کێ حوكمی بۆلای طاغوت بردوە ؟

کێ حوكمی بۆلای طاغوت بردوە ؟

 

 

ئیبن القیم ئەفەرمێت : الله سبحانه وتعالی فەرمانی كردوە بۆ یەكلاكردنەوەی كێشە و ناكۆكیەكانمان پەنا بەرینە بەر قورئان و سونەتەكەی پێغەمبەر صلی الله علیه وسلم؛

هیچ كاتێك ڕێگەی نەداوین پەنا بەرینە بەر بۆچون و قیاس و لاسایی كردنەوەی زانایەك یان خەوێك یان قسەی دڵمان یان عەقڵمان یان بەباش زانینمان یان شەریعەتی دیوان یان سیاسەتی پاشا و خوونەریتەكانی خەڵكی كە خراپترین زیانی دروست كردوە لەسەر دینی موسڵمانان ، جا هەموو ئەمانە تاغووتن ، هەركەسێك داوەری بەرێتە لایان یان دوژمنەكەی بۆلایان بانگ بكات ، ئەوە حوكمی بۆلای طاغوت بردوە.

مشرکین قریش و تشکیل نخستین جلسه جهت ایجاد جنگ روانی بر علیه پیامبر خاتم(۱۲۰)

مشرکین قریش و تشکیل نخستین جلسه جهت ایجاد جنگ روانی بر علیه پیامبر خاتم(۱۲۰)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

هنوز از آغاز دعوت علنی اسلام روزها یا ماههایی چند نگاشته بود که موسم حج فرا رسید، و سکولاریستهای  قریش نگران آن شدند که دسته‌جات عرب یکی پس از دیگری در سرزمین مکه بر آنان وارد می‌شوند، ناگزیر باید در پی آن برآیند سخنی آماده و ساخته و پرداخته داشته باشند که به حاجیان عرب درباره محمد بازگویند، تا دعوت اسلام در جان و دل اعراب اثر نگذارد.

یکجا جمع شدند و به نزد ولیدبن مغیره رفتند، و به رایزنی با یکدیگر پرداختند. ولیدبن مغیره گفت: در این خصوص، همگی اجماع کنید و یک سخن شوید، و هر یک به راهی نروید، تا درنتیجه ناخواسته یکدیگر را تکذیب کنید و در برابر آراء و نظرات یکدیگر بایستید!

گفتند: تو خود بگوی که چه باید گفت و چه باید کرد! و برای ما یک نقطه‌نظر پدیدآور که همه همان را بگوییم! گفت: بلکه بعکس؛ شما بگویید تا من بشنوم!

گفتند: می‌گوییم: کاهن است! گفت، نه به خدا؛ او کاهن نیست! ما بسیار کاهنان را دیده‌ایم؛ این با وردها و سجع‌های کاهنان بسیار متفاوت است! گفتند، می‌گوییم: مجنون است! گفت: او مجنون نیست! ما جنون را فراوان مشاهده کرده‌ایم و نیک می‌شناسیم که جنون چیست. هیچیک از علائم جنون از قبیل عوارض جسمانی؛ درگیری‌های عاطفی و روانی، و حالات وسواس و نابسامانی را در وجود او نمی‌یابیم!

گفتند: می‌گوییم: شاعر است! گفت: او شاعر نیست! ما انواع مختلف شعر: رجز و هزج و قریض و مقبوض و مبسوط را خوب می‌شناسیم؛ این شعر نیست!

گفتند: می‌گوییم: ساحر است! گفت: وی ساحر هم نیست! ما جادوگران و جادوهایشان را فراوان دیده‌ایم؛ نه دمیدنی در کار او هست، و نه گره‌زدنی! گفتند: پس چه بگوییم؟ گفت: به خدا! سخنان وی شیرنی خاصی دارد، و از آب و رنگی کم‌نظیر برخوردار است، ریشه‌ای سترگ دارد، و شاخه‌هایی پربار؛ هر یک از این سخنان را که شما بخواهید مطرح کنید بر همگان معلوم می‌شود که باطل است؛ باز هم از همه بهتر همین است که بگویید: ساحر است! گفتاری آورده است که سحر است؛ میانه شخص را با پدرش، با برادرش، با همسرش و با خاندانش برهم می‌زند! قریشیان همین رأی و نظر را از او گرفتند و پراکنده شدند[۱] ادامه خواندن مشرکین قریش و تشکیل نخستین جلسه جهت ایجاد جنگ روانی بر علیه پیامبر خاتم(۱۲۰)

به کارگیری سخن کنایی یا دو پهلو از راههای فرار از دروغ (۱۱۹)

به کارگیری سخن کنایی یا دو پهلو از راههای فرار از دروغ (۱۱۹)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

… پس از سه روز مهاجران غار ثور را ترک کردند و با راهنمایی عبدالله بن اریقط راه مدینه را در پیش گرفتند. مردی به آنها رسید و در خلال گفتگو با ابوبکر روی پیامبرصلی الله علیه وسلم  انگشت نهاد و به ابوبکر گفت : این مرد کیست؟ ابوبکر گفت : راهنماست، راه را به من نشان می دهد .[۱]

آن مرد گمان کرد که منظور ابوبکر آن است که راه صحرا را به او نشان می دهد در صورتی که منظورش آن بود که راه خیر و صلاح را به من نشان می دهد.

سکولاریست های قریش ناراحت بودند که نتوانسته اند پیامبر صلی الله علیه وسلم  و یاورش را دستگیر کنند؛ بنابراین برای دستگیری آنها یکصد شتر جایزه تعیین کردند و یکصد شتر در صحرای عربستان برای عربهای راهزن و تنگدستی که توان تأمین روزی خود را نداشتند؛ سرمایه ی هنگفتی بود و چنانچه عرب ها این خبر را می شنیدند،تلاش می کردند که این جایزه را از آن خود کنند؛ بنابراین ابوبکر محبور بود به کنایه بگوید این راهنمای من است و بیراهه را در پیش بگیرند.

