علمای سکولار؛ پارادوکسی در قالب روشن فکری دینی
مؤلف: شیخ ابوسعد العاملی (حفظه الله)
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله وحده، والصلاة والسلام علی من لا نبی بعده، و بعد…
سکولاریسم یعنی جدایی دین از دولت و سیاست و میدانهای رهبری و شؤنات زندگی .. و منحصر کردن فعالیتها، اهداف و وظایف دین درگوشهی صومعهها و کنیسهها و مساجد .. تا اینکه دین تبدیل به مسئلهای شخصی و فردی شود .. دینی که از فعالیت و نشاطهای زندگی دنیا دور و تهی است .. به معنای دیگر، یعنی اینکه دین فعالیت و وظایفش فقط در حد ارتباط بنده با پروردگارش باشد و حق خداوند بر بندگانش فقط در انجام عبادات و شعائر تعبدی و دور از چهارچوب زندگی سیاسی و حکومت داری و ادارهی زندگی باشد .. و داعیانش این گونه ندا سر میدهند که: سهم خداوند از فعالیت روزمرهی افراد فقط گوشهی مسجد و کلیسا و عبـادت بنـدگان در این امـاکن میباشد .. و دیگر کـارهایی مانند: حکـومتداری و مباحث دولت و سیاست و اهداف کـلی آن و چهارچوب و جزئیات زندگی مردم همهاش مربوط به قیصر { قیصر در اینجا نماد حاکمان و رهبران و فرمانروایان است. } و خصوصیات اوست .. وآنچه که مربوط به قیصر است خداوند را درآن دخالتی نیست و از آن بیبهره است .. وآنچه که حق مسلم اوست به قیصر تعلق میگیرد و برای او حق کاملی وجود دارد که دخالت و مشارکت نماید .. چه این دخالت، منع کردن و حذر دادن از چیزی باشد که خداوند آنرا روا نموده باشد و یا حلال کردن حرامهایش باشد. {لذا میبینیم که در بسیاری مواقع و موارد (قیصر و سربازانش) حتی وارد فعالیت مساجد میشوند و کلمات خطیبان و داعیان را خود نوشته و یا دست کاری میکنند و اینکه چه وقت باز باشد یا بسته .. چه وقت فعالیت کند یا تعطیل باشد .. چه کسی وارد و یا خارج میشود .. و برای این کار دوربینها و جاسوسانی را گماشتهاند که رکوع و سجود بندگان خدا را کنترل کنند .. سبحان الله حتی مساجد، در شریعت و قانون این قیصریان سکولار معاصر خالصانه برای خدا نیست و در آن دخالت میکنند }
خداوند متعال میفرماید: )وَجَعَلُواْ لِلّهِ مِمِّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَالأَنْعَامِ نَصِيباً فَقَالُواْ هَذَا لِلّهِ بِزَعْمِهِمْ وَهَذَا لِشُرَكَآئِنَا فَمَا كَانَ لِشُرَكَآئِهِمْ فَلاَ يَصِلُ إِلَى اللّهِ وَمَا كَانَ لِلّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلَى شُرَكَآئِهِمْ سَاء مَا يَحْكُمُونَ( انعام۱۳۶
«بت پرستان هميشه دچار اوهام و خرافاتند مثلاً اينگونه که: مشركان سهمي از زراعت و چهارپاياني را كه خدا آنها را آفريده است براي خدا قرار ميدهند و به گمان خود ميگويند: اين براي خدا است (و با اين سهم به خدا تقرّب ميجوئيم و بدين منظور آن را به مهمانان و ناتوانان ميدهيم) و اين براي شركاء (و معبودهاي) ما است (و با اين سهم نيز به بتها و اصنام تقرّب ميجوئيم و بدين منظور آن را صرف رؤسا و پردهداران و خادمان بتكدهها و معابد مينمائيم) امّا آنچه به شركاء (و معبودهاي) ايشان تعلّق ميگيرد به خدا نميرسد (و صرف آن در راه او ممنوع است) و آنچه متعلّق به خدا ميباشد به شركاء (و معبودهاي) ايشان ميرسد (و ميتواند صرف آنها گردد و به سرپرستان و خدمتگذاران اصنام ايشان داده شود). چه بد داوري ميكنند».