حكم شخص مرتد در دنيا و قيامت (۱۸۹)
بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم
مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی
در دنيا شخص مرتد اگر توبه نكرد و تسليم قانون شريعت الله نشد از كانال شرعي اش بايد كشته شود . تمام احكام كفار بر وي جاري مي شود مانند :
- برائت و تنفر از وي
- از وي پشتيباني نكردن
- مسلمان به نكاح او در نمي آيد و چنانچه همسر داشته باشد بايد از وي جدا شود ، الله متعال مي فرمايد : لا هُنَّ حِلٌّ ڵهُمْ ۆلا هُمْ ێحِلُّونَ ڵهُنَّ .(الممتحنه/ ۱۰) اين زنان براي آن مردان ، و آن مردان براي اين زنان حلال نيستند .و اگر زنش از وي دوري نكند او هم مانند شوهرش مرتد مي گردد . عبدالله بن زبير رضي الله عنهما همسرمختار ثقفي را نيز كشت زماني كه از اينكه همسرش را كافر بداند ابا مي نمود.
- مسئوليت سرپرستي كردن فرزندانش و شوهر دادن دخترانش از وي گرفته مي شود و حقي برايش نمي ماند .
- فرزند مرتد اگر قبل از ارتداد پدرش به دنيا آمده باشد به دليل مرتد شدن پدرش كافر نمي گردد، اما اگر پس ازمرتد شدن پدرش به دنيا آمده باشد، حكم به كافر بودنش داده مي شود و برده كردن او اشكالي ندارد .
- مرتد صاحب مالش نيست و قول صحيح آن است كه مال و ثروت مرتد به غنيمت گرفته مي شود . دليل براي اين كار هم داستان شخصي است كه با همسر پدرش نكاح نمود و اصحاب رسول الله صلي الله عليه وسلم پس از كشتن او اموالش را نيز بردند .
- حيواني كه توسط او ذبح شده باشد حرام است و مصرف نمي شود.
- نماز خواندن پشت سر او باطل است و حق امامت براي مردم را ندارد . و كسي كه پشت سر او نماز خوانده باشد بايد نمازش را دوباره بخواند چه دانسته باشد اين شخص مرتد است چه ندانسته باشد . امام احمد بن حنبل فرموده است : ” منهم من قال ذلك لايصلي خلفه الجمعه و لا غيرها، إلا أنا لا ندع اتيانها،فإن صلي خلفه أعاد ” .[۱] كساني هستند كه گفته اند نماز جمعه و غير آن هم پشت سرش خوانده نمي شود ، اما من مي گويم خواندن به جماعت نمازها را رها نكنيد اما زماني كه پشت سرشان نماز خوانديد آن را دوباره كنيد . يحي بن معين مي فرمايد : چهل سال است كه به دليل ظهور جهميها توسط مامون عباسي من نماز جمعه ام را دوباره مي خوانم .
- حكومت و بيعت با او باطل مي گردد اگر داراي قدرت حكومتي باشد چون الله متعال مي فرمايد : ۆڵنْ ێجْعَڵ اللَّهُ لِلْكَافِرِینَ عَڵى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً . (النساء/۱۴۱٫) هرگز خداوند راهی قرار نداده است که در آن كافران بر مؤمنان چيره شوند.
- پيمان آشتي با مرتد در صورتي صحيح است كه رهبريت تشخيص داده باشد مسلمين از قدرت كمتري برخوردار بوده و توان دفع شر او را در وضع موجود ندارند .
- اگر مرتد در زمان ارتدادش جرم قتل يا دزدي يا زنا را انجام داده باشد و پس از آن توبه نموده باشد راي اصح اين است كه بايد تاوان همه را بپردازد . هر چند كه عده اي مي گويند توبه گناهان سابق را مي شويد و يا اينكه ممكن است امير يا حاكم اسلامي بنا به دلايلي (چون تشويق مرتدين به توبه و …) خود جبران خسارت نمايد .
