به دنبال یهود ، سكولاريسم دشمن شماره يك مسلمین(۲۴۲)

به دنبال یهود ، سكولاريسم دشمن شماره يك مسلمین(۲۴۲)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

دلیل تحرك در درجه بندي دشمنان دور و نزديك قانون شریعت در چه چیزی نهفته بود ؟ دیدیم در دوره‌اي كه در آن مسلمانان در ضعف و بي سر پناهي به سر برده و شديدا تحت فشار رواني و تبليغاتي دشمانان دين به سر مي‌برند، خداوند پيروزي كفار اهل كتاب را بر كفار غير اهل كتاب مايه‌ي مسرت و خوشحالي و تقويت جبهه‌ي دينگرايان و ضربه‌اي بر پيكره‌ي مشركين خارج از قوانين اهل كتاب مي‌شناساند .

چون مشرکین اهل کتاب خودی هایی هستند که از دامن دین اسلام دچار انحراف شده اند و علاوه بر آن در اين مرحله دشمن شماره يك مسلمين، مشركين غير اهل كتاب در برابر تمامي شریعتها و قوانين آسماني بودند و دينگرايان پناهگاهي جز كشورهاي داراي قدرت صاحب عقايد اهل كتاب كه آنزمان نصرانیت نماينده گیشان را مي كرد نداشتند، به همين دليل رسول الله صلی الله عليه و سلم يارانش را در اين دوره به نزد پادشاه اهل كتاب حبشه فرستاد كه صاحب حكومت و نيروي بازدارنده در برابر مشركين غير اهل كتاب به شمار مي‌رفت. در نتيجه شكست و ضرر اين كشور اهل كتاب به صورت غير مستقيم شكست و ضرر مسلمانان بدون پناه نوشگفته نيز محسورب مي‌گرديد.

اما مي‌بينيم به محض سپري شدن اين دوران، عصر جديدي در حيات مسلمين به وقوع مي‌پيوندد و آنها صاحب قدرت و پناهگاهي ثابت و دولتی اسلامي مي‌گردند. با ورود به اين دوران تمام شریعت گرایانجهان، به شهادت آينده و تاريخ، پناهگاهي بهتر از پناهگاه سابق به دست مي‌آورند. و خيلي طبيعي بود كه از ميان اهل كتاب كساني بودند كه حسادت ورزیده و نمي‌خواستند به اين راحتي پايگاه و طبقه‌ي معنوي و مادي خود را از دست بدند. و آرام آرام هركدام به نسبت بي رحمي شان نسبت به پيروان مكتبشان و دل بستن به ظواهر دنيوي و تبعيت از هوي و هوس و دسايس مشرکین غیر اهل کتاب به همان نسبت به اين پايگاه جديد دين گرايان دشمني ورزيده‌اند.

بعضي از اهل كتاب بعد از قدرت گرفتن اين پايگاه و دولت پشتيبان مستضعفين جهان، تمام قواعد و اصول را زير پا نهاده و با ساير مشركين غير اهل كتاب نيز عليه دولت وحكومت مسلمان‌ها وارد پيکار و دسيسه چيني گرديدند و در بسياري از توطئه‌ها و شورش‌ها بر عليه مسلمين از بزرگترين طراحان و بازيگران نقش اول گشتند.

البته مشركين اهل كتاب به يك اندازه در اين مسير توطئه آميز و خيانت بار شركت نكردند بلكه دسته‌اي از آنها از هيچ کوششي عليه مسلمين دريغ نورزيدند و با دست و زبان و قلب ددمنشي خود را به اوج رساندند. به همين دليل الله جل جلاله يك دسته بندي جديدي ميان دشمنان دور و نزديك مسلمين به وجود آورد. اعمال دشمنان عليه مسلمين باعث درجه بندي آنها مي‌گردد. در واقع امر اين خود دشمنان هستند كه خود را در اين يا آن دسته دور يا نزديك قرار مي‌دهندو غير مسلمين با اعمالشان خود را هم پيمان، ذمي، مستأمنين يا در حال جنگ با مسلمين قرار مي‌دهند.

دقيقا پس از سپري شدن دوره مكي وکسب قدرت حکومتی توسط مسلمین الله تعالی يك تقسيم بندي ديگري را در دشمن شناسي و درجه بندي دشمنان ارائه مي‌دهند، خداوند اين دسته را كه خارج‌از قوانين اهل كتاب براي خود قانون ساخته بودند را به همراه دسته‌ايي از اهل كتاب به نام يهوديان دشمنان شماره يك مسلمين می شناساند و نصارا را به دلايلي كه مي‌آورد در درجه ديگری قرار داده و می فرمایند : ادامه خواندن به دنبال یهود ، سكولاريسم دشمن شماره يك مسلمین(۲۴۲)

اهمیت درجه بندی مشرکین در میزان دوری و نزدیکی آنها به اسلام(۲۴۱)

اهمیت درجه بندی مشرکین در میزان دوری و نزدیکی آنها به اسلام(۲۴۱)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

سيد قطب  رحمه  الله عليه در تفسير سوره‌ي روم مي‌گويند: «آيات نخستين اين سوره به مناسبت ويژه‌اي نازل گرديده است، وقتي بوده است كه ايران بر روم چيره شده است و بر مستعمره هاي جزيره العرب روم دستيابي پيدا كرده است. اين تفسير در گيراگير مجادله و مباحثه‌اي بوده است كه پيروان عقيده، ميان مسلمانان صدر اسلام در مكه پيش از هجرت و در ميان مشركان در گرفته است. از آنجا كه روميان در آن وقت اهل كتاب و مسيحي بودند و ايرانيان يكتاپرست نبوده‌اند و آيين زردشتي داشته‌اند مشركان ساكن مكه در روي دادن اين حادثه فرصت پيدا كردند كه بگويند عقيده‌ي شرك بر عقيده‌ي يگانه پرستي غلبه پيدا كرده است، و آن را به فال نيك بگيرند و بگويند كه ملت كفر بر ملت ايمان چيره گرديده است.»[۱]

