پاسخی به مقاله ی: «آیا عقاید گردانندگان هیئت شرعی دوله تولید کننده غلات تکفیری نیست؟»
پاسخگو: مجاهد دین
بسم الله الرحمن الرحیم
پاسخ به کاربر سایت کتاب و سیف به نام ابوبکر الخراسانی
در دیدگاه منتشر شدهاش به عنوان:
«آیا عقاید گردانندگان هیئت شرعی دوله تولید کننده غلات تکفیری نیست؟»
الحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام على سيدنا محمد الصادق الوعد الأمين اللهم لا علم لنا إلا ما علمتنا إنك أنت العليم الحكيم. اللهم علمنا ما ينفعنا وانفعنا بما علمتنا وزدنا علماً وأرنا الحق حقاً وارزقنا اتباعه وأرنا الباطل باطلاً وارزقنا اجتنابه واجعلنا ممن يستمعون القول فيتبعون أحسنه وأدخلنا برحمتك في عبادك الصالحين ، اما بعد:
یکی از کاربران سایت کتاب و سیف برادر محترم با نام ابوبکر الخراسانی دیدگاهی برای سایت کتاب و سیف فرستاده است و درخواست کرده بود که دیدگاهش نشر شود. ایشان در این دیدگاهشان دچار شبههای شدهاند که آیا هیئت شرعی دوله، تولید کننده غلات تکفیری است یا خیر. در اینجا دیدگاه او را نقل کرده و به او پاسخ میدهیم.
ایشان میگوید: «اخیرا سایت شما در رد حوازم موجود در دوله مطالبی نشر کرد، با آنکه من با شما در مخالفت با حوازم موافقم، اما دیدگاههای مخالف با شما نیز دارم و امیدوارم، چنانچه ادعا دارید، این دیدگاه بنده را نیز نشر دهید».
سپس میگوید: «بنده بر این باورم که اساسا عقاید گردانندگان هیئت شرعی دوله تولید کننده غلات تکفیری است. توضیح آنکه دوله بیانیهای در رد غلات تکفیری و حوازم منتشر نمود که امید میرفت رهگشائی در پرهیز از زیادهروی در تکفیر مسلمین باشد، اما به نظر بنده نکاتی در آن وجود داشت که این حداقل امید را نیز بر باد میداد که سعی میشود به آن اشاره شود».
پاسخ: آنطور که میگویید نیست، برای اینکه اشتباه از جانب شما رخ داده است و بیگمان بیانیهی دولت اسلامی را به طور کامل نخواندهاید و کامل مطالعه نکردهاید که در آن چه آمده است، و عقاید غلات تکفیری و عقاید اهل سنت و جماعت را از هم باز نشناختهاید.
در ادامه میگوید: «در این بیانیه اصل دین را به چهار بخش تقسیم می کند:
۱- اقرار به الله. ۲- عبادت کردن او به تنهایی ۳- ترک کردن عبادت هر آنچه غیر اوست ۴- برائت کردن از کسی که به الله سبحانه وتعالی شرک آورد.
اولا کدامیک از ائمهی اهل سنت گفتهاند که اصول دین تنها این موارد هستند؟».
پاسخ: همانطور که عرض کردم، اینجا اشتباه از جانب شما رخ داده است و دچار خلط در اصطلاحات و مباحث شدهاید، چون آن چهار مورد دربارهی «اصل دین» میباشد، ولی شما آن را به عنوان «اصول دین» فهمیدهاید! که باعث بوجود آمدن این اشتباهات شما شده است. چون هیچ کس از اهل علم تا به حال نگفته است که اصول دین این چهار مورد فوق است و دولت اسلامی اعزه الله بالتوحید نیز چنین سخنی نگفته است. بلکه اینجا دولت اسلامی دربارهی اصل و اساس دین صحبت میکند که شامل آن چهار مورد میباشد.
طبق بیانیهی جدید دوله که به نام سلسله علمی در بیان مسائل منهجی صادر شده است در حلقهی دوم چنین میگوید:
«أصل الدين: هو الإقرار بالله وعبادته سبحانه وحده وترك عبادة ما سواه والبراءة ممن أشرك به سبحانه ، أربعة أمور»؛ «اصل دین: اقرار به الله سبحانه وتعالی و عبادت او، و ترک نمودن عبادت غیر او، و بیزاری از کسی که با او سبحانه و تعالی شریک بگیرد است، چهار چیز».
سپس از شیخ الاسلام نقل میکند که فرمود: «وإبراهيم وموسى قاما بأصل الدين – الذي هو الإقرار بالله ، وعبادته وحده لا شريك له ما ومخاصمة من كفر بالله»؛ «و ابراهیم و موسی علیهما السلام به اصل دین بپا خواستند که آن، اقرار به الله و عبادت کردنش که وحده لا شریک له است، و دشمنی با کسی که به الله کافر شود».
وقتی ما میگوییم «اصل دین»، در واقع منظورمان از آن، چیزی است که خداوند در فطرت بنی آدم قرار داده است و با عقلی که خداوند در انسان به ودیعه گذاشته است قابل شناخت است. یعنی خداوند هر بنی آدمی را چنان خلق کرده است که فطرتی خداجو دارد. با نگاه کردن و سَیر نمودن در نشانههای آفاق و انفس، پی به خالق این جهان میبرد و همهی مردم در فطرتشان خدایی به عنوان خالق و رازق خود میشناسند و این فطرتی است که خداوند مردمان را بر آن فطرت نهاده است.
سپس به وسیلهی عقلش، بیشتر تحقیق میکند و میگوید: این جهان با این نظمی که دارد باید تنها یک خالق داشته باشد، اگر دو خدا و بیشتر باشد در بین خدایان اختلاف خواهد شد و نظم دنیا نیز به هم خواهد ریخت. و عقلا ثابت میکند که همانطور که یک خالق وجود دارد پس باید عبادت نیز برای یک خالق باشد. به این شکل با عقل و فطرت خود اصل دینش را ثابت میکند که همان لا إله الا الله است. یعنی با عقل و فطرت خود ثابت میکند که خداوند در ربوبیت و الوهیتش باید یکی باشد.