{ ابنکثیر در تفسیر این آیه میفرماید: «… این سرزنش و توبیخی است از طرف خداوند متعال به مشرکانی که بدعت و کفر و شرک را اختراع میکنند و برای خدا بهره و نصیب ناچیزی از متاع و کالایی دنیایی قرار میدادند، حال آنکه او خود خالق همه چیز است ..» ج۳ ص۳۴۴٫
در آيات ذيل، خداوند متعال تعدادی از احكامي را كه اهل جاهليت براي خود اختراع كرده بودند، در ميان ميگذارد، كه نوع اول عبارت است از: «و برايخداوند از زراعت و چهارپاياني كه خود او آفريدهاست، بهرهاي قائل شدند و به پندار خود گفتند كه: اين سهم براي الله است و اين سهم براي شركايي كه ما مقرر كردهايم» يعني: كفار عرب براي خداوند از آنچه خود از كشت و ميوه درختان و نسلهاي چهارپايان آفريده، سهمي مقرر كرده آن را صرف مسكينان و ميهمانان ميكردند، همينگونه براي خدايان باطل خود نيز بهرهاي از اين اشيا مقرر كرده وآن را صرف متوليان بتان و خدمتكاران آستان آنان ميكردند و چون اموال اختصاص يافته به بتان تمام ميشد؛ از سهمي كه براي خدا مقرر كرده بودند، برداشته و به وجوه مصارف بتان ميافزودند و ميگفتند: خداوند از اين وجوه بينياز است. يا اگر چيزي از سهم خداوند در سهم بتان در هم ميآميخت، آن را به حال خود واگذاشته و ميگفتند: خدا بدان نيازي ندارد. ولي اگر از سهم بتان در سهم خداوند در ميآميخت، آن را جدا كرده و ميگفتند: بتان بدان نيازمندند. «پس آنچه خاص شركايشان بود، به خدا نميرسيد» يعني: به مصارفي نميرسيد كه خداوند صرف اموال در آنها را مشروع گردانيده، همچون صدقه، صلهرحم و اطعام ميهمان« ولي آنچه خاص خداوند بود، به شركاي آنان ميرسيد» يعني: آن را در مصارف مربوط به دستگاه بتان و بتسالاران مصرف ميكردند. «چه بد حكم ميكنند» در اين كه خدايان باطل خود را بر خداي سبحان برگزيده و مخلوقي ناتوان را بر خالق توانا ترجيح ميدهند. قطعا اينگونه سخنان و اعمال، صرفا بر پندار غلط آنان متكي است، كه خداوند نه آنها را بدان امر كرده، نه همچو تقسيمبندياي را برايشان مشروع گردانيده است.تفسیر انوار القرآن.}
سکولاریسم از لحاظ رادیکال بودن و میانه رو و معتدل بودن دارای درجات متفاوتی است { البته این جدا نمودن و تقسیم سکولاریسم نمی تواند صحیح باشد و سکولاریسم تنها به میزان واکنش مردم در قبال عقاید و باورهای دینی شان است که خود را تطبیق می دهد . یعنی اگر جامعه ای طریقت مسلک مثل ترکیه ، ازبکستان و…و یا ملی گرا و ناسیونالیست مثل پاره ای از دول عربی و… باشد بیشتر سعی دارد که اصولش را پیاده کند اما چنانچه جامعه ای چون عربستان سعودی ، یمن ، افغانستان و… وجود داشته باشد که به شریعت مداری نزدیک ترند ، سکولاریسم سعی بر آن دارد