شناساندن سلفيون آل سعود(جامی گری و مدخلیسم) به مردم ( قسمت دوم)
نوشته : بن محمود عربی حفظه الله
مترجم : ابوبصير بيساراني
۸- جامي گري دايره ي بدعت را بسيار وسيع مي گردانند ، و بر اين باورند كه مقابله كردن با بعضي از بدعتهاي كوچك مهمتر از مقابله كردن با يهود و نصارا مي باشد ، در نتيجه و با اين وجود هيچ برنامه اي جهت مقابله كردن با كافران ندارند و با وجود دامنه و وسعت شاخه هاي جهاد در جهاد شركت نكرده اند ( عده اي از آنها تبليغ مي كنند كه در جنگ افغعانستان بر عليه حكومت سوسياليستي شوروي جهاد كرده اند . اين هم دروغ است . چونكه اينها از پيشاور يا از پادگان آموزشي ” صدي ” جلو تر نرفته اند و در جنگ يك گلوله هم در نكرده اند )
هيچ چهار چوبه و معيار آشكاري در مفهوم و معني واقعي بدعة و چگونگي حكم دادن بر سر اهل بدعة ندارند ، در حقيقت منابع شرعي تنها عاملي در دستشان هستند جهت برآورده كردن منافعشان و نزديكتر شدن به مسئولين حكومتي ….براي اينكه خواننده به درك صحيح گذشتگان صالح اين امت در مورد بدعة و چگونگي حكم دادن بر سر اهل بدعة دست يافته و اين درك صحيح را با حرفها و احوال جامي گري مقايسه نمايد ، بهتر است كه كتاب (أصول الحكم علی المبتدعة عند شیخ الإسلام إبن تیمیة” تاليف : “د. أحمد الحلیبي” را مطالعه نمايد .
۹- مريدان جامي گري از جاهل ترين افراد هستند نسبت به سوالهاي مورد اختلاف و روشهاي گفتگو كردن علمي . بر اين باورند كه راي آنها عين حقيقت و جاي هيچ گونه اختلافي را نمي گذارد ، در حالي كه در ميان خودشان هم دچار اختلاف هستند ، اينهم يكي از ويژگيها و خصوصيات عجيب آنها ست كه تا حد زيادي شبيه فلسفه ي غلات مي باشد .
شیخ الإسلام “إبن تیمیة” رحمه الله فرموده است : ” بسياري اوقات در ميان جاهلان بي سواد و كساني كه كلمات را به شيوه اي عوض مي نمايند كه نشانه هايي از دورويي و نفاقشان در آن نمايان است حق پايمال مي شود . همچنانكه خداوند بزرگ مي فرمايند :: (أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ (البقرة :٧٥)) مجموع الفتاوی: ۲۵\۱۲۹
۱۰- مريدان جامي گري با وجود اينهمه بلا و مصيبتي كه به بار آورده اند چنين تبليغ كرده و مدعي هستند كه ” سلفي ” مي باشند و از تمام انسانهاي ديگر هم بيشتر شايسته ي اين اسم و لقب مي باشند !! و چنين مي پندارند تنها موافقين افكار و مذهب گمراه آنها هستند كه شايستگي لقب سلفيت را داشته و در آن داخل مي گردند !!.
سلفيت مخصوص آنها هم يعني : تبديع و تفسيق ( اهل بدعت و فاسق دانستن) دعوتگران و مسلمين و تمجيد و تعريف از حاكمان ( بخصوص آل سعود ) و پاك دانستن آنها از عيب و نقص و اشتباه و ناسزا گفتن به مجاهدين و درست كردن شك و گمان در پرچم و علمهايشان ،و ناسزا گفتن به احزاب و جماعتهاي اسلامي تابع فرقه ي ناجيه .
۱۱- مريدان جامي گري بر اين باورند كه آنها پرچمدار “الجرح والتعدیل” در اين عصر هستند و اين هم لقبي است كه به شيخ طريقتشان “ربیع بن هادي المدخلي” چسپانده اند، و اين فقير هم اين لقب را درست دانسته و به آن باور كرده است ودر انتهاي حماقت و نفهمي بر سر علما ، دانشمندان و مبلغين حكم صادر مي كند !!
۱۲- مريدان جامي گري تابع قاعده ي جورج بوش در جنگ صليبي اش هستند : ” اگر با ما نيستي پس بر عليه ما هستي ” . بدين ترتيب هر كسي كه تابع راي آنها نباشد پس دشمن شان است !! و هر كسي هم با كساني كه آنها دوست دارند دوستي نكند ،و با كساني دشمني نكند كه آنها با او دشمنند ، و اعتقاد به امامي نداشته باشد كه آنها به آن اعتقاد دارند ، در اين صورت چنان شخصي تابع آن ” سلف ” ي نيست كه آنها به آن اعتقاد دارند !!
