رهنمودهای منهجی اسامه بن لادن رحمه الله در جهاد با آمریکا و رژیم صهیونیستی دشمنان شماره یک مسلمین (۶ )
نویسنده : امام شهید ـ بأذن الله ـ اسامه بن لادن
رژیم همانطور که وزارت تبلیغات را برای فریب مردم ایجاد کرده است، بودجه بزرگی را نیز برای این هیئات منتسب به اسلام تدارک دیده است، هیئاتی که وظیفه شان مشروعیت بخشیدن به رژیم است تا مردم را بفریبند که این رژیم برحق است.
برای درک بهتر این مسئله، این حقیقت را تصور کنید که ساختمان هیئت کبار العلماء به کاخ سلطنتی پیوند خورده است، و دار الإفتاء در الازهر به کاخ ریاست جمهوری که تابع حسنی مبارک است پیوند خورده است، و دارالافتاء در بلاد حرمین به کاخ ریاست جمهوری ملحق است، آیا معقول است که تو بروی و از این کارمند دولت که حقوقش را از پادشاه می گیرد، از او درباره حکم پادشاه سؤال کنی؟که آیا پادشا واقعاً با کفار موالات کرده است؟و آیا موالات با کفر از نواقض اسلام است؟این مسائل واضح و روشن است و اگر بر برخی مردم به خاطر قلت علم و آگاهی شان این مسئله مشتبه باشد باید به علمای راستین مراجعه کنند، نه اینکه نزد کارمند ومزدبگیر پادشاه برود و از او درباره حکم شرع درباره پادشاه جویا شود!!!
اینان را آنطور که گفتم با علی بن المدینی و یحی بن معین رحمه الله نمی توان مقایسه نمود، با این وجود تعداد بسیار زیادی از اینان وقتی که تحت فشار سلطان قرار گرفتند لغزیدند.
باید سخن امام علی رضی الله عنه را توجه کنیم که به حارث گفت: “ای حارث!امر بر تو مشتبه شده و ملبّس گشته است، حق را با اشخاص نمی شناسند، بلکه ابتدا حق را بشناس تا اهل حق را نیز بشناسی.
در این مسئله بسیاری از جوانان دچار تقلید سختی هستند، بسیاری از جوانان از برخی کارمندان و حقوق بگیران دولت تقلید می کنند!بر این مفیتان عبایی بلندبالایی می پوشانند و القاب دهان پرکنی عطا می کنند در حالی که کامندان و مزدبگیرانی بیش نیستند و الله تعالی آنها را با وجود علمشان گمراه کرده است.ما از کتب خود آنان یاد گرفته ایم که یکی از نواقض دهگاه اسلام موالات با کافران است، ودر مجالس خصوصی شان صراحتاً این را بیان می کنند اما می ترسند و تأویل می کنند همانطور که یحیی بن معین رحمه الله تأویل نمود، پس باید این نکته را مد نظر داشت.
یکی از امور مهم در میدان نجات و خروج از این بیابان تاریک، نصیحت و خیرخواهی-برای الله و رسولش و برای ائمه مسلمین و عامه شان-می باشد.مسئله نصیحت و خیرخواهی و مشورت دهی از امور بسیار مهم می باشد و چارچوب مهمی است که دین را حفظ می کند.برای همین رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرمایند: “الدین النصیحة: دین نصیحت و خیرخواهی است”{مسلم}.چون یکی از بارزترین شاخصه های نصیحت و خیرخواهی، امر به معروف و نهی از منکر است که دین را حفظ می کند، بدین خاطر پیامبر علیه الصلاة و السلام دین را در این جمله خلاصه کرده است: “دین یعنی خیرخواهی”.
اما ما در زمانه ای هستیم که مردم در فهم دین دچار سردرگمی شده اند و گمان می کنند که دین بدون خیرخواهی و وارد شدن در خطر، پیروز می شود.با توجه به کثرت رفاهی که مردم دچار آن هستند و دل بستگی شان به دنیا، این عجیب نیست.وبدتر و تلخ تر اینکه این مرض کشنده را این خانه نشینان دل بسته به دنیا، به جوانان مخلص غیرتمند بر دین که به دنبال انکار منکر هستند نیز تلقین می کنند و آنها را به عدم اعتراض به منکر امر می کنند و آنها در این کار آراء خود را بر حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم ترجیح می دهند و این را در ادامه ذکر خواهیم کرد.
امر دین بدون خیرخواهی و امر به معروف و نهی از منکر و تحمل خطرات در راه دین، سامان نخواهد پذیرفت و برای همین پیامبر علیه الصلاة و السلام فرمود: “إن أفضل الجهاد کلمة حق عند سلطان جائر”: (بهترین جهاد، گفتن سخن حق نزد سلطان ظالم است).{روایت امام احمد}. همه اینها برای این است که دین پابرجا باقی بماند و ضربه نبیند.
