخواهد به عنوان یک انسان دلسوز شما را راهنمایی کند و می گوید مسیر مکه از این طرف است. اگر همه آمدند و به هر دلیلی جوسازی کردن و گفتند نه، از این طرف نیست، از این مسیر نرو، از آن طرف برو و شما رفتید و سر از یونان در آوردید. در چنین موقعی موظفید به او بفهمانید دارند مسیر غلط را به تو نشان میدهند، بنابراین وقتی ایمان داریم قصاص، حکم خدا و مایه حیات است، آن وقت باید بپذیریم که خیلی چیزها که در بیانیه پارلمان اروپا آمده غلط است و در آنجا بی خود گفته است که باید حکم اعدام را لغو کنیم و در کشورهای فلان هم لغو شده است. مبنای او این نبود. بعد از ۱۰۰ سال هم میگوید ابطال شد. تکلیف این ۱۰۰ سال چه میشود؟ اگر به هدایت الهی به عنوان یک فرصت نگاه کنیم و نه نگاه سختی، آن وقت اگر همه عالم هم بگویند این مسیر را نباید بروید، مطمئن هستید مسیر درست است.
لذا اولین کارویژه دولت اسلامی این است که این را تبیین و تبلیغ کند: «یُرِیدُ اللّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ» (نسا/ ۲۶) خداوند ميخواهد (قوانين دين و مصالح امور را) برايتان روشن كند و شما را به راه كساني (از پيغمبران و صالحان) رهنمود كند كه پيش از شما بودهاند ، راههای درست و غلط را باید بیان کند. کسانی این راه را رفتهاند و اشتباه بوده است. این که میگوید کسانی که قبل بودهاند، چه مسیرهایی را رفتهاند، برای این است که تبیین کند راه درست چیست. مگر میشود بگوییم این که وظیفه ما نیست؟ وظیفه اصلی است : «فَلِذَلِکَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ» (شوری/ ۱۵) تو نيز مردمان را به سوي آن (آئين واحد الهي دعوت كن كه اسلام است) و آن گونه كه به تو فرمان داده شده است. بگو و همان طور که به تو دستور داده شده است روی آن استقامت کن، چون راه درست این است. اصلاً استقامت اینجا معنی میدهد که روی آن چیزی که از یک مبدأ حکیم صادر شده است و شما باور دارید که درست است، استقامت کنید. این را هم باید تبیین و هم تبلیغ کنید تا بتوان این مسیر را دنبال کرد.
اگر در اقتصاد، سیاست، فرهنگ و موضوعات مختلف مباحثی از جانب مبدأ حکیم ربوبی مطرح میشود، این بر ما یک منت و برای ما یک فرصت است، نه یک سختی یا مشکل که بگوییم حالا بالاخره این را هم باید کاریاش کرد!
اگر کسی آمد و به شما گفت به مصر که میخواهی بروی فلان جا نا امن است، فلان جا را بستهاند و… باید انسان به او بگوید چرا گفتی از آن سمت برو؟ راه ما را دور کردی یا برایمان مشکل ایجاد کردی. این منت است یا یک فرصت برای ما؟ کسی میگوید آقا این مسیر که داری میروی مواظب باش سه تا چاله هم وسطش هست. باید به او اعتراض کرد که چرا همهاش حرفهای سخت میزنی و میگویی چاله هست؟ خب برو بیفت داخل آن!
