سلسلۀ جنایات و جرایم محمد بن عبد الوهّاب در حق مسلمانان (۴)
?نویسنده: مجاهد دین
▫️چنانکه پیشتر گفتیم، بعد از وفات پدر محمد بن عبد الوهاب رحمه الله در سال ۱۱۵۳، محمد بن عبد الوهاب جرأت اظهار عقایدش را پیدا میکند و برای اینکار به شهری که در آن به دنیا آمده یعنی «عیینه» برمیگردد و نزد حاکم شهر «عیینه» عثمان بن حمد بن معمر میرود و عقاید و برنامۀ خود را به او عرضه میکند.
▫️حاکم عیینه ابتدا عقیدۀ محمد بن عبد الوهاب را قبول میکند، اما بعداً توسط علامه شیخ محمد بن عفالق الحنبلی (https://t.me/rad_shobahat/1546) رحمه الله هوشیار میگردد و متوجه انحراف و خروج محمد بن عبد الوهاب از جاده اهل سنت میشود. در نتیجه حاکم عیینه محمد بن عبد الوهاب را طرد کرده و با او مخالفت میکند.
▫️سپس محمد بن عبد الوهاب در سال ۱۱۵۸ نزد امیر شهر «درعیه» محمد بن سعود میرود و عقیدۀ خود را برای او عرضه می کند و محمد بن سعود با گذاشتن شروطی عقیدۀ او را قبول میکند که عموما این شروط تنها در راستای حفظ کرسی و سلطنت موروثی و حکومت کردن بر مردم بود. و به این شکل محمد بن عبد الوهاب با محمد بن سعود تحالف و پیمان میبندد و به او بیعت میدهد بر اینکه سلطۀ سیاسی از آن آل سعود باشد و سلطۀ دینی برای محمد بن عبد الوهاب باشد.
▫️به این شکل محمد بن عبد الوهاب که داعیۀ سنت و روش سلف بود، به جای آوردن خلافت بر منهاج نبوت، پادشاهی و حکومت موروثی آل سعود را پذیرفت.
▫️و بعد از اینکه محمد بن سعود در سال (۱۱۷۹) وفات یافت، فرزندش عبد العزیز حکومت را به ارث برد و عبد العزیز نیز در حین حیاتش برای فرزندش سعود ولیعهدی گرفت.
?محمد بن عبد الوهاب بخاطر اینکه حاکم عیینه، عثمان بن حمد با او مخالفت کرده بود، از او کینۀ بسیار زیادی در دل گرفته بود. محمد بن عبد الوهاب نمیگفت که عثمان بن حمد با من مخالفت کرده است، بلکه معتقد بود که عثمان بن حمد با دین الله و رسولش مخالفت کرده و لذا مرتد شده است! یعنی در نزد محمد بن عبد الوهاب اینگونه بود که هرکس با او مخالفت میکرد، پس با الله و رسولش مخالف کرده است، و هرکس با او جدال میکرد پس با الله و رسولش جدال کرده است.
?به این شکل محمد بن عبد الوهاب، عثمان بن حمد را تکفیر کرد، و او را در نماز جمعه ترور کرد و به قتل رساند!
?چنانکه عثمان بن بشر در حوادث سال ۱۱۶۳ میگوید: «فلما فرغت صلاة الجمعة وخرج سرعان الناس قتل في المسجد».
?ترجمه: «هنگامیکه نماز جمعه تمام شد، چند نفر سریعاً بلند شده و به او حمله کردند و او را در مسجد به قتل رساندند».
?عنوان المجد فی تاریخ النجد، ص ۶۰٫
?و حسین بن غنام نیز که همانند عثمان بن بشر از مؤرخان پیرو محمد بن عبد الوهاب و از معاصران او و ثقه در نزد وهابیت میباشد، در کتاب تاریخش مینویسد: «فلما انقضت صلاة الجمعة، وخرج سرعان الناس مسرعة، قتلوه في مسجده ومصلاه، وأريح المسلمون من آذاه».
?ترجمه: «هنگامیکه نماز جمعه تمام شد، چند نفر به سرعت بلند شده و او (عثمان بن حمد بن معمر) را در مسجدش و مصلایش به قتل رساندند و مسلمانان از آزار و اذیت او راحت گشتند!».
