اشتباهاتی در جهاد که به هیچ وجه سکوت در برابر آنها جایز نیست
نویسنده: ابوعاصم مقدسی
مترجم: ا . صدوقی
من لی بمثل مشیک المدلّل * تمشی رویداً و تجی بالأوّلِ
کیست همچو سیر زیبایت ؛ آهسته روان شود و لیکن اول آید
در این زمان چقدر نیازمند وجود مردانی امثال «محمد عطاء» و «زیاد الجراح» و «مروان الشحی» و «احمدالغامدی» و برادرانشان هستیم .. نه بخاطر شجاعتشان، که در شجاعتشان شکی ندارم، و امروز امت اسلام از وجود افراد شجاع کمبودی ندارد و نه بخاطر فداکاری و جان فدائیشان، چرا که در امت ما بسیارند کسانی که تمنا دارند ای کاش فرصتی برایشان فراهم میآمد تا به کاری مانند آنچه که آنها انجام دادند اقدام کنند و به مانند آنها جان خود را در راه دین قربانی کنند .. بلکه به خاطر کار گروهی منظم و با برنامهی مداومشان که با تغییرات و تحولات ظروف و شرایط و تغییرات احوال متأثر نگشت. امروز ما از مشکل و بحران عدم وجود کار گروهی جدی و با برنامه و منضبط و پیوسته و خالی از اضطراب و بیقراری و انقطاع، رنج میبریم.
اینکه گروهی مانند گروه مبارک آن برادران، هدف مشروع خود را برای چندین سال حفظ کرده، از مقصد و هدفی که برای خود مشخص نموده دور نگردیده و در طول سالها آموزش و تمرین پرواز با هواپیما و امور دیگری که برای آن عمل نیاز داشته، زبانشان را از حرافی و اطالهی کلام حفظ نموده و آموزش جدی و خودسازی مداومشان را ادامه داده و علی رغم تغییرات و تحولات احوال و ظروف و شرایط و حوادث بیالمللی پیرامونشان، کار مستمر خود را قطع نکرده و به عمل دیگری نپرداخته، تا به هدف مطلوب خود رسیده و هدف و مقصد خود را تحقق بخشند، این امر، امری نادر در کار جمعی و گروهی اسلامی در زمان ماست و واجب است به این خصلتها توجه نموده و بر آنها ترکیز شود، زیرا نبود این خصلتها در میان مجاهدان و عاملین این دین، نقایص بسیاری ایجاد میکند.
هر کس که در میادین جهاد زندگی کرده و از جوانان امت اسلامی دوری نگزیده باشد و در عمل دعوی یا جهادی گروهی شرکت کرده یا با اهل دعوت و جهاد و جماعتهای آن اختلاط کرده باشد، میداند که ما از نقص و کمبود افراد شجاع و یا صالح و یا افراد متقی و صاحب ورع، یا کسانی که استعداد قربانی دادن و فداکاری در راه خداوند را داشته باشند، رنج نمیبریم چرا که در امت اسلام مردان بسیاری هستند که در عهد و پیمانشان با خداوند متعال صادقند و زندگیشان را برای نصرت دین خداوند تخصیص دادهاند و مرگ در راه خداوند از بزرگترین آروزهای آنهاست، که بعضی از آنها عهد خود را به سر بردند و به آرزوی خود رسیدند و بعضی دیگر از آنان هنوز منتظرند و هیچ تغییر و تبدیلی در آنها حاصل نشده است.