این اصل دین است که هیچ کسی در این اصل دین عذر ندارد، برای همین مردمانی که در زمان فترت رسولان هستند و یا رسولی به سوی آنان نیامده و حجت رسالی بر آنان اقامه نشده، اینها اصلا مکلف به معتقد بودن به اصول دین رایج همانند ایمان به ملائکه و ایمان به کتابها و رسولان و ایمان به وجوب نماز و روزه و زکات و … نیستند، چون اینها اصلا با عقل شناخته نمیشوند. بلکه مکلف به اصل دین هستند که همان توحید و ترک شرک هست یعنی همان چیزی که لا إله إلا الله بر آن دلالت دارد. یعنی همان چهار موردی که دولت اسلامی بیان کرده است. یعنی:
۱- اقرار به الله. ۲- عبادت کردن او به تنهایی ۳- ترک کردن عبادت هر آنچه غیر اوست ۴- برائت کردن از کسی که به الله سبحانه وتعالی شرک آورد.
پس در این حد از اصل دین عذری وجود ندارد و نیازی به اقامه حجت رسولانه ندارد و هرکسی در اصل دینش خلل باشد کافر است. این به اجماع اهل سنت و جماعت میباشد.
سپس نوشته است: «دوما وقتی دقت میشود تمام این موارد در کلمه ی «توحید» خلاصه میشود، پس سایر مواردی که اسلام بر آن بنا شده اند چه؟ مواردی که در اوایل سوره ی بقره در وصف مفلحون و رستگاران آورده شده چه ؟ و…»
پاسخ: آن سایر مواردی که شما مد نظر دارید، آنها شرایع و احکامی هستند که شامل اصل دین نمیشوند، چون با عقل و فطرت شناخته نمیشوند، بلکه احتیاج به حجت رسالی دارند و اینکه پیامبری و کتابی بیاید و آنها را بیان کند، و همهی اینها در مرتبهای پایینتر از اصل دین قرار میگیرند و با اصطلاحاتی مانند اصول ایمان، ایمان واجب، ایمان مستحب و… نام گذاری میشوند. یعنی هر آنچه که برای دانستن آن عقل در آن مستقل نمیباشد. بر عکس اصل دین که در فطرت هر بنی آدمی قرار دارد.
همچنین اصل دین اینطور نیست که نسخ شود و یا از شریعتی به شریعت دیگر تغییر کند، بلکه دعوت مشترک همهی انبیا میباشد.
و اصل دین همانطور که گفتیم، توحید و ترک شرک است، اما غلات تکفیری، تکفیر کردن را نیز به اصل دین اضافه کردهاند و میگویند دانستن تکفیر در فطرت و عقل آدمی وجود دارد و نیازی به حجت رسالی ندارد و این خطای آنان در این مساله میباشد و دولت اسلامی نیز بر آنان رد زد. و میگویند هرکس در تکفیر کافری توقف کند، چنین کسی اصل دینش را مختل و نقض کرده است و به این خاطر عاذر را و عاذر عاذر را و… تکفیر میکنند؛ چون به زعم آنان تکفیر از اصل دین است و بخاطر عدم تکفیر، اصل دینشان را نقض کردهاند. ولی اهل سنت و جماعت میگوید که تکفیر نیز همانند دیگر شرایع اسلام، حکمی از احکام شرعی است که با حجت رسالیه دانسته میشود و کسی که کافر را تکفیر نکند، علت کافر شدنش، این است که نصّی از کتاب یا سنت یا اجماع که دال بر کفر آن کافر است را تکذیب کرده است؛ و نه اینکه اصل دینش را نقض کرده باشد! از این رو است که مناط کفر عاذر به جحد و تکذیب بر میگردد، نه نقض کردن اصل دین.
و چنانکه پیشتر گفته شد، تکفیر جزو اصل دین نیست، بلکه برائت کردن از کفار از اصل دین است و برائت از کفار الزاما به معنای تکفیر کردن آنان نیست.
خداوند می فرماید ﴿وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَٰهًا وَاحِدًا ۖ لَّا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾ [توبه: ۳۱]
«در حالی که دستور نداشتند جز خداوند یکتایی را که هیچ معبودی (به حق) جز او نیست، بپرستند. او پاک و منزه است از آنچه شریک او قرار میدهند».
و میفرماید: ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ﴾ [النحل: ۳۶].
«یقیناً ما در (میان) هر امتی پیامبری را فرستادیم که: خدای یکتا را بپرستید، و از طاغوت اجتناب کنید».
و این آیات همان حد اصل دین میباشد. یعنی عبادت الله و اجتناب از طاغوت.
در صحیح مسلم آمده است: «مَنْ قَالَ: لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّه، وَكَفَرَ بِمَا يُعْبَدُ مَنْ دُونِ اللهِ، حَرُمَ مَالُهُ، وَدَمُهُ، وَحِسَابُهُ عَلَى اللهِ»؛ «هرکس بگويد: لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّه (جز الله، هيچ معبودی نيست) و به آنچه که بغیر الله عبادت میشود کافر شود، مال و خون او حرام و حساب (اعمال پنهان و درون) او با خداست».
و در حدیث معاذ آمده که رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: «حَقَّ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ يَعْبُدُوهُ وَلَا يُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا»؛ «حق خداوند بر برندگانش این است که او را بپرستند و چیزی را شریک او نگردانند».
عبد الرحمن بن حسن میگوید: «وأجمع العلماء سلفا وخلفا، من الصحابة والتابعين، والأئمة، وجميع أهل السنة أن المرء لا يكون مسلما إلا بالتجرد من الشرك الأكبر، والبراءة منه وممن فعله، وبغضهم ومعاداتهم بحسب الطاقة، والقدرة، وإخلاص الأعمال كلها لله، كما في حديث معاذ الذي في الصحيحين: “فإن حق الله على العباد: أن يعبدوه ولا يشركوا به شيئا».[۱]
ترجمه: «علما، از سلف و خلف، از صحابه و تابعین و ائمه و همهی اهل سنّت اجماع دارند بر اینکه شخص، مسلمان نخواهد بود مگر با دوری گزیدن از شرک اکبر و برائت جستن از آن و کسی که انجامش میدهد، و بغض ورزیدن و دشمنی کردن با آنان به حسب توانانی و قدرتش، و خالص کردن همهی اعمالش برای الله، چنانکه در حدیث معاذ که در صحیحین آمده: حق خداوند بر بندگانش این است که او را بپرستند و چیزی را شریک او قرار ندهند».