?تاریخ ابن غنام، ج ۲ ص ۶۸۷٫
?دقت کنید که منظور حسین بن غنام از «مسلمانان» در عبارت فوق محمد بن عبد الوهاب و پیروانش است! یعنی هرکسی با آنها باشد مسلمان است و هرکسی با آنها نباشد کافر و مشرک است! و سبحان الله نگاه کنید که چگونه حاکم عیینه را در روز جمعه و در مصلایش به قتل میرسانند آن هم بصورت ترور و حمله ناآگاهانه!
❓اگر حاکم عیینه مرتد بود و دشمن الله و رسولش بود و از دین الله و رسولش باز میداشت (چنانکه این اتهامات را پیوسته محمد بن عبد الوهاب به مخالفنش میزد) پس چگونه چنین کسی نماز میخواند؟ چرا باید نماز بخواند؟ اگر کافر و مشرک است و بر دین الله و رسولش نیست چگونه او و مردم شهر عیینه به نماز جمعه و جماعت میروند؟
?و مزید اطلاع، یکی از دلایل مخالفت عثمان بن حمد بن معمر با محمد بن عبد الوهاب و حرکت او این بود که در آن زمان که عثمان بن حمد موافق با محمد بن عبد الوهاب بود، قرار شد به شهر «ثرمداء» حمله شود، و برنامهای که محمد بن عبد الوهاب برای حمله داشت، سوزاندن و نابود کردن مزرعهها و نخلستانها و زمینهای کشاورزی اهالی ثرمداء بود، به همراه کشتن هر آن کسی که با آن مواجهه شوند! و چنانکه ابن بشر و ابن غنام ذکر کردهاند، افراد زیادی را بدون هیچ توجیهی و هیچ اقامۀ حجتی و کاملا فلهای گرفته و میکشتند که یکی از آنان به نام «محمد بن سلامه» بود.
?چنانکه ابن بشر دربارۀ وقایع سال ۱۱۶۱ میگوید: «وفيها أيضاً ساروا إلی بلد ثرمدا فدمورا الزرع والنقلبوا راجعين. وفيها غزا المسلمون بلد ثادق وجعلوا لهم کميناً فأخذوا أغنامهم وقتل من أهل البند ستة رجال منهم محمد بن سلامة».
?ترجمه: «همچنین در این سال به شهر ثرمدا رفتند و زمینهای کشاورزی را از بین بردند و بازگشتند. و در این سال مسلمانان به جنگ شهر ثادق رفتند و کمینی برای آنان گذاشتند و گوسفندانشان را گرفتند و شش نفر از مردم شهر را کشتند که یکی از آنان محمد بن سلامه بود».
?عنوان المجد ص ۵۹٫
?چنانکه مشاهده میکنید این جنایتها و وحشیگریها را همگی به نام نشر توحید و اسلام انجام میدادند، و محمد بن عبد الوهاب کلاً مردم این شهرها را علی التعیین کافر و حلال الدم والمال میدانست.
?و نکتهای که دوست دارم خواننده به آن به خوبی توجه کند، این است که محمد بن عبد الوهاب خودش و پیروانش را «مسلمین» مینامید و مخالفانش را «مشرکین». یعنی به هیچ وجه اعتقادی به مسلمان بودن کسانی که با آنان میجنگیدند نداشتند، مثلا آنها را اهل بدعت مسلمان نمیدانستند، بلکه تمام کسانی که با آنان میجنگیدند را کافر و مشرک میدانستند.
?و چنان توهم خود حق پنداری به محمد بن عبدالوهاب دست داده بود که گمان میکرد او و پیروانش در حکم پیامبر صلی الله علیه وسلم و اصحابش قرار دارند و مخالفنش هم در حکم مشرکان قریش قرار دارند.
▫️او نمیگفت که مردم با من مخالفت میکنند، بلکه زبان حال او این بود که مردم در صورت مخالفت با من، با الله و رسولش مخالفت کردهاند! و فهم خود را همان فهم الله و رسولش میدانست. و فقط کافی است در عبارات و سخنان آنان، دقت کنید که چگونه خودشان را مسلمین و اهل توحید مینامیدند و دیگر مسلمانانی که با غلو آنان مخالف بودند را مشرکین مینامیدند.