تبشیر و انذار که دو کارویژه پیامبران است، پس چیست؟ انذار یعنی بدانید که در این مسیر این خطرات هست. این یک فرصت است یا یک سختی؟ اگر کسی بگوید در این مسیر که داری میروی این چاله و سختی هست، باید بگویی آقا! چرا به زور میخواهی ما را هدایت کنی؟ اصلاً عنوان هدایت فرصت است و زور در آن معنا ندارد، مگر این که بگوید این اصلاً هدایت نیست که بحثش جداست و او باید تکلیفش را معلوم کند، اما اگر هدایت را قبول داریم، هدایت یک فرصت است، زور نیست. اگر کسی به من بگوید این مسیر را برو که در کمترین زمان با کمترین هزینه و سختی به مقصد برسی، اسم این کار زور است یا فرصت؟
بشارت و انذار یعنی همین که به کسی بگویی اگر این مسیر را این طوری بروی خوشحال باش که زود میرسی و اگر این طور بروی این مشکلات را خواهی داشت. آیا این فرصت است یا اجبار و سختی؟ «وَ مَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ». ( کهف/ ۵۶؛ انعام/ ۴۸) (وظيفهي پيغمبران تنها مژدهدادن و بيم دادن است) و ما پيغمبران را جز به عنوان مژدهرسان و بيمرسان نميفرستيم میگوید ما اینها را نفرستادیم مگر این که بیایند و همین راهنماییها را به شما بکنند که خوشحال باشید که اگر این طور بروید فرجام خوبی خواهید داشت و این طور نباشد مشکلات خواهید داشت. «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ مُبَشِّرًا وَ نَذِیرًا» (اسرا/ ۱۰۵؛ فرقان/ ۵۶) و تو را جز به عنوان نويدرسان و بيمدهنده نفرستادهايم . حکمتی که تو را به خاطرش آوردیم این است که این بشارتها و تنذیرها را بدهی.
انذار یعنی بیم دادن. اگر کسی به من گفت از این راه نرو به مشکل برمیخوری و پشت ترافیک میمانی، یعنی دارد در دل ما ترس میاندازد؟ میگوید این راه را بروی خلوت است و وقتت تلف نمیشود، آن راه را بروی پشت ترافیک گیر میکنی و اعصاب و وقتت از بین میرود. اسم این ترساندن است یا انذار دادن؟ آیا این یک ترساندن مذموم است یا ترساندن فرصت؟ اگر کسی به من گفت آقا! از این جا نرو چاله است، باید بگویم آقا! این چه وضعی است؟ چرا مرا میترسانی؟ این انذار از جنس ترساندن مذموم نیست.
ما میآییم و یک مشترک لفظی به اسم ترساندن درست میکنیم، بعد هم میگوییم ترساندن چیز خوبی نیست. یک وقت اگر طبیبی میگوید این چیز را نخور یا این کار را نکن یک جور ترساندن است. آیا میشود گفت چرا این دکترها همهاش آدمها را میترسانند؟ تازه یک پولی هم به او میدهید که شما را بترساند. این شمایید که میروید دو ساعت در صف مینشینید و تازه به او پول هم میدهید که او شما را انذار بدهد که چه کار نکن. آیا این ترساندن مذموم است؟ این یک فرصت است و تازه آدم کلی هم شکر میکند که او را آگاه کردهاند. این یک انذار مثبت است که به شما آگاهی میدهد و شما را از بلایی که ممکن است از خطری که سر راهتان قرار گرفته است برهاند. میگوید زیر این سقف نرو، چون پایههای آن درست زده نشده است. این ترساندن مثبت است. حالا بیاییم بگوییم ترس چیز بد و ترساندن بد است و بر همین مبنا بگوییم انذار بد است. انذاری که در قرآن گفته میشود: «وَ مَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ» بر این مبناست.
بعد هم مال یک دوره نیست. خود قرآن میگوید این طور نبوده است که پیامبرصلی الله علیه وسلم خواسته باشند در دورهای عدهای را بترسانند: «تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا». ( فرقان/ ۱)والا مقام و جاويد كسي است كه فرقان ، (يعني جدا سازندهي حق از باطل) را بر بندهي خود (محمّد) نازل كرده است، تا اين كه جهانيان را (بدان) بيم دهد (و آن را به گوش ايشان برساند) .
