دفاع از امام نووی رحمه الله در برابر غلات تکفیری (قسمت اول) «ردی بر کانال: الضوء الساطع في طریق التوحید»
به قلم: مجاهد دین
فهرست مطالب
مبحث اول: توسل به جاه مخلوق.. ۴
مبحث دوم: حدیث یا عباد الله احبسوا ۳۷
مبحث چهارم: آنچه که هنگام خوابرفتن پا گفته شده است.. ۴۸
مبحث پنجم: در خصوص شد الرحال به قصد سفر برای زیرات قبر رسول الله ۵۳
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
الحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين والتابعي ومن تبعهم بإحسان إلى يوم الدين. اما بعد:
اخیرا کانالی پیدا شده که در تکفیر جرأت بسیاری پیدا کرده است و با چیزهایی که در بیشتر اوقات مکفره نیستند تکفیر میکند. برای همین برای جلوگیری از فتنهی آنان بر خود واجب میدانم که جواب آنان را بدهم.
اما نکتهی بسیار مهمی که باید به آن اشاره کنیم این است که ما وقتی از تکفیر به ناحق علمای اهل سنت دفاع میکنیم، به این معنا نیست که در آن اشتباهاتی که در آن افتادهاند هم موافق آنان باشیم، بلکه تنها اشتباه آنان را در حد کفر و یا شرک اکبر مخرج از ملت نمیدانیم. پس الله تو را رحمت کند، بدان که فرق است بین دفاع از آنان در تکفیر شدن به ناحقشان، و دفاع از آنان در اشتباهاتشان. پس ما از اشتباهات آنان دفاع نمیکنیم و اشتباهات آنان را صحیح ندانستهایم، بلکه اشتباهات آنان را در حد شرک اکبر مخرج از ملت ندانستهایم.
موضوع دیگر اینکه منظور ما علمای اهل سنت است که همگی به علم و امامت آنان گواهی دادهاند، نه آن علمایی که مربوط به غلات صوفیه باشند یا هرکسی که عقاید منحرف و مخالف با اصول عقاید اهل سنت و جماعت دارد، و نیز گرچه اهل سنت و جماعت، برای مثال اشاعره را در مسائل اسماء و صفات، از اهل سنت و جماعت نمیدانند -برای اینکه آنها اهل تفویض و تاویل صفات سمعی و خبری و فعلی هستند- و نیز در تعریف ایمان به مرجئه گرایش دارند، اما با این حال اشاعره تکفیر نشده است.
همچنین نکتهی مهم دیگری که باید به آن اشاره شود این است که گاه ممکن است بعضی از علما، در بعضی قضایا با اشاعره موافقت داشته باشد، اما نمیتوان او را اشعری الاصل دانست، چنانکه امام ابن حجر عسقلانی و امام نووی رحمهما الله در پارهای از موارد اقوالی موافق با مذهب اشاعره گفتهاند، اما در دیگر موارد با اشاعره مخالف هستند یعنی بر منهج اهل سنت و جماعت هستند، هرچند که امام نووی رحمه الله هفت ماه قبل از وفاتشان کتابی به نام «جزء فيه ذكر اعتقاد السلف في الحروف والأصوات» تالیف کرد و در آن کتاب در آن قضایایی که با اشاعره موافقت کرده بود به منهج اهل سنت و جماعت رجوع کرد. پس موافقتکردن در یک چیز با اشاعره به معنای اشاعرهبودن نیست و امام نووی پیشهاش فقه بود و امام ابن حجر نیز پیشهاش حدیث، و چنانکه مشخص است اشاعره خبر آحاد را در عقیده نمیپذیرند در حالی که این امامان خدمتگذاران حدیث بوده و در این باره بر منهج اهل سنت و جماعت بودهاند.
و ما به اذن الله با عدالت دربارهیشان صحبت خواهیم کرد، چنانکه الله متعال میفرماید:
﴿وَإِنۡ حَكَمۡتَ فَٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِٱلۡقِسۡطِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ٤٢﴾ [المائدة: ۴۲]
«و اگر داوری کردی، با عدالت در میان آنها داوری کن، یقیناً الله عادلان را دوست دارد(۴۲)»
و میفرماید:
﴿وَإِذَا حَكَمۡتُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡكُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِ﴾ [النساء: ۵۸]
«و هنگامیکه میان مردم داوری میکنید، به عدالت داوری کنید».
و میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ لِلَّهِ شُهَدَآءَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنََٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْۚ ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ٨﴾ [المائدة: ۸]
«ای کسانیکه ایمان آوردهاید! همواره برای الله قیام کنید و به عدالت گواهی دهید، دشمنی با گروهی شما را بر آن ندارد که عدالت نکنید؛ عدالت کنید که به پرهیزگاری نزدیکتر است و از الله بترسید، همانا الله به آنچه میکنید؛ آگاه است».
همچنین در این قسمت تنها دربارهی امام نووی رحمه الله صحبت خواهد شد و این تحقیق به طور اختصاصی دربارهی ایشان میباشد و فعلا دربارهی غیر امام نووی رحمه الله در این مقاله صحبت نخواهیم کرد.
یکی از این علمایی که توسط این اهل غلو تکفیر شده است، امام نووی است. ابو زکریا، محیی الدین یحیی بن شرف النووی در روستای «نوی» از روستاهای «خوران» در سوریه در سال ۶۳۱هـ به دنیا آمد. او حافظ مذهب و قواعد و اصول و فروع امام شافعی و مذاهب صحابه و تابعین و اختلاف علما و توافق و اجماع آنان بود. از مشهورترین تالیفات او شرح صحیح مسلم، الروضه، المنهاج، ریاض الصالحین و… است. امام نووی در حالی که تنها ۴۶ سال داشت در سال (۶۷۶ هـ) وفات یافت.
اکنون بیایید ببینیم که این کانال مسمی به «الضوء الساطع في طریق التوحید» به چه علتی امام نووی رحمه الله را تکفیر کرده است؟
صاحب کانال چنین نوشته است:
«یکی از کاربران کانال گفته است که از مبلغین معروف در پی توجیه افکار سبکی و نووی است بهاین صورت که میگوید عبارت سبکی:
اعلم أنه يجوز, ويحسن التوسل والاستغاثة والتشفع بالني صلى الله عليه وسلم الى ربه سبحانه وتعالى, وجواز ذلك وحسنه من الامور المعلومة لكل ذي دين , المعروفة من فعل الانبياء والمرسلين , وسير السلف الصالحين , والعلماء والعوام من المسلمين
و همینطور عبارت نووی که میگوید:
(ثم يرجع إلى موقفه الأول قبالة وجه رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ويتوسل به في حق نفسه ويستشفع به إلى ربه سبحانه وتعالى ومن أحسن ما يقول ما حكاه الماوردي والقاضي أبو الطيب وسائر أصحابنا – يعني سائر الشافعية – عن العتبي مستحسنين له قال: (كنت جالسا عند قبر رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فجاء أعرابي فقال: السلام عليك يا رسول الله، سمعت الله يقول: (ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا الله وآستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما) وقد جئتك مستغفرا من ذنبي مستشفعا بك إلى ربي
یک نوع توسل به جاه و مقام رسول الله صلی الله علیه و سلم است!!! و خلاصه آسمان را به ریسمان بافته تا این دو را تبرئه کند!! سبحان الله.
اولا این دقیقا همان منطق روافض است و این فرد دارد سفت و سخت از روافض دفاع میکند! سبکی میگوید توسل، استغاثه، شفاعت خواهی از نبی الی ربه مجاز است روافض هم دقیقا همین را میگویند میگویند شفاعت خواهی، استغاثه، توسل به امامانمان به درگاه الله مجاز است و ما آنها را مستقل از الله نمیدانیم!! و اگر میگوییم یا علی و یا علی شفا بده منظور این است که دعا کند برای من که مشکلش حل شود این موضوع رو دقیقا آخوندهای روافض مثل سبحانی و مکارم مشرک و غیره اشاره میکنند. !! اتفاقا مشرکین هم همین را میگفتند: وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ
همینطور نووی میگوید یستشفع به الی ربی! سبحان الله از قبر پیامبر طلب شفاعت کنی به سوی الله !! دقیقا همان حرف مشرکین.
پاسخ:
اولا: صاحب کانال میگوید که این اقوال سبکی و نووی دقیقا همان منطق روافض است و دفاع از سبکی و نووی را برابر با دفاع سفت و سخت از روافض میداند! پس در نزد صاحب کانال، سبکی و نووی فرقی با روافض ندارند. و این خود تکفیری جداگانه است.
دوما: نوشته است «سبکی میگوید توسل، استغاثه، شفاعت خواهی از نبی الی ربه مجاز است». و نیز نوشته است: «همینطور نووی میگوید یستشفع به الی ربی! سبحان الله از قبر پیامبر طلب شفاعت کنی به سوی الله!! دقیقا همان حرف مشرکین».
به جهالت این غالی تکفیری و نیز دروغ بستن به این علما نگاه کنید.
عبارت «یستشفع به الی ربه» را اینطور معنا کرده است: «شفاعت خواهی از نبی الی ربه، و از قبر پیامبر طلب شفاعت کنی به سوی الله».
این ترجمه و معنا و مفهومی است که از عبارت «یستشفع به الی ربه» فهمیده است!!! و ما نمیدانیم که کجای عبارت امام نووی آمده است که از قبر طلب شفاعت کند!
معنای «یستشفع به الی ربه» در واقع همان توسل به او نزد پرودرگارش است، یعنی توسل به جاه و مقام او.
اما صاحب کانال، معنای آن را درست ترجمه نکرده و چنین ترجمه کرده که یعنی از قبر پیامبر طلب شفاعت کند!
در معاجم عربی در ترجمهی آن چنین آمده است: «تشفع به إليه: توسل به إليه»، «أَرَادَ التَّشَفُّعَ بِهِ: جَعْلَهُ شَفِيعاً، التَّوَسُّلُ بِهِ»، «تَشَفَّعَ بِهِ إِلىَ السُّلْطَانِ: جَعَلَهُ شَفِيعَهُ عِنْدَهُ، تَوَسَّلَ بِهِ إِلَيْهِ»، «تَشَفَّعَ به إِليه: تَوَسَّلَ به إليه»، « شفّع بصديقه: توسَّل به».