اين است كه آيات نخستين اين سوره نازل مي‌گردد و مژده مي‌دهد به اين كه اهل كتاب رومي در چند سال بعدي غلبه پيدا مي‌كنند و مايه‌ي شادي و سرور مؤمنان مي‌گردند، مؤمناني كه دوست مي‌دارند ملت ايمان از هر آئيني كه باشند پيروز گردند و نصرت پيدا كنند، خداوند در اين باره مي‌فرمايند:

«الف.لام.ميم، رويان شكست خورده اند، در نزديك ترين سرزمين، و ايشان پس از شكستشان پيروز خواهند در مدت (بضع سنين: كمتر از نه سال) چند سالي همه چيز در دست خدا و به فرمان اوست، چه قبل (كه روميان شكست خورده‌اند) و چه بعد (كه آنان پيروز مي‌گردند) در آن روز (كه روميان پيروز مي‌گردند) مؤمنان شاد مي‌شوند، (آري خوشحال مي‌شوند) از ياري خدا، خدا هر كسي را كه بخواهد ياري مي‌دهد و او بس چيره و بسيار مهربان است، اين وعده ايست كه خداوند داده است و خداوند هرگز در وعده‌اش خلاف نخواهد كرد و ليكن بيشتر مردم اين را نمي‌دانند، (اين اكثريت كوتاه بين) تنها ظاهر و نمادي از زندگي دنيا را مي‌دانند و ايشان از آخرت كاملا بي خبرند» (روم/ ۱-۶) ادامه خواندن اهمیت درجه بندی مشرکین در میزان دوری و نزدیکی آنها به اسلام(۲۴۱)

روند تاریخی دین سکولاریم در تاریخ معاصر ایران و خطر سکولاریزاسیون در جامعه نوین (۲۴۰)

روند تاریخی دین سکولاریم در تاریخ معاصر ایران و خطر سکولاریزاسیون در جامعه نوین (۲۴۰)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

سکولاریسم در قالب نوین آن در ایران سه فرایند تحولى طى کرده‏است:

نخست، مرحله شکل‏گیرى سکولاریسم از عصر قاجاریه تا حاکمیت رضا شاه

دوم ، دوران حاکمیت ‏سکولاریسم از روى کارآمدن رضا شاه تا پیروزى انقلاب ۵۷

سوم ، مقطع افول جریان سکولاریسم از دوران انقلاب سال  ۵۷ به بعد.

انقلاب سال ۵۷  ایران نتیجه واکنش به اشاعه دین سکولاریسم در جوامع تشیع و اهل سنت بود .این انقلاب یک واکنش غریزی به فعالیت‌های پهلوی اول و دوم و پروژه اشاعه دین سکولاریسم در جامعه بود و طبعاً این انقلاب نوعی حرکت خلاف موج بود.

پس از انقلاب فرانسه و انقلاب‌های این چنینی در دنیا ، حرکت به سمت سکولاریزه شدن جوامع آغاز شد، بنابراین همه حکومت‌ها و دولت‌ها به این سمت حرکت می‌کردند حتی سرزمینهای مسلمان نشین هم بالاجبار به این سمت برده می‌شدند، اما انقلاب ۵۷ ایران روندی خلاف دین سکولاریسم ابتدا «با نام قانون شریعت الله»، «برای خدمت به بندگان الله» و برای پایان دادن به کسوف دولت و حکومت اسلامی صورت گرفت. این نکته‌ای است که حتی خود صاحب‌نظران سکولارغربی چون «گیدنز» معتقد بودند که انقلاب ایران برخلاف انقلاب‌های مدرن در فضای سکولاریسم و مفروضات سکولاریستی برای اشاعه قلمرو دین و بازتعریف مجدد رابطه دین و سیاست انجام شد.

به صورت کلی حاکمیت کامل دین سکولاریسم زمانی اتفاق می‌افتد که قاعده جامعه و طبقات اجتماعی و اکثریت مردم آن را بپذیرند در غیر این صورت حکومت است که تنها اعتقاد به دین سکولاریسم دارد و این حکومت «سکولار» است اما در جوامع اسلامی، دین بالاترین ابر قدرت است و تجربه تاریخی در خاورمیانه و مشرق زمین نشان داده که همواره گرایش‌های دینی مردم قوی‌ترین بوده و هیچ قدرتی نتوانسته با آن مبارزه و زورآزمایی کند، حتی خود رژیم شاه نیز قربانی چنین زورآزمایی شد.

با این وجود و با توجه به اینکه قدرت در جامعه اسلامی با دین اسلام است، نفوذ کامل دین سکولاریسم به صورت کلی امکان ناپذیر است اما با این حال اشاعه فرهنگ، سبک زندگی غربی در بین مسلمانان در رگه‌های معرفتی،‌ اخلاقی و رفتاری افراد می‌تواند زمینه‌های سکولاریزاسیون از پایین را فراهم کند و این امر خطرناکی است به این معنا که مسلمانان و اقشاری از جامعه، با دور ریختن بخشی از دین و قوانین شریعت الله ، این مفهوم دین حداقلی را بپذیرند.

