آنچه از گفتمان مجاهد دین با مناصرین خلافت در یافتم (۲)

آنچه از گفتمان مجاهد دین با مناصرین خلافت در یافتم (۲)

به قلم:  کاروان مهابادی

نکته ی دیگری که در گفتگوی میان برادرمان مجاهد دین با گروه غالی مناصرین خلافت برایم جالب است به همان فرق بین کافر و مشرک بر می گردد، که برادرمان ابوبکر الخراسانی در ضمن گفتگویش با برادرمان مجاهد دین مطرح کرده و  می گوید در قرآن و سنت صحیح فرقی بین کفار و مشرکین وجود ندارد . هر کافری مشرک است و هر مشرکی هم کافر است.  یا شخص در دنیا کافر است یا مسلمان . [۱]

حالا برادرمان مجاهد دین می گوید: از دیگر اکتشافات این جاهل غالی نادان (چی چو از اعضای مناصرین خلافت) این است که ناقض سوم، ارتباط به کافران نداره بلکه ارتباط به مشرکان دارد و می گوید “ناقض سوم من لم یکفر المشرکین میباشد نه من لم یکفر الکافرین”

طبق این اکتشاف این نادان، اگر کسی کافران را تکفیر نکند، کافر نمی شود! بلکه تنها اگر مشرکان را تکفیر نکند کافر می شود!! عجب العجاب!! مثلا اگر کسی سب الله و رسولش را بکند یعنی به الله و رسول دشنام و فحش دهد، چون این کارش کفره و شرک نیست،[۲] پس اگر کسی این ساب الله و رسولش را تکفیر نکند، ایرادی نداره? چون شامل ناقض سوم نمیشه. برای اینکه ناقض سوم درباره مشرکان است نه کافران?  ..بالله علیکم جهلی عمیق تر از این جهل را می شناسید؟؟”

با آنکه گروه مناصرین خلافت جوابی به این سوال برادرمان نداده اند، اما بنده بر این باورم که هر دو  به دلیل تمایز میان «حکم» کافر و مشرک (یا کفار و مشرکین) راه اشتباهی می روند، و هر دو در مورد یک طبقه و یک گروه صحبت می کنند  که در قرآن و سنت همگی شامل «حکم» کفار هستند .

البته بنده هم بر این باورم که تفاوت نهادن میان کفار و مشرکین (نه شرک) ارتباطی به مجاهد دین یا گروه مناصرین خلافت ندارد، بلکه به خط فکری خاصی از علمای نجد بر می گردد . البته توضیح دقیق و علت پیدایش این اختلاف را را از کتاب عذر به جهل استاد مجاهد ابوحمزه المهاجر هورامی متوجه شدم که در قسمت شبهاتی در مورد عذر به جهل به آن اشاره نموده و می گوید:

  • “شبهه ی : مسلمان جاهل انجام دهنده ی کفر قبل از اقامه ی حجت مشرک است و بعد از اقامه حجت کافر

بر اساس آیه ی« وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبْعَثَ رَسُولًا » (اسراء/۱۵) در میان مسلمین اصطلاحی تحت عنوان اهل فتره رایج شده که بر اساس آن بر دسته ای از غیر مسلمین اطلاق می گردد که پیام آخرین شریعت الله را نشنیده اند . حتی اگر این پیام نصرانیتی باشد که طبق آیات آشکار قرآن، الله متعال انها را کافر نامیده و به صورت واضح و روشن می فرماید :

  • لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ ( المائدة/ ۱۷)
  • لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ ) المائدة/ ۷۲)
  • لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلاثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنْ لَمْ يَنْتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ( المائدة/ ۷۳)
  • وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ . اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهاً وَاحِداً لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ ( التوبة/۳۰، ۳۱)

در این صورت اهل فتره ای که قبل از اسلام پیام نصرانیت به وی رسیده باشد و یا بعد از بعثت پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم  قرآن و خبر آمدن پیامبر را شنیده باشد جزو اهل فتره به حساب نیاورده اند. چون رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید : وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لَا يَسْمَعُ بِي أَحَدٌ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ يَهُودِيٌّ وَلَا نَصْرَانِيٌّ ثُمَّ يَمُوتُ وَلَمْ يُؤْمِنْ بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَّا كَانَ مِنْ أَصْحَابِ النَّار ” [۳]در این صورت پیام رسول خاتم و شنیدن آن به جای نصرانیت معیار می شود. شنیدن برای آنها یعنی اقامه ی حجت .

