چه كسي مجازت شخص مرتد را بر وي جاري مي كند ؟ (۱۸۸)
بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم
مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی
با آنكه در مكه كساني بودند كه به پيامبر خاتم صلي الله عليه وسلم توهين مي كردند وحتي به صورت فيزيكي اورا مورد اذيت وآزار قرارمي دادند اما دستور دفع آنها صادر نشد ؛در ميان مهاجرين حبشه نيز با آنكه مسلماني مرتد مي شود اما كسي حكم ارتداد را بر وي اجرا نمي كند ؛ در مدينه هم با آنكه تعداد منافقين وكفرگوئيهاي آنها مشخص و روشن بود و يا كساني از يهود جهت تضعيف صف مسلمين ابتدا ايمان مي آوردند و دوباره مرتد مي شدند و… باز مي بينيم حكم ارتداد بر آنها اجرا نمي گردد . هر چند كه حكومت اسلامي ورهبريت موحد و قاطع هم وجود دارد .
با آنكه حدود را امام يا نمايندگان رهبر حكومت اسلامي كه معمولاً دستگاه قضايي اسلامي است به مرحله ي اجرا در مي آورند ، اما وضع موجود زماني و مكاني دولت اسلامي و تشخيص رهبريت حرف اول را مي زند . تنها رهبريتي كه از طريق شوراي حل و عقد محل انتخاب شده است شايستگي دستور تحكيم شريعت الله را دارد ، چون او بيشتر از تك تك افراد جامعه و حتي گروهها ، از كانالهاي مختلف با وضع موجود جامعه و فضاي اطراف و بين الملل آشنايي و شناخت دارد و مصالح و مفاسد را بهتر و مطمئن تر تشخيص مي دهد .
در اين صورت اين قاعده حاكم مي گردد كه ” أن الحدود لا يقيمها إلا الإمام أو نائبه ” . يعني : حدود تنها از طرف امام يا جانشين او برپا مي گردند . اگر رهبريت تشخيص داد كه در مرحله مكه در برابر اذيتهاي جسمي وتوهينهاي روحي كه به پيامبر صلي الله عليه وسلم مي شود بايد صبر كرد و كاري انجام نداد ، در اين صورت حكم براي تك تك افراد همين است ؛ اما اگر در مرحله اي امر به دفع و ترور توهين كنندگان مي شود ، حكم اجراء براي تك تك مسلمين اجراي حدود است . به همين دليل مي بينيم در بين مسلمين براي اجراي اين حدود به صورت فردي و جمعي مسابقه گذاشته مي شود . در هر دو حالت ، اصل ، تشخيص رهبريت اسلامي جامعه است .
اما در زمان عدم وجود چنين دولت و رهبريتي ، به حكم ضرورت و به نسبت توانايي و سنجيدن مصالح و مفاسد قضيه ، افراد و جماعتهاي شريعت گرا ، به صورت دايره اي، اين خلاء را پر مي نمايند . به عنوان مثال زماني كه شخصي قصد تعرض به ناموس يا مال شما را دارد و قدرت حكومتي هم وجود ندارد كه اين بلا را از شما دور كند، شما به حكم ضرورت، واكنشهايي را از خود نشان مي دهيد تا اين بلا دفع گردد . در اين جا شما ناچاريد از ناموس و آبروي خود دفاع كنيد حتي اگر در اين راه كشته شوي يا مجرم و مهاجم را نيز به قتل برساني . حالا تصور كنيد كسي به الله جل جلاله و يا رسول الله صلي الله عليه وسلم فحش دهد و حاكم اسلامي هم وجود نداشته باشد كه چنين مرتدي را به درك واصل كند چه بايد كرد ؟
در اين زمينه نمونه هايي را ذكر مي كنيم كه شخص مسلمان،با زمينه اي كه رهبريت جامعه ي اسلامي فراهم نموده است ، به صورت شخصي حدودي را بر بعضي از مرتدين اجرا نموده است و يا به آن دستور داده شده است :
- صاحب برده و كنيز مي تواند به صورت شخصي حكم را اجرا نمايد . رسول الله صلي الله عليه وسلم مي فرمايد : أَقِيمُواالْحُدُودَعَلَى مَامَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ .[۱] يعني : حدود شرعي را بر بردگان و كنيزكان خود اجرا نماييد . و نيز فرموده است : إِذَا زَنَتْ أَمَةُ أَحَدِكُمْ فَلْيَجْلِدْهَا “. ( رواه البخاري )[۲]
- اگر كسي كه با مسلمين پيمان صلح و آشتي بسته است به رسول الله صلي الله عليه وسلم فحش دهد كشتن وي مانند كشتن يك كافر جنگ طلب و محارب مي گردد، اقدام به كشتن وي بر هر مسلماني واجب مي گردد و كشتن او اشكالي ندارد . دليل اين كار هم گفته ي عبدالله بن عمر رضي الله عنهما است كه به وي گفتند فلان راهب به رسول الله صلي الله عليه وسلم فوش داده است ، او هم گفت : اگر من آن را مي شنيدم او را مي كشتم. سپس او را نزدش آوردند و عبدالله بن عمر رضي الله عنهما هم شمشيركشيد اما راهب انكار كرد و رهايش كردند .
- مثال عبدالله بن عمر رضي الله عنهما در عصر رسول الله صلي الله عليه وسلم هم زياد اتفاق افتاده است ، مانند همان شخص مسلماني كه به حكم رسول الله صلي الله عليه وسلم راضي نشد و عمر هم گردن او را زد و قرآن هم اقدام او را تاييد نمود، همچنين دختر مروان كه به رسول الله صلي الله عليه وسلم فحش داد و شوهرش او را به درك فرستاد و از طرف رسول الله صلي الله عليه وسلم لقب «پشتيبان الله و رسولش» به شوهرش داده شد .
- كشتن ساحر به دست جندب بن كعب غامدي به همراه وليد رضي الله عنهما در زمان خلافت عثمان بن عفان .
- حفصه ام المومنين رضي الله عنها با دست خود يك زن ساحره را به قتل رساند .
- مرد مسلمان كوري كه كنيز يهودي خود را به دليل فحش دادن به رسول الله صلي الله عليه وسلم به درك فرستاد و رسول الله صلي الله عليه وسلم نيز خون او را هدر رفته اعلام نمود .
چگونه مرتد شدن شخصي ثابت مي شود ؟
- أقرار خود مرتد مبني بر اينكه چنان عمل يا گفتاري را انجام داده كه دچار ارتداد شده است. عده اي بر اين راي هستند كه اگر شخص انكار چنين ارتدادي را نمود حكم بر وي اجرا نمي گردد . امام شافعي در كتاب الأم مي فرمايد : ” من قيل أنه لا يصلي فأنكر صدق .” يعني: به كسي گفته شد كه نماز نمي خواند اما اين شخص انكاركرد (و گفت من نماز مي خوانم)، اين انكار شخص مانند حرف راست از وي پذيرفته مي شود .
- گواهي و شهادت دو انسان عادل .
- الاستفاضه ، شايع شدن در ميان مردم، به گونه اي كه به اندازه اي شاهد وجود داشته باشد كه جايي براي انكار باقي نمانده باشد .
[۱]أخرجه أبوداود [۴/ ۱۶۱] ،كتاب الحدود: باب في إقامة الحد على المريض،حديث [۴۴۷۲] . و غيره .
[۲]رواه البخاري و مسلم و احمد و غیره