اما فقط با سلاح دین و اخلاص و ورع و تقوی و عواطف و احساسات و حب جهاد و استشهاد و مرگ در راه نصرت دین و مانند اینها از معانی پاک و خصلتهای ستوده، دین خداوند پیروز نمیشود و دشمن شکست نمیخورد و فقط به مجرد اینها به اهدافمان نمیرسیم و آرزوهایمان ـ در نصرت دین ـ را تحقق نمیبخشیم، خصوصاً اگر در قالب گروه و جماعتی اسلامی فعالیت میکنیم و اهداف بزرگی داریم متناسب با آنچه که اسلام و مسلمانان، امروز به آن نیاز دارند ـ اهدافی همچون تمکین (ایجاد حاکمیت اسلامی)، و نصرتی که مثل هر نصرت دیگری نباشد و ضربه زدنی به دشمنان دین که متناسب با شرایط زمان و تحدیات آن باشد و بتواند با وحشیگری و خباثت و نیرنگهای عظیم دشمنان مقابله کند ـ حتماً باید به همراه این خصال مهم، خصلتهای دیگری نیز باشند که کم اهمیتتر از آنها نیستند، و کار جماعی و گروهی به صلاح و ثمردهی نمیرسد مگر با وجود آنها، و از مهمترین آنها دو امر هستند که عبارتند از:
اول: کتمان و سریّت
دوم: عمل مداوم و متواصل و غیرمنقطع با اهداف مشخص شده.
که در این تأمل به شرح مورد دوم میپردازیم.
براستیکه کار گروهی و جماعی طبیعت و قواعد و اصول خاص خود را دارد که باید رعایت شوند و به ضروریاتی محتاج است که کار فردی به آن احتیاج ندارد، بگونهای که هر فرد عاقلی آن را درک میکند، اگرچه از حیث مشروعیت هر دوی اینها ـ کار فردی و کار جماعی ـ مشروع هستند و اگر در صورت نبود جماعتی با منهجی پاک و نشانی مشروع، با استدلال به فرمودهی پروردگار «فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ تُكَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَكَ» نساء ۸۴ «در راه خدا بجنگ (حتي اگر هم تنها باشي و باك نداشته باش. چرا كه وعده نصرت و پيروزي به تو داده شده است). تو جز مسؤول (اعمال) خود نيستي.» به تنهایی جهاد نمودی و تا آنجا که در توان داشتی به دشمنان دین ضربه وارد نمودی، این کار تو عملی صالح و مشروع است و کسی آن را انکار نخواهد کرد ..
اما آنچه که کاملتر و اصلحتر است و خداوند متعال آن را برای دین و اهل آن میپسندد، آن است که قتال و جهاد از خلال جماعت یا در قالب یک صف باشد همانطور که خداوند تعالی آن را «صف» نامیده و فرموده است:
«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفّاً كَأَنَّهُم بُنيَانٌ مَّرْصُوصٌ» صف ۴
«خداوند كساني را دوست ميدارد كه در راه او متحد و يكپارچه در خط و صف واحدي ميرزمند، انگار ديوار سربي بزرگي هستند.»
این تفاوت عمل فردی و جماعی، از حیث مشروعیت و افضلیت است، چرا که هیچ فرد عاقلی شک ندارد که ثمرات عمل جماعی که اهداف محکم و واضحی دارد، غالباً از نتایج و ثمرات اعمال فردی بزرگتر است، حال اگر خداوند متعال هم فرموده باشد که عمل جماعی را دوست دارد، چطور؟!
اما از حیث طبیعت هر یک از آنها، قتال فردی با قتال جماعی فرق دارد، قتال فردی غالباً به برنامه و نقشهی مشخص و راه و رسم معینی که امروزه آن را «استراتژی» مینامند، ربطی ندارد، در حالیکه این امر، اصلی است واجب که باید در هر جماعتی که به تلاشها و تواناییها و زندگی افراد خود احترام میگذارد، موجود باشد.
امروز فرد مجاهدی را میبینی که در افغانستان قتال میکند و فردا به چچن نقل مکان میکند و فردا او را میبینی که در یمن یا پاکستان مشغول طلب علم است و سپس یکدفعه به قتال در بوسنی، فیلیپین و عراق روی میآورد و به همین شیوه، او سربازی از سربازان اسلام است که هر جا ندای «بشتاب» را بشنود برای نصرت دین و طلب شهادت و ضربه زدن به دشمنان دین در هرکجا که باشند، به سوی آن میشتابد.