ترسی که وجود دارد بحثی است که همه انسانها به آن نیاز دارند. فرصتی که در باره هدایت عرض میکنیم و میگوییم هدایت یک فرصت است، برای این است که این خطرات در مسیر همه هست و کسی نسبت به این خطرات به ما هشدار و بیم میدهد. مثل علائم راهنمایی و رانندگی در جادهها. آیا میشود گفت این علائم دیگر چیست که دائماً میگوید جاده این طور است، آن طور است، آهسته برو، اینجا بپیچ، آنجا نپیچ. اینها چیست که آدم را دائماً در جاده میترساند. اصلاً این حرف منطقی است؟ چرا دائم میگویی جاده باریک میشود، اینجا ریزش کرده، آنجا احتمال سقوط است؟ شما چه کار دارید؟ بگذارید هر کسی هر جور دوست دارد برود. آیا این استدلال صحیحی است؟ اهمیت انذار در اینجا روشن می گردد که الله متعال میفرماید اگر کسانی را میبینید که دچار مشکل و هلاکت شدهاند به خاطر این است که به این بیم و انذارها توجه نکردهاند و او میخواهد جلوی این هلاکت، مشکلات و سختیهای اصلی را بگیرد. میفرماید اگر توجه نکنید دچار آن مسیر غلط میشوید: «وَ مَا أَهْلَکْنَا مِن قَرْیَه إِلَّا لَهَا مُنذِرُونَ» (شعرا/ ۲۰۸) ما اهل هيچ شهر و دياري را هلاك نكردهايم، مگر اين كه بيم دهندگاني (از پيغمبران) داشتهاند (و قبلاً به ميان ايشان رفتهاند و به اندرز و رهنمودشان برخاستهاند و آنان را به اوامر و نواهي خدا آشنا ساختهاند) کسانی بودند که به آنها بیم داده شد، توجه نکردند و هلاک شدند. اگر به این مسئله توجه نکنیم، دچار مشکل میشویم.
لذا اگر قرآن ولایت الله را بیان می کند ، به این دلیل است که هدایت از آن اوست: «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ». (بقره/ ۲۵۷)خداوند متولّي و عهدهدار (امور) كساني است كه ايمان آوردهاند . ايشان را از تاريكيهاي (زمخت گمراهي شكّ و حيرت) بيرون ميآورد و به سوي نور (حق و اطمينان) رهنمون ميشود برای این که انسانها در تیرگیها نمانند و به سمت مسیر صحیح بیایند. «کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ». (ابراهیم/ ۱)كتابي است كه آن را براي تو فرستادهايم اصلاً کارویژه این کتاب چیست؟ «لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»،یعنی از آن مسیر غلط فاصله بگیرند و در مسیر صحیح قرار بگیرند. بر همین مبناست که «یُخْرِجُهُم مِّنِ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیَهْدِیهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»، (مائده/ ۱۶)ی خداوند با آن (كتاب) كساني را به راههاي امن و امان (از ترس و هراس دنيا و آخرت ) هدايت ميكند كه جوياي خوشنودي او باشند، و با مشيّت و فرمان خود، آنان را از تاريكيهاي (كفر و جهل) بيرون ميآورد و به سوي نور (ايمان و علم) ميبرد، و ايشان را به راه راست رهنمود ميشود یعنی مرتباً اینها را به سمت مسیری که درست هست بیاورند. همه پیامبران همین طور بودهاند: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا» (ابراهیم/ ۵)موسي را همراه با آيات (و مؤيّد به معجزات) خود فرستاديم که «أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ». یعنی که از مسیر غلط دست بردارند و به سمت مسیر صحیح بیایند.