و رحمه الله میگوید: «ولا يصح لأحد إسلام إلا بمعرفة ما دلت عليه هذه الكلمة من نفي الشرك في العبادة، والبراءة منه وممن فعله، ومعاداته، وإخلاص العبادة لله وحده لا شريك له، والموالاة في ذلك».[۲]
ترجمه: «و اسلام کسی صحیح نخواهد بود جز با شناخت آنچه که این کلمه بر آن دلالت میکند از نفی کردن شرک در عبادت و برائت از آن و کسی که انجامش میدهد و دشمنی کردن با آن، و اخلاص عبادت برای الله یکتای بدون شریک و دوست داشتن بخاطر آن».
و عبد اللطیف بن عبد الرحمن بن حسن میگوید: «أن أصل الإسلام وقاعدته، هي: عبادة الله وحده لا شريك له، وإفراده بالقصد والطلب، وأن توحيد الربوبية، واعتقاد الفاعلية له تعالى، لا يكفي في السعاد والنجاة، ولا يكون به الرجل مسلما، حتى يعبد الله وحده، ويتبرأ مما سواه من الأنداد والآلهة».[۳]
ترجمه: «همانا اصل اسلام و قاعدهاش این است: عبادت کردن الله یکتای بدون شریک و یکتا قرار دادن او در قصد و طلب کردن. و همانا داشتن توحید ربوبیت و اعتقاد به فاعلیت برای او تعالی، برای سعادتمند شدن و نجات یافتن کافی نمیباشد و با آن شخص مسلمان نمیشود، تا اینکه الله یکتا را بپرستد و از همتایان و خدایان برائت بجوید».
ابن تیمیّه رحمه الله میگوید: «وَأَصْلُ الدِّينِ هُوَ عِبَادَةُ اللَّهِ، الَّذِي أَصْلُهُ الْحُبُّ وَالْإِنَابَةُ وَالْإِعْرَاضُ عَمَّا سِوَاهُ، وَهُوَ الْفِطْرَةُ الَّتِي فَطَرَ عَلَيْهَا النَّاسَ».[۴]
ترجمه: «و اصل دین همان عبادت کردن الله است، که اصل آن دوست داشتن و انابت (خداوند) و اعراضکردن از غیر اوست و آن فطرتی است که (خداوند) مردم را بر آن آفریده است».
و در مجموع الفتاوی میگوید: «وَعِبَادَةُ اللَّهِ وَحْدَهُ: هِيَ أَصْلُ الدِّينِ وَهُوَ التَّوْحِيدُ الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ بِهِ الرُّسُلَ وَأَنْزَلَ بِهِ الْكُتُبَ فَقَالَ تَعَالَى: ﴿وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِنْ دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ﴾ [الزخرف: ۴۵]».[۵]
ترجمه: «و عبادت کردن الله به تنهایی، همان اصل دین است و آن توحیدی است که خداوند رسولان را با آن مبعوث کرد و کتابها را برایش نازل کرد و خدای متعال میفرماید: “و از پیامبرانی که پیش از تو فرستادیم بپرس: آیا غیر از (خدای) رحمان، معبودانی برای پرستش قرار دادیم”».
و باز شیخ الاسلام اصل دین را به افراد در عبادت تفسیر نموده و رحمه الله میگوید: «وَأَصْلُ الدِّينِ أَنْ يَكُونَ الْحُبُّ لِلَّهِ، وَالْبُغْضُ لِلَّهِ، وَالْمُوَالَاةُ لِلَّهِ، وَالْمُعَادَاةُ لِلَّهِ، وَالْعِبَادَةُ لِلَّهِ، وَالِاسْتِعَانَةُ بِاللَّهِ، وَالْخَوْفُ مِنَ اللَّهِ، وَالرَّجَاءُ لِلَّهِ، وَالْإِعْطَاءُ لِلَّهِ، وَالْمَنْعُ لِلَّهِ. وَهَذَا إِنَّمَا يَكُونُ بِمُتَابَعَةِ رَسُولِ اللَّهِ، الَّذِي أَمْرُهُ أَمْرُ اللَّهِ، وَنَهْيُهُ نَهْيُ اللَّهِ، وَمُعَادَاتُهُ مُعَادَاةُ اللَّهِ، وَطَاعَتُهُ طَاعَةُ اللَّهِ، وَمَعْصِيَتُهُ مَعْصِيَةُ اللَّهِ».[۶]
ترجمه: «و اصل دین این است که دوست داشتن بخاطر الله باشد و بغض ورزیدن بخاطر الله باشد و موالات برای الله باشد و معادات برای الله باشد و عبادت برای الله باشد و استعانت از الله باشد و ترس از الله باشد و امید از الله باشد و عطا کردن بخاطر الله باشد و منع کردن بخاطر الله باشد و این تنها با متابعت کردن رسول الله خواهد بود کسی که امرش امر الله است و نهیاش نهی الله و دشمنی کردنش دشمنی کردن با الله و اطاعت کردنش اطاعت کردن الله و نافرمانی کردنش نافرمانی کردن الله است».
پس اصل دین با عقل و فطرت دانسته می شود. ابو یوسف از ابو حنیفه رحمهما الله روایت کرده که گفت: ابو حنیفه میگفت: «لا عذر لأحد من الخلق في جهله معرفة خالقه لأن الواجب على جميع الخلق معرفة الرب –سبحانه وتعالى- وتوحيده لما يرى من خلق السموات والأرض وخلق نفسه وسائر ما خلق الله –سبحانه وتعالى- فأما الفرائض فمن لم يعلمها ولم تبلغه فإن هذا لم تقم عليه حجة حكمية بلفظه».[۷]
ترجمه: «برای احدی از خلق عذری در جهلش به شناخت خالقش وجود ندارد، برای اینکه بر جمیع خلق، شناخت پروردگار و توحیدش سبحانه و تعالی واجب است، به خاطر آنچه میبیند از خلقت آسمانها و زمین و خلقت نفس خودش و سایر آنچه که خداوند خلق کرده است. و اما فرائض، پس کسی که فرائض را نداند و به او ابلاغ نشود، پس در این مورد، بر او حجّت حکیمانهای با زبان او بر او اقامه نشده است».