که خودش را با وضع موجود آن جامعه تطبیق دهد تا فرصت مناسب برایش پیش آید . پس سکولاریسم یک برنامه ی ثابتی است که منتانسب با وضع جوامع پیاده می شود و مردم جوامع هستند که اجازه ی پیاده شدن یا نشدن احکامش را به وی می دهند نه اینکه خودش چند نوع باشد / ارائه دهنده}. هرچقدر که به سمت منع مظاهر و شعائر دینی در زندگی فردی مردم نزدیک شود، به همان اندازه به سوی رادیکالیته بودن و افراطگرایی نزدیکتر است { مانند حکومتهایی با مرام کمونیستی و فاشیستی و نازیسم وتوتالیتر. } و برعکس هر چه تساهل و آسانگیریشان نسبت به دین و اجازه به آشکارکردن مظاهر تدین و مذهبی افراد و رفتارهایشان بیشتر باشد به اعتدال!! و میانه روی نزدیکترند{ مانند حکومتهایی با ایدئولوژی دمکراسی و لیبرالیسم. } .. ولی در نهایت باز هم حکومتهای سکولار هستند .. چون سکولاریسم، حال با هر درجهای از آسانگیری و تساهل که باشد با سکولاریسم رادیکالی در یک چیز مشترکند و آن: اجازه ندادن به دین و مذهب در اداره حکومت و سیاست و قانون گذاری و فعالیتهای مختلف زندگی دنیایی. این از یک طرف، از طرفی دیگر سکولاریسم این اجازه را نمیدهد که ارتباط بین افراد براساس نوع انتساب و انتماء ایمانی و دینی و اخلاقی باشد .. پس فعالیت و ارکان اصلیش دو چیز است:
- پنهان و مخفی کردن دین از صحنه قانون گذاری و سیاست و دولت مداری.
- پنهان کردن دین از میدان و صحنه شعور و اعتقاد و اخلاق و واقعیت زندگی است.
که هدف اصلیش ورای این دو رکن ایجاد رابطهای همگانی و کلی است که دوستی و دشمنی و حقوق و واجبات به آن وابسته باشد و پیرامون جزئیات و قوانین آن بچرخد .. تا انتماء و انتساب اشخاص فقط براساس رابطه قبیله، وطن، نژاد، انسانیت و جهانی بودن و از این مزخرفات گوناگون باشد. روابطی که از هرگونه ارزش دینی و اخلاقی تهی است .. پس سکولاریسم از این حیث از ایجاد روابط همگانی براساس انتسابهای عقائدی و ایدئولوژیکی و مبادی و اصول و ارزشهای اخلاقی ناخرسند است و کلیت نظریهاش در محو آن است تا با تغییراتی انتسابها و روابط را براساس مادیات و حدود جغرافیای ـ که مردم را در چهارچوب و مرز و محدودهی مشخصی جمع میکند ـ ترسیم کند. و چه بسا دایرهی این محدوده در حد یک قبیله یا یک سرزمین و یا سرزمینهای فراوانی باشد (امپراطوری). { اصل اختلافات و جنگ و خونریزیها به خاطر این درگیرهای مرزی و جغرافی است. البته این را باید متذکر شوم که برخی از قوانین مکاتب و جهان بینیهای غربی برای ایجاد تخرییب در مکاتب شرقی و به خصوص دین اسلام است. و در این نظریه (یعنی تکوین روابط بین افراد براساس انتسابات میهنی و نژادی و جغرافی) چنین اهدافی در پشت پرده نهفته است. خود بانیان سکولاریسم که غرب و اروپا است انتسابش براساس روابط دینی و اعتقادی است و اروپای یک پارچه و بدون مرز و حذف مالیاتهای گمرکی و اتحادیهها و منع و بهانه تراشی برای عضویت ترکیه با اکثریت مسلمان در این اتحادیهها خود بهترین شاهد بر این