دموکراسی جدائی دین از زندگی و نظامی کفری است
ارائه دهنده : ابومحمود خان آبادی
بسم الله الرحمن الرحيم
دموكراسي را كه غرب كافر در سرزمينهاي مسلمان نشين به راه انداخته است نظام و سيستمي كفري بوده كه با اسلام هيچ پيوندي ندارد نه از دور و نه از نزديك . اين نظام با احكام اسلام در كليات و جزئيات و در مصدري كه از آن نشات نموده و عقيده اي كه از آن سرچشمه گرفته و اساسي كه بر آن استوار مي باشد و در افكار و نظامهائي كه با خود آورده است تناقض كلي دارد . به همين دليل است كه انتخابات ، پذيرش و تطبيق و اجرا نمودن دموكراسي و دعوت مردم به سوي آن بر مسلمانان ، حرام مي باشد .
دموكراسي نوعي از سيستمها و نظامهاي حكومتي است كه افراد بشر آن را وضع و ايجاد نموده اند تا از ظلم و حكمروايي حكامشان به نام دين رهايي يابند . بنابراين دموكراسي رژيمي است كه مصدر ( منبع توليد ) آن بشر بوده و هيچ رابطه اي با و حي و دين ندارد .
اساس و علت پيدايش نظام دموكراسي اين است كه سردمداران حكومتها بر اين باور بودند كه حاكم يا پادشاه نماينده ي خدا در روي زمين است و او بر انسانها به واسطه ي حجتي كه از جانب الله به وي رسيده است حكومت مي نمايد و گمان مي كردند كه الله براي حاكم سلطه ( توان و صلاحيت ) وضع قوانين و احكام و صلاحيت اجرائي آنرا داده است ، يعني صلاحيت اين را به وي داده است تا بر مردم بر اساس همان شريعت و قانوني حكم براند كه خود آن را ساخته و پرداخته است . چون ( چنين وانمود مي كرد ) كه وي سلطه و صلاحيت خويش را از جانب خدا به دست مي آورد نه از مردم . لذا آنها بر مردم ظلم مي كردند و بر آنها چنان حكومت مي كردند كه ارباب بر غلام و برده ي خويش .
بنابر اين در ميان آنها و مردم كشمكشها و اختلافاتي به وجود آمد و فلاسفه و انديشمنداني بروز نمودند كه مسئله ي حكومت داري را به بحث و مناقشه كشاندند و سرانجام نظامي را به منظور حكمروايي بر مردم ساختند كه همين نظام و سيستم دموكراسي مي باشد . نظامي كه ملت يا مردم در آن مصدر سلطه و صلاحيتها مي باشند و حاكم صلاحيت خويش را از آنها به دست مي آورد ، رهبري از آن ملت و ملت مالك اراده ي خويش بوده و هر طوري كه بخواهد در آن تصرف مي نمايد و هيچ كس بر ملت سلطه نداشته و خود او سيد و آقا بوده و خود احكام و قوانيني را مي سازد كه بر مبناي آن بر خود حكمراني نمايد و مطابق آن حركت كند . خود حاكمي را بر مي گزيند تا به نمايندگي از وي و با استفاده از همان قوانين ساخته ي دست خودش حاكم بر انها حكومت نمايد . به همين دليل است كه مصدر و منبع رژيم و سيستم دموكراسي به طور كل خود انسان بوده و هيچ ارتباطي با وحي و دين ندارد .
دموكراسي يك واژه و اصطلاح غربي است كه به معني حكومت مردم بر مردم ، توسط (قوانين ) خود مردم مي باشد ؛ پس اين ملت و مردم است كه حاكم مطلق و داراي صلاحيت مي باشد . طوري كه خود مالك زمام امور خويش است ، اراده ي خويش را تمثيل نموده و خودش آن را به پيش مي برد ، در قبال قدرت ديگري غير از قدرت خودش مسئول پنداشته نمي شود ، خود او نظامها و قوانين را ( از لحاظ صاحب صلاحيت ) توسط نمايندگان برگزيده ي خود وضع مي نمايد و آنرا توسط حكام و قضاتي كه تعيين مي نمايد و توسط كساني كه قدرت و صلاحيت خويش را از وي به حيث منبع صلاحيت به دست مي آورند در عمل پياده مي نمايد . هر فردي از افراد آن همان حقي را دارد كه ديگران دارند ، مانند : به وجود آوردن دولت ، تعيين حاكم و وضع نظامها و قوانين .