دعوتگران راه خدا باید دارای فهم، درایت، زیرکی، حضور ذهن و هوش آنچنانی باشند که بتوانند بدون دچار شدن به دروغ جز در موقعیت ضرورت و اضطراری با استفاده از شیوایی کلام و فنون سخنوری، دشمن را فریب دهند و کنایه و مجاز به دایره ی سخن گفتن توسعه داده اند و پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم  برخورد ابوبکر صدیق با این مرد را به عنوان یکی از مبادی و آیین سخنوری قبول کرد و فر مود : «اِنَّ فی المَعارِیض لَمَندِوحهً عَنِ الکِذبِ» یعنی در سخنهای کنایی یا دو پهلو راههای فرار از دروغ وجود دارد.[۲]

[۱]روایت از عدی در الکامل و بیعقی در باب شعب ایمان

[۲]مبارک فوری ، خورشید نبوت ، ص ۱۱۶  /  بخاری، ص ۱۸۷

رسول الله صلی الله علیه و سلم و قاعده ی : یا اسلام کامل یا هیچ (۱۱۸)

رسول الله صلی الله علیه و سلم  و قاعده ی : یا اسلام کامل یا هیچ (۱۱۸)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

عمروبن مسلمه گوید: ما در کنار چاه آبی زندگی می‌کردیم که محلّ عبور و مرور مردم بود. کاروانیان پیوسته بر ما می‌گذشتند، و ما از آنان سؤال می‌کردیم: چه خبر؟! چه خبر؟! این مرد کیست و چه می‌گوید؟! منظورمان رسول الله صلی الله علیه و سلم  بود. در پاسخ ما می‌گفتند: این مرد می‌پندارد که خداوند او را فرستاده است، و به او وحی می‌رساند، و می‌گوید: خداوند چنین وحی فرمود، و من آن کلام خدا را آنچنان از بر کرده‌ام، که گویی در سینه‌ام نقش بسته است. قوم عرب اسلام‌آوردنشان را موکول به فتح و پیروزی رسول الله صلی الله علیه و سلم  گردانیده بودند، و می‌گفتند: وی را با قوم و قبیله خودش واگذارید! اگر برایشان غلبه یافت معلوم می‌شود که پیامبری راستین است!؟

بنابراین، وقتی که فتح مکّه به وقوع پیوست، هر طایفه و قبیله برای اسلام آوردن شتاب گرفتند. پدر من پیش از دیگر افراد قوم و قبیله‌اش برای اسلام آوردن شتاب گرفت، و چون به نزد قوم خود بازگشت، گفت: بخدا، از نزد پیامبر راستین خداوند به نزد شما آمده‌ام. ایشان فرمودند: فلان نماز را در فلان وقت بگزارید، و فلان نماز را در فلان وقت؛ و هرگاه که وقت نماز فرا می‌رسد، یکی از شماها اذان بگوید، و هر که از میان شما قرآن بیشتری می‌داند پیش‌نماز شما گردد…[۱]

این حدیث دلالت بر آن دارد که تا چه اندازه فتح  سرزمین و پیروزی ظاهری در تغییر اوضاع و شرایط، و عزت بخشیدن به اسلام و مسلمین، و موضعگیری  مردم  در برابر مسلمانان مجری قانون شریعت، و گردن نهادن آنان به  قانون شریعت اسلام، مؤثر بوده است. این بعد مهم چنان زمینه ای را فراهم می سازد که قرآن به تنهایی با کلام برنده خود از عهده ی آن بر نمی آید: «إنَّ اللهَ یَزَعُ بالسُّلطان ما لا یَزَعُ بالقرآن»[۲]خداوند با قدرت حکومتی، کاری را به انجام می‌رساند، که با قرآن به انجام نمی‌رساند. ادامه خواندن رسول الله صلی الله علیه و سلم و قاعده ی : یا اسلام کامل یا هیچ (۱۱۸)

قاطعیت در اجرای حکم یهودیان در غزوه بنی قریظه(۱۱۷)

قاطعیت در اجرای حکم یهودیان در غزوه بنی قریظه(۱۱۷)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

در همان روزی که رسول الله صلی الله علیه و سلم، پس از جنگ احزاب (جنگی که در آن تمام سکولاریستهای قریش وغیره به همراه یهودیان دین فروش بنی قریظه  بر علیه قانون شریعت الله متحد شده بودند ) به مدینه بازگشتند. وقت ظهر، جبرئیل نزد آن رسول الله صلی الله علیه و سلم آمد، در حالی که ایشان در خانه امّ‌سَلَمه غسل می‌کردند، گفت: مگر اسلحه بر زمین گذاشته‌اید؟ فرشتگان هنوز اسلحه از دست فرو ننهاده‌اند؛ و من هم اینک از تعقیب این جماعت بازمی‌گردم! با اطرافیانتان قیام کنید و بر بنی‌قریظه بتازید، من نیز پیشاپیش شما حرکت می‌کنم، و قلعه‌هایشان را بر سرشان می‌لرزانم، و در دل‌هایشان ترس و وحشت می‌افکنم! جبرئیل به اتفاق موکبی از فرشتگان حرکت کرده، و رسول الله صلی الله علیه و سلم امر فرمودند جارچی در میان مردم جار بزند:«من کان سامعاً مطیعاً فلا یصلین العصر إلا ببنی قریظة». هر کس که در مقام سمع و طاعت است، نماز عصر را نگزارد مگر در دیار بنی‌قریظه!

به این ترتیب، لشکریان اسلام، فوج فوج به سوی بنی‌قریظه رهسپار گردیدند، تا به رسول الله صلی الله علیه و سلم  پیوستند. جمعاً سه هزار نفر بودند، و سی اسب داشتند. در کنار قلعه‌های بنی‌قریظه فرود آمدند، و آنان را به محاصره خویش درآوردند.

راهی برای بنی‌قریظه باقی نماند، جز اینکه به فرمان رسول الله صلی الله علیه و سلم  و داوری  وی صلی الله علیه و سلم تن دردهند. اما پیش از آن می‌خواستند با بعضی از مسلمانان هم‌پیمانشان تماس برقرار کنند، بلکه بتوانند بفهمند که در صورت گردن نهادن به فرمان رسول الله صلی الله علیه و سلم  چه بر سرشان خواهد آمد!؟ نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم  فرستادند که ابولبابه را به سوی ما بفرستید تا ما با او مشورت کنیم. ابولبابه هم پیمان بنی‌قریظه بود، و اموال و فرزندان وی در منطقه آنان بود. یهودیان همینكه ابولبابه را دیدند، مردانشان دست به دامان وی شدند، و زنان و کودکانشان از جای جستند و رویاروی او به گریه و زاری پرداختند.