مدعاست. ولی این را برای ما میپذیرند که از این اصول خرافی و سازنده نزاع و اختلاف، پیروی و تبعیت بیچون و چرا کنیم .. و طرح تقسیم خلافت عثمانی به دولتهایی مستقل و نامهایی مستقل از قبیل: عربستان سعودی، امارات متحده عربی، عمان، و .. و عناوین خاورمیانه و اتحادیهی کشورهای عربی و نبود مرز آزاد و گرفتن عوارض و مالیاتهای گمرکی و نزاعات اخیر سودان که منجر به جدایی آن شد و جنگ خلیج اول (حمله عراق به کویت ۱۹۹۰) و حمله عراق به ایران به خاطر تسلط بر اروند رود و… از بهترین شاهدان و گواهان بر این قضیه است.}
و به بیانی دیگر سکولاریسم میخواهد با بیشرمی و وقاحت تمام و به صراحت بگوید: برایت جایز نیست که دوستی و دشمنیت در راه خدا و برای او باشد یا بر این اساس دوستی و ارتباطی با کسی داشته باشی .. و نه باید عطا و بخشش و منع و خودداریت در راه خدا و برای او باشد .. این روابط نباید برای خدا و براساس انتساب خدایی باشد .. و برایت جایز نیست که چیزی از آن را برای خدا انجام دهی .. بلکه این روابط دوستانه و خصمانه باید برای غیر خدا و براساس او باشد، حال فرقی نمیکند این غیره، شخصی باشد یا قبیله و سرزمین و قومیت و وطن و حزب و یا طبقهی حاکم؛ چیزی که مهم است این است که تو میتوانی از این سفره رنگین هر کدام را که میخواهی انتخاب کنی تا ولاء (دوستی و یاری و پشتیبانی) و براء (بیزاری و نفرت و بغض و دشمنی) و محبت و کراهتت نسبت به افراد را براساس آن تنظیم و مرتب کنی. تا براساس این نسبت، به هر کدام از این انتسابات طریقهی تعامل با هر طیف و جریان از بشر را یاد گرفته و عملی کنی .. و تنها چیزی که مهم است این است که الله، خداوند عالمیان را انتخاب نکنی (چون در این لیست پر زرق و برق وجود نداد!!!).. خدایی که تو را آفریده است و سپس تو را استوار و محکم ساخت و آنگاه سر و سامانت بخشید و رزق و روزیت را برعهده گرفت. {سکولاریسم به عنوان یک ایدئولوژی بر پایه برخی اعتقادات و مفاهیم و ارزش و تصوارتی بنا شده که با توجه به معنی دین و تدین، میتوان آن را دین نامید .. ولی دین دست ساختهی آرزوها و هوای نفس انسان .. و در نتیجه سکولاریسم یعنی فرار از دینی (اسلام) به سوی دین دیگر (که همان لادینی یا هوا و هوس پرستی و یا ماده پرستی و شیطانپرستی است.)
دینی خرافی که با سایر ادیان آسمانی اعلان جنگ کرده است .. و هدفش این است که بندگان خدا را از آزادی عبادت خالق و معبودشان به سوی غل و زنجیر شدن در عبادت مخلوقات بکشانند. و در صددند که این مردم بیچاره را به سمت سکولاریسم و سکولاریستها سوق دهند .. تا به این طریق مردم را از دینشان به سوی دین دیگری سوق دهند .. اعتقاد در برابر اعتقاد .. ایدئولوژی در برابر ایدئولوژی .. مثل سکولاریسم و سکولاریستها به مثل کسی تبدیل شود که میخواهد عالی و خوب را با پست و بد عوض کند. }
این ندای سکولاریسم است. اما سکولاریستها چه کسانی هستند؟
سکولاریستها کسانی هستند که بانی این فکر هستند، چه قولی و چه عملی ..