 

چه زمانی حکومت دینی در مسیر سکولاریزاسیون می‌‌افتد؟(۲۳۹)

چه زمانی حکومت دینی در مسیر سکولاریزاسیون می‌‌افتد؟(۲۳۹)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

تصور شایع آن است که حکومت دینی آن‌ ‌گاه به ورطه‌ی سکولاریزاسیون می‌‌افتد که معارف دین فاقد آموزه‌‌های عمومی و اجتماعی (اعم از سیاسی و فرهنگی و اقتصادی) معرفی شوند و به حوزه‌ی شخصی و فردی محدود گردند یا اینکه معارف دین، متناسب و سازگار با اقتضائات تاریخی و اجتماعی دوره‌‌های گذشته، پنداشته شوند که در دوره‌ی معاصر، قابلیت تحقق و نظام‌سازی ندارند.

روند سکولاریزه شدن نظام سیاسی، بدون شک، برخاسته از «ضعف فکری» و «کاستی اعتقادی» به عنوان یک زمینه‌ی معرفتی‌ـ‌اجتماعی است. به عبارت دیگر، روند سکولاریزه شدن نظام سیاسی محتاج «توجیهات تئوریک» و «اقناع معرفتی» جامعه است. در غیر این صورت، صرفاً از بالا و در سطح پاره‌ای از نخبگان (یعنی بدون بدنه و خاستگاه اجتماعی) به وقوع می‌پیوندد.

چنین وضعیتی امکان و احتمال وقوع سکولاریزاسیون را کاهش می‌دهد یا دست‌کم، تداوم و تثبیت آن را با موانعی روبه‌رو می‌سازد. اگر به تحلیل یادشده به صورت معکوس و وارونه بنگریم، به «تکلیف» و «حاجت» امروز خویش واقف می‌شویم؛ یعنی از طرح دشمن، تکالیف خود را درمی‌یابیم. همواره (یا اغلب) چنین است که علاج (راه‌حل) باید با مرض (گزند) تناسب و سنخیت داشته باشد؛ چنانچه مرض از نوع «معرفتی» و «فکری» است، علاج آن نیز از همین نوع خواهد بود. بر این اساس، باید گفت «پادزهر» و «علاج» دفع این تهدید، کسب «ایمان توحیدی آگاهانه» و ارتقای «بینش ایدئولوژیک» است

در خطبه‌ی پنجاهم کتاب نهج‌البلاغه درباره‌ی مسلمانان صدر اسلامی از علی بن ابی طالب نقل شده است که می گوید آن‌ها از روی بصیرت و با تکیه بر شناخت عمیق از حق و باطل، در میدان جهاد پا می‌نهادند و از اسلام دفاع می کردند:

حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَی أَسْیافِهمْ، وَدَانُوا لِرَبِّهِمْ بِأَمْرِ وَاعِظِهِم؛ چون فرمان خدا آزمایش را به سر آورد، شمشیرها در راه حق آختند و بصیرتی را كه در كار دین داشتند آشكار كردند، طاعت پروردگارشان را پذیرفتند و فرمان واعظشان را شنیدند .[۱]

[۱]نهج البلاغه ؛ مشهد ، موسسه تحقیقاتی امیر المومنین (ع) ۱۳۸۲. خطبه ۱۵۰، ص ۱۹۵

دین سکولاریسم بزرگترین تهديد داخلي و خارجی دولت و نظام اسلامي(۲۳۸)

دین سکولاریسم بزرگترین تهديد داخلي  و خارجی دولت  و نظام اسلامي(۲۳۸)

 

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

آسیب شناسی از جمله مفاهیمی است كه از علم پزشكی وارد حوزه علوم انسانی  شده است. این واژه در لغت به معنای «مطالعه علل بیماری و علائم مخصوص مرض و یا علائم غیرعادی هر چیزی» می‌باشد .  بسیاری از مورخین ، از جمله ابن خلدون، جامعه شناس و اندیشمند مسلمان، بر این باورند كه جوامع و نظام‌های سیاسی نیز همچون یك موجود زنده، دارای دوران كودكی، نوجوانی، جوانی، میانسالی و كهنسالی هستند و عوامل مختلف و مولفه‌های گوناگونی در پایداری و تداوم و یا افول و زوال یك جامعه نقش دارد.

در این نظریه، جامعه به ارگانیسم انسان تشبیه شده است.  با این تفاوت که نمی توان از مرگ یک انسان پیش گیری نمود اما با حفظ و پایبندی به اصول و قوانین شریعت و نو و به روز نمودن نظام و نهادهای دولت اسلامی می توان آن را در یک سن فعال و پیش رونده نگه داشت و از مرگ آن جلوگیری نمود .  با این وصف، باید جامعه و نظام‌های سیاسی را به مثابه یك موجود زنده فرض كرد كه دارای هدف بوده و به سوی آن در حركت اند.

اگر دولت انقلابی و نظام سیاسی، بتواند به بالندگی، رشد و پویایی خود برسد و دوران‌های گوناگون را بدون مشكل طی نماید، آن جامعه، سالم و مطلوب است، ولی اگر روند تكاملی خود را طی نكند و به سمت و سوی آرمانهای خود حركت نكند، در آن صورت آن جامعه، بیمار می‌باشد و دچار آسیب و آفت شده است. به بیان دیگر، آسیب درونی، نقصان حادث شده و عارضه پدید آمده در كل پیكر جامعه است، همچنان كه بدن به عنوان یك سیستم برای بقا تلاش می‌كند و هر عضو در این راستا وظایفی بر عهده دارد، در جماعت، دولت، حکومت و جامعه نیز بروز آسیب به معنای وجود خلل در عضو یا اعضایی است كه به هر دلیل نتوانسته اند وظیفه یا وظایف خود را به نحو مطلوب به انجام رسانند .

