رهنمودهای منهجی اسامه بن لادن رحمه الله در جهاد با آمریکا و رژیم صهیونیستی دشمنان شماره یک مسلمین (۲ )
نویسنده : امام شهید ـ بأذن الله ـ اسامه بن لادن
یکی دیگر از نصوصی که در این معنا می باشد، حدیث حارث اشعری رضی الله عنه است که در آن آمده که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرمایند: “إن الله أمر يحيى بن زكريا بخمس كلمات أن يعمل بها ويأمر بني إسرائيل أن يعملوا بها، وإنه كاد أن يبطئ بها، فقال عيسى: إن الله أمرك بخمس كلمات لتعمل بها وتأمر بني إسرائيل أن يعملوا بها، فإما أن تأمرهم وإما أن آمرهم “: «الله تعالی یحیی بن زکریا را به پنج کلمه دستور داده که بدانها عمل کند و بنی اسرائیل را امر کند که بدانها عمل کنند، نزدیک بود که او در این کار تأخیر کند، برای همین عیسی گفت: الله تعالی تو را به پنج کلمه دستور داده که بدانها عمل کنی و بنی اسرائیل را نیز دستور دهی که بدانها عمل کنند، یا تو بدانها دستور بده و گر نه من آنها را دستور می دهم».
اینجا مفهوم بسیار بزرگی در دین می بینیم و آن اینکه الله تعالی از همه کس بی نیاز است و سنت “استبدال” هیچ کس را استثناء نمی کند.اینجا می بینیم که پیامبری از پیامبران خدا در ابلاغ آنچه که به آن امر شده بود کمی تأخیر می کند و در نتیجه الله تعالی به پیامبر دیگری امر می کند که “یا او آنها را ابلاغ کند و یا تو آنها را ابلاغ کن”.ما چه کسی هستیم که در اجرای امر الله تعالی و تنفیذ فرمان رسولش صلی الله علیه وسلم تأخیر کنیم؟!اگر تأخیر کنیم سنت استبدال در مورد ما اجرا خواهد شد.
عیسی علیه السلام به یحیی می گوید: {الله تعالی تو را به پنج کلمه فرمان داده و دستور داده که بنی اسرائیل را بدانها امر کنی، یا تو آنها را بدان پنج کلمه فرمان بده ویا اینکه من بدانها فرمان می دهم، یحیی می گوید: می ترسم که اگر تو زودتر از من این کار را انجام دهی، در زمین فرو برده شوم یا اینکه دچار عذابی شوم.یحیی مردم را در بیت المقدس جمع کرده و مسجد پر شد و مردم در بلندیها قرار گرفتند، یحیی گفت: الله تعالی مرا به پنج کلمه فرمان داده که بدانها عمل کرده و شما را امر کنم که بدانها عمل کنید، اولشان این است که الله تعالی را عبادت کرده و به او شرک نورزید، و مثال کسی که به الله شرک می ورزد مانند مردی است که برده ای را با مال خالص خود با طلا یا نقره می خرد و به او می گوید: این منزل من است و این کار من، کار کن و مزد را برایم بیاور.آن برده کار می کند و مزدش را به غیر آقایش می دهد، کدامیک از شما راضی می شود که برده اش چنین باشد؟! و الله تعالی شما را به نماز امر کرده است، هنگامی که نماز می گذارید به اطرافتان نگاه نکنید چون الله تعالی چهره اش را به سوی چهره بنده اش می کند مادامی که بنده چهره اش را به جای دیگر متوجه نکند. و شما را به روزه امر کرده است و مثال آن مردی است که در میان عده ای است و جعبه ای دارد که حاوی مشک است و همگی از بوی آن خوششان می آید ، بوی دهان روزه دار نزد الله تعالی از بوی مشک خوشبوتر است. و شما را به صدقه امر کرده است و مثال آن کسی است که دشمن او را اسیر کرده و دستش را به گردنش بسته اند و او را آماده کرده اند که گردنش بزنند و او می گوید: من همه چیز خود را به شما می دهم تا مرا زنده بگذارید، و به این وسیله فدیه خود را داده و نجات می یابد. و شما را امر می کنم که الله تعالی را ذکر کنید و مثال آن مردی است که دشمن به سرعت او را دنبال می کند تا اینکه او به قلعه محکمی می رسد و خود را از آنان در پناه قرار می دهد، به همین ترتیب بنده خود را از شیطان نمی تواند در پناه قرار دهد مگر با ذکر الله تعالی}.سپس رسول الله صلی الله علیه وسلم به دنبال این سخنن می فرماید: ” وأنا آمركم بخمس الله أمرني بهن السمع والطاعة والجهاد والهجرة والجماعة” : و من شما را به پنج چیز که الله مرا بدانان فرمان داده، فرمان می دهم؛ سمع و طاعت و جهاد و هجرت و جماعت.{امام احمد و ترمذی روایت کرده اند}.