نشانه هاي مريدان جامي گري :
۱- از خود راضي بودن نشانه ي علني آنهاست :
بر اين باورند كه آنها پيشوا و كار آزموده و شايسته ي حديث شناسي هستند ، وارد “الجرح والتعیدل والتقریر” مي شوند،و چنين مي پندارند كه آنها ميراث دار علم سلف بوده و آنها اهل آن علم هستند . به همين جهت لقبها ي بزرگي براي خودشان بر مي گزينند چون : امام ،پيشوا، والمجدد، والعلامة، پرچمدار “الجرح والتعدیل” و لقبهاي ديگر اينچنيني . همچون گربه زماني كه با راست كردن موها و خم كردن كمرش اداي شير را در مي اورد .
از گفته هاي ربیع المدخلي است كه مي گويد : ” اگر ابو حاتم و غير وي از امامان ( حتي بخاي نيز ) مطالعه و تحقيقي مفصل و جامعي بنمايند ، به آن نتايجي نمي رسيدند كه من به آن رسيده ام ، به دليل آنكه من سپاس براي خدا از قواعد حديث شناسان خيلي دقيق و ريز پيروي نموده ام ، خستگي زيادي هم نديدم ” .
يك فائده : در اين عصر ما ، مسئله اي به نام جرح و تعديل وجود ندارد ؛ بلكه چنين مسئله اي در عصر كتابت احاديث بوده است . اما حديث شناسان حرف علما را در باره ي مردان عوض مي كنند و اين عوض كردن نه ” جرح ” است و نه ” تعديل ” .
۲ – خشم و نفرت و حسادت صفتهاي اساسي موجود در آنها مي باشد
به محض اينكه ميان دو نفر از مريدان جامي گري اختلاف افتاد ، هر آنچه از عيب يكديگر پنهان است را آشكار نموده و در دشمني كردن با همديگر دچار گناه مي گردند . اين هم در نوشته ها و رد دادنهايي كه عده اي از آنها در برابر عده ي ديگرشان نوشته اند آشكار و روشن است . علت اين كار هم نبودن حسن ظن ، نيت پاك و اخلاص است با وجود بودن سوء ظن ، و نيت ناپاك و فساد درون .
۳- مريدان و دنباله روان طريقت جامي گري از نادن ترين و كم عقلترين آفريده هاي خدا مي باشند
شيوخشان خيلي بر ناداني دنباله روانشان اهميت مي دهند و در اين راستا بر اين مريدان حرام نموده اند كه مطالبي غير از مطالب ايشان را از علما و دعوتگران اسلام مطالعه نمايند . علاوه بر اين تا مي توانند تنفر و انزجار نسبت به داعيان و علماء و مجاهدين و جماعتهاي اسلامي را در دل مريدانشان مي كارند . با اين كارشان جاميگري تا حد زيادي به غلاة شباهت پيدا مي كند .
۴- مريدان جامي گري در برابر مخالفانشان از تمام مردم دلشان تنگ تر وتحملشان كمتر است :
نمونه ي آن هم اتفاقي بود كه در ميان مدخلي و علامه “بكر أبو زید” رحمه الله روي داد: زماني كه مدخلي كتابي را در طعنه زدن از سيد قطب رحمه الله نوشت ، نزد شيخ بكر رحمه الله رفت تا مقدمه اي بر كتابش بنويسد ، اما شيخ بكر راضي نشد و از كتاب و مطالب داخل آن نيزايراداتي گرفت ، طولي نكشيد كه مدخلي از شيخ بكر كينه به دل گرفت و با زشتترين صفتها وي را وصف نمود و خودش و شاگردان ديوانه اش به گونه اي بسيار ناپسند و زشت مطالبي پر از كينه و غير واقعي را در مورد وي تدوين كردند . از جملاتي كه مدخلي نسبت به شيخ بكر رحمه الله گفته است مي توان به چنين جملاتي برخورد كرد : ” او از مدافعين و پشتيبانان بدعة است و در دفاع از اهل بدعة و باطل حاظر جواب است و دلش نيز به هواي نفس و آرزوها مريض است ” ( كتاب “الحد الفاصل في الرد علی بكر أبو زید” نوشته ي: ربیع المدخلي صفحه ۵ و صفحه ۹۸) ،مريدان جامي به خاطر كم عقليشان نمي توانند ميان جهل و ناداني مدخلي و علم شيخ بكر رحمه الله تفاوت قائل شوند ، گرد و خاك در برابر ستاره ي درخشان چيست ؟ جايگاه مدخلي در برابر شيخ بكر رحمه الله اين گفته ي شاعر را به يادمان مي اندازد :
قام الحمام إلی البازيّ يهدّد وشمّرت لقراع الأسد أضبعه
۵ – از مكر و حيله ي مريدان جامي اين است كه اسم علماي بزرگ امت را در سخنانشان آورده و اسم شيخهاي خودشان را نيز در كنار اين علما قرار مي هند . براي نمونه مي گويند :اين راي علامه إبن باز و إبن عثیمین و الوادعي و الألباني و مدخلي و نجمي و فوزان است!! مدخلي و وادعی و نجمي را همسان و هم پايه ي إبن باز و إبن عثیمین و ئهلبانی رحمهم الله قرار مي دهند !!.