ابولبابه دلش به حال آنان سوخت. گفتند: ابولبابه! فکر می‌کنی اگر ما به حکم محمد گردن نهیم…؟ گفت: آری! و با دست خود به گولویش اشاره کرد. منظورش این بود که همه شما را سر خواهد برید! آنگاه فوراً دریافت که به خدا و رسول خدا خیانت کرده است، از همان راهی که آمده بود، برگشت، ولی به نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم  بازنگشت. به مسجد رسول الله صلی الله علیه و سلم  در مدینه رفت، و خودش را به ستون مسجد بست، و سوگند یاد کرد که کسی جز رسول الله صلی الله علیه و سلم  با دستان مبارکشان بند او را نگشاید و تا ابد پای به سرزمین بنی‌قریظه ننهد! وقتی ماجرا او به اطلاع آن حضرت رسید، مدتی بود که انتظارش را می‌کشیدند، فرمودند:«أما إنه لو جاءنی لاستغفرت له، أما إذ قد فعل، فما أنا بالذی أطلقه من مکانه حتى یتوب الله علیه».هان! اگر نزد من آمده بود، برای او طلب مغفرت می‌کردم؛ اما اینک که چنین کرده است من هرگز او را از جا و مکان و بند و زندانش رهایی نخواهم داد تا خداوند توبه او را بپذیرد!

به هر حال، به رغم اشاراتی که ابولبابه کرده بود، بنی قریظه تصمیم گرفتند که خود را در اختیار حکم رسول الله صلی الله علیه و سلم  قرار دهند.  جنگ مسلمانان با  بنی‌قریظه یک «جنگ روانی »  بود. خداوند نیز ترس و وحشت در دلهای آنان افکنده بود، و روحیهٔ خودشان را از دست داده بودند. این پریشانی و نابسامانی روانی، هنگامی به اوج و شدت خود رسید که علی‌بن‌ابی‌طالب و زبیربن عوام جلو رفتند، و علی فریاد زد: ای لشكریان ایمان! به خدا، از همان جامی که حمزه نوشید خواهم نوشید، یا آنکه قلعهٔ اینان را فتح خواهم کرد!؟

بنی‌قریظه که چنین دیدند، پیشدستی کردند و به فرمان رسول‌ الله  رسول الله صلی الله علیه و سلم  تن دردادند. رسول الله صلی الله علیه و سلم امر فرمود تا مردانشان را در بند کردند، و تحت سرپرستی محمدبن مسلمه انصاری دستانشان را به زنجیر بستند، و زنان و کودکان را دور از مردان در گوشه‌ای جای دادند. طایفه اوس از جای برخاستند و به رسول الله صلی الله علیه و سلم  گفتند: ای رسول خدا، با بنی‌قینُفاع چنان کردید که خود دانید؛ آنان هم‌پیمانان برادران خزرجی ما بودند. حال، اینان هم پیمانان مایند، با آنان به احسان رفتار کنید!

فرمود: «ألا ترضون أن یحکم فیهم رجل منکم». «اگر یک مرد از میان شما درباره آنان حکم کند خشنود خواهید شد؟!»گفتند: البتّه!

فرمودند: «فذاك إلى سعد بن معاذ».«این کار را به سعدبن معاذ واگذار کردم!»گفتند: از این انتخاب خشنودیم!

پیامبر گرامی اسلام به دنبال سعد بن معاذ فرستادند. وی در مدینه بود و به خاطر جراحتی که بر رگ اکحل وی در جنگ احزاب وارد آمده بود، راهی این غزوه نشده بود. او را بر الاغی سوار کردند، و نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم  آوردند. اوسیان اطراف الاغ او را گرفته بودند، و پیوسته می‌گفتند: ای سعد، درباره هم‌پیمانانت زیبا عمل کن! درباره آنان احسان کن! رسول الله صلی الله علیه و سلم  تو را حَکَم قرار داده است که به آنان احسان روا داری!

سعد ساکت بود و هیچ پاسخی نمیداد. وقتی جمعیت آنان انبوه گردید، گفت: اینک وقت آن رسیده است که سعد را در راه خدا سرزنش هیچ سرزنش کننده‌ای از حق بازندارد! وقتی که این سخن را از سعد شنیدند، بعضی از آنان به مدینه بازگشتند و خبر مرگ دسته‌جمعی بنی‌قریظه را به اهل مدینه دادند!

سعد به نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم  رسید. رسول الله صلی الله علیه و سلم  به صحابه فرمودند: «قوموا إلى سیدکم». «برخیزید و به پیشباز سرورتان بروید!»

وقتی که او را وارد کردند، گفتند: ای سعد، این جماعت گردن به حکم و داوری تو نهاده‌اند! گفت: هر حکمی که من صادر کنم درباره آنان اجرا خواهد شد؟ گفتند: آری، گفت: همچنین، دربارهمسلمانان؟ گفتند: آری! گفت: همچنین درباره آن کسی که اینجا است؟ و روی برگردانید و به سوی رسول الله صلی الله علیه و سلم  با تجلیل و تکریم اشاره کرد؛ رسول الله صلی الله علیه و سلم  فرمودند: «نَعَم، و عَلی» «آری حتّی درباره من!»  گفت: حال که چنین است، من حکم می‌کنم که مردان بنی‌قریظه کشته شوند؛ کودکانشان و زنانشان اسیر شوند؛ و اموالشان میان مسلمانان تقسیم شود!

رسول الله صلی الله علیه و سلم  فرمودند:«لقد حکمت فیهم بحکم الله من فوق سبع سماوات».«عیناً همان حکمی را که خداوند از بالای هفت آسمان فرموده بود، درباره اینان صادر کردی؟!»

داوری سعد در نهایت عدل و انصاف بود؛ زیرا، بنی‌قریظه، علاوه بر آن نیرنگ زشتی که مرتکب شدند، یکهزار و پانصد شمشیر و دو هزار نیزه، و سیصد زره و پانصد سپر فلزی و چرمی به منظور قتل عام مسلمانان فراهم آورده بودند؛ و مسلمانان پس از فتح قلعه‌های آنان بر این اسلحه و لوازم جنگی دست یافتند.