علاوه بر آن الشيخ أبو بطين رحمه الله با اشاره به گفته ی امام احمد بن حنبل رحمه الله بیان می کند که اهل فتره مربوط به یک زمان و مکان خاصی نیستند بلکه ممکن است در مکانها و زمانهای دیگری هم وجود داشته باشند و می گوید: واسم الفترة لا يختص بأمة دون أمة كما قال الإمام أحمد في خطبة: الرد على الزنادقة والجهمية: الحمد لله الذي جعل في كل زمان فترة من الرسل، بقايا من أهل العلم”[ [۴]

عده ای از علماء حکم دنیوی این غیر مسلمین را کافر می دانند  و عده ای بر اساس آیاتی چون آیات زیر از کاربرد کلمه ی کافر در مورد آنها اجتناب نموده اند :

  • إِن الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ ٱللَّهِ وَٱلْمَلاۤئِكَةِ وَٱلنَّاسِ أَجْمَعِينَ “( البقرة/۱۶۱)
  • إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَمَاتُواْ وَهُمْ كُفَّارٌ فَلَن يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِم مِّلْءُ ٱلأَرْضِ ذَهَباً وَلَوِ ٱفْتَدَىٰ بِهِ أُوْلَـٰئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ وَمَا لَهُمْ مِّن نَّاصِرِينَ  (آل عمران/۹۱)

اما با این وجود در دنیا چون  اعمال مشرکین را انجام می دهند آنها را شامل حکم کفار نموده، و بیان می کنند که در قیامت هم مثل افرادی که در دنیا کرولال، دیوانه ، پیری که بر اثر کهولت عقلش ضایع شده و بچه ای که در سن کودکی فوت کرده  مورد آزمایش قرار می گیرند و این امتحان سرنوشت بهشتی یا جهنمی بودن آنها را مشخص می کند .[۵] دسته ای دیگر از علماء آنها را جزو مشرکین به حساب آورده اما حکم کافر را زمانی بر آنها صادر می کنند که حجت به آنها رسیده باشد و آنها از پذیرش اسلام سرباز زده باشند .

در این صورت، اهل فتره کسانی هستند که پیام شریعت الله «اصلا» به آنها نرسیده است، چه شریعت سالم و چه مسخ شده؛ این افراد نمی توانند کسانی در داخل اهل کتاب باشند، بلکه  کسانی خارج از دایره ی نصرانیت هستند؛ چون الله متعال اهل کتاب را کافر می نامد اما اهل فتره با آنکه در دنیا جزو مشرکین محسوب می گردند قبل از اقامه ی حجت کافر شمرده نمی شوند .

حالا خط فکری خاصی از پیروان شیخ محمد بن عبدالوهاب رحمه الله با برداشتهای خاص خود تصمیمات عجیبی در مورد مسلمین گرفته اند . زمانی که تعدادی از علمای این طیف تصمیم می گیرند عده ای از مسلمین را از دایره ی اسلام خارج کنند و نمی توانند آنها را وارد صنف کفار گردانند به ناچار آنها را «در رده ی اهل فتره» قرار می دهند. یعنی نه مسلمان نه کافر . آنهم در داخل دایره ی اسلام؛  به نحوی که نمی توان کسی در دایره ی نصرانیت را اهل فتره به حساب آورد اما اینها کسانی در دایره ی اسلام را مشمول حکم برداشت خود از اهل فتره نموده و به صراحت اعلام می کنند که این مسلمین مجرم با انجام جاهلانه ی فلان عمل مشرک هستند اما کافر نیستند مگر بعد از اقامه ی حجت !

هر چه ابن تیمیه و ابن قیم و محمد بن عبدالوهاب و… در مورد غیر مسلمانان اهل فتره گفته اند را بر مسلمین جاهل تطبیق داده و می گویند  نبايد تا بعد از اقامه حجه وارائه دلیل كسي را كه از او شرکی سرزده تكفير كرد، منظور آنان اين است كه قبل از اقامه حجه مشركند و بعد از آن كافر مي‌شوند، يعني اقامه حجه فقط براي اثبات عقوبت عذاب و شروع جنگ و قتال و حلال شدن مال و خون او مي‌باشد و به محض سرزدن كفر او مشرك مي‌شود و از دايره اسلام خارج مي‌شود.!! اما با بررسي اقوال ابن‌تيميه و علماء ديگر  به آسانی می توان فهمید که آنان كسي از اهل اسلام را كه به خاطر جهل مرتكب شرك يا كفري شده ، قبل از اقامه حجه، به شرط معتبر بودن جهل، مسلمان مي‌دانند نه مشرك .[۶]

البته این در حالی است که در بدترین حالات، شخص مسلمان با حداقل نشانه های مسلمان بودن چون تلفظ «لا اله الا الله» باز بدون در نظر گرفتن شروط و موانع از دایره ی اسلام خارج نمی گردد و نمی توان وی را جزو غیر مسلمین نامید، چه رسد به الان . روایت است که : يأتي على الناس زمان لا يعرفون فيه صلاة ولا صياماً ولا حجاً ولا عمرة إلا الشيخ الكبير والعجوز الكبير يقولون أدركنا آباءنا وهم يقولون لا إله إلا الله، فقيل لحذيفة بن اليمان ما تغني عنهم لا إله إلا الله، فقال: تنجيهم من النار[۷]

نکته ی دیگر اینکه کلمه ی «مشرک» در قرآن در مورد آندسته از افراد غیر اهل کتابی به کار رفته است که ما امروزه آنها را سکولار می نامیم . ابن‌تيميه در مورد مشرکین مي گويد: «فاسم المشرك ثبت قبل الرسالة فانه بشرك بربه يعدل به». اسم مشرك قبل از آمدن نبوت و پيامبري ثابت مي‌شود و اطلاق می گردد، زيرا كه او براي خداوند شريك و همتا قرارداده است .[۸] حکم دنیوی مشرکین در قرآن و شریعت الله بسیار سنگین تر از حکم کفار اهل کتاب است . چون از مشرکین غیر اهل کتاب جزیه پذیرفته نمی شود و بین مسلمان شدن یا جنگیدن مختار می گردند، در حالی که اهل کتاب می توانند معاهد و اهل ذمه گردند و با حفظ دین خود به عنوان یک شهروند در دارالاسلام زندگی کنند .