این جاست که پیشگیری از گمراهی انسانها یک کارویژه اساسی دولت اسلامی می شود . در همین بحث به موسی(ع) میفرماید: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ».این یک کارویژه جدی است و شوخی نیست. لذا وقتی آن انحراف ایجاد و زاویه از مسیر اصلی گرفته میشود، موسی(ع) متعرض هارون(ع) میشود و میگوید چرا این کار را خوب انجام ندادی؟ «یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا».میگوید دیدی گمراه شدند، چرا کارویژهات را انجام ندادی؟ نمی تواند بگوید به من ربطی نداشت و ما مشغول نان و آب بودیم. از او سئوال و به او پرخاش میکند که چرا این کار را انجام ندادی؟ «یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا* أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی» (طه/ ۹۲ـ۹۳) (موسي در حالي كه از آنچه شنيد و ديد ، سخت متأثّر بود) گفت : اي هارون ! هنگامي كه ديدي آنان گمراه ميشوند، چه چيز مانع از آن شد كه ( جلو ايشان را بگيري و نگذاري به بيراهه روند ؟ و) . . از من پيروي كني ؟ ! (مگر هنگامي كه ميخواستم به ميعادگاه بروم نگفتم : جانشين من باش در ميان قوم من ، و به اصلاح بپرداز و راه تباهكاران را در پيش مگير ؟) . آيا از دستور من سرپيچي كردي ؟.
و وقتی آن گوساله سامری ساخته شد و مردم از مسیر اصلی منحرف شدند، آیا موسی(ع) گفت مردم این جوری میخواهند، پس این درست است؟ چه برخوردی کرد؟ «قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیَاه أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِدًا لَّنْ تُخْلَفَهُ». ( طه/ ۹۷)( موسي به سامري ) گفت : برو (از ميان ما) . در زندگي دنيا بهرهات (بيزاري و گريز باد . و) اين كه پيوسته بگوئي : (به من) دست نزنيد و نزديك نشويد ، و در آخرت براي تو موعدي است كه دربارهات تخلّفناپذير است گوساله طلایی را انداخت و شکست و آن را آتش زد. نگفت این هم وسیلهای است و هر کسی که دارد بگذارید باشد و به ما مربوط نیست! آیه قرآن است که باید مانع شود. گفت: «لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفًا».این چون وسیلهای است که موجب گمراهی میشود، ما با آن برخورد میکنیم. این آیه قرآن است. مگر میشود گفت شاید یک عدهای خوششان نیاید؟
دین اسلام مجموعهای از دستورات است که باید اظهار و بیان شوند هر چند که مخالف خواهشها و آرزوهای نادانان باشد . . «ثُمَّ جَعَلْنَاکَ عَلَى شَرِیعَه مِّنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاء الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ» (جاثیه/ ۱۸) سپس ما تو را (مبعوث كرديم و) بر آئين و راه روشني از دين (خدا كه برنامهي تو و همهي انبياء پيشين بوده است و اسلام نام دارد) قرار داديم . پس، از اين آئين پيروي كن و بدين راه روشن برو (چرا كه آئين رستگاري و راه نجات است) و از هوا و هوسهاي كساني پيروي مكن كه (از دين خدا بيخبرند و از راه حق) آگاهي ندارند . چیزی است که موجب هدایت انسانهاست. چیزی است که کمک میکند، لذا نهتنها کارویژه دولت است، بلکه این گونه مباحث جزو کارویژه تک تک آحاد جامعه است. این هم هست، ولی هیچ کدام به معنای نفی مسئولیت دیگری نیست. اگر گفتیم کارویژه دولت اسلامی است به این معنا نیست که مردم بگویند پس ما دیگر وظیفهای نداریم و کنار برویم. یا بگوییم این که وظیفه مردم است، پس دولت اسلامی چه کاره است. دولت اسلامی به طریق اولی در این بحث وظیفه دارد.
بحث آزادی و آزادسازی نیز یکی از مهمترین کارویژههای دولت اسلامی است . «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ» (اعراف/ ۱۵۷) فرو مياندازد و بند و زنجير (احكام طاقتفرساي همچون قطع مكان نجاست به منظور طهارت، و خودكشي به عنوان توبه) را از دست و پا و گردن) ايشان به در ميآورد (و از غُل استعمار و استثمارشان ميرهاند) . چه موقع انسان میتواند آزاد شود و به تعبیر امروزی ظرفیتهایش آزاد شود؟ وقتی که اغلال و زنجیرها از دست و پای او باز شوند. تعلقاتی که مانع آزادی میشوند از او برداشته شود.