۶- از ديگر مكر و نيرنگهايشان اين است كه تبليغ اين را مي كنند كه علم را نزد علماي بزرگ امت فرا گرفته اند . به همين دليل مي گويند : رحمت خداوند بر شيخمان ابن باز يا ابن عثيمين !! و احتمال دارد كه عده اي از انها با اين بزرگان فقط در يك مكان نشسته باشند اما هرگز نه علم و نه فهم و نه اخلاق را از ايشان نياموخته اند .
۷- از ناشنه هاي آنها مي توان به : بد دهني ، طعنه و كنايه زدن بسيار ، لقب و پرچسب زني ، ايرادگيريهاي (زنانه ) از داعيان و علما و مجاهدين اشاره كرد .
۸- در فرهنگ جاميگري چيزي به نام انصاف وجود ندارد انگار چنين چيزي را هرگز نشنيده اند و در كتب و گفته هايشان نمي توان آن را يافت . بزرگشان چون المدخلي در كتابهايي كه به علما و مبارزين طعنه مي زند ، مكر و حيله و نيرنگ را به آنها ياد داده است . براي نمونه بي انصافي اين گروه را در كتابهايي كه بر عليه سيد قطب رحمه الله نگاشته است را مي آوريم :
مي بيني براي نمونه ربيع المدخلي گفته اي از سيد قطب نقل مي كند از چاپ پنجم كتاب “العدالة الإجتماعیة” نقل مي كند ، با اين وجود مي داند كه سيد قطب از اين گفته اش در چاپ ششم كتابش پشيمان شده است ، اما مدخلي از همان گفته اش در چاپ پنجم صحبت مي كند !!. و گفته هاي سيد قطب را از كتب ادبيش را نقل مي كند همچون كتاب “الطفل من القریة” یا “الأطیاف الأربعة”!! يا از كتابهايي نقل مي كنند كه سيد در ابتداي التزامش به اسلام نوشته است، همچون كتاب “التصویر الفني في القرءان” و “مشاهد القیامة في القرءان” یا “العدالة الإجتماعیة في الإسلام” یا از كتابهايي نقل مي كنند كه سيد از نوشته هاي اين كتابها پشيمان شده بود و يا اينكه فرصت بازنگري آنها را نداشت (مثل بخش بزرگي از تفسير في الظلال)، شيخ محمد قطب برادر سيد قطب خداوند حفظش كند فرمود: ” كتابهايي كه “سید قطب” قبل از وفاتش به خواننده گان سفارش نموده كه آنها را بخوانند عبارتند از :
- الظلال بخصوص دوازده جزء اولش كه علاوه بر آنكه آخرين نوشته هاي ايشان مي باشد ، آنرا بازنگري نموده و تلاش كرده است كه تمام انديشه هاي خودش را در آن جمع آوري نموده و ارائه دهد ،
- و”هذا الدین”،
- و”المستقبل لهذا الدین”،
- و”خصائص التصور الإسلامي”
- و”مقومات التصور الإسلامي”
- و كتابي كه پس از اعدام شدنش منتشر شد به نام “الإسلام والمشكلات الحضارة”،
اما كتابهايي كه سيد درخواست كرده است كه مطالعه نشوند شامل تمام كتابهايي مي شود كه قبل از في ظلال نوشته است ، كه در ميانشان “العدالة الإجتماعیة” وجود دارد . ” گفته ي شيخ محمد قطب خداوند شفايش دهد تمام شد .
جاميها گفته هاي متشابه سيد قطب را مورد نقد و بررسي قرار مي دهند و از محكمات آن چشم پوشي مي كنند . گفته هايي ادبي از نوشته هاي سيد را آورده و به شيوه اي نادرست و غلط تفسير و بيانش مي كنند .