- اگر مرتد قبل از توبه و مسلمان شدن دوباره، خرابي و ضرر و زياني به بار آورده باشد بايد آن را جبران نمايد . در اين زمينه هم عده اي مي گويند توبه گناهان سابق را مي شويد و يا اينكه ممكن است امير يا حاكم اسلامي بنا به دلايلي خود جبران خسارت نمايد .
- عموم علماء طلب توبه از مرتد هنگام دستگير شدن را واجب مي دانند و عده اي نيز هستند كه آن را سنت مي دانند، هر چند كه اين مرتد در هر صورتي كشته مي شود، اما شايسته آن است كه از وي درخواست توبه شود و با ايمان از دنيا برود .
عمربن خطاب رضي الله عنه ابوموسي اشعري رضي الله عنه را مورد سرزنش قرار داد زماني كه يك مرتد را بدون درخواست توبه از او كشته بود . عمر رضي الله عنه به او گفت : هلا حبستموه ثلاثا، و أطعمتموه كل يوم رغيفا، و استتبتموه لعله يتوب ” [۲] چرا سه روز زندانيش نكرديد ، و هر روز يك قرص نان به او مي داديد و به دنبال آن از وي درخواست توبه نمودن مي كرديد شايد توبه مي كرد . عبدالله بن مسعود رضي الله عنهما هم از قومي درخواست توبه نمود زماني كه مرتد شده بودند .[۳] همچنين درخواست توبه از مرتدين نزد علي و عثمان و معاذ و اصحاب ديگر رضي الله عنهم اجمعين هم ثابت است . امام نووي هم در شرح مسلم فرموده است : ” و قد أجمعوا علي قتل المرتد و اختلفوا في استتابته هل هي واجبة أو مستحبة ، و في قدرها و في قبول توبته ” . يعني : علماء بر كشتن مرتد اجماع دارند اما در اينكه آيا درخواست توبه از او واجب است يا نه و قبول اين توبه تا چه حدي است با هم اختلاف دارند .
اما دسته اي از مرتدين كه ارتداد آنها تند و مغلظه است بدون آنكه از آنها درخواست توبه شود به قتل مي رسند . مانند ساحر يا كسي كه به الله و رسولش فحش دهد يا كسي كه از كفار بر عليه مسلمين پشتيباني كند و مواردي چون قضيه عرنيين و…
امام احمد فر موده است: الزنديق لا يستتاب .[۴]يعني: از زنديق درخواست توبه نمي شود. ابن تيميه هم مي گويد: ويفرق في المرتد بين الردة المجردة فيقتل إلا أن يتوب ، و بين الردة المغلظة ، فيقتل بلا إستتابة ” .[۵] يعني : ميان ردة مجرده كه اگر توبه ننمود كشته مي شود ، با رده مغلظه كه بدون آنكه از وي درخواست توبه شود كشته مي شود ، فرق و تفاوت وجود دارد .
- اگر مسلماني در برابر يك مرتد دچار جرمي شد، از وي انتقام گرفته نمي شود بلكه تنها تنبيه مختصري مي گردد .
- اگر مرتدي كشته شد خونش هدر مي رود و هيچ كسي از خانواده و طايفه ي وي حق ندارد درخواست انتقام يا ديه نمايد .
- اگر كسي مال و دارايي مرتدي را هدر دهد بايد به همان اندازه را به بيت المال مسلمين تحويل دهد، چون بيت المال صاحب چنين مالي است .
- شخص مرتد به صورت برده در نمي آيد و از وي سرانه و جزيه هم قبول نمي شود ، بلكه يا توبه نموده و دوباره مسلمان مي شود و يا اينكه در صورت توانايي و متناسب با قدرت گيري مسلمين و تشخيص هبريت جامعه به قتل مي رسد . در اينجا طبق حكم «تقتلونهم أو يسلمون» مانند سكولاريستها يا همان مشركين غير اهل كتاب با آنها برخورد مي شود، يا بايد كشته شوند يا مسلمان شوند .