به فرمان رسول الله صلی الله علیه و سلم، بنی‌قریظه در خانهٔ بنت‌الحارث، زنی از بنی‌نجّار زندانی شدند، و برای آنان گودال‌هایی در بازار مدینه حفر کردند، و دستور دادند آنان را بیاورند، و فوج‌فوج، آنان را به سوی آن گودال‌ها می‌بردند، و در کنار آن گودال‌ها گردن‌هایشان را می‌زدند، و به درون آن گودال‌ها می‌افکندند. شمار آنان ششصد تن تا هفتصد تن بود، که همهآنان را گردن زدند. رسول الله صلی الله علیه و سلم  فرموده بودند، پسران بالغ را بکشند، و پسران غیربالغ را واگذارند.

یهودیان طایفه بنی قریظه که با مسلمانان مدینه پیمان دفاعی برقرار کرده بودند ، پس از هجوم جبهه متحد (سکولاریستهای عرب) به دولت اسلامی  و وقوع نبرد سرنوشت ساز خندق (جنگ احزاب)، نسبت به مسلمانان مرتکب خیانت شده و موجب تقویت جبهه کفر و شرک و تضعیف روحیه مسمانان مدینه گردیدند .به همین جهت، پس از پیروزی مسلمانان درجنگ احزاب، به فرمان  رسول الله صلی الله علیه و سلم، مسلمین بی درنگ به سوی قلعه بنی قریظه رهسپار گردیدند و آنان را به مدت پانزده روز در محاصره خویش گرفتند .

پس از جنگ احزاب، غزوه بنی قریظه نیز اتفاق افتاد؛  غزوه بنی قریظه همان جنگی است که با پیمان شکنی یهودیان تبدیل به لکه ننگی بر تاریخ این قوم شد. آتش افروزان جنگ احزاب، سران دین فروش یهود بنی نضیر و بنی قینقاع بودند که با سران سکولاریست قریش تماس گرفته و به آنها گفتند برخیزید و از هم پیمانان خود کمک بگیرید و ما با ۷۰۰ شمشیرزن یهودی(بنی قریظه) در مدینه به یاری شما خواهیم شتافت! سکولاریستهای  قریش گفتند: ما با محمد اختلافی جز از ناحیه آیین نداریم؛ شما که اهل کتاب بوده و شرایع حق و باطل را به خوبی تشخیص می‌دهید، بگویید آیین ما بهتر است یا او که بر یکتا پرستی استوار است؟ یهودیان گفتند آیین بت پرستی بهتر از آیین محمد است!

این لغزش به قدری نابخشودنی است که نویسندگان یهود نیز ابراز تأسف کرده‌اند. دکتر اسراییل در نقد این عملکرد یهودیان می‌نویسد: «هرگز ارزش نداشت یهود چنین خطایی را مرتکب شود، هر چند قریش تقاضای آنان را (جنگ با پیامبر ) رد می‌کرد . علاوه بر این هرگز صحیح نبود ملت یهود به بت پرستان پناه ببرد‌، زیرا این تعلیمات با تعلیمات تورات موافق نیست‌«[۱]

یهود بنی‌قریظه، در جریان جنگ احزاب، شهر مدینه را دچار ناامنی کردند. برای ترساندن مسلمانان به خانه‌های آنان ریختند و اگر مراقبت رسول الله صلی الله علیه و سلم نبود و گروهی را برای استقرار امنیت در شهر، از لشکرگاه به داخل شهر اعزام نمی‌کردند، چه بسا نقشه شوم بنی قریظه عملی می‌شد و شهر به دست آنان سقوط می‌کرد. بدین ترتیب آنها عملا خود را از دایره ی نرمش و مدارا خارج نموده و خود را مستحق  اجرای یکی از احکام و قوانین اللهی در حق مجرمین محارب نمودند و  چنانچه می دانیم رسول الله صلی الله علیه و سلم در اجرای احکام و قانون شریعت الله قاطعیت و صلابت خود را نشان می داد  و کوتاهی نمی نمودند .

پیش از بنی‌قریظه، رسول الله صلی الله علیه و سلم جان یهودیان بنی‌قینقاع و بنی‌النضیر را به خودشان بخشید؛ اما آنان رفتند و کفار قریش را تحریک کردند تا جنگ بدر و احزاب را علیه مسلمانان راه انداختند که در پی آن صدمات و خسارات زیادی به مسلمانان وارد شد. اگر بار دیگر به یهودیان اجازه می‌دادند که از مدینه خارج شوند، دوباره علیه مسلمانان دست به توطئه و دشمنی می‌زدند.

پس از پایان جنگ احزاب، مسلمانان به قلعه‌های یهودیان حمله بردند. بنی‌ قریظه به مدت ۲۵ روز(به نقل از ابن اسحاق) یا ۱۵ روز(به نقل از واقدی) در تیراندازی شدید در برابر مسلمانان مقاومت کردند؛ ولی‌ مسلمانان موفق به پیشروی شدند. یهودیان به سرعت به این نتیجه رسیدند که باید تسلیم شوند. برای بار دوم  نماینده‌ای فرستادند تا بگویند که حاضرند به همان شرایطی که بنی نضیر از مدینه رفتند، از مدینه بروند، ولی رسول الله صلی الله علیه و سلم این شرط را قبول نکرد و گفت که باید بدون هیچ شرطی تسلیم شوند .و نتیجه آن شد که  مردان بنی قریظه و پسران بالغشان، که تعداد آنان بین ششصد تا هشتصد نفر گزارش شده‌است، گردن زده شدند  .

به این ترتیب، مارهای سمی مجسّمه نیرنگ و خیانت، که عهد و پیمان مؤکّد خویش را شکسته بودند، و در بحرانی‌ترین شرایطی که مسلمانان در تاریخ خویش تجربه می‌کردند، با احزاب سکولار درجهت ریشه‌کن کردن مسلمانان دست به یکی کرده بودند، برای همیشه ریشه‌کن شدند. آنان با این کردارشان در ردیف بزرگترین جنایتکاران جنگی قرار گرفته بودند که مستحق محاکمه و اعدام بودند. این سرنوشت تمام دین فروشان خائنی است که درخدمت سیستم پلید سکولاریستی جهت ضربه زدن به دولت اسلامی درآمده اند.