اشخاص هم بسته به نوع اعتقادشان و جدایی انداختنشان بین دین، دولت، رهبری، سیاست و زندگی .. و منع دخالت دین در ارتباط بین اشخاص، سختتر و افراطیتر هستند .. و چنین اشخاصی که در اصول دین قویتر و بر آن حریصتر باشند، بیشتر به این مذهب نزدیکتر است تا افراد دیگر با اعتقاداتی دیگر .. پس همانگونه که خود سکولاریسم از لحاظ تئوریک بین دو بخش اعتدال و افراط مذاهب، ایدئولوژیهای فراوانی را به خود میگیرد، همانطور هم سکولاریستها بنا بر نوع اعتقادشان بین معتدل و افراطی قرار دارند، ولی همانطور که قبلاً گفتیم همه در این مسئله که دین باید از دولت و حکومت و سیاست و رهبری و زندگی جدا باشند، یکسانند .. کجایند بسیاری از مشایخ و داعیان این عصر که این را بفهمند و حقیقت سکولاریسم را بفهمند و درک کنند؟{ در اینجا ما منظورمان همهی مشایخ بیداری اسلامی و میدان دعوت نیست که اگر این تصمیم را قائل باشیم پناه بر خدا ظلم کردهایم. بلکه از اهل علم معاصر ما افرادی هم هستند که الحمدلله بر خیر و حق قرار دارند. }
بسیاری از شیوخ و داعیان این عصر از سکولاریسم مسلط بر زندگی و پیرامونشان متأثر شدهاند، سکولاریستهایی که بر سرزمین و این مردم مسلمان یک قرن است که با شعارات و اسمهایی پر زرق و برق، حکمرانی میکنند. شاید چنین حاکمان و رهبرانی، این مذهب و اسم را از خود نفی کنند و خود را به سکولار و سکولاریستها نسبت ندهند .. ولی حرف و رفتار و مواقفشان اینگونه حکم و اقتضا میکند که به سکولاریست بودن محکوم شوند .. یا اینکه به لوث و بیماری سکولاریسم آلوده شده و تا حد زیادی بر آن متأثر گشتهاند.
بسیاری از این داعیان و عالمان!!! ـ بعضی از آنها هم رئیس و سرپرست جماعات و احزاب اسلامی معاصر هستند ـ اینگونه ندا میدهند که: ما برای دستیابی به حکم و قدرت و سلطه تلاش نمیکنیم و به سوی تطبیق شریعت گام برنمیداریم و نمیخواهیم اکثریت پارلمان و مجلس نمایندگان را به دست آوریم .. { ما معتقد به عمل نمایندگی پارلمان بصورت معمولی و متداول امروز در سایه این نظامها و حکومتهای معاصر نیستیم. چون معتقدیم تشریع و قانونگذاری و حلال و حرام کردن از خصوصیات خداوند متعال است. ولی در اینجا ما سؤالمان به سوی افرادی است از طرف مقابل و مخالف، که این عمل را مشروع میدانند و میگوئیم: اگر شما برای بدست آوردن اکثریت نمایندگی پارلمان تلاش نمیکنید پس چه چیزی شما را به این میدان کارزار همراه با مخاطره و لغزشها و مخالفات شرع و واقع وارد میکند؟ و هدفتان در ورای این کار چیست؟ چرا و به خاطر چه کسی و مصلحت چه افرادی از بدست آوردن اکثریت مخالفت میکنید در حالی که برای بدست آوردن آن توانا هستید؟ و همچنین به آنها میگوییم: این نیتی منافقانه و آشکار برای به قدرت رساندن و تمکین غیر مسلمانان است .. تا آنان بر ملت و مردم و سرزمین به حکمی مخالف حکم خداوند، حکمرانی کنند .. با اینکه شما میتوانید با بدست آوردن اکثریت مجلس آنها را از این کار منع کنید .. اگر بخواهید آنگونه که جار میزنید. } و با این کلامشان میخواهند میدان را به قانون و سلطه و قدرت و رهبری غیر مسلمان بدهند .. در حالی که شعوب مسلمان امروز به رهبر و رهبری شریف و مخلص و امین محتاج است که او را به طرف کتاب پروردگارش راهنمایی کند..!