▫️پس محمد بن عبدالوهاب کاملاً بر این توهم بود که او دقیقاً و بطور کامل، مجری فرمان الله و رسول است و پیوستن به او، پیوستن به اسلام، و مخالفت با او مخالفت با اسلام است و کاملاً بر این باور بود که جنگیدن با او جنگیدن با اسلام است.
?و همچنین هرگاه بر مردمانی غالب میآمد و از آنان برای خود بیعت میگرفت، کاملاً تصریح میکرد که شما باید بیایید و با الله و رسولش بیعت بدهید! یعنی الله و رسولش را کاملاً در صف خودش قرار داده و از صف مخالفانش بیرون آورده بود.
برای مثال بعضی از اقوال ابن بشر را توجه کنید که در حین بیعت گرفتن از مردم چگونه اشاره میکند به اینکه بیعت با محمد بن عبد الوهاب یعنی بیعت با الله و رسولش!
?ابن بشر در وقایع سال ۱۱۴۸ میگوید: «سار عبدالعزيز أيضا غازيا وقصد الحائر المعروف بحاير سبيع بين الخرج والرياض فنازل أهله وحاصرهم وقطع بعض نخيله ، ثم أذعنوا وبايعوا على دين الله ورسوله والسمع والطاعة».
?ترجمه: «عبد العزیز به دشتی معروف به دشت سبیع که بین خرج و ریاض بود رفت و مردمش را محاصره کرد و بعضی از نخلستانهایش را قطع کرد، سپس مردم آنجا تسلیم شده و بر دین الله و رسولش و سمع و طاعت بیعت دادند».
▫️ویرانگریشان را در نابود کردن نخلستانها ببینید و سپس از مردم محاصره شده به زور بیعت میگیرند و آن را به الله و رسولش نسبت میدهند!
?و در وقایع سال ۱۱۴۹ میگوید: «غزا المسلمون إلى الزلفى واشعلوا النار في زروعه ثم ساروا وتوجهوا إلى ناحية الخرج واغاروا على الدلم .ثم أن أهل الزلفى في هذه السنة بايعوا على دين الله ورسوله والسمع والطاعة».
?ترجمه: «مسلمانان به جنگ منطقۀ زلفی رفتند و مزرعههایشان را آتش زدند، سپس به ناحیه خرج رفتند و به دلم حمله و یورش بردند. سپس اهل زلفی در این سال بر دین الله و رسولش و سمع و طاعت بیعت دادند».
▫️به کلمۀ «المسلمون» نگاه کنید! ببیند چگونه کسانی که به دین محمد بن عبد الوهاب ایمان آورده بودند مزرعههای مردم بیچاره را آتش میزدند و به زور از مردم بیعت میگرفتند و خود را پشت نام الله و رسولش پنهان میکردند.
?و در وقایع سال ۱۱۶۹ میگوید: «وفد اهل القويعة على الشيخ محمد وبايعوا على دين الله ورسوله والسمع والطاعة».
?ترجمه: «اهل قویعه نمایندگانی نزد شیخ محمد بن عبد الوهاب فرستادند و بر دین الله و رسولش و سمع و طاعت بیعت دادند».
?و در وقایع سال ۱۱۸۱ میگوید: «وفيها : دخلوا أهل الوشم وأهل سدير في الدين، وبايعوا على دين الله ورسوله والسمع والطاعة».
?ترجمه: «در این سال اهل وشم و اهل سدیر وارد دین شدند و بر دین الله و رسولش و سمع و طاعت بیعت دادند».
▫️دخلوا فی الدين! وارد دین شدند!!! انگار قبلا مردمان شهر وشم و سدیر، بر دین سیک و بودا و یهود و نصاری بودند! نمیداند مردم این شهرها همگی اهل اسلام بودند. اما در نزد محمد بن عبد الوهاب مسلمان کسی است که مطیع او شود و کافر کسی است که با او مخالف باشد. و بیعت با او یعنی بیعت با الله و رسولش و بیعت ندادن با او یعنی شکستن بیعت الله و رسولش!