در میان این جمعیت انبوه، شیطان‌ بنی‌نضیر، یکی از بزرگترین جنایتکاران جنگی در جنگ احزاب، حیی بن اخطب، پدر صفیه امّ‌المؤمنین -رضی الله عنها- نیز به قتل رسید.  از زنان بنی‌قریظه تنها یک زن به قتل رسید. وی سنگ آسیاب را بر سر خَلاّدبن سُوَید غلتانده بود و او را به قتل رسانیده بود، که به خاطر آن جنایت قصاص شد. بدین ترتیب زنانی که در نبرد مسلحانه شرکت می کنند شامل همان قوانینی می گردند که در مورد مردان محارب به اجرا در می آید . بدین ترتیب نباید میان یک زن و مرد مسلح پ.ک.ک، کومله، دموکرات و غیره فرق نهاد .

در اثنای محاصره بنی‌قریظه تنها یک مرد از مسلمانان کشته شد، و او خلاّد بن‌سُوید بود که زنی از بنی‌قریظه سنگ آسیاب را بر سر او غلتانیده بود. همچنین در اثنای محاصره ابوسنان بن مِحصَن برادر عُکّاشه از دنیا رفت.

امّا ابولُبابه؛ شش شبانه روز همچنان به ستون مسجدرسول الله صلی الله علیه و سلم بسته بود. همسرش به هنگام فرا رسیدن وقت هر نماز به نزد او می‌آمد و او را از بند آزاد می‌کرد تا نماز بگزارد؛ سپس بازمی‌گشت و دوباره او را به ستون مسجد می‌بست. سرانجام، قبولی توبهوی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم  به هنگام سحر نازل شد. ایشان در خانه امّ‌سلمه بودند. امّ‌سلمه بر در حجره‌اش آمد و گفت: ای ابالبابه، مژده بده که خداوند توبه‌ات را پذیرفت! مردم هجوم آوردند که او را از بند آزاد کنند؛ ابولبابه از آزاد شدن امتناع ورزید، مگر آنکه رسول الله صلی الله علیه و سلم  او را آزاد کنند. هنگامی که رسول الله صلی الله علیه و سلم  می‌خواستند برای نماز صبح بروند، او را آزاد کردند.

[۱]– اسرائیل، تاریخ یهودیان و عربستان،ص۲۱۸

قاطعیت دراجرای حکم یهودیان درغزوه بنی نضیر(۱۱۶)

قاطعیت دراجرای حکم یهودیان درغزوه بنی نضیر(۱۱۶)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

عامر بن طفیل از بنی عامرکسی را به سراغ  رسول الله صلی الله علیه و سلم  فرستاد و پیام داد: مردی از یاران تو، دو نفر از افراد مرا کشته اند در صورتی که هر دو نفر امان داشته اند پس خون بهای هر دو را برای ما بفرست ؛رسول الله صلی الله علیه و سلم  به منظور رایزنی با بنی نضیر که همپیمان بنی عامر بود نزد آنان رفت.   یهودیان بنی نضیر تصمیم می گیرند که در حین مذاکره  از بالای خانه تخته سنگی را برروی رسول الله صلی الله علیه و سلم  انداخته واو را بکشند . جبرئیل بر رسول الله صلی الله علیه و سلم  نازل می شود و رسول الله صلی الله علیه و سلم  را از قصد آنان آگاه می کند.  رسول الله صلی الله علیه و سلم   به سرعت آهنگ مدینه می کنندو چنین وانمود می شود که بایدبرای انجام کاری بیرون بروند.

رسول الله صلی الله علیه و سلم   محمد بن مسلمه را فرا خواند و  قاطعانه به او دستور داد که نزد بنی نضیر برود و به آنان بگوید که از مدینه خارج شوند و مال واموال  خود را با خود ببرند. عبدالله بن ابی در پی این ماجرا به حیی ابن اخطب گفت: که از مدینه خارج نشوند و مال واموال خود را در حصار نگهدارند. حیی ابن اخطب به تحریک عبدالله ابن ابی این کار را کرد.حیی برادر خود جدی ابن اخطب را برای رساندن پیام به رسول الله صلی الله علیه و سلم   فرستاد تا خبر دهد که بنی نضیر از مدینه خارج نخواهد شد که رسول الله صلی الله علیه و سلم   با شنیدن این مطلب تکبیر گفتند و صحابه نیز تکبیر گفتند و فرمود که با یهود جنگ خواهیم .

رسول الله صلی الله علیه و سلم  آنها را محاصره نمود .در یکی از شب ها  سیدنا علی(رضی الله عنه)در جمع حضور نداشت اصحاب از رسول الله صلی الله علیه و سلم  پرسیدندو سراغ علی رضی الله عنه راگرفتند:که رسول الله صلی الله علیه و سلم  فرمود برای انجام کاری بیرون رفته است. ساعتی بعد علی رضی الله عنه در حالی که سر عزوک در دست او بود برگشت و نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم   آمد و عرض کرد که او باشمشیر برهنه در حال نزدیک شدن به سپاه بود به او حمله کردم ولی یاران او گریختند.

رسول الله صلی الله علیه و سلم   ابود جانه و سهیل بن حنید و ده نفر دیگر را به همراه علی رضی الله عنه در پی یهودیان فرستاد وبنی نضیر تا به حصار نرسیده کشته شدند وسرهایشان را نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم   آوردند . الله زمانی که دستور قطع سر کفار را می دهد عواقب ضربه ی روانی آن بر کفار را نیز می داند و جدا کردن سر را بهتر از هر کار دیگری می داند به همین دلیل است که  می فرمایند : إِذْ يُوحِي رَبُّکَ إِلَى الْمَلآئِکَةِ أَنِّي مَعَکُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ کَفَرُواْ الرَّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ کُلَّ بَنَان .(۱۲/ انفال)(اي مؤمنان ! به ياد آوريد) زماني را كه پروردگار تو به فرشتگان وحي كرد كه من با شمايم (و كمك و ياريتان مي‌نمايم . شما با الهام پيروزي و بهروزي) مؤمنان را تقويت و ثابت‌قدم بداريد، (و من هم) به دلهاي كافران خوف و هراس خواهم انداخت. (به مؤمنان الهام كنيد 🙂 سرهاي آنان را بزنيد (و از هم بشكافيد كه بر گردنهاي ناپاكشان سنگيني مي‌كند) و دستهاي ايشان را ببريد (و پنجه‌هايشان را پي كنيد) .