همهی صاحبان فطرت پاک و انسانهای صاحب عقل میدانند که این جهان باید تنها یک خالق داشته باشد و باید تنها همان یک خالق نیز عبادت شود.
ابن قیم رحمه الله میگوید: «أن قبح عبادة غير الله تعالى مستقر في العقول والفطر».
ترجمه: «قبح و زشتی عبادت غیر الله تعالی در عقول و فطرت مستقر میباشد».
سپس صاحب دیدگاه یعنی ابوبکر الخراسانی در ادامه میگوید:
جالبتر اینکه در ادامهی بیانیه آورده است که: «و این اندازه از اصل دین احتیاجی به حجت رسولانه یا اقامه حجت ندارد. و جهل در آن عذر نیست…. در اصل دین عذر نیست چون در فطرت همه وجود دارد. و هرکس اصل دین نداشته باشد مشرک و کافر است و در آن عذر وجود ندارد و چه قبل از حجت رسالیه چه بعد از آن هرکس اصل دین نداشته باشد کافر است. منتها در دقیقه ۹:۱۰ میگوید که عذاب او در دنیا و آخرت متوقف است بر بلوغ حجت رسالیه بر او.
حالا شما و تمام طرفداران این بیانیه، بدون توهین و برچسب زدنهای رایج، جواب من را دهید: فرق این بیانیه با عقاید حوازم در چیست؟ این بیانیه با بیانیهی قبلی که اینهمه برایش سرو صدا کردید چه فرقی دارد؟».
پاسخ: سبحان الله برادرم این نیز نشان از عدم درک شما دربارهی این مسائل است و از الله متعال میخواهم که لبس و پوشیدگی در این مساله را از شما برطرف کند و به طور واضح این مساله را فهم کنید.
دوباره میگوییم که در اصل دین جهل و تاویل عذر نمیباشد، هرکسی اصل دینش را نقض کند او مشرک است و خداوند در صدها آیه قومهای جاهل پیامبرانی که دچار شرک بودند را مشرک خطاب میکند و حتی آن کسانی که هنوز پیام خداوند به آنان نرسیده است ولی دچار شرک شدهاند را نیز باز مشرک خطاب میکند، برای مثال خداوند میفرماید:
﴿وَإِنۡ أَحَدٞ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٱسۡتَجَارَكَ فَأَجِرۡهُ حَتَّىٰ يَسۡمَعَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ أَبۡلِغۡهُ مَأۡمَنَهُۥۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَعۡلَمُونَ٦﴾ [التوبة: ۶]
«و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست، پس او را پناه بده، تا سخن الله را بشنود، سپس او را به محل امنش برسان، این بدان سبب است که آنها گروهیاند که نمیدانند».
همانطور که می بینید، خداوند شخصی را بیان میکند که هنوز سخن الله را نشنیده است و حجت بر او اقامه نشده است ولی او را مشرک نامیده است و علت شرک آنها را هم بیان کرده است که آنان قومی هستند که نمیدانند، یعنی جهل دارند. پس چنین مشرکی چون اصل دینش که همان عبادت کردن به تنهایی الله است، چون اصل دینش را نقض کرده است -ولو از روی جهل هم باشد- پس عذری ندارد و اسم او این است که مشرک است.
ولی این شخص که اسماً مشرک است، مستحق عذاب نمیشود مگر بعد از اینکه حجت رسولانه بر او اقامه شود. خداوند می فرماید
﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ [الإسراء: ۱۵]
«و ما هرگز عذاب نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبری بفرستیم».
پس فطرت و عقل آدمی میداند که شرک، قبح و زشت است، و به همان شکل میداند که دزدی و زنا با محارم و راهزنی و قتل و ظلم و سرکشی و امثال آن، قبیح و زشت است و در فطرت و عقل آدمیان مستقر است. به عبارتی دیگر یعنی راهزنی و دزدی و… به این خاطر که شریعت از آن نهی کرده است، قبیح و زشت نشدهاند، بلکه قبل از حجت رسالی نیز فطرت آدمیان میداند که چنین کاری زشت و قبیح است. شرک نیز همینطور است.
پس کسی که شرک انجام میدهد به او مشرک میگوییم، و کسی که دزدی انجام میدهد به او دزد یا سارق میگوییم، کسی که زنا میکند به او زانی یا زناکار میگوییم، و اینها اسماء هستند، ولی احکام آن احتیاج به حجت رسالی دارد.
اگر شریعت بگوید زناکار محصن را رجم کنید، پس رجم میکنیم، اگرمی گفت زناکار محصن را نیز همانند زناکار غیر محصن شلاق بزنید، پس شلاق میزدیم. وقتی که شریعت میگوید دست دزد را قطع کنید، پس قطع میکنیم، اگر حکم دیگری برای دزد تعیین میکرد، همان را قبول میکردیم، و اصلا احکام مربوط به این اسماء با عقل و فطرت شناخته نمیشوند. و تکفیر کسی که شرک میکند نیز همینطور، وقتی که شریعت میگوید کسی که شرک میکند و اسمش مشرک است را حکم به خروج از اسلام و کفر دهید، پس ما نیز چنین حکم میکنیم. پس تکفیر نیز از احکامی است که عقل در شناخت آن مستقل نیست. به همان شکل که عقل نمیتواند مستقلا بداند که، حکم دزد، قطعکردن دست اوست. ولی در فطرت او چنین مستقر شده است که دزدی کار زشت و قبیحی است و از آن متنفر است، در فطرت آدمیان مستقر است که ظلم و سرکشی و راهزنی و زنا با محارم و … زشت و قبیح است و از آنان نفرت دارد، ولی چه احکامی بر آن مترتب میشود را عقلا و فطرتا نمیداند، تنها چیزی که قبل از رساله از دست او بر میآید این است که از آن برائت کند.
به همین ترتیب در اصل دین عذر نیست، و قبل از حجت رسالیه و بیانکردن احکام و شرایع، شخص مکلف است که ۱-به الله اقرار کند، (و لازم نیست تفصیلات اسماء و صفات را بداند، چون اینها با حجت رسالی دانسته میشوند) ۲-و مکلف است که الله را به تنهایی با زبان حال و قال عبادت و بندگی کند (و لازم نیست که عبادتش حتما همانند نمازهای یومیه یا روزه و پرداخت زکات و دیگر عبادات از فرض و واجب و مستحب باشد، چون کیفیت این عبادات تنها با حجت رسالیه دانسته میشود) ۳- و نیز مکلف است که عبادتکردن هر آنچه که غیر الله است را ترک کند، یعنی بتها و ماه و ستارگان و خورشید و دیگر معبودان باطل را عبادت نکند، ۴- و نیز مکلف است که از کسانی که غیر الله را عبادت میکنند برائت کند (و این برائت لازم نیست که حتما با تکفیر کردن آنان باشد، چون همانطور که گفتیم تکفیر از احکام شرعی است که عقل در آن مدخلی ندارد، بلکه باید قلبا از کار آنان متنفر باشد و عبادتشان را اشتباه و باطل بداند)
این همان اصل دین است که گفتیم در آن عذر وجود ندارد، ولی نویسنده دیدگاه، گفته است که این عقاید، با عقاید حوازم فرقی ندارد!!! و ایشان اگر عقاید حوازم و غلات تکفیری را میدانست، مسلما دچار چنین سردرگمی نمیشد، چون حوازم و غلات تکفیری، تکفیر را نیز از اصل دین میدانند که با عقل و فطرت دانسته میشود! ولی اهل سنت و جماعت تکفیر را از اصل دین نمیدانند.
همچنین غلاتی که دولت اسلامی بر آنان رد زد، اصل را در دار الکفر طاری بر کفر میدانستند و کافران را به دو دستهی کافر اصلی و کافر منتسب به ملت تقسیم نمیکردند و بین احکام متعلق و مربوط به هر یک از آنان دچار اشتباه شده بودند. و هر یک از اینها تفاصیل خود را دارد که برای منحرف نشدن از موضوع خودمان، در اینجا به تفصیلات آنها نمیپردازم و برای توضیح دربارهی این موارد، به دیگر نوشتههای ماها مراجعه کنید.
سپس نوشته است:
«اگر عذر به جهل را از مسلمین بردارید، اقامه حجت رسالیه را از این موارد حذف کنید و شروط و موانع تکفیر را رعایت نکنید، چند نفر از جمعیت بالای یک میلیارد و ششصد میلیون نفری که خود را مسلمان می نامند باقی می ماند؟»
پاسخ: اینجا نیز بنا بر مقدمه چینیهای اشتباهتان دچار اشتباه شدهاید، چون اصل دین و اصول دین را با هم قاطی کردهاید، و باید بدانید که تنها در اصل دین عذر نیست، چون کسی که در اصل دینش خلل دارد که اصلا هنوز مسلمان هم نشده است. چون شخص با گفتن لا إله إلا الله و محمد رسول الله وارد اسلام می شود و لا إله إلا الله همان اصل دین است که از دو بخش نفی و اثبات تشکیل شده است. یعنی نفی کردن عبادت برای إله های باطل و اثبات کردن الوهیت و ربوبیت برای الله، و این همان اصل دین است.
خداوند متعال میفرماید:
﴿وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ﴾ [الإسراء: ۲۳]
«و پروردگارت (چنین) مقرر داشته است که: جز او را نپرستید».
این که میفرماید: ﴿أَلَّا تَعْبُدُوا﴾، در آن معنای «لَا إِلَٰهَ» وجود دارد و این که میفرماید: ﴿إِلَّا إِيَّاهُ﴾، در آن معنای «إِلَّا اللَّه» وجود دارد.
و نیز میفرماید:
﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ﴾ [آل عمران: ۶۴]
«بگو: ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است، که جز خدا را نپرستیم».
این که میفرماید: ﴿أَلَّا نَعْبُدَ﴾ در آن معنای «لَا إِلَٰهَ» وجود دارد و این که میفرماید: ﴿إِلَّا اللَّهَ﴾، نیز که همان قسمت دوم عبارت لا إله إلا الله است که همان نفی خدایانِ باطل و اثبات الله است.
پس اصل بر این است که آن یک میلیارد و ششصد میلیون نفری که خود را مسلمان مینامند در اصل دینشان خللی وارد نشده است و به همین خاطر است که مسلماناند. چون چطور ممکن است که غیر الله را عبادت کنند و به یگانگی الله اقرار نکنند و مسلمان هم باشند و برایشان عذر به جهل قائل باشیم؟ آیا مگر مشرکان مکه خود را به آیین ابراهیم نسبت نمیدادند؟ آیا حج نمیکردند؟ پس چرا برای آنان نیز عذر به جهل قائل نشدیم و نشویم؟ چرا خداوند و پیامبرش آنان را مشرک دانست؟ پس با اینکه خود را به ابراهیم منتسب میدانستند ولی چون اصل دینشان را نقض کرده بودند مشرک بودند. و اگر به فرض آن یک میلیارد و ششصد میلیون نفری که خود را مسلمان مینامند نیز اصل دینشان را نقض کنند، پس مشرک خواهند بود. پس در اصل دین عذر نیست و نمیتوانیم برای کسی که اصل دینش را با شرک نقض کرده است عذر بیاوریم. چون اگر چنین باشد پس باید گاو پرستان هندو و بت پرستان بودایی و صلیب پرستان نصرانی و شیطان پرستان ایزدی و دیگر از انواع طوایف مشرک را معذور بداریم و بخاطر شرکشان آنان را کافر ندانیم! و بدون شک چنین چیزی باطل است و اسلام به صراحت آنان را مشرک خطاب کرده و جهل آنان را عذر ندانسته است.
پس همانطور که گفتیم اصل بر این است که آن یک میلیارد و شیشصد مسلمان، با گفتن شهادتین اصل دینشان را محقق گرداندهاند، اما در مسائل پایینتر از اصل دین، عذر به جهل وجود دارد، برای مثال آن سالهایی که جعفر بن ابی طالب و آن دستهی دیگر از اصحابی که در حبشه به سر میبردند، از احکامی که بر پیامبر صلی الله علیه وسلم نازل میشد خبر نداشتند، ولی جهل آنان به این احکام کفر نبود، مثلا اگر کسی خبر از حرام بودن شراب نداشته باشد و آن را بخورد، کافر نمیشود چون حکم آن به او نرسیده است. و تنها زمانی کافر میشود که بداند شریعت آن را حرام قرار داده است ولی آن را تکذیب کند یا جحد و انکار کند، و علت کفر او در این صورت تکذیب و جحد آن نصوص میباشد. پس در هر آنچه که پایینتر از اصل دین است که عذر وجود دارد.
ولی در اصل دین عذر نیست، چون تنها با داشتن اصل دین است که شخص وارد اسلام میشود و تا زمانی که اصل دین را نداشته باشد پس مسلمان هم محسوب نمیشود. به همان شکل که مشرکان مکه که اصل دینشان را نقض کرده بودند مسلمان و از ملت حنیف ابراهیم محسوب نشدند.
سپس در ادامه می گوید: «ممکن است در جواب بگوئید که اینها نه مسلمانند نه کافر بلکه مشرک هستند.!!! این در واقع عذر بدتر از گناه است. در کجای قرآن یا سنت گفته شده که مشرک کافر نیست؟ این کلمهی بدعی را از کجا گیر آورده اید؟؟»
پاسخ: این نیز اشتباه دیگری از شما برادر محترم میباشد و هیچ گاه بدون آگاهی صحبت نکنید.
ما باید ابتدا منظورمان را از این کلمهها و اسمها مشخص کنیم.
قبلا گفتیم که خداوند مشرکان را قبل از اینکه کلام خداوند را هم بشنوند، مشرک خطاب کرده است، نه مسلمان. پس اینجا لازم است بین اسماء و احکام فرق قائل باشیم.
اسماء دین یعنی اسمهایی مانند مؤمن، مسلم، مشرک، ظالم، سارق و غیره.
و احکام دین هم، مانند: موالات، محبت، بغض، قتل، سنگسار، قطع دست و غیره.
و همانطور که گفتیم خداوند میفرماید:
﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ [الإسراء: ۱۵]
«و ما هرگز عذاب نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبری بفرستیم».
عذاب دادن مشرک چیست؟ حکم اوست. مشرک هم اسم اوست. پس ما اسامی آنان را ثابت میکنیم، یعنی مثلا کسی که دزدی کند، ما به او میگوییم دزد، یا کسی که زنا کند به او می گوییم زناکار، یا کسی که قتل کند به او میگوییم قاتل. این اسمِ فعل اوست، پس اسامی را ثابت میکنیم. به همان شکل کسی که شرک میکند به او چه می گوییم؟ به او میگوییم مشرک و کافر، نه مسلمان. اما حکم او که عذاب است، چطور است؟
خداوند در آیه: ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ حکم آنان را نفی کرده است که همان عذاب شدنشان است، ولی اسم آنان را نفی نکرده است.
پس خوب در این نکته بیاندیش و بدان که الله تعالی هیچ امتی را عذاب نمیکند، مگر بعد از قیام حجّت و رسالت بر آنها؛ چنانکه میفرماید:
﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَىٰ حَتَّىٰ يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا﴾ ۚ [قصص: ۵۹]
«و پروردگار تو هرگز نابود کنندهی قریهها (و آبادیها) نبود، تا اینکه در کانون آنها پیامبری بفرستد، که آیات ما را بر آنها بخواند».
و نیز میفرماید:
﴿إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَىٰ مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ﴾ [طه: ۴۸]
«همانا به ما وحی شده که محققاً عذاب (الهی) بر کسی است که (آیات و معجزات را) تکذیب کند، و (از ایمان) روی بگرداند».
پس در واقع اینطور میگوییم که اسم شرک به کسی که اصل دین را نقص میکند گفته میشود، اما تکفیر کردن او در واقع حکم اوست. چون وقتی تکفیر میکنیم، یعنی او دیگر عذری برایش نمانده و شهادت به دوزخی بودنش دادهایم و آیهی: ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ در حق او اجرا شده و حجت رسولانه بر او اقامه شده است. پس وقتی کسی شرک کند به او مشرک میگوییم، و برای گذاشتن این اسمِ مشرک، نیازی به اقامهحجت کردن بر او نداریم، بلکه برای حکمکردن بر او، نیاز به اقامهحجت بر او داریم.
از این رو است که میگوییم فرق است بین اسم مشرک و حکم کافر. یعنی کسی که شرک میکند و اصل دین را نقض میکند، میگوییم که او، نه کافرِ معذبعلیه است و نه مسلمان؛ بلکه مشرک است. فتأمل.
پس تکفیرکردن و کافر گفتن به یک شخص، دو گونه است، یکی تکفیر غیر معذبعلیه است که در واقع همان اسم مشرک بر او گذاشتن است، و دیگری تکفیر معذب علیه است که در واقع حکم مشرک است یعنی حکمکردن به دوزخی بودن او.
پس ما کسی که دزدی میکند را سارق میگوییم اگرچه هم نتوانیم حکم سارق را بر او اقامه کنیم. و دلیل نمیشود که چون توانایی اقامهی حکم بر او نداریم، پس او را نیز سارق ننامیم! به همان شکل کسی که شرک میکند و اصل دینش را نقض میکند به او مشرک میگوییم و مسلمان نمینامیم. و چنانکه نویسندهی دیدگاه گمان برده است، این کلمهای بدعی نیست و آن را از پیش خودمان نیاوردهایم بلکه قرآن و سنت بر آن دلالت دارد.