سپس صاحب کانال در ادامه نوشته است:
«سوال میکنیم شفاعت خواهی از قبر یا فرد مرده به درگاه الله تعالی حکمش چیست؟
نواقض اسلام (ناقض دوم): من جعل بينه وبين اللَّه وسائط يدعوهم ويسألهم الشفاعة كفر إجماعاً
ترجمه:كسي كه بين خود و الله واسطه قرار دهد ویسالهم الشفاعه (طلب شفاعت کند) کافر است.
عبارت یستشفیع به الی ربی چه فرقی با من جعل بينه وبين اللَّه وسائط يدعوهم ويسألهم الشفاعة دارد؟!! چه توجیه مسخرهای است که برای نووی میکنند؟ شما با این کار دارید روافض را تطهیر میکنید».
پاسخ: ای بنده الله، سوال میکنی پس جواب هم بشنو و از الله بترس، وقتی به چیزی علم نداری پس با جهالتت علما را تکفیر نکن. همانطور که در ناقض سوم غالیان تکفیری فهم صحیحی ندارند و اینجا شما و امثال شما نیز در ناقض دوم فهم صحیحی ندارید.
ابتدا مختصر اشارهای به اشتباه و خطای غالیان تکفیری در ناقض سوم میکنیم تا با نوع اشتباه آنان در این باره آشنا بشویم، سپس به خطایشان در ناقض دوم میپردازیم.
ناقض سوم از نواقض دهگانهای که شیخ محمد بن عبدالوهاب رحمه الله گردآوری کرده است چنین است که «مَن لم يكفر المشركين أو شك في كفرهم أو صحح مذهبهم كفر بالإجماع»؛ «هرکس مشرکان را تکفیر نکند یا در کفرشان شک کند یا مذهبشان را صحیح بداند به اجماع کافر است».
اما این قاعده به آن اطلاقی که آمده است نیست، چون اوّلاَ مناط کفر کسی که در ناقض سوم میافتد، تکذیب نصوص است، پس ممکن است شخصی در تکفیر کسی که به اسلام منتسب است بخاطر شبهه یا تاویل توقف کند بدون اینکه قصد تکذیب نصوص را داشته باشد و یا جهل به حال او داشته باشد. و چون مناط تکذیب نصوص در او بوجود نیامده است پس تکفیر هم نمیشود. برای مثال امام احمد میگوید: «من قال القرآن مخلوق فهو كافر ومن شك في كفره فهو كافر».[۱]
ترجمه: «هر کس بگوید قرآن مخلوق است پس او کافر است و هر کس در کفرش شک کند پس او کافر است».
اما خود امام احمد رحمه الله در تکفیر بعضی از آنان بخاطر جهل و تاویلشان توقف کرد، چون مناط «تکذیب» در آنان بوجود نیامده بود. ابن تیمیه میگوید: «ثُمَّ إنَّ الْإِمَامَ أَحْمَد دَعَا لِلْخَلِيفَةِ وَغَيْرِهِ. مِمَّنْ ضَرَبَهُ وَحَبَسَهُ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمْ وحللهم مِمَّا فَعَلُوهُ بِهِ مِنْ الظُّلْمِ وَالدُّعَاءِ إلَى الْقَوْلِ الَّذِي هُوَ كُفْرٌ وَلَوْ كَانُوا مُرْتَدِّينَ عَنْ الْإِسْلَامِ لَمْ يَجُزْ الِاسْتِغْفَارُ لَهُمْ؛ فَإِنَّ الِاسْتِغْفَارَ لِلْكَفَّارِ لَا يَجُوزُ بِالْكِتَابِ وَالسُّنَّةِ وَالْإِجْمَاعِ».[۲]
ترجمه: «سپس همانا امام احمد برای خلیفه و غیر او دعا کرد، کسانی که او را زدند و زندانیاش کردند، و برایشان استغفار کرد و به نسبت آن ظلمیکه در حق او کردند و دعوت کردنشان به سخنی که کفر بود، آنها را حلال کرد، و اگر آنان مرتد شده از اسلام بودند استغفار برای آنان جایز نبود، برای اینکه استغفار کردن برای کفّار بنا بر کتاب و سنّت و اجماع جایز نیست».
و نیز میگوید: «فالإمام أحمد رحمه الله تعالى ترحم عليهم، واستغفر لهم، لعلمه بأنهم لم يتبين لهم أنهم مكذبون للرسول صلى الله عليه وسلم، ولا جاحدون لما جاء به، ولكن تأولوا فأخطأوا وقلدوا من قال لهم ذلك».[۳]
ترجمه: «امام احمد رحمه الله برای آنان (یعنی جهمیه) دعای ترحّم کرد و برایشان استغفار کرد، با علمش به اینکه برایش روشن نشده بود که آنها تکذیبکنندهی رسول و جحد و انکارکنندهی آنچه آورده است هستند، لیکن تأویل کرده و دچار خطا شدهاند و کسانی که آن (قول به خلق قرآن) را میگویند هم از آنان تقلید کردهاند».
دوّماً: کافران به دو دسته تقسیم میشوند، کافر اصلی و کافر منتسب به ملت. مثلاً ابن عربی صاحب عقیدهی وحدت وجودی، کافر است، اما کسی که نمیداند ابن عربی چه کسی است، و به حال او جهل دارد، اگر چنین کسی ابن عربی را تکفیر نکند آیا ما باید بگوییم طبق ناقض سوم کافر است؟
سوماً: در این ناقض سوم، منظور کافری است که بر کفر او نصّی از قرآن و سنّت باشد یا بر کفرش اجماع باشد. مثلا ابلیس و فرعون و یا یهود و نصاری بر کفر آنان نص وجود دارد و هرکس در کفرشان شک یا توقف کند کافر است. اما بعضی چیزها هستند که بر کفر بودن آن اختلاف است و یا آن را فسق میدانند نه کفر. مثلا صحابه و تابعین در کفر حجاج اختلاف داشتند و آن دسته که حجاج را کافر میدانستند طبق ناقض سوم مخالفانشان را تکفیر نکردند. یا در تکفیر کسی که از روی تنبلی ترک نماز کند اختلاف است و آن عدهای که چنین تارک نمازی را تکفیر میکنند، مخالفاشان را بخاطر توقف در تکفیر کافر تکفیر نکردهاند.
پس ما باید دربارهی ناقض سوم موارد بالا را رعایت کنیم، به همان شکل در ناقض دوم نیز باید مواردی را رعایت کنیم.
معلوم است که این نواقض ده گانه با این ترتیب که شهرت یافته است را امام محمد بن عبد الوهاب رحمه الله گردآوری کرده است، خب چه کسی و چه گواه و شاهدی بهتر از سخنان خود امام محمد بن عبدالوهاب برای توضیح و تبیین عبارت «يستشفع به إلی ربه»؟
ناقض دوم چه میگوید؟ میگوید: هرکس بین خودش و الله واسطهای قرار دهد و او را بخواند و از او درخواست شفاعت کند کافر است.
و بدون شک شفاعت ملک محض الله تعالی می باشد
﴿قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ﴾ [الزمر: ۴۴]
«بگو: تمام شفاعت از آن الله است».
و شفاعت از غیر الله خواسته نمیشود چه زنده باشد چه مرده، برای اینکه شفاعت در تملک غیر الله نمیباشد ولی به دو شرط شخص میتواند شفاعت کند. یک اینکه الله به او اجازهی شفاعت بدهد:
﴿مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ﴾ [البقرة: ۲۵۵]
«کیست که در نزد او جز به فرمان او شفاعت کند؟».
و شرط دوم، کسی که برایش شفاعت میشود اهل توحید باشد ﴿يَوۡمَئِذٖ لَّا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَرَضِيَ لَهُۥ قَوۡلٗا١٠٩﴾ [طه: ۱۰۹]
«آن روز شفاعت (هیچ کس) سود نمیبخشد، جز کسیکه (الله) رحمان به او اجازه داده، و گفتار او را پسندیده است».
﴿وَلَا يَمۡلِكُ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِهِ ٱلشَّفَٰعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ٨٦﴾ [الزخرف: ۸۶]
«و کسانی را که به جای او میخوانند، اختیار شفاعت ندارند، مگر کسانیکه به حق گواهی دادند، و آنان (به خوبی) میدانند».
﴿۞وَكَم مِّن مَّلَكٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ لَا تُغۡنِي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيًۡٔا إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ أَن يَأۡذَنَ ٱللَّهُ لِمَن يَشَآءُ وَيَرۡضَىٰٓ٢٦﴾ [النجم: ۲۶]
«و چه بسیار فرشتگانی که در آسمانها هستند که شفاعت آنها هیچ سودی نمیبخشد، مگر پس از آنکه الله برای هرکس که بخواهد اجازه دهد و راضی باشد».
و اما معنای خاصتر شفاعت، همان طلب دعا کردن از او میباشد.
و آیا منظور محمد بن عبد الوهاب رحمه الله از این ناقض، این بوده که برای مثال هرکس در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه وسلم نزد ايشان میرفت و پیامبر را بین خود و الله قرار میداد و از ایشان میخواست که برایش طلب مغفرت کند و نزد الله شفاعتش کند، آیا کافر میشد؟ قطعا خیر، چون پیامبر صلی الله علیه وسلم کسی است که میتوانست برای گناهان امتش شفاعت کند:
﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوكَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِيمٗا٦٤﴾ [النساء: ۶۴]
«و اگر آنها هنگامیکه بر خویشتن ستم میکردند، نزد تو میآمدند، و از الله طلب آمرزش میکردند، بیگمان الله را توبهپذیر مهربان مییافتند».
و چنانکه دربارهی فرزندان یعقوب علیه السلام آمده:
﴿قَالُواْ يَٰٓأَبَانَا ٱسۡتَغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَآ إِنَّا كُنَّا خَٰطِِٔينَ٩٧ قَالَ سَوۡفَ أَسۡتَغۡفِرُ لَكُمۡ رَبِّيٓۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ٩٨﴾ [يوسف: ۹۷-۹۸]
«گفتند: ای پدر (جان) ما! برای ما (دربارهی) گناهانمان آمرزش بخواه، بیگمان ما خطا کار بودیم(۹۷) (یعقوب) گفت: به زودی برای شما از پروردگارم آمرزش میطلبم، بدون شک او آمرزندۀ مهربان است(۹۸)».