?و در وقایع سال ۱۱۸۳ میگوید: «ووفد عليه أكثر أهل القصيم ، وبايعوا على دين الله ورسوله والسمع والطاعة».
?ترجمه: «بیشتر اهل قصیم نمایندگانی فرستادند و بر دین الله و رسولش و سمع و طاعت بیعت دادند».
?و در وقایع سال ۱۱۸۴ میگوید: «وفيها بايعوا أهل منيخ ومحمد بن رشيد الهزاني صاحب حريق نعام لعبدالعزيز والشيخ ( ابن عبد الوهاب ) على دين الله ورسوله والسمع والطاعة».
?ترجمه: «در این سال اهل منیخ و محمد بن رشید الهزانی صاحب حریق نعام، به عبد العزیز و شیخ محمد بن عبدالوهاب، بنابر دین الله و رسولش و سمع و طاعت بیعت دادند».
?به این اقوال خوب توجه کنید و ببینید که چگونه محمد بن عبد الوهاب از دین و از نام الله و رسولش سوء استفاده میکند و بیعت دادن مردم به او را برابر با بیعت دادن به الله و رسولش معرفی میکند.
❓من نمیدانم چه کسی به او چنین مجوزی داده است که از طرف الله و رسولش حرف بزند و فهم خودش را همان فهم الله و رسول بداند؟ آیا به او وحی میشده است؟
❓به چه حقی محمد بن عبد الوهاب هرکسی که با او مخالفت کند را اینطور نشان میدهد که انگار او با دین الله و رسولش مخالفت کرده است؟
❓به چه حقی زمینهای کشاورزی و مزارع مردم بیچاره را خراب میکرده و آتش میزده است؟
❓ریختن خون مسلمانان بیگناه و حمله به آنان و کشتن حاکم عیینه در روز جمعه و در نماز چه توجیه شرعی دارد؟
❓آیا باز هم میگویید محمد بن عبد الوهاب مخالفانش را تکفیر نمیکرده است؟ باز هم میگویید او اصل را در مردم مخالفش بر کفر نمیدانسته است؟
❓چگونه نمیدانسته است در حالی که محمد بن عبد الوهاب برای رسیدن به مقاصدش بارهای بار تصریح کرده که مشرکان زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم بسیار بهتر از مردم زمانش بودهاند،
?حتی میگوید که اکثر مردم زمان او به زنده شدن معتقد نبودهاند: «ومعلوم أن أهل أرضنا وأرض الحجاز الذي ينكر البعث فيهم أكثر ممن يقر به».
?ترجمه: «و معلوم و مشخص است که اهل سرزمین ما (نجد) و سرزمین حجاز، کسانی که زنده شدن (قیامت) را انکار میکنند بیشتر از کسانی هستند که به زنده شدن اقرار میکنند».
?الرسائل الشخصية، الرسالة ۳۴، ص ۲۳۵٫
❓سبحان الله آخر چگونه ممکن است مردم سرزمین نجد و حجاز به قیامت و زنده شدن اعتقاد نداشته باشند؟
❓حتی یهود و نصارا منکر زنده شدن نیستند چگونه مسلمانان منکر زنده شدن میشوند؟
◾️این غالی مارق با کج فهمیکه از توحید و شرک داشت، و غلو و تشددی که در اخلاق و سلوکش داشت، بطور بسیار افراط آمیز سوء ظن بسیار بدی به مردم داشت ،طوری که جز خودش و کسانی که به او گرویده باشند را مسلمان نمیدانست و هرکسی با او مخالفت میکرد را متهم به کفر و شرک و ردّه میکرد.
▫️و این داستان ادامه دارد تا واقعیت چهرۀ زشت و کدر وهابیت را شناخته باشید که امروزه با میلیونها دلار تبلیغات گستره در حال تطهیر و زیبا نشان دادن آن هستند.
▫️و متاسفانه جوانان ما که خودم یکی از آنان بودم، فریب شعار زیبا و پر زرق و برق توحید این خوارج را میخورند اما متاسفانه توحیدی مسخ شده و بدعی که در آن مشرکان زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم موحد در ربوبیت معرفی میشوند و مسلمانان به مجرد توسل و درخواست دعا از مردگان، مشرک و قبوری و حلال الدم و المال میشوند.
ادامه دارد…