حال اینانی که خود را در معرض خطرات قرار می دهند تا دین پابرجا بماند مانند وضعیت کسانی است که در یک کشتی هستند و ناخدای کشتی آنان را به سوی پرتگاه مرگباری در مجرای رودخانه می برد، شخصی می خواهد ناخدا را نصیحت کند و دیگران از ترسشان به او می گویند: “اگر او را نصیحت کنی تو را خواهد کشت!” نتیجه این می شود که همگی از پرتگاه پرت می شوند
در دین ما آنقدر به تصحیح مسیر تأکید شده است تا درجه ای که جان خود را در راه الله فدا می کنی تا مسیر اصلاح شده و بقیه مردم بر دین بمانند، برای همین در حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده است که: “سید الشهداء حمزة بن عبدالمطلب و رجل قام إلی إمام جائر فأمره و نهاه، فقتله”: سرور شهیدان حمزه بن عبدالمطلب است و نیز کسی که نزد حاکم ظالمی بلنده شده و او را امر به معروف و نهی از منکر کند ، و حاکم او را بکشد{حاکم روایت کرده است}.با وجود مفهوم واضح و صریح این حدیث، علما و مشایخ ما متأسفانه ما را از این راه باز داشته و از انجام مانند آن نهی می کردند و می گفتند که این به مصلحت نیست.
این تفکر آنان بر دین و اعتقاد آنان خطر بزرگی است، چگونه آنان نظر خود را بر حدیث واضح و روشن و صریح رسول الله صلی الله علیه وسلم ترجیح می دهندکه می گوید: ” سرور شهیدان حمزه بن عبدالمطلب است و نیز کسی که نزد حاکم ظالمی بلنده شده و او را امر به معروف و نهی از منکر کند ، و حاکم او را بکشد”.قدرت و سلاح ما برای حفظ دین مان، و برای مقاومت در مقابل هر گونه تلاش برای تحریف دین چه داخلی باشد و یا چه خارجی، همین روحیه شهادت طلبی است ، و جهاد است و هر آنچه که جزء آن باشد و به منظور احقاق حق و ابطال باطل صورت گیرد.
جوانانی که الله تعالی سینه شان را برای محبت دین و فداکاری فی سبیل الله گشاده نموده، نباید به این کارمندان حقوق بگیر گوش فرا دهند و نباید توجهی به خانه نشینان و دل بستگان به دنیا داشته باشند، فرق است فرق بسیار میان علمای مطرح ما، و علمایی که امروزه در نتیجه پیشرفت تکنولوژی رسانه ای و تبلیغاتی گسترده ، برجسته و مطرح گشته اند.
حکومت هر یک از علما را که ببیند با خواسته او موافق است و وفق مرادش فتوا می دهد و با حکومت از در سازش و مداهنه در می آید، برجسته و مطرح و مشهور می کند و تمام نظرها را به سوی او جلب می کند و در نتیجه چنین می شود که انسان از بچگی تا بزرگسالی این را مدام می شنود که “شیخ فلانی برای شاه تلگرافی شد” و “شاه در جواب او تلگرافی زده است” و هر دوشنبه یا روزهای دیگر دست راست پادشاه نمایان می شود و به این ترتیب در ذهن کودک نقش می بنند که اینان اهل خیر وصلاح و درستکاری هستند.
اهل علم می گویند: وارد شدن علماء به دربار سلاطین سه ضرر دارد، بدترین ضررش گمراه شدن مردم است، چون مردم می گویند اگر این حاکم یا این پادشاه ویا این رئیس برحق و درستکار نبودند شیخ فلانی نزدشان نمی رفت!و تجاهل می کنند که این کسی که نزد شاه رفت و آمد می کند کارمند حقوق بگیری است که ساختمان دفترش به ساختمان دربار شاهانه و یا وزارت کشور پیوند خورده است.
امام احمد رحمه الله می گوید: «نشانه کم فهمی انسان است که در دین و عقیده اش مقلد اشخاص باشد».{أعلام الموقعین: ۲/۲۱۱}.
اگر متوجه کسانی باشیم که حاکم آنها را مانعی بر سر راه جهاد قرار می دهد و مردم را از آنها برحذر داشتیم، به خواست الله به راه جهادی می رسیم که کفار را مغلوب کرده و حق را باز می گرداند. این علمای حکومتی و علمای سلاطین در فقهشان چیزی ار فقه محمد صلی الله علیه وسلم و فهم سرشت منهج الله سبحانه و تعالی وجود ندارد.