خداوند میفرماید:
﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَعْلَمُونَ﴾ [التوبة: ۶].
«و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست، پس او را پناه بده، تا سخن خدا را بشنود، سپس او را به محل امنش برسان، این بدان سبب است که آنها گروهیاند که نمیدانند».
در این آیه کسانی که اصل دینشان را با شرک نقض کردهاند و جاهل هم هستند و هنوز کلام خداوند را هم نشنیدهاند، مسلمان ننامیده است، بلکه اسم شرک را برای آنان ثابت میکند.
همچنین خداوند میفرماید:
﴿لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ مُنفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ﴾ [البينة:۱].
«کسانی که کافر شدند از اهل کتاب و مشرکان، (از آیین کفر) دست بردار نبودند تا اینکه برای آنها دلیل روشنی بیاید».
و این آیه هم دلیلی واضح و روشن است بر اثبات وصف کفر و شرک قبل از اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم با بیّنه و دلیل به سوی آنان مبعوث شود و بیاید.
ولی حکم به عذاب آنان متوقف است به بعد از حجت رسولانه.
خداوند میفرماید: ﴿ذَلِكَ أَن لَّمْ يَكُن رَّبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا غَافِلُونَ﴾ [الأنعام: ۱۳۱].
«اين (فرستادن پيامبران) بدان سبب است که پروردگارت هيچ گاه شهرها را در حالی که مردمش غافل و بیخبر باشند، به ستم هلاک نمیکند».
در این آیه خداوند آنان را به خاطر ظلم و شرکشان هلاک نمیکند اگرچه هم مستحق هلاک شدن هستند، مگر بعد از اینکه پیامبرانی برایشان بفرستد و اهل آن غافل نباشند. و این نصی است که وصف شرک را قبل از بعثت ثابت میکند؛ در حالی که آنها قومی غافل بودند.
سپس در ادامه میگوید: «نسبت به امت رسول الله صلی الله علیه وسلم رحم داشته باشید تا الله جل جلاله به شما رحم کند .شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله می گوید: و اهل سنت و جماعت کتاب و سنت را متابعت می کنند و الله و رسولش را اطاعت میکنند پس حق را پیروی کرده و به مخلوق رحم می کنند».
پاسخ: این در واقع به کار بردن کلام علما در غیر موضعشان است، و گمان کردهاید که این سخن در واقع در جهت تایید اشتباهات شما میباشد! و ای برادر ارجمند اینگونه که شما فکر میکنید نیست. بلکه این سخن در واقع به نفع ما و در تایید ماست. چون ما مخلوقات را با توحید که اصل اصول است و از نان شب واجبتر است و از دنیا و تمام آنچه که در آن وجود دارد مهمتر است و به طور مطلق دانستن آن و یاد گرفتن آن از هر چیزی مهمتر است، آشنا میکنیم و آنان را از اینکه به اصل دینشان جهل ورزند هشدار میدهیم تا مبادا بر کفر و شرک بمیرند و اعمالشان نابود گردد آن هم در حالی که عذری ندارند و حجت بر آنان با قرآن اقامه شده است. خداوند درباره خطر شرک چنین میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ أُوحِيَ إِلَيۡكَ وَإِلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكَ لَئِنۡ أَشۡرَكۡتَ لَيَحۡبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٦٥﴾ [الزمر: ۶۵]
«و به راستی که به تو (ای پیامبر) و به کسانیکه پیش از تو بودند، وحی شد که اگر شرک آوری، یقیناً اعمالت (تباه و) نابود میشود، و از زیانکاران خواهی بود».
سپس در ادامه صاحب دیدگاه گفته است: «شما هرگز اطراف خود را به دقت نگاه کردهاید تا ببینید اهل سنت چند نفرشان مثل شما فکر میکنند؟ اندیشیدهاید که اگر این مسیر را ادامه دهید شما هم در نهایت به همان سرنوشت حوازم و غلات تکفیری گرفتار میشوید؟ یا این را میدانید و تقیه میکنید؟!! یا خدای ناکرده، عمدا از باطل دفاع میکنید؟!!».
پاسخ: اهل سنت و جماعت جز با پیروی کردن از قرآن و سنت بوجود نمیآید و ما به قرآن و سنت به فهم سلف امت عمل میکنیم نه به فهم اطرافیان و دور بری هایمان. چون هر گردی گردو نیست و هر مدعی پیروی از سنتی، اهل سنت نیست. پس به جای احساساتی شدن، به حق چنگ بزنیم و از حق دفاع کنیم نه از باطلی که آراسته شده است. خداوند میفرماید:
﴿وَإِن تُطِعۡ أَكۡثَرَ مَن فِي ٱلۡأَرۡضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا يَخۡرُصُونَ١١٦﴾ [الأنعام: ۱۱۶]
«و اگر از بیشتر کسانیکه در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه الله گمراه میکنند، زیرا (آنها) جز از گمان پیروی نمیکنند، و جز به دروغ سخن نمیگویند».
در ادامه نوشته است: «چون شما از یک طرف کتاب عذر به جهل ابوحمزه المهاجر هورامی را نشر میدهید که در آن به درستی و روشنی عقاید اهل سنت بیان شده است و از سوی دیگر مطالبی از دوله نشر میدهید که غیر از یک خط فکری موجود در حجاز هیچ سابقهای در قرآن و سنت و آرای اهل سنت ندارد.!!».
پاسخ: این بند از سخنتان را به عنوان تلبیس میبینم، چون از همان ابتدا کم و بیش شما از عقیدهی دوله آگاهی نداشتید و از عبارت اصل دین به عنوان اصول دین فهم کردید و سپس فکر کردید که دولت اسلامی در اصول دینی که با حجت رسالیه دانسته میشوند، عذر به جهل را قبول ندارد، و اینها همه از اشتباهات و برداشتهای ناصواب شما بودند. و به کتاب «عذر به جهل و اقامه حجت نبوی بهانهای جهت ادای یک وظیفه» از استاد مجاهد ابوحمزه المهاجر الهورامی استناد کردید و گفتید که عقاید اهل سنت را به درستی و روشنی بیان کرده است، ولی ای کاش آن کتاب را هم به درستی و روشنی مطالعه میکردید! تا میدیدید که این کتاب نیز همان سخنان ما را میگوید و تمام مشکلات از فهم اشتباه شما نشأت گرفته است.
