رسول الله صلی الله علیه و سلم و قاعده ی : یا اسلام کامل یا هیچ (۱۱۸)

رسول الله صلی الله علیه و سلم  و قاعده ی : یا اسلام کامل یا هیچ (۱۱۸)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

عمروبن مسلمه گوید: ما در کنار چاه آبی زندگی می‌کردیم که محلّ عبور و مرور مردم بود. کاروانیان پیوسته بر ما می‌گذشتند، و ما از آنان سؤال می‌کردیم: چه خبر؟! چه خبر؟! این مرد کیست و چه می‌گوید؟! منظورمان رسول الله صلی الله علیه و سلم  بود. در پاسخ ما می‌گفتند: این مرد می‌پندارد که خداوند او را فرستاده است، و به او وحی می‌رساند، و می‌گوید: خداوند چنین وحی فرمود، و من آن کلام خدا را آنچنان از بر کرده‌ام، که گویی در سینه‌ام نقش بسته است. قوم عرب اسلام‌آوردنشان را موکول به فتح و پیروزی رسول الله صلی الله علیه و سلم  گردانیده بودند، و می‌گفتند: وی را با قوم و قبیله خودش واگذارید! اگر برایشان غلبه یافت معلوم می‌شود که پیامبری راستین است!؟

بنابراین، وقتی که فتح مکّه به وقوع پیوست، هر طایفه و قبیله برای اسلام آوردن شتاب گرفتند. پدر من پیش از دیگر افراد قوم و قبیله‌اش برای اسلام آوردن شتاب گرفت، و چون به نزد قوم خود بازگشت، گفت: بخدا، از نزد پیامبر راستین خداوند به نزد شما آمده‌ام. ایشان فرمودند: فلان نماز را در فلان وقت بگزارید، و فلان نماز را در فلان وقت؛ و هرگاه که وقت نماز فرا می‌رسد، یکی از شماها اذان بگوید، و هر که از میان شما قرآن بیشتری می‌داند پیش‌نماز شما گردد…[۱]

این حدیث دلالت بر آن دارد که تا چه اندازه فتح  سرزمین و پیروزی ظاهری در تغییر اوضاع و شرایط، و عزت بخشیدن به اسلام و مسلمین، و موضعگیری  مردم  در برابر مسلمانان مجری قانون شریعت، و گردن نهادن آنان به  قانون شریعت اسلام، مؤثر بوده است. این بعد مهم چنان زمینه ای را فراهم می سازد که قرآن به تنهایی با کلام برنده خود از عهده ی آن بر نمی آید: «إنَّ اللهَ یَزَعُ بالسُّلطان ما لا یَزَعُ بالقرآن»[۲]خداوند با قدرت حکومتی، کاری را به انجام می‌رساند، که با قرآن به انجام نمی‌رساند.

وُفود، هیأت‌های نمایندگی

شمار هیأت‌های نمایندگی اقوام و قبایل سکولار که به مدینه آمدند، بنا به گزارش نویسندگان کتب مغازی، از هفتاد درمی‌گذرد، و برای ما امکان ندارد که به یکایک آنها بپردازیم، و شرح و بسط و تفصیل مطالب پیرامون آنها چندان فایده‌ای نخواهد داشت. از این رو، تنها به موردی از آنها به طور اجمال می‌پردازیم .

وَفد سکولاریستهای  ثقیف: ورود این هیأت در ماه رمضان سال نهم هجرت بود. داستان اسلام آوردن آنان به این شرح است که سر کرده آنان عُروه بن مسعود ثقفی پس از بازگشت رسول الله صلی الله علیه و سلم   از غزوه طائف در ذیقعده سال هشتم هجرت، پیش از آنکه به مدینه برسند، نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم رفت و اسلام آورد. آنگاه بسوی قوم خود بازگشت و آنان را به اسلام دعوت کرد، و از آنجا که سرور قوم خود بود، و همه گوش به فرمان او بودند، و او را از اشتران جوانشان بیشتر دوست داشتند، گمان می‌کرد که از او فرمان می‌برند. اما، همنیکه آنان را بسوی اسلام فراخواند، از هر سوی بر او تیر باریدند، و سکولاریستهای ثقیف او را به قتل رسانیدند.