نکته اینجاست که پنج تای اول که ارکان اسلام هستند نمی توانند به عنوان یک حکومت و منهج برای بشریت باشند مگر با پنج تای دیگر.انسان نمی تواند در ذات و قلب خود مسلمان باشد در حالی که با قوانین وضعی [سکولاریستی] بر او حکم می شود و اسلام نمی تواند زمین را دربرگیرد.اسلامی که بر محمد صلی الله علیه وسلم نازل شد و به ابلاغ آن امر شد، اسلامی است که باید تمام زمین را در بر گیرد و معیار و میزان و اساس قضاوت و حکم گردد نه اینکه فقط در دایره شعائر تعبدی خلاصه شود[۷].باید هم این پنج تا و هم آن پنج تا با هم باشند واگر دقت کنیم می بینیم که این مسئله با مفهومی که در دعوت قبائل توسط پیامبر علیه الصلاة و السلام آمده موافق است و آن را مؤکد می کند:
۱٫گواهی دهید که معبودی حقیقی نیست جز الله و مقتضیات گواهی لا اله الا الله را به جای آوری
۲٫و مرا پناه داده و حمایت و نصرتم کنید.
پناه و حمایت و نصرت بر این پنج مورد منطبق است چون که پناه و نصرت نیاز به جماعت دارد و جماعت نیاز به سمع و طاعت دارد و آن نیز نیاز به جهاد دارد و جهاد نیازمند هجرت است.اگر نصوص کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم را بررسی کنیم به وضوح این مفاهیم را می بینیم.هرطور که بنگریم این مسئله خود را به قدرت نمایان می کند که راه برپایی دولت اسلامی و نشر دین به این موارد نیاز دارد:
۱٫جماعت
۲٫سمع و طاعت
۳٫هجرت و جهاد
کسانی که می خواهند اسلام را بدون فداکاری های هجرت و بدون قربانی های جهاد فی سبیل الله به پیش برند، اینان منهج محمد صلی الله علیه وسلم را درک نکرده اند. و وقتی آن را نفهمند و بدان عمل نکنند و به جای آن به دیگر طاعات مشغول شوند درواقع اینان از تبعات این عبادات سنگین فرار می کنند. چرا که جهاد به نص قرآن برای نفس ناپسند و سنگین است.از آنچه گذشت اهمیت جماعت و جهاد واضح می گردد.
ما در وضعیتی هستیم که هیچ دولتی نداریم که به آن هجرت نمائیم. البته این فرصت ایجاد شد و فرصتی نادر بود، از زمانی که خلاقت سقوط کرد صلیبیون بسیار حریص بودند که مسلمین راستین توانایی برپایی حکومت اسلامی را نداشته باشند، الله تعالی چنین تقدیر نموده بود که قضایای افغانستان پیش آیدو اتحاد جماهیر شوروی شکت بخورد. صلیبیون در این وضعیت که رعب و ترس از اتحاد شوروی برآنان سایه افکنده بود، از آن اهتمام و حرصشان کوتاه آمدند و مجبور بودند به هر قیمتی که شده اتحاد شوروی را عقب بزنند حتی اگر شده به دست مجاهدین و به دست بنیادگرایان، و به دست جوانان مسلمان مجاهد. این بود که این در را باز کردند و وضعیت تاحدود ده سال بدین منوال گذشت.
اما متأسفانه امت وظیفه خود را انجام نداد و بخصوص علماء و داعیان و سخنرانان و جماعات اسلامی، تنها کسانی که برای نصرت مجاهدین به میدان جهاد آمدند عده ای اندک از جوانان امت بودند و نیز کمکهایی که برخی تجار از برخی اموالشان پرداخت کردند که برای برپایی دولتی نیرومند کافی نبود.
فرصت بسیار مناسبی بود برای برپایی دولتی نیرومند و بدور از تعصبات قومی و منطقه ای، و برادران افغانمان در وضعیت بسیار مناسب برای این کار بودند و همکاری و همدلی غیر عادی داشتند، وضعیت طوری بود که به آسانی ممکن بود که دولتی اسلامی با معیارهای اسلامی برپاشود و نه با معیارهای منطقه ای و قومی و قبیله ای.اما متأسفانه علی رغم سهولت کار و دعوت به این امر و تکرار آن و تشویق و تحریک به خصوص از جانب شیخ عبدالله عزام رحمه الله و دیگر برادران از جماعات اسلامی و علماء و متفکران که؛این فرصت را غنیمت بشمارید! اما کسی گوشش بدهکار نبود، مردم به معیار های زمینی و منطقه ای مشغول بودند و هر کس خود می خواست شخصاً حکومت اسلامی را برپا کند و هر جماعتی می خواست که که حکومت اسلامی را در زادگاه خودش برپا کند! انگار که ما اسیر این افکار گشته ایم.به خاطر همین بیش از ده سال این فرصت در دسترس بود اما مردم برای استفاده از آن حرکت نکردند.این را دین خاطر یادآوری کردم که بگویم این مسئله آسان نیست و الآن وضعیت برای این انجام کار سخت شده است.
