راههای نفوذ و نهادینه شدن دین سکولاریسم در میان مسلمین (۲۴۷)
گروههایی که عامل مطرح شدن دین سكولاريسم به شکل امروزین بودند:
بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم
مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی
دین سكولاريسم به شیوه ی منسجم و سازماندهی شده ی امروزین آن، مانند بسيارى از مذاهب مختلف آن در مغرب زمين، از يك سو محصول و نتيجه بدآموزى هاى نصرانیت تحريف شده و از سوى ديگر حاصل عملكرد غلط متوليان كليساست. زيرا نصرانیت تحريف شده، از يك سو بينشى متشتت داشته و دين و دنيا و آخرت و دولت را به عنوان دو قطب متضاد و مخالف معرفى كرده است، چنان كه هر كس آخرت را بخواهد، بايد از دنيا، كنار بكشد، و هر كس، به امور دنيوى بپردازد، بايد از جهان آخرت، دست شويد. از سوى ديگر، كليسا استبداد شديد مذهبى را ـ كه ظاهراً بر خلاف تعاليم خود مسيحيت است ـ برقرار ساخته و اداره امور سياسى را قبضه كرده بود.
كليسا و تعاليمش، بزرگترين پشتوانه نظام فئودالى قرون وسطايى بوده است و وقتى طبقه سوداگر نوپا، مى خواست فئوداليسم را كنار بزند و قدرت را به دست گيرد، كليساى كاتوليك را بزرگترين مانع بر سر راه خود مى ديد. اين طبقه، براى خنثى كردن نفوذ كشيش ها و عبور از اين مانع بزرگ، اصل تفكيك دين و سياست را كه با بينش مسيحيت تحريف شده نيز سازگار بود، مطرح كرد. اين حربه، سبب شد كه دست كشيش ها و كليسا، از مسايل سياسى، اجتماعى و اقتصادى، كوتاه گردد.
پس از سپرى شدن قرون وسطا در غرب، هنگامى كه در ميان طبقه نوپاى سوداگر، اين طرز تفكر به وجود آمد كه كليسا، نبايد در مسايل كشور دخالت كند، از آن پس دین سكولاريسم نام مكتبى گرديد كه اساس تفكر آن اعتقاد به جدايى مسايل دنيوى، مانند سياست، اقتصاد و معيشت از مسايل مذهبى کلیسا است. در اين دین و مذاهب مختلف آن، شریعتهای دیگر تنها به عبادات و مراسم مخصوص خود و زندگى شخصى افراد مربوط باشند و نبايد در سياست دخالت كنند.
به اين ترتيب، ملاحظه مى شود كه در مورد ريشه هاى بروز تفكر سكولار، جهان بينى مسلمانان و شرايط جهان اسلام، به طور كامل با غرب متفاوت بوده است. افزون بر اين، نظام خاص كليسا كه مانعى در راه دگرگونى وضع موجود بوده، روشنفكران آن ديار را وامى داشته است تا گمانه جدايى دين از سياست را با شدت هر چه بيشتر مطرح سازند .
با این وجود ، در جهان اسلام دو گروه عامل مطرح شدن دین سكولاريسم به شکل امروزین بودند:
- دشمنان سنتی قانون شریعت اسلام
- روشن فکر نمایان مسلمان زاده
همانطور كه در جهان مسيحيت پس از رنسانس، غير ازمشرکین غیر اهل کتاب و منافقین كه طبق مباني اعتقادي خودشان از دین سكولاريسم حمايت كردند؛ گروهي از متكلمان نصرانی نيز آن را پذيرفتند و به ترويج آن همت گماشتند؛ انگيزهي اين عده از روشنفكران نصرانی نجات دين بود، آنان از سر دلسوزي و شفقت به جانبداري از سكولاريسم و تفكيك نصرانیت از حكومت و سياست تن دادند.؛ البته با توجه به عملكرد كليسا از يك سو و ضعف مباني كلامي و فلسفي تحريف شده نصرانیت از سوي ديگر؛ چنين رويكردي از جانب روشنفكران نصرانی جاي تعجب ندارد؛ تعجب از شبهه روشنفکران مسلمان است كه با وجود قرآن و متون و احكام بسيار شفاف و واضح در همهي عرصههاي مختلف اجتماعي و سياسي چرا از تفكيك اسلام از سياست و حكومت و زندگی اجتماعی سخن گفتهاند؟ علاوه بر آن در تاريخ جوامع اسلامى، شریعت پیامبر خاتم ، هرگز طرفدار خودكامكان و ستمكاران نبوده بلكه پايگاه مستضعفان و محرومان و خاستگاه انقلاب هاى اجتماعى بوده است.