در کتاب مذکور در صفحه ۲۸ آمده است: «با این وصف مشخص است که رساندن اقامهی حجت نبوی برای مسلمان و کافر تفاوتهای اساسی دارد. شخصی که بر دینی غیر از دین اسلام باشد، چه اقامهی حجت شده باشد یا نه، در این دنیا بر وی حکم مشرکین صادر میگردد. این دسته همچون اهل فترت در قیامت عذاب داده نمیشوند مگر بعد از اقامهی حجت. اما مسلمین و کفاری که پس از آمدن رسول خاتم صلی الله علیه وسلم بر آنها حجت اقامه شده و آنها بعد از رد و انکار حق، مشمول کفری شدهاند، این کفر آنها کفر معذب علیه است».
در صفحه ۴۰ فصلی آغاز میکند با این عنوان «تأکید بر جاهل بودن مشرکین و اهل کتاب، اما باز جهل این کفار مانع از تكفیر آنها نمیگردد».
و در صفحه ۴۱ میگوید: «جهل نسبت به خدا و اسلام و رسالت خاتم الانبیاء از جانب کفار مانع ثبوت اسم مشرک بر وی نمیشود».
و اینها در واقع بیانگر همان سخنان ما بود که در اصل دین عذر وجود ندارد، سپس استاد ابوحمزه المهاجر حفظه الله در ادامه عذر را در غیر اصل دین معتبر میداند به همانند آنچه که ما گفتیم. در صفحه ۴۲ میگوید: «علم نسبت به الله ایمان محسوب شده و جهل به الله کفر به شمار میرود. اما در برابر، عمل کردن به قانونهای شریعت و واجبات شریعت ایمان محسوب شده اما جهل به آنها قبل از رسیدن آنها به مسلمان کفر محسوب نمیگردد».
و این کتاب همانطور که گفتید به درستی و روشنی عقیده اهل سنت و جماعت را بیان کرده است، منتها شما به درستی و روشنی این کتاب را نخواندهاید و به درستی و روشنی نیز عقیدهی دولت اسلامی را نفهمیدید و دچار اشتباه شده و اصل دین را -که طبق این کتاب نیز در آن عذری وجود ندارد- خوب نفهمیدید و فکر کردید منظور از اصل دینی که دوله گفته است، همان اصول دین است. و من دوست دارم که به شما برادر ارجمند حسن ظن ببرم و بخاطر عدم درک درست از این مسائل شما را معذور بدارم تا اینکه بگویم عمدا به دوله دروغ بستهاید و عقایدش را تحریف کردید و آن را به ناحق، ناحق نشان دادید. پس ای برادرم دیگر در دیدگاههایت عجله نکن و بدان که فهمیدن صورت مساله، خود نصف جواب است.
سپس نوشته است: «در پایان امیدوارم دیدگاهم را نشر دهید و در جواب دادن به آن با مراجعه به قرآن و سنت، انصاف و عدالت را رعایت فرمائید.»
پاسخ: اینجا لازم است که به اشتباه خودم اعتراف کنم، چون من وقتی این دیدگاه شما را در کانال کتاب و سیف دیدم، فکر کردم که این مقاله، جزو مقالات اصلی و تفکرات مدیران کانال و سایت میباشد، و توجه نکردم که مقالهی شما، تنها دیدگاه و نظر یکی از کاربران و مخاطبان سایت و کانال است که درخواست کرده است دیدگاهش نشر شود. به این خاطر من دچار اشتباه شدم و بخاطر دیدن چنین مقاله و عنوان اغوا کنندهاش، حقیقتا بسیار برافروختم و با لفظ ضال و مضل آن را توصیف کردم و انتظار نداشتم که مدیران چنین سایتی چنین مقالهی پر از اشکال و غیر علمی که به شکل بسیار بدی عقیدهی دوله را به اشتباه بیان کرده است، بنویسند. اما بعدا متوجه شدم که این دیدگاه یکی از کاربرانشان است؛ لذا از مدیران سایت نیز معذرت خواهی میکنم بخاطر برخورد تندم و آنان نیز من را معذور بدارند چون فکر کردم که این، مقالهی آنان است نه دیدگاه کاربران. و از الله متعال میخواهم که همهی ما را ببخشد و اصلاح حالمان کند و هدایتمان دهد و توفیق شناخت حق و پیروی از آن و شناخت باطل و اجتناب از آن را به ما بدهد.
و به این خاطر بر خودم لازم دانستم که جوابی به دیدگاه شما برادر محترم ابوبکر الخراسانی بدهم و از اشتباهاتی که در این باب مرتکب شدید آگاهتان کنم و بگویم که عقیدهی دولت اسلامی بدون شک همان عقیدهی اهل سنت و جماعت است و هرگز عقیدهی غلات تکفیری و خوارج و مرجئه را قبول نمیکند و بهترین شاهد همان بیانیهی رسمی دولت اسلامی میباشد که به عنوان سلسلهی علمی در بیان مسائل منهجی منتشر شده است. و به فارسی توسط برادران ما ترجمه شده و پیشنهاد میکنم که حتما آن سلسله را به دقت مطالعه کنید.
وآخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین
مجاهد دین
تاریخ ۹/۷/۱۳۹۶
ساعت ۲:۳۳ بامداد
……………………………
[۱]– الدرر السنية، ج: ۱۱ ص: ۵۴۵٫
[۲]– مجموع الرسائل والمسائل، ج: ۵ ص: ۵۴۷٫
[۳]– الدرر السنية، ج: ۱۲ صص: ۱۹۷-۱۹۸٫
[۴]– مجموع الفتاوی، ج: ۱۵ ص: ۴۳۸
[۵]– همان، ج: ۳ ص: ۳۹۷٫
[۶]– منهاج السنة، ج: ۳ ص: ۶۴٫
[۷]– بدائع الصنائع، ج: ۷ ص: ۱۳۲٫