هیچ شکی نیست که این امر، از بهترین اعمال است و صاحب آن از انصار دین به شمار میآید، و امروز ـ بحمدالله ـ حالِ بسیاری از جوانان امت محمد صلی الله علیه وسلم چنین است.
اما شکی در این هم نیست که بهتر و افضلتر از آن و کاملتر از آن برای دین خداوند، عمل یا قتال و جهاد در قالب گروه و جماعت است که برنامهی واضح و استراتژی مستحکم و هدفمند و خاص خود را دارد، که در راستای رسیدن به آنچه از تمکـین و خلافت اسلامی که مسلمانان بدان نیازمنـدند و مدتهاست آن را از دست دادهاند، حرکت میکند و در این اهداف اولویات را رعایت کرده و متناسب با مکاید و نقشههای دشمنان و سطح نظامی و کید و مکر آنان، عمل مینماید، به نحوی که رهبران آن جماعت پیوسته بر آگاهیشان نسبت به شریعت و معرفتشان نسبت به واقع میافزایند.
که این معرفت و شناخت ایشان، دقیق، عمیق و مفصل است و نه با نظری سطحی و سادهنگر بلکه با نظری تیزبین و دوراندیش، به واقع و احوال روز مینگرند، رهبران جماعت فقط با عاطفه و حماسهگری توخالی با امور برخورد نمیکنند، چرا که این امر برای کسی که مسئولیتی برعهده میگیرد، شایسته نیست و سزاوار کسی که در راه اهداف بزرگ و عظیم تلاش میکند، نمیباشد و جماعت یا گروه و طائفهای که اقدام به عمل جماعی و فعالیت گروهی مینمایند، هرگز نباید به طریق فردی و راه و رسم آن عمل کنند و برای اهدافشان، برنامهی مشخصی نداشته باشند و منهج و استراتژی خود را هر از چندگاهی تغییر دهند و برحسب مناسبتها قتال کنند.
ممکن است بتوان فعالیت نامنظم و فقدان برنامهی مشخص و به اصطلاح امروزی نبود استراتژی معین را در مورد افرادی که انفرادی عمل میکنند، قبول و از آن چشم پوشی کرد، اما اینکه جماعت و گروهی دارای چنین وضعیتی باشد و استراتژی مشخصی پیکرهی آن را به پیش نراند و با نقشه و برنامهی مشخصی ارتباطات فی ما بین خود را تقویت نبخشد و راه افراد بدون جماعت و بیبرنامه را در پیش بگیرد، ما را به این نتیجه میرساند که چنین جماعتی، احترامی برای جهود و تلاشهای خود قائل نیست و زندگی جوانانش برای آن اهمیتی ندارد و بر حفاظت از اموال مسلمین و استعدادهای آنان حریص نبوده و اتلاف این اموال در نگاهش اهمیت چندانی ندارد، اگرچه این جماعت خلاف اینها را ادعا کند.
در زمان ما کم نیستند این چنین تجمعات بیبرنامهای که هیچ مهارتی در عمل جماعی ندارند، و بینظمی و بـیبرنامگی در عمل، آنها را به شکست و فرقه فرقه شدن و پراکندگی افراد و در نهایت به زندان و اسارت کشانیده است.
و بعضی دیگر هستند که از تجارب دیگران عبرت نگرفته و هنوز هم که هنوز است، کورکورانه و بدون برنامه، عمل میکنند، در حالیکه موفق و رستگار آن کسی است که عمر خود را تلف نکرده و از تجارب دیگران و اشتباهات آنها استفاده نموده و عبرت بگیرد.