و برخی از آنان هم شرم و حیا میکنند ـ تا حد زشت و قبیحی ـ از اینکه خواستار تحکیم شریعت باشند، انگار در دین خدا چیزی عیبدار وجود دارد که باید از آن شرم و حیا کرد. در حالی که خداوند متعال میفرماید:
(وَاللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا يَقْضُونَ بِشَيْءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ) غافر ۲۰
«خداوند به حق و عدل داوري ميكند، و كساني را كه به جاي او به فرياد ميخوانند (به سبب عجز و ناتواني) كمترين داوري از دست ايشان ساخته نيست. تنها خدا شنوا و بينا است.»
و میفرماید: (أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْماً لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ) مائده ۵۰
«آيا (آن فاسقان از پذيرش حكم تو برطبق آنچه خداوند نازل كرده است سرپيچي ميكنند و) جوياي حكم جاهليّت هستند؟ آيا چه كسي براي افراد معتقد بهتر از خداوند حكم ميكند؟».
و برخی از آنها هم خواستار دمکراسی هستند .. و به موجب آن هرگونه اشکال قانونگذاری و تحلیل و تحریم را برای خداوند نفی کرده و آن را مخصوص قیصر مردم میدانند.
و برخی هم خواستار آزادی فعالیت احزاب کمونیستیِ دشمن خدا و رسولش و مؤمنان هستند .. و اینکه این احزاب حق دارند که بر سرزمین و مردم مسلمان حکم کنند، اگر بیشتر نمایندگان یا همان اکثریت مجلس آنان را به عنوان قدرت نمونه برگزینند و همهی اینها به خاطر معتقد بودن به مبدأ آزادی تعدد احزاب است .. و با این کارشان عقیده امر به معروف و نهی از منکر را که بهترین وصف این امت است را تعطیل میکنند.
برخی از آنها هم با صراحت اعلان میدارد که: ولاء (دوستی و نصرت و یاری) و براء (بغض و کینه و دشمنی) و همچنین حقوق و واجبات باید براساس انتما و انتساب وطنی و جغرافیایی ـ به نام اتحاد میهنی ـ و خالی از عقیدهی ولاء و براء به خاطر خداوند متعال باشد.
و بعضی از آنها هم میگویند: ما ـ به عنوان یک حزب و جماعت ـ فعالیت و وظیفهمان فقط دعوت به نماز و سپس رفتن به مسجد برای اعتکاف ـ آنگونه که حال جماعت تبلیغ اینگونه است ـ میباشد و دور از کـارهای سیاست و دولـت و زندگی هستیم .. و با اینکـارشان همهی این وظـایف را برای غیر مسلمانان میگذارند.
بعضی از آنها هم صوفی هستند؛ کسانی که تمام دعوتشان بر عبادت باطنی و فردی تمرکز دارد .. آنگونه که مشایخ طریقت اینگونه میپندارند .. و به کلی از کارهای سلطه و دولت و سیاست و واقع و مشکلات مردم، دور و بیخبرند.
بعضی هم میگویند: ما فقط داعی و عالم هستیم .. که فتوا میدهیم و به مردم آموزش میدهیم .. و کتاب و مقاله مینویسیم .. و افراد را به تربیت فرا میخوانیم .. ولی به کارهای سیاسی و دولتی و شؤون عامه و از این قبیل مسائل وارد نمیشویم .. این یکي، دیگر وظیفهی ما نیست .. بلکه این کارها وظیفه پادشاه است نه کس دیگر. برای علم و تربیت مردانی هستند .. و سیاست و رهبری هم مردان خاص خود را دارد.
و بعضی از آنها هم از واقع و میدان کارزار سیاست و زندگی اعتزال گرفته و گوشه نشین شدهاند .. و برای این کارشان تأویل و توجیه شرعی هم میآورند و آن را روش و منهجی شرعی میدانند و اینگونه میگوید: او موظف و مسئول کتابخانه و محل کار و مجالس بزرگانش است و مشکلات و واقع و زندگی عامه و خاصه مردم به او ربطی ندارد و از آن هم چیزی نمیداند .. حال آنکه در حدیث از پیامبر صلی الله علیه و سلم وارد است که میفرماید: «مؤمنی که با مردم زندگی میکند و بر آزار و اذیت و مشکلاتشان صبر میکند از مؤمنی که با مردم در نمیآمیزد و از آنها اعتزال گرفته و بر آزار و اذیتشان صبر نمیکند، اجر و پاداشش بزرگتر است.»