اگر انسان اسیر تعلقات نفسانی خود شد، نمیتواند همه ظرفیتهای خود را آزاد کند و آن کار را انجام بدهد ، اگر بخواهد تمام استعدادها و تواناییهایش را ظهور و بروز بدهد، اتفاقاً یکی از راههایش آزاد شدن از این گرفتاریها و تعلقات است. همان بحثهایی که متأسفانه دارد به شکل مغالطهآمیزی به جامعه ما القا میشود، یعنی آزادی را در اسارت تعریف میکنند. این خیلی جالب است و میگوید اگر اسیر نفس و تعلقاتت شدی، اسمش آزادی است. این از آن پارادوکسها و طنزهای جالب است.
قرآن دقیقاً عکس این را بیان میکند: «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ» کی آزاد هستی؟ وقتی که تعلقاتت را بشکنی. اسیر نفسات و تعلقات نشوی. آن موقع آزاد هستی و میتوانی خیلی کارهای بزرگ را انجام دهی .
چرا توانستیم بخشی از سرزمینهای مسلمان نشین را از وجود سکولاریستهای مرتد محلی آزاد کنیم؟ آزادگی است که آزادسازی به شکل واقعی را محقق میکند. غرب کاملاً عکس این را میگوید، چون احساس خطرشان در این است، چون اگر اسیر خود و نفس خود شدی، دیگر نمیتوانی سرزمینی را آزاد کنی. شیاطین، مستکبرین و فرعونها صد ها شبکه ماهواره ای فقط برای فضای سرزمین ما درست میکنند؟ چون میفهمد از کجا حمله کند و چون میداند از این طریق است که میتواند اسیر کند.
چه کسانی در طول تاریخ در برابر مستکبرین ایستادند؟ کسانی که آزادهاند و اسیر این چیزها نمیشوند، چون به همان میزان که اسیر باشی، نمیتوانی آزاد باشی و ظرفیتهایی را که خداوند به تو داده است آزاد کنی. این موضوع اصلی است و برای همین است که نگراناند. جالب اینجاست که اغلال و زنجیرهایی را که میخواهد توسط آن انسان را اسیر کند، به اسم آزادی مطرح میکند و اگر کسی بیاید بگوید «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ» میگویند ببینید چقدر مخالف آزادی است؟ میگوید آمدهام این زنجیرها را بشکنم، میشود مخالف آزادی.
لذا در بینش دینی یکی از کارویژههای نهتنها دولت که تمام ملت امر به معروف و نهی از منکر است. میگوید اگر میخواهید جامعه را آزاد کنید که در آزادگی کارش را انجام بدهد لازمهاش این است: «یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ». این طور نیست که دولت بگوید آبادانی، قدرت، توسعه و… میشود مؤلفههای کافی و دولت باید صرفا این کارویژهها را انجام بدهد. در ابتدای این مقوله بیان شد : «أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَه الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّه وَ آثَارًا فِی الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ».نه این که اینها نباشد، میگوید اینها کافی نیست. تازه باید با مناسبت خاص این هم باشد. اینجاست که میفرماید علاوه بر آنها «الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاه»، (حج/ ۴۱)(آن مؤمناني كه خدا بديشان وعدهي ياري و پيروزي داده است) كساني هستند كه هرگاه در زمين ايشان را قدرت بخشيم، نماز را برپا ميدارند برپا کردن نماز، نه این که افراد نماز بخوانند.