اصل در دموكراسي يعني حكومت خود مردم ، اين است كه مردم در يك محل دور هم جمع شده نظامها و قوانين را وضع مي كنند كه بر خودشان اجرا مي گردد ، امورشان را تنظيم نموده و در مواردي كه داوري مطلوب است ، قضاوت مي نمايند ، مگر از اين كه طبعتا ممكن نيست تا تمام مردم در يك مكان جمع گرديده و همه در وضع قوانين سهيم باشند ، لذا ملت براي خود نمايندگاني را برمي گزينند تا وظيفه ي وضع قوانين را به عهده گرفته و نمايندگان واقعي ملت به حساب آيند .
محل اجتماع اين نمايندگان به نام مجلس نمايندگان ( پارلمان ، سنا ، گنگره ) ناميده مي شود و اين مجلس در نظام دموكراسي همان نهادي است كه اراده مردم را تمثيل نموده و پيكره ي سياسي اراده ي اكثريت مردم را تشكيل مي دهد ، حكومت را انتخاب و رئيس دولت را تعيين مي كند تا حاكم و نماينده مردم در امر اجراي خواست و اراده ي عامه باشد . او قدرت خود را از ملت و مردمي به دست مي آورد كه وي را انتخاب نموده اند تا برايشان بر اساس نظامهاو قوانيني كه آنها وضع كرده اند حكومت نمايد .
پس خود ملت است كه صاحب قدرت و صلاحيت بوده و قوانين را مي سازد و حاكمي را جهت اجرا و تطبيق آن انتخاب مي نمايد و براي اينكه مردم آقا و رهبر خود گرديده و سروري خويش را احراز و با وضع قوانين ، نظامهاي زندگي و انتخاب حاكمان خود بدون كوچكترين جبر و اكراه ، اراده ي خود را به طور كامل عملي نمايند ، نظام دموكراسي مي خواهد كليه آزادي هاي عمومي را كه از لحاظ اساس و شالوده ي – حقوق انساني – مطرح بوده براي عموم مردم ايجاد و پيشكش نمايد ،تا بدين وسيله آقائي خويش را به دست آورده و خواست خود را با آزادي كامل و بدون هيچ گونه فشار و اجباري تمثيل و جامه ي عمل بپوشاند . اجراي سيادتش ممكن گرديده و اراده ي خود را به طور كامل توسط وضع قوانين ، نظامهاي زندگي و انتخاب حكامش بدون هيچ جبر و اكراهي به راه اندازد .
آآزاديهاي عمومي همان اساسي است كه دموكراسي كمال و نهايت آن را براي هر فرد از افراد ملت لازم و ضرور مي پندارد ، تا اينكه پايداري سيادت فرد و اجراي آرمانهايش توسط خودش با آزادي كامل و بدون جبر و اكراه ممكن و ميسر گردد .
اين آزاديهاي عمومي توسط آزاديهاي چهارگانه تمثيل گرديده كه عبارتند از :
- آزادي عقيده
- آزادي بيان
- آزادي مالكيت
- آزادي شخصي ( فردي )
دموكراسي از عقيده ي جدائي دين از زندگي گرفته شده و آن عقيده اي است كه ايدئولوژي سرمايه داري بر ان استوار گرديده است . اين عقيده عبارت است از حل وسطي كه نتيجه ي برخورد پادشاهان و قيصرها با فلاسفه و متفكرين در اروپا و روسيه بود ، چون پادشاهان و قيصرها دين را همچون وسيله اي براي به خدمت گرفتن ملتها ، ظلم بر ايشان و مكيدن خون آنها قرار داده بودند ، به گمان اينكه آنها نمايندگان خدا در زمين هستند وآنها رجال دين را به حيث عطيه بدين منظور مي گرفتند ، بنابراين تصادم وحشتناكي بين آنها و مردمشان به وجود آمد چنانكه فلاسفه و متفكرين در برابر ظلم پادشاهان و قيصرها قيام نمودند ، برخي از آنها مطلقا دين را انكار نمودند و بعضي ديگر به آن اعتراف نمودند ولي به جدائي آن از زندگي و بالاخره از دولت و سياست شعار دادند .
اين تصادم انديشه ها منجر به بميان آمدن عقيده ي حل وسط گرديد كه همانا جدائي دين از زندگي است و طبيعي است كه اين منجر به جدائي دين از دولت مي شود ، پس اين انديشه همان عقيده اي است كه ايدئولوژي سرمايه داري بر آن استوار گرديده است ، و اين همان قاعده ي فكري است كه تمام افكارش را بر آن بناء گردانيده و مسير فكري و ديدگاهش در مورد زندگي را بر اساس آن تعيين نموده و بر اساس آن قصد دارد تمام مشاكل را در زندگي معالجه كند و اين همان رهبري فكري است كه غرب انرا حمل مي نمايد و جهان را به سوي آن فرا مي خواند .