باید در اذهان ما تثبیت شود که لازمه التزام به دین این است که از سوی اهل باطل با ما دشمنی شود همانطور که در حدیث صحیحی که در صحیح بخاری رحمه الله توسط عائشه رضی الله عنها روایت شده است که هنگامی که رسول الله صلی الله علیه وسلم همراه مادرمان خدیجه رضی الله عنها نزد ورقة بن نوفل رفته و آنچه را که در طی اولین وحی دیده بود برایش گفت، ورقة بن نوفل به او گفت: «ای کاش در زمان که قومت تو را بیرون می کنند، جوانی نیرومند باشم تا تو را یاری کنم”.رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: “مگر آنها مرا اخراج خواهند کرد؟!” ورقه گفت: “هیچ مردی برای دعوت به مانند آنچه که تو بدان مبعوث گشته ای، نیامده مگر اینکه با او دشمنی شده است”.{متفق علیه}. این است فهم و فقه محمد صلی الله علیه و سلم.پس هر کس به اسلام پایبند باشد، حتماً با او دشمنی می شود.
انصار رضی الله عنهم وقتی روز عقبه آمدند تا با رسول الله صلی الله علیه وسلم بر اسلام بیعت کند، عباس-که هنوز مسلمان نشده بود- همراه ایشان آمده و گفت: «ای خزرجیان!شما محمد را به سرزمین خود دعوت کرده اید، اگر شما اهل قدرت و شکیبایی و جنگاوری و بینش جنگی هستید و توان تحمل استقلال و دشمنی با عموم عرب را دارید بدانید که آنها همگی علیه شما متحد خواهند شد.نظر خود را اعلان کنید و تصمیم خود رابگیرید، و قبل از متفرق شدن، اجماع کنید و بهترین سخنها صادقترین آنها است، جنگ را برایم توصیف کنید؟چگونه با دشمنتان می جنگید؟».می بینید که عباس-در حالیکه کافر است-اما برای برادرزاده اش محمد صلی الله علیه وسلم احتیاط می کند و معنای”لا اله الا الله”را درک می کند و می داند که تمام عالم با اهلش دشمنی خواهند کرد. در این هنگام عبدالله بن عمرو سخن آغاز کرده و گفت: «ما به خدا سوگند اهل جنگ هستیم و با آن تغذیه شده ایم و نسل از نسل به ارث برده ایم، آنقدر تیر می اندازیم که تمام شود و آنقدر با نیزه می جنگیم که بشکند، سپس دست به شمشیر برده و آنقدر با آن ضربه می زنیم تا اینکه خلع سلاح شده و کشته شویم یا اینکه دشمن را خلع سلاح کرده و او را بکشیم».عباس گفت: آیا شما سپر هم استفاده می کنید؟گفتند: بله، این هم سپر. در این هنگام براء بن معرور رضی الله عنه پیش آمده و گفت: «آنچه را که گفتی شنیدیم.اگر در دلهای ما چیز دیگر غیر از آنچه گفتیم می بود، آن را اظهار می کردیم اما ما به دنبال وفاداری و صداقت هستیم و جانمان را فدای رسول الله صلی الله علیه وسلم می کنیم».این است فهم سلف از التزام به دین و جانفشانی برای الله تعالی در دفاع از دین الله و دفاع از رسول الله صلی الله علیه وسلم.
و یکی دیگر از چیزهایی که در این روز مبارک-یوم العقبة-رخ داد این بود که وقتی صحابه به قصد بیعت با رسول الله صلی الله علیه وسلم بلند شدند، اسعد بن زرارة دست ایشان را گرفته و گفت: «لحظه ای صبر کنید ای اهل یثرب!ما سوار بر شتر به سوی ایشان نیامدیم مگر در حالی که می دانستیم او پیامبر خداست و بیرون آمدن ایشان از مکه و پناه بردنش به شما یعنی: جدا شدن از تمامی عرب و کشته شدن بهترین های شما، و یعنی اینکه شمشیرها شما را گاز خواهند گرفت، اگر شما این مشکلات را تحمل خواهید کرد پس او را پناه داده و اجرتان با الله است و اگر شما از خودتان ترس دارید او را رها کنید که اینطور نزد الله معذورتر خواهید بود»{امام احمد روایت کرده است}.
این است فهم سلف از معنای لا اله الا الله و مقتضیات لا اله الا الله یعنی تحکیم آن در زمین و مواجهه اجتناب ناپذیر با دشمن.
و نیز همانطور که مثنی بن حارثه به پیامبرمان وقتی که ایمان به لا اله الا الله را عرض کرد و اینکه او را پناه داده و حمایتش کنند، گفت-و آن هنگام مشرک بود- : “این چیزی است که پادشاهان از آن خوششان نمی آید”.
و در حدیث دیگری وقتی که رسول الله صلی الله علیه وسلم از افضل اعمال سؤال شد، ایشان جهاد و فداکاری برای دین را از همه اعمال بالاتر دانسته و حتی آن را از دهه ذی الحجة که افضل اعمال شمرده بود، استثناء کرد و فرمود: “مگر کسی که برای جهاد خارج شده و جان و مالش را به خطر افکند و هیچ کدام را برنگرداند”{بخاری}.