پیامبر خاتم و مساله قدر شناسی از کفار[۱] (۱۶۶)
بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم
مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی
دو سال یا سه سال، بر تحریم مسلمین در شعب ابی طالب گذشت. در ماه محرم سال دهم بعثت، پیماننامه نقض شد، و محاصره برداشته شد. ماجرا از این قرار بود که در اصل، برخی از کفار سکولارقریش از انعقاد این عهدنامه خشنود بودند، اما، بعضی دیگر خوشایندشان نبود. به تدریج، آن عده از سکولاریستهایی که از انعقاد چنین پیماننامهای ناخشنود بودند، کوشیدند تا آن را نقض کنند.
فرد شاخصی که به این امر اقدام کرد، هشامبن عمرو، مردی از طایفه بنی عامربن لُؤی بود. وی زهیربن ابیامیه مخزومی، مُطعَم بن عَدّی، ابوالبختری بنهشام و زمعه بن اسودبن مطلب بن اَسَد را با خود همراه و همصدا نمود . بامداد فردای آن روز، به سوی مراکز تجمّع همه روزه خودشان به راه افتادند. و هریک بر علیه پیمان نامه ی محاصره سخنانی گفتند، ابوطالب نیز در آن سوی نشسته بود. آمده بود که به آنان بگوید: خداوند رسولگرامی خود را از وضع صحیفهای که پیمان مذکور در آن نوشته شده است مطلع گردانیده، حاکی از آنکه خداوند موریانه را فرستاده است تا همه محتوای جفاکارانه و ستمکارانه آنان را که پایمال کننده روابط خویشاوندی بود بخورد، مگر آنجایی که نام خداوند عزّوجل در آن ذکر شده است.
پس از اینکه گفتگوی ایشان با ابوجهل پایان پذیرفت، مطعم آهنگ آن صحیفه مربوط به عهدنامه کرد؛ دید که تمامی آن را موریانه خورده است، بجز جمله «باسمک اللهم» و هر جای دیگر آن قرارداد که نام «الله» آمده بود. به این ترتیب، قرارداد تحریم اقتصادی- اجتماعی سکولاریستها برعلیه بنیهاشم و بنیمطلب نقض گردید، رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- با همراهانشان از شِعب ابیطالب بیرون آمدند. سکولاریستها نیز اینک معجزه بزرگی را در ارتباط با نبوت و رسالت آن حضرت مشاهده کرده بودند. امّا، همینطور که خداوند درباره این قوم فرموده است:وَإِن یَرَوْا آیَهً یُعْرِضُوا وَیَقُولُوا سِحْرٌ مُّسْتَمِرٌّ.(قمر/۲) هرگاه معجزهای را مشاهده میکردند، اعتراض میکردند و میگفتند: همان جادوی همیشگی است!
با این احوال زمانی که در غزوه بدر ابوالبَخْتَری علیه مسلمین شمیر کشیده و در نهایت دستگیر شد، به دستور رسول الله صلی الله علیه و سلم ، به دلیل خدماتش در دوران محاصرة اقتصادی مسلمانان در شِعب ابی طالب، به همراه چند نفر دیگر از کشته شدن معاف گردیدند . ابن اسحاق از ابن عباس روایت کرده است که رسول الله صلی الله علیه و سلم به اصحابشان فرمودند: «من دریافتهام که مردانی از بنیهاشم و طوایف دیگر را به زور به عزیمت واداشتهاند، و آنان سروکاری با جنگیدن با ما نداشتهاند. اینک، هر کس به یکی از افراد بنیهاشم برخورد کند او را نکشد! و هرکس با ابوالبَختری بن هشام برخورد کند او را نکشد! و هرکس با عباس بن عبدالمطلب برخورد کند، او رانکشد، زیرا که او را به زور به میدان جنگ آوردهاند!»
چنانچه گفته شد نهی رسول الله صلی الله علیه و سلم از کشتن ابوالبختری به آن خاطر بود که وی در مکه از همه کس بیشتر، از رسول الله صلی الله علیه و سلم حمایت میکرد، و خود او رسول الله صلی الله علیه و سلم را نمیآزرد، و از او گزارشی که رسول الله صلی الله علیه و سلم را ناراحت کند به ایشان نمیرسید، و او از جمله کسانی بود که برای نقض پیماننامة تحریم اقتصادی- اجتماعی بنیهاشم و بینمطلب قیام کرد. البته، به رغم همة اینها ابوالبختری بقتل رسید. داستان از این قرار بود که مجذربن زیاد بلوی با وی در میدان جنگ روبرو شد. رفیق او نیز همراه وی بود و در کنار هم میجنگیدند. مجذّر گفت: ای اباالبختری، رسول الله صلی الله علیه و سلم ما را از کشتن تو نهی فرموده است ؛ گفت: رفیقم را چه میکنید؟ مجذّر گفت: نه بخدا، رفیقت را هرگز رها نخواهیم کرد ، گفت: بخدا اگر چنین است من و او با هم خواهیم مرد؛ آنگاه درگیر شدند، و مجذّر ناچار شد او را بکشد.
رسول الله صلی الله علیه و سلم به عنوان مجری قانون شریعت راهی را برای ابوالبَخْتَری انتخاب کرده بود که مورد پذیرش وی قرار نگرفت و ابوالبَخْتَری خودش تعیین کرد که چگونه با وی برخورد شود . در وضع موجود نیز تمام انسانهای مسلمان و غیر مسلمین این خودشان هستند که تعیین می کنند که قانون شریعت با آنها چگونه برخوردی داشته باشد .
[۱] آن هم بدترین نوع از کفار ، یعنی کفار سکولاریست