رسول الله صلی الله علیه و سلم  جهت ایجاد فشار اقتصادی و روانی بر مشرکین یهود فرمودکه ابولیلی مازنی وعبدالله بن سلام نخل های بنی نضیر راقطع کنندو بسوزانند (در حالی که در حالت عادی انجام چنین کاری ممنوع است) در این زمان مردم یهود در حصار ناراحت شدند حیی کسی را نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم  فرستاد  و پیغام داد:تو ویرانی و تباهی را منع میکنی، پس چرا حال خودت دستور قطع درختان خرما را دادی، ما به آنچه که تو قبلا می خواستی، عمل می کنیم و از سرزمین تو بیرون می رویم.

اما این پیشنهاد قبلی رسول الله صلی الله علیه و سلم به مشرکین بود و آنها با اعمال خود آنرا رد نموده و باید تابع دستور جدید باشند . به همین دلیل رسول الله صلی الله علیه و سلم   قاطعانه فرمود:امروز دیگر آنرا نمی پذیرم مگر به این شرط که ازهمه اموالتان فقط به اندازه بار یک شتر همراه ببرید آن هم بدون این که حق بردن اسلحه خود را داشته باشید. یهودیان تسلیم شدند به همان شرط رسول الله صلی الله علیه و سلم  (یک بار شتراموال).  رسول الله صلی الله علیه و سلم   یهودیان را پانزده روز درمحاصره داشت وبعد آنها را تبعیدکرد .

قاطعیت در برخورد با مشرکین اهل کتاب بنی قینقاع (۱۱۵)

قاطعیت در برخورد با مشرکین اهل کتاب بنی قینقاع (۱۱۵)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

رسول الله صلی الله علیه و سلم، پس از پیروزی بر سکولاریستهای قریش در غزوه ی بدر،  می توانستند پیش بینی کنند که یهودیان، همچون سکولاریستهای مکه، در چه کانالی حرکت خواهند کرد و چه سرانجامی در انتظارشان است به همین دلیل قصد داشتند که با نصیحت و دلسوزی جلو این نابودی آشکارشان را بگیرد؛ اما آنها خودشان تعیین کردند که لیاقت چه برخوردی را دارند و باید چگونه با آنها برخورد شود. اگر به خوبی دقت کنیم  سکولاریستهای مرتد محلی ما نیز در همان مسیر و کانالی در حرکتند که سکولاریستهای مکه و یهودیان مدینه و هزاران مجرم دیگر از آن در طول تاریخ گذشته اند .

ابوداود و دیگران از ابن عباس روایت کرده‌اند که وی گفت: زمانی که رسول الله صلی الله علیه و سلم   آن زهر چشم را در جنگ بدر به قریشیان نشان دادند، و به مدینه وارد شدند، یهودیان را در بازار بنی قینقاع گرد هم آوردند و گفتند:«یا معشر یهود، أسلموا قبل أن یصیبکم مثل ما أصاب قریشاً».ای جماعت یهود، اسلام بیاورید، پیش از آنکه بر سر شما بیاید همانند آنچه بر سر قریش آمد!

گفتند: ای محمد، خویشتن را فریب ندهی که عده‌ای از قریشیان را کشته‌ای؟ اینان مردمانی بی‌هوش و حواس بودند که سر از کار جنگ درنمی‌آوردند؛ اگر روزگاری با ما نبرد کنی، درخواهی یافت که ما مرد جنگیم، و تاکنون همانند ما راندیده‌ای! آنگاه، خداوند متعال این آیه رانازل فرمود:

قُل لِّلَّذِینَ كَفَرُواْ سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ * قَدْ كَانَ لَكُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَأُخْرَى كَافِرَةٌ یَرَوْنَهُم مِّثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَاللّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَن یَشَاءُ إِنَّ فِی ذَلِكَ لَعِبْرَةً لَّأُوْلِی الأَبْصَار.( آل عمران/  ۱۲-۱۳٫) (اي پيغمبر !) به كساني كه كافرند، بگو : شما (در دنيا) شكست خواهيد خورد و ( در آخرت ) گردآورده مي‌شويد و به دوزخ افكنده مي‌شويد، و (دوزخ) چه بد جايگاهي است ! ‏ در دو دسته‌اي كه (در ميدان جنگ بدر) با هم روبرو شدند ، نشانه‌اي (و درس عبرتي) براي شما است . دسته‌اي در راه خدا مي‌جنگيد (و براي اعلاء فرمان خدا و انتشار دين حق مي‌رزميد) و دسته‌اي ديگر كافر بود (و در راه اهريمن هوي و هوس نبرد مي‌كرد . چنين كافراني) مؤمنان را (بخواست خدا) باچشم خويش دو برابر (تعداد واقعي) خود مي‌ديدند (و بدين‌سبب ترس و هراس بر آنان چيره شد و گريختند) و خداوند هركس را بخواهد با ياري خود تأييد مي‌كند (و پيروزي را نصيب او مي‌گرداند). بيگمان در اين امر عبرتي براي صاحبان چشم (بينا و بينش راستين) است. یهودیان بنی قینقاع بر گستاخی خویش افزودند، و طولی نکشید که مدینه را به هم ریختند و نابسامانی و پریشانی به بار آوردند، و با دستهای خودشان گور خودشان را کندند، و راه‌های زندگی را فراروی خویش بستند. ادامه خواندن قاطعیت در برخورد با مشرکین اهل کتاب بنی قینقاع (۱۱۵)

قطع دست و پا و کور نمودن چشمها ی مرتدین و محاربین (۱۱۴)

     

       قطع دست و پا و کور نمودن چشمها ی مرتدین و محاربین (۱۱۴)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

چنان که در جاهای مختلف بیان کرده ام  این خود مخالفین هستند که تعیین می کنند دولت اسلامی و مجاهدین با آنها چگونه برخوردی داشته باشند ؛ حتی مسلمین نیز خودشان تعیین می کنند که امیر و مجریان قانون شریعت چگونه برخوردی باآنها داشته باشند . خودشان هستند که با اختیار خود تعین می کنند که مثل یک محارب، دزد، قاتل، زناکار و مجرم با آنها برخورد شود یا اینکه  مثل یک انسان محترم، امانتدار، صادق، معاهد و…  با آنها رفتار شود .