با این وصف، انقلاب، دولت و حکومت هم به عنوان یك پدیده اجتماعی مانند هر موجود زنده، دارای حیات است و مانند بدن انسان ممكن است دچار خطرات، آفات و امراضی شود كه برای پویایی و شادابی آن تهدید محسوب می‌شود و مانع به ثمر رسیدن آرمانهای انقلاب و دولت اسلامی و تبدیل آنها به دستاورد می‌شود. ادامه خواندن دین سکولاریسم بزرگترین تهديد داخلي و خارجی دولت و نظام اسلامي(۲۳۸)

کالبد شکافی مسائل و مشكلات نظام اسلامي (۲۳۷)

کالبد شکافی مسائل و مشكلات نظام اسلامي (۲۳۷)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

در پاسخ به اين سوال كه «چگونه مي توان حساب مشكلات و مسائل مواجه بعد از انقلاب اسلامی را ازحساب نظام جدا كرد و حقانيت نظام اسلامی را ثابت كرد؟» ابتدا بايد بگوييم كه اثبات حقانيت نظام و دولت اسلامی در واقع به اثبات مباني نظام اسلامي باز مي گردد و در واقع موضوعي كلان است كه مبتني بر پذيرش مباني خاص خود مي باشد . به عبارتي براي اثبات حقانيت نظام سياسي اسلام به گونه اي كه گفته شد بايد ابتدا مباني مختلفي مورد پذيرش قرار گيرد همچون مباني هستي شناسانه نظير اعتقاد به خداوند متعال كه خالق و رب انسانها بوده و ربوبيت تكويني و تشريعي همه موجودات را بر عهده دارد و يا مباني انسان شناختي ديني مثل اعتقاد به مختار و در نتيجه تكليف محوري انسان و مبانی کفر به طاغوت (لا اله) و ایمان به قانون شریعت الله (الا الله) .

در نتيجه هر فردي كه معتقد به اين مباني باشد خود به خود در خواهد يافت كه تنها حكومتي كه داراي مشروعيت بوده و در نتيجه حقانيت از آن وي مي باشد حكومتي مي باشد كه مبتني بر نظام سياسي اسلام و داراي شاخص هاي فوق الذكر مي باشد . بنابراين براي اثبات حقانيت نظام اسلامي لزومي به استفاده از موضوع مشكلات نظام و … وجود ندارد و براي اين منظور بايد مباني مشروعيت آن نظام مورد بررسي قرار گيرد .

از طرفي براي جدا كردن حساب مشكلات به وجود آمده در طي اين سالها با اصل نظام نخستين كاري كه بايد صورت گيرد تقويت واقع بيني به جاي تابع احساسات شدن و قضاوت هاي عجولانه كردن مي باشد . چرا كه دردنيا هيچ نظام فاقد مشكلات وجود ندارد و امروزه مشاهده مي كنيم كه حتي كساني كه مدعي بودند بي نقص ترين نظام هاي دنيا را طراحي كرده اند خود داراي مسائل و مشكلات عديده اي مي باشند؛ و بنابر اين در صورتي كه صرف بروز مشكلات ، مبناي پذيرش نظام سياسي باشد هيچ نظام سياسي را نبايد به عنوان نظام سياسي مشروع بپذيريم .

در این صورت بهترين راهكار اين است كه با معیار شریعت و سپس به صورت منطقي وعقلائي به مسائل و مشكلات نگريسته، به ريشه يابي آنها پرداخته، رابطه مسائل و مشكلات را با كارآمدي دولت اسلامی  سنجيده و مواضع رهبران نظام را در برابر مسائل و مشكلات مورد توجه قرار دهيم تا بفهميم كه آيا اولا نظام سياسي مورد نظر تا چه ميزان در بروز آن مسائل و مشكلات دخيل مي باشد و ثانيا در صورت عدم دخالت نظام سياسي در آن مشكلات، آيا تا چه ميزان براي حل آن مسائل برنامه ريزي كرده است. بنابر اين به منظور تبيين هر چه بيشتر اين مساله و نيز نقش دولت اسلامی در مقابله با مشكلات و معضلات پيش آمده لازم است مطالبي به صورت نكته وار بيان شود و آنگاه به صورت مصداقي به برخي مشكلات و معضلات مطرح در جامعه و واكنش دولت اسلامی در برابر آنها به عنوان نمونه اشاره اي داشته باشيم : ادامه خواندن کالبد شکافی مسائل و مشكلات نظام اسلامي (۲۳۷)

دولت اسلامی و مسئله ی بنیادین امارت شورایی (تمرکز و مشارکت) (۲۳۶)

دولت اسلامی و مسئله ی بنیادین امارت شورایی (تمرکز و مشارکت) (۲۳۶)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

بدون شک در دنیای کنونی جهت انجام هر کار مهم و دامنه داری، نیاز به یک مرکز (سانتر) پیدا می شود. به خصوص اگر این کار مهم و بنیادین مسئله ای چون تغییر و تحول در مسایل زیر بنایی کل مجتمع باشد.