و ابن عباس روايت کرده که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «مَا مِنْ رَجُلٍ مُسلِمٍ يَمُوتُ فَيَقُومُ عَلَى جَنازتِه أَرَبَعُونَ رَجُلاً لا يُشرِكُونَ بِاللَّهِ شَيئاً إِلاَّ شَفَّعَهُمُ اللَّهُ فيه».[۴]
ترجمه: «هر مسلمانی بمیرد و چهل نفر که بر خدا شرک نکرده، بر جنازه او نماز بخوانند، حتما خداوند دعای آنها را (درباره او) اجابت میکند»
و از عایشه رضی الله عنها آمده که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «ما مِنْ ميِّتٍ يُصلِّي عليهِ أُمَّةٌ مِنَ المُسْلِمِينَ يبلُغُونَ مئَة كُلُّهُم يشْفَعُونَ له إِلا شُفِّعُوا فيه».[۵]
ترجمه: «(اگر) بر مردهای، جماعتی از مسلمانان که به صد نفر برسند نماز بگزارند و همهی آنها برای مرده شفاعت و طلب آمرزش كنند، شفاعت آنها در مورد او قبول و وی بخشوده میشود».
اما پیامبر صلی الله علیه وسلم برای حدود نمیتواند شفاعت کند، چنانکه جماعت محدّثان از عایشه رضی الله عنها روایت کردهاند که گفته است: «مسألهی زن سارق از قبیلهی بنومخزوم برای قبیلهی قریش بسیار اهمّیت داشت و آنان را نگران کرد؛ لذا با خود گفتند که: چه کسی در این باره با پیامبر صلی الله علیه وسلم صحبت میکند؟ و به خود پاسخ گفتند که: مگر کسی جز اسامه بن زید محبوب پیامبر صلی الله علیه وسلم چنین جرأتی دارد؟! و سرانجام هم اسامه با پیامبر صلی الله علیه وسلم در آن باره سخن گفت (و زنِ دزد را شفاعت کرد)؛ که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «يَا أُسَامَةُ، أَتَشْفَعُ فِي حَدٍّ مِنْ حُدُودِ اللَّهِ تَعَالَیٰ؟!»[۶]؛ «ای اسامه! آیا در حدی از حدود خداوند شفاعت میکنی؟!»
پس منظور امام محمد بن عبدالوهاب از این ناقض دوم، خواندن یک مدعوی غیبی است. چنانکه مشرکان چنین میکردند:
﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبُِّٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ١٨﴾ [يونس: ۱۸]
«و غیر از الله چیزهایی را میپرستند که نه به آنها زیانی میرساند و نه سودشان میبخشد، و میگویند: اینها (= بتها) شفیعان ما نزد الله هستند. بگو: آیا الله را به چیزی که در آسمانها و در زمین نمیداند، خبر میدهید؟! منزه است او، و از آنچه با او شریک میسازند برتر است»>
برای مثال آیا یکی نزد شما بیاید و بگوید: «برادر برایم دعا کن و از الله بخواه گناهم را ببخشد»، آیا شامل ناقض دوم میشود؟ مگر غیر از این است که او بین خودش و الله شما را واسطه قرار داد و از شما خواست که برایش دعا کنید؟ پس چرا در این جا ناقض دوم را شامل حالش نمیدانید؟
و از ابودرداء رضی الله عنه روایت است که از رسول الله صلى الله عليه وسلم شنید که میفرمود: «مَا مِنْ عَبْدٍ مُسْلمٍ يَدعُو لأَخِيهِ بِظَهْرِ الغَيْبِ إِلاَّ قَالَ المَلَكُ: وَلَكَ بِمِثْل».[۷] ،
ترجمه: «هر بندهی مسلمانی که در غیاب برادرش برای او دعا کند، فرشته(ی گماشته بر وی) میگوید: و همانندِ آن، نصیب تو باد».
حال اینجا این سوال مطرح میشود که برای مثال: آیا اگر ما مستقیم الله را بخوانیم (غیر او را نخوانیم) و بگوییم ای الله بخاطر جاه و مقامی که پیامبر صلی الله علیه وسلم در نزد تو دارد، (جاه او را شفیع و وسیله قرار دهیم) گناه ما را ببخش یا رزق ما را زیاد کن یا مشکلاتمان را حل کن، آیا اینجا از غیر الله طلب کردهایم یا از خود الله درخواست مغفرت و رزق و رفع مشکلات را کردهایم؟ مسلّماً از خود الله خواستهایم؛ منتها وسیلهای که قرار دادهایم، جاه و مقامی که پیامبر یا دیگر اولیا و انبیا در نزد الله دارند است و جاه آنان را شفیع خود قرار دادهایم.
اما اگر بگوییم: ای فلان صاحب قبر، ای فلان نبی یا صالحی –که زنده نیست و صدای ما را هم نمیشنود- برایم از الله بخواه که روزیام را زیاد کند یا نزد الله شفاعتم کن، این همان توسل شرکی است و در شرک بودن آن بحثی نیست.
ولی اگر بگوییم: ای فلان شخص –که زنده است و به نزد او رفتهایم – برایم از الله بخواه که روزیام را زیاد کند، آیا این نیز شرک است؟ قطعا خیر.
پس منظور امام نووی چه بوده است؟ ایشان چه گفته است؟ چه نوع توسلی را گفته است؟ منظورش از عبارت «يستشفع به إلی ربه» چه بوده است؟
ایشان در آداب زیارت پیامبر صلی الله علیه وسلم میگوید: «ثم يرجع إلى موقفه الأول قبالة وجه رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ويتوسل به في حق نفسه ويستشفع به إلى ربه سبحانه وتعالى».
ترجمه: «سپس به موقف اول خود بر میگردد و رو به سمت پیامبر صلی الله علیه وسلم میکند و در حق خودش به او متوسل میشود و او را شفیع خود نزد پروردگارش میکند».
در اینجا از الله طلب میکند، منتها جاه و مقامی که پیامبر صلی الله علیه وسلم در نزد الله دارد را شفیع و وسیلهی خود قرار میدهد. و ما چنین توسلی را بدعی و ناجایز میدانیم، و شرک اکبر خارج کننده از ملت نمیباشد.
دلیل آن سخنان خود امام نووی است که در جایی دیگر دربارهی بتپرستان صحبت کرده است، امام نووی در روضة الطالبین چنین میگوید: «وأن الوثني إذا قال:لا إله إلا الله فإن كان يزعم أن الوثن شريك لله تعالى صار كافرا وإن كان يري أن الله تعالى هو الخالق ويعظم الوثن لزعمه أنه يقربه إلى الله تعالى لم يكن مؤمناً حتى يتبرأ من عبادة الوثن».[۸]
ترجمه: «و همانا اگر بتپرستی لا إله إلا الله بگوید، پس اگر گمان کند که بت شریک الله تعالی است کافر میشود و اگر چنین ببیند که الله تعالی همان خالق است و بت را تعظیم بدارد به این گمان که او (بتش) او را به الله تعالی نزدیک میگرداند، چنین کسی مؤمن نمیباشد تا اینکه از عبادت بت برائت میجوید».
پس همانطور که میبینید امام نووی تعظیم بت به این گمان که بت او را به الله نزدیک میگرداند شرک میداند، پس منظور امام نووی از عبارت «یستشفع به إلی ربه» وسیله قراردادن جاه پیامبر صلی الله علیه وسلم در نزد الله است؛ نه درخواست کردن از پیامبر. و به اجماع مسلمین، از معتزله و اشعریه و ماتریدیه و خوارج و غیر آنان هرکسی غیر الله را عبادت کند کافر است، هرکسی از غیر الله درخواست کند شرک کرده است، و نه نووی و نه سبکی هیچ کدام منظورشان از عبارت «یستشفع به الی ربه» درخواست از خود پیامبر صلی الله علیه وسلم نبوده است، و گرچه در این مقاله به طور اختصاصی تنها به شبهاتی که دربارهی امام نووی رحمه الله مطرح شده است میپردازیم، اما بی فایده نخواهد بود که اشارهای به سبکی هم کنیم که او نیز همین منظور را داشته است. او میگوید: «اعلم أنه يجوز التوسل والاستغاثة والتشفع بالنبي إلى ربه».[۹]
ترجمه: «بدان که جایز است توسل و استغاثه و تشفع به نبی به سوی پروردگار».
سپس در ادامه میگوید: «ولسنا في ذلك سائلين غير الله تعالى ولا داعين إلا إياه، فالمسئول في هذه الدعوات كلها هو الله وحده لا شريك له، والمسئول به مختلف، ولم يوجب ذلك إشراكاً ولا سؤال غير الله، كذلك السؤال بالنبي صلى الله عليه وسلم ليس سؤالاً للنبي صلى الله عليه وسلم بل سؤال لله به».[۱۰]
ترجمه: «و ما در اینجا از غیر الله تعالی درخواست نمیکنیم و نه جز او را میخوانیم، پس سوال شونده در همهی این خواندنها الله وحده لا شریک له میباشد، و کسی که به وسیلهی او سوال میشود مختلف است و این باعث شرکورزی و سوالکردن از غیر الله نمیشود، همچنین سوال کردن بوسیلهی پیامبر صلی الله علیه وسلم، سوال کردن از پیامبر نیست بلکه سوال کردن از الله بوسیلهی اوست».
همانطور که میبینید سبکی نیز طلب کردن از رسول الله و درخواست کردن و دعا کردن رسول الله صلی الله علیه وسلم را شرک میداند، بلکه منظور او سوال کردن بوسیلهی رسول الله است، یعنی درخواست کردن از الله بوسیلهی جاه رسول الله.
