فساد فکری و عقیدتی مسلمین زمینه ساز فساد حکومتی و نفوذ خارجی (۲۱۷)
بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم
مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی
با تابش آفتاب اسلامی در سرزمین عربستان و آغاز تمدن اسلامی، اندک اندک مملکتی به وجود آمد که شکوه و جلال آن هنوز هم در میان ملل مختلف مثال زدنی است. چون پیامبرصَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ میفرماید: «تَرَکْتُکُمْ عَلَی الْبَیْضَاءِ لَیْلُهَا کَنَهَارِهَا»: شما را بر روشنیای گذاشتهام که شب آن همانند روز آن است[۱] و مسلمین نیز امر تاریک و نا روشنی را در پیش نداشتند و تنها بر اساس دستورات قانون شریعت متناسب با وضع موجود خود در حرکت بودند و به جایگاهی رسیدند که از جانب الله برایشان تعیین شده بود .
در آغاز و سدههای نخستین تاریخ اسلام، سرزمینهای اسلامی جزو پیشروترین سرزمینهای آن روزگاران به حساب میآمدند و در هنگامهای که در قرون وسطی جهان غرب در تباهی و سیاهی غوطهور بود تمدن درخشان اسلامی جهان را از تابش خویش خیره ساخته بود. اما متأسفانه رفته رفته، عوامل متعددی باعث شد تا آن شکوه و جلال از دست برود و سرزمینهای اسلامی تبدیل به سرزمینهای فقیر و وابسته گردد. این عوامل را میتوان از زوایای مختلفی بررسی کرد و نیز شایسته است برای رهایی از وضعیت موجود این عوامل به دقت بررسی و معضلات ناشی از آنها برطرف شود.
سقوط ظاهری حکومتهای مسلمین مشروط به عوامل خارجي و داخلي بود. همانقدر كه عوامل خارجي، تقريباً در كلّيهي موارد، به نحوی به مداخلهي اروپاييان مربوط ميگشت، به همان اندازه عوامل داخلي تقريباً در همهي موارد به ورشكستگي معنوي، اخلاقي و روحي خود مسلمانان ربط مييافت. بنابراين مسلمانان در درجهي اوّل خود مسئول انحطاطشان بودند.فساد حکومتی و بيكفايتي امراي مسلمان و جهل عظيم تودهها به دسايس ملل امپرياليست كمك ميكرد يا چنان كه خواهيم ديد به اين دسايس دامن ميزد. علت اساسی که زمینه ساز انحطاط مسلمین و مشوق نفوذ کفار اشغالگر در سرزمینهای اسلامی گردید دوری و رویگردانی از آموزه های قانون شریعت الله و فساد حکومتی بود که به درجات مختلف در میان تمام جوامع مسلمین وجود داشت .
خداوند می فرمایند : إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ. (رعد/ ۱۱) خداوند حال و وضع هیچ قوم و ملتی را تغییر نمیدهد (و ایشان را از بدبختی به خوشبختی، از نادانی به دانائی، از ذلت به عزت، از نوکری به سروری، و ... و بالعکس نمیکشاند) مگر این که آنان احوال خود را تغییر دهند.
خدا فرشتگان نگاهبان و مراقب را به فرمان خود در پی مردمان روان میدارد تا هر تغییری را بپایند و دیدهبانی نمایند که مردمان در دل و درونشان و در احوال و اوضاعشان پدید میآورند. آنگاه خدا تصرف و عملکرد خود را طبق آن تغییر درباره ایشان روا میدارد. چه خدا نعمتی و ثروتی یا ناداری و نقمتی را تغییر نمیدهد، و عزت یا ذلتی را دگرگون نمینماید، و مکانت و منزلتی یا توهین و تحقیری را دگرگون نمیسازد … مگر زمانیکه مردمان احساسات و درک و فهم و اعمال و افعال و واقعیت زندگانی شان را تغییر دهند. آن وقت یزدان سبحان طبق تغییراتی که درونهای شان وکارهای شان پیدا کرده است، چیزی را تغییر میدهد که نصیب شان یاگریبان گیرشان بوده است، هرچندکه خدا میداند چه خواهند بود و چه خواهند کرد، پیش از اینکه چنین بشوند و حنین بکنند. ولیکن آنچه نصیبشان یاگریبانگیرشان میشود بر چیزی مترتب میگرددکه از ایشان سر میزند، و با توجه به مردمان از حیث زمان، دنبالهرو و پیامد عملکردشان میشود. ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ(انفال/ ۵۳)اين بدان خاطر است كه خداوند هيچ نعمتي را كه به گروهي داده است تغيير نميدهد مگر اين كه آنان حال خود را تغيير دهند (و ديگر شايستگي نعمت خدا را نداشته باشند و بلكه سزاوار نقمت گردند) و بيگمان خداوند شنواي (اقوال و) آگاه (از افعال مردمان) است
این حقیقتی استکه مسئولیت سنگینی را بر دوش انسانها میگذارد. این چیزی استکه خواست خدا مقتضی آن بوده است و سنت خدا بر آن جاری و روان گردیده است. اینکه مشیت خدا درباره انساها مترتب شود برتصرف و عملکرد انسانها و سنت خدا درباره ایشان روان وکارگر شود بدان اندازهکه آنان با رفتار و کردارشان در معرض سنت خدا قرار میگیرند، نص قرآنی در این باره صریح و آشکار است و جای تاویل و تفسیر ندارد. درکنار مسئولیت، دلیل بزرگداشت این آفریدهای را به همراه داردکه مشیت یزدان خواسته است که او با کار و عملکردی که دارد ابزار اجرای مشیت خدا درباره خودشگردد.[۲]
این یک واقعیت و سنت تغییر ناپذیر دنیای موجود انسان هاست . فهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّةَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِيلاً (فاطر/ ۴۳). آيا آنان انتظار دارند سرنوشتي جز سرنوشت پيشينيان را داشته باشند ؟ ! هرگز دگرگوني و تبديلي در شيوهي رفتار خدا ( در معاملهي با ملّتها ) نخواهي يافت ، و هرگز نخواهي ديد كه روش خدا تغيير مسير و جهت دهد.