بعضی از آنها هم .. تا وقتی که حکومت اجازه ندهد و هوا و هوس حاکم نخواهد نه برای مردم فتوا میدهند و نه در قضایای عامهی مردم که با واقع مردم در تماس است وارد میشوند.
بسیاری از طلاب علم و شریعت بر این قناعت کردهاند که نهایت وظیفهشان این است که به خطیبی تبدیل شوند و هر جمعه بر روی منبر رفته و برای مردم حرف بزنند .. ولی امامت مردم در شئونات زندگی و حکم و سیاست او را مورد خطاب قرار نمیدهد و شامل وظیفهی او نمیشود بلکه وظیفهی افراد دیگری است.
تمامی این اشکال ذکر شده: آیا از الزامات و مقتضیات سکولاریسم نیست که دین را از شوؤن زندگی جدا میکند .. البته بعضی از افراد که این عقاید را به خود گرفتهاند، از لحاظ وضوح و صراحت از بعضی دیگر متفاوتتر هستند .. این پدیده ـ یعنی خودگرایی و در خود فرو رفتگی و انصراف از رهبری زندگی به وسیلهی اسلام و دین ـ در میان علما و سلف صالح ما آن مسئلهای مشهور و معروف نبوده است، و در میان علما و شیوخ و داعیان هم بعد از قرون مفضله چیز غریبی بود تا اینکه در زمان معاصرمان این فکر بر جو دعوت و جهاد و فعالیت دینی سلطه پیدا کرد و عقل و فکر و دین و اصول بسیاری از ملاها را به خود جذب کرد.
هنگامی که عالمی بر این قناعت میکند که در میادین حکم و سیاست و زندگی امام نیست و امامتش فقط منحصراً در نماز است و خودش را از دولت و سیاست و زندگی عامهی مردم جدا میکند .. با این کارش دینش را از حکومتداری، سیاست و شؤونات زندگی جدا کرده و با زبان حالش میگوید: که او یـک سکـولاریست است .. اگـر چه زبان ناطقش آن را به صـراحت بیان نکند .. پیامبر صلی الله علیه وسلم در تمامی فعالیتهای زندگی خصوصی و عمومی به طور یکسان امامت مردم را بر عهده داشتند .. و علما میراث بران پیامبران علیهم السلام هستند .. از لازمهها و مقتضیات ارث بردن و عمل به آن، این است که علما ـ با اقتدا و تأسی به پیامبر صلی الله علیه وسلم در تمامی مجالات و میادین زندگی خصوصی و عمومی به صورت یکسان رهبر و امام مردم باشند. خداوند متعال میفرماید:
(وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ ) بقره ۱۲۴
«و (به خاطر آوريد) آنگاه كه خداي ابراهيم، او را با سخناني (مشتمل بر اوامر و نواهي و تكاليف و وظائف، و از راههاي مختلف و با وسائل گوناگون) بيازمود و او آنها را به تمام و كمال و به بهترين وجه انجام داد. (خداوند به او) فرمود: من تو را پيشواي مردم خواهم كرد. (ابراهيم) گفت: آيا از دودمان من (نيز كساني را پيشوا و پيغمبر خواهي كرد؟ خداوند) فرمود: (درخواست تو را پذيرفتم، ولي) پيمان من به ستمكاران نميرسد (بلكه تنها فرزندان نيكوكار تو را در بر ميگيرد.»
پس رهبری مردم در تمامی شؤونات و فعالیتهای زندگی لازم نیست و جایز هم نیست که آن را برای ظالمان فاسد باقی بگذاریم .. که اگر این کار انجام شد و به ستمگران و مفسدان آزادی سکان داری کشتی داده شد، صد در صد آن کشتی غرق خواهد شد و تمامی مسافرین هم به هلاکت میرسند.