و شیخ الإسلام ابن تیمیه رحمه الله، سوال و درخواست کردن از الله بوسیله مخلوقات را اشتباه و ناجایز میداند ولی شرک اکبر ندانسته است، و سبکی اشتباهی که کرده است این است که ادعا کرده است قبل از ابن تیمیه کسی توسل به جاه را انکار نکرده است و توسل به جاه به اجماع صحیح می باشد و این ادعایی بیش نیست، اما در هرحال هردو اتفاق نظر دارند که سوال کردن از رسول الله شرک است، و محل اختلاف در این است که سبکی و یا نووی و یا امثال آنان، توسل به جاه نبی را جایز میدانند و ابن تیمیه توسل به جاه نبی را جایز نمیداند و شرک هم نگفته است، ابن تیمیه رحمه الله در این باره میگوید: «وإن كان في العلماء من سوغه فقد ثبت عن غير واحد من العلماء أنه نهى عنه فتكون مسألة نزاع كما تقدم بيانه فيرد ما تنازعوا فيه إلى الله ورسوله ويبدي كل واحد حجته كما في سائر مسائل النزاع وليس هذا من مسائل العقوبات بإجماع المسلمين بل المعاقب على ذلك معتد جاهل ظالم فإن القائل بهذا قد قال ما قالت العلماء والمنكر عليه ليس معه نقل يجب اتباعه لا عن النبي صلى الله عليه وسلم ولا عن الصحابة وقد ثبت أنه لا يجوز القسم بغير الله ; لا بالأنبياء ولا بغيرهم كما سبق بسط الكلام في تقرير ذلك».[۱۱]
ترجمه: «و اگرچه که بعضی از علما آن را جایز دانستهاند پس به تحقیق که ثابت شده که بیش از یک از علما از آن نهی کردهاند، پس مساله اختلافی میباشد چنانکه بیان آن گذشت پس در آنچه که نزاع و اختلاف می شود (حکم آن) به الله و رسولش بازگردانده میشود و هریک از آنان حجتش را دارد چنانکه در سایر مسائل اختلافی چنین است، و این مساله به اجماع مسلمین از مسائل عقوبات نیست بلکه کسی که بخاطر آن عقوبت و مجازات میکند جاهل و ظالم به شمار میآید، برای اینکه کسی که چنین میگوید (= عدم جایز بودن سوال کردن از الله بوسیلهی مخلوق)، چیزی گفته که علما میگویند و کسی که بر او انکار میکند نقلی ندارد که پیروی از آن واجب باشد، نه از پیامبر صلی الله علیه وسلم و نه از صحابه، و به تحقیق که ثابت شده که قسم بغیر الله جایز نیست، نه به انبیا و نه بغیر آنان چنانکه توضیح کامل آن قبلا گذشت».
و همانطور که در بالا گفتیم بهترین دلیل برای صاحب کانال که به ناقض دوم استناد کرده است، سخن خود امام محمد بن عبد الوهاب است که این نواقض ده گانه را آورده است.
ایشان میگوید: «لا بأس بالتوسل بالصالحين: وقول أحمد: يتوسل بالنبي صلى الله عليه وسلم خاصة، مع قولهم إنه لا يستغاث بمخلوق، فالفرق ظاهر جداً، وليس الكلام مما نحن فيه، فكون بعضٍ يرخِّص بالتوسل بالصالحين وبعضهم يخصُّه بالنبي صلى الله عليه وسلم، وأكثر العلماء ينهي عن ذلك ويكرهه، فهذه المسألة من مسائل الفقه، ولو كان الصواب عندنا قول الجمهور إنه مكروه فلا ننكر على من فعله، ولا إنكار في مسائل الاجتهاد، لكن إنكارنا على من دعا لمخلوق أعظم مما يدعو الله تعالى، ويقصد القبر يتضرع عند ضريح الشيخ عبد القادر أو غيره يطلب فيه تفريج الكربات، وإغاثة اللهفات، وإعطاء الرغبات فأين هذا ممن يدعو الله مخلصاً له الدين لا يدعو مع الله أحداً، ولكن يقول في دعائه: أسألك بنبيك، أو بالمرسلين، أو بعبادك الصالحين، أو يقصد قبر معروف أو غيره يدعو عنده، لكن لا يدعو (إلا) الله مخلصاً له الدين، فأين هذا مما نحن فيه ؟ أهـ ».[۱۲]
ترجمه: «مشکلی در توسل به صالحین نیست: و سخن امام احمد که میگوید: تنها به پیامبر صلی الله علیه وسلم توسل میشود، همراه با این گفتارشان که به مخلوق استغاثه نمیشود، پس فرق در اینجا کاملا واضح میباشد و این مراد و منظور ما نیست و بعضی از علما توسل به صالحین را رخصت دادهاند و بعضی دیگر آن را مختص کردهاند به پیامبر صلی الله علیه وسلم، و اکثر علما از این کار نهی کردهاند و آن را مکروه میدانند. پس این مسألهای از مسائل فقهی است و قول صواب نزد ما این است که مکروه میباشد و اگر کسی چنین توسلی انجام بدهد بر او انکار نمیکنیم؛ چراکه در مسائل اجتهادی انکاری نیست. بلکه انکار ما بر کسی است که مخلوقی را بزرگتر از آن طوری که الله را میخواند بخواند و قصد قبری را بکند یا نزد ضریح شیخ عبدالقادر گیلانی گریه بکند و امثال اینها و از او طلب گشایش سختیها و به فریاد رسیدنها و بخشیدن آنچه که رغبتش را دارد بکند، پس این کجا و کسی که الله را مخلصانه میخواند و همراه او احدی را نمیخواند کجا. اما اگر شخصی در دعایش بگوید: (ای الله) از تو میخواهم و مسألت دارم به خاطر پیامبرت یا به خاطر پیامبران یا بندگان صالحت و یا اینکه نزد قبر معروفی برود و در آنجا الله را بخواند، اما جز الله کسی دیگر را نخواند و خالصانه دینش برای او باشد، پس این شامل آنچه که منظور ما است نمیباشد».
همانطور که مشاهده میکنید، شیخ محمد بن عبدالوهاب رحمه الله، «توسل» به جاه و حق انبیاء و صالحین را شرک نمیداند، اما «استغاثه» به آنان را شرک میداند و حتما باید اینجا توجه کرد و فرق بین «توسل» و «استغاثه» را بدانیم و اینها را با هم قاطی نکنیم و یکی ندانیم.
پس در توسل به جاه انبیا و صالحین، آنان را تنها وسیلهای قرار میدهیم تا خداوند بخاطر جاه و مقام و حق آنان، دعای ما را قبول کند. اما در استغاثه به انبیا و صالحین، آن شخص از خود انبیا و صالحینی که وفات کردهاند درخواست کمک و دفع مضرت و جلب منفعت و… میکند. این همان شرک است.
و امام محمد بن عبد الوهاب رحمه الله، استغاثه به انبیا و صالحین را شرک میداند ولی در متن بالا که از ایشان آمده است، ایشان توسل به جاه و مقام آنان را شرک نمیداند؛ بلکه مسالهای از مسائل فقهی میداند که در نزد ایشان نهایتا مکروه میباشد.
و پسر شیخ محمد بن عبدالوهاب یعنی عبدالله بن محمد میگوید: «وأما التوسل، وهو أن يقال: اللهم إني أتوسل إليك بجاه نبيك محمد صلى الله عليه وسلم الله عليه وسلم أو بحق نبيك أو بجاه عبادك الصالحين أو بحق عبدك فلان فهذا من أقســام البدع المذمومة ولم يرد بذلك نص».[۱۳]
ترجمه: «و اما توسل، و آن این که گفته شود: بارالهی من به سوی تو متوسل میشوم به وسیلهی جاه پیامبرت محمد صلی الله علیه وسلم یا به حق پیامبرت یا به جاه بندگان صالحت یا به حق فلان بندهات، پس این از اقسام بدعتهای مذمومه است و نصّی بر آن وارد نشده است».
و نیز به اختصار و تصرف، میگوید: «وهذا يفعلهُ كثير من المتأخرين،وهو من البدع المحدثة في الإسلام،ولكن بعض العلماء يُرخص فيه،وبعضهم بنهى عنه ويكرهه … لكنه لا يوصله إلى الشرك الأكبر».[۱۴]
ترجمه: «و این را بسیاری از متأخرین انجام میدهند، و آن از بدعتهای ساختهشده در اسلام است، ولی بعضی از علما در آن رخصت دادهاند و بعضی دیگر آن را نهی کرده و مکروه دانستهاند… منتها به حد شرک اکبر نمیرسد».
پس امام نووی رحمه الله تنها این نوع توسل را گفته است، اینکه جاه نبی را نزد الله وسیله قرار دهی و جاه نبی را سبب شفاعت قرار دهی.
سپس صاحب کانال چنین نوشته است:
«سلمان در کتاب دعوة الشيخ محمد عبد الوهاب وأثرها في العالم الإسلامي مینویسد: ويقرر علماء الدعوة بأنه من الشرك أن تطلب من الأموات شفاعتهم – حتى ولو كان الميت هو النبي صلى الله عليه وسلم – بدعوى أن لهم جاها عند الله – كما قال تعالى حكاية عن المشركين: { مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى } [ الزمر: ۳ ] , وقوله تعالى: { وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ } [ يونس: ۱۸ ] .
ترجمه:علماي دعوت تقریر کردهاند که طلب شفاعت از اموات هر چند که میت نبی صلی الله علیه وسلم باشد شرک است با این ادعا که آنها نزد الله جاه دارند».
پاسخ: اینجا صاحب کانال در نقل اقوال علما دچار اشتباه فاحش شده است و منظور آنان را درست نفهمیده است، در اینجا کل متن را نقل میکنیم تا متوجه آن شویم.
أحمد بن عطية الزهراني در کتاب «دعوة الشيخ محمد بن عبد الوهاب وأثرها في العالم الإسلامي» که رسالهی دکترای ایشان در عقیده میباشد، در مسالهی شفاعت میگوید که شیخ محمد بن عبد الوهاب شفاعت را به دو دسته تقسیم میکند، اثبات و نفی.
ایشان میگوید: «ثانيا: الشفاعة: يقسّم الشيخ محمد بن عبد الوهاب الشفاعة إلى قسمين: مثبتة ومنفية، وينقل كلاما لشيخ الإسلام ابن تيمية في هذا المعنى[۱۵] ويشرح الشيخ عبد الرحمن بن حسن بن محمد بن عبد الوهاب كلام جده بقوله: “الشفاعة نوعان: منفية في القرآن، وهي الشفاعة للكافر والمشرك، قال تعالى: {فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ} [المدثر: ۴۸] وشفاعة أثبتها القرآن وهي خالصة لأهل الإخلاص (التوحيد) وقيدها تعالى بأمرين: الأول: إذنه للشافع أن يشفع كما قال تعالى: {مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ} [البقرة: ۲۵۵] والثاني: رضاه عمن أذن للشافع أن يشفع فيه كما قال تعالى: {وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى} [الأنبياء: ۲۸] وهو سبحانه لا يرضى إلا التوحيد”[۱۶].