سپس الله تعالی در این اوضاع و احوال میسر نمود که دولت طلبه و طالبان شکل بگیرد بعد از آنکه بین خود افغانیها حدود شش سال جنگ در گرفت.و باز هم مردم اسیر هوا و هوس خود باقی ماندند و اسیر تبلیغات رسانه ای جهانی که جنگی بی امان را علیه طالبان راه انداختند و چهره شان را تخریب نمودند.اگر تبلیغات رسانه ای جهانی بر عوام تأثیر بگذارد شاید قابل تحمل باشد اما قابل قبول نیست که داعیان دینی تحت تأثیر آن قرار گیرند، قابل قبول نیست کسانی که جلوی مردم در صدر حمایت از دین قرار گرفته اند بگویند که ما تحت تأثیر تبلیغات رسانه ای قرار گرفته ایم.افغانستان به عنوان مثال فقط چند ساعت با جزیرة العرب فاصله دارد یا از هر مکانی از جهان اسلام.
این تأخیر در نصرت این دولت علی رغم اینکه نامش دولت طالبان است یعنی دولت طلبه علم، نشان از وجود خللی غیر عادی دارد.خلل در فهمشان از دین ویا خلل در صداقتشان با دین-و لا حول ولا قوة الا بالله-.اینطور به نظرمان می آید و الله اعلم.این دولت هم از بین رفت و کسی قدمی برنداشت.
من می گویم: من یقین دارم که به فضل الله تعالی در این امت قوا و امکانات و نیرو به اندازه کافی برای تشکیل حکومت اسلامی و برپایی خلافت اسلامی وجود دارد .فقط ما نیاز داریم که به این نیروها ابلاغ کنیم که این امر بر آنان واجب می باشد، ما نیاز داریم که به نیروهای دیگری که آن نیروها را مقید کرده و مانع عمل آنها هستند این مطلب را ابلاغ کرده وبرسانیم که شما به خاطر مقیدکردن این نیروها و محدود نمودنشان گنهکار هستید.وقتی جوانان و تجار وظیفه خود را فهمیدند آن زمان می توانیم که کار اصلی را انجام دهیم و گناه از دوش بقیه امت نیز برداشته می شود و نیز تنگی و سختی و آزار و اذیتی که متوجه ما هست نیز برداشته می شود.
ما همان کسانی را می خواهیم که می گویند جهاد به تمام امت نیاز ندارد، این سخن حق است اما از آن اراده حق نشده است، جهاد نمی تواند تمام امت را در خود جای دهد و دفع دشمن متجاوز با جزء کوچکی از امت امکان پذیر است، این درست است اما حکم جهاد همچنان فرض عین باقی می ماند.آنها با ما در اطلاق این حکم مخالفت می کنند و می گویند ما چند هزار نفر برایتان فرستاده ایم و شما نمی توانید آنها را پوشش دهید! و می گویند که معقول نیست ما تمام وظایف را رها کرده و همگی مان برای جهاد بیاییم!اینجاست که بی بند و باری فکری این عصر آشکار می شود یعنی بی بند و باری فکری که نتیجه مادی گرایی است و نتیجه عقل گرایی کور، اینها احکامی هستند که فقهای گذشته امت بر آن اجماع کرده اند، اما امروزه فقهایی می آیند و به اجماع امت اعتراض می کنند!وقتی جهاد فرض عین شد، بدون شک اولی ترین اولویات است همانطور که شیخ الاسلام ذکر نموده است.هیچ چیزی بعد از ایمان، واجبتر از دفع دشمن متجاوزی نیست که دین و دنیا را به فساد می کشد.
هیچ معنای معقولی ندارد که بگویی: اگر تمام مردم به جهاد رفتند، جهاد نمی تواند آنها را در خود جای دهد!این سخن نتیجه خللی غیر عادی در فقه و فهم است و نتیجه دل بستن غیرعادی به دنیا است.وقتی جهاد فرض عین باشد به محض اینکه تعداد کافی برای دفع دشمن متجاوز بیایند دیگر جهاد فرض کفایه می گردد.و بقیه کسانی که تأخیرکرده اند مشغول وظایف خود شده و بدین ترتیب در نتیجه این تحرک ضرورت برطرف می گردد.
این متأسفانه از بزرگترین عوامل است که جنبش بیداری اسلامی را از جهاد باز می دارد و این مسئله به وضوح در نوشته جات و پیامها و گردهمایی هایشان نمایان است.