مردم نيز به اسلام معتقد بوده اند و همين مسأله باعث شده كه تنها آن دسته از نظامهای سياسى كه بر مبناى قوانين اسلام استواراند، از حمايت گسترده مردم برخوردار شوند و پابر جا بمانند .
جریانات و فرقی که در داخل مسلمین زمینه ساز دین سکولاریسم بوده اند:
این پیش فرض که اغلب مردمان در اعصار ماقبل مدرن ملتزم به شریعت آسمانی بوده و افراد غیر ملتزم و یا سست دین در میان آنها، نادر و کم شمار بودهاند ، نمی تواند صحت داشته باشد .
ایمان به دین آسمانی امری باثبات و فاقد تحول در حیات فردی و نسلی شمرده نمیشود و امور سوبژکتیو چه در سطح فردی و چه در سطح بینانسلی متحول و رفت و برگشتیاند. این بدان معناست که ممکن است در اثر شرایطی یک نسل از دین آسمانی رو برگردانده و تابع دین بشری گردد و نسل دیگر از دین بشری منصرف شده و به دین آسمانی رو بیاورد.
مسلمین نیز از این قاعده به دور نبوده اند اما هر گز به صورت کامل در میان پیروان شریعت پیامبر خاتم این روند تحقق پیدا نکرد و تنها لایه هایی از جامعه را در بر گرفت که از جانب گروهها و جریانات خاصی در معرض تهاجم قرار گرفته بودند .
در زمینه می توان این جریانات را در دو دوره ی کاملا متمایز تقسیم بندی نمود :
- پس از انهدام شورای اولی الامر و تبدیل خلافت به سلطنت و پادشاهی
- قرون معاصر
با صرف نظر از دوره ی اول به صورت مختصر به روند این جریان در قرون اخیر می پردازیم:
در دوران انحطاط و ركود سرزمینهای مسلمان نشین، بخصوص با حضور مرجئه و متصوفه و پس از حمله مغول و رواج صوفيگرى افراطی و نيز به واسطه ورود برخى آموزه هاى نصرانیت و بودايى به عالم اسلام، نوعى سكولاريسم ـ به سبك شرقى ـ بين برخى محفل هاى مسلمان رواج پيدا كرد و برخى معقتد شدند كه چون سياست امر پليدى است، نبايد متوليان امور مذهبى خود را بدان بيالايند. بدين ترتيب، نظريه عدم مداخله علمای دین در امور سياسى و جدايى دین اسلام از حکومت داری در برخى محافل سنتى، گونه اى سكولاريسم مقدس مآبانه را ـ كه دولت هاى حاكم نيز همواره مشوق آن بوده اند ـ رواج داد. اين طرز تفكر منحط و ضد اسلامى، برگرفته از نصرانیت و اديان هندى بوده و با روح اسلام ناسازگار داشت و محافل اصيل اسلامى و اكثريت قاطع مسلمانان، آن را طرد مى كردند . چون در میان حدود صدها کتاب فقهی، تنها ۷،۸ تای آنها مربوط به مسائل عبادی صرف شخصی است و بقیه آنها در حوزه مسایل سیاسی، قضایی و مناسبات اساسی زندگی اجتماعی مسلمین است. لذا در همان زمان هم، علماى اسلام، با روشنگری در این زمینه همواره در مسايل سياسى دخالت مى كردند هر چند گاه به قیمت از دست دادن زندگی، تبعید، زندان و محرومیت آنها از رفاه و امنیت تمام می شد .