ومن أنواع الشفاعة التي أثبتها الشيخ محمد بن عبد الوهاب وأتباعه من علماء الدعوة – اقتداء بالسلف الصالح – شفاعة الأنبياء والملائكة والأولياء والأطفال لورودها إما في القرآن أو في السنة الصحيحة، وكلها لا تكون إلا من بعد إذن الله تعالى ورضاه عمن شفع له، فلا يجوز أن تطلبها منهم وتدعوهم أن يشفعوا لك وإنما تطلبها من الله تعالى[۱۷].
ويقرر علماء الدعوة بأنه من الشرك أن تطلب من الأموات شفاعتهم – حتى ولو كان الميت هو النبي صلى الله عليه وسلم – بدعوى أن لهم جاها عند الله – كما قال تعالى حكاية عن المشركين: {مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى} [الزمر: ۳] وقوله تعالى: {وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ} [يونس: ۱۸] (۵) [يونس: ۱۸]».
همانطور که مشاهده میکنید، ایشان دو نوع شفاعتی که یکی اثبات میشود و دیگری نفی میشود را توضیح میدهد، و دربارهی شفاعتی که اثبات میشود میگوید: «لا تكون إلا من بعد إذن الله تعالى ورضاه عمن شفع له، فلا يجوز أن تطلبها منهم وتدعوهم أن يشفعوا لك وإنما تطلبها من الله تعالى»؛ «این شفاعتی که اثبات میشود، نمیباشد مگر بعد از اینکه الله تعالی به آن اجازه دهد و از کسی که برایش شفاعت میشود راضی باشد، پس جایز نیست که شفاعت را از آنان بخواهی و آنان را بخوانی اینکه برایت شفاعت کنند بلکه تنها شفاعت را از الله تعالی میخواهی».
پس شفاعت خواستن از آنان، ولو پیامبر صلی الله علیه وسلم هم باشد جایز نیست، و علت جایز نبودن آن این است که باید شفاعت را از الله بخواهیم و پیامبر صلی الله علیه وسلم حق شفاعت کردن ندارد مگر اینکه الله به او اجازهی شفاعت بدهد و از کسی که قرار است برایش شفاعت کند راضی باشد، اگر کسی بدون رعایت کردن این دو مورد، برود و از پیامبر صلی الله علیه وسلم شفاعت بخواهد، این جایز نیست و شرکی است.
اما اشتباهی که صاحب کانال دچار آن شده است این است که فکر کرده است چون کلمهی جاه در عبارتی که از أحمد بن عطية نقل کرده است، آمده است، پس منظورش از این عبارت همان توسل به جاه میباشد!!! و این است که گفته میشود علم دین و عقیده را از این و آن نگیرید که مطالبی را از اینجا و آنجا کپی و پست میکنند و اصلا نصوص علما را درک نمیکنند و نمیفهمند و با عقل ناقص خودشان آن را میفهمند و سپس دچار غلو در تکفیر میشوند.
برای متوجهشدن مطلب، اینطور توضیح میدهم که پیامبر صلی الله علیه وسلم در نزد الله جاه دارد و در آن شکی نیست، حال چند حالت پیش میآید:
یکی: اینکه اگر از پیامبر صلی الله علیه وسلم بعد از وفاتش طلب استغاثه و یا مدد و یا رزق و روزی و یا شفاعت کنیم به حجت اینکه او نزد الله جاه دارد، چنین چیزی جایز نیست و شرک است. چون در اینجا از خود پیامبر طلب شده است. و اینکه پیامبر در نزد الله جاه دارد، نمیتواند توجیه کنندهی چنین عملی باشد.
اما دوم: اینکه اگر به پیامبر صلی الله علیه وسلم بعد از وفاتش متوسل شویم به سوی الله، اینطور که بگوییم ای الله بخاطر جاه و حقی که پیامبر نزدت دارد فلان خواستهام را برآورده کن، پس این کلّاً یک مبحث دیگر است و این اگرچه شرک اکبر مخرج از ملت نیست، ولی درست و صواب هم نمیباشد و چنانکه محمد بن عبدالوهاب گفت مکروه است. چون در این حالت از پیامبر درخواست و طلب نشده است.
حال به همان کتابی که صاحب کانال استناد کرده بر میگردیم تا ببینیم دربارهی این حالت دومی چه گفته است. در صفحه ۵۲ آمده است:
«ولقد أخذ الحديث عن البدع المحدثة في الدين حيزا كبيرا من مؤلفات ورسائل الشيخ محمد بن عبد الوهاب وأتباعه من علماء الدعوة، بل لا تكاد تجد شيئا من هذه المؤلفات والرسائل إلا وقد أشارت -تفصيلا أو إجمالا – إلى تلك البدع التي دخلت في دين الإسلام، وأبعدت المسلمين عن إسلامهم الصحيح النقي، وعلى سبيل المثال اشتملت الرسالة الصغيرة الوافية التي كتبها الشيخ عبد الله بن الشيخ محمد بن عبد الوهاب – رحمهما الله – عند دخول جيوش الدعوة مكة في محرم سنة ۱۲۱۸ هـ اشتملت على حديث واف عن أنواع متعددة من هذه البدع، فذكر بدعة رفع الصوت بالصلاة على النبي صلى الله عليه وسلم بعد الأذان، وبدعة الاحتفال بالمولد النبوي الشريف، وبدعة التوسل بجاه النبي أو الحلف به. . وغيرها[۱۸]
أما حكم هذه البدع في نظر علماء الدعوة، فهي مذمومة على كل حال، ويختلف الحكم عليها باختلاف نوعها والقصد الذي أراده فاعلها، فإذا كان بعض هذه الأنواع محرما، فإن بعضها قد يصل إلى درجة الشرك مثل الحلف بغير الله إذا قصد المقسم بحلفه التعظيم».[۱۹]
اینجا دربارهی بدعتهایی مانند بلندکردن صدا بعد از نماز در صلوات فرستادن بر پیامبر و بدعت عید میلاد گرفتن برای پیامبر و بدعت توسل به جاه نبی و سوگند خوردن به او صحبت میکند.
سپس نظر علمای دعوت نجد را دربارهی این بدعتها ذکر میکند و میگوید که این بدعت ها در هر حال مذموم هستند ولی توسل به جاه نبی را شرک ندانسته است. پس اینجا متوجه اشتباه صاحب کانال میشویم که در استناد کردن به اقوال علما دقت نکرده است و سخن آنان را در جای خودش به کار نبرده است و فرق بین توسل به جاه نبی، با درخواست استغاثه یا شفاعت خواهی از خود نبی را درک نکرده است.
و باز میگوییم که عبارت «يستشفع به إلی ربه» به معنای این است که جاه و مقام او را در نزد الله به عنوان وسیله و شفیع خود در قبول شدن دعایش قرار دهد.
و در جواب شيخ سليمان دربارهی توسل مشروع چنین آمده است:
«من سليمان بن عبد الله بن الشيخ محمد بن عبد الوهاب، إلى الأخ عبد الله بن أحمد، سلام عليكم ورحمة الله وبركاته.
وبعد: وصل الخط، وصلك الله إلى رضوانه، وما سألت عنه: هل يجوز التوسل بجاه النبي صلى الله عليه وسلم، أو غيره من الأنبياء والمرسلين، والصالحين في الدعاء؟».
ترجمه: «از سلیمان بن عبدالله بن شیخ محمد بن عبدالوهاب به برادر عبد الله بن احمد سلام علیکم و رحمة الله وبرکاته
اما بعد: نوشتهات به من رسید، به رضایت الله برسی، و آنچه که دربارهاش سوال کردی که آیا توسل به جاه پیامبر صلی الله علیه وسلم یا غیر او از انبیا و مرسلین و صالحین در دعا جایز است؟».
سپس توسل مشروع همانند توسل به اسماء و صفات و ایمان و عمل صالح را ذکر میکند و بعد از آن دربارهی توسل نامشروع یعنی توسل به جاه مخلوقین توضیح میدهد و میگوید: «وأما التوسل بجاه المخلوقين كمن يقول: اللهم إني أسألك بنبيك محمد، أو أسألك بجاه نبيك محمد صلى الله عليه وسلم، ونحو ذلك بعد موتهم، فهذا لم ينقل عن النبي صلى الله عليه وسلم وأكثر العلماء على النهي عنه».
ترجمه: «و اما توسل به جاه مخلوقین همانند اینکه گفته شود: بارالهی همانا من از تو میخواهم بخاطر پیامبرت محمد یا از تو مسألت دارم به جاه پیامبرت محمد صلی الله علیه وسلم و نحو آن، بعد از مردنشان، پس چنین چیزی از پیامبر صلی الله علیه وسلم نقل نشده است و اکثر علما از آن نهی کردهاند».
سپس شبهات در این باره را پاسخ میدهد و دلایل بر نامشروع بودن آن را ذکر میکند و در آخر میگوید: «واعلم: أن التوسل بذات المخلوق، أو بجاهه غير سؤاله ودعائه; فالتوسل بذاته أو بجاهه، أن يقول: اللهم اغفر لي وارحمني، وأدخلني الجنة بنبيك محمد صلى الله عليه وسلم أو بجاه نبيك محمد صلى الله عليه وسلم ونحو ذلك، فهذا بدعة ليس بشرك. وسؤاله ودعاؤه، هو أن يقول: يا رسول الله أسألك الشفاعة، وأنا في كرب شديد فرج عني، واستجرت بك من فلان فأجرني ونحو ذلك؛ فهذا كفر وشرك أكبر، ينقل صاحبه عن الملة، لأنه صرف حق الله لغيره، لأن الدعاء عبادة لا يصلح إلا لله ; فمن دعاه فقد عبده، ومن عبد غير الله فقد أشرك. والأدلة على هذا أكثر من أن تحصر، وكثير من الناس لا يميز، ولا يفرق بين التوسل بالمخلوق أو بجاهه، وبين دعائه وسؤاله؛ فافهم ذلك، وفقنا الله وإياك لسلوك أحسن المسالك».
ترجمه: «و بدان که توسل به ذات مخلوق یا به جاه او، مختلف با -و غیر از- درخواستکردن و یا دعا کردن از اوست، پس توسل به ذات یا جاه او اینکه گفته شود: بارالهی مرا ببخش یا به من رحم کن و وارد بهشتم کن بخاطر پیامبرت محمد صلی الله علیه وسلم یا بخاطر جاه پیامبر محمد صلی الله علیه وسلم و نحو آن، پس این بدعت بوده و شرک نیست. و سوال کردن از او و به دعا خواندن او، اینکه بگوید: ای رسول الله از تو شفاعت میخواهم و من در سختی شدیدی هستم و گشایشی برایم قرار بده و اجر فلانی را بخاطر تو دادم پس تو به اجر و پاداش من بده و نحو آن، پس این کفر و شرک اکبر است که صاحبش را از ملت منتقل میکند برای اینکه حق الله را برای غیر او صرف کرده است، برای اینکه دعا عبادت است و جز برای الله درست نمیباشد. پس هرکسی را دعا کند به تحقیق عبادتش کرده است و هرکسی که غیر الله را عبادت کند به تحقیق شرک ورزیده است. و دلایل در اینباره بیشتر از آن است که به شمار آید و بسیاری از مردم تمییز نمیدهند و فرق نمیگذارند بین توسل به مخلوق یا به جاهل او و بین دعا کردن و سؤال کردن از او، پس این را بفهم الله ما و شما را به بهترین سلوک و مسالک توفیق دهد».
پس توسل به جاه جایز نیست ولی شرک اکبر مخرج از ملت هم نیست، و حتی شیخ محمد بن عبد الوهاب شخص معینی که مردهها را میخواند و استغاثه میکند نیز تکفیر معین نکرده است و برایشان عذر به جهل قائل است، حال چه برسد به کسی که به جاه مخلوق توسل میکند! ایشان میگوید:
«إذا تقرر هذا، فنحن نعلم بالضرورة أن النبي صلى الله عليه وسلم لم يشرع لأمته أن يدعوا أحداً من الأموات، لا الأنبياء ولا الصالحين ولا غيرهم، لا بلفظ الاستغاثة ولا بغيرها كما أنه لم يشرع لأمته السجود لميت، ولا إلى ميت، ونحو ذلك؛ بل نعلم: أنه نهى عن كل هذه الأمور، وأن ذلك من الشرك الذي حرمه الله ورسوله، ولكن لغلبة الجهل، وقلة العلم بآثار الرسالة في كثير من المتأخرين، لم يمكن تكفيرهم بذلك، حتى يتبين لهم ما جاء به الرسول صلى الله عليه وسلم مما يخالفه».[۲۰]
ترجمه: «اگر این مقرر گشت، پس ما به ضرورت میدانیم که پیامبر صلی الله علیه وسلم برای امتّش تشریع نکرده که کسی از مردگان خوانده شود، نه انبیا و نه صالحین و نه غیر آنان، نه با لفظ استغاثه و نه غیر آن. همانطور که او برای امتّش، سجده برای مرده و به سوی مرده و امثال آن را تشریع نکرده است. بلکه میدانیم که او از همهی این امور نهی کرد و اینکه آن کارها از شرکی است که الله و رسولش حرام کرده است؛ اما بخاطر غلبهی جهل و قِلّت علم به آثار رسالت در نزد بسیاری از متأخرین، تکفیر آنان به خاطر آن کارها ممکن نیست؛ تا اینکه برای آنان آنچه را که رسول صلی الله علیه وسلم آورده است از دلایلی که مخالف کار آنان است، بیان شود».
و در كتاب مجموعة الرسائل والمسائل النجدية چنین آمده است:
«المبحث الثالث فيمن مات على التوحيد، وإقامة قواعد الإسلام الخمس، وأصول الإيمان الستة، ولكنه كان يدعو وينادي ويتوسل في الدعاء إذا دعا ربه ويتوجه بنبيه في دعائه معتمدا على الحديثين اللذين ذكرناهما، أو جهلا منه وغباوة، كيف حكمهم؟
(فالجواب) أن يقال: قد قدمنا الكلام على سؤال الميت، والاستغاثة به، وبينا الفرق بينه، وبين التوسل به في الدعاء، وأن سؤال الميت، والاستغاثة به في قضاء الحاجات وتفريج الكربات، من الشرك الأكبر الذي حرمه الله تعالى ورسوله، واتفقت الكتب الإلهية، والدعوات النبوية على تحريمه وتكفير فاعله والبراءة منه ومعاداته؛ ولكن في أزمنة الفترات، وغلبة الجهل لا يكفر الشخص المعين بذلك حتى تقوم عليه الحجة بالرسالة، ويبين له ويعرف أن هذا هو الشرك الأكبر الذي حرمه الله ورسوله.فإذا بلغته الحجة، وتليت عليه الآيات القرآنية، والأحاديث النبوية، ثم أصر على شركه فهو كافر؛ بخلاف من فعل ذلك جهالة منه ولم ينبه على ذلك.فالجاهل فعله كفر، ولكن لا يحكم بكفره إلا بعد بلوغ الحجة إليه؛ فإذا قامت عليه الحجة ثم أصر على شركه فقد كفر، ولو كان يشهد أن لا إله إلا الله، وأن محمدا رسول الله، ويصلي، ويزكي، ويؤمن بالأصول الستة».[۲۱]
ترجمه: «مبحث سوم: دربارهی کسی که بر توحید مرده و قواعد پنجگانهی اسلام و اصول ششگانهی ایمان را برپا داشته و لیکن او میخوانده و صدا میکرده و متوسل میشده در دعایش هنگامی که پروردگارش را به دعا میخواند و در دعایش به پیامبر رو میکرد با اعتمادش بر دو حدیثی که قبلا ذکر کردیم، یا بخاطر جهالت و گمراهیاش، حکم اینها چگونه است؟
جواب: گفته میشود که به تحقیق صحبت دربارهی سؤال کردن از میّت و استغاثه به او را قبلا آوردیم و فرق بین این کار را با توسل به او در دعا روشن ساختیم. و اینکه سؤالکردن از میّت و استغاثه به او در برآورده شدن نیازها و برطرف شدن سختیها از شرک اکبری است که الله و رسولش حرام کرده است و کتاب های الهی و دعوتهای نبوی بر حرام بودن آن و تکفیر فاعل آن و برائت و دشمنی با آن اتفاق دارد، ولکن در زمانهای فترات و غلبهی جهل، شخص معین بخاطر آن تکفیر نمیشود تا اینکه بر او حجت رسالی اقامه شود. پس هنگامی که حجت بر او اقامه شد و آیات قرآنی و احادیث نبوی بر او خوانده شد، سپس بر شرکش اصرار ورزید پس او کافر است، بر خلاف کسی که آن را از روی جهالت انجام میدهد و بخاطر کاری که میکند آگاهی و هشدار داده نشده است. پس شخص جاهل فعل او کفر است لیکن حکم به کفر او نمیدهیم مگر بعد از ابلاغ حجت بر او. پس هنگامی که حجت بر او اقامه شد سپس بر شرکش اصرار ورزید به تحقیق کافر شده است اگرچه هم شهادت لا إله إلا الله ومحمد رسول الله را بدهد و نماز بخواند و زکات بدهد و به اصول ششگانه ایمان داشته باشد».
سپس صاحب کانال در ادامه چنین نوشته است:
«یا شیخ الاسلام ابن تیمیه در كتاب الجواب الصحيح مینویسد:
وأما دعوة غير الله، والالتجاء إليهم، والاستغاثة بهم، لكشف الشدائد، أو جلب الفوائد، فهو الشرك الأكبر الذي لا يغفره الله إلا بالتوبة منه، وهو الذي أرسل الله رسله وأنزل كتبه بالنهي عنه، وإن كان الداعي غير الله إنما يريد شفاعتهم عند الله، وذلك لأن الكفار، مشركي العرب، وغيرهم، إنما أرادوا ذلك
وَمَا يَفْعَلُونَهُ مِنْ دُعَاءِ الْمَخْلُوقِينَ كَالْمَلَائِكَةِ، أَوْ كَالْأَنْبِيَاءِ وَالصَّالِحِينَ الَّذِينَ مَاتُوا، مِثْلَ دُعَائِهِمْ مَرْيَمَ وَغَيْرِهَا، وَطَلَبِهِمْ مِنَ الْأَمْوَاتِ الشَّفَاعَةَ لَهُمْ عِنْدَ اللَّهِ – لَمْ يُبْعَثْ بِهِ أَحَدٌ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ، فَكَيْفَ وَقَدْ صَوَّرُوا تَمَاثِيلَهُمْ لِيَكُونَ تَذْكِيرًا لَهُمْ بِأَصْحَابِهَا، وَيَدْعُونَ تِلْكَ الصُّوَرَ؟
وإِنْ قَصَدُوا دُعَاءَ أَصْحَابِهَا، فَهُمْ إِذَا صَرَّحُوا بِدُعَاءِ أَصْحَابِهَا وَطَلَبُوا مِنْهُمُ الشَّفَاعَةَ وَهُمْ مَوْتَى وَغَائِبُونَ، كَانُوا مُشْرِكِينَ.
ترجمه: دعوت غیر الله و التجا به سوی آنها و استغاثه به آنها برای رفع سختی ها و یا جلب فایده، شرک اکبر است که غفران الله فقط با توبه از آن است و الله رسول خودش را فرستاده و با کتابش از آن نهی کرده است و هر چند کسی که غیر الله را دعا میکند، مراد او شفاعت آنها نزد الله باشد، زیرا مراد کفار مشرک عرب و غیر آنها همان بوده است
و افعال آنها مثل دعای مخلوقین مانند انبیا و صالحین که مردهاند مثل دعای مریم و دیگران و طلب شفاعت آنها از اموات به سوی الله، هیچ کدام از انبیا با آن مبعوث نشدهاند. بنابراین چگونه میشود که تمثال های خود را تصویر کردهاند تا آنها را به یاد اصحاب آن بیاندازد و آن صورت ها را دعا میکنند؟
و اگر دعای اصحاب آن را قصد کنند و اگر آنها دعای اصحاب آن را تصریح کنند و از آنها طلب شفاعت کنند در حالیکه مردهاند و غایب هستند، مشرک خواهند بود».
پاسخ: این متن بدون شک صحیح است و غباری بر آن نیست و همانطور که گفتیم طلب شفاعت از مردگان شرک است و بحثی در آن نیست. اما توسل به جاه نبی چیز دیگری است که شیخ الاسلام این تیمیه نیز دربارهی آن صحبت کرده گرچه از آن نهی کرده و آن را بدعت و ناجایز میداند، ولی عبارتی که نشان بدهد ایشان چنین توسلی را شرک اکبر خارج کننده از ملت بداند وجود ندارد.
اینک از شیخ الاسلام ابن تیمیه دربارهی توسل به جاه نقل میکنیم که ایشان چنین توسلی را جایز نمیداند، ولی نگفته که شرک اکبر است.
در مجموع الفتاوى[۲۲] میگوید:
«وإن كان سؤالا بمجرد ذات الأنبياء والصالحين: فهذا غير مشروع، وقد نهى عنه غير واحد من العلماء، وقالوا: إنه لا يجوز. ورخص فيه بعضهم، والأول أرجح كما تقدم».
ترجمه: «و اگر به مجرد ذات انبیا و صالحین درخواست کند به سوی الله، پس این مشروع نیست و بیش از یک نفر از علما آن را نهی کرده و گفتهاند جایز نیست و بعضی دیگر از آنان آن را رخصت دادهاند و اوّلی راجحتر است».
سپس میگوید:
«أما إذا لم نتوسل إليه سبحانه بدعائهم ولا بأعمالنا، ولكن توسلنا بنفس ذواتهم: لم يكن نفس ذواتهم سببا يقتضى إجابة دعائنا، فكنا متوسلين بغير وسيلة، ولهذا لم يكن هذا منقولا عن النبي صلى الله عليه و سلم نقلا صحيحا، ولا مشهورا عن السلف».
ترجمه: «اگر به دعای آنان و یا به اعمال خودمان توسل نجستیم به سوی الله، و به جای آن به نفس ذات آنان متوسل شدیم، پس نفس ذات آنان سببی که مقتضی اجابت دعا باشد نیست، در واقع به چیزی که وسیله نیست توسل کردهایم. برای همین چنین توسلی از پیامبر صلی الله علیه وسلم با نقل صحیح نقل نشده است».
و در جایی دیگر[۲۳] چنین گفته است:
«وَسُئِلَ شَيْخُ الْإِسْلَامِ – رَحِمَهُ اللَّهُ تَعَالَى -: هَلْ يَجُوزُ التَّوَسُّلُ بِالنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَمْ لَا؟».
از شیخ الاسلام سوال شد آیا توسل به پیامبر صلی الله علیه وسلم جایز است یا نه.
و به اختصار میگوید: «وَأَمَّا قَوْلُ الْقَائِلِ: اللَّهُمَّ إنِّي أَتَوَسَّلُ إلَيْك بِهِ. فَلِلْعُلَمَاءِ فِيهِ قَوْلَانِ…».
اینکه کسی بگوید خدایا من به وسیلهی او (پیامبر) به تو متوسل میشوم، علما دربارهی آن دو قول دارند، سپس میگوید در یک قول از امام احمد آمده که ایشان به طور خاص قسم به پیامبر صلی الله علیه وسلم را منعقد میداند و در نتیجه توسل به او را هم جایز میداند: «وَأَحْمَدُ فِي إحْدَى الرِّوَايَتَيْنِ قَدْ جَوَّزَ الْقَسَمَ بِهِ فَلِذَلِكَ جَوَّزَ التَّوَسُّلَ بِهِ».
و در جایی دیگر میگوید: «وَأَمَّا الْقِسْمُ الثَّالِثُ وَهُوَ أَنْ يَقُولُ: اللَّهُمَّ بِجَاهِ فُلَانٍ عِنْدَك أَوْ بِبَرَكَةِ فُلَانٍ أَوْ بِحُرْمَةِ فُلَانٍ عِنْدَك: افْعَلْ بِي كَذَا وَكَذَا . فَهَذَا يَفْعَلُهُ كَثِيرٌ مِنْ النَّاسِ؛ لَكِنْ لَمْ يُنْقَلْ عَنْ أَحَدٍ مِنْ الصَّحَابَةِ وَالتَّابِعِينَ وَسَلَفِ الْأُمَّةِ أَنَّهُمْ كَانُوا يَدْعُونَ بِمِثْلِ هَذَا الدُّعَاءِ».[۲۴]
ترجمه: «نوع سوم و آن اینکه گفته میشود خدایا به جایگاهی که فلان شخص نزد تو دارد یا به برکت فلان شخص یا به حرمت فلان شخص که نزد تو دارد برایم چنین و چنان کن. پس این را بسیاری از مردم انجام میدهند ولی از هیچ یک از صحابه و تابعین و سلف امت نقل نشده که آنان به چنین دعایی الله را دعا کرده باشند…».
سپس در ادامه حدیث توسل مرد نابینا به پیامبر صلی الله علیه وسلم را نقل میکند و از زبان کسانی که چنین توسلی را قبول دارند نقل میکند و میگوید: «فَإِنَّ هَذَا الْحَدِيثَ قَدْ اسْتَدَلَّ بِهِ طَائِفَةٌ عَلَى جَوَازِ التَّوَسُّلِ بِالنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ فِي حَيَاتِهِ وَبَعْدَ مَمَاتِهِ . قَالُوا: وَلَيْسَ فِي التَّوَسُّلِ دُعَاءُ الْمَخْلُوقِينَ وَلَا اسْتِغَاثَةٌ بِالْمَخْلُوقِ وَإِنَّمَا هُوَ دُعَاءٌ وَاسْتِغَاثَةٌ بِاَللَّهِ؛ لَكِنْ فِيهِ سُؤَالٌ بِجَاهِهِ».
ترجمه: «این حدیث را طایفهای برای جواز توسل به پیامبر به آن استدلال میکنند در زمان حیات و بعد از مماتش. و میگویند که در این توسل، دعا کردن مخلوقین یا استغاثه به مخلوق موجود نمیباشد، بلکه تنها دعا و استغاثه از فقط الله است منتها در این دعا به وسیلهی جاه نبی از او درخواست کردهاند».
سپس این حدیث را از سنن ابن ماجه نقل میکند: «اللَّهُمَّ إنِّي أَسْأَلُك بِحَقِّ السَّائِلِينَ عَلَيْك وَبِحَقِّ مَمْشَايَ هَذَا…»؛ «خدایا من از تو درخواست میکنم به حق درخواست کنندگان بر تو و به حق راه روندگان به سوی نماز…».
و میگوید: «قَالُوا فَفِي هَذَا الْحَدِيثِ أَنَّهُ سَأَلَ بِحَقِّ السَّائِلِينَ عَلَيْهِ وَبِحَقِّ مَمْشَاهُ إلَى الصَّلَاةِ وَاَللَّهُ تَعَالَى قَدْ جَعَلَ عَلَى نَفْسِهِ حَقًّا».
ترجمه: «میگویند که در این حدیث آمده که او به حق سائلین بر او و به حق روندگان به نماز از او درخواست کرده است و الله متعال هم بر نفس خود حق قرار داده است چنانکه میفرماید: ﴿وَكَانَ حَقًّا عَلَيۡنَا نَصۡرُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ [الروم: ۴۷]
«و یاری دادن مؤمنان بر (عهدۀ) ما بود».
یا حدیث: «يَا مُعَاذُ أَتَدْرِي مَا حَقُّ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ» را نقل میکند…
و به این شکل اقوال و دلایل آنان در جواز توسل به جاه و مقام نبی به سوی الله را نقل میکند و در نهایت آن میگوید که:
«وَقَالَتْ طَائِفَةٌ لَيْسَ فِي هَذَا جَوَازُ التَّوَسُّلِ بِهِ بَعْدَ مَمَاتِهِ وَفِي مَغِيبِهِ؛ بَلْ إنَّمَا فِيهِ التَّوَسُّلُ فِي حَيَاتِهِ بِحُضُورِهِ».
ترجمه: «و طایفهی دیگر میگویند که در اینها جوازی بر توسل به او بعد از مردن و در غیاب او نمیباشد، بلکه تنها دلیل بر توسل به او در حیات و حضور او میباشد».
چنانکه میبینید، شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله نیز چنین توسلی را شرکی نمیداند چون اصلا از غیر الله درخواست نشده است بلکه تنها الله را خواندهاند، منتها با وسیلهای که دلیل شرعی بر وسیله بودن آن نیست. برای همین چنین توسلی را بدعی میداند نه شرکی. پس توسل به جاه نبی، شرک اکبر خارج کننده از ملت نیست، بلکه بدعت و یا به قول محمد بن عبدالوهاب مکروه است.
سپس صاحب کانال از شیخ فوزان نقل کرده است:
«شیخ فوزان میگوید: “ومن الشبه التي تعلقوا بها: قضية الشفاعة؛ حيث يقولون: نحن لا نريد من الأولياء والصالحين قضاء الحاجات من دون الله، ولكن نريد منهم أن يشفعوا لنا عند الله؛ لأنهم أهل صلاح ومكانة عند الله؛ فنحن نريد بجاههم وشفاعتهم.
والجواب: أن هذا هو عين ما قاله المشركون من قبل في تسويغ ما هم عليه، وقد كفَّرهم الله، وسمَّاهم مشركين؛ كما في قوله تعالى: (وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا يَضُرُّهُمْ وَلا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ) انتهى. “الإرشاد إلى صحيح الاعتقاد” (ص ۷۰-۷۱)
ترجمه: یکی از شبهاتی که به آن متوسل شدهاند قضیه شفاعت است. آنها میگویند: ما به غیر الله و از اولیا و صالحین قضای حاجات را نمیخواهیم، اما از آنها میخواهیم که به سوی الله برای ما شفاعت کنند، چون آنها اهل صلاح هستند و نزد الله جایگاه دارند. پس ما به جاه و شفاعت آنها میخواهیم.
جواب: این عین چیزی است که مشرکین آن را میگفتند تا کار خودشان را جایز کنند و الله آنها را کافر کرده است و آنها را مشرک نامیده است مانند آنچه که در قول الله تعالی آمده است: (وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا يَضُرُّهُمْ وَلا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ)
پاسخ: این نیز دربارهی شفاعت است و همانطور که گفتیم شفاعت خواستن از غیر الله جایز نیست و شرک است. اما توسل به جاه نبی بدعت است. شیخ صالح بن فوزان بن عبدالله الفوزان در سایت خودشان به صورت صوتی دربارهی توسل به جاه نبی توضیح میدهد و میگوید که چنین توسلی جایز نیست و بدعت است؛ اما نمیگوید که شرک اکبر است.
این نیز لینک آن:
http://www.alfawzan.af.org.sa/ar/node/7201
و مادام که صاحب کانال به شیخ صالح الفوزان استناد میکند، پس چرا به سخن او دربارهی نووی هم استناد نمیکند و موقف و رأی او را قبول نمیکند؟ صاحب چنین کانالی حتی درست نیست که به او طالب علم مبتدی هم گفته شود، چنین افرادی بهرهای از علم شرعی نبردهاند، جز خواندن چند مقاله و کپی کردن مطالبی که آگاهی به فحوا و محتوایش هم ندارند. پس طالب علم مبتدی مانند رانندهای است که در تاریکی شب با نور پایین ماشینش حرکت میکند و او جز یک مقدار بسیار کم از جلوی خود را نمیبیند آن هم دیدنی که آمیخته با تاریکی است، و نُه دَهُم دیگر از فضا را بخاطر تاریکی (جهل و بی علمیاش) نمیبیند. به این خاطر اکثر این افراد جوانانی کم سن و سال هستند که دست به تکفیر و تفسیق و تبدیع کسانی زدهاند که دو برابر عمر آنان را تنها در طلب علم گذراندهاند و به مرتبهی اجتهاد رسیدهاند و هرگز بدون داشتن دلیل سخنی نگفتهاند. حال سخنان صالح الفوزان را دربارهی امام نووی رحمه اله نقل میکنیم بهاین امید که صاحب این کانال و کسانی که به شکل او هستند، به راه حق بازگردند و از تکفیر، و غلوّ در آن دست بکشند.
از شیخ صالح الفوزان سوال شد: «لقد ظهر بين طلاب العلم اختلاف في تعريف المبتدع، فقال بعضهم: هو من قال أو فعل البدعة، ولو لم تقع عليه الحجة، ومنهم من قال لابد من إقامة الحجة عليه، ومنهم من فرَّق بين العالم المجتهد وغيره من الذين أصلوا أصولهم المخالفة لمنهج أهل السنة والجماعة، وظهر من بعض هذه الأقوال تبديع ابن حجر والنووي، وعدم الترحم عليهم ؟».
ترجمه: «همانا در بین طالبان علم اختلاف ظاهر گشته در تعریف مبتدع، بعضی از آنان میگویند مبتدع کسی است که بدعت را میگوید یا انجام میدهد اگرچه هم بر او اقامهی حجت نشده باشد، و بعضی از آنان میگویند که باید بر او اقامهی حجت شود و بعضی از آنان فرق میگذارند بین عالم مجتهد و غیر او از کسانی که اصولی مخالف با منهج اهل سنت و جماعت ساختهاند، و از بعضی از این اقوال تبدیع کردن ابن حجر و نووی و عدم رحمت فرستادن بر آنان، ظاهر گشته است».
در جواب میگوید: «أولاً: لا ينبغي للطلبة المبتدئين وغيرهم من العامة أن يشتغلوا بالتبديع والتفسيق؛ لأن ذلك أمر خطير وهم ليس عندهم علم ودراية في هذا الموضوع، وأيضاً هذا يُحدث العداوة والبغضاء بينهم، فالواجب عليهم الاشتغال بطلب العلم، وكف ألسنتهم عما لا فائدة فيه، بل فيه مضرة عليهم، وعلى غيرهم.
ثانياً: البدعة: ما أحدث في الدين مما ليس منه؛ لقوله صلى الله عليه وسلم: (من أحدث في أمرنا هذا ما ليس منه فهو رد) – رواه البخاري -، وإذا فعل الشيء المخالف جاهلاً: فإنه يعذر بجهله، ولا يحكم عليه بأنه مبتدع، لكن ما عمله يعتبر بدعة.
ثالثاً: من كان عنده أخطاء اجتهادية تأوَّل فيها غيره، كابن حجر، والنووي، وما قد يقع منهما من تأويل بعض الصفات: لا يُحكم عليه بأنه مبتدع، ولكن يُقال: هذا الذي حصل منهما خطأ، ويرجى لهما المغفرة بما قدماه من خدمة عظيمة لسنَّة رسول الله صلى الله عليه وسلم، فهما إمامان جليلان، موثوقان عند أهل العلم».[۲۵]
ترجمه: «اوّلاً: شایسته نیست که طلبهی مبتدی و غیر اینها از عوام به تبدیع و تفسیق مشغول شوند برای اینکه آن امری خطرناک است و آنان علم و درایت در این موضوع ندارند و همچنین چنین چیزی باعث بوجود آمدن دشمنی و بغض بینشان میشود، پس بر آنان واجب است که به طلب علم مشغول باشند و زبانشان را از آنچه که فایدهای در آن نیست نگه دارند، بلکه این کار به ضرر خودشان و غیرشان است.
دوّماً: بدعت آن چیزی است که در دین بوجود میآید و از دین نیست، بنا بر فرمودهی پیامبر صلی الله علیه وسلم: «هرکس در امر ما چیزی بوجود بیاورد که از آن نیست پس آن مردود است». به روایت بخاری. و اگر کسی از روی جهالت چیزی مخالف انجام دهد پس او بخاطر جهلش معذور است و حکم به مبتدع بودن او نمیدهیم لیکن آنچه که انجام میدهد بدعت به اعتبار میآید.
سوماً: کسی که خطای اجتهادی دارد و در آن تاویل کرده است، مانند ابن حجر و نووی و آنچه از آنان واقع شده است در تاویل کردن بعضی از صفات، حکم به مبتدع بودن او نمیشود، ولیکن گفته میشود که آنچه که از این دو حاصل شده است خطا میباشد و بخاطر خدمت عظیمشان به سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم برایشان امید مغفرت داشته باشد. پس آن دو، دو امام بزرگوار و مورد اعتماد نزد اهل علم هستند».
آیا کسانی که اصرار بر تکفیر کردن امام نووی رحمه الله دارند، به آنچه که صالح فوزان اکتفا کرد، اکتفا میکنند؟ یا ایشان را هم جاهل و عاذری و گمراه وصف میکنند؟
…………………..
[۱]– قاضی ابو یعلی در طبقات الحنابله در ج: ۱ ص: ۴۶۱ آن را تخریج کرده است.
[۲]– مجموع الفتاوى، ج: ۱۲ ص: ۴۸۸٫
[۳]– المسائل الماردينية، ص: ۶۹ – مجموع الفتاوى، ج: ۲۳ ص: ۳۴۹٫
[۴]– صحیح مسلم (۹۴۸).
[۵]– صحیح مسلم (۹۴۷).
[۶]– صحیح بخاری (۳۴۷۵) و صحیح مسلم (۱۶۸۸).
[۷]– صحیح مسلم (۲۷۳۲).
[۸]– روضة الطالبين، کتاب الرده، ج: ۷ ص: ۳۰۳٫
[۹]– شفاء السقام في زيارة خير الأنام، ص: ۱۶۰٫
[۱۰]– شفاء السقام، ص: ۱۷۴ و۱۷۶٫
[۱۱]– التوسل والوسيلة: ص: ۱۰۶٫
[۱۲]– مجموع مؤلفات الشيخ محمد بن عبدالوهاب، ج: ۲ ص: ۴۱، چاپ اول، دار القاسم.
[۱۳]– الدرر السنية، ج: ۱ ص: ۱۲۹٫
[۱۴]– مجموعة الرسائل والمسائل، ج: ۱ ص: ۶۹٫
[۱۵]– محمد بن عبد الوهاب: كتاب التوحيد ضمن مجموعة التوحيد النجدية، ص: ۲۴٫
[۱۶]– عبد الرحمن بن حسن آل الشيخ: قرة عيون الموحدين ضمن مجموعة التوحيد النجدية، ص: ۳۷۶
[۱۷]– سليمان بن سحمان: مصدر سابق، ص: ۴۲٫
[۱۸]– سليمان بن سحمان: مصدر سابق، ص: ۲۳ و ۴۷ و ۴۸٫
[۱۹]– عبد الرحمن بن حسن: مصدر السابق، ص: ۴۱۳٫
[۲۰]– الدرر السنیة، ج: ۱ ص: ۲۴۳-۲۴۴٫
[۲۱]– الدرر السنية في الكتب النجدية، ج: ۱۳ ص: ۲۷۳٫
[۲۲]– مجموع الفتاوى، ج: ۱ صص: ۳۳۷-۳۳۸٫
[۲۳]– مجموع الفتاوى، ج: ۱ ص: ۱۴۰٫
[۲۴]– مجموع الفتاوى، ج: ۲۷ ص: ۸۳٫
[۲۵]– المنتقى من فتاوى الفوزان (۲/۲۱۱، ۲۱۲).
ظلم کفار علیه مسلمانان و سکوت علماء به بهانه دعوت! کدام دعوت اینان را نجات میدهد؟
این جنایات تمامی ندارد؛بعضی از علمای ما عقب افتادگی ذهنی دارند.
این جنایات از بوسنی وهرزگوین وچچن وقوقاز وافغانستان وکشمیر سالها پیش هم بوده!
الانم هست
فیلمِ ظلم کفار بودایی بر مسلمانان: https://youtu.be/vPBoUi5IVPs
فیلمِ ظلم علیه مسلمانان میانمار۲: https://youtu.be/2YAP2F0ih-s
جنایات بشار اسد هم که همه میدانند و نیار به ویدیو ندارد اما بازهم ببینید:
https://youtu.be./1waU5_OJM2g
حمایت آشکار پوتین از بشار اسد : https://youtu.be./Ta.tFEMck6Rg
روس کدام روس؟ ببینید قبلنا چه جنایتی میکرد علیه اسلام؟ (نیاز به ویدیو ندارد همگی میدانند) حالا از بشار ملعون دفاع میکند!
ظلم تمام نمیشود خوو را به خریت نزنید لطفا
برو بابا تو هم دلت خوشه این ملاها شکم سیرن حوصله ندارن