در مورد انقلاب، جنبش و جماعت به چندین دلیل نیاز به یک مرکزیت نیرومند احساس می شود:

اول، به دلیل نیاز به فرماندهی نیروهای مبارز در برابر دشمنان. شک نداریم که جنگ جاهلیت  سکولار – صهیونی ومزدوران محلی اش علیه نیروهای مترقی اسلام ، بی نهایت جدی و حساس است. به همین دلیل به محض تصمیم گیری در مورد هر عمل و اقدام مشخصی، نیاز به وجود یک وحدت آهنین برای پیشبرد و به اجرا گذاشتن آن ضروری می باشد.

به زبانی دیگر ، جهت پیشبرد و به ثمر رسانیدن جنبش باید مرکزی باشد که:

۱- تحلیل کند،         ۲- نقشه بریزد،      ۳- فرمان بدهد و اجرایش را دنبال کند.

به طور مختصر این که فرماندهی کند، و گر نه با بروز روحیه هرج و مرج طلبی و آنارشیسم نیروهای سرگردان و متلاشی شده مواجه گشته  و جنبش توسط دشمن منهزم شده و شکست خواهد خورد.

در اهمیت یک مرکزیت فرماندهی در جنگ میان اسلام و جاهلیت از چنان اهمیتی برخوردار است که می توان گفت که، حتی یک مرکزیت ضعیف بهتر از نبود آن است. به جرئت می توان گفت نداشتن مرکزیت فرماندهی در واقع به معنی دست کشیدن از جهاد ،  مبارزه و دولت اسلامی است.

نیروهای مبارز پراکنده، باید قادر باشند که متحدانه در یک جهت و با یک روش و برنامه، دست به عمل بزنند، ایجاد مرکزیت فرماندهی جهت پاسخگویی به این ضرورت است.

دوم این که وجود یک مرکز جهت گردآوری نتایج کار و دانش نیروهای جماعت و سپس دولت ، که برای انجام مبارزه در راه اعتلای کلمه الله در فعالیتند ، از یک طرف و تجزیه و تحلیل آن ها و ارائه ثمره ی این تلاش ها در راستای تکامل خط و سیاست ها و نقشه های عمل مبارزاتی جماعت از دیگر سو ضرورت حتمی خود را به نمایش می گذارد.

بدیهی و روشن است که افراد جماعت و جامعه همه نمی توانند از عهده ی این کار برآیند. در تاریخ قرآن و روش رسول الله صلی الله علیه و سلم و صحابه کرام و سلف صالح می بینیم هنگامی که عده ای بیشتر از چند نفر می شوند، یک مرکزیت فرماندهی و امارت جهت حفظ افراد و وحدت فرماندهی به وجود می آید. با این نگرش جامع، داشتن و وجود سلسله مراتبی جهت پیشبرد اهداف و برنامه ها ضروریت می یابد.

شکی نیست رهبرانی که در مرکزیت قرار می گیرند باید افرادی باشند که بیش از دیگران بر اسلام بر فهم صحیح سلف صالح مسلط بوده و در به کارگیری عینی و به روز آن مهارت و تبحر دارند.

طی یک دوره تجارب نیروها و دانش مبارزاتی که به عنوان مصالحی در اختیار آنان قرار گرفته چنان چه یک دیدگاه پاک اسلامی داشته باشند، کیفیت عالی تری از شناخت و قدرت رهبری کردن را شکل می دهد. بدین شکل رهبران واقعاً محصول تمام مبارزین دنیا و کل جماعت و عقیده ی پاک اسلام هستند. این ها بند ناف های رهبریتند و چنان چه این بند ناف ها بریده شود آن ها از این کیفیات تهی می شوند. از این رو جنبه ی مردمی و شورایی بودن در مسئله ی امارت و رهبریت نقش کلیدی را در شکل گیری و مهمتر از آن تقویت و پرورش یک مرکزیت رهبری اسلامی بازی می کند و هر گونه تک روی و شخص پرستی جاهلانه را به گور می سپارد.

مرکزیت در صورتی که با مجموعه ی اعضایش در ارتباط باشد و مرتباً از تجربه ها و نظرات آن ها در تمام زمینه هایی که به فعالیت مشغولند (نظامی، تبلیغ و…) جمع بندی صحیح نموده و نتیجه و جوهره ی آن را ارائه دهد، می تواند به تدوین خط و سیاست های درست نائل آید. یک مرکزیت رهبری تنها بدین شیوه است که تصویری کامل از مسایل و رویدادها پیدا می کند. تجارب و نظرات مجموعه اعضای جماعت بدون شک به ارتقاء شناخت جمع کمک می کند بدین شکل امارت و وحدت فرماندهی متکی بر شورا، جماعت را قادر می سازد که یک خط صحیح عمل را تدوین کند. وحدت فرماندهی یعنی داشتن یک خط ثابت سیاسی که کل تشکیلات بر آن ساخته می شود (و نه هیچ خط یا خطوط دیگری) و مردم گرایی و شورا یعنی دخالت در حفظ و تکامل این پایه ی وحدت، مبارزه جهت به کارگیری صحیح آن، تقویت کردن آن و بنا کردن تشکیلات و سلسله مراتب تشکیلاتی بر پایه آن. این است مفهوم صحیح امارت شورایی.

چنان چه ارگان های پایین تر از ارگان های بالاتر و آن ها نیز از مرکزیت تبعیت نکنند چنین امری باعث می شود که هر ارگانی از تجارب کل جماعت، جماعتها و یا دولت محروم مانده و دچار ذهن گرایی گردد. چرا که بدون پیروی کردن از مرکزیت، این ارگان ها مجبورند با تکیه کردن بر تجارب قسمی و جزئی خودشان عمل و حرکت نمایند. بدین ترتیب تئوری و عمل آن ها بر پایه ی «شناخت از کل تصویر عینی» متکی نبوده و به طور اجتناب ناپذیر به اشتباه و انحراف کشیده می شود.