تفاوت دولت در یک فضای دینی با دیگران این است که این نگاه بر تمام مناسبات جامعه تأثیر میگذارد: «قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیَایَ وَ مَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ». (انعام/ ۱۶۲) بگو : نماز و عبادت و زيستن و مردن من از آن خدا است كه پروردگار جهانيان است (و اين است كه تنها خدا را پرستش ميكنم و كارهاي اين جهان خود را در مسير رضايت او مياندازم و بر بذل مال و جان در راه يزدان ميكوشم و در اين راه ميميرم ، تا حياتم ذخيرهي مماتم شود) . اینها همه یک آهنگ دارند و لذا نمیتوانید بگویید صلوه یک عمل فردی است، بلکه باید اقامه شود و روی بحثهای دیگر تأثیر بگذارد. «الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاه» کارویژه دولت است. «مَّکَّنَّاهُمْ» یعنی اگر مستقر شدید، درست مثل وقتی که دولت مستقر میشود، میگوید اولین کارویژهات این است که «أَقَامُوا الصَّلَاه».اصول و پایه های ذکر شده در نماز را عملی کن . این طور نیست که بگوید حالا فعلاً برویم مشغول موضوع دیگری شویم. نماز خواندن قبل از تمکین هم هست، پس منظور خواندن نماز یا مجبور کردن مردم به خواندن نماز نیست بلکه عملی نمودن اصول نماز توسط قدرت حکومتی در زمان قدرت گیری و تمکین می باشد .
لذا میبینید وقتی میگوید اگر کسانی را قرار دادیم که در موضع دادن حکم قرار گرفتند و پیشوای جامعه شدند، وظایف اصلیشان اینهاست: «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّه یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلَاه». ( انبیا/ ۷۳)ما آنان را پيشواياني نموديم كه برابر دستور ما ( مردمان را به كارهاي نيك، راهنمائي و ) رهبري ميكردند، و انجام خوبيها و اقامهي نماز و دادن زكات را بديشان وحي كرديم ، و آنان تنها ما را ميپرستيدند . به همین دلیل اگر در آنجا میگوید: «وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ» و بعد میگوید «مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ» به خاطر این است که اینها با هم نتیجه میدهند: «إِنَّ الصَّلَاه تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَ الْمُنکَرِ» (عنکبوت/ ۴۵).مسلّماً نماز (انسان را) از گناهان بزرگ و از كارهاي ناپسند (در نظر شرع) بازميدارد، لذا یکی از وظایف مهم دولت در بینش اسلامی این است که بر جامعه الگو و شاهد عینی باشد .
در گذشته چیزی که مانع خطاها در میان جامعه می شد انبیاء بودند که در جایگاه نمونه ی عینی و شاهدقرار گرفته بودند : «فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کُلِّ أمَّه بِشَهِیدٍ وَ جِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلاء شَهِیدًا» ( نساء/ ۴۱)( اي محمّد ! حال اينان) چگونه خواهد بود بدان گاه كه از هر ملّتي گواهي ( از پيغمبران براي شهادت بر قوم خود) بياوريم و تو را ( نيز به عنوان) شاهدي بر (قوم خود، از جمله) اينان (يعني تنگ چشمان و نافرمايان) بياوريم؟ «وَ کَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّه وَسَطًا لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا». ( بقره/ ۱۴۳) و بيگمان شما را ملّت ميانهروي كردهايم (نه در دين افراط و غلّوي ميورزيد، و نه در آن تفريط و تعطيلي ميشناسيد) تا گواهاني بر مردم باشيد (و بر تفريط ماديگرايانِ لذائذ جسماني طلب و روحانيّت باخته ، و بر افراط تاركانِ دنيا و تركِ لذائذ جسماني كرده، ناظر بوده و خروج هر دو دسته را از جادهي اعتدال مشاهده نمائيد ) و پيغمبر (نيز) بر شما گواه باشد یعنی نهتنها کارویژه عهدهداران حکم این است، بلکه تمام افراد جامعه باید خود را به الگو و نمونه عینی بودن برای غیر مسلمین نزدیک گردانند . دولت اسلامی یک نمونه ی عینی کلان است که ثمرات کلانی در پی خواهد داشت، همچنانکه عدم وجود آن صدمات کلان و عظیمی در بر داشته است و افراد و دسته ها نیز الگو و نمونه های خورد و جزئی هستند که وجود آنها ضروریست .
[۱]همان