جماعتی را میبینی که امروز در میدان دعوت به توحید، فعالیت نموده و به آن قناعت دارد و در آن مسیر حرکت میکند، سپس ناگهان بعضی از تغییرات در کشور رخ داده، مثلاً یک معاهدهی صلح و دوستی با یهود رخ میدهد یا بعضی از مناسبات مانند سر سال هزارهی دوم میلادی و مانند آن جشن گرفته شده یا بعضی از تغییرات مانند تحت تعقیب قرار گرفتن یکی از برادران از جانب دشمنان خداوند، در بعضی از نواحی رخ میدهد، در این هنگام افراد این جماعت به ناگاه تجمع نموده و جهت انجام عملیات نظامی علیه یهود یا افراد جهانگردی که گمان آن میرود که در این مناسبات به کشور بیایند، تصمیمگیری میکنند، یا به قصد کمک به آن برادر فراری، تصمیم به رویارویی با نظام حاکم گرفته و سایر برادران را مسئول خطاهای آن برادر میدانند، و در نظر آنها تفاوتی ندارد که آن خطاها به سبب عدم رعایت امور امنیتی و تشکیلاتی از جانب خود آن برادر بوده یا نه.
به این ترتیب برادرانی که مشغول به انجام خیر عظیمی هستند، به سمت چنین اموری سوق داده مـیشوند، آنگاه آشفتهوار دست به اقداماتی آنی و بدون تفکر میزنند بدون اینکه چنین اموری در محاسبات و برنامهی آنها بوده باشد؛ بلکه به مجرد تصمیماتی است که سبب اصلی آن، صرفاً وقوع آن حادثه و یا مشتی احساسات آنی بوده است.
و چه بسا اکثر افراد این جماعت از دعوتی که ممکن است مراحل مهمی از آن را طی نموده باشند، دست کشیده و آن را اهمال نموده و به عملی مشغول شوند که جزو برنامه و اهداف آنان نبوده است، پس در نتیجه، آنچه که قبلاً انجام دادهاند را اهمال و ابطال نموده و آنچه را هم که اخیراً به آن انتقال یافتهاند به خوبی انجام نداده و حق آن را ادا نمیکنند.
و در برخی حالات، جماعت به گروههایی تقسیم میشود که گروه جانب حماسهگری و رویارویی با نظام، در مقابل اصحاب جانب دعوت ایستاده و ادامهی دعوت را بر آنها عیب میگیرند و آنها را به آنچه که آن را «نشستن از جهاد» یا «خذلانِ» برادران مینامند، توصیف کرده و اقدام به اظهار بیاناتی عاطفی و احساسبرانگیز و حماسی میکنند و مخالفان خود را از انواع بدبختیها و شقاوتها ـ بخاطر ترک جهاد ـ بیم میدهند و صبر و ثبات دعایان بر دعوتشان را مایهی عیب و عار میدانند و احیاناً صاحبان این بیانات، کسانیاند که کاملاً از میدانی که دربارهی آن صحبت میکنند، دور بوده و از حقایق آن غافلند و از شرایط و واقعی که برادرانشان را به سمت آن فرا میخوانند، بیگانه و غائباند، بنابراین با جهل خود هر آنکه را که میتوانند به هیجان و تحمس و در نهایت اقدام نظامی وادار میکنند و در مقابل تا آنجا که میتوانند بر دیگران و دعوتشان عیب و ایراد میگیرند، و در واقع آنها دربارهی چیزی صحبت میکنند که علمی نسبت به آن ندارند، بلکه سبب همهی اینها فقط عاطفه و احساسات و هیجان است و دیری نمیگذرد که این هیجان و عاطفه در مقابل واقعیتهای جامعه و تواناییهای واقعی جماعت، خاموش میشود، و به همین دلیل است که هیچ کس، حتی افرادی که در داخل به صورت منظم و تشکیلاتی با آنها (که غافل از اوضاع حقیقیاند) مرتبط هستند، دعوتشان را اجابت نمیکنند، زیرا آنها مسائلی را میبینند که این افراد از آن بیخبراند، سپس این حوادث هم سپری شده و در گذر ایام پیچیده میشوند و فقط آن بیانات و اظهارات حماسی هستند که به عنوان شواهدی از عمل بیبرنامه و کورکورانه باقی میمانند.
چقدر رنج دیدهایم بخاطر سرانجام بعضی از جماعتهایی که در برههای از زمان گروههای زیادی از جوانان این امت، تابع آن بودند، اما بعداً دچار تناقضات گشته و بافتههای خود را رشته نموده و بر آنچه که از قبل به آن دعوت مینمودند و بعنوان اصل خود قرار میدادند، تحت عنوان «مراجعات» قلم بطلان کشیدند.