پس از آن چند ماه گذشت، و سکولاریست های ثقیف  با یکدیگر به رایزنی پرداختند، و به این نتیجه رسیدند که تاب و توان جنگیدن با مسلمین ساکن اطراف منطقه خودشان را ندارند، و آنان هم با رسول الله صلی الله علیه و سلم بیعت کرده‌‌اند. این بود که همگی بر آن شدند تا مردی را به نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم بفرستند. در این‌باره با عبدیالیل بن عمرو سخن گفتند، و پیشنهادشان را با او در میان نهادند. وی نپذیرفت و از آن ترسید که وقتی بازگردد، با او همان‌گونه رفتار کنند که با عروه کردند!؟ گفت: من چنین نکنم، مگر آنکه مردانی چند را همراه من بفرستید! آنان نیز دو تن از هم‌پیمانانشان و سه تن از بنی‌مالک را همراه او فرستادند، و جمعاً شش تن شدند که عثمان بن ابی‌العاص ثقفی یکی از آنان بود و از همه آنها جوانتر بود.

وقتی هیأت نمایندگی سکولارهای ثقیف بر رسول الله صلی الله علیه و سلم وارد شدند، برای آنان قبّه‌ای در گوشه مسجد زدند تا در آنجا اقامت کنند و قرآن بشنوند، و مردم را هنگامی که نماز می‌گزارند ببینند. آنان در آن مکان اقامت کردند و نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آمد و شد می‌کردند، و رسول الله صلی الله علیه و سلم ایشان را به اسلام دعوت می‌کردند؛ تا جایی که رئیس آن هیأت درخواست کرد که رسول الله صلی الله علیه و سلم برای آنان صلح نامه‌ای بنویسند، و با سکولاریستهای ثقیف صلح کنند مبنی بر اینکه به آنان اجازه دهند که زنا بکنند و شراب بنوشند و ربا بخورند، و عبادتگاه  بت بزرگشان لات را به آنان واگذارند، و آنان را از نماز معاف کنند، و از آنان نخواهند که عبادتگاه بت‌‌‌هایشان را به دست خودشان  خراب کنند .

چنانچه قبلا یاد آوری شد این درخواست ها دقیقا بخشی ازهمان درخواستهایی است که سکولاریست های کنونی  بر مسلمین تحمیل نموده اند . چون مسلمین کنونی بر خلاف سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم در ذلیلی ویرانگری خود را گرفتار نموده اند ، به همین دلیل با مسیر غلطی که برای خود انتخاب نموده اند باعث شده اند که سکولاریستها قوی و حاکم گشته و شرایط شان را بر مسلمین تحمیل کنند؛در حالی که الله بر عکس این را برای بندگانش می خواهد .

رسول الله صلی الله علیه و سلم قاطعانه حاضر نشد هیچیک از درخواست‌های این سکولاریست های التقاطی  را بپذیرند. به همین دلیل این سکولاریستهای ذلیل شده  با یکدیگر خلوت کردند و مشورت کردند، و چاره‌ای جز این نیافتند که در برابر رسول الله صلی الله علیه و سلم و کل قانون شریعت تسلیم شوند نه بخشی از آن .

نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم   بازگشتند و تسلیم شدند و اسلام آوردند، و شرط کردند که شخص رسول الله صلی الله علیه و سلم  درهم شکستن عبادگاه بُت بزرگشان لات را بر عهده بگیرند، و مردم ثقیف هرگز با دستان خودشان آنرا درهم نشکنند. رسول الله صلی الله علیه و سلم   این درخواست آنان را پذیرفتند، و برای آنان دستخطی نوشتند، و عثمان بن ابی‌العاص ثقفی را امیر آنان گردانیدند، زیرا، پافشاری و علاقمندی وی نسبت به تفقُّه در دین و فراگیری معارف اسلام و تعلم قرآن از همه آنان بیشتر بود.

عثمان‌بن عاص، بعدها، در آن ایام که قبایل مختلف عرب به ارتداد روی می‌آوردند، وجود وی برای قوم ثقیف بسیار برکت‌آفرین بود. وقتی مردم ثقیف عزم بر آن جزم کردند که مُرتد گردند، به آنان گفتند: ای جماعت ثقیف، شما آخرین مردمی هستید که اسلام آوردید؛ نخستین مردمی نباشید که مُرتدّ می‌شوید و همین سخن او باعث گردید که مردم ثقیف از ارتداد خودداری کنند، و بر آیین اسلام ثابت قدم بمانند.