- اگر زني مرتد گردد و قبل از دست يافتن به آن توبه ننمايد، به دليل فراگير بودن فرموده ي رسول الله صلي الله عليه وسلم كه :” من بدل دينه فقتلوه “، كشته مي شود و نهي رسول الله صلي الله عليه وسلم از كشتن زنان در مورد برخي اززنان كفار اصلي مي باشد چون خودش صلي الله عليه وسلم در هنگام فتح مكه دو زن را كه بر عليه اسلام و مسلمين جنگ رواني و تبليغي مي نمودند را به قتل رساند .
دليل ديگر براي واجب بودن كشتن زن مرتده اين است كه بيهقي در دار القطني آورده است كه : ابوبكر صديق رضي الله عنه از از زني نام قرفه كه از اسلام مرتد شده بود درخواست توبه نمود اما توبه ننمود و ابوبكر رضي الله عنه او را كشت . امام احمد رحمه الله در احكام اهل ملل خلالي فرموده است: “إذا ارتدت أستتيبت فإن تابت و إلا قتلت، و من الناس من يحتج بنهي النبي صلي الله عليه وسلم عن قتل النساء و ذاك غير ذا ليس هو في ذا في شيء .” یعنی: اگر زن مرتد شد از وي درخواست توبه مي شود اگر توبه ننمود كشته مي شود، افرادي هستند كه از رسول الله صلي الله عليه وسلم براي نكشتن زنان دليل مي آورند، اين هم ارتباطي به بحث ما (كه در مورد مرتدين است) ندارد و اصلا هيچ ارتباطي به آن ندارد .
ابن قدامه در مغني مي فرمايد : ” أما نهي النبي صلي الله عليه وسلم عن قتل المرأه فالمراد بها الأصليه “. يعني : نهي رسول الله صلي الله عليه وسلم از كشتن زنان در مورد كفار اصلي مي باشد .
- اگر مرتدين الطائفة الممتنعة ،مرتديني كه داراي قدرت نظامي و گروهي سرپيچ از قانون شريعت الله ، باشند، حكم آنها با ساير مرتدين تفاوت دارد . الطائفة الممتنعة، عبارت است از تمام گروهها، جماعتها، طوايف و دولتهايي كه به دليل نيروهاي نظامي، امنيتي و اجرايي كه دارند از تشكليل حكومت قانون شريعت الله ممانعت و جلوگيري مي كنند به همين دليل به آنها طائفه و جماعت بازدارنده و زيربار قانون شريعت نرو مي گويند كه حاضر نيستند قانون شريعت الله بر آنها حكومت كند و با قدرت نظامي و بشري كه دارند از اجرايي شدن قانون شريعت الله ممانعت به عمل مي آورند .
اگر مرتدين به صورت مسلحانه در برابر مسلمين درگير شوند زن و فرزندان آنها به صورت برده و كنيز در مي آيند. همچنانكه ابوبكر زن و فرزندان عربهاي مرتد قبايل بني حنيفه و غيره را كنيز و برده نمود و علي بن ابي طالب هم زنان و فرزندان مرتدين بني ناجيه را به بردگي و كنيزي گرفت و چنانچه قبل از وقوع جنگ مسلحانه مسلمان گردند و تسليم شوند خون و مالشان در امان است و تبديل به كنيز و برده نمي شوند اما اگر پس از وقوع جنگ و تسلط بر آنها مسلمان گردند از خون و جان آنها محافظت مي شود اما حكم برده و كنيز بر زن و فرزندانشان باقي مي ماند و مردان آنها برده نمي گردند. اين در صورتي است كه هم حاكم و هم زير دستان و عوام مردم مرتد شده باشند و شامل سرزمينهاي مسلمان نشين نمي گردد كه در آن حاكم و نيروهاي نظامي آن خود را بر مسلمين تحميل نموده اند .