چنین جماعتهایی، برایشان شایسته بود که مراجعات و مطالعات و نظرات و تأملات و تفکراتشان را در مرحلهای قبل از عمل و دعوت و جهاد و ملحق شدن مردم به آنها، قرار میدادند تا این همهی جهود و تلاش بیهوده صرف نمیشد و این همه انرژی و استعداد به هدر نمیرفت.
لذا جایز نیست که جماعتی اقدام به فعالیت و شروع به جمعآوری افراد نموده و جوانان را مسلح کرده و از آنها لشکر بسازد، در حالی که نمیداند هدف و خواستهاش چیست؛ مثلاً میبینی در یک دورهی زمانی با نصرانیان درگیر میشود، سپس مشغول امر به معروف و نهی از منکر جامعه میشود، و به ناگاه افراد آن به مراسمات عروسی هجوم برده و میز و صندلیها را بر سر خوانندگان و نوازندگان موسیقی و افراد دعوت شده میشکنند، یا مواد اسیدی و شیمیایی سوزنده را بر زنان فاحشه و بیحجاب میپاشند، سپس دامنهی حملات خود را به قتل جهانگردان خارجی و غیر آنها میکشانند.
و در نهایت بعد از روی آوردن و بالا گرفتن بلا و مصیبت، زیاد طول نمیکشد که جماعت از این امور تراجع و برگشت میکند!! و سیـل تراجعات و از هم پاشیدگی و گروه گروه شـدن در آن آغاز مـیشود بگونهای که دشمنانِ «حرکت جهادی»، با دستاویز قراردادن چنین جماعتی، این حرکت مبارک را آماج طعنهها و دشمنیهای خود قرار میدهند و اعمال آن را مایهی عیب و عار معرفی میکنند، حال هر فردی که ناظر بر ریشهها و نقطهی آغازین و ادبیات این جماعت باشد، به خوبی میداند که از همان ابتدا خلل و انحراف در چنین جماعتی وجود داشته که به اینجا کشیده است.
همچنانکه رنج بردهام و هنوز هم رنج میبرم، زمانی که بسیاری از تجمعاتی را میدیدم که با فعالیتشان در «دعوت إلی الله» و اظهار و اعلان توحید و ثباتشان بر آن ـ علی رغم ـ بلا و مصیبتها و رویارویی با داعیان فتنهاگیز تجهم و ارجاء، چشمم را روشن کرده بودند؛ چقدر رنجی دیدم و چقدر بر من سخت آمد، زمانیکه غافلگیر میشدم و به یکباره میدیدم که آنها آن میدانی راکه پر از دعوت و فعالیت نموده بودند، به ناگاه خلوت کرده و به بلادی که گفته شده بود حدود الهی در آن اقامه میشود یا جبهـهای که گفته شده بود، آرمان و پرچمی پاک و اسلامی در آنجا برافراشته شده است، هجرت مـیکردند، و آن جوانان در سرزمینشان دعوت و تلاش خود را در به یکباره و بعد از اینکه مراحل مهمی از آن را پیموده بودند، ترک کرده و از سرزمین خود، خارج میشدند در حالی که میدانستند طواغیت بعد از آگاهی از خروج هر کدام از آنها، بازگشت را برایشان بسیار مشکل خواهند کرد.
پس به آن بلاد یا آن جبهه میرفتند تا بعد از آن با این حقیقت مواجه شوند که کسی که آنها را به آمدن به آنجا تشویق کرده بود، در خبرهایش از آنجا، مبالغه نموده است و آن خبرها را بر اساس تحقیقی جامع و فراگیر و نظری واقعی و تیزبینانه، بنا ننموده است، بلکه تنها محرک او عاطفه و حماسهگری و سطحی نگری و چه بسا خستگی و احساس درماندگی در مقابل دشمنی و ممانعت طواغیت سرزمینشان از دعوتشان بوده است.