مرکزیت، فشرده و چکیده ی دانسته ها و تجارب کل جماعت و حتی دیگر جماعت های مبارز سراسر دنیاست. مرکزیت باید مرتباً خود را در معرض نظارت اعضاء قرار دهد و حاضر به شنیدن انتقادات آنان و تصحیح اشتباهات خود باشد. این بخشی از پروسه ی صحیح تکامل راهبرد درست است. از دیگر سو ارگان های پایین تر و اعضاء با ارائه مواد خامی که در نتیجه به کار بست مشی جماعت به دست آورده اند و از طریق ارائه نظرات و مبارزه بر سر آن ها، که در شکل گیری مشی و برنامه های جماعت نقش حیاتی دارند، پیوسته باید آگاهانه این نقش و وظیفه را انجام دهند.

به هر میزان که سطح آگاهی و تعهد ایمانی اعضاء بالاتر باشد، بهتر می تواند وظایف خود را بر پایه صحیح تعیین شده توسط جماعت انجام دهند ، در نتیجه بهتر می توانند به مرکزیت در تدوین مشی صحیح کمک کنند. در غیر این صورت شورا گرایی به تقویت مرکزیت نخواهد انجامید.

مرکزیت پیوسته باید با گرایش به سستی و سهل انگاری در اعضاء زیرمجموعه نسبت به رها کردن و واگذار نمودن امورات مهمی که به جهت گیری و سمت دهی جماعت مربوط می شود، به مرکزیت، مبارزه ی جدی نماید. اعضاء هرگز نباید چنین تصور کنند که وظیفه ی تجربه اندوزی، فراگیری و انتقال آن به مرکزیت در مرحله ای از مراحل قطع شده و این وظیفه از روی شانه ی بدنه خارج شده است.

این سستی و رخوت معمولاً بر اثر فشار کارهای مختلف و پیچیدگی انواع مبارزات عقیدتی – نظامی در مجاهدین نفوذ می کند. البته این تحریک جنب و جوش و شکوفا نمودن اعضاء از جانب مرکزیت بدین معنی نیست که «بگذار هر کس حرف خود را بزند» و به تعبیری دیگر «هر کس ساز خود را بزند».

برای این که مسئله ی به این بزرگی و حساسی به رتبه ی پایینی چون حرف خود را زدن سقوط نکند، مبارزین باید با جدیت تمام بر سر نظرات شان کار کنند ، صحت آن را با معیار دین بر فهم صحیح سلف صالحی که از کانال رهبریت انتخاب شده ی شرعی ای که آن را متناسب با وضع موجود ارائه داده است، بسنجند و پس از طی نمودن چنین زحمات و مراحلی، برای جا انداختن این نظریات از طریق کانال های معین مبارزه کنند. شخص مبارز باید بداند که حامل چه مسئولیت بزرگی است و قطعاً در روز قیامت از نعمت هایی که به آن داده شده موردبازخواست قرار می گیرد از نعمت مبارزه، جهاد، فکر سالم، درک صحیح و…

اجرای سیستم شوری در درون جماعت و دولت اسلامی، کار پر زحمت و پر مسئولیت و مملو از مبارزه و جنب و جوش است. به راه انداختن چنین سیستمی در همه ی سطوح جماعت و دولت از وظایف تشکیلاتی بسیار مهم رهبری و مسئولین پاسخگو در برابر مرکزیت فرماندهی می باشد.

در ظاهر امر مسئله ی امارت و شوری وحدت اضدادند، اما در واقع بدون شورا اتحادی که لازمه ی اجرای وحدت فرماندهی است به وجود نمی آید. و بدون اجرای وحدت فرماندهی اجرای شورا به هرج و مرجی تبدیل می گردد که از درونش هیچ نتیجه ای که راهنمای عمل ما باشد بیرون نمی آید و به وحدت حرف و عملمان در برابر دشمن و متحدینش لطمه وارد می کند.

بدون وحدت فرماندهی نمی توان نظرات و تجارب کل زیر مجموعه و دیگر مبارزین سراسر دنیا را فشرده و چکیده کرده و دوباره در همه عرصه ها به کار بست و موجب شکوفایی بیشتر توانایی های ذهنی و عملی اعضاء جماعت و دولت شد. در ادامه باید گفت که تضمین اصل مشورت و شورای واقعی درون جماعتی، وابسته به آن است که، چه خطی در رهبری قرار گرفته است.

یک رهبری مسلمان صاحب عقیده ی صحیح، که از کانال شرعی انتخاب گردیده است، همواره برای تقویت مرکزیت خود باید به آگاهی پاک عقیدتی و ترقیات مداوم پایه های جماعت اتکاء کند.

چنان چه رهبری به چنان توهمی بیفتد که در برهه ای از زمان ظاهراً نیازی در خود نمی بیند که به ابتکار عمل آگاهانه ی بدنه ی جماعت و دولت اتکاء کند، یا به پرورش آنان و شکوفا کردن قدرت ذهنی و عملی شان نمی پردازد و به این نیازها پاسخ مناسبی نمی دهد، آن وقت زمانی که به آگاهی و ابتکار عمل اعضاء و هواداران جماعت در مقابله با گرایشات غلط و نیروهای منحرفی که در جماعت سر بلند کرده اند ، نیاز پیدا می شود، کسی در میدان نخواهد بود. و اگر رهبر هم قصد داشته باشد در برابر خط های انحرافی در جماعت به مبارزه برخیزد، پایه ضعیفی در جماعت خواهد داشت.