در مورد اجرای حکم محاربین توسط رسول الله صلی الله علیه و سلم، انس روایت کرده است که آب و هوای مدینه مناسب حال برخی از مردم نبود، رسول الله صلی الله علیه و سلم  آنها را فرمان داد که چوپانش (و شترهای وی) را دنبال کنند و از شیر و ادرار آنها (بعنوان دارو) بنوشند. آنها از شیر و ادرارشان نوشیدند تا سالم شدند. آنگاه چوپان را کشتند و شتر ها را راندند. وقتی خبر به رسول الله صلی الله علیه و سلم  رسید، افرادی را بدنبال آنها فرستاد، آنها دستگیر شده، دست و پایشان بریده و چشمهایشان با آهنی داغ سوزانده شد و تا زمان مرگشان در جلو خورشید انداخته شدند . ثبت في صحيح البخاري ومسلم، وغيرهما، من حديث أنس بن مالك قال: (قدم رهط من عرينة وعكل على النبي صلى الله عليه وسلم، فاجتووا المدينة، فشكوا ذلك إلى النبي صلى الله عليه وسلم فقال: “لو خرجتم إلى إبل الصدقة فشربتم من أبوالها وألبانها” ففعلوا، فلما صحوا عمدوا إلى الرعاة فقتلوهم، واستاقوا الإبل، وحاربو الله ورسوله، فبعث رسول الله صلى الله عليه وسلم في آثارهم، فأخذوا فقطع أيديهم، وأرجلهم، وسمل أعينهم، وألقاهم في الشمس حتى ماتوا.

و اجرای این حکم بر می گردد به تطبیق قانون الله در آیه ی : «إِنَّما جَزاءُ الَّذينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْديهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيم. (مائده/۳۳) ‏ كيفر كساني كه (بر حكومت اسلامي مي‌شورند و بر احكام شريعت مي‌تازند و بدين‌وسيله) با خدا و پيغمبرش مي‌جنگند، و در روي زمين (با تهديد امنيّت مردم و سلب حقوق انسانها، مثلاً از راه راهزني و غارت كاروانها) دست به فساد مي‌زنند، اين است كه (در برابر كشتن مردم) كشته شوند، يا (در برابر كشتن مردم و غصب اموال) به دار زده شوند، يا (در برابر راهزني و غصب اموال، تنها) دست و پاي آنان در جهت عكس يكديگر بريده شود، و يا اين كه (در برابر قطع طريق و تهديد، تنها) از جائي به جائي تبعيد گردند و يا زنداني شوند. اين رسوائي آنان در دنيا است، و براي ايشان در آخرت مجازات بزرگي است.

بدین ترتیب شخص محارب  به نسبت جرمی که مرتکب شده است یکی از قوانین زیر بر وی تطبیق می گردد :

  • قتل؛ «أَنْ يُقَتَّلُوا» کشته شود
  • دار زدن؛ «أَوْ يُصَلَّبُوا» یا به دار آویزان بشوند
  • قطع دست و پا؛ «أَوْ تُقَطَّعَ أَيْديهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ» یا اینکه دست و پایش را قطع می‌کنند «من خلاف» یعنی دست راست و پای چپ یا برعکس
  • تبعید؛ «أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ»

در تطبیق سایر موراد ذکر شده در آیه ، توسط رسول الله صلی الله علیه و سلم  ، می توانیم به موارد زیر اشاره کرد :

جنگ اول رسول الله صلی الله علیه و سلم با یهودیان بنی قینقاع در بیستمین ماه هجرت و جنگ دوم با بنی نضیر در سی و ششمین ماه هجرت صورت پذیرفت. بنی نضیر به همراه بنی قینقاع و بنی قریظه، قبایل یهودی ساکن مدینه از هم پیمانان رسول الله صلی الله علیه و سلم  به شمار می رفتند که هر سه پیمان شکن شدند. ادامه خواندن قطع دست و پا و کور نمودن چشمها ی مرتدین و محاربین (۱۱۴)

پیامی ابدی به سکولاریستها توسط رسول الله (۱۱۳)

پیامی ابدی به  سکولاریستها توسط رسول الله (۱۱۳)

     بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

 

چنانچه بارها گفته ایم الله جل جلاله، کفار و مشرکین  را به دو دسته ی مجزا تقسیم نموده است؛  کفار اهل کتاب و کفار غیر اهل کتاب  که امروزه کفار غیر اهل کتاب  خود را  سکولاریست نامیده اند :  إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أُوْلَئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ ( بینه/۶) مسلّماً كافرانِ اهل كتاب ، و مشركان ، جاودانه در ميان آتش دوزخ خواهند ماند ! آنان بدون شك بدترين انسانها هستند .

قرآن برای مشرکین غیر اهل کتاب یا سکولاریستها تنها از واژره ی « مشرکین و مشتقاتش»استفاده می نماید،  و در روش بر خورد با هر دسته از این مشرکین اهل کتاب و غیر اهل کتاب نیز قوانین و تنظیمات ویژه ای را به مسلمین ارائه داده است .

دستور به جهاد  مسلحانه در برابر ظلم و وحشیگریهای مشرکین اهل کتاب و غیر اهل کتاب که به خاطر برتری نظامی  و قدرت حکومتی آنها اعمال می شد، مرحله به مرحله و با توجه به میزان قدرت  نظامی مسلمین در قرآن و احادیث صحیح نبوی، شدیدتر، کوبنده تر و منظم تر  شده است.

با آنکه پس از طی مراحلی مشخص  به دوری کردن از مشرکین غیر اهل کتاب یا همان  سکولاریستهای قریش امر شده است  : فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ ( حجر/۹۴) پس آشكارا بيان كن آنچه را كه بدان فرمان داده مي‌شوي (كه دعوت حق است) و به مشركان اعتناء مكن (كه چه مي‌گويند و چه مي‌كنند) .

اما در برابر، دستور داده می شود که با آندسته از مشرکین اهل کتاب (یهودیان و نصارا)  که دچار ظلم نشده اند به بهترین شیوه ی ممکن مجادله و بحث شود : وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (عنکبوت/۴۶) ‏ با اهل كتاب (يهوديان و نصارا) جز به روشي كه نيكوتر (و نرمتر و آرامتر و به قبول نزديكتر) باشد، بحث و گفتگو مكن، مگر با كساني از ايشان كه ستم كنند (و متوسّل به زور يا گستاخي شوند و از حدّ اعتدال در جدال، خارج گردند . در اين صورت شدّت و حدّت در مقابله‌ي با آنان بلامانع است). بگوئيد : به تمام آنچه از سوي خدا بر ما و بر شما نازل شده است ايمان داريم. معبود ما و معبود شما يكي است، و ما تنها تسليم و فرمانبردار او هستيم .