بنابراین چنین رفتار غیرمنتظره و غافلگیرانهای ، باعث تقسیم جماعت شده و یا سبب بازگشت بعضی از آن افراد به سرزمینشان از همان راهی که خارج شده بودند، میشود که در این هنگام نیروهای امنیتی و اطلاعاتی در راه بازگشتشان آنها را بازداشت نموده و به زندان میاندازند و تا زمانی که اطلاعاتی از برادرانشان و تحرکات و جابهجاییها و برنامههایشان به آنها ندادهاند، آنها را آزاد نخواهند کرد.
و برخی دیگر پراکنده شده و در سرزمینها و جبهات مختلف پخش میشوند. گروهی این جبهه را پسندیده و بدان میپیوندند، گروهی دیگر آن سرزمین را پذیرفته وآن را برای کار خود اصلحتر مییابند، و به همین صورت هر گروه به جایی رفته و سپس هر گروه برای شروع تلاشهایی پراکنده و اقداماتی بدون برنامه و منهج مشخص را صورت میدهند و هر کدام شروع به فراخوندن جوانانی میکند که خود آنها را میشناسد، و آنها را به ترک دعوت و ملحق شدن به خود فرا میخوانند، و دست به انجام دادن مقارنات و مقایساتی بین جبهات و جمعآوری اموال و امکانات و نیرو میزنند، اما بعد از مدتی، سهل و آسان میبینی که گزینهی جدیدشان را هم تغییر داده و آن جبهه یا آن مکان را ترک نموده و به جبهه یا مکان یا عمل دیگری منتقل میشوند چرا که مناسبت جدیدی رخ داده یا جبههای تازه گشوده شده است و به همین منوال ..
یوماً بجزوی و یوماً بالعقیق *** و بالعذیب یوماً و یوماً بالخلیصاء
روزی در «جزوی» و روزی در «عقیق» ؛ در «عذیب» روزی و روزی در «خلیصاء»
و تارة تنتحی نجداً وآونة *** شعب الغویر و طوراً قصر تیماء
وگاهی به «نجد» میگراید و چند دمی ؛ دشت «الغویر» وگاهی به «قصرتیماء»
بنابراین هیچ گونه جای تعجبی نیست که چنین کسی با چنین احوالی، هیچ هدفی را محقق نکرده و به هیچ مقصدی نرسیده و هیچ کار مشروعی را به اتمام نرساند، چه برسد به اینکه دولتی را برپا کند!
مردم عوام در نزد ما میگویند: «کثیر النطّ قلیل الصید».
«هرکسکه دامها و طنابهای زیادی میاندازد، صیدشکم میشود.»
براستی که اینها اشتباهاتی است که به هیچ وجه سکوت در برابر آنها جایز نیست و مسلماً هر گروه و جماعتی که نفس خود را محترم میشمارد و نسبت به تلاش جوانان و عمر و زندگی آنها حریص و حساس است و توان و امکانات و اموال مسلمانان برایش اهمیت دارد، هرگز امکان ندارد که اعمالی اینگونه مرتکب شود یا تغییراتی اینگونه داشته باشد و یا هر روز تلاشهایش را ضایع کرده و مسافتها و مراحلی را که پیموده، نادیده گرفته و اهمال نماید، و بدون کمترین تحقیق و تأملی و بدون تعیین هدف و برنامهای و بدون اینکه بداند که چه میخواهد، در تصمیماتش، مضطرب بوده و به اینجا و آنجا برود. خداوند متعال میفرماید:
«و َلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ» محمد ۳۳
«و كارهاي خود را باطل مگردانيد.»
و میفرماید: «وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنكَاثاً» نحل ۹۲
«شما (كه با پيمان بستن به نام خدا تعهّدي را ميپذيريد، به عهد خود وفا كنيد و) همانند آن زني نباشيد كه (به سبب ديوانگي، پشمهاي) رشته خود را بعد از تابيدن، از هم وا ميكرد.»
أسأل الله تعالی أن یلهمنا رشدنا و یوحد کلمتنا و ینصرنا علی من عادانا.