جماعت و دولت باید یکپارچه و متحد عمل کند و در عین حال فضای مناسب را برای بحث آزاد و انتقادهای سازنده – تا آن جایی که به این وحدت عمل جماعتی آسیب نرسد- فراهم سازد. «تمرکز و مشارکت» در درون تنظیمات جماعت و دولت،محتوای فسخ ناشدنی نهضت آزادی بخش اسلامی است. با مشارکت است که تجربیات پراکنده و نسبی اعضاء تمرکز یافته و در جهت مبارزه مؤثر مورد استفاده قرار می گیرند. این تمام آن چیز مهمی است که باید عمیقاً درک کرد: «آزادی بحث» و «وحدت عمل» .

ضرورت آسب شناسی دولت و انقلاب اسلامی/ انقلاب به شیوه ی اسلامی آن(۲۳۵)

ضرورت آسب شناسی دولت و انقلاب اسلامی/ انقلاب به شیوه ی اسلامی آن(۲۳۵)

 

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

انقلاب تغيير اساسي در شخص و سياست، روابط اجتماعي و اقتصادي و در كليه نهادهاست. [۱] چنانكه مي دانيم هيچ انقلاب فردي (دروني) و اجتماعي بدون تحول عميق قلبي، فكري و ايدئولوژيكي ممكن نيست. استكبار و اتراف از يك طرف و مومنين از ديگر سوي هر دو به خاطر خواست دروني و ذات وجود خود مبارزه مي كنند، منتهي تفاوت زندگي اين دو، آنها را در مقابل يكديگر قرار مي دهد. در انقلاب ديني اسلامي (وبطور كلي هر انقلابي كه در خدمت به انسانيت سيرتكاملي خود را پيموده ) بايد تابع قوانين كلي مبارزه تكاملي با در نظر گرفتن شرايط و وضع موجود خود و تابعيت از ويژگيهاي عيني خود، باشد .

علل مبارزه و انقلاب در اسلام با وجود جهاد عقیدتی براي پيروان اين مكتب هميشه وجود دارد و در صـورت  فراهم شدن  زمينه هاي مبارزات مسلحانه اين امر تنها تشديد مي گردد و بس. تنـها محيط مساعد و مطلـوب نيست كه زمينه را بـراي مبارزه مهيـا مي كند بلكه اين خود مؤمن است كه زمينه را بوجود مي آورد و مطلوب مي گرداند. هيچ كس حق ندارد منتظر اين بماند كه مثلاً حكومت جاهليت دچار يك شكست خارجي يا بحران داخلي گرديده و محيط بسرعت مهياي انقلاب فوري و عظيم اجتماعي گردد.

بزرگترين مشكل تحريكات موجود انقلابي جهان اسلام در عدم درك صحيح و عملي تفاوت اساسي ميان انقلاب متکی بر دین اسلام و یا مبنی بر یکی از مذاهب دین سکولاریسم است كه در ديناسلام اول قيام ارزشهاي الهی عليه ارزشهاي طاغوتي است و بعد قيام دوم ستمكشان است عليه ستمگران.

در انقلاب به سبک دین سکولاریسم، طغيان و واكنش گروه، طبقه و يا جماعتي است عليه طبقه يا جماعتي ديگر كه عمدتاً هدف در اين انقلاب و مبارزه كسب پيروزي و از ميدان بدر كردن حريف است و به هر طريقي و با هر وسيله اي، اما يقيناً به نسبتهاي مختلف و با شدت و ضعفهاي متغير ميان دو طرف درگير، خصايل و بازدارنده هاي بدور از خواسته هاي سالم فطري انسان- كه انقلاب در واقع بايد عليه آنها صورت گيرد، وجود دارد.

يعني هم گروهي كه اقدام به مبارزه كرده بسياري  از اين آلودگيها و بازدارنده ها را با خود يدك مي كشد و هم گروهي كه عليه وي مبارزه مي شود .اما بدليل برجسته نمودن و بيش از حد مهم تصور نمودن مسأله اي كه زمينة جرقة انقلاب گرديده، در ذهن گروه عصيان گر، تنها اين ستم شخصي را در طرف مقابل مي بيند و هدفش هم انهدام همين يك مورد است و بس. و هنگامي كه پس از انقلاب به قدرت مي رسد با انهدام مسئله مورد منازعه، خصايل و باز دارنده ها (همچون استبداد، استثمار، فريب، فساد و….) كه بدانها دقت كافي نشده بود ارثيه حكومت نوپاي انقلابي مي گردد.

اما در يك انقلاب اسلامی اولين مركزي كه مورد تهاجم و حملات  شديد متناسب انقلابي قرار مي گيرد خود شخص است. مبدأ شروع انقلاب درون شخص است نه سطح جامعه. ادامه خواندن ضرورت آسب شناسی دولت و انقلاب اسلامی/ انقلاب به شیوه ی اسلامی آن(۲۳۵)

در مسیرتوسعه قرار گرفتن نیاز جامعه ما و راهکار پیامبر خاتم (۲۳۴)

در مسیرتوسعه قرار گرفتن  نیاز جامعه ما و راهکار پیامبر خاتم  (۲۳۴)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم  چگونه توانست در فرصتی اندك و با امكاناتی ناچیز، آن چنان تغییراتی در سطح فرد و جامعه به وجود آورد كه پس از مدتی، جامعه ای كاملا متفاوت با آن چه پیش از آن بوده است، پدید آورد؛ هر چه باشد ، پاسخ به مشكلات عصرما و جامعه ما است.