در اینجا، به طور آشکار، در زمانی که  هنوز امر به مبارزات مسلحانه داده نشده است،  تنظیماتی در رفتار مسلمین  با دو دسته ی متمایز از مشرکین (سکولاریستها و مشرکین اهل کتاب) تجویز می گردد.  در مراحلی از دعوت، نرمی و مدارا مختص گروهی خاص می گردد وسعی می شود  سکولاریستها عملا با نوعی مبارزه ی منفی  نادیده گرفته شده و با بیان میزان پستی عقاید و برخورداتشان در جامعه ایزوله شوند .

زمانی که مسلمین بر اثر فشار سکولاریستهای قریش از سرزمین  و خانه ی خود رانده شده  و  آواره می گردند ، به مسلمین اجازه ی جنگ مسلحانه و ضربه زدن به منافع  اقتصادی و جان سکولاریستها ( بخصوص سکولاریستهای قریش ) داده می شود . أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ ( حج/۳۹) اجازه ( جنگ مسلحانه ) به كساني داده مي‌شود كه به آنان  ظلم مي‌گردد،و خداوند توانا است بر اين كه ايشان را پيروز كند به دنبال قدرت یابی تدریجی نظامی مسلمین زمینه برای برخورد جدی با تمام سکولاریستهای موجود فراهم می گردد و در این مرحله دستور صریح بر کشتن هر سکولاریستی  را داده است  ؛ و غیر از کسانی که با مسلمین هم پیمان هستند ، استثنائی هم وجود ندارد .

بدین شیوه امر می شود: فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ   ( توبه/۵) ‏ هنگامي كه ماههاي حرام (كه مدّت چهار ماهه‌ي امان است) پايان گرفت، مشركان (عهدشكن) را هركجا بيابيد بكشيد و بگيريد و محاصره كنيد و در همه‌ي كمينگاهها براي (به دام انداختن) آنان بنشينيد . اگر توبه كردند و (از كفر برگشتند و به اسلام گرويدند و براي نشان دادن آن) نماز خواندند و زكات دادند، (ديگر از زمره‌ي شمايند و ايشان را رها سازيد و) راه را بر آنان باز گذاريد . بيگمان خداوند داراي مغفرت فراوان (براي توبه‌كنندگان از گناهان،) و رحمت گسترده (براي همه‌ي بندگان) است. ادامه خواندن پیامی ابدی به سکولاریستها توسط رسول الله (۱۱۳)

صلابت، قاطعيت و نفي سازشكاري در روش عمل پیامبر خاتم(۱۱۲)

صلابت، قاطعيت و نفي سازشكاري در روش عمل پیامبر خاتم(۱۱۲)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

باید توجه داشت که اصل مدارا و صلح و محبت پیامبرصلی الله علیه وسلم  هرگز باعث نمی گردید که  پیامبر خاتم در برابر دشمنان کینه توز و توطئه گر خود نیز با همین آیین نامه و همواره و در هر شرایطی طبق همین اصل رفتار نماید؛ بلکه در صورت تجاوز دشمن، کشف توطئه آنها، پیمان شکنی و کارهایی از این قبیل از طرف مخالفان، پیامبرصلی الله علیه وسلم  نیز به شدت با آنان برخورد می نمود. پیامبرصلی الله علیه وسلم  و اصحاب گرامی وی براساس فرموده قرآن کریم: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ …» ( فتح/۲۹)؛ ‏. «محمد فرستاده خداست و افرادى که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید هستند …». در سوره انفال نیز خداوند متعال به پیامبرش دستور می‌دهد: «… فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ …» ؛«کسانی را که با تو در جنگ هستند، تار و مار کن». عمل می نمودند .

تعالیم الهی در سیره پیامبرخاتم  اصل بر دعوت ، رأفت و نرمش است، اما گاه جهت حمایت از دعوت نیاز به قاطعیت و شمشیر بدون هیچ تسامح و گذشت، ضروری است. اگر قاطعیت و سخت‏گیری و به اصطلاح خشونت نسبت به دشمنان و منافقان و متخلفان نباشد، طمع دشمنان نسبت به چنین ملتی تحریک می‏گردد و بزهکاری در جامعه زیاد می‏شود؛ زیرا بزهکاران، احساس امنیت کامل نموده و در خلاء خشونت قانونی، امنیت جامعه را بر هم زده و باعث سلب آسایش مردم می‏شوند، عدالت تأمین نشده و فساد و بیعدالتی فراگیر می‏شود. پس از باب رحمت به مردم، سخت‏گیری و خشونت لازم می‏شود.

ایشان دعوت به صلابت و قاطعیت و عدم مداهنه فرمودند و برخی احکام شاق و قاطع، وضع کردند، پس این قوانین نیز از باب رحمت به کل امت تشریع گشته، همانند جراحی عضوی فاسد که برای صحت بدن، ضروری است. تمام این موارد به تصمیمات قاطعانه ای بر می گردد که پیامبر خاتم در تطبیق قوانین شریعت اتخاذ نموده بودند .

در این صورت امر تصمیم گیری را می توان  (در صورت داشتن ظرفیت لازم در برخورد با مسائل گوناگون)  در سه مرحله ی کلی تقسیم بندی نمود :

«شَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ» یا  «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ» ؛  که دو مرحله ی متمایز در امر رهبریت و مدیریت رفتار فردی و اجتماعی به شمار می روند .[۱]

  • اتخاذ تصمیم
  • قاطعیت درعملی نمودن تصمیم و توکل بر الله

پیروزی و خلق اراده ی فردی و اجتماعی  هر عقیده و پیروانش ، بستگی به طرح ریزی تصمیم گیری درست برنامه ی زندگی فردی و جهادی و قاطعیت  در اجرای این تصمیمات منشعب از قوانین همان عقیده ی مشخص  می باشد . ادامه خواندن صلابت، قاطعيت و نفي سازشكاري در روش عمل پیامبر خاتم(۱۱۲)