و همچنین از دعاهای افراد صالح این است که امام متقیان و مؤمنان باشند. خداوند متعال میفرماید:
(وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً) فرقان ۷۴
«و كسانيند كه ميگويند: پروردگارا ! همسران و فرزنداني به ما عطاء فرما (كه به سبب انجام طاعات و عبادات و ديگر كارهاي پسنديده، مايه سرور ما و) باعث روشني چشمانمان گردند، و ما را پيشواي پرهيزگاران گردان (به گونهاي كه در صالحات و حسنات به ما اقتداء و از ما پيروي نمايند.).»
ای مردم: غرب نصرانی هنگامی شعار سکولاریسم را سر داد که دین کلیسا در تعارض و تقابل با علم و مقتضیات و مطالبات زندگی بود .. ولی دین اسلام، دین خداوند متعال اینگونه نیست، دینی که علم را، و علم هم او را، تصدیق میکند. و دست بشر را آزاد میگذارد تا از لحاظ پیشرفت و اختراع و تکنولوژی و کشفیات علمی به نهایت خود برسد، تا به این صورت بهترین زندگانی را برای بشریت (در زیر سایه اسلام) به وجود آورد. و به تبع جایز هم نیست آنچه که بر سر ادیان دیگر آمد بر او هم وارد شود.
ای مسلمانان: هیچ عزت و کرامت و وجود و ظهوری در بین امتهای دیگر ندارید و نخواهید داشت جز با اسلام .. سِر پیشرفت و ترقیتان در اسلام است .. به همین خاطر است که دشمنانمان حدود یک قرن کامل است که پیوسته میخواهند ما را از اسلام و اسلام را از ما دور کنند. تا این امکان برایش فراهم شود با قانون و هوا و هوس خودشان بر ما حکومت کنند و سرزمینمان را هم از لحاظ منابع مادی و هم از لحاظ منابع انسانی تحت استعمار خود در آورند .. و تا برایش حلال شود که خیرات و ثروات ما را چپاول کند .. حال و واقعمان گویای این است که بسیاری از این اغراض و اهدافشان، به خاطر دوری ما از مرجع و مصدر عزت و کرامت و پیروزی و سیادتمان، محقق شده است، صد سال است که تمامی شعارات وارده از شرق و غرب، که از دین و توجیهات اسلام دور است، شنیدهایم و تجربه کردهایم .. و زندگیمان به خاطر این تجارب در حالت جهل .. و فقر .. و ذلت و عقبماندگی و شکست است. و حال و روزمان به جایی رسیده که به اسباب خندهی بقیهی ملتها و امتها تبدیل شدهایم.
بیشتر از صد سال است که اسلاممان را از لحاظ حکومتداری و رهبری و تطبیق در زندگی، از دست دادهایم .. و به خاطر این فقدان دین، حصانت، و اعتماد به نفسمان را هم از دست دادهایم، تا جایی که سرزمینهایمان به شهرهای خراب و ویرانهای تبدیل شده که نه در و پیکری دارد و نه … و هر کس هر وقت بخواهد سرکی به آن میکشد و نیازش را بر آورده میکند.
ای امت اسلام .. آیا تجربه صد سال ذلت و توهین و عقبماندگی کفایتتان نمیکند .. تا مطمئن شوید و به یقین برسید که جز به وسیلهی اسلام، صاحب هیچ عزت و وجود و عرضه اندامی نخواهیم بود.
عمر بن خطاب رضی الله عنه راست گفتند آن موقع که فرمودند: «ما قومی بودیم که در جاهلیت افرادی ذلیل و پست بودیم، پس خداوند به وسیلهی اسلام به ما عزت بخشید، پس اگر عزت و شرف و کرامت را در چیزی غیر از راه و روش خداوند متعال بجوییم (که همان دین و شریعت اسلام است) خداوند ما را خوار و ذلیل خواهد نمود».