در سبد اخلاقی مقولاتی چون شیوع و گسترش عرفانهای کاذب شکل میگیرد این عرفانها از جهت اخلاقی میتواند دین سکولاریسم را اشاعه دهد، همچنین در سبد رفتاری جامعه نیز کماعتنایی به تطبیق قانون شریعت الله و حفظ سبک زندگی غربی چون دفاع و پیوستن به احزاب سکولار نیز باعث نفوذ چنین اندیشههایی میشود، این احزاب با شعار دفاع از یکی از حقوق مسلمین به بسیج عمومی می پردازند، حقوقی که توسط خود سکولاریستها پایمال شده است و تنها با تطبیق قانون شریعت الله می توانند به آن برسند .
این روند مخرب با فساد روز افزون دستگاههای حاکم بر مسلمین در دهه های اخیر نظیر سایر کالاها که از غرب و دنیای مدرن به جهان اسلام وارد شده به صورت ناپیوسته (داوطلبانه یا اجباری) توسط نیروهای نظامی یا فرآیند استعمار به همراه نوآوریهای صنعتی به جوامع دیگر انتقال پیدا کرد و در سرزمینهای مسلمان نشین نیز پس از تحولات ناشی از ملی گرائی و تشکیل مرزهای سایکس و بیکو و انقلابات مشروطه و سکولاریستی این فرآیند آغاز شد و در ابتدا به صورت یک کالای فرهنگی وارد فضای ذهنی مسلمین گردید .
در هر حال برخي از عوامل سكولار شدن برخي از مسلمان زاده ها از اين قرار است:
۱- جهل به مباني اسلام و قلمرو آن
اگر چه برخي از اين مسلمان زاده ها درباره مسائل اسلامي كتاب هم نوشته اند، باور و ايمان به متون كتاب و سنت و تفسير صحيح و بدون انحراف و التقاط از آنها، و تاکید بر امر حکومت اسلامی مجری قوانین شریعت الله مسئلهاي است كه بسياري از روشنفكران از آن محروماند.
۲- جهل به دین سكولاريسم و خواستگاه و نتايج آن
عدهاي در غرب شناسي و مفاهيم برخواسته از فرهنگ غربي، نگاه قشري و جزئي دارند و بدون اينكه جايگاه يك مفهوم را در غرب، با دقت درك كنند، آن را دواي درمان مشكلات جوامع خود ميدانند و اين خطاي فاحشي است؛ نگاه برخي از آنها به دین سكولاريسم نيز چنين رنگي دارد.
۳- وابستگي سياسي به غرب
گروهي از مسلمان زاده ها را، بايد منافقین مسلمان نما برشمرد، چرا كه غرضشان آلوده و قلوبشان منحرف است و جز پياده كردن دین غربيان طبق آنچه براي آنها ديكته كردند، هدفي ندارند، اينان اغراض سياسي و اقتصادي دارند.
۴- انتقام از رقباي خود
تنها انگيزهاي كه برخي مسلمان زاده ها دارند، مبارزه با رقبايي است كه طرفدار حكومت و سياست دينياند، اينان اگر خود حاكم بودند، ابداً سخن از دین سكولاريسم نميزدند، اما چون به هر علتي كنار نهاده شدند، لاجرم و بنا به ظرفيت محدود خويش به سوي انكار جنبهي اجتماعي دين و مخالفت با حكومت اسلامی يا جزئي از آن گرديدند.
۵- ضعف ايمان
عدهاي از افراد موافق دین سكولاريسم از نظر اصول اعتقادي خود، سكولار نيستند؛ اما شجاعت سخن گفتن از آن و حمايت از قانون اسلام را ندارند؛ چرا كه در كشورهايي زندگي ميكنند كه حاكمان آنها، چنين گرايشي را به هيچ وجه برنميتابند و آن را به شدت سركوب ميكنند. امروزه كم نيستند طرفداران قانون اسلام كه در سرزمینهای مسلمان نشین در زندانها به سر ميبرند.[۱]
[۱] محمدعلي اسدي نسب،قرآن وسكولاريسم، ص۵۶ ـ ۵۷ ـ ۵۸٫