هیأت نمایندگی ثقیف به نزد آنان بازگشتند، و ابتدا حقیقت مطلب را از آنان کتمان کردند، و آنان را از جنگ و کارزار ترسانیدند، و دلتنگی و اندوهگینی از خود نشان دادند، و برای آنان باز گفتند که رسول الله صلی الله علیه و سلم از آنان خواسته‌اند که «اسلام بیاورند، و زنا و شراب و ربا و دیگر محرّمات اسلام را ترک کنند، و گرنه با آنان خواهند جنگید!» مردم ثقیف را کبر و نخوت جاهلیت فراگرفت، و به مدت دو تا سه روز برای جنگ آماده شدند؛ اما، خداوند در دلهایشان ترس و وحشت افکند، و به هیأت نمایندگی خودشان گفتند: نزد او برگردید، و آنچه را که خواسته است انجام بدهید!؟ در آن هنگام، نمایندگان ثقیف حقیقت امر را آشکار کردند، و مصالحه‌ای را که با رسول الله صلی الله علیه و سلم  انجام داده بودند گزارش کردند، و مردم ثقیف همگی اسلام آوردند.

از سوی دیگر، رسول الله صلی الله علیه و سلم  مردانی را برای ویران کردن عبادتگاه لات اعزام کردند، و خالدبن ولید را بر آنان امیر گردانیدند. مغیره بن شعبه از جای برخاست و تبر بزرگ را به دست گرفت و به یارانش گفت: بخدا هم اینک شما را از دست مردم ثقیف خواهم خندانید! تبر را بلند کرد و ضربتی زد و بر روی زمین افتاد و شروع به دست و پا زدن کرد. مردم طائف بر خود لرزیدند و گفتند: خدا به دور! بت بزرگ مغیره را کشت! ناگهان مغیره از جای برجست و گفت: خداوند چهره‌هایتان را زشت گرداناد! این تپه‌ای از سنگ و شن بیش نیست! آنگاه بر درعبادتگاه کوبید و آن را شکست، سپس بر فراز بالاترین دیوار آن برآمد، و به دنبال وی مردان دیگر بالا رفتند، و عبادتگاه را ویران و با خاک یکسان کردند؛ حتی پی و پای بست آن را نیز از زمین درآوردند، و زیورآلات و جامه‌های لات را  که مردم به عنوان نزورات آورده بودند را برداشته ، و مردم ثقیف همچنان بُهت زده تماشا می‌کردند.

خالدبن ولید باجماعت همراهانش نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم بازگشت و آن زیورآلات و جامه‌ها را با خود به نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم   برد. رسول الله صلی الله علیه و سلم نیز همان روز آن غنایم را تقسیم کردند، و خداوند را بخاطر نصرت پیامبرش و عزت بخشیدن به دینش سپاس گزاردند  .[۳]

ام المومنین عایشه رضی الله عنها می گویند : هیچگاه رسول الله صلی الله علیه و سلم میان دو کار مخیر گردانیده نشدند مگر آنکه آسانترین آندو را بر می گزیدند، تا جایی که گناه در کار نبود؛ اما، اگر پای گناه به میان می آمد، بیش از همه از آن می گریختند . برای خودشان هیچ گاه از کسی انتقام نگرفتند، مگر در مواردی که حریم یکی از حرمت های الهی دریده شده باشد که برای خدا انتقام می گرفتند .[۴]

امروزه،  سکولاریست های جهانی و سکولاریست های محلی از مسلمین شریعت گرا، درخواستی غیر از درخواست سکولاریست های ثقیف ندارند ؛ آنها اسلامی ناقص را می خواهند که در امور اجتماعی، آموزش و پرورش، اقتصاد، هنر، قوانین جزائی و مدنی جامعه و ….  دخالتی نداشته باشد و حکم و قانون الله در این زمینه ها کنار زده شده و حکم و قانون خودشان جایگزین گردد .

 

 

[۱]صحیح بخارى، ج ۲، ص ۶۱۵- ۶۱۶٫

[۲]قد رُویَ عن عمر وعثمان رضی الله عنهما

[۳]ابن‌هشام،سیرهٔ النبویه، ج ۲، ص ۵۲۷-۵۴۲ /  زاد المعاد، ج ۳، ص ۲۶-۲۸؛.

[۴]صحیح  البخاری ، ج ۱ ، ص ۵۰۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *