دفاع از امام نووی رحمه الله در برابر غلات تکفیری (قسمت دوم) «ردی بر کانال: الضوء الساطع في طریق التوحید»
به قلم: مجاهد دین
مبحث دوم: حدیث یا عباد الله احبسوا
سپس صاحب کانال در ادامه نوشته است:
«ضمن اینکه آن فرد جاهل این عمل شرکی نووی را توجیه کرد با این عبارت چه خواهد کرد؟
نووي در الاذکار مینویسد: روينا في كتاب ابن السني عن عبد الله بن مسعود رضي الله عنه عن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: ” إذا انفلتت دابة أحدكم بأرض فلاة فليناد: يا عباد الله احبسوا، يا عباد الله احبسوا، فإن لله عز وجل في الأرض حاصرا سيحبسه ” قلت: حكى لي بعض شيوخنا الكبار في العلم أنه افلتت له دابة أظنها بغلة، وكان يعرف هذا الحديث، فقاله، فحبسها الله عليهم في الحال، وكنت أنا مرة مع جماعة، فانفلتت منها بهيمة وعجزوا عنها، فقلته، فوقفت في الحال بغير سبب سوى هذا الكلام.
ترجمه: بعضي شیوخ کبار ما حکایت کردهاند که چهارپای یکی از آنها فرار كرد که ظن من این است قاطری بود. او این کلام را میدانست و آن را گفت.پس الله فی الحال آن چهارپار را محبوس کرد و من یکبار با جماعتی بودم که چهارپای آنها فرار کرد و از گرفتن آن عاجز شدند. من این کلام را گفتم که فی الحال چهارپا ایستاد بدون اینکه غیر از این کلام سببی وجود داشته باشد.
در بیابان استغاثه میکرده و میگفته است یا عبادالله احسبوا، آیا این استغاثه در غایب نیست؟ این طلب و یاری از غیب نیست؟».
پاسخ:
این استدلالشان، بیانگر میزان عمق جهل این غلات تکفیری است که سفهاء احلام گونه فهمی از مسائل ندارند و به این شکل علما را با مسائلی که کفر نیست تکفیر میکنند. ولا حول ولا قوة إلا بالله.
اوّلاً: اصل این موضوع، بر میگردد به حدیث. و احادیثی در این باره روایت شده که ضعفهایی در اسناد آن نیز وجود دارد. در روایت آمده که: «إذا انْفَلَتَتْ دَابَّةُ أَحَدِكُمْ بِأَرْضِ فَلاةٍ، فَلْيُنَادِ: يَا عِبَادَ اللَّهِ، احْبِسُوا عَلَيَّ، يَا عِبَادَ اللَّهِ احْبِسُوا عَلَيَّ، فَإِنَّ لِلَّهِ فِي الأَرْضِ حَاضِرًا سَيَحْبِسُهُ عَلَيْكُمْ».[۱]
ترجمه: «هرگاه حیوان شما در بیابانی فرار کرد پس ندا سر دهد ای بندگان الله، او را برای من نگه دارید، ای بندگان الله او را برای من نگه دارید. برای اینکه خداوند در زمین حاضرانی دارد که آن را برای شما نگه میدارد».
و اینکه اگر عالمی این حدیث را صحیح بداند و به محتوای آن عمل کند، دلیل بر شرک او نیست، چون او به حدیث استناد کرده است نه اینکه از خود چیزی گفته باشد.
دوّماً: در حدیث چه آمده است؟ آمده که خداوند در زمین حاضرانی دارد، ولی ما آنان را نمیبینیم. پس منظور از آن ملائکه میباشد که همه جا هستند و اگر کسی به طبق این حدیث عمل کرده باشد و معتقد باشد که ملائکه در همه جا حضور دارند و به عنوانِ اذکارِ هنگامِ سفر، پیامبر صلی الله علیه وسلم اجازت داده است که اگر در صحرایی حیوانمان گریخت، بگوییم ای بندگان الله، ای ملائکهای که در همه جا هستید، آن حیوان را برایم متوقف و نگه دارید و معتقد باشد که در این مورد و در این حالت، ملائکه اسبابی شرعی هستند که توسط شرع مقرر شدهاند، چرا باید به او بگوییم که مشرک مخرج از ملت شد و از غیر الله طلب و استغاثه کرد؟ چرا نباید بگوییم که او اسباب شرعی مقرر شده را گرفته و سپس بر الله توکل کرده است؟
اینها بخاطر فهم اشتباه و ناقص غلات تکفیر است. بلکه ما باید به این شکل سخنشان را توجیه کنیم که بیان شد. برای مثال یکی از شما در جنگلی راه میرود و یکباره در چاله یا چاهی میافتد و نمیتواند از آن بیرون بیاید، ولی در دور تر از او انسان ها و دیگر دوستان و همراهانش هستند و سپس با صدای بلند فریاد میزند ای فلانیها ای بچهها بیایید به من کمک کنید.
چنانکه از این مساله واضح است، عمل او در ظاهر ندای غیر الله است، اما آیا این عمل کفر است؟ معلوم است که کفر نیست. چون این تعاون و همکاری بوده و اسباب شرعی را گرفته سپس بر الله توکل کرده است و ما نمیگوییم که کار او، استغاثهی شرکی از مدعوی غیبیای بوده که توان کمک ندارد.
پس آنچه که امام نووی گفته است نیز به این شکل توجیه میشود که ایشان منظورش همین است، یعنی ملائکهای که ما آنان را نمیبینیم ولی هستند، و طبق حدیثی که آن را ضعیف نمیدانسته، چنین جایز دانسته که به آن ملائکه بگوید که آن حیوان رمیده را متوقف کنند. پس این استغاثهی شرکی نیست که این جهال و غلات تکفیری به خاطر آن امام نووی رحمه الله را تکفیر میکنند. ولا حول ولا قوة إلا بالله.
و در اینجا از علمای دعوت نجد جواب کوبندهای برای این غلات تکفیری میآوریم که همواره خودشان را از طرفداران و پیروان محمد بن عبدالوهاب و علمای نجد معرفی میکنند ولی از هرکسی بیشتر به عقیده و مهنج آنان جهل دارند. در کتاب الدرر السنیة[۲] شیخ حمد بن ناصر بن معمر رحمه الله دربارهی حدیث مذکور به چند وجه پاسخ داده است و به اختصار چنین میگوید:
«الوجه الرابع: أن هذا الحديث لا يصح عن النبي صلى الله عليه وسلم فإنه من رواية معروف بن حسان، وهو منكر الحديث؛ قاله ابن عدي.
الوجه الخامس: أن يقال: إن صح الحديث فلا دليل فيه على دعاء الميت والغائب؛ فإن الحديث ورد في أذكار السفر; ومعناه: أن الإنسان إذا انفلتت دابته وعجز عنها، فقد جعل الله عبادا من عباده الصالحين، أي صالحي الجن أو الملائكة، أو ممن لا يعلمه من جنده سواه {وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ} [سورة المدثر آية: ۳۱].
أما خبر النبي صلى الله عليه وسلم إن لله عبادا قد وكلهم لهذا الأمر، فإذا انفلتت الدابة، ونادى صاحبها بما أمره به النبي صلى الله عليه وسلم في الحديث حبسوا عليه دابته؛ فإن هؤلاء عباد لله أحياء، قد جعل الله لهم قدرة على ذلك، كما جعل الله للإنس. فهو ينادي من يسمع ويعين بنفسه ويرى بعينه، كما ينادي أصحابه الذين معه من الإنس. فأين هذا من الاستغاثة بأهل القبور؟! بل هذا من جنس ما يجوز طلبه من الأحياء، فإن الإنسان يجوز له أن يسأل المخلوق من الأحياء ما يقدر عليه، كما قال تعالى: {فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ} [سورة القصص آية: ۱۵]، وكما قال تعالى: {وَإِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ} [سورة الأنفال آية: ۷۲]، وكما يستغيث الناس يوم القيامة بآدم، ثم بنوح، ثم بإبراهيم، ثم بموسى، ثم بعيسى، حتى يأتوا نبينا محمدا صلى الله عليه وسلم؛ بل هذا من جنس استغاثته برفقته من الإنس.
فإذا انفلتت دابته، ونادى أحد رفقته: يا فلان ردوا الدابة، لم يكن في هذا بأس; فهذا الذي ورد في الحديث من جنس هذا بل قد تكون قربة إذا قصد به امتثال أمر النبي صلى الله عليه وسلم؛ فأين هذا من استغاثة العبادة؟ بأن ينادي ميتا، أو غائبا في قطر شاسع، سواء كان نبيا أو عبدا صالحا؟!».
ترجمه: «وجه چهارم: اینکه این حدیث از پیامبر صلی الله علیه وسلم صحیح نمیباشد برای اینکه از روایت معروف بن حسان است که او منکر الحدیث است، چنانکه ابن عدی دربارهاش گفته است.
وجه پنجم: اگر گفته شود که حدیث صحیح است پس دلالتی بر دعا کردن میت و غایب ندارد برای اینکه حدیث دربارهی اذکار سفر وارد شده است و معنایش این است که انسان اگر حیوانش گریخت و از گرفتنش عاجز شد پس به تحقیق که الله بندگانی از بندههای صالحش را قرار داده، یعنی جنهای صالح یا ملائکه یا از لشکریانش که جز او کسی به آنها آگاهی ندارد «و (شمار) لشکریان پروردگارت را جز او (کسی) نمیداند» [مدثر: ۳۱]
اما این خبر پیامبر صلی الله علیه وسلم که خداوند بندگانی دارد که برای این امر آنان را قرار داده است، پس هرگاه حیوان گریخت و صاحب حیوان با آنچه که پیامبر صلی الله علیه وسلم در حدیث به آن امر کرده است ندا دهد که حیوانش را برایش نگه دارند، برای این که آنها بندگان زندهی خداوند هستند و خداوند قدرتی به آنها برای آن کار داده است به همان شکل که برای انسان چنین قدرتی داده است. پس او در واقع کسی را ندا داده است که میشوند و به نفس خودش میبیند و با چشم خودش میبیند، همانطور که دوستانش از انسانها که همراهش هستند را ندا میدهد. پس این کجا ربطی به استغاثه به اهل قبور دارد؟ بلکه اینکار از جنسی است که طلبکردن آن از زندگان جایز میباشد، پس همانا برای انسان جایز است که از مخلوقاتی که زنده است در آنچه تواناییاش را دارد درخواست کند، چنانکه الله تعالی میفرماید: «پس آن که از پیروان او بود بر(علیه) کسی که از دشمنانش بود از وی یاری خواست» [قصص: ۱۵] و چنانکه الله تعالی میفرماید: «واگر در (کار) دین از شما یاری خواستند، پس برشماست که (آنها را) یاری کنید» [انفال: ۷۲] و همانطور که مردم در قیامت به آدم سپس به نوح سپس به ابراهیم سپس به موسی سپس به عیسی استغاثه میکنند تا اینکه نزد پیامبرمان محمد صلی الله علیه وسلم میروند. بلکه این از جنس استغاثه به رفیقانش از انسانها میباشد.
پس هرگاه حیوانش فرار کند و یکی از رفیقانش را ندا بزند: ای فلان حیوان را برگردان، در این مشکلی وجود ندارد، پس این چیزی که در حدیث آمده است از این جنس است، بلکه چه بسا قربت و نزدیکی باشد در صورتی که قصد او امتثال و پایبندی به امر پیامبر صلی الله علیه وسلم باشد، پس این چه ربطی به استغاثهی عبادت دارد؟ به اینکه مردهای را ندا بزند یا غائبی را در ناحیهی دوری ندا بزند چه پیامبر باشد یا بندهای صالح؟». انتها
و فکر میکنم شیخ حمد بن ناصر، با این پاسخ به اندازهی کافی این غلات تکفیری را که به زور خود را به ائمهی دعوت نجد نسبت میدهند، شرمنده و رسوا کرده است.
همچنین صاحب کانال در پستی دیگر نوشته است:
«فقط چند مورد در کتب نووی میآوریم و قضاوت را به اهل حق واگذار میکنیم:
۱- نووی در کتاب روضه الطالبین در خصوص ساخت قبور و بتکده و تبرک شرکی مینویسد:
يَجُوزُ لِلْمُسْلِمِ وَالذِّمِّيِّ الْوَصِيَّةُ لِعِمَارَةِ الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى وَغَيْرِهِ مِنَ الْمَسَاجِدِ، وَلِعِمَارَةِ قُبُورِ الْأَنْبِيَاءِ، وَالْعُلَمَاءِ، وَالصَّالِحِينَ، لِمَا فِيهَا مِنْ إِحْيَاءِ الزِّيَارَةِ، وَالتَّبَرُّكِ بِهَا
جایز است برای مسلمان و کافر ذمیکه وصیت کند که مسجد الاقصی و غیر آن و یا قبور انبیاء و علماء و صالحین را تعمیر کنند. چرا که با این کار زیارت قبور انبیاء و علما، و تبرک کردن به آنها احیا میشود».
پاسخ: این که قضاوت را به اهل حق واگذار کرده است بهترین سخنش است و اهل حق حاشا که غلات تکفیری باشند، غلاتی که در طول تاریخِ اسلام هیچ امامی برای خود در قول و عملشان ندارند و هیچ عالمی وجود ندارد که نووی را بخاطر چنین مسائلی تکفیر کرده باشد و همین نشان میدهد که این غلات تکفیری افکاری نوپیدا و نوظهور هستند و برای آنچه که میگویند امامی در اقوال و اعمالشان ندارند، و اگرچه به زور و بهان خود را طرفدار و پیرو ائمهی دعوت نجد میدانند ولی آنان نیز امام نووی را تکفیر نکردهاند بلکه هرگاه یکی از شما در کتاب الدرر السنية کلمهی «النووي» را جستجو کند، میبیند که دهها بار بعد از نام او رحمه الله نوشتهاند. و اما این سخنی که صاحب کانال از نووی نقل کرده است، شرک اکبر مخرج از ملت نيست که به خاطر آن امام نووی را تکفیر کرده و با روافض برابر دانسته است.
بلکه نهایت سخن این است که این مسالهای از مسائل فقهی و اختلافی و اجتهادی است که در آن مجتهد، خطاکار یا مصیب خواهد بود. چون زیارت قبور انبیا و علما و صالحان کجا شرک اکبر خارج کننده از ملت است؟ همین مانده است که این غلات تکفیری فردا بگویند که هرکس به قبرستان جهت زیارت مردگان برود مشرک است!!
و اما تبرّک به قبر انبیا و صالحان، پس در صورتی که معتقد باشد به طور مستقل از الله، نفع میرساند، پس این شرک اکبر در ربوبیت الله و مخرج از ملت است، اما اگر معتقد باشد که سببی است که شرع آن را برای تبرک وضع کرده و قرار داده است، پس این اشتباه است و به خطا اصابت کرده و حرام و شرک اصغر میباشد.
محمد بن صالح العثیمین در این باره میگوید: «وأما التبرك بها: فإن كان يعتقد آنها تنفع من دون الله – عزّ وجلّ- فهذا شرك في الربوبية مخرج عن الملّة، وإن كان يعتقد آنها سبب وليست تنفع من دون الله فهو ضالّ غير مصيب، وما اعتقده فإنه من الشرك الأصغر».[۳]
ترجمه: «و اما تبرک به آن، پس اگر معتقد باشد که آن بدون الله عز وجل نفع میرساند پس این شرک در ربوبیت خارج کننده از ملت است و اگر معتقد باشد که آن، سبب است و بدون الله نفع نمیرساند پس او گمراه بوده و اشتباه کرده است و آنچه که اعتقاد دارم این است که آن شرک اصغر است».
و اما اگر تبرکش به آنان به این شکل باشد که معتقد باشد که در نزد قبر اولیاء فضایی معنوی وجود دارد که عبادت کردن الله در آنجا فضل بیشتری دارد و در آنجا دعا کردن الله بیشتر مورد قبول میشود منتها جز الله را در کنار قبر نخواند، پس این هم اشتباه است ولی شرک نیست و چنانکه قبلا از محمد بن عبد الوهاب ذکر کردیم ایشان گفته است که: «فأين هذا ممن يدعو الله مخلصاً له الدين لا يدعو مع الله أحداً، ولكن يقول في دعائه: أسألك بنبيك، أو بالمرسلين، أو بعبادك الصالحين، أو يقصد قبر معروف أو غيره يدعو عنده، لكن لا يدعو (إلا) الله مخلصاً له الدين، فأين هذا مما نحن فيه ؟ أهـ».[۴]
ترجمه: «پس این کجا و کسی که الله را مخلصانه میخواند و همراه او احدی را نمیخواند کجا. اما اگر شخصی در دعایش بگوید خدایا از تو میخواهم و مسألت دارم به خاطر پیامبرت یا به خاطر پیامبران یا بندگان صالحت و یا اینکه نزد قبر معروفی برود و در آنجا خداوند را بخواند، اما جز الله را نخواند و خالصانه دینش برای او باشد، پس این شامل آنچه که منظور ما است نمیباشد».
پس امام نووی رحمه الله در تبرک قرار دادن قبر صالحین دچار خطا شده است نه دچار شرک و خروج از ملت. پس بهترین سخن در این باره همین است که او خطا کرده است و الله او را مغفرت و رحمت نماید و از خطای ما و ایشان بگذرد.
شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله میفرماید: «فمن عیوب أهل البدع تکفیر بعضهم بعضا، ومن ممادح أهل العلم؛ یخطّؤون ولا یکفّرون. وسبب ذلک أن أحدهم یظن ما لیس بکفر کفرا، وقد یکون کفرا، لأنه تبین له أنه تکذیبٌ للرسول وسبٌ للخالق، والآخر لم یتبین له ذلک. فلا یلزم إذا کان هذا العالم بحاله یکفر إذا قاله، أن یکفر من لم یعلم بحاله».[۵]
ترجمه: «از عیبهای اهل بدعت، تکفیر یکدیگر است و از مناقب اهل علم این است که یکدیگر را خطاکار میدانند و یکدیگر را تکفیر نمیکنند. و سببش این است که اهل بدعت آنچه را که کفر نیست کفر میپندارند و شاید هم کفر باشد چون که برای او روشن شده که این مسئله تکذیب پیامبر و دشنام به خالق است و برای دیگری این طور روشن نشده است. پس این که کسی که حالش مشخص است با گفتن آن چیز کافر میشود، لازمهی این نیست که کسی که حالش مشخص نیست با گفتن آن موضوع کافر شود».
و نیز میفرمایند:
«فإن تسلیط الجهال على تکفیر علماء المسلمین من اعظم المنکرات وانما اصل هذا من الخوارج والروافض الذین یکفرون ائمه المسلمین لما یعتقدون ان هم اخطأوا فیه من الدین وقد اتفق اهل السنه والجماعه على ان علماء المسلمین لا یجوز تکفیرهم بمجرد الخطأ المحض بل کل أحد یؤخذ من قوله ویترک الا رسول الله ولیس کل من یترک بعض کلامه لخطأ أخطأه یکفر ولا یفسق بل ولا یأثم فان الله تعالى قال فى دعاء المؤمنین ربنا لا تؤاخذنا ان نسینا او اخطأنا وفى الصحیح عن النبى ان الله تعالى قال قد فعلت».[۶]
ترجمه: «براستی که جسور و مسلط گردانیدن و آزاد گردانیدن جُهال و عوام الناس بر تکفیر علماء مسلمین، از بزرگترین و عظیمترین منکرات است. أصل و اساس این منکر عظیم فقط از خوارج و روافض گرفته شده است. آن کسانی که أئمهی مسلمین را بدلیل آنچه که اعتقاد دارند و در آن مسائل دین به خطأ رفتهاند تکفیر میکنند. در حالی که أهل سنّت و جماعت اتفاق نظر دارند بر اینکه جائز نیست علماء مسلمین را به مجرد خطایی محض تکفیر نمود. بلکه هر شخصی غیر از پیامبر صلی الله علیه و سلم، بعضی از اقوالش مقبول و بعضیاش مردود است، و اینگونه نیست که هرکسی که بعضی از کلامش به سبب خطایی که مرتکب شده، ترک و مردود گردید، تکفیر یا تفسیق شود، بلکه حتی گناهکار هم نمیشود؛ زیرا الله متعال در دعاء مؤمنان به آنها آموزش داده و فرموده: ﴿رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِينَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ﴾ [البقرة: ۲۸۶] «پروردگارا! اگر فراموش یا خطا کردیم، ما را مؤاخذه نکن». و در حدیث صحیح آمده که الله تعالی در جواب این دعاء فرموده است: چنین چیزی -یعنی عدم مؤاخذه بر خطأ و اشتباه و نسیان- را انجام نمودم».
مبحث چهارم: آنچه که هنگام خوابرفتن پا گفته شده است
در جایی دیگر صاحب کانال میگوید:
نووی: «در كتاب الاذکار در باب ما يقوله إذا خدرت رجله روایات ضعیف را میآورد و اذکار شرکی نشر میدهد و با استناد به روایت های ضعیف در صدد اثبات استغاثه به حضرت رسول است.
روينا في كتاب ابن السني عن الهيثم بن حنش قال: ” كنا عند عبد الله بن عمر رضي الله عنهما فخدرت رجله، فقال له رجل: اذكر أحب الناس إليك، فقال: يا محمد (صلى الله عليه وسلم)، فكأنما نشط من عقال
وروينا فيه (۴) عن مجاهد قال: ” خدرت رجل رجل عند ابن عباس، فقال ابن عباس رضي الله عنهما: اذكر أحب الناس إليك، فقال: محمد (صلى الله عليه وسلم) فذهب خدره
بخشی از ترجمههای روایات بالا: عبدالله ابن عمر پایش بی حس و بی حال شد. به او گفته شد که محبوب ترین شخص خود را یاد کن خوب میشوی. ابن عمر فریاد زد: یا محمدا! آن گاه پایش به خود آمد و خوب شد.
چه کنیم با این شرکیات کتمان کنیم؟!!!
پاسخ:
اینجا نیز به امام نووی افترا بسته و گفته است در صدد اثبات استغاثه به حضرت رسول است. و این دروغ آشکاری است.
و اینجا نیز غالی تکفیری به خاطر جهل مرکبش دچار اشتباه فاحش شده است.
این دو روایتی که امام نووی آن را آورده است اصلا به معنای استغاثه نیست!!! بلکه حتی این دو روایت را شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله نیز در کتاب «الکلم الطیب» در صفحه ۹۶ در باب «في الرجل إذا خدرت» آورده و رد هم نکرده است.
آیا این غالی تکفیری، ابن تیمیه رحمه الله را نیز تکفیر میکند؟ چرا دربارهی نووی میگوید که: «روایات ضعیف را میآورد و اذکار شرکی نشر میدهد و با استناد به روایتهای ضعیف در صدد اثبات استغاثه به حضرت رسول است» و چرا همین سخن را دربارهی شیخ الاسلام ابن تیمیه هم نمیگوید؟ مگر ابن تیمیه هم دقیقا این دو روایت را در کتاب الکلم الطیب نیاورده است؟ بهاین شکل:
«في الرجل إذا خدرت:
عن الهيثم بن حنش قال: كنا عند عبد الله بن عمر رضي الله عنهما فخدرت رجله فقال له رجل: اذكر أحب الناس إليك فقال: يا محمد فكأنما نشط من عقال.
وعن مجاهد قال: خدرت رجل رجل عند ابن عباس رضي الله عنهما فقال له ابن عباس اذكر أحب الناس إليك فقال: محمد صلى الله عليه و سلم فذهب خدره».
پس این غالی تکفیری را بنا بر لازم سخن خودش، ملزم میکنیم که ابن تیمیه را هم دقیقا به همان شکلی که نووی را تکفیر کرد، تکفیر کند و در حق ابن تیمیه رحمه الله بگوید: «روایات ضعیف را میآورد و اذکار شرکی نشر میدهد و با استناد به روایت های ضعیف در صدد اثبات استغاثه به حضرت رسول است»!
پس ای خواننده گرامی متوجه بدبختی و شقی بودن و بیادب بودن به نسبت علما و بلکه بیشتر از آن، خوارج مارقه بودن این افراد باش که به هیچ صراطی مستقیم نیستند و برای هیچ یک از علما احترامی قائل نیستند و در تکفیر و تبدیع و تفسیق علما بسیار جری هستند. الله بکشتشان اگر قابل هدایت و اصلاح نیستند.
پس منظور از این روایت اصلا استغاثه نیست، بلکه عربها در زمان قدیم، وقتی که پایشان خواب میرفت، به تجربه برایشان مشخص شده بود که اگر کسی به خوابرفتگی پایش فکر نکند و ذهنش را از آن منصرف کند و به جای آن به کسی که دوستش دارد فکر کند، در نتیجه خوابیدگی پایش برطرف میشود و در این جا نیز پای ابن عمر رضی الله عنهما خواب میرود و مردی به او میگوید برای اینکه خوابرفتگی پایت برطرف شود به کسی که بیشتر از همه دوستش داری فکر کن و ذکر و یاد او را بکن. ابن عمر رضی الله عنهما نیز محبوبش محمد صلی الله علیه وسلم را ذکر و یاد میکند. چون فکر کردن به محبوب باعث میشود که فشار خون در رگها زیاد شود و هیجانی در شخص بوجود میآورد و خواب رفتگی پایش را برطرف میکند.
و سبحان الله به عقل ناقص و افترا و کذب صریح این غلات تکفیری نگاه کنید که چگونه با فهم خاطی و ناقص خودشان امام نووی را تکفیر کردهاند. نگاه کنید که صاحب کانال چطور ترجمه کرده است و نوشته است: «ابن عمر فریاد زد: یا محمدا» از این بهتانزنندگان میپرسیم که عبارت «فریاد زد» را از کجای روایت آوردید؟ بلکه آن اعرابی گفته است که ذکر و یاد کن، و در یکی از آن دو روایتی که آورده است، ابن عباس به آن مرد گفت محبوتترین شخص نزدت را یاد کن و آن مرد بدون کلمهی ندای «یا»، تنها گفته است «محمد». پس این «فریاد کشید» را که قصد داشتی از آن ندای غیر الله را نشان بدهی، از کجای روایت آوردی؟ آیا این تکفیر زورکی و تکفیر المآل و تکفیر با تهمت و افترا بستن نیست؟ آیا این دشمنی واضح و کینهی روشن غلات تکفیری با علما نیست؟ ولا حول ولا قوة الا بالله.
چنین کانالی امام نووی را با روافض برابر دانسته و دفاع از نووی را برابر با دفاع از روافض میداند، در حالی که روافض عقیده دارند که استغاثه و طلب کردن از مردگان و انبیا و اولیا جایز میباشد، و عجیبتر اینکه خود را هم طرفدار دولت اسلامی میداند. آیا این جاهل جری که ادعای طرفداری دولت اسلامی را میکند، مگر ندیده است که دولت اسلامی اعزه الله بالتوحید در قسمت اول از «سلسلة علمية في بيان مسائل منهجية» میگوید: «وننكر أشدّ النّكير على من يبغي ويتعدّى فيكفّر العلماء أمثال ابن قدامة المقدسي والنّووي وابن حجر العسقلاني وغيرهم رحمهم الله، ممن لهم على أمّة الإسلام أياد بيضاء في نشر العلم ونصرة الشريعة، بل نحفظ مكانتهم ونترحّم عليهم ونعتذر عمّا بدر عنهم من أخطاء وزلّات».
ترجمه: «و ما به شدیدترین حالت انکار میکنیم، بر کسانی که تجاوز و بغی میکنند و علمایی را امثال ابن قدامه مقدسی و نووی و ابن حجر عسقلانی و غیره رحمهم الله را تکفیر میکنند. علمایی که در امت اسلامی سابقهی درخشانی در نشر علم و نصرت اسلام، و پروندهی نیکویی در دفاع از شریعت دارند. بلکه جایگاهشان را حفظ میکنیم و بر آنها رحمت میفرستیم و از اشتباهات و خطاهایی که کردند معذورشان میدانیم».
و نیز همچنین تنها امام نووی نیست که این روایت را آورده است، بلکه اگر جستجو کنید بسیاری از علما را خواهید یافت که این روایت را آوردهاند، همانطور که ابن تیمیه آورده است. پس این غالی تکفیری ملزم میشود که همهی آنان را تکفیر کند.
و در اینجا نیز باز از علمای دعوت نجد پاسخ شبههی این غلات تکفیری را میدهیم که به زور و بهتان خودشان را به آنان نسبت میدهد، شیخ ابا بطین رحمه الله که از علمای نجد است میگوید: «فإن صح فلعل الله سبحانه وتعالى جعل في ذكر النبي صلى الله عليه وسلم عند هذا الأمر خاصية والله أعلم، ولم يقل: يا محمد أزل خدري، أو أشكو إليك خدر رجلي، كما قد احتج بهذا من يجوز دعاء النبي صلى الله عليه وسلم والاستغاثة به، وسؤاله قضاء الحاجات، وتفريج الكربات».[۷]
ترجمه: «پس اگر این روایت صحیح باشد پس شاید الله سبحانه وتعالی ذکر و یادآوری کردن پیامبر صلی الله علیه وسلم در هنگام اتفاق افتادن این امر (خوابیدن پا) را خاصیتی برای رفع آن قرار داده باشد. و نگفت ای محمد خواب رفتن پایم را برطرف کن، یا از خواب رفتن پایم نزد تو شکوه و گلایه میکنم…»
پس باید اینگونه نصوص را فهمید. در کجای روایت آمده که آن شخص به ابن عمر گفته باشد: «استغث» استغاثه کن یا: «ادعو» بخوان. بلکه گفته، «اذکر» یعنی به یاد آور.
و چنانکه گفتیم در یکی از دو روایتی که نووی آورده است، حرف ندای «یا» وجود ندارد. پس منظور از آن همان به یاد آوردن شخص محبوب بوده است. نه استغاثه کردن به او. و شاید کسی دیگر محبوب دیگری را ذکر کند، مثلا همسرش را یا فرزند کوچکش را یا مادرش را و… و آن مرد به ابن عمر رضی الله عنهما گفت کسی که دوستش داری را ذکر کن، حال فرض کن او هم میگفت فرزندم. حال آیا اینجا منظورش استغاثه کردن از فرزندش بود؟؟؟ پناه بر الله از شر غلات تکفیری و عقلیت ناقص و معیوب آنان.
و صاحب کانال گفته است: «چه کنیم با این شرکیات، کتمان کنیم» و میگویم بلکه چه کنیم با جهال و نادانهایی امثال شما که دقیقا مثل خوارج مردم را با کبائر تکفیر میکنید و هر گناه یا ناجایز یا خطایی را مخرج از ملت میدانید. قاتلکم الله.
مبحث پنجم: در خصوص شد الرحال به قصد سفر برای زیرات قبر رسول الله
و باز صاحب کانال نوشته است:
۵- نووی در کتاب المجموع در خصوص شد الرحال به قصد سفر برای زیارت قبر رسول الله مینویسد:
واعلم أن زيارة قبر رسول الله صلى الله عليه وسلم من أهم القربات وأنجح المساعي، فإذا انصرف الحجاج والمعتمرون من مكة استحب لهم استحبابا متأكدا أن يتوجهوا إلى المدينة لزيارته صلى الله عليه وسلم وينوي الزائر من الزيارة التقرب وشد الرحل إليه والصلاة فيه، وإذا توجه فليكثر من الصلاة والتسليم عليه صلى الله عليه وسلم في طريقه
بدان که زیارت قبر پیامبر (ص) از مهمترین کارهایی است که انسان را به خدا نزدیک میکند, واز بهترین کارهاست, پس اگر حجاج وعمره گذاران از مکه فارغ گشتند, مستحب موکد این هست که به مدینه برای زیارت پیامبر (ص) بروند, ونیت زایر از زیارت تقرب وشد رحال وبستن بار سفر به نيت وقصد زیارت قبر پیامبر (ص) باشد وهمچنین نماز خواندن در آنجا.
پاسخ: بالله علیکم این کجایش شرک اکبر مخرج از ملت است؟ حتی شرک اصغر هم نیست. بلکه گفته است مستحب است که به زیارت پیامبر صلی الله علیه وسلم در مدینه بروی و در آنجا یعنی در مدینه نماز بخوانی.
آیا در این متن آمده است که غیر الله را بخواند؟ یا به رسول الله استغاثه کند؟ یا از غیر الله مدد خواهی کند؟ پس به چه خاطر این غالی نادان تکفیری امام نووی رحمه الله را تکفیر کرده است؟ کجاست کفر و شرک امام نووی که این خوارج سفهاء احلام امام نووی را به خاطر آن تکفیر میکنند؟ نهایت نهایت نهایت آن چیزی که میتوان گفت، این است که امام نووی در بعضی مسائل فقهی بر رأی و نظری بوده و ما نیز بر رأی و نظری دیگر. ولی این غلات تکفیری این مسائل را نمیفهمند و با هرگونه خطا و اشتباهی علما را تکفیر میکنند.
و در آخر خزعبلاتش نوشته است:
«حال بیاید بگویید فرق این فرد با روافض در توحید و عبادت غیر الله چیست؟!
حالا این منافق دین بیاید تمام اینها را توجیه کند و کتمان کند اما در قیامت جواب الله تعالی را چه میخواهد بدهد؟».
پاسخ:
سبحان الله ببینید عقیدهی امام نووی را بخاطر مسائلی که گذشت، برابر با عقیدهی روافض در توحید و عبادت غیر الله میداند. و معتقد است که فرقی بین امام نووی و روافض در توحید و عبادت غیر الله وجود ندارد. در حالی که روافض معتقد هستند که از انبیا و اولیا و امامانشان میتوانند درخواست مدد و استغاثه و طلب رزق و روزی و … کنند و چنین کاری را شرک نمیدانند. و امام نووی کجا چنین عقیدهای داشته است؟
از الله سبحانه و تعالی از صمیم قلب میخواهم که صاحب این کانال و کسانی که همفکر او هستند، هوشیار شوند و متوجه اشتباهی که شدهاند بشوند و دست از تکفیرهای به ناحق و غلو و زیاده روی در آن بردارند.
و سبحان الله بخاطر دفاع من از عدم تکفیر امام نووی رحمه الله، به من میگوید منافق دین، در حالی که منافق اوصاف و صفات مشخص خودش را دارد و من چه نفاقی داشتهام؟ این نشانهی جری بودن شما در تکفیر و تبدیع و تفسیق و منافق دانستن مخالفانتان است که جز خودتان همه را مشرک و کافر و منافق میدانید. و این شما هستید که عقایدی مثل عقاید خوارج را دارید و خود را به ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب و علمای نجد نسبت دادهاید در حالی عقیدهی آنان را نفهمیدهاید.
و ای بندهی الله بترس و توبه کن. تویی که باید فردای قیامت برای تکفیرهای به ناحقت پاسخگو باشی نه من که از تکفیر به ناحق آنان توسط امثال شما دفاع کردهام. ولی الله تو را از دیدن حقیقت نابینا کرده و گمان میکنی که بر راه حق هستی و چون دیگران بر گمراهیات نیستند را نیز سرزنش میکنی و برایشان افسوس میخوری که فردای قیامت چه جوابی به خداوند میخواهد بدهند! ولا حول ولا قوة الا بالله.
﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُكُم بِٱلۡأَخۡسَرِينَ أَعۡمَٰلًا١٠٣ ٱلَّذِينَ ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا١٠٤﴾ [الكهف: ۱۰۳-۱۰۴]
«(ای پیامبر!) بگو: آیا شما را به زیان کارترین (مردم) در کارها، خبر دهیم(۱۰۳) کسانیکه تلاش و کوشش شان در زندگی دنیا تباه و ضایع شده، و با این حال گمان میکنند که کار نیک انجام میدهند(۱۰۴)»
وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین
…………………………..
[۱]– الهيثمي در مجمع الزوائد، ج: ۱۰ص: ۱۳۵ و میگوید در سند آن معروف بن حسان است و او ضعیف است.
[۲]– الدرر السنیة، ج: ۱۱ صص: ۴۸-۴۹٫
[۳]– مجموع فتاوى و رسائل الشيخ محمد صالح العثيمين المجلد الثاني – باب القبور.
[۴]– مجموع مؤلفات الشيخ محمد بن عبدالوهاب، ج: ۲ ص: ۴۱٫
[۵]– منهاج السنه النبویه ۱/۶۳.
[۶]– مجموع الفتاوی، ج: ۳۵ ص: ۱۰۰.
[۷]– رسائل وفتاوى أبا بطين، ص: ۱۹۹٫