تطبيق اين گونه احكام تابع راي رهبريت مسلمين است كه متناسب با وضع موجود مسلمين و فقه معاصر و متناسب با زمان و مكان صادر گشته است .ديديم كه در زمان ابوبكر رضي الله عنه اين حكم تطبيق شد و در زمان عمر رضي الله عنه اين زنان و كودكان برگردانده شدند و تغيير آشكار را مشاهده نموديم . برگرداندن خوله بنت إياس الحنفيه مادر محمد بن علي نمونه ي بارز اين رويداد مي باشد. البته رسول الله صلي الله عليه وسلم هم پس از آنكه زنان و فرزندان كفارهوازن را ميان مسلمين تقسيم نمود دوباره آنها را برگرداند و اين دليلي بر اختلاف در حكم نمي باشد بلكه اين تغييرات به تشخيص امير و مصالحي كه در زمان و مكان خاص در نظر گرفته است بر مي گردد (ابویوسف۱۴۲۶ق) . [۶]اگر مرتد ديوانه شد، اجراي حكم ارتداد و كافر شدن از وي برداشته مي شود.
- زماني كه مُرد شسته نمي شود و غسل و كفن نمي گردد .
- زماني كه مرد بر او نماز خوانده نمي شود و برايش طلب مغفرت و دعاي خير نمي شود .
- زماني كه مرد در گورستان مسلمين دفن نمي گردد بلكه همچون لاشه ي مرداري زير خاك پنهانش مي كنند
- نه به وي ارث داده مي شود و نه از وي ارث گرفته مي شود . به عنوان مثال اگر فرزند يك سكولار مرتد مسلمان شود و پدر سكولارمرتدش بميرد از اين پدر ارثي به او نمي رسد و اگر اين پسر مسلمان هم بميرد باز به پدر مرتد ارثي داده نمي شود . اين هم طبق فراگير بودن فرموده ي رسول الله صلي الله عليه وسلم است كه فرموده است : ” لا يرث المسلم الكافر و لا يرث الكافر المسلم “.(متفق عليه ) [۷] و فرموده است :” لا يتوارث أهل ملتين شتي ” .[۸] ( رواه أحمد و أبوداود )
- هر آنچه از خوبي و عبادت داشته است باطل مي گردد
- جاودانه در آتش جهنم باقي مي ماند و هرگز از آن خارج نمي گردد ، در حالي كه مسلمين گناهكار پس از پاك شدن و از طريق اسبابي كه الله اجازه داده است از جهنم خارج مي گردند ، الله متعال مي فرمايد : ” وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ” . (البقره/ ۲۱۷) ولي كسي كه از شما از آئين خود برگردد و در حال كفر بميرد، چنين كساني اعمالشان در دنيا و آخرت بر باد ميرود، و ايشان ياران آتش ( دوزخ ) ميباشند و در آن جاويدان ميمانند .
[۱]أبو عبد الله عبيد الله بن محمد بن بطة العكبري الحنبلي ، الإبانة عن شريعة الفرقة الناجية ومجانبة الفرق المذمومة ، تحقیق و تعلیقه و دراسه رضابن نعسان معطی. ، مکه ، مکتبه الغیصلیه۱۴۰۴ق ، ص ۲۱۸
[۲]رواه مالك وعبدالرزاق والبیهقي
[۳]( روه احمد )
[۴]أحمد بن محمد الخلال أبو بكر ، أحكام أهل الملل من الجامع لمسائل الإمام أحمد بن حنبل ؛ المحقق: سيد حسن كسروي ،بیروت ، دار الكتب العلمية ، ۱۴۱۴ ق ، ص ۴۵۹
[۵]ابن تيميه حراني ، مجموع الفتاوى ج ۲۰ ص ۱۰۳
[۶] أبويوسف، الخراج ، بخش الحكم المرتدين إذا حاربوا و منعوا الدار ص ۶۷ به تفصيل در اين زمينه صحبت كرده است و علاوه بر آن ابويعلي در كتاب الأحكامالسلطانیة ص ۵۲ توضيحاتي داده است و ابن قدامه نيز در المغني ۱۰/۹۰ به احكام آنها اشاراتي نموده است .
[۷]رواه البخاري و مسلم
[۸]رواه أحمد و أبوداود