گماني در آن نيست كه سيد هم مثل تمام انسانها در گفته ها و روش ارائه ي آنها اشتباه داشته است و از لحاظ شرعي آنها را منسجم تر ارائه نداده است ، آما اين اشتباهات به نسبت تمام گفته هايش چقدر هستند ؟! اگر به عنوان نمونه به تفسير في ظلال كه بيشتر از ۴۰۰۰ صفحه ي بزرگ مي باشد نظري بيافكنيم ، چند صفحه ي آن داراي اشتباه است ؟ اگر هم باشد و تمام آن بزرگ نمائي و تبليغات منفي را جمع آوري نمائيم كه مدعي اند در آن اشتباه وجود دارد ، باز حتي يك صفحه هم نمي شود .
اين چند درصد از نوشته هاي وي مي باشد ؟ با اين حساب درصد اشتباهي كه در آن وجود دارد كمتر از “۰٫۰۰۰۲۵%” است . آيا انصاف است كه تفسير في ظلال را به خاطر اين اشتباه بسيار ناچيز دور بياندازيم ؟!
اشتباهات في الظلال از چند نمونه بيشتر تجاوز نمي كند . اين كجا و تفاسيري چون “الكشاف” نوشته ي “الزمحشر”ی یا تفسیر فخر رازي يا ديگر تفاسير كه مملوء از اسرائيليات و اعتزاليات و ارجاء و اشعريات و چيزهاي ديگر است كجا ؟ و كتابهاي نووي و ابن حجر و الجويني و الغزالي و غير اينها از امامان مسلمين و كتابهاي حديث كه احاديث ضعيفي را در خود جايي داده اند را همگي به اين بهانه ي توخالي كنار بگذاريم از كتب و آثار علماء چه چيزي برايمان باقي مي ماند ؟!!
ليستي از منتسبين اين فرقه ي گمراه :
در سرزمين حرمين: ربیع بن هادي المدخلي (امروزه اين بزرگشان است: مقام وي همچون مقام پاپ نزد مسيحيان و أقطاب در نزد صوفيها مي باشد)، محمد بن هادي المدخلي (مداخلة قبيله اي هستند كه در اساس يمني مي باشند . اين يكي در آرزوي جانشيني ربيع مي باشد البته بدون رقيب هم نيست)، فالح الحربي، فرید المالكي، سعود بن صالح السعدي المالكي، عبد العزیز بن ریس الریس، تراحیب الدوسري، عبد اللطیف باشمیل، عبد العزیز العسكر، محمود الحداد المصري (كه جاميها وي را كتك زدند)، محمد بن فهد الحصین، مصطفی بن إسماعیل السلیماني، بندر بن ناسیف بن صنهان العتیبي، محمد بن عمر بن سالم بازمول، أحمد بن یحیی النجمي الجازاني كه آشكارا گفت شيخ إبن جبرین رحمه الله “دروغگو است”!! و كسان ديگري هم وجود دارند .
در “یمن”: مقبل الوداعي، حسن بن قاسم الریمي، یحیی الحجوري…
در “كويت”: عبد الله الفارسي، فلاح إسماعیل مندكار، محمد العنجري، حمد العثمان، سالم الطویل، عدنان عبد القادر، محمد المحمود…
در “إمارات”: عبد الله السبت (صاحب دزديهاي دارائي)، علي بن یحیی الحدادي، نادر بن سعید ال مبارك…
در “اردن”: علي الحلبي (صاحب سرقتهاي علمي)، مشهور حسن ال سلیمان (صاحب سرقت تلاشهاي دانشجويان)، سلیم الهلالي، عمر بن عبد الحمید البطوش…
در “مغرب”: محمد المغراوي…
در “جزائر”: عبد المالك بن أحمد رمضاني، أبو إبراهیم بن سلطان العدناني…
و كسان ديگري كه اسم كشورشان را نمي دانم چون: فوزي بن عبد الله بن محمد الحمیدي، حسن بن محمد بن منصور الدغریري، غير از اينها كسان ديگري هم وجود دارند اما اينها در نوشتن و دعوت به مذهبشان فعالترينها هستند . بيشتر آنهايي كه خارج از ” بلاد الحرمين ” هستند براي دولت ” آل سعود ” درخواست نامه ي تابعيت سعودي و پشتيباني آنها را دارند . و مي توان گفت كه اين امر يكي از عواملي است كه آنها را وا مي دارد كه تا حد جان دادن جهت منافع آل سعود تلاش و كوشش نمايند . بسياري از اين جاميها دچار چندین رسوايي گشته اند چون : دزدي دارائي ، سرقت علمي ، و عده اي از آنها نيز دچار انحراف اخلاقي شده اند … از خداوند بزرگ تقاضا و درخواست سلامتي ديني ، اخلاقي و جسمی را داريم ….
ادامه دارد …. انشاء الله