«توسعه» در ابعاد مختلف آن  امری قاعده مند است، براین اساس می توان در پرتو مطالعه جوامع توسعه یافته به طور نسبی به این قواعد دست یافت.اگر مهم ترین دغدغه انسان امروز، مسئله  «توسعه»  در ابعاد مختلف فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است و منظور از توسعه نیز حركت از وضع نامطلوب موجود به سمت وضع مطلوب است، كسی كه از همه بهتر، سریع تر و دقیق تر به انجام چنین امری موفق شده است، پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم است.

دیدگاههای مختلف توسعه یافتگی و تغییرات بنیادین جامعه

در یك نگاه كلی می توان نظریات و تئوریهای ارائه شده درباره علل و عوامل توسعه و عدم توسعه را در چهار گروه طبقه بندی كرد:

الف ـ تئوریهایی كه در بررسی مسائل عقب ماندگی و توسعه فقط به عوامل درونی و داخلی توجه دارند؛ نظیر تئوری دوگانگی اقتصادی و اجتماعی سینگر، تئوری مراحل رشد رستو، تئوری ماكس وبر

ب ـ تئوریهایی كه علل و عوامل عقب ماندگی كشورهای جهان سوم را در خارج از این جوامع جست وجو می كنند و در واقع فقط به علل خارجی توجه دارند؛ نظیر تئوری امپریالیسم به مثابه آخرین مرحله سرمایه داری لنین، تئوری امپریالیسم كائوتسكی، تئوری امپریالیسم و اقتصاد جهانی از بوخارین،  و تئوری انباشت سرمایه از رزا لوكزامبورگ. ادامه خواندن در مسیرتوسعه قرار گرفتن نیاز جامعه ما و راهکار پیامبر خاتم (۲۳۴)

مفهوم کلی استعمار و استعمارکهن (۲۲۴)

                      

   مفهوم کلی استعمار و استعمارکهن (۲۲۴)

 

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

 

استعمارکهن

«استعمار» از ریشه (عمر) یک واژه عربى و به معناى طلب عمران و آبادانى است[۱]

استعمار در لغت به معنای آبادانی کردن، آبادانی خواستن، تسلط مملکتی قوی بر مملکتی ضعیف به قصد استفاده از منابع طبیعی و نیروی انسانی افراد آن با تظاهر به منظور آبادی و رهبری مردم آن به سوی ترقی است . [۲]

در قرآن مجید کلمه استعمار به مفهوم لغوی‌اش به کار رفته است که «شما بایستی زمین‌ها را آباد کنید و به وسیله نیروی شما می‌باید سرزمین‌ها عمران شود.» (هود/ ۶۱)و مشخص است که این معنا، جنبه لغوی و مثبت این واژه را مدنظر دارد .[۳]

استعمار در فرهنگ‌های مختلف به طریق زیر معنی شده است:

الف‌ــ فرهنگ دهخدا: آبادانی کردن، تعمیر، خواستن، و در اصطلاح کنونی، استعمار به معنی تصرف

عدوانیِ دولتی قوی مملکتی ضعیف را و غصب اموال و پایمال کردن حقوق و فعال مایشایی وی در آنجا.

ب‌ــ فرهنگ عمید: طلب آبادانی کردن، آبادانی خواستن و در اصطلاح امروز دست درازی و اعمال نفوذ و مداخله دولت‌های قوی در کشورها، سرزمین‌ها و دولت‌های ضعیف، به بهانه آبادانی و عمران و به قصد استفاده از منابع ثروت آن‌ها.

ج‌ــ فرهنگ سیاسی بهروز شکیبا: استعمار عبارت است از سیاست امپریالیستی که هدفش برده ‌کردن و بهره‌کشی از خلق‌های کشورهایی است که از نظر اقتصادی جزء کشورهای کم‌رشد محسوب می‌شوند.

دــ فرهنگ فرانسوی روبرت: تجمع افرادی که از یک کشور به کشور دیگر برای استثمار مهاجرت می‌کنند؛ ایجاد تشکیلات به وسیله ملتی که ملت دیگر را تحت نفوذ دارد؛ استثمار کشور تحت سلطه در جهت کشور سلطه‌گر.

از لحاظ لغت، کلمه فرانسوی کلینالیزم از کلنی مشتق است که این خود از واژه لاتینی کلینیا آمده است. مقصود از کلنی به یک معنی گروهی از اشخاص است که از کشور خود مهاجرت می‌کنند و در کشورهای دیگر مستقر می‌شوند و به معنای دیگر، کلنی کشوری است که این قبیل اشخاص در آن مستقر شده‌اند. در حال حاضر، کلنی و کلینالیزم معنای اصلی خود را از دست داده، و اساسا شکلی سیاسی به خود گرفته است .[۴]

استعمار از لحاظ لغوي به معناي مهاجرت گروهي از افراد كشورهاي متمدن به سرزمين‌هاي خالي از سكنه يا كم‌رشد به منظور عمران يا متمدن كردن آن سرزمين است. لكن واقعيت پديده­ي استعمار با معناي لغوي آن متفاوت است و در عمل به معناي تسلط جوامع و كشورهاي قدرتمند بر جوامع و

سرزمين‌هاي ديگر به منظور استثمار و بهره‌كشي از آن‌ها در آمد.[۵] ادامه خواندن مفهوم کلی استعمار و استعمارکهن (۲۲۴)