در این صورت باید گفت، در واقع، مهمترین عامل انحطاط تمدن و عزت اسلامی ، خود مسلمین بودند که با میراندن روح قوانین شریعت الله در میان خود و فساد حکومتی و تفرق اسباب ذلت و شکست را فراهم نمودند. اگرقانون شریعت الله در دست هر ملتی باشد و به مفاد آن عمل کند بدون شک رفاه و امنیت و عزت به آنها روی خواهد . اتفاقی كه در دوره انحطاط در سرزمینهای اسلامی افتاد این است كه مسلمانان از عمل به تمام این آیات و قانون شریعت دست كشیدند و تنها بخشهایی از آن را به صورت سمبلیک در میان خود نگه داشتند .
البته عواملی بوده كه باعث شده مسلمانان از عمل به آیات دست بكشند که می توان به موارد زیر اشاره نمود :
- تبدیل حکومت شورائی اسلامی به حکومت استبدادی سلطنتی و موروثی به عنوان خطرناکترین سمی که به بدن جامعه تزریق شد و بسیاری از ارگانهای آن را نابود و فاسد نمود .
- وجود عالمان دینی سوء دنیاطلب و فاسد
- پیدایش مرجئه
- به حاشیه رانده شدن تدریجی تحکیم قوانین شریعت در سیاستهای داخلی و خارجی
- سست شدن اصول کفر به طاغوت و ولاء و براء
- رواج و تثبیت ظلم و ستم .فَکَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَکْناها وَ هِيَ ظالِمَةٌ فَهِيَ خاوِيَةٌ عَلي عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشيدٍ(حج / ۴۵)چه بسيار شهرها و آباديهائي كه آنجاها را نابود كردهايم ، و به سبب ستمگري ( ساكنانشان ) فرو تپيده و برهم ريخته است ، و چاههائي كه بياستفاده رها گشته است ، و كاخهاي برافراشته و استواري كه بيصاحب و متروك مانده است.
- فاصله ی تدریجی از برقراری سیستم اقتصاد اسلامی و گسترش فقر و گرسنگی در میان مسلمین .از آنجايي كه تمدن ميكوشد زندگي مردم را از هر لحاظ و بهخصوص از لحاظ اقتصادي تامين نمايد لذا اگر در بين ملتي و كشوري فقر و گرسنگي پديدار شد اين خود نشانهي انحطاط تمدن آن ملت و كشور ميباشد.
- تجملخواهي و دنیادوستی ملاء و پیروان آنها و از یاد بردن مرگ و کراهیت موت
- سست شدن امنیت عمومی و پیدایش ترس و نگرانی
- یونانی زدگی، هندی زدگی، میترا و زوروان زدگی مجوسی در قالب تهاجم فرهنگی و پیدایش متدین نفهم و شبهه روشنفکران بی تربیت .
- پیدایش مذاهب مختلف و متضاد و ایجاد تفرق و جنگهای مذهبی
- تبعیت ساده لوحانه از گذشتگان صالح ، تقلید کورکورانه و گسترش تحجر و تفکر قالبی وجمود ذهنی
- تصوف و عرفان خارج از قوانین شریعت
- انحراف در فهم تقیه
- انحراف در فهم فتنه
- انحراف در فهم شفاعت
- انحراف در فهم مهدی و مهدیون
- انحراف در فهم صبر، توکّل، تسلیم و رضا
اینها از عوامل انحطاط داخلی مسلمین به شمار می روند که به صورت مختصر به چند مورد از این آفتها اشاره می شود :
[۱] آلبانی ،صحیح ابن ماجه، شماره ۴۱
[۲] سیدقطب،تفسیرفی ضلال قران / ذیل آیه ۱۱ سوره رعد