حالا این خط فکری بدون هيچ دليلي از قرآن و سنت و اجماع صحابه يا علماي سلف و حتی بر خلاف چنین منابعی، مسلمین جاهلی که دچار کفری شده اند را از دایره ی اسلام خارج نموده و در طبقه ی «مشرکین» قرار می دهند.  و ابن تيمية نقلی را ازصحابه گرامی ابن عباس ذکرمی کندکه کلمه شرک رابه کفرتفسیرکرده است .[۹]

به نظر بنده این توضیحات استاد ابوحمزه المهاجر هورامی می تواند روشنگری قانع کننده ای در این زمینه باشد.

 

 

 

……………………………………………………..

[۱] اگر به این مقاله ی ابوبکر الخراسانی مراجعه کنید بیشتر توضیح داده شده است .( عقاید دوله در همان مسیر تکفیر مسلمین قرار دارد.(قسمت اول) پاسخی به مقاله «عدم عذر به جهل در اصل دین»)

[۲] به عنوان مثال کسی (مشخص شود این شخص کافر اصلی است یا مسلمان) که  -نعوذ بالله- به الله و رسولش فحش دهد در واقع یکی از احکام و قوانین الله را کنار نهاده و قانون هوای نفس خودش را جایگزین قانون و حکم الله کرده است و چنین شخصی را هم می توان کافر و مرتد دانست (حکم الله را پوشانده و رد نموده است) و هم  می توان مشرک دانست (حکمی دیگر را به جای قانون الله قرار داده و…) در هر دو حالت حکم چنین شخصی یکی است.

 

[۳] مسلم /  ۱۵۳

[۴] الدرر السنية : ۱/۳۶۷-۳۶۸

[۵] أربعة يحتجون يوم القيامة، رجل أصم لا يسمع، ورجل هرم، ورجل أحمق، ورجل مات في الفترة وفيه: فيأخذ مواثيقهم ليطيعنه فيرسل إليهم رسول أن ادخلوا النار، فوالذي نفسي بيده لو دخلوها لكانت عليهم بردا وسلاما ثم رواه عن أبي هريرة وقال في آخره: فمن دخلها كانت عليه بردا وسلاما، ومن لم يدخلها رد إليها»  .چهار نفر روز قيامت استدلال مي‌كنند؛ ناشنوايي كه نمي‌شنود، مرد كهن سال و مردي كه عقل ندارد(مجنون است) و مردي كه در فتره ( پيام و رسالت پيامبران الهي به او نرسيده است)از دنيا رفته است. از آن‌ها عهد و پيمان مي گيرند كه خداوند را فرمانبري كنند . او رسولي به نزدشان مي فرستد و به آن ها مي گويد كه وارد آتش شوند. سوگند به كسي كه جانم در دست اوست اگر داخل شوند برايشان تبديل به سردي و سلامتي مي گردد، سپس آن را از ابوهريره روايت مي كند و در آخر حديث مي گويد: هركس داخل شود براي او تبديل به سردي و سلامتي مي گردد و هركس بدان وارد نشود او را به آتش برمي گردانند.( مسند امام احمد – صحيح جامع الصغير الباني)

[۶] عبدالقادر بن‌عبدالعزيز در كتاب الجامع في‌طلب العلم الشريف باب المسألة الخامسه: الجهل كمانع من التكفير/ توضیحاتی در این زمینه دارد.

[۷] سنن ابن ماجه عن حذيفة بن اليمان قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: يدرس الإسلام كما يدرس وشي الثوب حتى لا يدرى ما صيام ولا صلاة ولا نسك ولا صدقة، وليسرى على كتاب الله عز وجل في ليلة فلا يبقى في الأرض منه آية، وتبقى طوائف من الناس الشيخ الكبير والعجوز يقولون أدركنا آباءنا على هذه الكلمة لا إله إلا الله فنحن نقولها، فقال له صلة: ما تغني عنهم لا إله إلا الله وهم لا يدرون ما صلاة ولا صيام ولا نسك ولا صدقة، فأعرض عنه حذيفة، ثم ردها عليه ثلاثا، كل ذلك يعرض عنه حذيفة، ثم أقبل عليه في الثالثة فقال: يا صلة تنجيهم من النار ثلاثا.

[۸] مجموع الفتاوي  ج۲۰ صفحه ۳۸-۳۷

[۹] مجموع الفتاوى ۷/۶۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *